در ایران چه می‌گذرد!

پیش گفتار:
چندی پیش با شروع یک سری اعتراضات در ایران مطلبی کلی در خصوص وقایع جهان نوشتم که با کمی دقت می‌شد مسایل ایران را به وضوح در آن دید.
حال در این موقعیت در ارمنستان به درخواست بعضی دوستان، نظراتم را در خصوص وقایع اخیر می‌نویسم.

مسایل درون ایران نه تنها مربوط به خواسته های گروه‌های وسیعی‌ از طیف های مختلف ایرانیان داخل کشور است بلکه به طور کاملا مستقیم با داستان برخورد قدرت‌ها در جهان پیوند دارد بهمین دلیل غرب بیشتر از خود مردم ایران حساسیت نشان می‌دهد و مداخله کاملا مستقیم و علنی می‌کند. به قول معروف کاسه داغ تر از آش، یا دایه مهربان تر از مادر شده که کاملا شک هر غیر سیاسی را هم برانگیز می‌انگیزد.

مسایل کنونی ایران را باید دسته بندی کرد و از زوایای مختلف دید.
اولین نکته خواست اجتماعی اکثریتی از مردم است. زیرا گروهی شیعه حاکم بر کشور می‌خواهند هرآنچه را دوست دارند به زور و بدون توجه به خواست سایرین، بر همه تحمیل بکنند، این کار با سیاست کشور داری مناسبت پیدا نمی‌کند، و مردمان تحت فشار می‌توانند در شرایطی از جا در رفته و تحت کنترل هر نیرویی درآیند.
قوانین باید در هر کشوری مناسب با آن باشد و دایم نیز با تغییرات شرایط داخلی و خارجی تغییر بکند. هیچ قانون به اصطلاح الهی و غیر قابل تغییر، معقول و قابل قبول نیست.

خواست‌های اجتماعی مردم که اولین آن برداشتن روسری و حجاب اجباری تحمیل شده توسط قشری ترین مذهبیون می‌باشد هرچند خواستی درست است اما مشکل آنجاست که خود این دسته مردمان نیز حد آنرا نمی‌دانند همانطور که طرفداران حجاب نیز متنوع هستند و حد آنرا نمی‌دانند.

به طور مشخص اینکه هردو طرف بی سواد هستند.

بدون داشتن دانش، دانش فرهنگی، دانش دینی دانش تاریخی، دانش سیاسی، دانش شناخت جهان و سیستم‌ها، دانش رابطه آزادی با استقلال و معانی ترم ها (ازادی، دمکراسی، دیکتاتوری و…)، بدون شناخت قدرت در جهان، بدون شناخت بازی گردانان بین المللی، بدون شناخت نقش بانک‌های بین‌المللی و… بدون شناخت قدرت نظامی کشورها، بدون شناخت رابطه خوب و بد کشورها، بدون شناخت نیروهای متحد شده در پشت پرده (صهیونیسم، فراماسیونری، بیلدر بری، اتحادیه شانگهای و…) … و در مجموع بدون شناخت مجموعه وسیعی از روابط داخلی و بین‌المللی، حرکات یا کور می‌باشد
و یا کاملا در دست قدرت هاست و مردمان بازیچه و گوشت دم توپ.

اگر صحبت اولیه برداشتن روسری است پس از آن مطالبات بیشتری خواهد آمد تا مثلا به سطح کشورهای اسلامی مانند ترکیه، مالزی، اندونزی و… برسد. اما اگر خواست ها فراتر بروند و همانند کشورهای اروپایی را بخواهند آنگاه چگونه خواهد بود.
می‌دانیم که در بعضی کشورهای اروپایی حد وجود ندارد ولی مثلا در انگلیس هست، زن‌ها می‌توانند بالا تنه خود را کاملا لخت کرده بیرون بیایند؟ خیر! در آنجا حد آنست که زن‌ها نوک پستانهایشان (آن قسمت رنگی) را بپوشانند.
در بعضی اعتراضات در کشورهای اروپایی بعضی مردمان لخت لخت بیرون آمده اند ولی برای مدتی بسیار کوتاه، و پس از آن برای کارهای عادی زندگی باید حدی را که عرف آن دوران پذیرفته، رعایت می‌کردند. البته این حد متاسفانه در دست سرمایه داران بزرگ و صاحبان فروشگاه‌های بزرگ بین المللی لباس است و نه در اختیار خود مردم یا نمایندگانی عاقل و طرفدار حقوق انسانی. تا جاییکه سرمایه داران شلوار از پای مردمان پایین کشیده اند تا مارک شورت خود را به نمایش بگذارند و از این راه البته همان سرمایه داران سود مالی زیادتری می‌برند.

