حمله فيزیکی عوامل موساد به من!

حمله فیزیکی عوامل اسرائیل، موساد و صهیونیستها  و ضرب و جرح من

دلم بحال یهودیان مظلوم میسوزد، اگر کسی برعلیه آنها بنویسد انگشتانش را میشکنند.

بیچاره یهودیان بی سرو زبان، اگر کسی برعلیه آنها حرفی بزند زبانش را میبرند.

آه یهودیان ستم دیده و آرام، اگر شخصی جرات کند بر علیه اشان قدمی بردارد قلم پایش را میشکنند.

بینوا یهودیان زجر کشیده و مهربان، اگر کسی جرات کند برعلیه آنها حرکتی بکند او را میکشند.

آدم دلش بحال این یهودیان تحت ستم، زجرکشیده، بی آزار، بی سرو زبان و  مهربان میسوزد.

از چند سال پیش که شروع به افشا عوامل اسرائیل در سازمانهای سیاسی، امنیتی، نظامی، صنعتی و… کرده  شیوه رسوخ و عملکرد آنها را در نوشتارهای فلسفی- سیاسی ارائه  و از جانبی عوامل نفوذی آنها در جریانات سیاسی که  برعلیه جنگ و تجاوزات آمریکا تظاهرات میکردند را رسوا نمودم.  و از طرفی اعمالی همچون ترور خانم آنالیند وزیر امور خارجه سوئد که توسط اسرائیل صورت گرفت اما هیچکدام از سوئدیها جرات ابراز آنرا پیدا نکردند را کتبا نوشتم. همچنین بسیاری حرفهای ممنوعه را که در هیچ نشریه ای در غرب منتشر نمیشود را گفتم انتظار حملات  کثیف و جنایتکارانه اسرائیل و یهودیان صهیونیست را داشتم.

تابستان دو سال پیش آنها یک توطئه کثیف و قدیمی را طرح ریزی کردند. آنها توسط زنی که مرا میشناخت و با آنها سمپاتی بسیار قوی داشت ترتیب یک میهمانی را داداند. در آن میهمانی پسرم و دوست او نیز شرکت داشتند.  آنها سه زن بودند که یکی از آنها که رئیس انجمن یهودیان شهر بود( پیشتر ابدا او را ندیده و نمیشناختم) و ظاهرا 5-6 سال هم فلسفه خوانده بود جو میهمانی را به بحثی تند و عجیب و مخصوصا شدیدا  ضد اسلامی که با توهین به اسلام همراه بود تبدیل کرد.  او از جمله این قرآن را کاذب میخواند و میگفت که خود او نسخه ای از قرآن واقعی را دارد. من این صحبتهای او و ریشه اش را میدانستم و میدانستم که از کجاست و چه هدفی را دنبال میکند زیرا راجع به آن مطالعاتی داشتم.

اما از بیشتر از 30 سال پیش که فعالیت جدی  یا حرفه ای سیاسی را آغاز کردم دقیقا نسبت به این بحث ها بنوعی تقدس نگاه میکردم.  معتقد بودم در حالت مستی نباید بحث سیاسی، فلسفی، اجتماعی و… کرد و مخصوصا نمیخواستم و نمیخواهم شجاعت بحث  و موضعگیریهای سیاسی از برکت ویا تاثیر مشروب باشد.

من برای میهمانی رفته بودم و سرم کاملا با خوردن 2 بطر شراب گرم بود.

در فلسفه من میهمانی برای شادی است، مجلس عزا برای گریه، مجلس سیاسی برای بحث و…  و هرجائی برای کاری و هر نکته ای مکانی ؛ پس فقط در مواقع خاص و جشن مشروب میخورم ولاغیر.  بهمین دلیل ابدا علاقه ای به بحث نداشتم اما آنها سعی داشتند تا همه چیز را به بحث و جدل بکشانند. نهایتا اعتراض کرده به آ ن خانم آشنائی که به سختی و با هزار حیله طی سه سال خودش را بمن میچسباند(  و بارها به او گفته بودم از جان من چه میخواهی من بتو شک دارم، او یکی از دروغگوترین انسانهائی بود که در تمام عمرم دیده بودم) گفتم:  این چه سیرکی است که براه انداخته اید من برای میهمانی آمده ام نه برای بحث های اینچنینی.  بعد هم با ناراحتی و اعتراض مجلس را بهمراه پسرم و دوستش ترک کردیم.

