آیا دین جزئی از فرهنگ است و یا ضد فرهنگ و بازدارنده توسعه جوامع؟!

   سئوالی که همیشه مردمان را به خود مشغول کرده تعریف فرهنگ است.

نکته دیگر اینکه آیا دین را باید جزئی از فرهنگ قلمداد کرد یا چیز دیگری است.

این نکات مهم از زندگی بشر وظیفه‌ای برعهده فیلسوف می‌گذارد تا پاسخ آنها را بدهد.

تعریف فرهنگ:
فرهنگ مجموعه‌ای از باطن و ظاهر کردار، افکار، گفتار و آداب رسوم است که قوانین جوامع را نیز رقم می‌زند.

   قوانین جوامع می‌بایست در هم‌آهنگی با فرهنگ آن جوامع باشد وگرنه درست نیست. مشکل قانونگذاری جوامع چند فرهنگی در همین تنوع است زیرا به سختی می‌توان قوانینی یکپارچه برای کشورهایی گذاشت که در هرگوشه آن مجموعه‌ گسترده یا میلیونی از انسان‌ها زندگی می‌کنند که فرهنگ و دین آنها با سایرین متفاوت است. اتفاقا بیشترین مشکلات هم بواسطه دین ایجاد می‌شوند.

فرهنگ‌ها در جوامع همواره در حال تغییر هستند!

این تغییرات را مخصوصا همین چند نسل اخیر که هنوز در قید حیات هستند به وضوح دیده‌اند. بویژه همین چند دهه اخیر با آمدن کامپیوتر، اینترنت و راه یافتن تلفن موبایل در همه جهان حتی در دورافتاده‌ترین نقاط  تاثیر آنها در تغییر فرهنگ‌ها را بخوبی می‌توان دید.

هرگاه تغییرات فرهنگی در موردی از موارد به یک حد معین رسید نیاز به تغییر در قانون الزامی می‌شود. حتی همواره مواردی پیش می‌آید که باید قوانین جدیدی را گذاشت.

   ادیان مخصوصا آنها که الهی نامیده می‌شوند (و کسانی ادعای پیامبری در آن دین را کردند) قوانینی گذاشتند که به‌عنوان قوانین الهی قلمداد می‌شود. تغییر در این قوانین دوگانگی و شکاف عظیمی در واقعیات جوامع و قوانین‌اشان ایجاد کرده و می‌کند و سعی رهبران مذهبی بر‌آنست که آن قوانین را حفظ و اجرا بکنند.

   بعضی ادیان مدعی هستند که پیامبران و کتب آنها قوانینی دارند که از جانب خدائی نادیده و یا… آمده و این قوانین برای همه مردمان جهان و تمامی تاریخ از آن زمانی که بیان شد تا زمانیکه بشر روی زمین است باید اجرا بشود. این بزرگترین ضربه‌ای است که ادیان به مردمان می‌زند زیرا می‌خواهد همه چیز را در همان قرن‌های گذشته متوقف بکند.اما مذهبیون باید کمی عقل‌اشان را بکار بیندازند و فکر بکنند که اگر این امر واقعیت داشت و قوانینی الهی برای همه مردمان جهان و تا ابد آمده است پس چرا این‌همه ادیان مختلف هست؟ و اساسا چرا دین آنها به صدها فرقه تقسیم شده است که در مواردی زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند بطوریکه یکدیگر را به اتهام منحرف/کافر می‌کشند؟!

   مسلم است که قوانین ادیان حتی در همان زمانی هم که بیان شد حتی برای یک جامعه کوچک هم قابل قبول و اجرا نبود و در نتیجه هرکدام به چند صد فرقه تقسیم شدند که حتی اگر مریدان هر فرقه نیز با هم به بحث بنشینند هیچ دو نفری با هم به توافق نخواهند رسید.

   این قوانین غیر قابل تغییر که قابل پیاده شدن نبود به‌هر جامعه‌ای وارد شد تغییراتی در آن دادند تا بتوانند آنرا با آنجا تطبیق بدهند؛ سپس این تغییر یافته را تغییر ناپذیر نامیدند؛ و در یک آشفتگی قرار گرفتند.

   از چند قرن پیش مخصوصا یکی دو قرن اخیر بواسطه ایجاد راه‌ها، وسایل نقلیه سریع  واینترنت و… ارتباطات میان جهانیان بسیار کوتاه و سریع شده است. مردمان سراسر جهان با هم تماس‌های زیادی دارند و فرهنگ‌ها با هم تداخل پیدا کرده و از هم تاثیر گرفته‌اند تا جائیکه درسیاست‌گذاری کشورها نیز وارد شده‌اند.

