نکاتی از هرجا و هر چیز یازدهمین نوشتار
پیش نوشتار از آنجائی که بنظر می رسید بعضی مطالب را می توان بصورتی خلاصه نیز منتشر کرد، بدین ترتیب اقدام به این کار می شود. اکثر نکاتی که در این دسته نوشتار می آید یا پیشتر بصورت مفصل منتشر و یا نوشته و هنوز منتشر نکرده ام؛ بعضی نیز در ذهنم شکل گرفته و آماده است ولیکن هنوز به نوشته نیامده است. آنهائی که منتشر شده اند شاید به دلیل مفصل بودن برای عده ای امکان مطالعه اشان نباشد و آنهائی که منتشر نشده اند شاید تا زمانی طولانی منتشر نشوند بنابراین به نظر معقول می آید که چکیده ای از آنها بصورتی بسیار مختصر ارائه شود. تمامی این نکات که جنبه های مختلف اجتماعی، سیاسی، تاریخی، علمی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، ادبی و... و عالم هستی را در بر می گیرند همه در دل یک فلسفه منسجم می گنجند. پیوستگی میان موارد گوناگونی که در این نوشته ها می آیند تفاوت یک فلسفه منسجم و واقعی با حرفها، تحلیل ها و نظرات فیلسوفان غیر واقعی و مردم عادی را نشان می دهند. نظراتی که در باره آنها تفکر کافی شده و بصورتی منسجم در آمده بطوری که هرکدام از آنها مستقلا ً به سایرین ربط دارد بدون اینکه تناقضی در آنها دیده شود نظرات فلسفیِ واقعی است. ولی آنچه در فلاسفه کاذب و مردم عادی دیده می شود چنین نیست. زیرا چنانچه در چند مورد متفاوت نظراتشان کنار هم قرار بگیرند تفاوتها و تضادهای فراوان و آشکاری در آنها دیده می شوند که نشان می دهند منسجم و دقیق نبوده و در باره ارتباط آنها بایکدیگر یا اساساً فکر نشده و یا فکر کافی نشده است. فلسفه تفکری وسیع در مجموعه گسترده ای از مسائل هستی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و... است که انسجامی دقیق میان مباحث کلی و جزئی تک تک هرکدام از آنها با یکدیگر وجود دارد. توجه: این نوشته ها هر از گاهی بدون اینکه زمان مشخصی داشته باشند منتشر می شوند.
یازدهمین نوشتار 1- نیروهای مزدور مانند وهابیون، سلفی ها و مجاهدین رجوی که در سراسر منطقه به اسم اسلام یا دمکراسی در خدمت قدرتمندان جهانی ودر واقع سرمایه داران بزرگ صهیونیست هستند هر لحظه در گوشه ای از منطقه حضور یافته به جنگ و آشوب و بی ثباتی و کشتار مردمان دامن می زنند هرچند رهبری این نیروها کاملا میداند که در اختیار چه کسان یا کشورهائی قرار دارند لیکن بیشتر نیروهای این گروه ها ( بدنه آن ) مردمانی ساده و معتقد به آرمانی ( بیشتردینی) هستند و به خیال خود برای آن مبارزه می کنند اما: الف- خود آنها نیز این آرمان را دقیقا ً نشکافته و دقیقا ً آن رانمی شناسند بلکه شستشوی مغزی شده اند. ب- اگر در جائی بخاطر همین آرمان یک آمریکائی را هم می کشند و یا ضربه ای به منافع آنها میزنند اولا ً این ضربه بسیار کوچک است وبه کلیت آن سیستم و سرمایه داران صاحب کشور و حرکتی که براه انداخته اند ضربه ای نمیزند و دیگر اینکه خود آمریکائی ها نیز از این حرکت کوچک نه تنها نگرانی به دل راه نمیدهند بلکه از آن بعنوان مدرکی برای نشان دادند فاصله خود از این گروهها استفاده می کنند. نهایت اینکه اگر غرب به رهبری اسرائیل بتواند در سوریه پیروز کامل و یا حتی نسبی بشود تمام این نیروها ( مجاهدین رجوی، سلفی ها، وهابیون، القاعده ووو) را که تجربیات زیاد نظامی بدست آورده و همکاری میان آنها سیستماتیک شده است را به ایران گسیل خواهند داشت. پس باید حتی الامکان تلاش کرد تا دولت سوریه در این نبرد بر نیروهای مزدور و دول غربی پیروز شود.
2- تمامی نیروهای سیاسی به اصطلاح اپوزیسیون خارج از رژیم هر چقدر بزرگ یا کوچک باید موضع خود را در این خصوص روشن کنند: آیا شما حاضر هستید بخاطر مخالفت سیاسی با رژیم حاکم در ایران جنگ داخلی براه بیفتند و مملکت پس از یک دوره طولانی جنگ ( شاید طولانی تر از افغانستان) در نهایت تجزیه بشود؟ بنده شخصا ً سالهاست در این خصوص کاملا ً موضع دارم و ابدا با انقلاب و جنگ موافق نیستم.
