این حرف‌ها از کیست،‌آقای میلانی یا موسسه هوور؟

    دکتر عباس میلانی ۱۶ ژولای ۲۰۲۳ در معرفی کتابش در باره رضا شاه در بنیاد پریا در تورنتو کانادا  سخنانی ایراد کرد که در یوتیوب پخش می‌شود.

در همانجا دو بار نقدهایی بر آن سخنان نوشتم که اینجا می‌گذارم. البته سخنان ایشان جای نقد بیشتری دارد ولی حوصله و وقت آن نیست.

 نکته:

    من ابدا پاسخ شخصی به کسی نمی‌دهم و به جدل و … شخصی نمی‌پردازم کاری که عادی است و اکثرا برای اینکه معروف بشوند، می‌کنند. در کمتر مواردی (شاید حدود ۱۰ مورد) که نامی از کسی آورده‌ام به دلیل ارتباط مستقیم آن با مسایل عام و همه مردم بوده است. مثلا در همین جا هدف اصلی این شخص نیست بلکه برای روشن شدن دست موسسه هوور است. زیرا ایشان سال‌های زیادی است در این موسسه می‌باشند و همان گونه که در متن آورده‌ام چنین افرادی حق ندارند در جای دیگری نظرات شخصی خود را بیان بکنند و یا از امکاناتی که موسسه در اختیار آنها گذاشته است برای خود بهره‌برداری بکنند. بلکه نظرات این افراد باید با اهداف موسساتی که آنها را خریده‌اند مطابقت داشته باشند. بهمین دلیل است که بعضی مردمان که می‌خواهند استقلال خود را حفظ بکنند ترجیح می‌دهند با کمترین در‌آمد زندگی بکنند ولی با هیچ موسسه‌ای کار نکنند زیرا باید زیر کلید آنها بروند.

بهر حال آن دو نوشته کوتاه را اینجا می‌گذارم زیرا دروغ‌های تاریخی، سیاسی و… در آن بسیار است و با بررسی آن می‌توان به اهداف موسسه هوور و حتی ضعف‌ها و سردرگمی‌هایی که اکنون برای موسسات تحقیقاتی و … آمریکا و غرب پیش آمده پی برد.

۲۶ ژولای ۲۰۲۳

۴ شهریور ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

اشاره مهم:

      وقایع سال ۵۷ انقلاب نبود. بلکه به دنبال کودتای کمونیستی در افغانستان این وحشت در غرب ایجاد شد که ممکن است ایران نیز در دست شوروی بیفتد (شوروی در تمام شمال ایران بود و عراق در دست حزب بعث سوسیالیستی و …). در نتیجه اسلام‌گرایی را دامن زدند. من تمام این ماجراها را پیشتر نوشته‌ام و در سایتم هست. در اینکه دست غرب در آن ماجرا بود ابدا هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد. یک روز پیش از ماجرای افغانستان آنجا بودم و با بسیاری بزرگان ملاقات داشتم و دقیقا حدس زدم کودتا خواهد شد. در این ماجرای افغانستان که کاملا مورد حمایت حزب توده بود کار به آنجا رسید که نیروهای حزب توده در افغانستان با شوروی همکاری حتی نظامی داشتند. در نتیجه امکان نداشت که خمینی که با آمریکا و غرب (کشورهای غربی در کنفرانس گوادلوپ به توافق رسیده بودند که شاه ایران را براندازند) به توافق رسیده بود، با کمونیست‌ها و مخصوصا حزب توده همکاری بکند. من آن موقع در هندوستان سال‌های آخر تحصیلم را می‌گذراندم، وقتی اسلام‌گرایان شروع به قدرت‌گیری کردند حتی آنهایی که با ما هم خانه بودند و سال‌ها هم سفره بودیم دیگر حاضر نمی‌شدند با ما دست بدهند و می‌گفتند شما کمونیست و نجس هستید و… پس امکان همکاری حزب‌الهی‌ها (خمینی) با چپ‌ها و مخصوصا حزب توده وجود نداشت و حتی مستقیما دست ما که برای همکاری دراز شده بود را رد کردند و… کار آنها با ما در هند به درگیری فیزیکی کشید که شاید در هیچ جای دیگری در ایران یا میان ایرانیان چنین موردی پیش نیامد.

جواد سرفراز که در بین ۷۲ تن کشته شد و اگر زنده می‌ماند حتما رییس جمهوری می‌شد و منوچهر متکی و… آنجا در همان شهری که من بودم، بودند و درگیر فیزیکی ما با آنها رخ داد و…

بقیه صحبت‌های آقای میلانی نیز مقداری جای بحث دارد و مقداری هم درست است.

   اما آقای میلانی لطفا پاسخ بدهید: شما که ۲۰ سال است در موسسه هوور که بسیار نزدیک به حزب آقای ترامپ است و امثال رامسفلد و خانم کاندولیزا رایس و … در آن هستند، آیا نظر بی‌طرفانه می‌توانید بدهید؟

   نکته اینجاست که رژیم اسلامی ایران نمی‌خواهد به این نکته اعتراف کند که با همکاری آمریکا و غرب (و حتی اسرائیل زیرا ساواک در اختیار اسرایل بود و اسرایل ساواک را ساکت کرد)، به قدرت رسید. نیروهای چپ هم می‌خواهند خودنمایی بکنند که آنها انقلاب کردند و مجاهدین رجوی هم به همین ترتیب. حالا چرا شما این نکته را مخفی کردید در حالی که این نکته برای شما از روزهم روشن‌تر است؟ چه نقشه دیگری در راه است؟

نکته:

کسانی که مایل باشند اگر در گوگل نام من – حسن بایگان- را بنویسید حدود ۲۰۰ مقاله فلسفی، سیاسی، تاریخی … را خواهید دید. کتاب‌های من را هم خواهید دید.

۲۱ آگست ۲۰۲۳

۳۰ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

آقای میلانی:

   برمبنای آنچه در اینترنت درباره شما نوشته شده آن زمان شما کمونیست مایوییست (طرفدار چین و ضد شوروی و در نتیجه ضد حزب توده) بودید پس چگونه است که شما اخبار آن زمان (که هر سیاسی در آن زمان می‌دانست) و کتبی که همه جا منتشر شده مثلا: کتاب سفر ژنرال هایزر به ایران برای آرام کردن ارتش، ماجرای کنفرانس گوادلوپ (آمریکا، فرانسه، آلمان، انگلیس و احتمالا قریب به یقین اسرایل که همه آن را مخفی می‌کنند ولی به واسطه نفوذ اسرایل در ساواک ابدا امکان نداشت بدون اسرایل حرکتی صورت بگیرد) برای تغییر رژیم شاه را ندیده‌ و نشنیده‌اید!!! اما حالا آن کتاب‌های و اسناد خاص را در ته کتابخانه‌ها و … که کمتر کسی با آنها آشنا است و یا حتی اجازه دیدن آنها را دارد، پیدا کردید و خوانده‌اید.

   ساواک را آمریکا و اسرایل پایه ریزی کردند و تا آخرین روز در آنجا بودند و ارتش نیز در اختیار آمریکا بود. ارتش شاه دقیقا برای مقابله با شوروی اینچنین تقویت شده بود و … ولی شاه متوهم فکر می‌کرد ارتش و ساواک فرمانبردار او هستند. و تمام وقایع نشان داد که وقتی غرب تصمیم به تعویض شاه گرفت نه ارتش با شاه بود و نه ساواک که همه زیر دست اسرایل و آمریکا بودند.

حالا دوباره این کشورها دارند مردم را فریب می‌دهند که شاه خوب بود، چرا مردم ایران انقلاب کردید و او را بردید!؟

   این کشورها طلبکار هم شده‌اند. این همه پررویی و بی حیایی و احمق دانستن ایرانیان؛ به دلیل نادانی، فراموشکاری (نداشتن حافظه تاریخی) بعضی مردمان و همچنین تبلیغات کاذب گسترده که خودشان می‌کنند و همکاری یک عده ایرانی به نام سیاسی است که حرف‌های آنها را تکرار می‌کنند؛ می‌باشد.

    فرزندان بعضی نزدیکترین افراد به شاه در همان زمان با من هم دوره دانشگاه بودند و همه مخالف شاه بودند. حتی از نزدیکترین افراد به شاه (مثلا همان ژنرال‌هایی که بعد ژنرال‌های جمهوری اسلامی شدند و یا همان ساواکی‌هایی که ساواما را ایجاد کردند تا مدیران بزرگ و حتی بازرسان شاهنشاهی و…) همه مخالف شاه بودند.

   چرا ساواک (در اختیار اسرایل) و ارتش (در اختیار آمریکا) کمترین حرکتی در دفاع از شاه نکردند، بلکه برعکس عمل کردند؟؟؟!!!

   آن همه مخالفت با شاه به واسطه آن بود که شاه اولین درس سیاست یا حرکت سیاسی یعنی تقسیم قدرت با بعضی افراد را انجام نداد به همین دلیل او یک خود پرست یا خودبزرگ بین یا دیکتاتور واقعی بود. اگر شاه قبول می‌کرد که همانند کشورهای غربی شاه باشد و کارهای کشور را به دست دولت (مثلا مصدق که ضد سلطنت نبود) می‌داد، آنگاه که داستان کمونیستی شدن افغانستان پیش آمد مجبور نبودند شاه را بردارند بلکه با دولت طرف بودند.

اینجاست که بارها نوشته‌ام:

شاه، شاه و شاهنشاهی را برانداخت.

   شروع صحبت‌های شما نشان می‌دهد که تمام تحقیقات و … شما از ابتدا برپایه‌ای غلط یا هدفمند و نه آکادمیک، استوار است و این نوع تفکر و تبلیغ غلط تاریخ می‌تواند فاجعه دوباره برای ایران رقم بزند.

بازیچه دست غرب نباشیم.

   در صحبت‌های شما تناقض بیداد می‌کند؛ پس بهتر است تمام این مردمانی که به حرف‌های شما گوش دادند یکبار دیگر با دیدی آزاد به آنها گوش بدهند.

   حرکت شوروی در افغانستان به واسطه تحلیل بسیار غلط آنها از وضعیت خود و جهان بود. در نشریات تیوریک‌‌‌ آنها آمده بود: ما به مرحله کمونیسم رسیدیم و در نتیجه نباید صبر کنیم تا کشور همسایه (افغانستان) مراحل مختلف تا رسیدن به سرمایه‌داری را طی بکند تا به کمونیسم برسد حمله می‌کنیم و آن را کمونیستی می‌کنیم. شروع فاجعه دامن زدن به اسلام‌گرایی توسط غرب از همین نقطه بود… تمام تحلیل‌ها و نقدها در سایتم هست.

۲۳ آگست ۲۰۲۳

۱ شهریور ۱۴۰۲

م. حسن بایگان

بریکس + اتحادیه شانگهای و کنفرانس برتون وودز!

   یکی از دستور کارهای بریکس و اتحادیه شانگهای باید در خواست حقوق مادی (پولی) کشورهای عضو از آمریکا باشد.

