فاصله میان عقل و بی عقلی چقدر است؟

هر انسانی در موارد گوناگون دارای عقل و مواردی گرفتار بی عقلی است.

اما بعضی موارد می‌تواند نشانه روشن‌تری از عقل و بی‌عقلی باشد.

در این زمانه که بشر به اندازه‌ای از علوم و شناخت جهان دست یافته که گستردگی عالم و دانش بسیار بسیار اندک بشر از هستی را نشان می‌دهد؛ اعتقاد به ادیان و توجیهات عقب افتاده آن نشان از بی عقلی یا همان عقب ماندگی عقلی است.

۱۵ مای ۲۰۲۳

۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

چند نقد بر کشورم سوید!

حاکمیت بلامنازع بانک‌ها و سرمایه‌داران بر سوید!

اسناد ضمیمه (در فیس بوک گذاشته‌ام) عکس از فرم‌هایی است که بانک خواسته تا آنها را پاسخ داده به آنها بدهیم وگرنه کارهای بانکی انجمن ما را متوقف می‌کند.

در اینجا سوالاتی شده که کاملا جنبه جاسوسی مطلق دارد زیرا اطلاعاتی سیاسی و خصوصی را می‌خواهد. مثلا در اینجا درباره وابستگی سیاسی اعضا و خانواده آنها سوال شده است.

به بانک مراجعه کردم و گفتم:

اینها سوالاتی هستند که باید سازمان امنیت از افراد بپرسد. ما یک انجمن فرهنگی هستیم که فعالیت‌امان هنری، رقص و موسیقی است در این راه ابدا از یک هنرمند سوال نمی‌کنیم که اعتقاد سیاسی یا مذهبی تو‌ چیست و کاری با سیاست و مذهب نداریم و…

گفت:

مطابق فرمی که دفتر مرکزی فرستاده باید به سوالات جواب بدهید.

گفتم:

۱۲ سال است انجمن تاسیس شده و ما هیچگاه اینچنین سوالات خصوصی از همدیگر نکرده‌ایم.

گفت:

بنویس هیچ کدام خودش یا اقوامش رابطه سیاسی ندارند.

گفتم:

شما مدرک حقوقی از من می‌گیرید و اگر در آینده چیز دیگری بود آنگاه من را به دادگاه خواهید کشید. مثالی می‌زنم. یکی از اعضا هیات مدیره ما که با هم انجمن را پایه گذاری کردیم تنها زمانی که پدرش به واسطه سرطان به مرحله مرگ رسیده بود از جانب دیگران خبردار شدم که این شخص بالاترین مقام سیاسی اقتصادی کلیسای سوید بود که چون حزب سوسیال دمکرات وابسته به آنجاست پس به نوعی حتی نخست وزیر سوید را تعیین می‌کرد و… او هیچگاه نمی‌خواست از موقعیت پدرش بگوید و شاید هنوز هم در خانواده آنها افرادی اینچنین باشند ولی من ابدا چنین سوالی از او نکرده و‌ به جای شما از دیگران بازجویی نخواهم کرد.

البته دو سه مورد دیگر را نیز پس از چندین سال متوجه شدم که در رده‌های بسیار بالای دانشگاهی و … بودند و شاید هنوز هم تعدادی اینچنین باشند؛ وظیفه من نیست از اعضا که شاید در چنین رده‌هایی باشند چنین سوالاتی بکنم.

اضافه کردم: ما انجمنی فرهنگی هنری هستیم و از هنرمندی که می‌خواهد در گروهی برقصد یا موسیقی بنوازد بازجویی سیاسی یا تفتیش عقاید نمی‌کنیم.

نهایت گفت:

تصمیم را آن بالا گرفته‌اند و او‌ کاره ای نیست و باید فرم را پر کرده به آنها بدهم.

چه باید کرد؟

یا باید تفتیش عقاید بکنم و‌ از اعضا بخواهم تا وابستگی سیاسی خود و خانواده‌اشان را برایم بگویند و یا باید به دروغ و سوال نکرده فرم را پر کنم و یا پاسخ ندهم. در یک سه راهی مزخرف قرار دارم.

راه چهارم:

حالا که بانک خودش را جای سازمان امنیتی یا جاسوسی گذاشته است پس بهتر است خودش تک تک افراد را احضار کرده و خودش آنها بازجویی کرده و‌ مسئولیت را برعهده بگیرد.

من هیچگاه حتی در زندگی عادی روحیه بازجویی و حتی پرسیدن سوالات ساده خصوصی را نداشته‌ام و علیرغم چندین دهه فعالیت سیاسی و داشتن چندین حکم اعدام در ایران و سایر کشورها (حتی حکم مرگ در سوید) هیچگاه به کسی خیانت نکرده و نام کسی را نبرده ام.

این بانک‌ها و در واقع صاحبان آنها دارند مرحله به مرحله همه چیز را علنا در دست می‌گیرند و در آینده نزدیک کوچکترین روابط و کارهای خصوصی ما را هم مورد مواخذه قرار خواهند داد. پس کاشتن چیپ در بدن ما در سوید امری اجتناب ناپذیر خواهد بود.

بانک‌های سوید پول‌های مردم و اختیار زندگی مردم را در دست گرفته‌اند و به وقیحانه‌ترین یا کثیف‌ترین شکل دارند از خود مردم بازجو و شکنجه‌گر می‌سازند و بعضی مردمان نادان (مقصود مردمان عادی بدون ادعای سیاسی است) و بعضی دیگر احمق (مقصودم کسانی است که ادعای سیاسی بودن دارند اما از کمترین دانش و درک این مسایل سیاسی عاجز هستند) کشورهای غربی و مخصوصا سوید (با قانون اساسی شاهنشاهی و با مدیریت سرمایه‌داری که کاملا رو در روی دمکراسی است) را دمکراسی می‌نامند و برای سایر کشورها و مردمان‌اشان مشکل می‌آفرینند. اگر اینها سکوت بکنند برای بشریت بهتر است زیرا با این حرف‌ها در خدمت سرمایه‌دارانی اینچنین درآمده‌اند.

نکته:

این بانک و یک بانک دیگر و‌ بزرگترین کارخانه‌های سوید و … متعلق به یک خانواده یهودی صهیونیست است که به نوعی مالک تمام و کمال سوید هستند و همین‌ها به زودی در بدن ما چیپ هم کار خواهند گذاشت. این بود که امروز صبح نوشتم:

سوید اولین کشوری خواهد بود که در بدن مردم چیپ خواهد گذاشت.

و بدین سان است که سوید را دمکراسی می‌نامند زیرا نوکر تمام و کمال یهودیان صهیونیست است و همه را هم بر مبنای کتاب انجیل سگ‌هایی کثیف در خدمت یهودیان می‌دانند.

در غرب آن کشورهایی که نوکر یهودیان صهیونیست شده‌اند را دمکرات و آنهایی را که مخالف هستند دیکتاتور می‌نامند در حالیکه در واقعیت داستان برعکس است.

۱۱ مای ۲۰۲۳

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

چرا وزرا و نمایندگان مجلس سوید آزادانه در شهر قدم می‌زنند.

در سوید اعضا دولت (وزرا) و نمایندگان مجلس به سادگی در خیابان‌ها قدم می‌زنند زیرا آنها قدرتی ندارند، حاکمیت و قدرت جای دیگری است و اینها فقط مجری یا کارمندانی ساده هستند.

الف پالمه نخست وزیر، آنا لیند وزیر امور خارجه و داگ هامرشولد دومین دبیر کل سازمان ملل و برنده جایزه صلح نوبل که خواستند کمی از مسیر خارج شوند به راحتی ترور شدند و پیام را بقیه گرفتند و خفه شدند. بزرگترین تهدید با کشتار حدود ۷۰ جوان از نیروهای چپ در نروژ چند سال پیش صورت گرفت و برای همه تعیین تکلیف شد که حاکمیت هر صدایی را به صورت فیزیکی هم خفه می‌کند.

در کشوری که دولت حتی جرات نکند قاتل نخست وزیر، وزیر خارجه، دبیرکل سازمان ملل، ده‌ها جوان وابسته به احزاب قانونی چپ و … را اعلام بکند به معنی واقعی و فراتر از هر کشوری در دنیا دیکتاتوری و ترس حکمفرماست.