در کتاب افلاطون، سقراط عاقل و فیلسوفی بزرگ برای همه تاریخ بشر، به بحث آزادی و حد آن می‌پردازد و اینکه آزادی بدون حد می‌تواند آن باشد که شاگرد به استاد توهین بکند و هرکسی هرچه خواست بکند و…. و حتی خرها در وسط جاده بایستند و کسی حق نداشته باشد آنها را به کناری بزند. اتفاقا در همین بحث است که سقراط دمکراسی را بدترین سیستم می‌نامد و شاهنشاهی ایران را برترین. این بحث را من مفصل در کتابی به نام “فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب، چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید” منتشر کرده ام و در سایتم هم هست. آنجا نشان دادم که هم اکنون در جهان هیچ دمکراسی یا حکومت دمکراتیکی وجود ندارد و…
این نکته بسیار مهمی است زیرا غرب سرمایه‌داری به سادگی توانسته است جهان را فریب بدهد و خود را دمکراسی معرفی بکند. در حالیکه غرب سرمایه داری و مستعمره دست یک عده سرمایه دار مخصوصا یهودی صهیونیست است که ابدا آنجا را سرزمین مادری و آینده خود نمی‌دانند بلکه هرکجا منافع آنها بیشتر و بهتر تامین بشود فورا به آنجا خواهند رفت در نتیجه غرب به صورت مستعمره آنها در آمده است.
در هیچ مستعمره ای آزادی و دمکراسی و حقوق بشر وجود ندارد.

حدود آزادی (ازادی در ارتباط مستقیم با استقلال و در مرحله بعد از استقلال قرار می‌گیرد) بحثی اساسی است که در هر کشور آزاد (توجه شود که هیچ کشور غربی آزاد نیست زیرا مستقل نیستند) باید به طور معقول به آن بپردازند. این فقط مربوط به حاکمیت نیست بلکه بحثی است که متفکران و اهل علم (مستقل) در کشورها باید وارد آن بشوند. این امری نیست که از عهده غیر اهل این علم (هنرمندان، ورزشکاران و…) برآید.

پس سرمشق قرار دادن غرب امری کاملا غلط است.

موضوع دوم حاکمیت ها هستند!
حاکمیت ها در غرب که در طی چند قرن غارت بی حساب ثروت جهان، به موقعیتی عجیب رسیده‌اند به سادگی همه چیز را در اختیار دارند و با روش‌هایی زیرکانه همه مردمان را به نوعی زیر کلید گرفته‌اند که اکثریت وسیعی از مردمان قادر به دیدن زندانی و برده بودن خود نیستند. از طرفی همه چیز زیر نفوذ ثروت در این کشورها به کج راه رفتن و به کر و کور شدن مردمان کشیده شده است.
همچنین در غرب ثروتمندان یا حاکمان اصلی، نیرو و آبروی خود را با نشستن در دولت به هدر نمی‌دهند، بلکه کارمندان دون پایه خود را در دولت می‌گذارند که آنها نیز توسط برنامه ریزان سرمایه‌داران، کنترل یا هدایت می‌شوند.

نقش وقایع جهان در مسایل اخیر ایران!
چند سال پیش غرب داستان بهار عربی را براه انداخت که برای اهل سیاست و عقل تجربه گرانبهایی است و اگر کسی از آن درس نگرفته…
غرب برای بهم ریختن کشورهای منطقه برنامه ریزی کرده بود و زمانیکه همه چیز آماده شد، کشته شدن یک سبزی فروش در تونس را بهانه کردند و نیروهایشان را به حرکت در آوردند.