   آمریکا در کنفرانس برتون وودز به مجموعه‌ای از کشورها و جهان تعهد/ تضمین رسمی و بین‌المللی داد که با قبول دلار به عنوان ارز بین‌المللی هرگاه آنها بخواهند در مقابل دلارهایشان، طلا با نرخی که معین شده بود، بدهد.

آمریکا پس از چند سال یک طرفه و بدون توافق دیگران و یا حتی کمترین نظرخواهی از آنها، از معاهده بیرون رفت. در حالیکه از نظر قانونی ابدا حق اینکار را نداشت و قانونا موظف به اجرای تعهدات است و این خروج به هیچ‌وجه قانونی و قابل قبول نیست و آن تعهد همچنان باقی و قابل اجرا می‌باشد.

   آمریکا برای ترساندن دیگران و اجبار آنها به سکوت در برابر این خلاف بزرگ؛ نیروهای نظامی خود را (که به واسطه همین پول‌های غیرقانونی) توانسته بود به میزان بسیار زیاد تقویت بکند، در مقابل کشورهای جهان گذاشت و با ایجاد ترس و وحشت آنها را وادار به سکوت کرد.

پس آمریکا ضمن سرقت، تهدید به جنگ و مرگ/کشتار هم کرده و از این بابت نیز قابل محاکمه است.

نکته:

   باید توجه کرد که این پول‌های سرقت شده به جیب همه مردم آمریکا نرفته است بلکه این فریب و توطیه کار یک عده اندک سرمایه‌داران بزرگ بوده که ثروتشان افسانه‌ای شده و در نتیجه اینکه کشورهای جهان خواستار طلا در برابر دلارهایشان باشند؛ وظیفه خود دولت آمریکا هست که در مرحله اول پرداخت طلا را از این سرمایه داران بخواهد و نه آنچه ثروت عموم مردم آمریکاست.

   اکنون دارد زمان بازپس گیری تمام ثروتی که آمریکا از کشورهای جهان با فریب، شارلاتانی، زور و … گرفته، فرا می‌رسد.

ضروری است تا بریکس و اتحادیه شانگهای برای بررسی امکان/راه‌های پس دادن دلارهای کاغذی آمریکا و گرفتن طلا به جای آنها با نرخی که در کنفرانس برتون وودز تصویب شد، گروه‌های کاری تخصصی تشکیل بدهند.

۲۲ اگست ۲۰۲۳

۳۱ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

انقلاب شوروی و نقش یهودیان صهیونیست!

   انقلاب کمونیستی شوروی توسط یهودیان صهیونیست بسیار ثروتمند جهت شکستن قدرت فراماسونری و جایگزین کردن خود توسط گروهی از یهودیان به رهبری لنین انجام شد. تمام کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به غیر از استالین و دو سه نفر دیگر همه یهودی بودند و زنان استالین و آنهای دیگر هم یهودی بودند و در خانه به زبان ییدیش که زبان یهودیان شرق اروپا بود و هست صحبت می‌کردند. آنگاه که استالین به قدرت رسید و در حمایت بدون قید و شرط یهودیان صهیونیست تجدید نظر کرد و خواستار استقلال و پیشبرد نظرات کمونیستی شد به او مارک دیکتاتور زدند در حالیکه او کاملا تیوریهای کمونیستی‌ای که مارکس و لنین گفته بودند را پیاده می‌کرد. آنها حتی دختر لنین را توسط مادرش به دشمن پدرش تبدیل کردند.

۱۹ آگوست ۲۰۲۳

۲۸ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

چه کسانی با عنوان فیلسوف ضد فلسفه، عقل و انسانیت می‌نویسند!

   چند سال پیش ایران بودم. یک روز غروب در منطقه سعادت آباد یک کتاب‌فروشی دیدم وارد شدم کتابی دیدم تحت عنوان دهان پر کن انسان خردمند از همین آقای حراری. با خوشحالی از اینکه کسی راجع به خرد نوشته آن را برداشتم و با خواندن چند صفحه در حدود ۱۰ دقیقه فورا متوجه حیله‌گری و فریب نهفته در آن شدم. خیلی عصبانی شدم به طرف خانم فروشنده رفتم و گفتم: خانم این کتاب مزخرف چیست که مجوز چاپ و نشر گرفته اما بسیاری کتب ارزشمند نه!

گفت چگونه است؟

همان دو سه صفحه را نشانش دادم و توضیح دادم این کلمات یعنی این و این.

رنگ از رویش پرید پرسید. نام شما چیست؟

گفتم: حسن بایگان.

نام من را وارد کامپیوتر کرد. و گفت. ما شما را می شناسیم . ما خودمان در هییت مدیره نشر کتب هستیم. و با این مسیله برخورد خواهیم کرد.

نکته:

خانم ابدا تیپ حزب الهی نداشت بلکه برعکس. ضمنا معلوم بود که نام من فقط در لیست سازمان‌های امنیتی ایران و جهان نیست بلکه در ارشاد و بسیاری مکان‌های دیگر هم هست.

   روز بعد خودم از رادیو ایران شنیدم که همین انجمن ناشران ایران (و نه ارشاد اسلامی و …) این کتاب را ممنوع کرده است. البته اینکه آنها به این شکل این کتاب را ممنوع کردند خوب نبود و شاید مردم بیشتر علاقمند به مطالعه آن شدند. در کنار آن کتاب‌های من در ایران ممنوع است حتی کسی حاضر نیست به طور مخفی آنها را پخش بکند در حالیکه تمام موسسات علمی و کتابخانه‌های بزرگ و مهم ایران من را می‌شناسند و بعضی از آنها کتاب‌های من را آنجا گذاشته‌اند.

نکته:

   حتی ناشران خارج از کشور که ادعای مبارزه با سانسور را دارند حاضر به چاپ و نشر کتاب‌های من نشدند زیرا می‌دانند در غرب نیز آزادی بیان خط قرمز دارد و اگر کتب من که ریشه افکار فاسد و جنایات غرب مسیحی صهیونیستی را روشن می‌کند نشر دهند همین سرمایه‌داران غرب پوست از تنشان می‌کنند و آنها را به خاک سیاه می‌نشانند.

   متاسفم که نوشته‌های هدفمند این دسته حقه باز و عوامل سرمایه‌داران یهودی صهیونیست هنوز می‌توانند افکار مردم جهان را شستشو بدهند و پول هم بدست بیاورند.

   من در کتابی تحت عنوان (فلسقه واقعی، فلاسفه کاذب، چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید)؛ همه این حقه‌بازان (فروید، مارکس، هگل، هوسرل، هایدگر، حلقه فرانکفورت، مدرسه بوداپست و …) را رد کردم. این کتاب من مورد علاقه تمام پرفسورهای علوم انسانی کشورهایی که با آنها صحبت کردم قرار گرفت تا جاییکه بالاخره مجبور شدند متن آن رادر دانشگاه ها تدریس بکنند. در آنجا تقریبا تمام این فلاسفه قرون اخیر را که در خدمت سرمایه داران هستند افشا کردم و در بسیاری مقالات دیگر به این نکته اشاره داشتم.

   سرمایه‌داران بزرگ با ترجمه و نشر کتب عوامل خودشان همانند ادیان به مغز شویی پرداخته اند. در مطلبی که چند روز پیش منتشر کردم اشاره به این نکته داشتم که با زیر سوال رفتن ادیان برای شستشوی مغزی آنانیکه با ادیان مخالف هستند، از شیوه فلسفی استفاده می‌کنند، درحالیکه آنچه آنها می‌گویند و می‌نویسند کاملا ضد عقل و فلسفه و انسانیت است.

۱۸ آگست ۲۰۲۳

۲۷ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

زبان دری یا پارسی!؟

   تا پیش از اسلام دو گروه بزرگ‌ ایرانیان، بر مناطق گسترده‌ای از سرزمین‌های ایرانی یا آریایی نشین و‌ بعضی دیگر مانند عرب‌ها حاکم بودند.

یک دسته که در خراسان بزرگ ساکن بودند با نام اشکانیان سالیان دراز حکومت کردند.

دسته دوم هخامنشیان و‌ یا پارس‌ها (در منطقه‌ای که هنوز هم پارس گفته می‌شود) بودند که در دو دوره یکی پیش و‌ یکی پس از پارت‌ها (خاندان اشک با نام اشکانیان) حکومت کردند.

از این جهت ساکنین پارس زبان خود را پارسی نامیدند.

آن دیگری که با اینها هم زبان بودند اما قوم یا مردم پارس نبودند نام زبان دری را به کار بردند، که به قولی دری یعنی زبان درباری. حال چرا این نام انتخاب شده و مثلا زبان پارتی نگفتند؟ دلیلش را نمی‌دانم. حدس‌هایی می‌توان زد ولی نوشتن آنها در اینجا وقت‌گیر و غیر ضروری است.

اشاره:

یک نکته را می‌توان با تاکید گفت: اگر هرکدام از دو قوم پارت یا پارس نام زبان خود را از آن دیگری می‌گذاشت ( پارت‌ها زبان خود را پارسی، و یا پارس‌ها زبان خود را پارتی) می‌نامیدند، آنگاه به نوعی برتری آن دیگری را پذیرفته بودند.

   جالب اینکه میان نام‌های پارس و پارت تنها حرف آخر س – ت متفاوت است که شاید آن هم در زمان‌های پیشتر یکی بوده و به دلایلی که برای همه زبان‌ها اتفاق افتاده آن حرف دوگونه شده است.

تفاوت سقوط ایران در برابر مقدونیان و اعراب:

   در دوران پیش از اسلام، حکومت ایرانیان از مقدونیان شکست خورد و سال‌ها سلوکیان (گروهی از همان مقدونیان که نام سردار خود سلوکوس را گرفتند) بر ایران حکومت کردند ولی از آنجایی که هدف آنها سیاسی بود پس از مدتی در این مردم حل شدند. اما اعراب که هم سیاسی و‌ هم مذهبی عمل کردند حتی پس از پایان سلطه سیاسی؛ سلطه مذهبی آنها باقی ماند به طوریکه هنوز رهبران مذهبی و به تبع آنها مردمان در عزای رهبران نظامی – مذهبی صدر اسلام گریه و زاری کرده و تمام داستان‌ها یا وقایع آن زمان را با جدیت پیگیری می‌کنند و در مقابل کمترین اطلاعی از مردمان خودشان ندارند.

نکته:

   ترس پارس‌ها از رقیب یعنی پارت‌ها، باعث گردید که ساسانیان پایتخت خود را از سرزمین‌های پارت نشین تا حد ممکن بکنند و به سرزمین‌های حاصل‌خیز در تیسفون بروند. از طرفی حامیان (نظامی و یا جنگجویان زبده) آنها در برابر رومیان همین اعراب شمالی بودند. در نتیجه آنگاه که اعراب جنوبی سربر‌آوردند، حکومت پارس‌ها در تیر رس یا خط اول آنها بود و ساسانیان بهترین نیروی نظامی‌اشان (اعراب) را در برابر خود به صورت دشمن دیدند. تفسیر بیشتر را در مناسبتی دیگر خواهم نوشت.