۱۱ مای ۲۰۲۳

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

ارز در سوید

از آنجایی که صادرکنندگان و واردکنندگان در سوید همان چند نفر یا جریان قدرتمند حاکم هستند که صاحبان بانک‌ها نیز می‌باشند؛ کنترل ارز نیز در اختیار آنهاست.

به همین دلیل سوید آنچنان وابستگی اسفبار یا وحشتناکی به صهیونیست‌ها (بیشتر یهودیان صهیونیست) دارد که رهایی از بند بندگی در این کشور غیر ممکن به نظر می‌رسد.

۱۱ مارس ۲۰۲۳

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

بانک‌ها در سوید حاکمان اصلی هستند.

آنها خصوصی‌اند و تمام امکانات مالی بانک یعنی پول‌های مردم را در اختیار مالک و یا مالکان که تعداد اندک شماری هستند قرار می‌دهند.

تمام صنایع و تجارت داخلی و خارجی و در کل هرآنچه درآمدزا است در اختیار آنهاست.

هزینه‌های دولت از مالیات خود مردم است. دولت در خدمت همین سرمایه‌داران بزرگ است.

ما مردمان سوید به صورت بردگان مدرن در آمده‌ایم.

اگر دولت مستقل بود بانک دولتی ایجاد می‌کرد آنگاه مردم برای آزادی، پول‌هایشان را به این بانک‌ها منتقل می‌کردند در نتیجه قدرت سرمایه‌داران (همه صهیونیست هستند) از بین می‌رفت. ولی چون دولت مستقل نیست یعنی کشور مستعمره می‌باشد این امکان وجود ندارد.

در هیچ مستعمره‌ای آزادی، دمکراسی و حقوق بشر وجود ندارد.

۱۱ مای ۲۰۲۳

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

نصب چیپ در بدن در سوید!

کنترل در سوید بسیار شدید و البته بسیار پیشرفته و ناپیدا است. شواهد نشان می‌دهد که داستان نصب چیپ در بدن ابتدا در سوید (آزمایشگاه سرمایه‌داران بزرگ غرب و نه مرکز دمکراسی) انجام خواهد گرفت.

قاعدتا نصب چیپ در بدن باید در همین سال‌ها انجام می‌شد ولی آنچه باعث عقب افتادن آن گردید، شکست غرب در سوریه و در نتیجه زمینه پیروزی شرق بر غرب بود و اکنون نیز بلاتکلیفی در جنگ اکراین.

اما نصب چیپ در بدن انجام خواهد گرفت و حتما از سوید شروع می‌شود زیرا قدرت کامل و تعیین کننده در دست فقط یک جناح یا خانواده یهودی صهیونیست است و نیروی بازدارنده‌ای در برابر آن وجود ندارد. دولت نیز خدمتگزار آنهاست و نه مردم.

نکته:

اگر به آمریکا نگاه کنیم شکاف میان جناح‌های مختلف سرمایه‌داران را مخصوصا این روزها میان دو حزب بزرگ می‌بینیم. اما در سوید چنین نیست و حکومت (دولت عامل و در خدمت حکومت است) کاملا در اختیار یک جناح بسیار قدرتمند می‌باشد.

سوید یک مستعمره تمام عیار است.

در هیچ مستعمره‌ای آزادی، دمکراسی و حقوق بشر وجود ندارد.

۱۱ مای ۲۰۲۳

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

اشاره: این نکات را ابتدا در فیس بوک به صورت مجزا منتشر کردم

من مخالف حکم اعدام نبوده و نیستم!

هر کشوری باید مطابق شرایط‌ اش برای خودش قوانین مناسب بگذارد.

نباید پیرو فلاسفه کاذب غرب بود. آنها در خدمت سرمایه‌داران بزرگ غرب به ضد انسان، علم، عقل و فلسفه تبدیل شده‌اند.

نکته مهم و تفاوت اصلی فلسفه من با ادیان در آنست که ادیان قوانینی گذاشته‌اند برای تمام مردمان و تا آن زمان که بشری روی زمین است. ادیان مردمان را مجبور می‌کنند از قوانین آنها (نوع لباس، خوراک، رفتار، ازدواج و…) پیروی بکنند در غیر این صورت مجازات‌هایی که در به اصطلاح کتب مقدس‌اشان آمده و یا رهبران مذهبی می‌گویند، بر مردمان اعمال خواهند کرد.

در کنار اینها دسته دیگری هستند که سرمایه‌داران غرب آنها را به عنوان فیلسوف در سطح جهان معروف و بزرگ‌ کرده‌اند. کتاب‌هایشان در جهان تدریس می‌شود و‌ بدین وسیله مردم‌ را در جهت منافع این سرمایه‌داران بین‌المللی شستشوی مغزی می‌دهند.

همانطور که می‌گویند تاریخ را قدرتمندان و فاتحان می‌نویسند؛ فلسفه که کنترل عقل و همه چیز هست نیز به دستور ثروتمندان/قدرتمندان نوشته و در سراسر جهان پخش می‌شود. با این کار هم کنترل عقل مردم را در دست می‌گیرند و هم پول خوبی با فروش کتب به دست می‌آورند.

پیشتر این دسته به اصطلاح فلاسفه با دستوراتی مذهبی و یا شبه مذهبی را به عنوان ضد عقل و فلسفه مورد نقد و نفی قرار داده‌ام.

اتفاقا کتاب من تحت عنوان: “فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب، چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید.”. آنقدر مورد توجه قرار گرفت که مجبور شدند آنرا در دانشگاه‌های جهان مورد بحث و نقد قرار بدهند.

یکی از مواردی که این فلاسفه کاذب ضد عقل با ریشه فکری مذهبی اعلام و تبلیغ زیادی برای آن کردند، موضوع حکم اعدام است که آنرا غیر انسانی (برای همه جهان و آیندگان) نامیدند. بسیاری مردمان و آنانی که فریب تبلیغات و یا افراد بزرگ (شده) را می‌خورند در این دام افتاده‌ و مبلغ این افراد ضد انسانیت، ضد عقل، ضد منطق و فلسفه شده‌اند.

دو سه سال پیش در دانشگاه نایروبی (کنیا) پروفسور رییس دانشکده علوم انسانی، پروفسور فلسفه و یک دکترای فلسفه که به فلسفه من علاقمند بودند من را به جلسه‌ای دعوت کردند. آنجا در نفی فلاسفه غرب صحبت کردم و اینکه کنیا (و هر کشوری) باید قوانینی مطابق فرهنگ خود را در هر زمان با‌ توجه به تغییرات بوجود آمده داشته باشند. سپس از آنها سوال کردم:

اگر در کشور شما شخصی یک نفر را بکشد و او را اعدام نکنید چه اتفاقی می‌افتد.

پوزخندی زدند و گفتند: در اینصورت جنگ قبیله‌ای می‌شود و شاید ده‌ها یا صدها تن کشته بشوند پس بهتر است یک نفر اعدام بشود تا این همه آدم کشته بشوند و شهری در آشوب و هرج و مرج و‌ناامنی (یعنی احتمال غارت و .. نیز خواهد بود) قرار بگیرد.

به آنها گفتم: بقیه حرف‌های آن فلاسفه کاذب مذهبی (زیرا حرف‌های خود را مانند پیامبران با قاطعیت برای همه جهان و تمام طول تاریخ بشر می‌زنند) نیز در همین حد از روی بی عقلی و یا وابستگی است، هرچند شاید برای کشور خودشان در این عصر مناسب باشد که انسان‌هایی تنها و بدون قوم و خویش هستند و اینکه در آینده چگونه خواهد بود در این افکار خشک وابسته وجود ندارد.

گفتم کتاب‌های آنها را بخوانید ولی باید خودتان قوانین بگذارید. تمام قوانین هر کشور از دانشگاه‌ها و از همین گروه کوچک فلاسفه که شما باشید بیرون می‌آیند.

همه آنها گفتند: آرزو می‌کنیم این کتاب به انگلیسی بود تا می‌توانستیم آنرا بخوانیم.