   ادیان برای بقای خود در مناطق مختلف اشکال مختلفی گرفتند تا جائیکه در بسیاری موارد اصول دین اولیه را زیر پا گذاشتند و درون خود با تضادی عمیق روبرو شدند.

این نکته در مورد ادیانی مانند اسلام (که تنها یک پیامبر دارد و دستوراتش در قرآن مشخص است) بهتر دیده می‌شود.

در خصوص یهودیت؛ کتاب آنها “عهد عتیق” مملو از دستورات ضد ونقیض است و ده‌ها بلکه صدها نبی و رسول وجود دارند که هرکدام چیزی متضاد با دیگری گفته‌اند.

در مسیحیت؛ دستورات از جانب افرادی که به مسیحیت گرویدند و تعدادی از آنها یهودی بودند آمده است. بهمین دلیل نمی‌توان گفت دستور اصلی دین یا دستور مستقیم عیسی مسیح چیست و کدام است. قوانین مندائی در این دین اساسی‌ترین قوانین است.

زرتشتی، بودائی، هندوئیسم و… نیز با همین نمونه مشکلات درگیر هستند.

موقعیت قوانین مذهبی در عصر حاضر

   اکنون با تغییرات وسیعی که در سطح جهان صورت گرفته است ادیان مزاحم و دست و پا گیر شده‌اند؛ بعضی کشورهای غربی سعی کردند تا حد بسیار زیادی از مواضع کتاب مقدس خود عقب نشینی بکنند. زیرا در غیر اینصورت ابدا شانسی برای بقا نداشتند و آن شکل از اجرای دین که یکی دو قرن پیش پیاده می‌شد ابدا قابل اجرا نبود. برای روشن شدند ماجرا باید به داستان آتش زدن بعضی مردمان به نام بی دین و ساحر توجه کرد که چون آن قوانین دیگر جائی در جامعه نداشت آنها را برداشتند. همین قوانین ساده‌تر دهه‌های اخیر نیز اکنون جائی در جوامع پیشرفته صنعتی غرب ندارند.

نکته: هرچند غرب مسیحی است ولی یهودیت را کاذبانه و برمبنای دروغی در انجیل (یهودی بودن عیسی مسیح) به‌نوعی تقدس تبدیل کرده‌اند و در نتیجه با مشکلات خاصی روبرو شده‌اند.

   از جانبی اگریهودیان بخواهند برمبنای قوانین و سنت عهد عتیق رفتار بکنند بواسطه احکام بسیار سختی که در آن هست (و البته سوای تناقض‌های بسیاری که در احکام هست) و در این دوران به آنهاغیر انسانی یا وحشیانه گفته می‌شود، ابدا قابل اجرا نیستند و شاید تنها تعداد بسیار اندکی یهودی باقی بمانند. پس یهودیت با تفاسیر مختلف از عهد عتیق و دستورات بعضی کهنه‌ها و رهبران مذهبی (در تلمود آمده است) به شعبات بسیار زیادی تقسیم شد.

  از طرفی کلیسیاهای مسیحی وارد بازار و تجارت و صنعت حتی صنایع نظامی شده‌اند در نتیجه همانند سرمایه‌داران عمل می‌کنند که البته یک یا چند نفر سرمایه دار خاص صاحب و مالک همه چیز نیست، بلکه صدها میلیارد دلار یا یورو سرمایه متعلق به کلیسیاهای مختلف تحت کنترل ریاست کلیسیاهاست.

      در این دوران قوانین مذهبی کاملا در مقابل فرهنگ جوامع قرار گرفته‌اند و باعث جلوگیری از توسعه کشورها و جوامع می‌شوند در نتیجه باعث می‌گردند تا قوانین به آسانی به‌روز نشوند.

   در جوامعی مثلا کشور عربستان، تغییرات با سختی و بسیار بسیار کند پیش می‌رود.

بدتر از همه جریاناتی است که توسط حکومت‌های فناتیک اسلامی ایجاد شده‌اند مانند طالبان، القاعده، بوکوحرام و… که می‌خواهند برخلاف تکامل و توسعه حرکت ‌کنند و  تلاش و جنگ می‌کنند تا فرهنگ و قوانین جوامع را به عقب ببرند.

