هر کسی فریاد آزادی سرمیدهد ابتدا باید آزادی را برای خود معنا بکند!
او باید حداقل پنج صفحه راجع به آزادی بنویسد و اگر توانست خود را راضی بکند آنگاه آن را با چند نفر به بحث بگذارد و اگر توانست آنها را قانع بکند، آنگاه شروعی برای فریاد آزادی است.
دو گروه فریاد دمکراسی سر میدهند:
۱- آنانی که میخواهند مردمان را فریب بدهند.
۲- آنانی که فریب دسته اول را خوردهاند.
این سرآغاز کتاب من با نام – فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب، چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید- میباشد.
افلاطون حدود ۲۳۰۰ سال پیش راجع به آزادی صحبتهای خوبی نوشت؛ اما هنوز اکثریت وسیعی از مردمان کمترین درکی از آزادی ندارند یعنی حدود ۲۳۰۰ سال از عقل عقب هستند و درسی نگرفتهاند.
اما در این میان بزرگترین گناه یا تقصیر بر عهده آن کسانی است که در دانشگاهها تدریس میکنند ولی نمیتوانند مردمان را با عقل و سیستم درست فکری آشنا بکنند.
بسیاری از آنها عقل و دانش واقعی فلسفی ندارند زیرا خودشان اسیر دست قدرتمندان/ثروتمندان هستند و شجاعت آزاد شدن و آزاد اندیشی را ندارند؛ پس آنچه راجع به آزادی میگویند دروغ و فریب است که در حد چنین افرادی باید گفت بزرگترین خیانت به عقل و انسانیت است.
نکته:
به اشاره دیروز من در باره – رابطه عقل و شجاعت – و اینکه کدام برتر است نگاه بکنید.
من در نوشتههایم به آزادی و رابطه آن با استقلال، انسانیت و … و ریشههای آنها اشارات دقیق فلسفی داشتهام که اگر شخصی نتوانست خودش راه به جایی ببرد میتواند از آنها کمک بگیرد.
آزادی رابطه نا گسستنی با استقلال دارد. کشوری که مستقل نیست (مستعمره است) به طور مستقیم از آزادی محروم شده است.
در کشورهای غربی که به ظاهر مستقل میباشند، به واسطه اینکه کنترل اقتصاد، بانکها، تجارت، صنعت، سیاست، فرهنگ، امور آموزشی، قوانین اجتماعی و … در اختیار ثروتمندان متشکل در سازمانهای مخفی و علنی است، به صورت مستقیم (اما ظاهرا مخفی) مردمان آزادی و استقلال ندارند.
و تا چنین سیستمی هست، رسیدن به آزادی، حقوق بشر و… خواب و خیال میباشد. حتی جهت دادن به فریادهای/شعارهای مردمان (آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و…) در دست حاکمان است.
یعنی همان داستان مولوی که طوطی در برابر آینه فکر میکند شخصی از نوع خودش با او صحبت میکند در حالیکه یک نفر در پشت آینه نشسته و با او صحبت میکند و کنترل عقل او را در دست میگیرد. این داستان و تفسیر مفصل آن را در مقاله مفصلی نوشتهام.
در اینجا با موضوع عقل و شجاعت برای برخورد با مشکل روبرو میشویم. سوالی که دیروز مطرح کردم.
فلاسفه کاذب غرب!
آنچه که به عنوان فلسفه، بهظاهر فلاسفه غرب، نوشتهاند؛ دروغهایی است برای اغتشاش فکری در جهات منافع سرمایهداران بزرگ غرب. همان سرمایهداران با گذاشتن اندکی پول آن کتب را به بیشترین زبانهای ممکن ترجمه و منتشر کرده و میکنند و با اینکار هم اذهان مردمان را فاسد و منحرف میکنند و هم پول خوبی به دست میآورند.
پس بزرگترین خائنین به عقل و بشریت این فلاسفه کاذب و ترسوی غربی هستند.
متاسفانه ثروتمندان غرب تاکنون موفق بودهاند و توانسته بودند دانشگاههای همه کشورها را فریب بدهند: که این افراد بهترین مغزهای متفکر جهان هستند؛ و البته اکثریت قاطع نیز یهودیاند؛ یعنی یهودیان تافته جدا بافته و مغزهای متفکر فرا انسانی هستند.
این یک شیوه بسیار زشت نژادپرستانه و البته اگر دقیق نگاه بکنیم به نوعی دینپرستانه است، زیرا این ثروتمندان به اصطلاح یهودی، دیناشان یهودی است و در اساس یهودیان عرب بودند.
اکنون با توجه به نوشتههای فلسفی من بسیاری از اساتید دانشگاههای جهان آگاهی یافته و مجبور به پذیرش کاذب بودن این افراد شدهاند و شجاعت پیدا کردند تا بنویسند. نوشتههای آنها در این خصوص در حال شروع به انتشار است و مطمئنا به زودی مبارزه با فلاسفه کاذب غرب که در خدمت سرمایهداران بزرگ و ضد عقل و فلسفه و انسانیت قلم میزنند، فراگیر خواهد شد.
در نتیجه فلسفه من که واقعی، انسانی و بدون وابستگی به جنگ افروزان، دزدان بینالمللی، جنایتکاران ثروتمند جهان است، در خدمت اکثریت مردمان جهان قرار خواهد گرفت.
انسانی که شجاعت ندارد به مرحله عقل نمیرسد!
برای پذیرش واقعیت یا رسیدن به عقل مخصوصا مقابله با دروغهایی که به هر شکل در مغزها به عنوان واقعیات و یا چیزهای مقدس کاشتهاند؛ باید شجاع بود!
فیلسوف واقعی باید شجاعترین انسانها باشد.
۷ سپتامبر ۲۰۲۴
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
اپسالا – سوید
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان