حقارت چیست؟

آیا کسانیکه حقیر بودنشان‌ را نمی‌بینند خوشبخت‌اند؟

آیا کسانیکه نگاه‌های حقیرانه به خود را نمی‌بینند و یا نمی‌فهمند خوشبخت‌اند؟

آیا این نوع خوشبختی با حماقت رابطه دارد؟

   وقتی انسان می‌بیند در کشوری (سوید) و منطقه‌ای (غرب) زندگی می‌کند که بر مبنای کتابی که مقدس می‌نامند (انجیل) و قسمتی که نوشته یهودیان است،‌ فقط یهودیان انسان هستند و بقیه از جمله خود او سگ کثیف نامیده می‌شوند که باید ته مانده خوراک یهودیان را بخورند و در عمل نیز همه مردم، دولت، کلیسیا، شاه، ارتش، پلیس و.. همه نوکران یهودیان (صهیونیست) به حساب می‌آیند احساس بسیار بدی به او دست می‌دهد.

بدتر اینکه مردمان این سگ کثیف نامیده شدن را نمی‌بینند، و بدتر از آن کسانیکه دیده‌اند و می‌دانند و آنرا پدیرفته‌اند و باعث آن می‌گردند که مردمان سگ کثیف بودن را در عمل بپذیرند، این نکته بیشتر انسان را نگران انسانیت می‌کند.

انسانی که برای خودش شخصیت و احترام قائل است از زندگی در چنین جوامعی ابدا احساس خوش‌آیندی ندارد.

در این میان آنهاییکه خود را دانشمند و بدتر از همه فیلسوف می‌نامند و باعث شستشوی مغزی همه مردم می‌شوند از مردمان عادی بسیار حقیرترند. شرم بر این مردمان باد که ضد عقل، فلسفه و انسانیت حرکت می‌کنند. از آنها بدتر یا احمق کسانی هستند که در دانشگاه‌های سایر کشورها (مخصوصا اسلامی) نشسته‌اند و کتب این شارلاتان‌ها را به عنوان افکار برجسته و ارزشمند فلسفی در کله دانشگاهیان می‌کنند و بدینترتیب زمینه دروس علوم انسانی و در نتیجه قوانین کشورهایشان را می‌سازند.

اینهمه کور چشمی و ادعای فهم و کمالات کردن؟؟؟؟

اینهمه پذیرش حقارت از جانب بعضی به اصطلاح عالم، دانشمند، رهبر روحانی، انسان دوست و فیلسوف؟؟؟

پذیرش حقارت آگاهانه پست‌ترین‌هاست!!!

برای انسانی که ادعای علوم بسیار پیشرفته را دارد ولی هنوز در فهم کمترین نکات بسیار عقب مانده است، شرم‌آور است؟؟؟

اینها شرم بشری است!!!

   دیروز دوستی یونانی که تحصیلات بسیار بالایی دارد من را دید و علاقمندی به صحبت نشان داد و از انجیل دفاع کرد و از دوستانش که پرفسورهایی در دانشگاه‌های مختلف جهان بودند سند می‌آورد و.. و در نهایت گفت اگر جهان بر مبنای انجیل حرکت کند به انسانیت و…می‌رسد.

گفتم‌: ابدا چنین نیست و آن دو آیه انجیل در کتب متی و مرقس را یادآور شدم. آن آیات را کاملا می‌شناخت و می‌دانست درست می‌گویم. پس از یکی دو دقیقه از همه چیز خالی شد. احساس سرگشتگی را در او دیدم. با حالتی پژمرده از اینکه اینهمه سال کور بوده و این جمله بسیار زشت و ضد انسانی را بی اهمیت گرفته بود، گفت: حالش خوب نیست و باید برود.

   وقتی انسان می‌بیند که سیاست کشورهای غربی برپایه سگی کثیف بودن، سگ‌ یهودیان بودن و خوردن ته مانده خوراک آنها نهاده شده است از همه چیز اینجا حالش بهم می‌خورد. زیرا می فهمد که هیچ چیز اینجا که برپایه چنین تفکری بنا نهاده شده است انسانی نیست، بلکه پرده‌ای بر روی واقعیات کشیده شده است. و در پشت آن دارند به انسان‌ها به چشم سگی کثیف و بی ارزش نگاه می‌کنند.

تمام تلاش‌های من و تمام زندگی‌ام صرف آگاهی دادن و نشان دادن انسانیت و حقوق برابر انسانی است.