مسلما فشارهای همین دانشگاه‌های مختلف جهان بود که باعث گردید کتاب من در دستور مطالعاتی دانشگاه‌های جهان قرار بگیرد و به زودی شاهد سقوط این دسته فلاسفه کاذب و‌ پذیرش فلسفه واقعی (که در تیتر کتاب آمده و اشاره به فلسفه خودم است) خواهیم بود.

مجازات برای کیست؟

مجازات فقط برای شخص خطاکار (برمبنای قوانین آن جامعه) نیست، بلکه بیشتر هشداری برای سایرین است که در صورت خلافکاری آنها نیز مجازات خواهند شد.

مجازات برای جلوگیری از جرم است.

مجازات یعنی گرفتن حق مظلوم از ظالم.

در مجازات اعدام نباید طرف ظالم (آدمکش) را گرفت بلکه باید جاتب مظلوم و کل جامعه را که توسط افرادی شرور می‌تواند به آشوب و وحشت کشیده بشود را گرفت.

آنکه طرف خطاکار یا آدم کش را می‌گیرد به نوعی در ته وجودش شرارت و‌ آدم‌کشی زبانه می‌کشد و در نتیجه برای آینده خودش و اینکه اگر کسی را کشت اعدام نشود، تلاش می‌کند.

نکته:

حکم اعدام معمولا در خصوص آنهایی اجرا می‌شود که مرتکب قتلی شده‌اند و اگر قانون مجازات اعدام در آن کشورها نباشد میزان قتل بالا می‌رود. باید مطمئن بود که اگر غرب در شرایطی قرار بگیرد که میزان قتل بالا برود، آنها نیز حکم اعدام را اجرا خواهند کرد. کما اینکه هم اکنون در بعضی ایالات آمریکا حکم اعدام هست.

حالا این را در برابر کشتار صدها و هزاران انسانی بگذاریم که به خاطر منافع سرمایه‌داران بزرگ در جنگ‌ها و … کشته می‌شوند.

چرا این جنگ افروزان قاتلان و جنایتکاران بزرگ به محاکمه کشیده نمی‌شوند؟

همین جا یک نکته دیگر روشن می‌شود اینکه آن سرمایه‌داران بزرگ که عوامل اصلی جنگ و فلاکت مردم هستند در دولت نمی‌نشینند زیرا:

۱- اگر در دولت بنشینند تمام وقت آنها صرف اینکار می‌شود و‌ کنترل سرمایه خود را از دست می‌دهند.

۲- آنها مستقیما مسئول همه چیز خواهند بود و در نتیجه اتهامات و فشارها و انتقادات مستقیم بر آنها وارد می‌شود. پس کارمندان خود را در دولت می‌گذارند.

دولت‌ها در غرب (کشورهای به اصطلاح دمکراسی) در خدمت حاکمیت هستند که بالای سر آنها در نهانخانه نشسته‌اند.

آنجا که حکم اعدام برای فردی که مرتکب قتلی شده صادر می‌شود او از حق وکیل و دادگاه نیز برخوردار است.

ولی آنجا که سرمایه‌داران حاکم بر جهان برای ثروت بیشتر دست به کشتار انسان‌ها می‌زنند، مردمان هیچ شانسی برای مخالفت و توقف کشتارها ندارند و بدون وکیل و دادگاه گرفتار جنگ و‌ مرگ می‌شوند.‌‌ این اصلا با حکم اعدام قابل مقایسه نیست بلکه کاری کاملا ضد انسانی است.

بهانه‌های کاذب (برقراری دمکراسی، حقوق بشر و…) برای به راه انداختند جنگ‌ها را همین فلاسفه کاذب ضد فلسفه، عقل، علم و انسانیت می‌سازند.

پس هر کس می‌خواهد برای انسانیت مبارزه بکند، ابتدا باید این جنگ‌ها پا آدم‌کشی‌ها و مسیولین اصلی کشتارهای بزرگ و سیستم ضد انسانی آنها را محکوم بکند.

۲ مای ۲۰۲۳

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

آیا منطقه ترک نشین است یا آریایی نشین؟!

چرا قفقاز جنوبی بحرانی شده است. راه آرامش چیست!

داد و فریادهای ترکیه و کشور آذربایجان مبنی بر ترک بودن کشورهایشان و منطقه بی پایه است.

پایان دادن به جنگ‌هایی که این دو کشور ( ترکیه و آذربایجان) و در اساس اسرائیل می‌خواهند به راه بیندازند، پیشتر و بیشتر از اینکه نظامی باشد (امری که خواسته اسرائیل و‌ غرب است)، راه حل منطقی علمی دارد که این یکی بیشتر وظیفه دولت ایران، دولت ارمنستان، دولت گرجستان و در طرف دیگر مردمان فرهیخته و اهل علم آذربایجان و ترکیه می باشد.

نگاه مردم شناسی!

آنچه که اکثریت قاطع تاریخ‌دانان و مردم‌شناسان می‌گویند از شرق ایران کنونی یعنی تاجیکستان، افغانستان، بنگلادش، شمال هندوستان (دکن)، افغانستان، ایران کنونی، کشور آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکیه کنونی، یونان تا غرب اروپا را مردمان آریایی می‌دانند که از هزاران سال پیش در این سرزمین‌ها بوده‌اند. شاید اندکی در اروپا مردمانی دیگر باشند.

عرب‌ها فقط در شبه جزیره عربستان و سوریه، اردن و‌ عراق بودند.

حاشیه شرقی دریای مدیترانه تا مصر، یونانی نشین یا همان آریایی‌ها بودند، از جمله فلسطینیان که قوم پلستر یونانی هستند و حتی لبنانی‌ها که فینیسی یا یونانی اند.

می‌توان گفت اولین قوم ترک (در اصل مغولی با چهره و‌ زبان مغولی) در شمال غربی ایران، خزران بودند. آنها در شمال کشور کنونی آذربایجان زندگی می‌کردند و‌ نام خود را به این دریاچه ‘خزر’ هم دادند. آنها برای اینکه زیر فشار مسلمانان و مسیحیان به هیچ کدام از آنها نپیوندند گفتند یهودی هستیم و بعد به فنلاند رفتند و زبان آنجا را تغییر دادند. بهمین دلیل زبان کنونی فنلاند ریشه مغولی دارد. بیشترین یهودیان صهیونیست ثروتمند جهان همین مردم هستند.

این قوم خزر باید با قزاق‌ها/کزاک ها هم ریشه باشند.

آمدن ترک‌ها به این منطقه:

بر مبنای کتاب “تاریخ عرب” نوشته “فلیپ خوری حتی” از محققین لبنانی؛ پس از مرگ هارون الرشید دو پسر او امین از مادری عرب و مأمون از مادری خراسانی برای کسب قدرت خلافت با هم جنگیدند. مأمون با کمک خراسانیان برادر را شکست داد و‌ کشت. اما موقع حرکت از خراسان به مقر خلافت در بغداد بیم آن داشت که در میان اعراب امکان قتل او هست. از طرفی به خراسانیان هم اعتمادی نداشت پس گروهی از ترک‌ها را برای محافظت از خود به بغداد آورد. این ترک‌ها بند زندگی‌اشان به حیات مأمون وصل بود پس در حفظ جان او کوشا ماندند.

پس از مأمون نیز این موقعیت یعنی حفاظت از جان خلیفه در قصر بر عهده ترک‌ها ماند و آنها به مرور از مردمان ترک در شمال شرقی ایران برای آمدن به منطقه دعوت می‌کردند. بر مبنای تواریخ قدرت ترک‌ها در قصر آنچنان شد که در مواردی خلیفه‌ها را شلاق می‌زدند و خلیفه عوض می‌کردند. زیاد شدن ترک‌ها باعث شد تا منطقه‌ای را در حول و حوش بغداد به آنها دادند. به تدریج قبایل ترک شروع به آمدن یا مهاجرت کردند و در این میان ضعیف شدن حاکمیت بغداد و … باعث گردید تا حکومت ترک‌ها بر مناطقی برقرار شود. تا اینکه مغولان داستان خلافت را برچیدند و بر ترکیه کنونی نیز دست یافتند. اما تا همین چندی پیش زبان اصلی و‌ غالب پارسی بود.

