!ریشه کلمه " عن " یا " ان " به معنی گُه و یا مدفوع از کجاست
شاید این کلمه " عن" و یا " ان " از نوادر کلماتی باشد که هر ایرانی آن را بارها بکار برده است. کاربرد آن نیز تقریبا ً دو گونه بیشتر نیست1- اشاره به مدفوع است 2- تحقیر شخصی یا چیزی. با وجودیکه با این کلمه از زمان کودکی همانند شاید تمام کودکان آشنا بودم ولی هیچگاه نوشتن آن را بدرستی نمیدانستم زیرا کلمه ای ادبی نبود و کاربردی در نوشته ها نداشت. تا اینکه در این روزها که در حال مطالعه تاریخ افغانستان هستم در کتاب تاریخ .... نوشته .... به کلمه عنعنه برخورد کردم. با مراجعه به دو سه فرهنگ لغتی که همیشه در رختخواب کنار دستم هست دیدم که رابطه ای میان عنعنه و " عن " یا " ان" نمی تواند باشد پس به سایر کتب مراجعه کردم.
قدیمی ترین فرهنگ لغتی که این کلمه در آن آمده دهخدا است که خود از جائی دیگر و نه چندان دور گرفته است. عن- [ع َ] (اِ) در تداول عامه و زبان کودکان؛ براز، غایط ، گُه، گوه، اَن. و گاه نیز به صورت صفت برای آدم بد و یا چیز نامرغوب و بسیار بد بکار رود. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده) عن ترکیب: بسیار زشت و بد ترکیب. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده) عن کردن: ریدن، تغوظ کردن: نشسته بود فقیهی بصدر مجلس درس بجای لفظ " عن" اندر کتاب خود " من" دید قلمتراش و قلم برگرفت و " من" " عن" کرد از آن سپس که در او بود اندکی تردید یکی ز طلاب این دیده و گفت با دگران جناب آقا عن کرد، جمله عن بکنید شعر از ایرج میرزا
اما در دهخدا زیر کلمه "ان" چنین آمده: ان. [ ا َ] (اِ) در تداول عامیانه گُه ، پلیدی، نجاست. فضله آدمی و جانوران دیگر. ( یادداشت مولف). . رجوع به عن شود.
در کتاب فرهنگ فارسی عامیانه ؛ ابولحسن نجفی، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم 1378 چنین آمده است: اَن/ عَن. مدفوع، غایط.
ان به تن مالیدن و توی آفتاب نشستن. کنایه از کوس رسوائی خود را زدن، رسوایی خود را به نمایش گذاشتن و به آن تفاخر کردن.
اَن ترکیب. نوعی دشنام ( مترادف: اکبیری)
ان چُس کردن. بی اندازه ناز و نوازش کردن و دردانه بار آوردن ( بچه ای را)
اَن دماغ. فضولات بینی ( مترادف: مف): (( فردا صبح اعلامیه دربار صادرشد که هرچند عن دماغ ِ ذات ِ ملوکانه نیم میلی متر بیرون آمده بود اما وضع مزاجی اعلیحضرت رویهم رفته رضایت بخش است.)) ( توپ مروازید 88-89)
انش گرفتن. احتیاج به اجابت مزاج داشتن؛ ( مجازا ً.) به شدت مشمئز شدن ( مترادف: اُقش نشستن): (( آدم انش می گیرد توی صورت او نگاه کند!))( شبگرد، 191)
آن کسی با گهش قاطی شدن. دست و پای خود را گم کردن و ندانستن که چه باید کرد ( مترادف: گه گیجه گرفتن): (( دو تا مهمان که در خانه اش را بزنند، بلانسبت شما، انش با گهش قاطی می شود.)) [(( صله ارحام)) 130]
ان کسی حلوای عزایش شدن. به کلی درماندن و عاجز شدن: (( دیدی که ناخوشی چه بلا سرت آورد و به چه پیسیت انداخت که انت حلوای عزات شده بود؟)) [ شکر تلخ 439] (( حمله دار خودش را مخفی کرده و دستیارانش که عنشان حلوای عزایشان شده است این در و آن در می زنند و کاری از دستشان ساخته نیست. )) [ حاجی دوباره، 186]
ان ِ ملا. مبلغی ( مختصر) علاوه بر مبلغ اصلی: سی هزار تومان حقوقم است به اضافه یک ان ملا.))(( این اتومبیل را می شود به قیمت خوبی خرید، ان ملا هم ندارد[ خرج اضافی از قبیل حق دلالی و انعام و غیره هم ندارد].))
کتاب کوچه اثر بسیار ارزشمند احمد شاملو که متاسفانه با مرگ او بسیار ناقص ماند، علیرغم اینکه 11 جلد قطور آن منتشر شد تنها به حرف ج رسید. به قول خودش این نوع کتابها نیز تمام و یا کامل نمیشوند زیرا روزانه مردم کلمه می سازند. در این کتاب نیز راجع به این کلمه اندکی آمده است. کتاب کوچه، احمد شاملو،انتشارات مازیار، چاپ چهارم 1383 حرف الف دفتر اول: اَن: نجاست. بول. گُه. بخصوص که دارای پیوست نباشد، چرا که در آنصورت سنده خوانند. در کتابت آن را به "ع" نیز نوشته اند: نشسته بود فقیهی ... همان شعر ایرج میرزا که در فوق آورده شده است. کنایه از هر چیز پلید و نفرت انگیز است. چیزی یا کسی که مورد نهایت تنفر و انزجار دیگران باشد.