من متوجه شدم که این خبیث ها برنامه را چنین ریخته بودند تا زمانیکه  مست هستم مرا از کوره بدر کنند و باتحریکاتی که میکردند شاید عصبانی میشدم و حتی اگر شده یک کلمه اهانت آمیز میزدم و بدتر از همه یک انگشت به یکی از آنها میگذاشتم.  و یا آنگاه که آن زن خبیث رئیس انجمن یهودیان با دندانهائی مانند گرگ بطرف من آمد و در فاطله 10 سانتی متری من برویم فریاد میزد بطوریکه آب دهانش بصورتم میپاشید؛ شاید اورا به عقب هل میدادم. در اینصورت یکباره آنها چهره زنان مظلومی را بخود میگرفتند که از جانب من مورد حمله فیزیکی قرار گرفته اند و در این میان دوجوان همراه من نیز که از این ماجرا ها سردر نمیآوردند نیز میتوانستند همینقدر شهادت بدهند که من آن زن را هل داده ام. این امردرسوئد با حضور شاهد میتوانست ضربه شدیدی بمن بزند و حداقل این بود که وجه و شخصیت مرا بعنوان فردی که ادعای فیلسوف بودن  میکند را خدشه دار کند؛  که در اصل هدف آنها همین بود. ضمنا کارهای یهودیان با پول همیشه گره خورده یعنی ادعای غرامت نیز بدنبال آن میآمد تا حرص کثیف پول پرستی اشان نیز ارضاء شود. آنچنانکه در این دوره سه ساله دیدم که آنها همه چیز حتی فرزند خود را فدا و یا وجه المصالحه برای پول میکردند.

این نوع نقشه ها و داستانها بسیار قدیمی و هنوز هم کاری است. شخصی را به بهانه میهمانی دعوت کنند و در حال مستی هزار توطئه پیاده کنند.  اما نقشه آنها بدلیل شخصیت ویا خصوصیات شخصی من نقش بر آب شد و درحالیکه آن زن یهودی از فاصله ای اندک در صورت من داد میزد رو به جوانان کردم و گفتم : نگاه کنید این چهره واقعی اوست؛  ببینید چهره یک گرگ وحشی است که همین حالا حاضر است من و هر انسانی را در کمال بیرحمی بکشد؛ چهره واقعی او آن نبود که پیشتر و در ظاهری مهربان نشان میداد.

فردای آنروز شکوائیه ای علیه آن سه زن و انجمن یهودیان اپسالا  تسلیم پلیس کردم. 

البته پس از آن نیز به نوشتن و نشان دادن یهودیان بعنوان خطرناکترین گروه در جهان ادامه دادم. اما همیشه میدانستم که روزی بمن حمله خواهند کرد. حتی چند بار دیدم که افراد مختلفی بطرفم میآیند وپس از اندکی تماس خود را یهودی معرفی میکنند در حالیکه در مدت تمام عمرم ندیده بودم که کسی حتی بعد از سالها دوستی ماهیت یهودی خود را افشا کند.  حتی در این سوئد در مدت 14-15 سال تعجب میکردم که چرا یک یهودی نمی بینم  در حالیکه قدرت این کشور دست یهودیهاست. اما در عرض دو سه سال گذشته بود که با مطالعه کتب خود یهودیان و مطالعه طولانی مدت عهدعتیق؛  توانستم در جریان تظاهرات ضد جنگ به شناخت چهره پنهان آنها به آسانی نائل شوم. ولیکن در همه حال هیچگاه یهودیان به آسانی ماهیت خود را افشا نمیکنند پس اینکه آنها پس از چند لحظه یکباره چنین میگفتند شک مرا برانگیخت که در حال جمع آوری سند و مدرک و نظرات من برای تصمیم گیریهای خشن تر هستند. در چند مورد دیگر نیز متوجه شدم که بطرق مختلف تحت مراقبت و کنترل آنها هستم.

بهمین دلیل همیشه و در همه جا اعلام داشتم که هر اتفاقی برای من بیافتد از جانب یهودیان است. از طرفی میدانستم بدلیل اینکه از جثه و فیزیک بدنی خوبی برخوردارم و آنها میدانستند که با ورزشهای رزمی هم آشنا هستم حمله بمن برایشان آسان نیست. آنها حتی بیم آنرا داشتند که من مسلح باشم و احتمال میدادند که از وسایل دفاعی مانند جلیقه ضدگلوله استفاده کنم.