3- چند عکس از مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی و با آقای بجنوردی مسئول آن را در فیس بوک گذاشتم. من ایشان را در محل موقوفات دکتر افشار در برنامه توزیع جایزه سالیانه به ایران شناسان ملاقات کردم و به دعوت ایشان به محل کارشان رفتم. حال یک نکته جهت اطلاع سیاسیون محترم خارج کشور که در خواب و خیال زندگی میکنند: این دفتر با چنین گستردگی ( ساختمانی 5 طبقه باحدود 200 -300 متر طول) فقط برای این نیست که سالی یک جلد دائرةالمعارف بدهد بلکه در این ساختمان چند صد تن محقق برجسته و با دانش نشسته اند و کارهای تحقیقاتی میکنند که نتیجه کار آنها در شناخت مردمان و عقاید مختلف کار بردهای مختلفی از جمله سیاسی و حتی نظامی دارد. از این دسته مراکز ده ها ( بله ده ها) در ایران ایجاد شده که چند تای آن نام مرکز دائرةالمعارف ( در امور مختلف ) را دارد. سال پیش 1391 در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به غرفه ای رسیدم که بعد از کمی صحبت با هیجان پرسیدند نام تو چیست من هم در کمال سادگی و بی خیالی اسمم را گفتم یکباره دیدم آن مسئول غرفه با هیجان گفت: تو حسن بایگان هستی! من تمام نوشته های تو را با دقت میخوانم. ظاهرا ً بسیاری دیگر در آن مرکز چنین میکردند و البته میدانم در سطح جهان بزرگترین ها نوشته های من را میخوانند ولی در سطح عامه مردم که چشم و گوششان به امثال بی بی سی ( که من آنها را بعنوان دروغگویان بزرگ در خدمت جنایتکاران بین المللی تحریم کرده ام) و رسانه های ایران است من را نمی شناسند. بعد پیشنهاد کرد هرچه کتاب میخواهم مجانا ً بردارم و این جمله را چند بار تکرار کرد. تشکر کردم و گفتم: عادت به چیز مجانی ندارم ولی هر کتابی را بخواهم میخرم. حدود یک ساعت آنجا بودم و چند کتاب انتخاب کردم و در تمام این مدت تمام افرادی که آنجا بودند در کمال احترام در حضورم ایستاده بودند منهم که به چنین چیزهائی عادت ندارم برایم بسیار سخت بود. آن شخص رئیس خود را هم که آنجا بود بمن معرفی کرد. نام آن موسسه " مرکز تحقیقات استراتژیک " بود که امسال آقای روحانی را بر مسند ریاست جمهوری نشاند. من آن روز از جمله دو کتاب از آقای حسن روحانی بنام های " امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران " و " امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای" که هر کدام نزدیک به 900 صفحه بودند راخریدم. بله ایران چنین شده است و تعداد زیادی مراکز تحقیقاتی ایجاد شده که همانند کارهائی که سالها پیش غرب در پیش گرفت و تمام مردمان تمام دنیا را مورد بررسی قرار داد تا از آنها در مواردی بر علیه خودشان استفاده بکند و حتی جنگ براه بیندازد، میکند. حدو 10 سال پیش نیز در گوتنبرگ از کتابفروشی آقای ناصر زراعتی نزدیک به 40 جلد از یک مجموعه ناقص از مطالعات موسسات دولتی در خصوص قفقاز را خریدم که بقول یک دوست مطلع اینها مقدار اندکی از مطالعات است که منتشر میکنند مطالعات بیشتر و حساس را بیرون نمیدهند. اکنون در ایران این مراکز تقریبا تمام مردمان و عقاید را حتی در تعداد اندک در منطقه و بسیاری کشورهای اطراف میشناسند. بهمین دلیل دیگر نیازی ندارد که ایران در کشورهای منطقه حضور مستیقم نظامی یعنی نیروی نظامی داشته باشد بلکه میداند در کدام کشور چه نیروهائی وجود دارند و هر کدام در کدام جهت هستند ویا اینکه چگونه آنها را بسیج و در چه جهتی به حرکت در بیاورد. اما آنکه خود را نیروی رهبری اپوزیسیون میداند و فکر میکند که یک عده آخوند بی سواد در صدر کشور هستند که سر سجاده نماز به آنها وحی میشود و یا خواب نما می شوند؛ خودشان در خواب هستند و با این دانش اندک ویا در واقع بی دانشی ابدا ً راه به جائی نخواهند برد. این گونه اپوزیسیون عقب مانده سطح دانش سیاسی مردم ( طرفداران خود) را هم عقب می برند. 4- آن دسته افرادی که خود را اپوزیسیون مینامند و آرزو دارند تا ایران هر روز بدتر بشود تا اینها بعنوان قهرمان یا ناجی وارد بشوند و یکباره( یک شبه) همه چیز را بسازند؛ نه تنها بسیار نادان هستند بلکه این نادانی در حد خیانت و ضربه زدن هم هست. اینها نادان هستند زیرا نمی توانند همگام با زمان پیش بروند و طرح های تازه برای پیشرفت کشور بیاورند بلکه تنها در صورتیکه ایران به عقب و به زمانی که عقل آنها پاسخگوست برسد آنها می توانند برای سیاست کشور فکری بکنند. در حالیکه آن فکر و آن سیاست با زمان حال ده ها سال فاصله دارد.