۲۰ اگست ۲۰۲۳

۲۹ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

در نیجر و آفریقا چه می‌گذرد!

   اخیرا گارد ریاست جمهوری کشور نیجر برعلیه رییس جمهوری وابسته به فرانسه این کشور کودتا کرد و شوکی دیگر بر غرب وارد آورد.

   حرکت‌های اخیر ضد استعمار غربی‌ها نشان از بیداری عمیق‌تر و خواسته‌های توسعه همه جانبه مردمان در افریقا دارد. اما این بار نوع دیگری است زیرا از حمایت گسترده شرق مخصوصا روسیه برخوردار هستند.

   آنچه در نیجر اتفاق افتاد نیز در راستای مبارزه شرق با غرب است که قسمت سرد/اقتصادی آن بریکس، اتحادیه شانگهای، اور‌آسیا و … و گرم/نظامی آن میان روسیه و کشور (قربانی شده) اکراین و همه ناتو می‌باشد.

   حمایت کشورهای مالی و بورکینافاسو از نیجر تا حد آمادگی برای جنگ با کشورهای آفریقایی متحد با غرب، معادلات را در آن منطقه بهم زده است.

   منابع خام استراتژیک مانند طلا و اورانیم نیحر، برای استعمارگران اهمیت بسیار دارد و با قطع آن و درخواست قیمت واقعی، معادلات اقتصادی نامتوازن بهم خواهد خورد.

کودتای نیجر، جبهه جنگ جدیدی را جلوی غرب باز کرده است، سوال مهم اینجاست:

آیا غرب توان جنگ با این سه کشور بسیار فقیر و‌ ضعیف  را دارد؟

پاسخ منفی است.

   شواهد نشان می‌دهد که غرب در مردابی که خودش در اکراین ایجاد کرده در حال غرق شدن است.

تمام دستگاه‌های جاسوسی، امنیتی، نظامی، سیاسی غرب؛ آگاهانه در جهت آغاز یک جنگ میان روسیه و اکراین حرکت کردند با این محاسبه که آنها روسیه را در دام انداخته و شکست خواهند داد و نتیجه شکست شرق خواهد بود.

   یک نظریه قوی دیگر آن بود و هست که جنگ اکراین توسط آمریکا (جناحی از یهودیان صهیونیست) دامن زده شد زیرا در بحران سخت اقتصادی تا حد فروپاشی فرو رفته بود و با اینکار مقدار زیادی از فشار را بر اروپا وارد و فرصت تنفس پیدا می‌کرد و در عمل نیز اینکارصورت گرفت:

۱- گاز ارزان به اروپا قطع شد؛ حتی لوله گاز را هم منفجر کرد.

۲- قیمت نفت بسیار بالا رفت.

۳- نرخ برابری دلار آمریکا بالا رفت.

   در نتیجه به اقتصاد آمریکا کمک شد و ضربه اصلی را اروپا خورد. زیرا آمریکا گاز و نفت را به اروپا با دلار حدود قیمت یورو صادر می‌کند.

نکته اینجاست که در این میان روسیه (ایران و کشورهای صادر کننده نفت) نیز از سود بیشتر اقتصادی بهره‌مند شد.

 اکنون با کودتای نیجر و احتمال قطع خط لوله ارسال گاز نیجریه به اروپا فشار بر این منطقه بسیار بیشتر خواهد شد.

آیا آمریکا از این امر بیشتر خوشحال خواهد شد؟

و در نتیجه با شکست کودتا مخالف خواهد بود؟

یا احتمالات دیگری را برای وضعیت آمریکا (مثلا سردرگمی) باید در نظر گرفت؟

   به نظر نمی رسد غرب (مخصوصا اروپا) حتی غیر مستقیم و توسط کشورهای وابسته در آن منطقه آفریقا یا نیروهای مزدور، توان یک جنگ دیگر و همزمان با جنگ اکراین را داشته باشند.

   از طرفی سه کشور نیجر، مالی و بورکینافاسو از حمایت روسیه و به احتمال قوی گروه با تجربه و قدرتمند واگنر که در لیبی هستند برخوردار است.

الجزایر نیز از آنها حمایت کرده نیروهایی را به مرز فرستاده است.

   در جایی دیگر اوگاندا که در دست غرب (مخصوصا اسرایل) بود اکنون در مقابل آنها ایستاده است.

دولت جدید کنیا نیز موضع غرب‌گرایی پیشین را تغییر داده است.

ورود ایران به آفریقا از جمله اوگاندا و کشورهای همسایه نیز در این معادلات تاثیر دارد.

   جبهه متحدان شرق در حال گسترش و غرب در حال زوال است. این کار زمان بر می‌باشد، اما سرعت آن از آنچه تصور می‌شد بیشتر است.

کنفرانس بریکس در چند روز آینده به واسطه طرح ایجاد ارز جدید و نیز پذیرش تعداد قابل توجهی اعضا،‌ بسیار مهم خواهد بود.

تمام این مسایل و حتی مسایل داخلی کشورهای جهان کاملا در ارتباط با این تغییرات جهانی هستند.

تغییر معادلات واردات و صادرات در جهان در رابطه با سوخت‌ها!

   پیشتر به واسطه اینکه بیشتر تولیدات صنعتی از اروپا، ژاپن، کره جنوبی و آمریکا بود، با بالا رفتن قیمت سوخت قیمت تولیدات صنعتی نیز بالا می‌رفت و اینها ضرر چندانی نمی‌کردند شاید سود هم می‌بردند. و البته بیشترین ضرر را کشورهای فقیری که صادرات قوی نداشتند (آفریقایی) می‌دادند.

اما اکنون که بیشتر تولیدات صنعتی در چین است و تقریبا همه از این کشور وارد می‌کنند و داستان به شکل عجیبی تغییر کرده است.

صادر کنندگان سوخت مخصوصا ایران و روسیه (در حال تحریم‌های غرب) که نفت را به چین می‌فروشند و واردات بیشتری از آنجا دارند ضرر نمی‌کنند بلکه منفعت.

این نکته نشان می‌دهد که یک جنگ دیگر(در نیجریه یا بدتر از آن در منطقه با ایران) می‌تواند مستقیما بر اقتصاد غرب (و متحدان نزدیک مانند ژاپن، کره و…) تاثیر بسیار منفی بگذارد تا جاییکه یا باید شکست کامل و زودرس را بپذیرند یا وارد یک جنگ بزرگ جهانی بسیار ویرانگر با صدها میلیون کشته و هزاران میلیارد دلار خسارت بر همه کشورها جهان و حتی/مخصوصا آمریکا بشوند.

تجربه شخصی!

   حدود سه سال پیش ( تقریبا ۲ ماه پیش از اعلام بیماری کرونا) در سفری که به کشورهای غرب آفریقا (سنگال، گامبیا، گینه کوناکوری، گینه بیسایو، سیریالیون و ساحل عاج) داشتم؛ شروع حرکت مردم برعلیه کشورهای غربی را کاملا عیان دیدم. مردم برعلیه مسیحیت نیز موضع‌گیری می‌کردند و می‌گفتند: غرب مسیحی با کتاب انجیل آمد، آن را به ما داد و‌ثروت ما را غارت کرد.

   پس حتی اگر دولت‌های این کشورهای آفریقایی طرفدار غرب بخواهند به نیجر نیرو‌ بفرستند از درون با مخالفت مردم خود روبرو خواهند شد که ممکن است به سرنگونی بعضی از آنها و روی کار آمدن دولت‌های مخالف غرب منجر بشود.

   در همین سفر به آفریقا، کتابم “عیسی مسیح و مادرش مریم یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند.” را به دانشگاه‌ها و کتابخانه‌های ملی آنها دادم که در میان بالاترین اساتید این کشورها با استقبال جدی روبرو شد و راهی جدید برای این کشورها گشود زیرا:

۱- دلیل خوب علمی، منطقی و دقیق برای رهایی از مسیحیت استعمارگر شد.

۲- فلسفه‌ام را که در آن کتاب ارایه کرده بودم (اینکه خود آن مردم باید برای خودشان قوانین بگذارند و از زیر یوغ فلاسفه کاذب غرب خارج بشوند)؛ راه گشای آنها شد و شجاعت لازم برای رهایی از بندها مخصوصا فکری (رهایی از استعمار فکری) را به آنها داد.

سفرهای من به کشورهای جهان، رفتن به دانشگاه و حتی بالاتر از آن است، زیرا  چیزهایی را می‌بینم که شاید در هیچ جایی منتشر نمی‌شود.

شکاف در غرب!

   شکاف در غرب نیز به ضعف آنها دامن می‌زند. هرچند در غرب از بیان شکاف و درگیری میان صهیونیست‌ها و فراماسیونری و … پرهیز می‌شود اما این واقعیت در چند سال اخیر (پس از شکست پروژه آنها در سوریه) غیر قابل انکار شده است.

نکته:

   رو در رویی میان صهیونیست‌ها با فراماسونرها در آفریقای جنوبی از سال‌های دور کاملا عیان و جدی بود و هست. حرکت این کشور در جهت پیوستن به بریکس یا شرق همه چیز را نشان می‌هد.

   در غرب نیروهای مذهبی دیگری مانند شوالیه‌های معبد و بسیاری کلیسیاها مانند کاتولیک، اونجلیست، صدای یهوه و… هستند که اختلافات زیاد و ریشه‌ای با هم دارند و در صورتیکه ضعف مالی (بر اثر قطع توان غارت دیگران) بر آنها وارد بشود، آنگاه تیغ را علنی بر همدیگر خواهند کشید.

غرب مذهبی است و ضعف مالی و شکاف در میان آنها از طریق مذهب کاملا دیده می‌شود.

   در آمریکا شکاف و تضاد (آشتی ناپذیر) با رو در رویی بسیار جدی دو حزب بزرگ کاملا علنی شده است و صحبت از تجزیه کشور است.

به محاکمه کشیدن ترامپ (رییس جمهوری پیشین) و از طرف دیگر اتهاماتی که ترامپ (اونجلیست) بر بایدن (کاتولیک) رییس جمهوری کنونی وارد کرده و تهدید می‌کند که در صورت به قدرت رسیدن او را محاکمه خواهد کرد، نشان از سقوط اقتصادی آمریکا دارد.

بازندگان در حالت باخت به همه حمله می‌کنند و هرچه وضعیت بدتر بشود حمله به نزدیکان بیشتر از دیگران می‌شود.

   گسترش شکاف میان آمریکا و اروپا هیچ جای شک ندارد. تا جایی که بعضی کشورهای اروپایی خواستار ارتش مستقل اروپا از آمریکا شده‌اند و…

   شکاف درون اسرایل همان شکاف میان سرمایه‌داران بزرگ یهودی صهیونیست حاکم بر غرب (آمریکا و اروپا) می‌باشد. زیرا اسرایل یک کشور واقعی نیست بلکه مقر یا مخفیگاه عملیات جاسوسی، نظامی و هرکار خلاف و توطیه‌گرانه بزرگترین سرمایه‌داران یهودی صهیونیست است. پس شکاف میان آنها برای در اختیار گرفتن قدرت کار را به اینجا رسانده است.