بنابراین در شب اول سال نو مسیحی که از نظر روحی بدلیل فوت پدر بسیار افسرده و غمگین بودم و همین امر باعث گرفتگی عضلاتم شده بود بطوریکه مدت 10 روز بود بسختی حرکت میکردم و نیز در شرایط بد دیگری هم بودم بناگهان عوامل مزدور اسرائیل و موساد حمله غافلگیرانه بمن کردند که متاسفانه مجموعه این شرایط باعث گردید که نتوانم از خودم دفاع لازم را که در شرایط عادی میتوانستم انجام بدهم بکنم.

اما خوشبختانه بدون اینکه متوجه باشم یکی از همکاران سابق سوئدی ام در همان نزدیکی من بود و در جهت جلوگیری برآمد اما باوجودیکه مردی190 سانتی متری و قوی بود همانند جوجه ای بگوشه ای پرت اش کردند.

در این لحظه با مداخله دیگران مجبور به ترک محل شدند و کسی هم نفهمید چند نفر بودند، کی بودند و کجا رفتند.

در آن موقع متوجه شدم که یکی از انگشتانم کاملا فلج شده و از کار افتاده است. پزشک جراح از این نوع آسیب کاملا تعجب کرده بود و میگفت تا بحال ندیده که چنین آسیبی بدون زخم و پارگی گوشت ایجاد بشود. اکنون نیز دستم  بعد از عمل جراحی در گچ میباشد و با یکدست مینویسم و آینده آن معلوم نیست.

موضوع حمله را به پلیس اطلاع داده ام و بدون اینکه حتی ذره ای شک یا تردید داشته باشم به پلیس گفتم: میدانم که این حمله توسط صهیونیستها وعوامل مزدور و کثیف دولت جنایتکار و سکتاریستی اسرائیل میباشد.

باری دیگر تاکید میکنم: چنانچه هر اتفاقی برای من توسط هر گروه  و یا فردی با هر مرام و مسلک و دینی بیفتد تنها و تنها اسرائیل و یهودیان مقصراند و پشت آن توطئه میباشند.

یهودیان برای کشتن و آسیب رساندن به مخالفین خود از یهودیان استفاده نمیکنند بلکه کسانیرا که بهر حیله کثیفی بصورت مزدور در آورده اند بکار میگیرند و بعد هم انکار میکنند که کار آنها بوده است. اما کسی که ضربه را خورده میداند دشمن اش کیست و از کجا خورده است.

برعکس مسلمانان فقط شعار میدهند و کاری انجام نمیدهند.  اما یهودیان حتی از همین شعارها سوء استفاده کرده آنها را تروریست و خشن در جهان جلوه میدهند.

زمانیکه خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را داد معلوم شد که او کشته نخواهد شد.

اما یهودیان چنین عمل نمیکنند.  حرف نمیزنند میکشند و میگویند ما نبوده ایم.

آنها جنایت میکنند اما ماسک آدم های مظلوم را بچهره میزنند. دارای دو چهره کاملا متضاد هستند، در ظاهر مظلوم و مهربانند اما بسادگی میتوان ماسک را از چهره شان برداشت تا چهره گرگ در پشت آن نمایان شود.

حال بمیزان زیادی از آزادیهایم سلب شده و همیشه باید مواظب باشم زیرا میدانم توطئه این مردمان لجباز و کینه توز  و بیرحم که همه را طی قرون و از عهد عتیق فراگرفته اند پایان یافتنی نیست.

اما اینبار شیوه های دفاعی ام را کاملا مخفی نگهداشته به هیچ بنی بشری نخواهم گفت.

مسئول هر حمله ای بمن اسرائیل، موساد و یهودیان هستند و مسئول حفظ جان من کشوری است که در آن زمان آنجا هستم.

اکنون حدود سه ماه است که در حال نوشتن مقاله ای در باره این قوم و یهودیت هستم که درهمین چند روزه منتشر خواهد شد. در آن نوشته با تاریخ و چهره واقعی این مردم  و دین آشنا خواهید شد. البته آنها میدانستند که در حال نوشتن آن مقاله ( در حد یک کتاب) هستم و شاید بدینوسیله میخواستند مرا ترسانده و از ادامه نوشتن و انتشار آن منصرف کنند اما زهی خیال باطل. یک فیلسوف باید شجاعترین انسانها باشد. هیچ چیز نمیتواند جلوی نوشتن های مرا بگیرد  حتی اگر تمام انگشتهایم را بشکنند.

                                            حسن بایگان- اپسالا – سوئد

                                           ژانویه 2006 – دی 1384

hassan@baygan.net  

USAIran