5- ایران در سوریه توانست مخالفین بشار اسد را شکست بدهد بدون اینکه نظامیان ایرانی در آن حمله نظامی شرکت داشته باشند. در واقع این شکست را نیروهای فکری ایران که در همان مراکز تحقیقاتی نامبرده در بالا نشسته اند بر مخالفین اسد وارد کردند. بهار امسال 1392 که به ایران رفتم همان روز اول از انتشارات به نشر وابسته به آستان قدس رضوی ( ده ها فروشگاه کتاب در مشهد دارد) دوکتاب خریدم. یکی در باره علویان ترکیه و دیگری سوریه. در مقدمه کتاب ها اشاره شده بود که چیز زیادی از علویان ( نُصیریه و چند اسم دیگر هم دارند) معلوم نیست و کار در مرحله ابتدائی است. اما من که تجربه این گونه مسائل را داشتم میدانستم که شاید بیشتر از صد کتاب در این خصوص در اختیار محققین ( مشاوران دولت) است. بهر حال خبر بعدی این بود که ایران 26 میلیون علوی در بین عرب ها ( بشار اسد علوی است)، کردها و ترک ها پیدا و همه را متحد و بسیج کرده است. امری بظاهر بسیار عجیب؛ گروهی مذهبی با این تعداد و در میان عرب، کرد و ترک که اتحاد جالبی را بوجود می آورد. اگر بخواهیم بپذیریم که حداقل 1000 تن در میان اینها آماده جان فشانی بوده باشند همین تعداد کافی بود تا مخالفین بشار اسد را به سادگی در جبهه های نبرد شکست بدهند و اینکار را همان روزهای اول که تازه به ایران رسیده بودم و درحال مطالعه این کتابها بودم کردند.
6- کشتار مجاهدین رجوی در پایگاه اشرف شهریور امسال، در زمانی صورت گرفت که بحران یا نگرانی حمله آمریکا به سوریه اجازه نمیداد تا این مسئله بزرگ شود و یا در حد متوسط یا حتی عادی در باره اش صحبت بشود. اما باید دید چرا این اتفاق این زمان افتاد. آمریکا بعد از شکست نیروهایش توسط علویان در مرحله نهائی شکست در سوریه قرار دارد. شکست آمریکا در سوریه که شکست اسرائیل یا در واقع صهیونیست جهانی که عامل اصلی جنگ میباشد به حساب می آید، ضربه بسیار سختی بر پیکر اوست که در واقع میتوان گفت اولین شکست واقعی نظامی آمریکا بعد از جنگ ویتنام است و بعد از این شکست نیز ابدا قادر نخواهد بود در منطقه قد راست بکند. در واقع آمریکا مدتی است از سیاست سوء استفاده از نیروهای مردم محلی برعلیه خودشان پیروی میکند و زمانیکه کاملا ً ناچار می شود ( مانند جنگ باقذافی) خودش وارد می شود. بنابراین در پی آن بود که به بهانه ای نیروهای نظامی اش را بطور مستقیم وارد این کشور بکند و موجبات شکست بشار اسد را فراهم کند تا بعد از آن سراغ حزب الله لبنان و بعد ایران بیاید. اما اگر چنین بشود آنگاه دیگر روسیه و چین نیز قدرتشان بسیار ضعیف خواهد شد. در نتیجه آن کشورها موضع گرفتند. در این زمان بود که ایران یک سرانگشت اشاره به آمریکا نشان داد. ایران بدون اینکه خود وارد عملیات بشود تنها جلوی عملیات نیروهای عراقی که سالها از مجاهدین رجوی ضربه خورده بودند و کسانشان را از دست داده بودند نگرفت و آنها دست به انتقام و کشتاری وحشتناک زدند. این از جنبه نظامی هشداری بود به آمریکا که اگر بخواهد وارد سوریه بشود ایران بدون اینکه خودش مستقیم وارد نبرد بشود میتواند نیروهائی را که آمریکا در تمام منطقه رویشان حساب باز کرده قبل از اینکه کمترین حرکتی بکنند سر به نیست بکند. یعنی اگر چنین بشود ایران میتواند در عربستان و بحرین و کویت و پاکستان و افغانستان و همه جا آشوب به پا بکند و در عین حال اجازه ندهد نیروهای آنها در ایران تکان بخورند. در چنین حالتی آمریکا و همدستانش در منطقه بازنده بزرگی خواهند بود. باید توجه داشت که این حرکت در عراق و چنین حرکاتی نتیجه کار همان مراکز تحقیقاتی است که ایران سالهاست به راه انداخته و اکنون دارد نتیجه اش را میگیرد. من از بیشتر از 20 سال پیش گفتم و نوشتم که باید سطح علم را در کشور بالا برد. مبارزه سیاسی و نظامی هم علم است. با علم میتوان دشمنان را بدون اینکه مستقیم وارد نبرد با آنها شد شکست داد.
7- چهار شنبه 6 شهریور ساعت 2 صبح به وقت سوئد از رادیو شنیدم که قرار است رئیس جمهور آمریکا همان روز به سوئد بیاید و... ماجرای آمدن این دلقک کاملا ً برایم بی اهمیت بود. یادم افتاد دو سه سال پیش دوستی قدیمی یکباره خودش را مامور سازمان امنیت سوئد معرفی کرد و گفت: سالی که جرج بوش آمد سوئد و ما جلسه داشتیم که چه کسانی ممکن است در تظاهرات شرکت بکنند ابدا ً و ابدا ً اسم تو مطرح نشد و روی آن تاکید داشت. پرسیدم چرا؟ من که آدم شلوغ و کله خرابی هستم؟ گفت بدلیل اینکه در سطح تو نمی دیدیم که وارد این ماجرا ها بشوی و سنگ پرت بکنی. امروز فکر کردم اشتباه آنها در این است که من این آشغال ها و نوکران سرمایه داران بزرگ را به هیچ نمی گیرم که بروم و خودم را سبک بکنم تا به او اعتراض بکنم و در همان زمان اربابانی که او را بر سرکار آورده اند به ریشم بخندند. و شاید هم مورد بی حرمتی چند ماموری که برای پول حاضرند حتی آدم بکشند قرار بگیرم. هنگام روز آنقدر کار دارم که برای این دلقک و نوکر درب خانه ثروتمندان صهیونیست وقتی ندارم. بیچاره " او با اونا " آمده دستوراتی را که به او داده اند اجرابکند. بدبخت مامور است معذور و نوکر بی اختیار.