   خمینی نیز در ابتدای انقلاب ایران همین افکار بسیار عقب افتاده را داشت مثلا حتی تا سالها مشکل آخوندها و مذهبیون در قدرت نشسته این بود که در هنگام ملاقات با غربی‌ها دست بدهند یا ندهند، زیرا آنها را نجس می‌دانستند که گوشت خوک می‌خورند و مشروب می‌نوشند و ممکن است سر میزخوراک آنها مشروب باشد و… سال‌ها طول کشید تا آنها متوجه بشوند که اگر می‌خواهند کشور را اداره بکنند باید در قوانین اسلامی تجدید نظر بکنند. بعضی از اینگونه مسائل (بیشتر در خصوص روابط خارجی) در کشورهای شیخ نشین منطقه حل شده ولی قوانین داخلی و آنچه بر مردم آن کشورها اعمال می‌شود بسیار عقب افتاده‌تر از آنست که در ذهن بگنجد.

یکی از دلائل عقب ماندگی کشورهای اسلامی همین افکار بسیارعقب مانده دینی است.

   کشورهای مسلمان آسیای شرقی  یا آفریقای سیاه با توجه به فرهنگ گذشته‌اشان و همچنین وجود اقوام مختلفی که به ادیان و افکار دیگری معتقد هستند، اسلام ساده‌تر و روان‌تری دارند.

   در کشورهای غربی پس از اینکه کلیسیاها از سلاطین شکست خوردند و مجبور شدند قدرت یا حاکمیت را به شاهان بسپارند؛ برای اینکه از قوانین دست و پا گیر دینی راحت بشوند خود را سکولار خواندند یعنی دین در سیاست دخالت ندارد تا بتوانند راحت‌تر قوانین را تغییر بدهند و همین به آنها اجازه نفس کشیدن داد. اما از طرفی خود کلیسیاها با این ترفند وارد بازار شدند و اکنون هرکدام یک سرمایه‌دار بزرگ به حساب می‌آیند و بهمین دلیل با نام‌های دیگری در سیاست کشورها دخالت کاملا مستقیم دارند.

   اینکه تصور بشود کلیسیاها مخصوصا در غرب با سیاست کاری ندارند یک تفکر کودکانه و ناشی از بی دانشی سیاسی است.

   در خصوص یهودیت و اسلام دخالت دین در سیاست کاملا واضح است که به صراحت در رفتار رسولان و پیامبران آنها و در کتب‌اشان نیز آمده است.

   شاید تا چند دهه پیش می‌شد گفت دین جزیی از فرهنگ است که هویت هم می‌دهد ولی اکنون جهان بوضوح شکل دیگری گرفته است و به سرعت در حال تغییر می‌باشد به عنوان مثال همین کشورهای مذهبی مانند شیخ نشین‌ها، ایران، افغانستان، پاکستان … دارند متوجه می‌شوند که آن افکار بسیار عقب مانده است و بندی برپای توسعه کشور است. هرچند همین کشورها در درگیری‌هایی که با هم دارند از دین کاملا سود برده؛ با دامن زدن به احساسات مذهبی یک عده ساده لوح آنها را سپر بلا کرده جلوی گلوله می‌فرستند. این بحث را در جاهای دیگری بیان کرده‌ام و در آینده نیز بدان پرداخته خواهد شد.

دین دکان است!

   تا زمانیکه رهبران مذهبی اسلامی به روش نان در آوردن از این دکان همانند کلیسیاهای غرب نرسند، خودشان و کشورهایشان در عقب ماندگی می‌مانند.

   در میان مسلمانان شاید “اسمع ئلیان” (به غلط مشهور اسماعیلیان و یا … نامیده می‌شوند) به مرحله‌ای همانند کلیسیاهای مسیحی سرمایه دار رسیده باشند.

   ادیان با ورود به فرهنگ سعی در کنترل آن و فرهنگ سازی/تغییر فرهنگ جوامع مناسب با منافع عده‌ای خاص بنام آخوند، کشیش، ربی/کهنه و… می‌کنند. همین ضربه سنگین به بشریت را شبه ادیان مانند مارکسیم و عده‌ای که در غرب بنام فیلسوف نامیده می‌شوند، وارد می‌کنند.

   اکنون در این عصر یا دوران، افکار و قوانین مذهبی سدی در برابر تغییرات واقعی فرهنگی هستند و در حالیکه خود را در فرهنگ جای داده‌اند اما عملا به ضد فرهنگ تبدیل شده‌اند و در نتیجه سدی در راه تغییر قوانین و پیشرفت‌های کشورهای خود و جامعه بشری هستند.