من شکایت رسمی خودم را به پلیس سوید داده ام و خواستار برداشتن این آیات‌شرم‌آور و ضد انسانی از انجیل و معذرت خواهی رهبران کلیسیا از همه انسان‌ها شده‌ام.

۲۶ آپریل ۲۰۲۲

۶ اردیبهشت ۱۴۰۱

فیلسوف دارای مکتب مستقل

حسن بایگان

تفاوت میان یهودی با یهودی و با اسرائلی

   یکی از نکاتی که باعث سردرگمی تقریبا همه مردمان حتی خود یهودیان شده همان یهودی و یهودی است.

   بگذارید در همین ابتدا با یک مثال شروع کنم زیرا حساسیت موضوع بهتر روشن می‌شود.

   چند سال پیش به تانزانیا رفته بودم. در همان روزهای اول، یک شب از مسیر خلوت مسکونی به‌طرف محل اقامتم می‌رفتم  که دیدم یک وانت بار تقریبا نو ایستاده، مملو از خربزه است و چند نفر هم برای خرید آنجا هستند. من هم هوس کردم یکی بخرم نوبت که به من رسید فروشنده که مردی میان سال چشم آبی با یک شلوار جین نو، لباسی تمیز، شیک و تیپ کاملا اروپایی بود چیزی به من گفت. متوجه نشدم به انگلیسی پرسیدم چه گفتی؟ یکه خورد و گفت: من فکر کردم یهودی هستی عبری حرف زدم. پرسیدم: مگر شما عبری بلد هستی؟ گفت بله یهودی هستم. گفتم مقصودت از یهودی چیست؟ گیج شده بود. کمی توضیح داده گفتم: شما با چشمان آبی و تیپ بلوند اروپایی نمی‌توانی یهودی نژادی باشی باید یهودی دینی باشی. بیشتر گیج شد. گفتم یهودی نژادی یا اصیل عرب است و… بعد از دو سه دقیقه صحبت گفت‌: کاملا گیج شده‌ام نمی‌دانم کی هستم و چه بگویم. من نیز بیشتر از آن ادامه ندادم در حالیکه می‌دیدم تمام سقف آسمان روی سرش خراب شده است و تازه پس از سالها متوجه نکته‌ای شده که ابدا به آن فکر نکرده بود.

   این داستان خیلی عادی است و می‌توان صدها هزار یهودی اینچنینی را در هرکجا دید.

البته این نمونه را در سوید و بسیاری مکان‌ها دیده‌ام ولی این یکی برایم خیلی جالب بود مخصوصا که تیپ آن شخص در آن کشور  فقیر به خربزه فروش نمی‌خورد! او حداقل می‌توانست یکی دو نفر را با پولی بسیار کم به کمک بگیرد که حتی  خطرات کار برای خارجی‌ها با آن تیپ و در آن موقع شب را نیز کم می‌کرد.

کسی چه می‌داند شاید زیر خربزه ها چیز دیگری بود و هدف نیز چیز دیگری غیر از خربزه فروشی!

بدترین نوع شستشوی مغزی

   بدترین نوع شستشوی مغزی را ادیان (همه ادیان بدون هیچ استثنایی) انجام می‌دهند، ولیکن در میان یهودیان پیچیده‌گی‌های خاصی دارد و رهبران مذهبی- سیاسی از این سردرگمی سوءاستفاده‌های زیادی می‌کنند. حداقل آنست که وقتی شخصی را به دین یهودی در می‌آورند آن شخص نمی‌داند که فقط  از نظر دینی یهودی شده است و میان پذیرش دین و نژاد یا قومیت تفاوت است و به قول آگاهان یهودی، ریشه یا اصل او به ابراهیم نخواهد رسید.

یهودی دینی و یهودی نژادی

   راجع به این موضوع پیشتر مفصل نوشته‌ام اما، احتمال اینکه افراد زیادی آنها را نخوانده باشند هست و چون در اینجا می ‌خواهم به تفاوت با اسرائلی و بعضی نکات دیگر بپردازم در نتیجه اشاره به اینها لازم می‌باشد.