8- وقتی صحبت از سرنگونی می شود یعنی باید رژیمی را با قدرت اسلحه و جنگ داخلی و کشتار سرنگون کرد. این یعنی اعلام جنگ ودرچنین وضعیت جنگی باید انتظارحمله ازجانب دشمن را داشت. بهمین دلیل سالهاست بنده سیاست جنگ و کشتار را ابدا نپسندیده و بلکه کاملا کنار گذاشته ام. متاسفم که این نوشته ها و تحلیل هائی را که سالها پیش نوشته ام مجبورم هنوز تکرار بکنم و هنوز افرادی هستند که بدون دانش تئوریک سیاسی بر طبل جنگ میکوبند و انتظار دارند با آنها برخوردی غیر نظامی بشود. ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار تا باز کشند زنهار آن که ترا کشت سیاست کشتار باید در مقطعی پایان یابد و برای اینکار فقط رژیم حاکم مسئول نیست بلکه بعضی اپوزیسیون که وابسته به قدرتهای خارجی هستند و در جهت سیاست های آنها گام برمی دارند گناه بیشتری برگردن دارند.
9- سئوالی که سیاسیون مطرح میکنند این است که: چرا رهبری بالای مجاهدین یعنی رجوی ( اگر زنده باشد) و مریم در بین نزدیک به 3000 نیروی پایگاه اشرف در عراق 100 نفر از بهترین نفراتش را آنجا باقی گذاشت تا بدین ترتیب به قتل برسند؟ پاسخ از نظر من بسیار ساده و مشخص است. آنها فکر میکردند بزودی کار بشار اسد را تمام کرده و بعد به ایران حمله میکنند برای اینکار باید نیروهای سازمانگر آنجا می ماندند. اگر نیروهای پائین و بقول معروف سربازان صفر یا جاروکش ها راباقی می گذاشتند آنگاه باید چنین تفسیر می شد که آنها واقعا قصد تخلیه و پایان دادن به عملیات نظامی در ایران را داشتند.
9- کپیه واچ داگ همین شورای نگهبان ومصلحت نظام است که ایران از غرب گرفته ولی همین به اصطلاح سیاسیون بی سواد خود ما این نکته را نمی دانند و غرب را سمبل آزادی میدانند و این دو نهاد را مظهر دیکتاتوری می شناسند. در حالیکه از رونوشت بر داشتن این نهاد از غرب ابدا اطلاعی ندارند. در انگلیس دقیقا ً میگویند واچ داگ. واچ داگ در سوئد ( و در تمام اروپای غربی) هست و اگر آنها با تصمیمی از جانب مجلس موافق نباشند اجرا نخواهد شد.
10- خیلی ها بعد ده ها سال زندگی در غرب و حتی سوئد نام گروه بیلدربری ( که در سوئد تشکیل شده) به گوششان نخورده و بعد ادعا میکنند در سوئد زندگی میکنند و همه چیز را میدانند و از آزادی و دمکراسی در این کشور حرف میزنند. از این فراتر سالها پیش با بسیاری از سیاسیون حرفه ای و حتی نمایندگان مجلس سوئد صحبت میکردم که " واچ داگ " را میشناسید ولی آنها ابدا این نام بگوششان نخورده بود. حالا دیگر حساب بکنید سطح سواد سیاسی سایر مردم عادی چقدر است.
11- دکترنصرالله پورجوادی بحثی را در دفاع از اوباما ( و همچنین رفسنجانی که دولت سوریه را مسئول استفاده از بمبهای شیمیائی دانسته بود) در فیس بوک ( همین هفته اول شهریور) مطرح کرد که من نیز در میان بیشتر از صد نفر که نوشتند چیزی نوشتم. ایشان پاسخ تندی برایم نوشتند و من را بدتر از اشعری ها خواندند. تصمیم داشتم پاسخی نسبتا ً مفصل برایش در فیس بوک بنویسم و چندی نکته را هم یادداشت کردم ولی در این فاصله یک تکه کوچک را که از روز قبل از آن در فیس بوک نوشته بودم کپی و آنجا گذاشتم تا شب سر فرصت پاسخ بدهم و رفتم سراغ کارهایم. غروب که برگشتم دیدم بعد از نوشته من هم همه سکوت اختیار کرده اند ( چند ساعتی گذشته بود) و بعد از اندکی متوجه شدم که آقای پور جوادی تمام آن نوشته ها ( نوشته خودش و تمام کامنت ها ونوشته های من) را حتی از دیوار خودش برداشت. آن کامنتی که در ابتدا نوشتم و استاد پور جوادی بخاطر آن من را بدتر از اشعری ها خواند چنین است: " تصمیمات را روسای جمهور آمریکا نمی گیرند بلکه صاحبان قدرت می گیرند و رئیس جمهوری تنها سخنگو یا دلقک جلوی صحنه است. در واقع تفاوت میان آنچه به اصطلاح کشورهای دمکراسی و دیکتاتوری خوانده می شود در این است که در کشورهای دمکراسی تصمیمات در جائی خارج از حکومت گرفته می شود ولی در کشورهای دیکتاتوری کسانیکه در دولت نشسته اند و یا علنی هستند تصمیم گیرنده هم هستند. در خصوص این مسائل و همچنین بر روی کار آمدن اوباما ( برکت بقول اقای پورجوادی یا باراک که نام عبری آن است و از جمله اهود باراک) میتوانید در سایتم بخوانید".