اَن را می خورند، به خاطر هسته اش.
بچه مردنی، از انش پیداست.
هر کی انش میاد، یاد منش میاد.
ان تو ماتحت آلاسکا شدن.
ان گرفتن
ان مال کردن.
ان ترکیب.
اندان یا اندان.
ان دماغ یا اندماغ.
اندماغو.
اندون.
ان گز.
ان ( یا گه ِ) نپخته.
ان ملا.
انینه و یا عنینه.
فرهنگ فارسی دکتر معین،انتشارات امیرکبیر،چاپ هشتم 1371 ان: (ِ ا) ( عم.) گه، پلیدی، نجاست.
در فرهنگ 3 جلدی عمید،انتشارات امیرکبیر،چاپ دوازدهم 1389 کلمات " ان" و یا " عن" ( به معنی گه و یا پلیدی) نیست.
اینها چیزهائی بود که من توانستم در فرهنگ لغات ها پیدا کنم. همانطور که دیده می شود و پیشتر اشاره کردم ظاهرا ً این کلمه جدید است یعنی در همین یک سده اخیر ساخته شده است و در نتیجه در کتب قدیمی تر دیده نمی شود. در ضمن هیچ کجا نیز به ریشه آن پرداخته نشده است و نکته دیگر آنکه به دوگونه " ان" و " عن" نوشته می شود.
به نظر من برای یافتن ریشه آن میبایست به کلمه "عنتر" و یا " انتر" مراجعه کرد زیرا احتمال قوی آنست که این کلمه کوتاه شده این دو باشد.
از آنجا که کلمه" عن " و یا " ان" بصورت کلمه ای مستقل، با ریشه، قدیمی و تثبیت شده در هیچ فرهنگ لغتی نیست در نتیجه باید پذیرفت که ریشه اش در کلمه ای دیگر است که در آن تغییراتی ایجاد شده است. حدس من این است که نزدیک ترین کلمه به آن عنتر و یا انتر است که هر دو اینها نیز باعث گردیده اند که دو املاء برای آنها " عن " و " ان" درست بشود که ریشه در همین دو کلمه با یک معنی دارند.
فرهنگ فارسی عامیانه ، ابوالحسن نجفی: انتر/ عنتر. 1- میمون نر، بوزیرنه ( که معمولا ً کسی به نام لوطی آن را دور میگردند و به آهنگ تنبک می رقصاند و می جهاند): (( عمع جان لوطی شده بود و زن حبیب آقا عنترش.)) ( دخیل بر پنجره. 44) . 2- ( کاربرد صفتی.) بی ریخت و بد ادا: (( نگاهش کن، چه ریخت ِ عنتری پیدا کرده! آأم حالش به هم می خورد!)) ( بادها، 213)
انتری/ عنتری. نوازنده دوره گرد ( که غالبا انتر همراه دارد).
دهخدا: انتر. رجوع به عنتر شود.
عَنتر. (ع َ ت) و ( ُع َ ت) و ( ُع ُ ت) ( ع اِ) مگس یا خرمگس. ( منتهی الارب). ( آنندراج) خرمگس. ( ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبود رنگ، و یک دانه آنرا عنترة گویند. ( از اقرب الموارد). - پستانداری است از راسته پریمات ها، جزو دسته میمونهای دم دار، از گروه کاتاریئین ها، که جدار بین سوراخ بینی آن نازک است. دم این حیوان هر گز کیرنده نیست. انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمز رنگ است. رقاصان و مطربان دوره گرد انواع مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت میکنند. ( از فرهنگ فارسی دکتر معین). بخوردار را دید که مانند عنتران بداختر در سر قبر پدر به امید عفو جرائم مضطر گردیده. ( مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه)
عنتر باز: بازی دهنده عنتر. عنتری. رجوع به عنتری شود.
فرهنگ دکتر معین: در این فرهنگ کلمه انتر نیست. اما عنتر را تقریبا همان چیزی نوشته که در دهخدا آمده است. یکی نوعی مگس است و دیگری نوعی میمون. و بصورت صفت بمعنی زشت آمده است.
فرهنگ عمید: انتر- بوزینه، پهنانه، مهنانه، گپی، میمون کوچک دمدار که کفل هایش بی مو و سرخ رنگ است و انتر بازها او را تربیت میکنند و کارهای خنده دار میکند.
عنتر (ع) یک قسم مگس بزرگ کبود رنگ، خرمگس، واحدش عنترة. در فارسی نوعی از بوزینه را هم میگویند ((نگا. انتر))
نکته قابل توجه: در زبان عربی انتر وجود ندارد. اما عنتر به معنی خرمگس هست و هیچ ارتباطی میان عنترعربی ( خرمگس) و بوزینه نیست یعنی کلمه عنتر به معنی نوعی از میمون فارسی است.
