شکنجه در سوئد

در غرب بدلیل اینکه سیستم ها جاافتاده اند میتوانند بشیوه هائی ظریف وناپیدا مردمان را بزنجیر بکشند یا با پنبه وبدون سروصدا سرببرند و مخالفین را از روی زمین بردارند.

من بدلیل نوشته هایم وافشای آنچه که ممنوعه میباشد و نباید مردم بدانند سالیان طولانی استکه در سوئد زیر ستم وشکنجه هستم. راستش تا همین 3-4 سال پیش نیز از واقعیت ماجرا آگاه نبودم و مثل بسیاری دیگر فکر میکردم در اینجا آزادی هست و نیروهای امنیتی کاری بکار مردم ندارند تا اینکه روزی  با دوستی سوئدی که سنی از او گذشته بود و دارای درجه دکترای در علوم اجتماعی و دست بقلم بود صحبت میکردم؛ اینبار او دیگر طافتش تمام شد و با تعجب از من پرسید:

حسن تو چندین بار در چنین زمینه هائی با من صحبت کرده ای آیا واقعاً راست میگوئی و چنین چیزهائی مینویسی؟  من نیز بنوبه خود متحیر شدم و با حالتی متعجب گفتم:

من هیچگاه دروغ نمیگویم حتی آن مواقعی که حکم اعدام داشتم دروغ نگفتم؛ ممکن است در پاسخ سکوت کنم و تائید یا تکذیب نکنم ولی دروغ نمیگویم. این مواردی هم که با تو صحبت کردم ابدا دروغی در آنها نیست این صحبت ها را به پارسی مینویسم و منتشر میشود.

دوست سوئدی گفت: حسن اگر چنین مینویسی در سوئد به تو هیچگاه کار نمیدهند.

آنگاه بود که مثل اینکه از خواب بیدار شده باشم یکباره متوجه شدم چرا بعد از بیشتر از 15 سال زندگی در سوئد و داشتن مدارک دانشگاهی، پیش از آمدن باین کشور، و همچنین تحصیل در دانشگاههای این کشور بحدی که از بسیاری استادان دانشگاهها نیز بیشتر درس خوانده ام، کاری گیرم نمیآید. آنگاه فهمیدم که چرا دهها بار در مصاحبه های استخدامی قبول میشدم ولی  دقیقه 90 همه چیز متوقف میشد.

بعد از آن فشارهای سخت تری بر من اعمال شد و شکنجه های روحی که از هر شکنجه جسمی بدتر است  شدت گرفت. در واقع از آن موقع دیگر دقیقا متوجه ماجرا شده بودم و دیگر میفهمیدم که از کجا دارم ضربه میخورم و اینکه اینها شکنجه است. فشارهائی که بر من وارد شده آنچنان است که بارها به آنها گفته ام تا بحال اینچنین شکنجه نشده ام. وقتی میگفتند پس زندان در ایران و دبی و بودن در جنگ و مبارزات چریکی ووو چه بود.  پاسخ آنها ساده بوده و هست:

در آن زمان در زندان ایران یا دبی ، یا زندگی چریکی در شهر و کوه، خود را برای مبارزه با دشمنی مشخص و رودر رو آماده کرده بودم و بودیم. آنجا برای این مبارزات با روحیه ای قوی دست بهر کاری میزدیم و نیرو میگرفتیم ولی دراینجا همه چیز به مسخرگی شبیه شده است. در وحله اول دولتها اینجا هیچ کاره هستند و نیروئی شده اند مانند تشک دانلوپ برای ضربه خوردن و جلوگیری از ضربه به نیروی اصلی صاحب قدرت و حاکم بر کشور یعنی سرمایه داران بزرگ که خود را در سازمانهائی مانند " فراماسیونری" (که نیمی از آنها یهودی است) و " بیلدر بری" ( که تماما یهودی صهیونیست هستند) متشکل کرده اند.

در اینجا مبارزه با قدرت اصلی حاکم مشت کوبیدن در هواست زیرا قدرت و حکومت اصلی از دولت بیرون و بر آن سوار است و دولت تعیین میکند( به نوشته من راجع به سیستم، دولت و حکومت نگاه شود) و مردم آنها را نمیبینند و بدانها دسترسی ندارند پس مشت در هوا میزنند. برخلاف حکومتهای باصطلاح دیکتاتوری که مردم مستقیما با قدرت اصلی که در حکومت و دولت نشسته رودر رو هستند.

در اینجا دشمن یا قدرت اصلی که سیستم را تعیین میکند، دیده نمیشود و مردم ساده لوحانه فکر میکنند از طریق رای دادن و تغییر دولت، کارها را  تغییر میدهند؛ و بسیاری مسائل پشت پرده دیگر که مردم نباید بدانند ولی در نوشته های من آورده شده است ودر مباحثات با سیاسیون سوئدی مطرح میکنم. همین نظرات روشنگرانه است که  حکم شکنجه روحی در حال اجرا و حتی  مرگ مرا به امضاء بعضی ها رسانده است و چنانچه میتوانستند تا بحال مرا سربه نیست کرده بودند ولیکن افشاء بموقع این مسئله از جانب من و نیز حمایت بعضی از سیاسیون بخصوص سیاسیون ایرانی این راه  را برآنها بسته است  بهمین دلیل ترجیح میدهند در کشور دیگری  بوسیله ای  من را از میان بر دارند تا گناه آن قتل بگردن دیگری بیفتد.