آن نوشته کوتاه
من که بعد از
کامنت استاد پورجوادی نوشتم و باعث سکوت همه و برداشتن اصل مطلب و کامنت ها
شد: آقای پور جوادی شاید تا آن موقع نام من را نشنیده بود زیرا آنها که قبلا ً با من درگیر شده اند دیگر از مبارزات این چنین منطقی - فلسفی با من فرار می کنند. استاد پورجوادی یکی از بزرگان علم و ادب ایران است که بنده چندین بار در فیس بوک نوشته های ایشان را نشر داده و نوشتم: نوشته های استاد پورجوادی قابل تامل هستند. اما مسئله سیاست و دانش سیاسی چیز دیگری است و باید درابتدا ترم های اصلی را شناخت ولی بنظر نمی رسد استاد پورجوادی دانش وسیع یا خوبی در این مورد داشته باشد. من در نوشته هایم که در سایتم هست به این ترم های اساسی پرداخته ام و اشاره کرده ام که تسلیم بنگاه های کاذب ترم سازی غرب نمی شوم. آنها با ارائه ترم های کاذبی مانند حقوق بشر، تروریست، جهانی شدن و... فقط مردم و دولتها را سرکار می گذارند و تا اینها بخواهند بعد از چندین سال به ریشه یا پوچی این ترم ها پی ببرند آنها غارت خود را کرده اند و ترم دیگری جلوی پایشان می گذارند.
12- دوستان شما میتوانید نوشته من در باره سکولاریزم و این دسته ترم های مسخره را که بنگاه های ترم سازی غرب برای سرکار گذاشتن کشورهای ضعیف و مردمان ساده درست می کنند بخوانید. بنده برای این ترم ها هیچ ارزشی قائل نیستم. مختصرا ً تنها یک نکته از نوشتارم را در اینجا می آورم : اگر سکولاریزم خوب است چرا در اسرائیل پیاده نمی شود؟ چرا اسرائیل بصورت یک کشور کاملا سکتاریستی مذهبی مورد نقد قرار نمی گیرد؟ خواهشمندم شما هم بعنوان یک فرد عاقل که با این دستگاههای کاذب مخالفید از این رویه پیروی بکنید. متشکرم.
13- کشورهای شیخ نشیخ به درآمد نفتی خود دسترسی ندارند بلکه بعد از فروش، پولها در بانکهای آمریکائی متعلق به صهیونیتسها می ماند (همانند زمان شاه) و آنها نمی توانند هر مقدار بخواهند برداشت کنند. شیوخ عرب چند سال قبل 1100 میلیار دلار در این بانکها داشتند که وقتی قسمتی از آنرا خواستند به اروپا منتقل کنند با رد شدید آمریکا مواجه شدند و با داستان ورشکستگی بانکها بیشتر پولهایشان را بالا کشیدند. شرح مفصل را در سایتم نوشته ام. حالا شاید به یُمن تحریم ایران شرایط بانکها و مبادلات در جهان تغییر بکند.
14- یکی از دلائلی که بانک داران بزرگ جهان را واداشت تا در منطقه جنگ براه بیندازند سیاست ایجاد بانک اسلامی مشترک بود. اگر چنین بانکی با قدرت مالی کشورهای نفتی منطقه و با همکاری سایر کشورهای اسلامی براه می افتاد آنگاه قدرت بانک های بزرگ جهان که در اختیار صهیونیستها بود کاملا بزیر سئوال میرفت. حال با این جنگ ها تا این کشورها بخواهند با هم کنار بیایند و بانک مشترک را راه اندازی بکنند هیهات است.
15- هیچ کلاه برداری، هیچ شارلاتانی و... برای اجرای نیاتش نمی گوید که می خواهد کلاه شما را بردارد و یا شما را فلان و بهمان بکند بلکه با هزار تزویر سعی می کند چهره ای از خود ارائه بدهد که قصد کمک دارد. انسان باید عاقل باشد و فریب نخورد وگرنه به دام این استثمارگران جهانی می افتد.
16- من ایرانی آریائی نیستم. من از آن ایرانیان دارای تمدن بسیار قدیمی هستم که آریائی های وحشی به کشورم حمله کردند و ما را قتل عام و کشورمان را تخریب و اشغال کردند تا بعد خود بر پایه تمدن ما متمدن شدند. آریائیان که شاخه ای از سکاهای وحشی صحرا گرد بودند توانستند مردمان سرزمین من را با کشتارهای خود سرکوب و حتی نام اصلی آن را هم از اذهان محو کنند ولی دسته هائی از آنها که به سرزمین های مجاور ( باب ئیل و آشور ووو) حمله کردند بعد از کشتار و غارت مردم مجبور به ترک آن سرزمین ها شدند و در تاریخ بنام قوم " یاجوج و ماجوج " که امروز مترادف با قوم وحشی و غارتگر است معروف شدند. سکاهای وحشی نه تنها به دیگران بلکه به مردمان خود نیز رحم نکردند و کورش را به قتل رساندند.
من دارم یک صحبت یا حرف و یا نظر نژادپرستانه را به چالش ریشه ای می کشم. این حرف من ریشه فلسفی دارد و بدنبال خود خیلی مسائل دیگر را بهم می ریزد. اگر پاسخی به مسئله دارید بفرمائید. زندگی خصوصی افراد در اینجا مطرح نیست. لطفا به عمق مسئله مربوطه توجه بفرمائید. تاریخ، نژاد، دین و... و مشکلات سیاسی و بسیاری مسائل در همین نکته بظاهر ساده نهفته است. اگر کسی ادعا میکند از ریشه آریائی است بفرماید ثابت کند. من دارم این افکار نژاد پرستانه را که در همین چند دهه اخیر برای سوء استفاده های سیاسی براه انداخته شده است را به تمسخر می گیرم. اگر استدلالی تاریخی، منطقی و یاعلمی دارید بفرمائید.