نکته:

طنز داستان اینجاست که اگر هم اکنون عیسی مسیح و یا مهدی موعود ظهور بکنند همین طرفداران سینه‌چاک‌اشان او را پیش از سایر مردمان خواهند کشت زیرا دکان آنها با چنین تصاویر و تعابیری که از چنین افرادی ارائه می‌دهند ابدا همخوانی ندارد!

فلسفه من برترین است زیرا دستوراتی ساکن و ثابت برای همه مردمان جهان و همه اعصار نیست بلکه سازگارترین‌ قوانینی که با فرهنگ مردمان منطقه و آن دوران مطابقت داشته باشد را تایید می‌کند.

اردیبهشت ۱۴۰۰   آپریل ۲۰۲۱  

 م. حسن بایگان 

من ابدا هیچ دینی (بدهی مالی و …) به سوید ندارم، بلکه سوئد هرسال به من مدیون‌تر و شرمنده‌تر می‌شود.

دو سه سالی می‌شد به سوئد آمده بودم و چون همواره به فکر بازگشت به ایران بودم سعی در فراگیری زبان سوئدی نمی‌کردم. اما از طریق اداره کار دوره‌ای دو ساله برای خارجیانی که تحصیلات دانشگاهی داشتند در دانشگاه شهر وسترس گذاشتند که من را نیز به آن دوره فرستادند. پس از مدتی دانشگاه بواسطه تجربیات کاری‌ام من را به سازمان انرژی و آب شهر فرستاد تا در خصوص حفاظت از زنگ زدگی لوله های حامل آب گرم که از نیروگاه برق به منازل و ساختمانها برای گرم کردن می‌رود (این سیستم در ایران نیست)؛ تحقیق و در صورت امکان راه حلی ارائه بکنم.

پرونده ۱۲ سال خسارات وارده به لوله‌های شهر را در اختیارم گذاشتند که البته صد در صد پرونده‌های خسارات نبود ولی همان هم بیشتر از۲۰ میلیون کرون در سال می‌شد. پس مجموع خسارات شهر وستروس در یک سال خیلی بیشتر از آن بود. با توجه به کلیه خسارات شهر وستروس و تمامی شهرهای سوئد که چنین سیستمی داشتند می‌شد حدس زد که سالیانه چندصد میلیون کرون هزینه تعمیر این خطوط در سوئد بود.

فقط خط لوله شهر وستروس با حدود ۱۱۰ هزار نفر جمعیت در آن زمان حدود ۵۰۰ کیلومتر بود.

من پس از چند ماه کار دو راه حل ارائه دادم یکی برای حفظ لوله‌های موجود و یکی برای نوع لوله‌های آینده. طرح من با استقبال بسیار زیادی روبرو شد و فورا آن را پذیرفتند. نامه‌ تشکر از جانب آنها و همچنین نامه از دانشگاه وستروس در این خصوص و درج آن در روزنامه وجود دارد. همانموقع روسای آن اداره گفتند ما می‌توانیم این طرح را به آلمان بفروشیم.

همان هنگام خانمی از کارمندان آنجا خصوصی و دوستانه بمن گفت: طرح‌ات را به اینجا نده، برو آنرا ثبت کن و پول زیادی سالیانه بگیر، زیرا اگر چند در هزار هم بتو بدهند سالیانه چند میلیون کرون است. من اهمیتی ندادم و گفتم پول برایم مهم نیست؛ این حرف را در مصاحبه با روزنامه هم گفتم که آنجا درج شده است.

اما چند سال پیش که ۲۵ سال از آن زمان گذشته بود در نشریه مهندسین سوئد (من عضو انجمن مهندسین سوئد هستم و هر هفته نشریه آنها برایم می‌‌آید) دیدم که یک دانشجوی دانشگاه چالمرز (تکنیک) گوتنبرگ (که از نامش معلوم بود ایرانی است) دقیقا همان طرح من را به اسم خودش به‌عنوان کاری تحقیقاتی به دانشگاه ارائه داده و تصمیم گرفته شده آن را به چین بفروشند.

در همان زمان مشکلاتی شخصی پیش آمد و از جمله خانه‌ام دچار آب گرفتگی شد و ماه‌ها گرفتار بودم. وسایل خانه همراه کتاب‌ها و پرونده‌ها به انبار برده شد و پس از حدود ۸ ماه که به خانه خودم بازگشتم وسایلم آمد و تا خواستم آنها را جایگیر کنم بیشتر از یک سال گذشت. پس از مدتی متوجه شدم آن پرونده اصلی  بزرگ سایز آ۳ ۰در عکسی که در روزنامه هست دیده می‌شود) که همه تحقیقات و آن نشریه خاص انجمن مهندسین در آن بود گم شده. البته شاید بعضی کتابها و وسایل دیگر هم بهمین بلا دچار شده باشند ولی چون تعداد کتابها زیاد بود و هنوز هم مرتب نشده‌اند آمار از دستم در رفته.