یهودی نژادی

   بر مبنای عهد عتیق (تنها منبعی که در خصوص تاریخ یهودیان هست)، پس از بازگشت از مصر به رهبری موسی، آنها هنوز یهودی نامیده نمی‌شدند. آنها پس از قتل عام مردمان ۵ شهر که بدترین کشتار تمامی تاریخ بشر در همه نقاط جهان است، ساکن آنجا می‌شوند. بنابر نوشته عهد عتیق، آنها ابتدا از شهر اریحا شروع می‌کنند و به غیر از یک فاحشه که به آنها در جاسوسی کمک کرده بود همه مردمان و حتی حیوانات را می‌کشند. در عهد عتیق آمده آن چهار شهر دیگر را نیز بهمین ترتیب کشتار کردند. و بدین‌ترتیب ساکن آنجا شدند که اکنون ادعای مالکیت‌اش را دارند. (عهد عتیق، صحیفه یوشع).


   آیا با چنین کشتار و شیوه تسخیر یک سرزمین، می‌توان پس از چند هزار سال ادعای مالکیت داشت؟

اگر پاسخ آری است! پس بسیاری دیگر هم می‌توانند ادعاهایی بر مبنای هزاران سال پیش را مطرح و عمل بکنند.

   سپس بدون اینکه در عهد عتیق توضیح کافی وجود داشته باشد نوشته شده که ۱۰ سبط از ۱۲ سبط سکونت گزیده در آنجا از بین می‌روند. از آن پس آنها نام یکی از ۲ سبط باقی مانده (یهودا) یعنی یهود را می‌گیرند.

   یهودی نژادی، عرب است. عرب نیز به معنی  بادیه نشین یا بدوی می‌باشد. بهمین دلیل است که محدوده‌ تعیین شده برای آنها در عهد عتیق، میان آب‌های جاری ( رودخانه‌ها) و دریا است.

   از زمانیکه از رودخانه‌ای عبور می‌کنند یعنی سنت را می‌شکنند، عبری یعنی عبور کرده (زبان یهودیان از زبان‌های عربی است) خوانده می‌شوند. البته این عبور آسان نیست زیرا پس از آن یعقوب مورد حمله خدا (بعضی می‌گویند فرشته خدا) واقع می‌شود که چرا سنت شکنی کرده است و… داستانش در عهد عتیق هست. پس از آن به مصر می‌روند و در بازگشت آن جنایات فجیع را بر سر ساکن سرزمین فلسطین که یونانی، کنعانی و… بودند، می‌آورند.

   فاجعه بار و شرم آور اینکه هنوز این جنایات مقدس نامیده می‌شوند. آنها را در کتابی جمع آوری کرده و مقدس می‌نامند (جنایات مقدس) و سرمشق اعمال این مردمان شده است؛ پس می‌توان رفتار این مردمان با چنین راهنمای مقدسی را حدس زد.

متاسفانه تعداد داستان‌های جنایات بس وحشتناک در این کتاب بسیار زیاد است.

سیستم فکری بهترین‌ها و بدترین‌ها هستند.

   ریشه یهودیان نژادی با اعراب و مخصوصا محمد پیامبر مسلمانان یکی است و بهمین دلیل داستان‌های عهد عتیق و افسانه‌های آن که مربوط به کل منطقه و از جمله اعراب است، توانست گسترش بیابد مخصوصا که این داستان‌ها از زبان محمد در قرآن آمده است.

یهودی دینی

   پس از آزادی آنها از دست مردمان “باب ئل” (باب ئل یعنی دروازه خدا، همین نام ئل یا خدا را یهودیان از آنها گرفتند و اسرائل، میکائل و… را ساختند و می‌شود فهمید که کلمه اسرائل نیز ریشه در این قومیت ندارد. ضمنا همین ئل به ال و الله تبدیل شد) توسط کوروش هخامنشی، بعضی از آنها به سرزمین فلسطین بازگشتند (توجه شود که در خود عهد عتیق نیز نام آن سرزمین فلسطین آمده است) ولی تعدادی از آنها همانجا در باب ئل و مناطق ایرانی نشین ماندند. بسیاری از آنها در مردمان محلی مخلوط شدند و گذشته قومی را رها کردند. بسیاری مردمان محلی (حتی در حوزه پادشاهی ایران) نیز دین آنها(یهودیت) را پذیرفتند در حالیکه از نظر ملیتی یا کشوری وابسته به کشوری دیگر بودند.

نکته: در آن زمان کشوری مخصوص یهودیان وجود نداشت.

   به‌عنوان مثال مردمانی از سراسر جهان تا اندونزی، مالزی، کشورهای آفریقایی … را در نظر بگیریم که به دین اسلام گرویدند،‌ اما وابستگی قومی یا کشوری دیگری به غیر از عرب و عربستان داشتند و دارند.

   در خصوص سایرین مانند مسیحیان، بودائیان، هندوان و… نیز داستان بهمین شکل است. مردمانی وابسته به یک کشور یا قوم یا… ولی دارای دینی که ممکن است از هرجای جهان و از هر ملتی یا قومی سربرآورده باشد.

اسرائلی

   چند دهه پیش سرمایه‌داران بزرگ یهودی صهیونیست برای انجام بعضی کارهای خاص و پنهان کردن آنها از دیگران، با اشغال سرزمینی که تا آن زمان در همه جای جهان فلسطین نامیده می‌شد و هنوز هم جا دارد که آن را فلسطین نامید، کشوری جدید به نام اسرائل را ایجاد کردند.

   در فلسطین تعدادی یهودیان نژادی وجود داشتند اما بسیار اندک بودند. سرمایه داران بزرگ صهیونیست ساکن در غرب با کشتن یهودیان اروپا (این کار را با نام هیتلر انجام دادند) وادارشان کردند تا به فلسطین بروند زیرا آنها حاضر به ترک اروپا نبودند. با این ترفند جنایتکارانه جمعیت یهودیان را بالا بردند. البته در میان همین یهودیان اروپایی نیز بیشترین آنها یهودیان غیر نژادی بودند.

   اما باز هم جمعیت آنها نسبت به فلسطینیان کم بود پس تعداد بسیار زیادی از مردمان مختلف را به دین یهود دعوت کردند و با وعده‌های مختلف و فریب آنها را از لحاظ دینی یهودی کردند و به اسرائل فرستادند.

صهیونیسم و صهیونیست

صهیونیسم جریان سیاسی خاصی از یهودیت است.

صهیونیست مردمان معتقد به آن تفکر (صهیونیسم) هستند.

    همانند مسلمانان که بیشتر از هزار فرقه شده‌اند، یهودیان و مسیحیان نیز به فرق زیادی تقسیم شده‌اند. خوشبختانه مسلمانان از حدود هزار سال پیش کتبی در خصوص این جدائی‌ها و دلایلش نوشته‌اند که البته دلیل رشد عقل و فلسفه نیز شد. در دهه ‌های اخیر نیز جمع‌بندی فرق مختلف اسلامی با توضیحات عقاید آنها در دائره‌المعارف‌هایی منتشر شده‌ است. ولی در خصوص یهودیان و مسیحیان هرچه تلاش کردم چنین کتبی را بیابم موفق نشدم. حتی از کتابخانه‌ها سراغ گرفتم که قاعدتا می‌بایست آن‌را در هر کجا باشد بیابند ولی نبود تا بیابند.  سراغ کتابفروشی اختصاصی انگلیسی زبان رفتم آنها نیز چیزی نیافتند در حالیکه با همه جهان ارتباط دارند. چرا چنین است خود سئوال بزرگی می‌باشد که البته نباید آن‌را با دید مثبت دید بلکه کاملا برعکس یک مخفی کاری آگاهانه است یعنی ترس از افشا ضعف‌ها، ترس از آگاه شدن مردمان از واقعیت‌ها و… پس می‌خواهند مردمان را در نادانی نگهدارند؛ در حالی‌که بیشترین تحقیقات در خصوص مسلمانان را همین مسیحیان و یهودیان انجام داده‌اند تا بدین‌ترتیب به‌راحتی میان این مردمان تفرقه و جنگ بیندازند.

   اما مسلمانان به‌واسطه غرور احمقانه برتری دانستن دین‌شان از عقل و مطالعه و تحقیق در مورد سایرین بدور افتادند، پس هیچ‌ کاری در میان مسیحیان و یهودیان نتوانستند بکنند.

   به جرات می‌گویم؛ اولین کسی که به مطالعه و تحقیقات جدی و آکادمیک در خصوص ادیان غیر از اسلام نیز پرداخت و بسیاری مسائلی را مطرح کرد که دیگران را هشیار نمود و مخصوصا رژیم اسلامی ایران را وادار به تحقیق کرد، من بودم با نوشته‌هایم. بی‌دلیل نیست که یهودیان حکم قتل من را صادر کردند و توطئه‌های زیادی برای ضربه زدن به‌من چیدند که در بعضی موفق هم شدند.

   بهرصورت هر یهودی را نباید صهیونیست دانست بلکه بعضی کاملا مخالف صهیونیسم  هستند.

   اما اینکه ترس از فشارهایی که به‌واسطه یهودی بودن بر آنها آمده، ممکن است بسیاری را به این نتیجه رسانده باشد که باید کشوری داشته باشند، شاید آنچنان واقعی نباشد. زیرا:

اول اینکه بسیاری از داستان‌های جنایت در حق یهودیان واقعی نیست.