نکته:
زمانیکه همه چیز آماده می‌شود حتی خود آنها شخصی (این سبزی فروش و …) را می‌کشند و نیروهایشان (دو نیروی فیزیکی و رسانه ای) وارد کار می‌شوند.


نقش رادیو بی بی سی و… در وقایع سرنگونی شاه فراموش نشود ولی این روزها اینترنت نقش اصلی را دارد. در کشورهایی که توان بستن اینترنت را ندارند غرب دست بسیار بازی برای بهم ریختن آنها دارد.


برنامه های کامپیوتری است که میلیونها پیام را با نام کاذب دوست، برای مردمان می‌فرستد.

اینکه دولت‌ها و قدرت‌ها دست به چنین روش‌هایی ( کشتن مردمان حتی نیروهای خودشان) می‌زنند تا دلیل کاذبی برای اعمال قدرت و مداخله و… بیابند، سابقه تاریخی دارد.

با توجه به تمامی جوانب کاملا مشخص است که کشورهای غربی در جهت شکستن اتحاد ایران، روسیه و چین دست به هرکاری زده و می‌زنند، زیرا شکست خود و قدرت گرفتن این سه کشور در سطح جهان را به وضوح می‌بینند.

غرب با تمام قوای نظامی و اقتصادی خود در اکراین مشغول جنگی مستقیم با روسیه است و اگر شکست بخورد تمام قدرت نظامی و حیثیت خود را از دست داده دیگر هیچ توانی برای زورگویی و غارت جهان ندارد‌.
با چین درگیر جنگی تجاری اند و در موضوع تایوان که به نوعی داخلی حساب می‌شود ورود مستقیم کرده‌اند.
در مورد حلقه سوم یعنی ایران انواع فشارها را وارد می‌کنند و این روزها مرگ یک دختر جوان را پیراهن عثمان کرده‌اند درحالیکه پلیس همین کشورها اگر نه بیشتر ولی نه کمتر مردمان خود را می‌کشند و در تمام جهان نیز دست خون آلود آنها هویدا است.

مسلم است که ریختن خون هر انسانی در هر کجای دنیا جرم بزرگی است، اما غرب ثروتمند به واسطه ثروت و قدرت اش کارها و جنایات گسترده خود را پنهان می‌کند و اعمال سایرین را هرگونه بخواهد نشان می‌دهد.

غرب صلاحیت قضاوت در مورد حقوق بشر و انسانیت را ابدا و ابدا ندارد.

چرا هنرمندان و ورزشکاران بیشتر از سیاسیون مطرح شدند؟!
نکته کاملا قابل توجه در این وقایع بزرگ جلوه دادن نقش هنرمندان و ورزشکاران بود. چرا؟
۱- سیاسیون استخواندار و با تجربه و ملی گرا می‌دانستند که این ماجرا ساخته و پرداخته غرب است، پس آنها تا حد مناسبی از خواسته‌های اجتماعی مردم حمایت کردند ولی بیشتر از آنرا نمی‌خواستند. آنها می‌دانند تا نیروی اپوزیسیون برای اداره کشور کافی نباشد شلوغی بیش از حد آنارشیسم و‌ بهم ریختن اوضاع کشور است که حتی ممکن است به جنگ داخلی و تجزیه کشور برسد.
۲- کشورهای غربی به شکل زیرکانه ای برای اینکه نشان بدهند وقایع اخیر مردمی است و خود مردم حرکت می‌کنند از این دسته هنرمندان و ورزشکاران سواستفاده کرده و نقش سیاسیون را در رسانه های خود بسیار کمرنگ کردند.
۳- تجزیه کشور دقیقا از همین مسیر پیش می‌رود. یعنی یک رهبری مشخص وجود ندارد و در هر گوشه ای از کشور نیرویی حرکت می‌کند. و اگر نیرویی موفق شود در یک گوشه قدرت را بدست بگیرد و اعلام استقلال بکند غرب فورا آنها را پذیرفته و به عنوان کشوری مستقل وارد معاملات اقتصادی شده حتی امکانات نظامی نیز به آن می‌دهد تا همه کشور را به تجزیه بکشانند.