نکته:

در کشور کنونی ترکیه مردمان زیادی می‌زیستند از جمله، ایرانی، کرد، ارمنی، یونانی، عرب، حتی/هتی، فریگی، رومی، لیدی و …

کشور لیدیه بیشترین قسمت ترکیه کنونی را شامل می‌شد که پرونده‌اش توسط کوروش بسته شد؛ ولی آن مردمان همچنان آنجا بودند و هستند.ترک‌ها در کجا بودند!

مکان اصلی ترک‌ها در شمال تاجیکستان و افغانستان و ایران کنونی بود. تعداد بسیار اندکی هم در غرب دریای کاسپین یا خزر در بالای کشور کنونی آذربایجان ساکن بودند. آنها از بالای همین دریاچه کاسپین و شاید با وسیله قایق از مسیر دریا به این قسمت آمدند و بیشتر با قزاقستان/کزاکستان نزدیک هستند. نزدیکی یا تداخل کلمات ترکی در زبان مردمان باکو یا شیروان یا آران (که حدود ۱۱۰ سال پیش نامش را به آذربایجان تبدیل کردند) به واسطه همین همسایگی بود.

نکته:

پسوند/پیوند استان که به این کشور (کزاک استان) داده شده ایرانی و کلمه پهلوی است.

در اینجا من فقط مختصری از ماجرا را بیان کردم که در آن کم و کسری‌ها و جایگاه تکمیل و اصلاح زیاد است؛ این امر وظیفه دولت‌ها است که به جای تفکر نظامی (راه حل نظامی)، از این مسیر با آگاهی دادن به تمامی مردمان منطقه و از جمله خود آذری های ایرانی به آنها نشان بدهند که اگر کسانی ترک زبان شده اند دلیل ترک‌ بودن آنها نیست.

تغییر زبان در کشورها!

مردمان شمال آفریقا از مصر تا غرب آفریقا که عربی صحبت می‌کنند عرب نیستند بلکه عرب زبان شده‌اند. البته میان آنها عرب هست ولی در صد آنها بسیار کم است. هم اکنون در قضیه جنگ داخلی سودان که از هفته پیش شروع شد نقش عرب‌ها دیده می‌شود.

اما نمونه فراتر کشورهای آفریقایی مانند گامبیا، گینه، گینه بیسایو، سییرالیون و … است که هرکدام انگلیسی، فرانسوی، پرتقالی … صحبت می‌کنند و حتی زبان رسمی آنهاست ولی این دلیل بر انگلیسی، فرانسوی، پرتقالی … بودن آنها نیست. حتی شاید نتوان در صد بسیار اندکی از مردمان اروپایی را به عنوان شهروند در این کشورها یافت.

کشورهای آمریکای شمالی و‌ جنوبی به زبان‌های اروپایی صحبت می‌کنند و زبان ساکنان پیشین آن کاربردی ندارد همچنین در فرهنگ و زبان وارداتی غرق شده‌اند.

روش ترکیه برای ترک زبان کردن مردمان!

آیا باید همانند ترکیه رفتار کرد و زبان ترکی را در ایران برانداخت؟!

در کشور ترکیه در صد ترک‌ها بسیار کم است و اکثریت با آن مردمانی است که از هزاران سال پیش از آمدن ترک‌ها در این منطقه زندگی می‌کردند.

ترک زبان کردن همه مردمان یا اجبار به ترکی حرف زدن در همه کشور، مربوط به دو سه دهه پیش است که دولت ترکیه دستور داد هر کسی در شهرها غیر از ترکی صحبت بکند فلان مقدار جریمه نقدی و یا فلان مدت زندان دارد.

اگر قرار باشد روش ترکیه ملاک باشد پس ایران نیز باید قانونی بگذارد که هرکسی در ایران به ترکی صحبت کرد همان مقدار جریمه نقدی و یا زندان بشود که نتیجه پس از یکی دو دهه همانند آنچه در ترکیه رخ داد خواهد شد و زبان ترکی از ایران برانداخته خواهد شد.

دولت ایران به عوض آن همه هزینه های گزاف و بی مورد در خصوص موضوع قفقاز باید از نیروی دانشگاهی کمک بگیرد تا آگاهی‌های لازم به مردمان ساکن منطقه (با زبان‌های مختلف منطقه) داده بشود تا مخصوصا آذری‌های ایران و‌ مردمان باکو یا همان آران یا شروان بدانند که اکثریت ترک‌نبودند و هنوز همان هستند و بازیچه دست قرار نگیرند.

مدعیان ترک، خوب است بدانند:

اگر قرار بر این است که بگویند ما کشورهای منطقه ترک هستیم و باید یک‌خط اتصال میان ما از شرق تا غرب ایجاد بشود در برابر این نکته قرار می‌گیرند که برعکس مردمان منطقه آریایی هستند و باید این خط آریایی محکم بشود.

یعنی استدلالی که آنها می‌کنند برعلیه خودشان رقم می‌خورد و بهمین دلیل زبان ترکی به عنوان زبان رسمی باید از ترکیه و آذربایجان برداشته بشود و‌ مسیر آریایی و زبان آریایی میان دو منطقه آریایی آسیا تا آخر اروپا برگردانده بشود!

نکته جالب در تاریخ ایران:

ایران کشوری شاهنشاهی بود که البته از زمان رضا شاه دیگر اینچنین نبود. در سیستم شاهنشاهی ایران مجموعه‌ای از شاهان بودند که شاهنشاه بالای همه بود. در طول تاریخ شاهنشاهی واقعی ایران و نه دوران پهلوی، شاهان وجود یک شاهنشاه را که می‌توانست آرامش را در یک منطقه وسیع حفظ بکند پذیرفته بودند و بهمین دلیل هر کسی بر صدر این قدرت می نشست را می‌پذیرفتند ولی به مرور او را هم ایرانی می‌کردند مانند انواع حاکمان ترک‌، مغول، عرب‌ … در نتیجه زبان آنها نیز وارد کشور و زبان پارسی گردید و اتفاقا همین نکته زبان پارسی را تقویت کرد.

ایرانیان یاد گرفتند یا عادت کردند در برابر انواع فرهنگ‌ها انعطاف پذیر باشند که این نکته مثبت است.

نکته اینجاست که در میان این به اصطلاح مناطق ترک نشین زنجیره‌ای!؟ ارمنستان و گرجستان آریایی و غیر ترک چگونه بوجود آمدند؟

واقعیت همان است که گفته شد:

آذربایجانیان ترک نبودند و نیستند بلکه ترک زبان شده اند و البته ممکن است تعدادی از خزران یا ترک زبانان شمال آن منطقه (با ریشه مغولی) به آنجا مهاجرت کرده و بر زبان آنها تاثیر گذاشته باشند.

وضعیت ترکیه هم برای همه جهان از روز روشن تر است و خودشان هم که تاریخ خود را نوشته‌اند به مهاجرت خود در قرون اخیر به این منطقه آریایی نشین اعتراف دارند. مسلم اینست که اکثریت قاطع مردمان ترکیه ترک نیستند بلکه آنها را ترک‌ زبان کردند. هرچند هنوز بسیاری از آنها زبان اصلی و‌ غیر ترکی خود را حفظ کرده‌اند ولی تعدادی هم تاریخ و زبان خود را گم کرده‌اند همانند مردمان لیدیه که پس از فتح توسط کوروش دیگر نشانی از آن حکومت باقی نماند.

در مواردی هم مردمانی مانند حتی/هتی، فریگی، یونانی، ایرانی و حدود ۲ میلیون از ارامنه که از ترس جان مسلمان و در بقیه حل شدند و اکنون به آنها مهر ترک بودن زده می‌شود و با این وسیله آمار ترک‌ها را بالا می‌برند.

اشاره:

گزارشات زیادی هست که ریشه خانواده الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان، کرد است. اتفاقا بر اساس همین صحبت‌ها مادر بزرگ او ارمنی بوده است.