حقیقت اینست که آن طرح و ایده از من دزدیده شده است و اگر قرار است به چین فروخته بشود و سالیانه میلیونها کرون به شخصی برسد این حق من است. من قصد نوشتن این مطلب را نداشتم اما اتفاقاتی رخ داد و ازجمله اخیرا جائی صحبت می‌کردم و دیدم ظاهرا باید چنین چیزها را با مدرک اینجا بگذارم تا واقعیت را مردم بدانند وگرنه آن را جزو لاف به حساب می‌آورند.

من آنقدر به خودم و صداقتم مطمئن بودم و هستم که نیازی نمی‌دیدم که مدرک کتبی بگیرم؛ ولی متاسفانه آنقدر دروغ در جوامع زیاد شده است که حرف راست آدم را هم به سختی می پذیرد.

اشاره: چند سال پیش در ایران دوست دانشمندی در یک جمع اساتید دانشگاه در خصوص سخت بودن شناخت شارلاتان‌ها و دروغگویان صحبت می‌کرد. من گفتم در زندگی ابدا نیازی ندیدم و نمی‌بینم دروغ بگویم و …

او با جدیت تمام گفت: شناخت تو از همه سخت تر است. زیرا اینچنین آدمی بندرت پیدا می‌شود و دیگران باور نمی‌کنند.

شوکه شده بودم پس از نزدیک به ۶۵ سال زندگی اولین بار بود اینچنین قاطع می شنیدم که دنیا چنین است و انسان صادق و راست‌گو را چگونه می‌بینند.

یک داستان دیگر

حدود ۲۰ سال پیش در کمون اپسالا کار می‌کردم. قرار بود تغییراتی در سیستم تاسیسات مدارس بدهند. بررسی و محاسبات میزان مصرف تمام کلاس‌های درس و اداری و… تمام مدارس و مهد کودک‌های شهر بعهده من افتاد. کار را انجام دادم اما در حین محاسبات متوجه شدم که آن طرح و پیشنهاد تغییرات، درست نیست و بسیار هزینه‌بر می‌باشد و باعث می‌گردد یا حداقل ۳۰ مدرسه و تعدادی مهد کودک  در شهر بسازند که سر به میلیاردها کرون می‌زد و یا اگر بخواهند ارزانتر تمام بشود باید صدها میلیون کرون خرج بازسازی مدارس و مهد کودک‌ها بکنند که ابدا ضروری نبود. موضوع را با خانمی مهندس که اتفاقا نماینده انجمن مهندسین در اداره فنی کمون بود (همانجائی که طرح از آنها بود) مطرح کردم. بدنش به لرزه افتاد و

گفت: هیچ نگو.

گفتم: برای چه؟ این جنایت است پولی بی جهت حیف و میل می‌شود و برباد می‌رود.

گفت: تو بیکار می‌شوی.

گفتم:‌ من یک فیلسوف هستم (و با دستم نشان دادم و گفتم) من با یک تکه نان خالی زندگی می‌کنم ولی نمی‌توانم به مردم خیانت بکنم. این پول به‌هدر می‌رود، مالیات مردم است و باید در جای درست هزینه بشود.

موضوع را با مسئولین مطرح کردم؛ زبانی بسیار تشکر کردند و پروژه را خواباندند و من بیکار شدم. اما  حتی یک نامه کتبی هم ندادند.

البته من آنقدر بخود متکی بودم و هستم که در خواست نامه کتبی نکردم یعنی اگر همین حالا هم کسی به حرف من باور ندارد ابدا برایم مهم نیست زیرا خودم می‌دانم که از ضعف‌ها یا قدرت من اینست که دروغ نمی گویم حتی آن چند باری که منتظر حکم اعدام بود نیز دروغ نگفتم و در بدترین حالت سکوت می‌کنم.

حال شاید سئوالی پیش بیاید: اگر چنین اخلاقی داری چگونه آن نامه کتبی در خصوص طرح خط لوله را گرفتی؟

سئوال خوبی است.