وای به حال کشوری که سیاسیون و سازمانهای سیاسی با فکر و دارای تیوری، جدی و قوی نداشته باشد و هنرمندان و ورزشکاران و در مجموع غیر روشنفکران یا غیر مطلعین سیاسی رهبر و سخنگو باشند.

تصورش را بکنید که شما سالها فیلم سینمایی دیده‌اید یا سالها ورزش کرده‌اید و بخواهید با اتکا به آن مسیولیت یک سازمان ورزشی یا فرهنگی را در سطح کشور و یا پایین تر درخواست کنید آنگاه با سیل انتقادات و تمسخرها روبرو می‌شوید که شما تجربه و دانش اینکار را ندارید و اینکار های بزرگ کار هر کسی نیست و …

ببینید چگونه قدرت‌های جهانی برای اهدافی خاص اداره کشور اکراین را به یک هنرپیشه دادند درحالیکه مردمان آن کشور گیج شده بودند و ماجرا را ساده گرفته با مسخرگی به آن نگاه می‌کردند ولی اکنون چه ضربه ای دارند می‌خورند.

اداراه یک کشور یعنی کنترل اقتصادی، صنعتی، تجاری، روابط خارجی، ورزش، هنر، آموزش، بهداشت، راه ها، جنگل‌ها، امنیت، ارتش و… می‌باشد.
برای انجام چنین اموری نیاز به یک نیروی گسترده می‌باشد. این کاری نیست که از عهده چند ورزشکار، هنرپیشه و امثالهم برآید بلکه نیازمند یک سازمان سیاسی آگاه ورزیده و باتجربه با افرادی کافی می‌باشد.
نیروی انسانی کافی در یک سازمان سیاسی از نکات کلیدی است.

تجربه و مشاهدات میدانی شخصی از وقایع!
شخصا به سادگی هر حرفی را قبول نمی‌کنم و ابدا جوگیر نمی‌شوم و انتظار دارم پیروان فلسفی من نیز چنین باشند. یکی از دلایل سفرم به کشورهای مختلف دیدن آن کشورها از نزدیک است و در این سفرها به بسیاری دروغ های رسانه ها پی برده ام.
در خصوص وقایع ایران نیز چنین بود.
دو سه روز پس از شروع وقایع در منطقه نارمک (هفت حوض) تعدادی نیروهای پلیس و ضد شورش را دیدم. پلیس‌ها لباس معمولی همیشگی را داشتند بدون حتی یک باتوم. ماموران ضد شورش لباس محافظ و باتوم داشتند و یکی دو نفر اسلحه گرم و پرتاب کننده گاز اشک آور.
از آنجا در مسیر بازگشت به خانه در میدان صنعت همین صحنه را دیدم. تعدادی پلیس همه با یونیفرم اما همانند لباس مردم عادی بدون هیچ محافظ و یا حتی باتوم جمع شده بودن (با دست کاملا خالی خالی) حتی کلاه معمولی پلیس هم سرشان نبود.
پلیس ضد شورش با لباس محافظ ضد گلوله و باتوم، تنها دو نفر را دیدم که یکی نارنجک انداز گاز اشک آور و دیگری مسلسل داشت که مسلما باید برای محافظت از این افراد، این کمترین کار رعایت می‌شد وگرنه حماقت تمام عیار بود.
تجربه من در کشورهای مختلف جهان و همچنین آنچه در اخبار در خصوص اینگونه موارد در جهان دیده می‌شود آنست که این دقیقا کمترین حالت در همه جهان بوده و هست. هیچ کشوری اینچنین بی سلاح و تجهیزات آماده چنین امر مهمی نمی‌شود، مخصوصا (مخصوصا) اروپا و آمریکا که با کمترین حرکت مردم را به گلوله می‌بندند.