این نکته هم نشانگر آنست که بیشتر مردمان ساکن این کشور، آریایی هستند و نه ترک. و اینکه آقای الهام علی اف که این همه فریاد سرزمین‌های ترک نشین سر می‌دهد باید اول ریشه خودش را بشناسد و در برابر این حرف‌ها به طور دقیق موضع‌گیری بکند؛ یا با دلایل قوی رد بکند که آنچه گفته شده و در رسانه‌ها و اینترنت و … هست غلط است. و یا قبول بکند و سپس دلایل منطقی و معقول برای این همه شور و هیجانش برای اثبات ترک بودن منطقه را بیان کند.

در کنار این مطلب باید ریشه‌های وابستگی حاکمیت آذربایجان به اسرائیل را شناسایی و معرفی کرد.

بررسی این نکات و کار بر روی آنها از شلیک گلوله و کشتن انسان‌های بی گناه کارآتر است.

علم از دانشگاه‌ها بیرون می‌آید باید به آن بهای واقعی داد.

از اماکن مذهبی کشیش، ربی، آخوند و… بیرون می‌آیند که در پیله گذشته و‌ کسب درآمد از داستان‌های قدیمی‌اند که دیگر هیچ ارزشی ندارند بلکه به ضد ارزش تبدیل شده‌اند که نه تنها سد پیشرفت بلکه نیروی عقب برنده عقل و علم و انسانیت می‌باشند.

۲۷ آپریل ۲۰۲۳

۷ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

عجب داستان‌هایی کل علی!

داستان این ضرب‌المثل قدیمی را چنین گفته‌اند:

شخصی به کربلا رفته بود و او را “کربلایی علی- کل علی” صدا می‌زدند پس از سال‌ها وضع مالی‌اش به جایی رسید که به مکه رفت. پس از بازگشت طبق رسوم، همه آشنایان و … را به خوراک دعوت کرد و دائم از مکه صحبت کرد. هنگام خداحافظی همه او را “حاج علی” صدا زدند به غیر از یک نفر که گفت: خدا حافظ “کل علی”.

آن شخص فکر کرد چه کند و در نهایت همان شخص را دوباره به مهمانی خصوصی دعوت کرد و تمام مدت از مکه و اینکه “حاج علی” شده صحبت کرد. اما آن شخص موقع خداحافظی گفت:

“عجب داستان‌هایی کل علی”.

این طنز، حکایت آن دسته مردمان خشک مغز است که هر چه برای آنها توضیح داده بشود باز هم انسان، وقایع یا کشور و … را همان گونه قدیمی می‌بینند و نمی‌توانند شرایط و یا شخصیت جدید را تشخیص بدهند.

در مورد خود من؛ علیرغم نقدهایم بر همه رژیم‌ها، ادیان و فلسفه‌ها و ارایه فلسفه‌ای نوین برای همه مردمان حال و آینده؛ باز عده‌ای می‌پرسند که آیا مذهبی هستم! و یا طرفدار فلان رژیم یا شخص!؟

بهترین پاسخ به این افراد سکوت است زیرا همانند آن شخص هستند که هر چه هم برایشان توضیح دوباره و خصوصی داده بشود نهایت می‌گویند: “عجب داستان‌هایی”.

نکته اینجاست که در فلسفه من، اینچنین نیست که همه چیز تمام ادیان و نظرات و یا حکومت‌ها را به طور کامل و دربست رد بکنم و هیچ چیز مثبتی در آنها نبینم بلکه هرجا لازم باشد آن نکات مثبت را تحسین می‌کنم.

اینجاست که کم هوش‌ها و یا عقب‌افتادگان ذهنی چنین چیزی را دلیل بر پیروی می‌دانند. این دسته که به تعبیری همه چیز را فقط سیاه و سپید می‌بینند، متوجه نیستند دنیا رنگی است. آنها متوجه نیستند که در کامپیوتر فقط میان سیاه و سپید، هزاران گوناگونی رنگ است، در نتیجه آنجا میلیون‌ها رنگ آمده است.

حتی در میان انسان‌ها که ظاهراً فقط سیاه و سپید هستند به اندازه تعداد همه آنها تفاوت رنگ هست و دو‌ انسان کاملا یک رنگ پیدا نمی‌شود. و می‌توانیم این نمونه‌ها را به زندگی و سایر موارد هم گسترش بدهیم و متوجه بشویم که هر انسان، نظریه یا رژیم سیاسی هم مجموعه گسترده‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها و هزاران نکته میان این دو، است.

هیچ آدم خوبی وجود ندارد که نکته منفی (حداقل از نظر بعضی) نداشته باشد؛ و هیچ آدم بدی هم نیست که نکته مثبتی نداشته باشد و یا در جایی کاری انسانی نکرده باشد.

اینکه شخصی، رژیمی یا نظریه‌ای را خوب یا بد بدانیم حتما اینچنین نیست که هیچ نکته مثبتی ندارند و یا کار بدی انجام نداده‌اند.

من در نوشته‌هایم همواره برای ادیان احترام قائل شده‌ام. زیرا نتیجه ناگزیر مسیر پیشرفت عقل انسان بود و دستورات آنها نیز در زمان خودشان در مجموع خوب بود و … که تمام این توضیحات در نوشته‌هایم هست و نیازی به طولانی کردن سخن در اینجا نیست.

آن دسته مردمانی که نمی‌توانند از گذشته جدا بشوند و آنقدر کم هوش یا به نوعی عقب افتاده ذهنی هستند که حتی صحبت صریح اعلام مخالفت من با همه ادیان، فلسفه‌ها و حکومت‌ها و در کنار آن ارایه فلسفه و‌ نظرات جدید را نمی‌توانند بفهمند و تشخیص بدهند، باید بی جواب گذاشت.

“نرود میخ آهنین در سنگ”.

در مقابل مردمانی هستند خسته از افکار قدیمی و تشنه نظراتی نو که معقول و منطقی باشد؛ من نیرویم را برای این مردمان می‌گذارم.

اما آنانی که وابسته به ادیان و یا قدرتمندان هستند و از زاویه تخریب یا مبارزه با فلسفه من اینچنین می‌گویند مردمانی هستند که توان مبارزه فلسفی و نقد علمی و منطقی ندارند پس این مردمان عقب افتاده از شیوه‌های عقب افتاده استفاده می‌کنند‌.

۲۳ آپریل ۲۰۲۳

۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

پایان یک شروع بی سرانجام!

پایان داستان رضا پهلوی با سفری اینچنین که حتی از جانب اسرایل نیز در آنجا تحقیر شد، رقم خورد.

مردمان زیادی در ایران از عملکرد حاکمیت ناراضی هستند اما در تمام وقایع و اعتراضات پیش آمده هرگاه رد پایی از غرب و مخصوصا اسراییل دیده شد، مردم دیگر حرکتی نکردند.

غرب در جریانات اخیر نشان داد که گرفتار تضادهای داخلی بسیار حاد است و نه تنها نتوانستند همگی روی یک کاندید موافقت بکنند بلکه هیچ‌کدام از آنها نیز نتوانست حتی یک مهره سیاسی حتی ضعیف و یا کمی با ارزش را علم بکند؛ تنها رضا پهلوی سیاسی بود که اکنون نه تنها او را سوختند بلکه برخلاف عرف سیاسی که هیچ برگ سوخته ای را به سطل زباله نمی‌اندازند و احتیاط به خرج داده آنرا برای روزی نگه می‌دارند، اما اینبار رضا پهلوی را کاملا به دور انداختند و نابودش کردند. او دیگر هیچ شانسی در ایران ندارد.

در مجموع با تمام سختی های اقتصادی اما مردمی با تاریخی چندهزار ساله و سابقه آنچنانی، سلطه و استعمار را نمی‌پذیرند.

اکنون که جهان شرق نیز سربرآورده و در مقابل سیستم استعماری غرب ایستاده است بیشترین مردمان در هر کشوری خواستار استقلال سیاسی – اقتصادی هستند؛ اینکار زمان می‌برد اما به بار خواهد نشست.

۱۹ آپریل ۲۰۲۳

۳۰ فروردین ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

جنازه سیاسی چگونه مشخص می‌شود!

رضا پهلوی در ردیف دوم در جلسه ویدیویی سخنرانی ناتان یاهو. اوج حقارت. رفتن به چنین جلسه ای ننگ است. خود ناتان یاهو در اسراییل زیر سوال است و … و اسراییل نیز به پایان خود نزدیک. نشستن در ردیف دوم کنار وزیر اطلاعات چنین کشور جنایتکاری…

چقدر این شخص خودش را حقیر کرده و هنوز ادعای شاه شدن کشوری با سابقه تاریخی ایران را دارد. و از او بدتر آن اندک مردمانی که هنوز به دنبال او هستند. این شخص دیگر یک جنازه سیاسی است در تابوت.

سلطنت طلبان واقعی باید از این شخص اعلام دوری بکنند.

م. حسن بایگان

تروریست نامیدن پ ک ک برای پیوستن سوید به ناتو و تاثیر آن بر ایران!

قرار شده سوید به ناتو به پیوندد. خبرها حاکی از آنست که سوید و در مجموع می‌شود گفت غرب، پذیرفته‌اند که پ ک ک سازمانی تروریستی است.

نتیجه نوعی تیشه به ریشه خود زدن است. غرب و مخصوصا آمریکا و به ویژه اسراییل از سلاح تجزیه طلبی و تحریک کردها در منطقه سواستفاده می‌کردند و منطقه را به آشوب می‌کشیدند که آخرین آن در همین وقایع اخیر ایران بود.

حالا با تروریست شناختن پ ک ک این امکان از غرب گرفته شد؛ زیرا دیگر حرکتی ضد ترکیه توسط کردها صورت نخواهد گرفت که تاثیر مستقیم بر سایر کردهای منطقه مخصوصا ایران دارد.

۲۰ آپریل ۲۰۲۳

۳۱ فروردین ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

جنگ در سودان!

هر کشوری به غرب اعتماد کرد، حکم نابودی خودش را امضاء کرده است.

تا همین چند سال پیش عمرالبشیر رئیس جمهوری سودان بود. غرب طبق معمول که هر کشوری یا حکومتی نوکر آنها نیست او را دیکتاتور می‌نامد و از دروغ/حیله دمکراسی برای بهم ریختن کشورها استفاده می‌کند، او را دیکتاتور نامید.

عمرالبشیر آن موقع روابط خوبی با ایران، چین و روسیه داشت. او تحت فشارهای غرب که از خارج و داخل بر او اعمال می‌شد، به ناچار از ایران (چین و روسیه) کناره گرفت و با عربستان (غرب) کنار آمد.

نتیجه:

در مدت بسیار کوتاهی (۲۰۱۹) او را برکنار کردند و به دادگاه لاهه کشاندند و‌ طرفداران غرب بر سر کار آمدند.

حاکمان جدید رابطه با اسرائیل را هم تشویق کردند تا تحریم‌ها از سودان برداشته شود.

هنوز اندکی نگذشته بود که اسرایل کشور سودان را به دو کشور تقسیم کرد.

هنوز از گیجی در نیامده‌اند که در این روزها درگیری نظامی و احتمال جنگ داخلی و یک تجزیه دیگر وجود دارد.

دوستان نزدیک سودانی من در این داستان‌ها در رده بالا تا برکناری عمرالبشیر و… بودند ولی حالا فهمیدند که هیچ نمی‌دانستند و بازیچه قرار گرفتند.

سال پیش یکی از دوستان سودانی که از خانواده معروف و تعیین کننده در وقایع سودان بود گفت: چرا نباید اسرائیل را به عنوان یک کشور به پذیریم و …

گفتم: زمان خوبی برای این تغییر سیاست نیست.

او چند بار از من خواست تا جلسه بگذارند و برایشان صحبت بکنم ولی سیر وقایع آنچنان سریع پیش رفت که فرصت‌ها نیز.

در این کشورها که مراکز علمی بزرگ و‌ قوی (دانشگاه‌ها، موسسات تحقیقاتی و …) وجود ندارند، سیاسیون آنها از مشاوران قوی و با دانش کافی از مسایل جهان بی بهره هستند و به آسانی به بازی گرفته می‌شوند.

هرچند با حکومت مذهبی ایران موافق نیستم ولی آنها چند دهه پیش به توصیه یا بنابر فلسفه من که پایه همه چیز را علم و توسعه دانشگاه‌ها و مراکز علمی و … دانستم، توجه کردند و اکنون با تربیت تعداد زیادی نیروهای جوان متخصص توانسته‌اند در بازی‌های سیاسی جهان، بازی خوبی بکنند.

همین سودان اگر با ایران مانده بود و فریب دمکراسی و برداشته شدن تحریم ها را نمی‌خورد، اکنون کشوری بزرگ و‌ قوی بود که می‌توانست با نیروی جوانی به نام قدرت شرق (چین، روسیه، ایران، هند، برزیل، آفریقای جنوبی و…) همکار و همراه باشد.

نکته:

سرنوشت عمرالبشیر در انتظار محمد بن سلطان و‌ سایر شیوخ منطقه بود و آنها فهمیدند که برای رهایی از این سرنوشت از غرب بریده به شرق به پیوندند.ارمنستان و آذربایجان

این بلا ممکن است بر سر ارمنستان و آذربایجان هم بیاید، البته هرکدام به شکلی و نه حتما مانند سودان.

این کشورها باید با همسایگان خود و مخصوصا ایران که به نوعی پدر بزرگ آنهاست (و به قول یک دوست ارمنی، پسرخاله هستند) کنار بیایند و به غرب پناه نبرند که آینده خوبی در انتظار آنها نخواهد بود.

دوستان ارمنی من که با تلاش زیاد پاشینیان را سرکار آوردند تا مگر از فساد جلوگیری بکنند و بعد در دامن غرب افتادند اخیرا پشیمانی در آنها دیده می‌شود.

در شهر ما تعداد بسیار زیادی ارامنه هستند به غیر لعنت به پاشینیان از هیچکدام صدای حمایت از پاشینیان غربگرا را نشنیدم.

ایرانیان نیز باید بدانند که هرچند در جناح خامنه‌ای عده‌ای فناتیک وجود دارند اما اگر به واسطه این امر به دامن غرب بروند بزودی و در کمترین مدتی که تصورش را بکنند، غرب ایران را به جنگ داخلی و تجزیه خواهد کشاند؛ در این نکته ابدا و ابدا جای هیچ تردیدی نیست.

هرچند اکنون این موقعیت و امکان از غرب گرفته شده و‌ آنها به فکر حفظ خودشان هستند. همچنین شکاف در میان آنها و از میان رفتن قدرت نظامی و مالی (دلار) آمریکا و از طرف دیگر اتحاد قوی ایران با شرق و همسایگان امکان دخالت را به غرب نمی‌دهد.

۱۵ آپریل ۲۰۲۳

۲۶ فروردین ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان–

در باره حجاب زنان و قوانین مذهبی!

فقط رژیم مقصر نیست، مردم هم مقصرند!

نگاهی به ریشه و ضعف های قوانین مذهبی!

آیا قوانین مذهبی معقول و قابل اجرا هستند؟

آنگاه که دروغ فراگیر و گسترده و ملکه ‌ذهن می‌شود مخصوصا که به آن تقدس بدهند؛ پاک کردن آن از اذهان، یافتن و گفتن حرف راست، بسیار سخت و حتی خطرناک است و پذیرش آن از طرف عام سخت‌تر.

مثال بسیار روشن دروغ یا حرف بیهوده داستان آفرینش توسط یهوه یا الله است. داستانی که پایه بسیاری قوانین ادیان سامی قرار گرفته است.

نکته:

خدا با الله و‌ یهوه یکی نیست. همچنین یهوه نیز با الله یکی نیست.

خدا مربوط به ایرانیان است و تفاوت اساسی با یهوه و الله و پدر دارد.

یهوه و الله نیز از دو جایگاه و دو ریشه و کاملا متفاوت هستند.

پدر نیز کلا داستان دیگری است و به گنوسیسم برمی‌گردد که با همه آنهای دیگر متفاوت است.

اشاره:

ال/یل/ایلی/ایلو/الله (متاسفانه همزه در دستگاهم نیست و در “یل” باید همزه به جای “ی” باشد) همه یکی هستند ولی با لهجه یا گویش‌های مختلف. اما در انجیل “پدر” آمده، همچنین از زبان عیسی هنگام مرگ در دو انجیل در یکی “ایلی” و در دیگری “ایلو” آمده است.