تصورش را بکنید که بسیاری از افغان ها از بقایای مغول ها هستند و خود را کاملا ً افغان میدانند و شاید حتی یک نفر هم در میان آنها نباشد که یک کلمه مغولی را بعنوان کلمه مغولی بداند و استفاده بکند و یا دلبستگی به مغولستان داشته باشد. اما بعد از پیروزی طالبان بر افغانستان شعار طالبان ها " به گور رفتن هزاره ها " یا همان بقایای مغول در افغانستان بود. حال بد نیست هر کسی فکر کند تا چه حد افکارش شبیه طالبان است در حالیکه در حرف آنها را محکوم میکند. در ایران نیز همانند تقریبا ً تمام کشورهای جهان اقوام مختلف مانند: 3 میلیون عرب فقط ساکن در یک منطقه ( بغیر از اینکه تقریبا نیمی از سایر ایرانیان که رگ و ریشه عرب دارند)، چند میلیون کرد ( در خصوص کردها مسئله و سئوال زیاد است)، چند میلیون ترک و آذری، بلوچ؛ سیستانی، ترکمن، ارمنی، طبری و اقوام مختلف زندگی میکنند که ابدا ً رابطه ای با آریائی و نژاد آریائی ندارند. حال می بینیم که یک عده نادان شعارهای نژادپرستانه که ریشه در تفرقه اندازی دارد را تکرار میکنند و سنگ نژاد آریائی به سینه میزنند و این مملکت را مملکت آریائی ها می دانند. جالب اینکه همه این مردمان نیز خود را عقل کل میدانند و سایرین را نادان. بنظرم بهتر است یکبار دیگر نوشته من در خصوص علم لدنی و اینکه اکثر این مردمان پیامبر هستند (علم لدنی دارند) خوانده شود.
17- باز هم برای چندمین بار دیدم که چند نفر آن حرف تکراری را تکرار میکردند که خمینی هندی زاده است. این نادانان که هیچ چیز از تاریخ نمیدانند فقط حرف یک عده تفرقه افکن نادان را تکرار میکنند . آنها نمیدانند اساسا هند کجا بوده و از چه زمانی نام هند گرفته است. شمال هند که بهارات نام داشته از نواحی آریائی نشین به حساب می آمده و من حتی در یکی از نوشته هایم " بودا " را بدلیل زندگی در این نواحی آریائی دانسته ام. کتاب قطور مهابهارات که یکی از قدیم ترین افسانه ها یا تواریخ رزمی جهان است داستان این منطقه است. از این گذشته بهترین متونی که به بهترین وشیوا ترین کلام پارسی نوشته شده در این منطقه بوده است. به عنوان نمونه تاریخ الفی که 8 جلد قطور است و در زمان تیموریان ( مغول ها) نوشته شده است و ده ها کتاب مهم تاریخی با بهترین نثر پارسی در همین هند تحت سلطه تیموریان مغول نوشته شده است. و از اینها مهمتر بیدل دهلوی که به عقیده بسیاری از حافظ هم برتر است در دهلی یا هند کنونی شعر هایش را سرود در حالیکه خودش از مغولان برلاس بود. بعد از این مقدمه فکرش را بکنید با این افکار مریض راجع به سابقه یک شخصی که با او مخالف هستیم اگر در آینده فرزند یا نواده یکی از ما مهاجرین به اصطلاح نسل اول در این کشورهای غربی به مقامی رسید و اینها بخواهند همین حرفهای بی خردانه این دسته ایرانیان را بگویند. واقعا که نژاد پرستی و حرفهای از روی نادانی و نداشتن دانش تاریخ چقدر میتواند به همه جامعه ضربه بزند. کسانیکه مسئله هندی بودن خمینی را مطرح میکنند نژادپرستانی هستند که عقلشان به حرف خودشان هم نمیرسد و نمیدانند حرفهایشان نژادپرستانه است. بقول معرف آدم اگر سواد حرف زدن ندارد حداقل عقل برای خاموش ماندن را باید داشته باشد.
18- شنبه 7 سپتامبر یک خانم سوئدی از دوستان قدیمی را دیدم. او سالهاست بارها از ستمی که بر او رفته بود برایم صحبت کرده بود. از زمانیکه شوهرش حضانت بچه هارا گرفت تا زمانیکه حضانت را بدست آورد ووو. ولی امروز وقتی گفت که آخرین باری که در دادگاه حاضر شده و در مقابل رئیس دادگاه گفته که پولی برای گرفتن وکیل در برابر دشمنان تشنه بخونش ندارد و رئیس دادگاه برایش بهترین وکیل سوئد ( سیلبرسکی) یهودی را تعیین کرد فهمیدم که صحبت هایش بی پایه نبوده است. در زمانیکه حضانت بچه هایش را میخواست وزیر سابق دادگستری سوئد ( سوسیال دمکرات بود) وکیل او بود ولی بعد قضیه را رها کرد زیرا او نیز یهودی از جناحی خاص بود و کمکی به او نکرد. مختصر داستان چنین است که او از یک خانواده یهودی روسی ووو بسیار مخلوط بوده که خودش از این مسائل چندان اطلاعی نداشته. حدود 30 سال پیش ازدواجی میکند که تا سالها بعد متوجه نمی شود که شوهر او از یهودیان وابسته به گروههای خطرناک آدم کش بوده است. اما شوهرش بنوعی ادعای این را هم داشته که از طرفی مسلمان است. او بارها توسط شوهرش کتک خورده بطوریکه احتما ل مرگش هم میرفته، حتی شوهرش بارها خواسته او را به صور مختلف به قتل برساند. داستان های او بسیار زیاد است و شاید بیشتر به فیلم های سینمائی بماند و بقول خودش میگفت: دوستی که در این مسائل بوده بمن گفته باید بروی و فیلمهای جیمز باندی راببینی تا بهتر بتوانی از خودت محافظت کنی وببینی در چه دامی افتاده ای. مهمترین بخش صحبت هایش آن بود که بعد از سفری به بانکوک ( به همراه شوهرش) سال بعد دوباره سفری با هم به آنجا میروند. این بار به سختی مورد تهاجم شوهر ش قرار میگیرد که احتمال مرگش میرفته در همین احوال آن انفجار مهیب در بانکوک رخ میدهد و در حالیکه آنها از محل خودشان انفجار را می دیدند؛ میبیند که شوهرش نفسی عمیق و از روی آرامش یافتن می کشد. بعد ها متوجه می شود که این کار یعنی انفجار از جانب شوهرش به همدستی گروهی بزرگ از یهودیان صهیونیست و تروریست بوده و آوردن او به این سفر و بلائی که بر سرش آمده بود به این دلیل بوده تا شوهرش شاهدی برای این داشته باشد که هنگام انفجار در هتل بوده ولی انتظار داشته بعدها این زن بر اثر شدت جراحات ( دو لیتر و نیم خونریزی و رفتن به بیمارستان) بمیرد و قضیه تمام بشود. در حالیکه آن انفجار را به مسلمانان نسبت دادند. شاید همان ظاهر مسلمان شوهرش باعث شده که او بتواند رابطه ای با مسلمانان بگیرد و تعدادی از آنان را به دام بیندازد و آن انفجار را انجام بدهند. استدلال او این بود که این انفجار باعث گردید تا ترحم نسبت به یهودیان تشدید شود و در نتیجه سال بعد تعداد افرادی که به کلیسای صهیونیستی شاهدان یهود پیوستند بسیار زیاد شد. این زن سالها عضو همین کلیسا صهیونیستی " شاهدان یهوه " بود ولی بدلیل مشاهده تجاوزات بسیار به کودکان از آنجا فرارکرد. او داستانهای زیادی از تجاوز به کودکان در این کلیساها و دم و دستگاههای صهیونیستی میدانست. او وقتی از روابط خانوادگی اش صحبت کرد با بسیاری از بزرگان اروپا هم خانواده بوده ولی خودش تا همین چند سال پیش اطلاع دقیق نداشته و اگر اکنون به ارثیه اش دست بیابد شاید سر به ده ها میلیون بزند. او بصراحت از رابطه خانوادگی فردریک رامفلد نخست وزیر سوئد و کارل بیلد وزیر امور خارجه ( دوره قبل نخست وزیر سوئد بود) با بیل کلینتون صحبت میکرد و بسیاری از روابط خانوادگی پشت پرده آنها و بزرگان اروپا را میدانست. بیچاره سالها بعنوان مریض او را به کناری انداخته بودند و قصد داشتند با دادن قرص بعنوان معالجه او را از میان ببرند ولی او توانسته بودمقاومت بکند. به او گفتم: اگر زنده هستی بخاطر این است که همه یهودیان یکدست نیستند همه یهودیان صهیونیست و جنایتکار نیستند در میان آنها دسته ها و گروههای متفاوت بسیار زیاد است و تعدادی از آنها که فامیل تو هم هستند در خفا از تو حمایت میکنند. او به صراحت از رابطه گروههای موتور سوار با کلیساهای سوئد و فراماسیونری و صهیونیست صحبت میکرد. و از رابطه حزب نژاد پرستان با کلیسای سوئد پرده برمیداشت. در سوئد چند کلیسای صهیونیستی وجود دارد که آنها صد در صد حامی گروههای نژادپرست هستند ولی در ظاهر مخالفت نشان میدهند. نوشتن همه داستان زندگی او واقعا یک کتاب میشود. من به بسیاری از حرفهای او اعتماد دارم.