   دیگر اینکه بسیاری جنایات اخیر مخصوصا در جریان جنگ‌های جهانی قرن گذشته توسط خود یهودیان صهیونیست یعنی سرمایه‌داران بزرگ، بناحق بر این بیچارگان اعمال شد تا آنها را مجبور به مهاجرت به سرزمین اشغالی بکنند.

   سوم اینکه خود یهودیان نیز در طول تاریخ جنایات بزرگی انجام دادند و فقط این نبوده که در حق آنها جنایت شده و اینها مردمانی بسیار آرام، صلح طلب و … بوده‌اند. اتفاقا اگر بپذیریم که سیستم فکری که توسط کتب مخصوصا کتبی که مقدس نامیده می‌شوند، راهنمای هر شخص یا گروهی از مردمان می‌شوند، باید بدانیم بدترین کتاب که درس‌های جنایات ضد بشری را می‌دهد “عهد عتیق‌” است، تا حدی که من پیشتر خطاب به سازمان ملل نوشتم این کتاب مملو از دستورات جنایی و جاسوسی و… باید ممنوع بشود و فقط در اختیار محققین باشد. اینکه عهد عتیق چنین کتابی است را اکثریت مسیحیان قبول دارند.

نکته:

هم اکنون ثروتمندترین سرمایه داران یهودی (صهیونیستی) اصالتا یهودی نیستند و همین افراد حتی بر یهودیان نژادی ظلم می‌کنند.

مشکلاتی که یهودی شدگان غیر نژادی برای اسرائل ایجاد کرده و خواهند کرد!

   سوای اختلافات میان فرق مختلف یهود که از صدها قرن پیش بوده، یهودی شدگان دینی  دهه‌های اخیر که از کشورهای مختلف، نژادها یا ملیت‌های متفاوت و با ادیان یا عقایدی به غیر از یهودیت بوده‌اند و اکنون آنها را در کشوری بنام اسرائل جمع کرده‌اند به دلائل زیاد روزی به روی این دین و دولت و کشور اسرائل پنجه خواهند کشید و آنرا کاملا نفی و شاید متلاشی بکنند.

   بسیاری مردمان در همه نقاط جهان و از همه ادیان به دین مردمانی که در میان آنها متولد و پرورش یافته‌اند پشت می‌کنند؛ اینان دین رسمی یا فراگیر کشور خود را نفی می‌کنند اما نمی‌توانند شهروندی و تاریخ خود را نفی بکنند.

   لیکن زمانی که یک یهودی شده اروپایی، آسیایی، آفریقایی، آمریکایی از این دین بر‌می‌گردد دیگر دلیلی  جدی یا واقعی برای  ادامه شهروندی اسرائل ندارد زیرا ریشه‌اش چیز دیگری است. مگر اینکه مسائل مادی دست و پایش را کاملا بسته و یا جنایاتی مرتکب شده باشد که هیچگاه نتواند دستش را بشوید و آنها تا مغز استخوان او فرورفته‌اند  و او یک جنایتکار غیرقابل بازگشت شده باشد.

۱۸ آپریل ۲۰۲۲

۲۹ فروردین ۱۴۰۱

اپسالا – سوید       

آیا در غرب دین از دولت جداست؟ آیا در غرب دین از حکومت جداست؟ سکولاریسم در غرب چیست؟

آیا غرب سکولار (جدائی دین از دولت و حاکمیت) است؟

پاسخ صریح، قاطع و بدون هیچ تردیدی منفی است!

   غرب در فریب، کر و کور کردن یا شستشوی مغزی آنچنان موفق بوده که حتی آنانیکه ادعای دانش وسیع سیاسی دارند و عمری را در این راه گذاشته‌اند، فریب داده‌ است.

در غرب دین کاملا حاکم است و دولت‌ها، مجالس و… را هم تعیین می‌کند.

نمونه واضح رئیس جمهوری پیشین آمریکا آقای ترامپ بود که انجیل در دست جلوی درب کلیسیا آنرا تکان داد و با تاکید گفت دنباله رو آنست. ترامپ به کلیسیای اونجلیست وابسته است که بیشترین دعاهای آنها برای یهودیان، صهیونیسم و اسرائل است. تمامی دیگر روسای جمهوری آمریکا، دولت‌هایشان، مجالس و… کاملا مذهبی بودند و هستند.