آنچه در اسرایل می‌گذرد تنها مربوط به دزدی‌های ناتان یاهو نیست که می‌خواهد به آنها جنبه قانونی بدهد و از این طریق بر جناح دیگر غلبه بکند.

این احمقانه است که تصور بشوند نیمی از مردم اسراییل دنبال یک شخص افتاده‌اند و خواسته‌های شخصی او در تغییر قوانین را حمایت می‌کنند، بلکه جناح او در حال رو در روی مستقیم برای داشتن قدرت یا حاکیمیت با جناح دیگر است.

این یک شکاف بزرگ یا تضاد آشتی ناپذیر است که به احتمال به نابودی هر دو آنها منجر خواهد شد. و به دنبال آن معلوم نیست فراماسیونری که مترصد آنست تا قدرت حاکمیت بر جهان را که یهودیان صهیونیست از او گرفته‌اند بتواند باز یابد. اگر چنین بشود غرب شاید حتی قدرت درجه دوم هم در جهان نباشد و به پایین‌تر سقوط بکند.

آنچه در اسرایل می‌گذرد بزرگترین چالش قدرت در غرب است.

   پیشتر چند خانواده انگشت شمار یهودی صهیونیست مانند روت‌چیلد، کاسل و … قدرت را بین خود تقسیم کرده بودند اما با پیدایش اینترنت و تغییرات بسیار سریع در علم و دست‌یابی به منابع ثروت از راه‌هایی به غیر از آنچه طی چند دهه و قرون گذشته صورت می‌گرفته؛ همچنین ورود چین با تولیدات ارزان قیمت که برای جناحی از آنها ثروت بیشتری نسبت به دیگری آورد؛ توازن میان آن دسته وابسته به سیستم/روش‌های گذشته و این نیروی تازه رسیده بهم خورده و آنها را به درگیری کشانده است، که البته ابدا مستقیم به آن اشاره‌ای نمی‌شود و مردم جهان را در سردرگمی یا نادانی قرار داده‌اند.

من دو سه سال پیش (آن موقع در آفریقا کشور تانزانیا بودم) در این باره مفصل‌ترنوشتم.

موقعیت نیروهای ضد ملی در کشورهای خود!

   نیروهای وابسته به غرب نیز در این کشورها بیکار ننشسته‌اند. آنهایی که از کشورهای خود دزدی کرده و آن سرمایه ها را به غرب آورده‌اند، آگاهانه در جهت پیوستن به غرب حرکت می‌کنند در حالیکه دقیقا می‌دانند اینکار وطن فروشی است. ولی آنها پول را بر وطن و هموطن و انسانیت ترجیح داده‌اند. نمونه این مردمان در همه کشورهای آفریقایی و آسیایی هست. در ایران نیز به صورت متشکل و قدرتمند هستند.

نقش منفی کانادا!

چرا دزدان بزرگ ایران، ثروت‌های دزدی شده را به کانادا می‌برند!

   پس از بهاالله در یک جنگ قدرت میان چند کشور غربی برای در دست گرفتن رهبری بهاییت بالاخره کانادا موفق شد و با دادن زنان کانادایی به رهبران آنها، رهبری را به آن کشور منتقل و کاملا کانادایی کرد.

از آن پس کانادا از طریق پیروان بهاییت در کشورهای مختلف کارهایی به نفع خود انجام می‌دهد.

چرخش دزدان بزرگ ثروت مردم ایران و از جمله خانواده/تیم طرفداران هاشمی رفسنجانی به طرف کانادا و موضع‌گیرهای آنها نیز در همین داستان می‌گنجد. آنها پول‌های دزدی شده را به کانادا می‌برند و خود نیز به آنجا می‌روند زیرا حتما ارتباطی قوی با بهاییت دارند.

طرفداران فراماسیونری بیشتر به انگلستان می‌روند و…

   اینکه نفوذ یهودیان صهیونیست در بهاییان و در نتیجه این نیروهایی که در ایران صاحبان بانک‌ها و صنایع و … هستند، چه میزان است و همچنین تا چه حد فراماسونری در آنها قدرت دارد و آنها به چند جناح تقسیم شده‌اند، موضوع تحقیق جالبی است.

باید متوجه بود:

بزرگترین دشمن بهاییان، اسلام شیعه نیست، بلکه بابی‌ها هستند.

نتیجه جنگ سرد و گرم میان شرق و غرب به زودی مشخص خواهد شد.

فلسفه من انسانی و راه‌گشای بشریت است.

۱۲ آگست ۲۰۲۳

۲۱ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

نقدی فلسفی، منطقی و انسانی بر انجیل!

آینه چون نقش تو بنمود راست

خود شکن

آینه شکستن خطاست

    اخیرا مطلبی با عنوان – سگ‌های مسیحی و انسانیت – نوشتم که بالاخره تکان‌هایی ایجاد کرد و عقل و احساس بعضی را به حرکت در آورد. اکنون نگاه عمیق‌تری به موضوع انداخته می‌شود.

   چند سالی است نقدهایی بر ادیان، کمونیسم و سایر فلسفه‌ها می‌نویسم که در سایتم هست و در کتبی منتشر کرده‌ام. اما نکته اینجاست که فقط نقد و نفی مخصوصا تا مرحله نفی کامل، بدون داشتن جانشین یا آلترناتیو، کمکی نمی‌کند. در نتیجه پس از سا‌ل‌های طولانی مطالعه و تجربیات، فلسفه خودم را هم ارایه داده‌ام که خلا فکری پس از حذف ادیان و فلسفه‌های ناقص و اشتباه را پر می‌کند.

داستان سگ (حیوان) نامیدن مردمان و شکایت از پاپ و اسقف اعظم سوید!

   چند سال پیش شکایتی از کتاب انجیل در پلیس اپسالا – سوید ثبت کردم. آنجا متن توهین‌آمیز غیر انسانی در اناجیل متی و مرقس را محکوم کرده، پاپ و اسقف اعظم سوید را مورد خطاب قرار دادم و مسئول و مقصر این توهین و فریب دادن مردمان شمردم.

داستان آن شکایت از جمله ترس پلیس و مخفی کردن شکایت و … را پیشتر نوشتم و اسناد آن را منتشر کردم و در سایتم هست.

   در یک نامه تکمیلی که به چند زبان برای رسانه‌های بین‌المللی، کلیسیاها، دولت‌ها، موسسات، دانشگاه‌ها و… جهان فرستادم توضیح دادم، آنچه در انجیل آمده به وضوح می‌گوید: پاپ، اسقف اعظم سوید، تمام کشیش‌ها و اعضا کلیسیاها در جهان به اضافه شاه سوید، شاه انگلیس و تمام شاهان و روسای دولت‌ها و همه مسیحیان و مردم جهان، سگ (حیوان) هستند.

 آن نوشته‌های زشت و غیر انسانی انجیل چیست؟

   در انجیل متی باب ۱۵ آیات ۲۶ و ۲۷ و همچنین انجیل مرقس باب ۷ آیات ۲۷ و ۲۸ از زبان عیسی مسیح گفته می‌شود که فقط یهودیان آدم یا انسان هستند و بقیه سگ (حیوان) می‌باشند که باید ته مانده یهودیان را بخورند.

یعنی تمام مردمان روی کره زمین سگ (حیوان) هستند حتی شما که این مطلب را می‌خوانی و یهودی نژادی نیستی.

   این از جمله نوادر سخنانی است که از زبان عیسی مسیح نقل می‌شود وگرنه تقریبا همه کتاب عهد جدید نوشته‌ها و نظرات دیگران است که بیشتر و شاید همه یهودی بودند.

   چندین ده سال پس از مسیح، چهار کتاب متی، مرقس، لوقا، یوحنا (تحت فشار یهودیان) به عنوان اناجیل رسمی، انتخاب شدند و در ابتدای مجموعه‌ای به نام عهد جدید به عنوان کتاب مقدس مسیحیان منتشر می‌شود.

   در آن زمان تصمیم گرفتند که بقیه اناجیل را از بین ببرند. معتقدان به آنهای دیگر توانستند بعضی اناجیل را در غارها مخفی بکنند که اخیر حدود سی ۳۰ عدد از آنها پیدا شده که همه کاملا متفاوت با این اناجیل رسمی هستند و تقریبا همه گنوسی (عرفانی) می‌باشند.

بازگردیم به توهین مستقیم به همه انسان‌ها که زشت‌ترین نوع ممکن است و از همه بدتر به آن تقدس هم داده‌اند و در دوتا از چهار اناجیل رسمی (متی و مرقس) آمده؛ ولی در آن اناجیل گنوسی چنین چیزی نیست.

تقدیس جنایت از خود جنایت بدتر است!

   وقتی جنایتی صورت می‌گیرد اما به جای محکوم کردنش؛ آن جنایت و جانی را تشویق می‌کنند و از همه بدتر به آن جنایت و جانی تقدس می‌دهند، این عمل از خود آن جنایت بسیار بدتر است و تقدیس کنندگان از آن جانی، بدتر و خطرناک‌تر هستند، زیرا مشوق جنایت و در نتیجه مروج جنایت و جنایتکاری و فساد در جامعه می‌شوند.

   وقتی در انجیل گفته می‌شود: همه سگ (حیوان) هستند به غیر از یهودیان، که سخنانی بی نهایت زشت و خبیث و کاملا ضد انسانی می‌باشد؛ ولی بعضی به جای محکوم کردن، آن را مقدس می‌نامند، این افراد مسئولیت بزرگی را برعهده گرفته‌اند و خبیث‌ترین‌ها در جهان هستند! آنها پایه‌گذار و مروج نژادپرستی و ضد بشر بودن می‌باشند! و فسادی را در سطح جهان ایجاد می‌کنند که تا زمانیکه با این ریشه فساد مبارزه نشده و نابود نشود، همچنان به جنایات خود ادامه می‌دهد.

من در آن نامه اشاره کردم که پایه نژاد پرستی در همین انجیل است و شما حق ندارید مردمانی را به اتهام نژاد پرستی مورد آزار قرار دهید.

   نکته اینجاست که در غرب خط قرمز را هرگونه نقد بر یهودیت و یهودیان قرار داده‌اند و اگر کسی به آنها نقدی بنویسد فورا به او اتهام نژادپرستی می‌زنند. این شرم‌آورترین و حقیرترین نوع بردگی مخصوصا بردگی فکری در جهان است که دنیای مسیحیت (غرب) را در خود غرق کرده است.

چرا عکس‌العملی صورت نمی‌گیرد؟

   هم اکنون چند صد میلیون تن خود را مسیحی می‌دانند. ولی چرا راجع به این سخن سخیف و منفور عکس‌العملی نشان نمی‌دهند؟

۱- در صدر همه و مقصران اصلی کشیش‌ها یا رهبران بزرگ و کوچک مذهبی قرار دارند که ادعا دارند ده‌ها بلکه صدها بار این کتاب را خوانده‌اند و قاعدتا بیشتر آنها حافظان این کتاب هستند و کلمه به کلمه کتاب را می‌دانند. پس به طور قطع این بخش را هم خوانده‌اند و تعبیر و تفسیر آن را به خوبی می‌دانند ولی فریبکارانه و مزورانه این قسمت را از دیگران مخفی می‌کنند.