دو سه روز پس از ارائه آن طرح به سازمان انرژی و آب به دانشگاه و دفتر شخص مسئول رفتم تا بگویم کار من تمام شد و فکر نمی‌کردم او داستان را شنیده است. بمجرد اینکه وارد شدم با عصبانیتی که تا آنموقع در سوئدی‌ها ندیده بودم بمن گفت:

– تو طرح به این مهمی را ارائه دادی چرا از آنها هیچ نامه‌ای نخواستی؟

گفتم برایم مهم نیست، کاری بود که از من خواسته شد و من آنرا انجام دادم.

گفت: اینچنین نیست، دانشگاه تو را به آنجا فرستاده و تو کار بسیار مهمی انجام داده‌ای باید از تو و تشکر می‌کردند. دانشگاه به آنها کمک کرد باید احترام بگذارند.

و اضافه کرد: من با آنها تماس گرفته‌ام و به آنها ره تندی اعتراض کردم و تاکید کردم که باید از تو کتبا تشکر بکنند.

اینچنین بود که نامه تشکر آنها آمد و در آن نوشته‌اند که با کارخانه‌های بزرگ سازنده لوله تماس گرفته‌اند تا از این پس لوله‌ها بر اساس طرح پیشنهادی من ساخته بشود کاری که سالیانه ده‌ها میلیون کرون سفارش دارد و باید درصدی از آن بمن می‌رسید. خود دانشگاه نیز نامه تشکر برای من فرستاد. با استناد به آن نامه‌ها بود که روزنامه با من مصاحبه کرد و به حرف‌هایم اعتماد.

البته آن سازمان انرژی و آب بمن گفت حاضرند مبلغی بمن بدهند ولی من ابدا پاسخ آنرا ندادم.

داستان کمون و ممنوع‌الاستخدامی در سوئد:

آن کار من در کمون موقت بود زیرا من در سوئد ممنوع الاستخدام بودم؛ ولی تازه چند سال بعد از آن ماجرا بود که یک سوئدی که سالها من را می‌شناخت و در موقعیتی قرار داشت که بااین گونه مسائل آشنا بود بمن گفت: با این افکار فلسفی-سیاسی که تو داری در سوئد به تو کار نمی‌دهند. اینجا بود که پس از سالها در سوئد متوجه واقعیت یا چهره واقعی سوئد شدم.

دفتر فنی کمون که من آنجا کار می‌کردم قاعدتا می‌بایست من را استخدام می‌کرد ولی من متوجه نشدم چرا من را فقط به صورت موقت گرفتند. ولی در کنار آن یا بجای من یک دیپلمه را با حقوق بسیار زیاد که در آن موقع مرسوم نبود و حتی مهندسین آن مقدار دریافتی نداشتند، استخدام کردند درحالیکه ابدا هیچ دانشی از علم تاسیسات نداشت و…

این داستان استخدام و کنترل مخفیانه سازمان امنیت سوئد بر استخدام‌ها… خود داستان مفصل دیگری است.

چند مورد که با دولت، مقامات و پلیس سوئد درگیر شدم این نکات را برای آنها نوشتم و اشاره کردم: با توجه به خدمات فنی که من برای دولت و کشور سوئد انجام دادم که سالیانه درآمد/پس‌انداز صدها میلیون کرونی ایجاد کرده است، من ابدا به سوئد هیچ دینی ندارم بلکه هر سالی که می‌گذرد سوئد بمن بدهکارتر/مدیون‌تر می‌شود.

نکته: من از طریق سازمان ملل و به‌عنوان پناهنده سیاسی به سوئد آمدم در نتیجه سوئد بابت من از سازمان ملل پول دریافت می‌کرد. یعنی امثال من باری بر دولت سوئد نبودیم.

بهرحال، هر سالی که می‌گذرد سوئد از طرح من صدها میلیون کرون ذخیره می‌کند در نتیجه در عرض این ۳۰ سال آنها میلیاردها کرون ذخیره کرده‌اند و احتمالا بابت فروش آن به سایر کشورها مبالغ هنگفتی نیز دریافت کرده‌اند.

همچنین کمون اپسالا نیز بواسطه هشدار فنی من از هدر دادن میلیاردها کرون رها شد.

من ابدا هیچ دینی یا بدهی مالی به سوئد ندارم بلکه آنها با فشارهای اقتصادی و… که برمن وارد کردند مدیون و شرمنده من هستند.

آپریل ۲۰۲۰   –  فروردین ۱۴۰۰

م. حسن بایگان

hassan@baygan.org

www.baygan.org

USAIran