مسلماً بعضی سوئدیها هم از این ماجراها آگاه میباشند ولی اولاً اکثریت آنها جرات بیان آنرا ندارند و بعضی هم که در جائی چیزی میگویند ضربه هائی میخورند که یا بسرعت عقب میکشند و یا چنانچه چنین نکردند در نهایت به نابودی کشیده میشوند.

روسای این دولتها  اگر هم در مواردی انسانهای پاک و شریفی باشند، یا از ماجراها اطلاع ندارند و یا اگر از اندکی از آنها مطلع باشند و عکس العمل نشان بدهند همانند " الف پالمه"  و آنا لیند( وزیر امور خارجه سوئد که از فلسطینی ها حمایت کرد) بدستور این تشکلات کشته میشوند.

یک مثال جالب: برای بیشتر از 20 سال در سوئد مردم را بر علیه روسیه تحریک میکردند که یک زیردریائی از آن کشور به آبهای ساحلی سوئد تجاوز کرده است. بارها و بارها از نخست وزیران و وزیران مربوطه سوئد راجع به این مسئله سئوال شد و آنها بیشتر از این نمیدانستند تا اینکه چند سال پیش یکی از مقامات ارشد نظامی سوئد در حالیکه انگار دارد یک ماجرای بسیار بی اهمیت را تعریف میکند( برخلاف تا یکروز پیش از آن) گفت که این زیر دریائی آمریکائی بود. در پاسخ به اینکه از چه وقتی این موضوع را میدانستید با بی خیالی گفت از همان روز اول. و بهمین سان مسئله ای که 20 سال کشور و مردم را بخود مشغول کرده بود خفه شد؛ در حالیکه حتی هیچکدام از نخست وزیران از این ماجرا آگاهی نداشتند.

بدون اینکه لازم به آوردن مثال های بیشتری باشد باید باین واقعیت توجه دقیق داشت که در این کشورها(آمریکا، انگلیس و...) دولتها برای 4 سال می آیند و میروند و تا رئیس جمهور یا نخست وزیر بخواهد از مسائل سیاسی و نظامی و... مطلع شود دوره اش تمام شده وبکناری رفته است. اما کسانیکه بصورت کارمندان ثابت سالها در پست و مقامات هستند مخصوصا آنها که در رده های بسیار بالا قرار دارند از همه چیز مطلع میباشند؛ لیکن این افراد در خدمت دولت و کشور نیستند بلکه از جانب سازمانهای مخفی یا علنی (ولی با عملکرد مخفی) مانند " فراماسیونری"  یا " بیلدربری" یا " موساد" و امثالهم ( در کشورهای مختلف)، عضو گیری شده و درخدمت آنها میباشند.

این از جمله نکاتی استکه نباید گفته میشد و کسی نباید از چنین روشی که در کشورهای باصطلاح دمکراتیک با ادعای اینکه مردم حکومت میکنند، چیزی بگوید تا مردم آنرا بدانند. آنکه  اینچنین مسائلی را علنی کند درلیست سیاه این سازمانها قرار میگیرد و بهر صورت ضربه خواهد خورد و تا پای نابودی و کشتن او پیش میروند. این تشکلات دولت، پستهای کلیدی و اطلاعات را دراختیار دارند.

 

اما آنچه باعث شد این مطلب اکنون نوشته شود، حمله توطئه آمیز ساعت 7 صبح امروز پلیس امنیتی سوئد به بهانه ای غیرواقعی بمنزل من و بردن بعضی چیزها بعد از بیرون کردنم از اتاق کارم بود که مقدمه ای برای کارها و ضربات بعدی میباشد.

پیشتر نیز شکایات خود را بصورت علنی برای تمامی مردمان و مراکز جهانی فرستاده ام و اینبار نیز اعلام میکنم که در معرض یک توطئه قرار دارم و چناچه هر اتفاقی برای من بیفتد در درجه اول و بدون هیچ شک و شبهه ای انگشت اتهام بر اسرائیل است. زیرا در سوئد نیزهمانند سایر کشورهای غربی کنترل اسرائیل  بر سازمان اطلاعات وامنیت کشور توسط عوامل نفوذی غیر قابل انکار است. این نیز از رازهای مگو میباشد.

تا کنون نیز 3 بار در سوئد دولت اسرائیل و سازمان جاسوسی " موساد" را بعنوان نیروهائی که ضربات فیزیکی بمن زده اند ویا توطئه هائی کثیف چیده بودند معرفی کرده ام؛ اکنون نیز بر این مسئله تاکید کامل دارم.

                                                 چهارشنبه 11 آگست 2010    20 مرداد 1389

                                                 اپسالا – سوئد              حسن بایگان

hassan@baygan.net

www.baygan.org