در اینچنین جریانات مخصوصا در کشورهایی مثل ایران دو دسته خیلی برای بهم ریختن اوضاع تلاش می‌کنند.
۱- آن دزدان بزرگ که مثلا ۹۰ هزار میلیارد تومان دزدی کردند. آنها می‌خواهند همه چیز بهم بریزد تا از محاکمه در بروند.
۲- خلافکاران کوچک که همان منظور را دارند.
ضمنا در این میان اینها برای دزدی از اموال عمومی و انتقام کشی از دشمنان اشان که بیشتر نیروهای پلیس هستند وارد کار می‌شوند. و در این وقایع تعدادی را با چاقو کشته اند. اینکارها (مخصوصا آدم کشی) از عهده مردمان عادی و مخصوصا با انگیزه مبارزه سیاسی برای حقوق اجتماعی بر نمی‌آید.
اینجاست که وظیفه دولت و ساکت کردن این وقایع که به آنارشیسم کشیده می‌شود جدی است و باید (باید) وارد عمل بشود.

پیروان فلسفی من باید کاملا از هرگونه آشوب و درگیری کناره گیری بکنند و راههای اعتراضی صلح جویانه و‌ مناسب شأن خود که کاملا مقابل آن دیگران است را پیدا کرده, پیگیری کنند.

  • خواست عمومی و به حق مردم باید توسط دولت رعایت بشود.
  • جلوی افراط گرایان مذهبی باید گرفته بشود.
  • جلوی افراط گرایان آشوب طلب-قدرت طلب و وابسته به سایر کشورها باید گرفته بشود.

برای یک روسری کشور را به آتش نمی‌کشند!
تصور نکنید که شما مردم می‌توانید با این حرکات گیج و بدون رهبری درست و بدون تیوری و برنامه ریزی دقیق و ملی گرایانه، انقلاب کنید و کشور را گلستان بکنید، بلکه نتیجه گسترش این گونه حرکات که صد در صد کنترل آن در دست غرب و رسانه ها و قدرت سایبری آنهاست تجزبه کشور و البته با جنگ داخلی و کشتار ده ها هزار بلکه صدها هزار نفر می‌باشد.
غرب براین تصور است که روسیه نمی‌تواند در صورت یک جنگ داخلی و همراه آن مداخله نظامی مستقیم غرب ( احتمال قوی تحت حمایت مستقیم عربستان و …)، به ایران کمک بکند و در نتیجه هم ایران برباد می‌رود و هم در نتیجه این شکست، روسیه نیز متحد خود را از دست داده، برباد می‌رود. اما!
اما باید متوجه بود که اگر کار به جاهای باریک بکشد خامنه ای و جناح او همانند شاه، صدام حسین و یا قذافی ضعیف و بدون پشتوانه مردمی نیستند بلکه آنها نیز از حمایت میلیونی مذهبیون و در کنار آنها اپوزیسیونی که حاضر به تجزیه ایران نیست برخوردارند و همانند زمان حمله عراق به ایران که بسیاری سازمانهای سیاسی مخالف رژیم، مبارزه مستقیم با رژیم را کنار گذاشتند و وارد جنگ شدند اینبار نیز چنین خواهد شد. مردمان عادی ایران و حتی مخالفین حجاب نیز در آن زمان حتی به دلخواه روسری سرخواهند کرد و در مقابل جنگ خواهان و تجزیه طلبان خواهند ایستاد.
اما نکته اصلی آنجاست که مردم را آنقدر کور کرده اند که نوک حمله متوجه خامنه ای است و نه آنهاییکه بیشترین ضربات را بر پیکر کشور زده اند و درون حاکمیت اما در خدمت غرب هستند. کسانیکه (حسن روحانی و …) در حال از دست دادن قدرت خود درون حاکمیت هستند و این نکته غرب را به وحشت انداخته است.

در هر جامعه یا محیطی در زمانی مشخص خواسته هایی معقول و قابل دستیابی هست که باید مطرح و پیگیری بشوند. اما اگر خواسته ها به افراط کشیده شد، طرف مقابل عکس‌العمل منفی نشان می‌دهد و ممکن است تمام آن خواسته های برحق و قابل دستیابی هم برباد برود. پس باید حد را دانست.

۷ مهر ۱۴۰۱
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۲

ایروان – ارمنستان

USAIran