19- سیستم تشکیلات بسیج و جنگ های غیر متقارب ووو در ایران تماما ً با کمی دستکاری از غرب کپی شده است. در دومین هفته شهریور جوانی را دیدم که از زمان نوجوانی 14- 15 سالگی در جائی آشنا شدیم و حالا که یک مرد حدود 30 ساله درشت هیکل شده هنوز بمن به چشم شاید پدر نگاه میکند. میدانستم که در نوعی بسیج است و حتی به افغانستان اعزام شده و متخصص خنثی کردن بمب است. اما امروز تعریف میکرد که آنها سازماندهی شده اند تا در صورت هر گونه نیازی در کشور ( آنها که در رابطه با خارج هستند گروهی دیگرند و او دیگر با آن نیست) بصورت نیروی پشتیبان پلیس حاضر باشند. میگفت اگر همین حالا با من تماس بگیرند باید در عرض نیم ساعت جلوی درب منزل لباس پوشیده آماده باشم ( لباس در منزل داریم ولی اسلحه در منزل ما نیست) اسلحه را میدهند که پیشرفته ترین سلاح هاست هرچند ممکن است در خانه هم اسلحه داشته باشند ولی به دلائل امنیتی میگویند در خانه اسلحه ندارند. مثالی زده گفت: زمانیکه طرفدارن محیط زیست به نیروگاه اتمی حمله کردند و با پله از دیوار آن بالا رفتند ما در جنگلها مواظب پلیس بودیم که اگر نیاز شد مداخله بکنیم و لی کسی ما را نمیدید. او گفت: اما ما از اسلحه استفاده نمی کنیم مثلا ً مانند فلان کشور آفریقائی. گفتم: اگر لازم باشد استفاده می کنید. مراحل آن چنین است که در نهایت که پلیس از اسلحه استفاده کرد و حریف نیروهای مقابل نشد شما وارد می شوید با اسلحه گرم. اسلحه شما که چماق نیست بلکه سلاح گرم و مسلسل است ( توجه شود مسلسل و نه تپانچه یا تفنگ) برای این گونه مواقع می باشد. گفت: راست می گوئی چنین است. گفتم: در سوئد هیچ کسی حتی برای یک شب نمی تواند بیرون منزل بخوابد و پلیس نفهمد مگر اینکه برود درب کلبه ای را در جنگل بشکند و آنجا بخوابد که این عمل هم نمیتواند مادام العمر باشد بالاخره باید بعد از چند روز به شهر بیاید و تا وارد شد همه چیزش مشخص می شود. ولی در ایران یک لشکر مخالف دولت میتواند در شهری زندگی بکند زیرا به سادگی میروند و از هر کسی اتاق اجاره میکنند و کسی داشتن مستاجر را به هیچ اداره ای اطلاع نمیدهد. اگر این گونه افراد برروی دولت اسلحه بکشند آنگاه دولت نیز بر روی آنها اسلحه میکشد ولی در سوئد همه چیز پلیسی است و هر حرکت مخالفی را قبل از حرکت شناسائی و در صورت لزوم متوقف میکنند. تائید کرد و گفت ابدا نمیدانستم این چنین تفاوتی است. گفتم: ابدا ً سوئد را با کشورهائی مانند ایران مقایسه نکن. ادامه داده گفتم:شنیده ام اگر کسی در اروپا از نقطه ای به نقطه ای دیگر بلیط هواپیما را با پول نقد بخرد در مقصد پلیس او را کنترل میکنند که چرا با پول نقد بلیط خریده است. گفت: درست است این گونه است. چند سال پیش نیز در اداره ای کار میکردم تقریبا ً تمام کارمندان آن دفتر قوی هیکل و ورزیده بودند و میگفتند وابسته به گروهی هستند که آموزش می بینند برای بعضی مواقع و مبارزه با بعضی افراد و... و اگر لازم باشد همین افراد با ماسک پارچه ای وارد می شوند. " نیروهای بسیجی غرب " اگر شغلی داشته باشند بصورتی است که هر لحظه بخاطر ماموریت بتوانند بدون هیچ مشکلی آن را رها کنند. حقوق آنها بسیار بالاست و مثلا برای یک دوره آموزشی چند ساعته ( دوره آموزشی چند ساعته ) حدود ده هزار کرون بدون مالیات دریافت میکنند. که البته این بودجه ها و ... آن به اطلاع مردم و حتی نمایندگان مجلس نمی رسد. در ایران میگویند " بسیج مستضعفین " در غرب سکوت میکنند ولی " بسیج مستکبرین " است.
20- به این دوست جوان سوئدی که بسیار خوب و انسان صفت است ولی ابدا ً با واقعیت پشت پرده سوئد آشنا نبود و حرفهای من او را تکان داد گفتم: شما اگر در سوئد به بانک بروی و بیشتر از 2000 کرون بخواهی به شما نمی دهند. ولی اگر در ایران کسی پولش را بخواهد و به او ندهند میگوید پول خودم است و اگر ندهید فلان و بهمان میکنم. اما دلیل اینکه در سوئد پول نمیدهند برای این است تا آماده باشند که اگر جنگی رخ داد هیچ کسی نتواند پولی از بانک خارج کند شاید در زمان جنگ شما نتوانید حتی 100 کرون از بانک بگیرید. در نتیجه الف- پول در بانکه میماند و آنها ثروتمند باقی میمانند ب- شما پولی ندارید که بتوانید کمترین کاری بکنید و شاید تنها بتوانید مقداری با کارت خود خوراک بخرید در نتیجه شما کاملا اسیر خواهید بود (کسانیکه جنگ ایران و عراق را بخاطر میآورند بهتر میتوانند این مسئله را بفهمند). حرف من را تائید کرد ولی دیدم که رنگ از رویش پریده و با صدای لرزان میگفت من ابدا نمیتوانستم مسئله را اینچنین ببینم و فکر میکردم برای جلوگیری از دزدی است ببین چگونه ما را فریب میدهند.
21- میگویند کشتن برای دفاع از جان مجاز است و در تمام دنیا نیز این مورد توسط پلیس و نیروهای نظامی و بسیج و ده ها نیروی شناخته شده و ناشناخته ( اعلام نشده) صورت می گیرد. برای تفکر بیشتر بد نیست مورد کشتار مجاهدین و نیروهای بسیج سوئد که در صورت لزوم بدون هیچ رحمی آدم می کشند را در کنار هم قرار بدهیم.
22- اگر کسی باور ندارد که شخصی بازار قیصریه ( قیطریه) را برای یک دستمال به آتش کشید؟ در این صورت حتما ً اشکال در اوست، و چشم و گوش بسته همانند یک کودک است. اگر چنین شخصی به این مورد باور ندارد خیلی خوب باور نکند. کسی که نمی خواهد را نمی شود بزور وادار کرد. در همین چند ساله اخیر که عمر کودکانی مثل این افراد جواب میدهد آمریکا بعنوان عامل صهیونیستها بارها بازارهای زیادی را با استدلال یک دستمال به آتش کشیده است.
سپتامبر 2013 شهریور 1392 اپسالا- سوئد حسن بایگان
|