اما، آن را در عمل اجرا می‌کنند.

اینها در صدر خائنین به مسیحیان عادی و همه انسان‌ها و انسانیت قرار دارند که حتی باید محاکمه بشوند. این چیزی است که من در شکایت‌ نامه‌ام به پلیس خواستار آن بودم.

 ۲- ترسی که کشیشان با انکیزاسیون و اکنون به اشکالی دیگر (ترس از مجازات و جهنم و …) ایجاد کردند و می‌کنند، مردمان را وادار به سکوت کرده است. آنها روحیه مریدان را تضعیف می‌کنند.

۳- کلیسیاها و قدرت‌های سیاسی حاکم بر کشورهای غربی (که همه آنها مذهبی هستند) از روش‌های مختلفی برای شستشوی مغزی مردم استفاده می‌کنند.

اشاره:

   من تائیدیه کلیسیای سوید را در این باره دارم و دو تن از کشیشان زن مسئولیت‌دار تایید کرده‌اند که آن نکته را می‌دانند و قبول دارند که سگ/حیوان هستند. آنها را هم منتشر کرده‌ام.

سگ در کدام دین نجس/کثیف است:

 – سگ در اسلام نجس یا کثیف نیست. در صدر اسلام و قرآن هیچ چیز بدی راجع به سگ نیامده است.

 – سگ در زرتشتی همانند گاو مقدس بوده است.

سگ در میان یهودیان کثیف بود که به مسیحیت هم رسید.

توضیحات کامل با تمام آیات از همه این کتب را پیشتر نوشته‌ام و در سایتم و کتاب‌هایم هست.

   پس روحانیون مسیحی آگاهانه و عامدانه در جهت منافع خود، واقعیات و این سخنان غیر انسانی انجیل را برای مردم نمی‌گویند.

   روحانیون مسیحی در پروسه مستعمره کردن کشورها و برده کردن رسمی مردمان از عهد جدید کاملا استفاده کردند؛ و چون می‌دانستند که معتقدان را می‌توانند به مرور زمان شستشوی مغزی داده، آنها را برده فکری کرده و همانند خودشان به سگ‌هایی تبدیل بکنند که در خدمت یهودیان بوده، ته مانده آنها را بخورند؛ پس مردمان را مسیحی می‌کردند و از این ته مانده کثیف قسمتی هم نصیب خودشان می‌شد.

 این رهبران دینی در صدر بزرگترین جنایتکاران ضد بشر هستند که برای خود تیم‌های مافیایی و … هم دارند.

همان سخنان با زبان و انشاء انجیلی!

من در تمام نوشته‌هایم انشاء خاص، کاملا مودبانه و محکم دارم.

اما زبان دیگری هم هست که می‌گوید: جواب های، هوی است.

با این زبان که مطابقت کامل با زبان و انشاء عیسی مسیح یا نویسندگان یهودی اناجیل دارد، در پاسخ عیسی مسیح که می‌گوید: همه شما غیر از یهودیان سگ/حیوان هستید.

باید گفت: خودت (عیسی مسیح) و پدرت و یهودیان، سگ کثیف هستید. پدر سوخته نفهم بی ادب!

 این زشتی از کلام من نیست!

من فقط روشنگر هستم. تمام زشتی‌ها از آن آیات عهد جدید است!

کسی که پوسته را کنار می‌زند تا نشان بدهد درون این ظاهر فریبنده چیز دیگری است مقصر نیست. درون آن زشت و بد بو است!

چرا از آگاهی و از واقعیت می‌ترسید؟

دلیل این ضعف و ترس و فرار از حقیقت را ابتدا برای خودتان روشن کنید!!

توضیحاتی با چند مثال!

   فرض کنید می‌خواهید چیزی بخرید و به شما اطلاعات خلاف و یا ناقص و یا فریب دهنده، می‌دهند و شما قراردادی را امضا می‌کنید و کالایی (خانه، اتومبیل، و…) را می‌خرید که شاید هیچ گاه هم متوجه اشکالات آن نشوید. مثلا یک کالای الکترونیکی می‌خرید که از ترانزیستورها و چیزهای داخلی آن هیچ گاه اطلاع حاصل نخواهید کرد، مگر اینکه یک شخص کاملا متخصص به هر دلیلی یا اتفاقی آن وسیله را باز کند و با مقایسه با قرارداد و آنچه که گفته‌اند و باید باشد، متوجه غیر استاندارد یا غیرواقعی بودن آن بشود.

حال آن شخصی که متخصص بوده و به هر دلیلی وارد آن دستگاه شده و متوجه آن حقه بازی یا کلاه‌برداری شده و آن را آشکار کرده را باید چگونه دید؟ خوب یا بد؟ آیا او مقصر است؟

   فرض کنیم می‌خواهیم وارد مکانی بشویم. در سر در ورودی نوشته باید فلان شرایط را قبول کنید. خوب البته این حق آنهاست که شرایط بگذارند. این شرایط مثلا نوع لباس یا … است.

   حال فرض کنیم از شرایط آنست که باید زمین را ببوسید، یا پای فلان شخص را ببوسید، اینجا موضوع کمی حساس‌تر می‌شود و نیازمند فکر کردن و تصمیم‌گیری است.

   حال اگر برای ورود به جایی مثلا یک جریان عقیدتی، سیاسی یا دینی و … بگویند: برای ورود باید فلان افکار، قوانین، آداب و رسوم، پیروی از فلان شخص یا دستورات را قبول بکنید؛ مخصوصا از آن فراتر شرط پرداخت پول و فدا کردن جان و کشتن مردمان هم باشد!

 آن شخصی که می‌خواهد وارد بشود باید بپرسد:

 این افکار چیست، توضیح بدهید؟ و سوالات لازم و کافی را بپرسد؟

اگر نپرسید و وارد شد تمام مسئولیت‌ها برعهده خودش است!

اما اگر سوال کرد: آنگاه وظیفه آن شخص مسئول یا دعوت کننده است که توضیحات کامل بدهد، ولی اگر چنین نکرد و بعضی نکات حساس را مخفی کرد تا شخص وارد بشود و بعد از او سوءاستفاده بکند این کلاه‌برداری یا حیله‌گری و … است و باید محاکمه بشود. و آن قرارها کاملا باطل است و شخص فریب خورده، می‌تواند ادعای خسارت مالی و روحی بکند.

   برای ورود به مجامع سیاسی، مذهبی و… که با پذیرش نوعی تفکر همراه است هر دو طرف مسئول هستند.

   اگر شخصی بدون تفکر و دانش دنبال هر حرکت سیاسی یا دینی در خیابان‌ها راه افتاد یا اسلحه به دست گرفت، خود او نیز مسئول است. او مسئول آسیب و مرگ خود و مسئول آسیب و مرگ دیگران می‌باشد!

   هر شخص، موسسه، دین، حزب و… با تبلیغات دروغ و فریب، کالایی، سیستمی، فکر یا ایده‌ یا فلسقه‌ای و … را دیگرگونه نشان داد و افرادی را فریفت؛ مسئول، محکوم و مقصر است؛ باید محاکمه شده و خسارت بدهد.

تشکر از روشنگر!

    مسلما مردمانی که کلاه‌اشان برداشته شده، باید از آگاهی یافتن خوشحال بشوند و از شخص روشنگر تشکر بکنند و کلاه‌برداران را به محاکمه بکشند.

   با این توضیحات مشخص می‌شود که من ابدا هیچ توهینی نکردم اگر به کسی برخورد باید با انجیل موضع‌گیری بکند. من فقط موضوع توهین انجیل به انسان‌ها را آشکار و همگانی کردم و نشان دادم:

به من، به شما، به خرد شما، به انسانیت شما و همه مردمان جهان، توسط انجیل یا عهد جدید توهین شده است.

این بزرگترین توهین ممکن به هر انسان و انسانیت است که او را سگ/حیوان بنامند و فقط یک گروه خاص و کوچک را آدم. و بدتر از آن تقدس دادن به این توهین‌ها است.

باید به آن پاسخ مناسب داده می‌شد.

شرم کنید از توهین کردن به مردم، و در مقابل مواخذه حق‌گو و حق طلب که چرا آگاهی دادی!

همه شارلاتان‌ها از رو شدن دستشان ناراحت می‌شوند و از روشنگر متنفر و در پی انتقام و حتی  کشتن او بر می‌آیند. چنانکه یهودیان دقیقا به خاطر همین آگاهی دادن‌ها دست من را شکسته‌اند و حکم قتل من را هم صادر کرده‌اند. شکایت‌ها را به پلیس اپسالا – سوید تحویل داده‌ام.

    لطفاً بروید و آن آیات را با دقت بخوانید و بعد تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید سگ کثیف و ته‌مانده‌خوار یهودیان باشید، یا می‌خواهید انسان باشید!

   اگر آن آیات و دستوراتش را قبول دارید پس شما به ضد انسان‌ها تبدیل شده‌اید که جهانیان یا انسان‌ها باید بر علیه شما، کتاب شما و رفتار ضد بشری شما در جهان اقدام کرده و همه شما را تحریم بکنند.

قدم اول برای رهایی از بردگی فکری تقدیس شده در عهد جدید، نفی آن کتاب است.

آلترناتیو هم وجود دارد و آن فلسفه من است.

یهودی، مسیحی و مسلمان چگونه با هم برخورد می‌کنند!

 یهودیان!

   یهودیت که قدیمی‌تر از آن دو تای دیگر است و خود را مادر آنها می‌داند، بدون هیچ ترسی آنها را کاذب/باطل می‌خواند و بدترین توهین‌ها و سخت‌ترین نقدها را بر‌ آنها وارد می‌کند. مخصوصا مسیحیان را که کاملا زیر کلید گرفته به آنها توهین‌های علنی می‌کند.

در پشت نقدها، عملکردها و صدها حرف راست و دروغ بر علیه اسلام و محمد؛ بیشتر یهودیان سپس مسیحیان قرار دارند.

مسیحیان!

   مسیحیان که در صدر آنها کشیشان قرار دارند و می‌دانند باید سگ/حیوان بودن را بپذیرند نقد جدی بر یهودیت نمی‌کنند. آنها همواره عهد عتیق را همراه عهد جدید چاپ می‌کنند.

اما با اسلام و مسلمانان برخوردهای جدی و تند دارند که نمونه بارز آن جنگ‌های چند صد ساله صلیبی بود که هنوز هم در پشت پرده ادامه دارد. شاید یک نمونه امروزی آن آتش زدن قرآن باشد. آتش زدن قرآن در این روزها می‌تواند دسیسه‌ای پشت پرده باشد.

آتش زدن کتاب، کاملا ضد آزادی بیان و کتاب سوزان است.

 ولی اگر قرار است کتابی سوزانده بشود: در ابتدا عهد جدید به خاطر همین گفتارها و سپس عهد عتیق به واسطه بسیاری داستان‌ها و دستورات جنایت آمیز غیر قابل تصور، باید سوزانده بشوند. کتب قانون در غرب نیز که اجازه سوزاندن کتب را به آنها داده است باید همراه آنها سوزانده بشوند.