دیدگاه ادیان ایرانی با ادیان سامی (عرب‌ها) درباره عالم و پیدایش متفاوت است.

توضیحات بیشتر در باره تفاوت خدا با یهوه، الله و پدر را در موقعیت دیگری خواهم نوشت.

بهرحال چون اکنون ادیان ایرانی در جهان بسیار محدود شده‌اند ولی ادیان سامی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) جهانگیر؛ از اینها مثال آورده شد.

در ادیان سامی آفریننده شش روز با خودش جدال داشت و فکر می‌کرد تا کمبودهای (عقلی خودش) را برطرف کند تا اینکه بالاخره جهان را می‌آفریند، اما:

از چی؟

آنها را از کجا آورد؟

و هزاران سوال ساده دیگر اما بی پاسخ.

روز هفتم استراحت می‌کند.

چرا خسته می‌شود و روز هفتم نیاز به استراحت دارد؟

پس از روز هفتم چی؟ چکار کرد و اکنون چکار می‌کند؟

آیا بیکار نشسته؟

و یا مانند انسان‌ها برای گذران زندگی نیاز به کار کردن دارد؟

چرا باید کار بکند؟ مگر همه چیز جهان وی، ریخته و مشخص نشده است؟ مثلا اینکه آینده چه می‌شود و چه کسانی به بهشت و یا جهنم می‌روند و چه بلایی بر سر فرشته‌ها و بقیه می‌آید؟

و هزاران سوال که روحانیون برای اینکه به منافع‌اشان و پولی که به راحت و با گفتن دروغ (دروغ و فریب) به دست می‌آورند ضربه نخورد سعی می‌کنند مردمان را در پایین‌ترین سطح فکری نگه دارند.

گناه مردمان!

و مردمانی هم که دوست دارند فریب داده بشوند و حرف‌ها را با علم به اینکه دروغ و یا سخنانی بی اساس هستند، می‌پذیرند، مقصرند. زیرا اجازه می‌دهند بر آنها حکومت شده به آنها دستور داده شده و حتی ظلم بشود. اما آنها نمی‌توانند بگویند بر ما ظلم می‌شود تا آنگاه که خودشان ریشه یا دلایل ظلم را پذیرفته اند.

موضوع حجاب زنان در ایران و ادیان سامی!

اول برادریت را ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

اول ثابت بکنید که این حرف‌ها که در کتب مقدس شما آمده درست و معقول است و دروغ نیست و در این عصر قابل قبول؛ بعد از مردم بخواهید آنچه در کتب (عهد عتیق، عهد جدید، قرآن و …) آمده را قبول و اجرا بکنند.

در قرآن و انجیل و تورات تضادها بیداد می‌کنند مخصوصا در تورات.

بهر حال ابتدا باید خود مذهبیون به یک اجماع در خصوص حجاب برسند بعد می‌توانند آنرا به میان مردم بیاورند و اگر مردم آنرا قبول کردند به صورت قانون در کشور اجرا بشود. وگرنه ابدا هیچ جنبه قانونی ندارد و هیچ کسی حق ندارد حتی به دیگری در خصوص نوع پوشش او نظری بدهد یا حرفی بزند. دولت نیز حق ندارد برای مردمان جریمه تعیین بکند.

همه حاکمیت در ایران مذهبی است.

در حاکمیت ایران دو جناح بزرگ و اصلی وجود دارد. یکی شرق گرا به رهبری خامنه‌ای و دیگری غرب گرا به رهبری روحانی. در هر دو گروه آخوندها در صدر هستند. هر دو گروه نیز به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند.

در صدر گروه شرق گرا که استقلال کشور را هم می‌خواهد خامنه‌ای قرار دارد که می‌توان او را ملی – مذهبی نامید؛ یعنی برای او ملی‌گرایی یا استقلال کشور مهم‌تر از دین است. اما در همین گروه مذهبی – ملی‌های بسیار فناتیک قرار دارند که برای آنها دین مهم‌تر از کشور است و با رفتار بسیار عقب افتاده بیشترین نفرت را در دل مردم ایجاد می‌کنند‌. داستان فشار برای حجاب نیز از طرف همین‌هاست.

در حالیکه به تازگی جناح خامنه‌ای توانست با کنار زدن غربگرایان، “کنترل سیاسی” کشور را به دست بگیرد و به طرف شرق رفت و بسیاری مشکلات سیاسی ایران با سایر کشورها مخصوصا همسایگان (که از بقیه حساس تر است) حل شد، و شرق نیز برنامه‌هایش را با منطقه و جهان سرعت بخشید؛ سر و صدا و فشارهای این دسته آخوندهای عقب افتاده و احمق دارد تمام آن دست آوردها را بر باد می‌دهد.

جناح غرب گرا که چیزی برای ارایه ندارد تمام توان خود را بر همین کارهای غیرعقلانی این عقب ماندگان فناتیک گذاشته است.

نکته:

غرب‌گرایان غیر ملی- مذهبی هستند.

جناح غرب‌گرا هرچند تلاش می‌کند خود را مدرن نشان بدهد اما وقتی با دقت به صحبت‌های بعضی از آنها مثلا در همین مورد زنان، توجه شود؛ همان ریشه‌های فکری عقب مانده مذهبی به وضوح دیده می‌شود که گاه علیرغم کلمات به ظاهر زیبا اما از نظر عمق شاید بدتر از آن یکی باشد.

خامنه‌ای از حدود یکی دو ماه پیش به نوعی سیاسی و بسیار علنی (برای آنهایی که نکته را گرفتند) بی اهمیت بودن نوع لباس را مطرح کرد ولی یک عده آخوند بسیار عقب افتاده آنرا قبول نکردند.

نکته اینجاست که جناح روحانی/کشورهای غربی، فشار این فناتیک‌ها را به اسم خامنه‌ای می‌گذارند زیرا این احمق‌های فناتیک (مذهبی -ملی ها در جناح خامنه‌ای) اهمیتی ندارند.

موضع گیری یا فشار بیش از حد فناتیک‌های جناح خامنه‌ای هرآنچه دستاوردهای سیاسی خامنه‌ای است را برای یک روسری برباد می‌دهند.

حجاب یا بی حجابی کدام پیروز می‌شود!

بدون هیچ شک و تردیدی بی حجاب‌ها موفق خواهند شد تا حق خود را بگیرند.

در نتیجه هرچه آخوندهای فناتیک بیشتر فشار بیاورند خود را بی‌آبرو‌تر می‌کنند و همچنین اسلام را بیشتر تضعیف.

به نظر نمی‌رسد نیازی به بررسی دلایل پیروزی طرفداران بی‌حجابی از زاویه سیاسی، اجتماعی و … باشد زیرا جامعه نشان داده که اکثریت مردم ابدا به بی‌حجاب بودن زنان توجهی ندارند.

مشکل مردم نان است.

مشکل مردم نبود همین آزادی‌های ساده اجتماعی است که تعداد اندکی عقب افتاده با آن تفکرات بی‌پایه و سست (که در سطور پیشتر اندکی بررسی شد) به اکثریت قاطع فشار می‌آورند.

در مقاطعی همین مشکلات یا خواسته‌های اجتماعی باعث می‌گردد تا مردم دست به کارهایی بزنند که شاید در دراز مدت بر علیه خودشان باشد. پس وظیفه حاکمان بر کشورهاست تا به خواسته‌های مردم بها لازم را بدهند و نه فقط به فکر خواسته‌های خود باشند.

یکی از دلایل اصلی نفرت مردم از آخوندها همین فشارهای اجتماعی است.

مسئولیت و نقش مردمانی که این ادیان را پذیرفته‌اند!

آنانی که این ادیان، یهوه، الله و یا پدر را قبول دارند باید کتب آنها و آنچه را هم در آنها آمده قبول بکنند. اما اگر بخواهند از خودشان قوانین دیگری را بیاورند، پس کتاب مقدس خود را نفی کرده اند. یعنی دیگر آن کتاب مقدس نیست و در نتیجه سایر نکات آمده در کتب را نیز می‌توان نادیده گرفت و زیر پا گذاشت و الله، یهوه و یا پدر را هم نفی کرد.