نتیجه گیری: کلمه " عن" و یا " ان" که از کلمه انتر و یا عنتر فارسی به معنی میمون یا زشت گرفته شده است. احتمال اول آن است که مادران برای اینکه مستقیما کلمه گه را به بچه هایشان نگویند کلمه انتر یا عنتر یعنی زشت را بکار میبردند. پس از مدتی ریشه کلمه گم شده و خلاصه یا کوتاه شده کلمه " عن" و یا "ان" معادل گه پذیرفته شد.
پس گفتار: در خصوص نتیجه گیری هائی که درباره بعضی لغات یا مسائل ارائه کرده ام قسم نمی خورم که صد در صد این چنین است ولا غیر. زیرا اولا برداشتهای افراد میتواند متفاوت باشد. دوم اینکه یک موقعی در این خصوص مسائل منبعی دقیق وجود دارد که سوای هم این حرفها را میتواند بگوید ولی در دسترس نیست یا هنوز در گوشه ای دارد خاک میخورد و انتشار عمومی نیافته است. سوم اینکه منابع کامل و صد در صدی در دست ندارم و این منابع نیز خود در مواردی دارای اشکال هستند که با اندکی توجه به نقل قول ها از همین منابع، اندکی از مشکلات و ضعف های آنها مشخص می شود. بر همین اساس است که بعضی اوقات نتیجه گیری های من با همه آنها متفاوت است زیرا نتیجه ای از مجموعه این بحث ها و نظرات میگیرم. مثلا در خصوص کلمه عنتر و انتر که در بعضی فرهنگ لغات آنها را به هر دو صورت و در بعضی دیگر به یکی از صور نوشته اند. همچنین معنای آنها را متفاوت قید کرده اند مشخص میگردد که فرهنگ لغات مختلف برداشت های متفاوتی از این کلمه دارند. برای اینکه کلام زیاد طولانی نشود از آوردن مثال از سایر فرهنگ لغاتی که دارم حتی ترکی، کردی، گیلکی، عربی به عربی و... و تقریبا به همه آنها سرکشیدم خودداری میکنم. همچنین از بحث های دیگر صرف نظر میکنم.
اما آوردن یک مثال شاید بد نباشد. یکی از موارد اختلاف میان فرهنگ لغات کلمه عناب است. در بعضی عُناب با ضم (ع ) به معنی میوه ای معروف آمده است و در بعضی دیگر با فتح آمده در حالیکه بعضی این کلمه با فتح را به معنی انگور فروش که از کلمه " عنب" ( با فتح عین) به معنی انگور است میدانند. این مسئله برای افرادی مثل من که زبان عربی اشان بسیار ضعیف است مشکل آفرین است.
یک نکته قابل توجه اینکه کلمه معادل گه، عن ووو در زبان های اروپای هست و در بسیاری از آنها تقریبا یکی است که شیت میگویند. در زبان سوئدی نیز شیت یا خیت میگویند که اتفاقا از کلمات تقریبا روزمره است که شاید روزانه هر کسی چندین بار استفاده میکند بطوریکه من به شوخی به آنها میگویم اگر این کلمه شیت ( گه ) در زبان شما نبود اکنون شما برای صحبت کردن خیلی مشکل داشتید. آنها حتی وقتی میخواهند بگویند فلان چیز در حد بسیار عالی خوب است میگویند: گه خوب ( شیت برا). "شیت" یعنی " گه" و " برا" ( با کسر ب) یعنی خوب. و زمانیکه بخواهند بالاترین مرحله خوب را بگویند یک کلمه " لعنتی" هم به آن اضافه میکنند: " یولیت شیت برا " . یولیت (با فتح ی و سکون ل و ی) ( لعنتی، شیطان) که رویهم می شود " لعنتی گه خوب" یعنی " در حد بی نهایت خوب". این قسمت را اضافه کردم زیرا بعضی ایرانیان شرم حضور و یا عفت کلام را بدرستی نمی فهمند. به عنوان یک نمونه مهم و مشخص باید به فرهنگ لغت نویسان اشاره کرد. وظیفه فرهنگ نویس آن نیست که به سلیقه خودش شرم حضور و یا عفت کلام به خرج بدهد و بعضی کلمات را سانسور بکند بلکه باید کلمات مورد استفاده روزانه را در کتاب خود بیاورد. این گونه کلمات که روزانه تقریبا همه مردم در صحبت هایشان بکار می برند جای شرم حضور و یا عفت کلام ندارد. اکنون روی سخنم را بطور مشخص به آنانی می کنم که در هنگام دیدن تیتر این نوشته شاید رنجیده شده و آن را زشت دانسته و مطلب نخوانده اند؛ در حالیکه در عمل خودشان این کلمه را بکار میبرند. به نظر من مشکل در خود این افراد است و باید خود را اصلاح بکنند.
حسن بایگان فوریه 2014 بهمن 1392 اپسالا سوئد
|