خط قرمز کاملا جدی و غیر قابل بخشش و چشم پوشی در کشورهای مسیحی غرب، صحبت برعلیه یهودیت و یهودیان است؛ این کشورها مستعمرات یهودیان صهیونیست شده‌اند.

مسلمانان!

۱- مسلمانان به واسطه احترامی که محمد در قرآن به آن دو کتاب گذاشته از نقد جدی (توهین) عهد عتیق و عهد جدید، دوری می‌کنند. و در حالیکه هم اکنون در غرب قرآن را با اجازه رسمی دولت‌هایشان آتش می‌زنند مسلمانان ابدا به فکر آتش زدن عهد عتیق و عهد جدید نمی‌افتند.

۲- رهبران مسلمانان همانند سایر ادیان از خواندن کتب سایر ادیان پرهیز و سایر مردمان را نیز بر حذر می‌کنند؛ زیرا:

بیم آن دارند که خواندن و یا آگاهی از سایر نظرات باعث فرار این مردمان پرداخت کننده پول (حامیان مالی) بشود.

البته در غرب  نیز چنین است، حتی قرآن در غرب نبود و همین یکی دو دهه اخیر با آمدن تعداد زیادی مسلمان به غرب، قرآن ترجمه و منتشر شد. در حالیکه عهد عتیق و عهد جدید از ده‌ها سال پیش تقریبا به تمام زبان‌های دنیا ترجمه شد و بیشترین تعداد چاپ و توزیع کتاب در جهان (چند میلیارد) را شامل می‌شود. و در کشورهای مسلمان به زبان‌های مختلف بود.

چند قرن پیش این کتاب در ایران به پارسی ترجمه شده بود.

– مسلمانان از یک تعصب احمقانه نیز برخوردار هستند و فکر می‌کنند کتاب آنها بهترین است و چیز دیگری را مطالعه نمی‌کنند در نتیجه نمی‌دانند که بسیاری قوانین یهودیان توسط یهودیانی که مسلمان شدند به اسلام آورده شد که پس از مدتی مسلمانان فراموش کردند که اینها قوانین آنها نیست.

من تعدادی از آنها را که در ایران اجرا می‌شد نشان دادم و در آخر یکی از مطالبم نوشتم ـ‌آیت الله های بی سواد-؛ زیرا تا کسی کتب یهودیان و مسیحیان و البته کتب زرتشتی و سایر افکار و تاریخ پیش از محمد را دقیق نخوانده باشد از تاثیر آنها بر اسلام و قوانین فقهی اسلام آگاه نخواهد شد و در نتیجه بی سواد و بدتر از آن بد سواد به حساب می‌آید.

چند نمونه:

الف – نجس بودن سگ که در اسلام نبوده بلکه در یهودیت و مسیحیت بوده، ولی سال‌هاست همه مسلمانان پذیرفته‌اند که از اسلام است. در حالی که من با ارایه شواهد از کتب ادیان سامی و زرتشتی؛ یهودی و توراتی بودن آن را نشان دادم. نمونه همین مطلب سگ نامیدن مردمان در انجیل است.

ب – سنگسار که حکمی کاملا یهودی بود و در اسلام نبود، سال‌ها در ایران به عنوان حکمی اسلامی اجرا شد تا اینکه من مطلبی با ذکر تمام آیات از کتب مختلف دینی، ریشه یهودی آن را نشان دادم و در نتیجه بحث آن در میان مذهبیون در گرفت و آن را برداشتند.

ج – ابومسلم خراسانی سال‌ها به عنوان ایرانی و نجات دهنده ایران و … مورد تکریم بود. تا اینکه من در یکی از مقالاتم به داستان ابومسلم پرداختم و نشان دادم.

۱- به احتمال قوی بر مبنای کتب مرجع او یمنی بوده.

۲- نجات دهند ایران نبود بلکه عباسیان عرب را به جای امویان عرب به خلافت رساند.

۳- او شیعه عباسی را آورد که شیعه علی را قتل عام کرد. اینجا بود که تاکید کردم -آیت‌الله‌های بی سواد.

مدتی پس از نوشته من، نام ابومسلم از تمام صفحات تاریخ ایران کنار گذاشته شد؛ حتی نام تیم فوتبال ابومسلم را تغییر دادند.

د- بسیاری از اعمال و رفتار داعش از یهودیان و کاملا مغایر با اسلام بود. نشان دادم که آنها در تلمود آمده‌اند.

ه- داغ روی پیشانی مربوط به یک گروه یهودی است. مشخص کردم در عهد عتیق آمده است.

و- ختنه از یهودیان است و نشان دادم حتی محمد و خلفای راشدین و امامان شیعه ختنه نشده‌اند و در قرآن نیز به عنوان حکم اسلامی نیامده است.

و بسیاری نکات دیگر!

یک نکته درباره سن ازدواج مریم!

   یهودیان که همواره در پی مبارزه برای نابودی اسلام بودند و هستند (زیرا مسیحیت را به طور کامل زیر نفوذ خود دارند ولی اسلام را نه) نقدهای زیادی بر اسلام و محمد نوشتند از جمله به دلیل ازدواج محمد با دختری کم سن و سال (عایشه)، او را مورد نفرت قرار داده‌اند.

   نکته اول اینست که در آن زمان (حتی تا همین چند دهه پیش در همه منطقه) سن ازدواج دختران در میان تمامی مردمان منطقه همین حدود ۹ سال و برای پسران نیز حدود ۱۵ سال بود.

   در تاریخ ایران، یونان و قوانین زرتشتی سن ۱۵ سال برای پسران، سن مرد کامل شدن و موقع گرفتن تمام مسیولیت‌ها اقتصادی و نظامی و … می‌باشد. این کار در زرتشتی با بستن کشتی/کستی نشان داده می‌شود. کورش در سن ۱۵ سالگی رسما به عنوان فرمانده سپاه برای کشورگشایی رفت و بزرگترین امپراطوری تاریخ در آن زمان را ایجاد کرد.

احتمال قریب به یقین در غرب و همه نقاط دنیا هم اینچنین بوده است.

   سکس داشتن همراه با شروع غریزه جنسی در همه جوامع بوده؛ ولی اینکه بعضی آن را مطابق قوانین مذهبی رسمیت دینی بدهند و قابل قبول بدانند؛ و دیگران چنین نکنند امری دیگر است.

در غرب سکس از سنین پایین آزاد است. ولی برای ازدواج رسمی و ثبت کردن، سن مطرح می‌شود.

   در زمان جنگ‌های صلیبی که چند قرن پس از محمد بود بر مبنای کتبی که خود غربی‌ها نوشته‌اند و من آنها را دارم و خوانده‌ام، سن ازدواج در میان مسیحیان غرب همین حدود بوده؛ حتی یکی از سرداران بزرگ صلیبی با دختری ۴ ساله که ملکه بود ازدواج رسمی کلیسیایی می‌کند.

طنز ماجرا آنجاست که ظاهرا بر مبنای انتقادات یهودیان و مسیحیان:

– مریم دبستان را تمام کرد؟

– دبیرستان را به پایان رساند و بعد رفت دانشگاه؟

– پس از اتمام دانشگاه، مریم با سن بالای ۲۰ سال خواست وارد بازار کار بشود که یهوه (که البته سن و سالش برای ازدواج با این دختر مطابق قوانین جدید و امروزی مناسب و قابل قبول بود) سراغش آمد و گفت: من باید با تو فلان بکنم اکنون تو بالغ شده و به سن ازدواج رسیده‌ای. دفتر ثبت ازدواج و روحانی/کشیش نیز همراه من هست!!!

 این داستان‌های تخیلی و مسخره در آن زمان در همه آن منطقه به فراوانی وجود داشت.

   خدایان یونانی با زنان زمینی ازدواج می‌کردند. مخصوصا زیوس خدای خدایان یونانیان، زنی زمینی به نام اروپا را از لبنان (فینیسیه) می‌دزدد.

   زن دزدی، رسمی عادی در میان یونانیان بود و تا همین چند دهه پیش نیز در منطقه و از جمله ایران زن دزدی در بعضی مناطقی رسم بود. زمانی که من کودک بودم این داستان‌ها را می‌شنیدم که انجام می‌گرفت. آنجا که چنین رسمی بود باعث افتخار زنان بود که دزدیده بشوند و…

   از هم‌خوابگی زیوس با اروپا (حتما او هم دانشگاه را تمام کرده و سنش بالای ۲۰ بود و زیوس هم در همان سن و سال بود و نه چندین هزار ساله) هرکول به دنیا می‌آید که چیزی میان زمینی و آسمانی بود. هرکول استثنا به خاطر کارهایی که انجام می‌دهد (البته با حمایت و کمک پدرش زیوس) پس از مرگ به خدایان می‌پیوندد. یعنی یک نیمه انسان و نیمه خدا می‌شود. هرکول نیز بارها در مشکلات با صدای بلند فریاد می‌زده: پدر…!

   این داستان زیوس و اروپا و نیمه خدایی – نیمه زمینی بودن هرکول، از جهاتی شبیه داستان عیسی مسیح است که در منطقه رایج بود؛ ولی بیشتر داستان و قوانین اناجیل از منداییان است.

   ازدواج یا سکس یا تجاوز مخلوقات عجیب‌الخلقه با انسان‌ها که فرزندانشان هم عجیب‌الخلقه به دنیا می‌آمدند که مخصوصا بدن آنها ترکیبی از انسان و آن موجود بود، جزو افسانه‌های عادی منطقه است.

 نکته:

   باید متوجه بود که دو هزار سال پیش اسکاندیناوی زیر آب بود و بسیاری کشورهای اروپایی مانند انگلیس در اوج فقر و فلاکت و عقب ماندگی بودند تا آنگاه که وارد جنگ‌های صلیبی شدند به منطقه خاپرمیانه آمدند و با تمدن آشنا گردیدند.

    در نتیجه غربی‌ها، از با گستردگی افسانه‌ها و … که در منطقه ما بود ابدا آشنا نبودند و هنوز اکثریت این مردمان دانش و زمینه‌ای از آن داستان‌ها ندارند؛ فقط محققین غربی با آن مسایل آشنایند.

   به همین دلیل آن داستان‌های ساده، مثلا آن داستان تخم پاشیدن برروی زمین که از زبان عیسی مسیح مطرح می‌شود، برای این مردمان چیزی عجیب و اوج علم الهی یا معجزه‌ای فکری است که فقط از عهده خدا و مسیح بر می‌آید؛ در حالیکه هزاران مورد این چنینی در منطقه (خاورمیانه) بوده و هست.

چند ماجرای واقعی و آموزنده!

   دو سه سال پیش در مرکز شهر اپسالا می‌ایستادم و کتابم را معرفی می‌کردم. وقایع زیادی پیش آمد و یهودیان خیلی به تکاپو افتادند و مشکل ایجاد کردند.