مثال واقعی:

در یک مباحثه با کلیسیای سوید در پاسخ به این نکته که عیسی مسیح در دو جا می‌گوید:

“فقط یهودیان انسان هستند و بقیه سگ 🐕 کثیف که باید ته مانده یهودیان را بخورند”.

کشیشی زن، پاسخ داد که “قبول دارد سگ کثیف است” او دقیقا نوشت: “قبول دارد سگ است” و در برابر اصرار من که خواستار پاسخ رسمی کلیسیا بودم کشیشی زن که مسئول بود رسما پاسخ داد:

“هر آنچه در کتاب مقدس آمده را در بست قبول داریم”.

دوگانگی و عدم پیروی دقیق از آنچه در کتاب آمده در بسیاری نکات مشخص می‌شود که البته باعث شکاف و ایجاد نحله‌های گوناگون مذهبی شده است.

ولیکن در خصوص کلیسیای رسمی سوید که گفته همه کتاب را دربست قبول دارند کافیست به یک نکته اشاره شود.

در انجیل آمده:

“زن‌ها باید در کلیساها ساکت باشند یعنی حرف نزنند”.

در همین جا با این دوگانگی روبرو می‌شویم زیرا خود این دو کشیش زن بودند و در نتیجه نباید در کلیسیا حرف بزنند و باید ساکت باشند؛ چرا که مطابق انجیل حرف زدن زنان در کلیسا ممنوع است.

پس چگونه می‌توانند اینها کشیش بشوند؟ زیرا وظیفه کشیش در کلیسا موعظه یا حرف زدن است. پس مسلما آنها دستور صریح کتاب را نقض کرده‌اند.

همچنین در سوید چند سال پیش اسقف اعظم را یک زن انتخاب کردند در حالی که اتفاقا او باید در کلیسیا بیشتر از همه صحبت بکند.

پس:

این کشیشان (و بسیاری دیگر مثلا همه پروتستان‌ها و …) کتاب (انجیل) را دربست قبول نکردند. اما چرا اینها سگ بودن و خوردن ته مانده یهودیان را دربست قبول کردند!!! چرا؟

نکته:

زن‌ها باید در کلیسا موهای خود را بپوشانند و یا از ته بتراشند.

سند:

در انجیل به کتاب‌ها و آیات زیر نگاه شود:

۱- قرنتیان اول؛ باب ۱۱ آیه‌های ۱ تا بعد. در این آیات درباره سرور بودن مرد بر زن و تاثیر موی زنان بر مردان و خدا صحبت شده است.

۲- قرنتیان اول؛ باب ۱۴ آیه‌های ۳۳ تا ۳۶ . در این آیات درباره سکوت زنان در کلیسیا نوشته شده است.

در فیس بوک عکس این آیات را از کتاب انجیل گذاشته‌ام.

نکته:

در این آیات صحبت از این می‌شود که مردان نباید موی بلند داشته باشند و این فقط برای زنان است. اما اگر عیسی یهودی بود باید می‌دانست که یهودیان موی بلند داشتند و موی بلند پسر داوود باعث می‌شود تا گرفتار بشود. به کتاب من در اثبات یهودی نبودن عیسی مسیح مراجعه بشود.

زیر پا گذاشتن یک نکته، زیر پا گذاشتن نکات دیگری را هم در پی دارد.

مسیحیان و مخصوصا رهبران مذهبی مسیحی، در ابتدا باید بپذیرند که انسان هستند. و اتفاقا این بهترین تغییر یا مخالفت با اشتباهات انجیل است زیرا به جامعه انسانی می‌پیوندند. و آنگاه می‌توانند برای انسان‌ها موعظه بکنند و خود را روحانی بنامند. تا این مرحله آنها ابدا روحانی نیستند زیرا انسان نیستند، بلکه سگانی کثیف هستند و در نتیجه ابدا قابل مقایسه با روحانیون سایر مذاهب نیستند.

اشاره:

در باره ریشه اینکه چرا غرب به اصطلاح سکولار است، مطلبی نوشته‌ام که با تمام آنچه تا کنون دیده‌ام کاملا متفاوت است و بزودی منتشر می‌کنم.نکته:

هم اکنون اسلام به بیشتر از ۱۲۰۰ مذهب و فرقه شناخته شده تقسیم شده است. یهودیت و مسیحیت نیز دست کمی از اسلام ندارد.

اختلافات میان مسلمانان:

در میان رهبران مذهبی مسلمان از قرون گذشته مباحث زیادی در خصوص اینکه چه کسی را می‌توان مسلمان نامید، درگیر بوده است.

شاید نتوان گفت مسلمان هستم اما محمد و قرآن را قبول ندارم.

اگر قرآن که به نظر می‌رسد تنها سندی است که در آن زمان نوشته شده، مورد تایید نباشد (که البته بسیاری از همان دوران اولیه اسلام از جمله بعضی خلفا آن را زیر سوال برده و حتی نفی کردند) پس سایر اقوال در خصوص محمد که باید مبنای سنت باشد و سال‌ها بعد نوشته شده نیز زیر سوال می‌رود.

نکته:

البته یک تفاوت در اینجا هست، آنهایی که قرآن را کلام محمد و‌ نه کلام الله می‌دانند، استدلال دیگری دارند که با استدلاتی که در سطور بالا آوردم متفاوت است.

پس اگر قرآن کلام محمد است و‌ کلام الله نیست، در نتیجه آن تقدس و اجرای مو‌ به موی دستورات قرآن (دستورات الله) از جمله حجاب، به صورت اتوماتیک از میان برداشته می‌شود و …

نتیجه:

با کمی فکر کردن دنیایی تضاد در میان گفتار و رفتار مذهبیون همه ادیان (بلااستثنا) دیده می‌شود که باید به جرات گفت هیچ‌کدام آنها خودشان هم نمی‌دانند که چه می‌گویند؛ اما هرکدام دکانی برای خودشان باز کرده‌اند و تعدادی مردم را شستشوی مغزی داده دور خود جمع کرده‌اند و ابدا منافع کلیت مردمان و کشورها را در نظر ندارند؛ بلکه تنها منافع شخصی خودشان در صدر همه چیز قرار دارد.

هرچند تعدادی از رهبران مذهبی خودشان هم شستشوی مغزی شده‌اند.

تمامی ادیان افکاری قدیمی هستند که در زمان خود، کمابیش خوب بودند و خدماتی کردند اما چون نقایص بسیار زیادی داشتند از همان ابتدا به صدها مذهب و‌ فرقه تقسیم شدند و هنوز هم ادامه دارد. چنانچه سخنان یا استدلالات هر فرقه به بحث گذاشته بشود کسی پیرو آنها باقی نخواهد ماند‌.

آخر کلام:

گناه یا تقصیر مردم!

باز هم یاد آور می‌شوم؛ آنانیکه خود را مسلمان و پیرو محمد دانسته و قرآن را کلام الله می‌دانند باید ابتدا تکلیف خود را با افکار خودشان و پذیرش دستورات قرآن و این دسته مسایل مذهبی روشن بکنند.

صحبت روشن و بی پرده اینست که خود شما نیز با پذیرش این ادیان و در اینجا اسلام، به رهبران مذهبی اجازه داده‌اید تا برای شما تصمیم بگیرند. پس خود شما نیز مقصرید و در ایجاد این مشکلات سهیم هستید. در قرآن راجع به حجاب آمده است و بهمین دلیل ده‌ها میلیون مسلمان در سراسر جهان حتی در کشورهای غربی غیر مسلمان با اختیار یا دلخواه حجاب و پوشیدن مو‌ را رعایت می‌کنند. و من در این مطلب کوتاه به ریشه‌ها اشاره کردم.

در نتیجه عاقلانه‌ترین کار آنست که دین را به کناری بگذارید تا از بندهای غیر معقول خود ساخته رها شوید.

بهترین، برترین و انسانی‌ترین فکر و فلسفه را من ارایه داده‌ام که با زمان کنونی و آینده سازگار است.

۱۱ آپریل ۲۰۲۳

۲۲ فروردین ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان–

USAIran