   یکبار خانمی جوان حدود ۳۵ ساله و زیبا با لباسی خیلی مرتب/شیک جلو آمد. از یقه لباس‌اش حدس زدم کشیش باشد. ابتدا که نام من را دید که عربی است فکر کرد مسلمان و مانند همه مسلمانان بی سواد هستم (اشاره کردم چون مسلمانان سایر کتب را نمی‌خوانند بی سواد هستند. اما من تمام کتب مذهبی ادیان مختلف منطقه و شرق را از کودکی خوانده‌ام و با فلسفه یونان نیز از همان زمان آشنا شده بودم). این خانم کشیش با غرور و تکبر حرف‌هایی زد.

هنوز پاسخ من به ده دقیقه نرسیده بود که خود را کاملا مستاصل دید و در نهایت گفت:

– بگذار در نادانی/خریت (کلمه سویدی که به کار برد به خریت نزدیک‌تر بود تا نادانی) خودمان باشیم. زندگی ما را خراب/نابود نکن.

بله دقیقا اشاره داشت که می‌خواهند (زیرا جمع بست) در نادانی و نوعی خریت بمانند وگرنه آن زندگی که در تخیل خود بر پایه‌هایی دروغین ساخته‌اند خراب می‌شود؛ آنها شجاعت دیدن و پذیرش واقعیت را ندارند و…

مسلما تغییر و مخصوصا تغییر در عقیده‌ای که سال‌ها تمام ذهن  را گرفته سخت است و انسانی قوی و شجاع می‌خواهد.

پاسخ دادم: این را شما می‌خواهید ولی وظیفه انسانی به من حکم می‌کند که واقعیت را به مردم بگویم و آنها را در مسیری انسانی بیندازم.

این نمونه روشنی از مخفی کردن واقعیت از مردمان عادی توسط کسانی است که ادعای روحانیت، پاکی و راست گویی دارند ولی بزرگترین حیله‌ها و فریب‌ها را به کار می‌برند.

  در کنار امثال این خانم کشیش، افراد دیگری بودند که در همان مدت کوتاهی که کتابم را برایشان توضیح می‌دادم به من می‌گفتند: تو بزرگترین انقلاب طول تاریخ را انجام داده‌ای.

   همین هفته پیش خانمی دارای دکترا از اساتید یک دانشگاه بزرگ در آفریقا که اتفاقا اسرائیل در آنجا نفوذ بسیار زیادی دارد، پس از مدتی آشنایی از من خواست کتاب‌هایم را ببیند وقتی کتاب من در باره عیسی مسیح که در آخر آن فلسفه خودم هم بود؛ و نوشته‌ام درباره همین جمله وقیحانه سگ نامیدن مردمان را خواند؛ پس از یک عمر مسیحی بودن تنها در کمتر از ۱۰ دقیقه، سرش را با دو دست بهم گرفت و دیگر قادر به حرف زدن نبود. معلوم بود که تمام آن کاخ‌های کاذبی که بر مبنای دروغ‌ها ساخته بود فرو ریخته بودند.

سنگ بنای مسیحیت بر مرداب بنا شده‌ و بزودی غرق خواهد شد.

کاخ‌های مسیحیت شیشه‌ای هستند و سنگ شکننده‌ آنها پرتاب شده‌ است.

انجیل می‌گوید: یوناینان بی تمدن و حیوان بودند! و اعراب برگزیده یهوه!

    از جمله تناقضات این آیات (سگ نامیدن مردمان)‌، این است که در انجیل متی زنی که در‌خواست نجات کودک‌اش را دارد کنعانی و در انجیل مرقس یونانی می‌نامد اما در سایر اناجیل نیست.

هرچند این دوگانگی قابل نقد است و نشان ساختگی بودن داستان می‌باشد؛ اما اینکه مردمان گوناگون را سگ نامیده مخصوصا یونانیان را که غرب ادعا دارد تمدن خود را از آنها گرفته، جای تامل بسیار دارد. جالب یا مسخره‌ آنجاست که خود یونانیان با مسیحی شدن سگ بودن خود را پذیرفته‌اند.

 نکته مهم اینجاست که یهودیان اصیل عرب هستند.

   غرب از اعراب به بدی یاد می‌کند ولی یونانیان را پرچمدار تمدن خود می داند. پس باید این دوگانگی را مزورانه از مردم پنهان کنند، بنابراین ابدا صحبتی از این داستان و ریشه‌ها نمی‌کنند.

   عیسی مسیح یونانیان را سگ/حیوان نامیده؛ پس آنها نباید دارای فرهنگ و تمدن بالا و انسانیت بوده باشند در حالیکه فلسفه و دانش و انسانیت یونانیان زبانزد است.

   بر اساس حرف عیسی مسیح؛ غرب از یونانیان بی تمدن و سگ/حیوان نمی‌توانند هیچ تمدن و یا چیز ارزشمند یا انسانی گرفته باشند؛ بلکه چیزهای منفی متعلق به حیوانات یا حیوان صفتی را!

   اما واقعیت اینست که یهودیان اصیل و نژادی عرب هستند و اعراب که همان بدویان باشند تمدنی نداشتند زیرا به صورت بدوی در صحاری خشک زندگی می‌کردند. این موضوع را در یک بررسی نسبتا مفصل پیشتر ارایه کرده‌ام.

اگر این نکته برای اروپاییان روشن بشود بسیاری چیزها دیگرگون خواهد شد.

در نتیجه این نکته در دانشگاه‌ها، در کتب و رسانه‌ها در غرب سانسور می‌شود.

جای بحث باز است و می‌توانم بسیاری نکات دیگر از همین چند آیه را نشان بدهم اما برای کوتاه کردن کلام به همین اکتفا می‌شود.

اتمام حجت:

آینه چون نقش تو بنمود راست

خود شکن

آینه شکستن خطاست

   اینکه من متن انجیل را به زبان ساده و عامه فهم روشن کردم، معتقدان به آن کتاب را باید هشیار و تحریک به مطالعه معقول و با چشم باز و انسانی بکند.

باید به عنوان مسیحی سراغ آن کتاب بروید و حق خود را مطالبه بکنید.

   ابدا و ابدا جای هیچ اعتراضی به من نیست، بلکه باید از من سپاسگزار باشید که چشمان شما را بر واقعیت باز کردم.

   بروید آن جملات را نقد کنید و بگویید که انسان هستید و با این کلمات نفرت انگیز و نژادپرستانه موضع‌گیری دارید و باید از آن کتاب پاک شود و یا اینکه آن کتاب و آن دین را کاملا کنار بگذارید.

   اگر نخواستید چنین بکنید و به هر دلیلی آن کتاب را پذیرفتید؛ پس با اختیار و آگاهی از متن، پذیرفته‌اید که سگ‌های نجسی هستید که باید در خدمت یهودیان باشید.

   بدون هیچ تردیدی آنانکه چنین عقیده‌ای که مردمان را سگ‌هایی در خدمت یهودیان می‌نامد، پذیرفته‌اند،‌ از جرگه انسان‌ها و انسانیت خارج شده‌‌اند.

    آنانیکه به هر دلیلی؛ موروثی، نادانسته و یا کتاب را ناخوانده، این دین را پذیرفته‌اند از هم اکنون که این نوشته من را می‌خوانند باید تکلیف خود را با این کتاب و این دین روشن بکنند.

 آنچه شکافتم و نشان دادم معنا، مفهوم و هدف واقعی آن کلمات و آن کتاب نوشته شده توسط یهودیان است.

آن کلمات و گفتارهای زشتی را که به آنها عنوان مقدس داده‌اید و خودتان را نقد کنید! نه من را که واقعیت را نشان می‌دهم.

پاسخ به صحت آیات؟

   همه کلیسیاها و همه مسیحیان باید همانند پاسخ کلیسیای سوید به من؛ جواب روشن و رسمی به خود، به هم‌ فکرانشان و به همه مردم جهان، بدهند!

آیا چنین صحبتی در انجیل هست و یا نیست؟

 ۱- اگر می‌گویید نیست، ثابت کنید!

۲- اگر هست و موافق آن آیات هستید، مانند کلیسیای سوید صراحتا بگویید: هست و قبول داریم سگ هستیم و قبول داریم ته مانده یهودیان را بخوریم!

۳- اگر آن صحبت‌های انجیل را قبول ندارید! پس صراحتا بگویید قبول ندارید و از مسیحیت جدا شده و صدای اعتراض خود را به عنوان یک انسان برعلیه آن بلند کنید!!

مسیحیان باید از همه مردمان جهان عذر خواهی بکنند!

   مسیحیان بابت دوهزار سال سگ/حیوان نامیدن انسان‌ها، به همه مردم جهان عذر خواهی و ابراز شرمندگی و انزجار از نوشته انجیل را بدهکار هستند!

    همه شما مسیحیان به خاطر این توهین که به همه مردمان جهان و به انسانیت شده؛ باید از همه مردم جهان معذرت خواهی کنید.

مخفی کردن این توهین، فریب مردم است؛ باید بابت فریبکاری عذرخواهی بشود.

    تا هیچ نقدی بر این کتاب و این کلمات توهین آمیز ننوشته‌اید که به معنی پذیرش سگ کثیف بودن است، هیچ حرفی از شما قابل پذیرش نیست و ارزشی انسانی ندارد.

   تا زمانیکه بعضی کورکورانه مسیحیت را بر مبنای بعضی کلمات فریبکارانی به نام کشیش پذیرفته‌اند و خود به مطالعه دقیق برای پذیرش این دین نپرداخته‌اند و این جملات زشت ضد انسانی را نمی‌دانند؛ نقد و اعتراض بر آنها نوع دیگری است. اما اکنون همه کسانیکه این مطلب من را خوانده‌اند و دارای عقل، وجدان، اعتبار انسانی و احترام برای خود و سایرین هستند؛ باید ابتدا و قبل از هر چیزی این کتاب را به نقد بکشند. این نکته جای هیچ بحث اضافی و کشاندن بحث به سفسطه بازی ندارد.

 با غیر انسان‌ها، با خشک مغزان، با فناتیک‌ها نمی‌شود بحث اصولی، معقول، منطقی و انسانی داشت.

چند ن‍کته:

دستورات کتب مقدس لازم‌الاجرا است!

   دستورات مختلف نوشته شده در کتب مقدس، لازم‌ الاجرا هستند حتی اگر یک بار آمده باشند.

در مورد سگ نامیدن مردمان، دوبار آمده است و دو نفر متفاوت آنها را از زبان عیسی مسیح گفته‌اند؛ در نتیجه این دستور و عقیده کثیف را جدی‌تر کرده یا رسمیت کامل داده است.

اشاره به کلیسیاهای رسما اسرائیلی!

   اضافه بر آنچه درباره پذیرش گفتار ضد بشری انجیل و قبول سگ بودن از جانب رهبری کلیسیاها گفته شد، کلیسیاهای کاملا صهیونیستی زیادی توسط اسرائیل و یهودیان ایجاد شده است که در آنها بندگی و در خدمت یهودیان بودن با صراحت تمام اعمال می‌شود.

این کلیسیاها مستقیما در سیاست داخلی کشورهای جهان (مالی و فیزیکی با فرستادن عناصر خود) دخالت می‌کنند، هرچند سعی می‌کنند چهره خود را مخفی بکنند.

این کلیسیاها در تبلیغ یهودیت و سروری آنها بر مسیحیان نقش بزرگ و اساسی در غرب بازی می‌کنند. حتی روزانه برای اسرائیل دعا می‌کنند.

 چرا کشورها را مسیحی می‌کنند!

   بسیاری کشورهای مستعمره شده مثلا آفریقایی را مسیحی کرده‌اند تا زیر کلید و سلطه استعماری داشته باشند. ولی اکنون در آفریقا یک نهضت آزادی خواهی برعلیه غرب به راه افتاده که از جمله بیشتر مشکلات خود را در انجیل و در مسیحیت و در اسارت مسیحی شدن می ‌دانند.

   کشورهایی مانند کره جنوبی و تایوان که توسط استعمارگران مسیحی شده‌اند، برای اتحاد مجدد آنها مشکل (مذهبی) ایجاد شده است.

مسیحی کردن جزو برنامه‌های استعمارگران است. جای بحث ندارد که این سیاستی قدیمی است که همه ادیان اجرا کردند.

چرا ۲۰۰۰ سال کسی این نکته را ندید تا اینکه من به میدان آمدم؟!

   پاسخ آن برای من روشن است ولی برای کوتاه کردن کلام از بررسی تاریخی آن در اینجا صرف نظر می‌شود. اما یک نکته‌ای که همه درباره من می‌گویند اینست:

– تو چیزهایی را می‌بینی که دیگران نمی‌بینند، حتی اگر جلوی چشم‌اشان باشد.

   البته دیدن چیزهایی که مستلزم درگیری با قدرت و در نتیجه مجازات شدن از طرف قدرتمندان است، ترس ایجاد می‌کند که در نتیجه باعث کور شدن و یا خود را کور کردن یا خود را به کوری زدن می‌شود که در نتیجه باعث کور ذهنی هم می‌شود.

برای دیدن باید شجاعت داشت.

یک فیلسوف واقعی باید شجاع‌ترین‌ها باشد.

نقش شخصیت در رفتار با دیگران!

   آنکه برای خودش شخصیت و ارزش و احترام قائل نیست، برای دیگران (مخصوصا در برابر ارباب) ابدا ارزش، شخصیت و احترام قایل نخواهد بود!

 پس ابتدا هر فردی باید برای خودش ارزش، شخصیت و احترام قائل بشود و بلند و آشکار بگوید:

– من انسان هستم و دیگران را هم انسان می‌دانم.

تا آنگاه بتوان گفت: او می‌تواند پای در راه انسانیت بگذارد.

در غیر این صورت هرگز و هرگز انسان نیست و هیچ حرکت انسانی انجام نمی‌دهد بلکه تماما ریا و تزویر است و تمام آنچه از انسانیت، دمکراسی، حقوق بشر و آزادی و… می‌گوید کاملا ریا و فریب است.

 اشاره:

   در خصوص ترم‌های سیاسی پیشتر نوشته‌ام و یک مطلب مفصل نیز در باره دروغ بودن سکولاریزم (جدا بودن دین از دولت) در غرب نوشته‌ام که به زودی منتشر خواهم کرد، هرچند مقداری از آن را می‌توان در همین نوشته دید.

کشورهای غیر مسیحی در برابر قوانین غرب و مسیحیت!

    هرچند این جملات انجیل خطاب به همه مردم جهان است؛ ولی آنانیکه مسیحیت را نپذیرفته‌اند به طور رسمی از سگ بودن فاصله دارند، ولی جای دارد آنها نیز به این توهین عکس‌العمل نشان بدهند.

کشورهای غیر مسیحی باید هوشیار باشند:

   این تفکر (نگاه تحقیر آمیز و ضد انسانی) بر تمام جنبه‌های فکری، سیاسی، اجتماعی و … جوامع  مسیحی غربی، تاثیر تمام و کمال دارد و تمامی تفکر و حرف‌های آنها را از ریشه بی ارزش می‌کند. آنها مردمان هیچ کشور غیر مسیحی را انسان حساب نمی‌کنند هرچند که خودشان پذیرفته‌اند سگ یهودیان هستند.

دیدگاه‌های غرب مسیحی از ریشه نژادپرستانه، غیر انسانی و حقیر است.

    تفکر سگ بودن مردمان به غیر از یهودیان؛ بر تمام قوانین غرب تاثیر جدی گذاشته که مهم‌ترین آنها خط قرمز در نقد اعمال یهودیان و یهودیت است. و همچنین باز گذاشتن دست یهودیان در هر غارت و جنایتی در جهان از جمله اشغال سرزمین تاریخی یونانیان (فلسطین).

غرب مستعمره یهودیان شده است.

پس بهتر است کشورهای غیر مسیحی برنامه‌ها و سیاست‌های مستقل خودشان را داشته باشند.

هر کشوری یا جامعه‌ای باید برمبنای شرایط خود قوانین مناسب بگذارند و این قوانین نیز دایما در حال تغییر هستند.

هیچ قانون الهی و ابدی وجود ندارد، این حرف‌ها تماما کاذب و ساختگی است.

اسارت فکر با فلسفه‌های کاذب!

   تمام آنهاییکه یک عقیده را می‌پذیرند باید عواقب آن را هم بپذیرند و معانی و مفاهیم آن عقیده را به درستی و مثل یک انسان آنهم در این عصر و زمانه بدانند.

   ما در قرن بیست و یکم زندگی می‌کنیم. در این دوران غرب ادعاهای زیادی در انسان بودن و حقوق بشر و … دارد. ولی در عمل می ‌بینیم که ابدا چنین نیست و حاضر نیست نوشته‌های غیر معقول و ضد بشری را که در انجیل و تورات آمده، نقد و نفی بکند؛ بلکه برعکس از آنها بر علیه انسان‌ها و انسانیت استفاده می‌کند و مردم را در عقب ماندگی فکری – فلسفی نگه‌ می‌دارد.

   پیشتر توسط دین و کتب دینی و روحانیون، مردم را به اسارت فکری می‌کشیدند ولی اکنون که می‌بینند بسیاری از مردمان به دین و کتب دینی عقیده ندارند آنها را با کتب کاذبی که توسط عوامل خودشان به نام فیلسوف نوشته می‌شود به اسارت فکری در می‌آورند.

   بی جهت نیست که در غرب مسیحی صهیونیستی یک عده یهودی ضد فلسفه، ضد علم و ضد عقل را به اسم فیلسوف معرفی کرده و کتب ضد علم، ضد عقل و ضد فلسفه آنها را به تمام زبان‌های دنیا ترجمه و منتشر کرده و آنها را شهره عالم می‌کنند تا سایرین و افکار برتر دیگران در سایه بمانند؛ و بدین شکل مردمان جهان را شستشوی مغزی داده و پول هنگفتی هم به دست آورند.

فلسفه من راه نجات از این اسارت است.

فلسفه من آزادی بخش و نقطه پایان بردگی و استعمار فکری مردمان جهان است.

۳ آگست ۲۰۲۳

۱۲ مرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

فیلسوف صاحب مکتب

م. حسن بایگان

اضافاتی بر نوشته، نقدی فلسفی، منطقی و انسانی بر انجیل:

در باره کنعانیان و یونانیان اشاراتی آورده می‌شود.

کنعانیان

نام این مردم در عهد عتیق و عهد جدید چندین بار آمده است.

در مسیحیت سوالات زیادی در صحت بسیاری مسایل وجود دارد که من به بعضی از آنها پاسخ داده‌ام. مثلا در خصوص یهودی بودن عیسی مسیح شک جدی وجود دارد و رییس یکی از انستیتوهای مذهبی که کشیش بود به من گفت: علیرغم شک در یهودی بودن عیسی مسیح چون نمی‌دانیم اگر یهودی نبوده پس که بوده همچنان بی جواب و سردرگم مانده‌ایم و به ناچار همین را پذیرفته‌ایم.

اکنون من در کتابم – عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند – نشان دادم که منداییان همان کنعانیان هستند.

موضوع کنعانیان برای این مردمان بسیار سردرگم مانده و همواره دنبال آن بودند که چه اتفاقی برای کنعانیان افتاد و چگونه یکباره آنها از صحنه تاریخ محو شدند.

د ر تواریخ آمده منداییان ۶۰ شصت سال پس از عیسی مسیح به واسطه قتل عام‌هایی که از آنها می‌شد به جنوب ایران و عراق مهاجرت کردند. اکنون آنها به چند نام از جمله صابیین که در قرآن به آنها به عنوان اهل کتاب اشاره شده است. همچنین آنها به همین دلیل داشتن کتاب، از فشار برای مسلمان شدن برکنار ماندند.

مقایسه شود با آتش زدن کتاب در سوید در این روزها!

صابیین/منداییان/کنعانیان/مغتسله/معمودیان … مردمانی صلح‌جو هستند هیچگاه به فکر ترویج دین خود نیفتادند و به جنگ با دیگران برای گسترش سرزمین بر نخواستند. آنها هیچ علاقه‌ای به پیوستن دیگران به دین خود؛ و پیوستن خود به دیگر ادیان و یا مردمان نداشتند.

دین هویت می‌داد/می‌دهد و آنها هویت خود را با دین خود حفظ کردند.

اما صابیین نفرت زیادی از یهودیان دارند ولی دلیلش را نمی‌دانند یا فراموش کرده‌اند. به نظر می‌رسد دلیلش همان قتل عام‌ها باشد که در داستان کشتن عیسی مسیح و یحیی مطرح شده، یعنی آنها سمبل و یا شروع کشتار این مردم بودند. زیرا یحیی شخص برجسته‌ای بود و همچنین گاه او را خدا و گاه انسان نامیدند و در آخر نیز او نمرد بلکه خدا او را به طرف خود برد و یحیی به او پیوست؛ که شباهت‌هایی به همین داستان عیسی مسیح دارد، و احتمال آنست که عیسی مسیحی وجود نداشته و همین داستان یحیی را گسترش داده‌اند.

اشاره:

یحیی را منداییان یهی و یهو می‌گویند. یهودیان نام یهوه را از همین مردمان/منداییان/کنعانیان گرفته‌اند. در کتاب عیسی مسیح توضیح کافی داده‌ام.

یونانیان:

صحبت من در اینجا درباره یونانیان چیز دیگری است. یونانیان نیز مسیحی هستند و البته کلیسیا و پاپ آنها با سایرین متفاوت است و مستقل می‌باشند.

یونانیان قرن‌هاست مسیحی هستند و نزدیک‌ترین انجیل به زبان اصلی را در اختیار دارند و…

اما؟

چرا یونانیان نیز متوجه این توهین (سگ نامیدن غیر یهودیان و مشخصا یونانیان) که مستقیما آنها را نشانه گرفته نشده‌اند؟

اینجاست که باید گفت گرفتار کوری و خنگی شده‌اند.

و اینجاست که به من می‌گویند: تو چیزهایی را می‌ببینی که کسی نمی‌بیند.

۴ ژولای ۲۰۲۳

۱۳ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

فیلسوف صاحب مکتب

م. حسن بایگان

USAIran