   حاکمان آمریکا که دولت تعیین می‌کنند ولی خود را پشت پرده مخفی کرده اند یهودیان صهیونیست هستند که در کنار خود مسیحیان صهیونیست را دارند.

   در اروپا نیز اوضاع بر همین ترتیب است. نمونه مشخصی که همه برای سکولاریسم یا جدائی دین از سیاست می‌آورند کشور سوید می‌باشد.

   در سوئد دو جناح در حاکمیت است. یکی یهودیان صهیونیست به رهبری خانواده والنبری می‌باشد که رویهم نصف و شاید بیشتر، از درآمد ناخالص ملی را در دست دارند. دیگری کلیسیای سوید است که صاحب صدها میلیارد دلار سرمایه است. کلیسیای سوید  سرمایه دار بسیار بزرگی است و بهمین دلیل در قدرت و تصمیمات سیاسی، اقتصادی و نظامی دخالت مستقیم دارد. مشاوران نخست وزیر، وزرا و… که در دولت نشسته‌اند و تصمیمات اصلی را به آنها دیکته می‌کنند اکثرا کشیش‌های وابسته به کلیسیا هستند؛ مشاوران غیر کشیش‌ نیز وابسته به کلیسیای سوید می‌باشند.

   والنبری، رهبری مستقیم احزاب دست راستی را دارد و کلیسیای سوید حاکم بر حزب سوسیال دمکرات و جناج چپ است. در نتیجه هرکدام دولت را در اختیار داشته باشند فرقی ندارد و در پشت دولت مذهب قرار دارد یعنی دولتی مذهبی. اما اگر در ظاهر مذهب در سیاست و دولت دخالت ندارد این از آن دروغ‌ها وشگردهای جادوگران یا شعبده‌بازان است که توانسته‌اند خیلی خوب همه را کور بکنند یا فریب یا شستشوی مغزی بدهند.

   انسان می‌تواند زاده کشوری باشد و تمام عمر آنجا زندگی بکند و به خیال خودش با سیاست هم آشنا و… اما با واقعیت پشت پرده کاملا بیگانه و نا آشنا باشد.

فریب دادن مردمان از آن سیاست‌های خیلی زیرکانه سیاسی است.

در غرب حاکمیت دینی؛ دولت دینی و همه چیز را تعیین می‌کند و آنگاه می‌شود حاکمیت!

۱۸ آپریل ۲۰۲۲       

۲۹ فروردین ۱۴۰۱

اپسالا – سوید             

آیا ورزش از سیاست جداست؟ سوید امروز رسما ورزش را با سیاست پیوند زد!

   سالهاست غرب فریاد جدایی ورزش، هنر، فرهنگ و… حتی دین از سیاست می‌زند. اما آیا راست می‌گویند؟

اینکه ایران را در ورزش برای مبارزه نکردن با اسرایل تحریم و تحت فشار گذاشتند با این استدلال که ورزش از سیاست جداست تا چه حد درست است؟!

یک سخن معقول می‌گوید:

انسان‌ها را در شرایط سخت می‌توان شناخت.

   تا زمانی‌ که شخصی یا کشوری در شرایط دیگران قرار نگرفته شعارهای آزادی، بشر دوستی، حقوق بشر، دمکراسی و… می‌دهد، اما باید دید اگر در شرایط آنها قرار داشته باشد با این ترم‌های سیاسی، چگونه برخورد می‌کند.

   حال در اروپا با توجه به جنگ روسیه با اکراین، شرایط محک زدن آنها کاملا نمایان شده است و آنچه همه جهان شاهد هستند تحریم‌های ورزشی و فرهنگی غرب برعلیه روسیه است. آنها نیز بدون هیچ شرمی و طلبکارانه  اینکارها را می‌کنند.

اما شاید جالب‌ترین‌ها امروز ۳۱ مارس، ۱۱  فروردین در سوید، چشم و چراغ آزادی و دمکراسی و … و جدایی دین از دولت (این یکی -‌سکولاریزم- را از سالها پیش نوشتم و نشان داده‌ام که چگونه مذهبیون بر سوید سلطه دارند یعنی دین کاملا در سیاست دخالت دارد و در حاکمیت است. در سایتم هست) رخ داد.

   رسانه‌های سوید امروز اعلام کردند (من بیشتر رادیو سراسری را گوش می‌دهم) برترین چهره/قهرمان تیم ملی بسکتبال سوید، تنها کسی که توانست در سوپر لیگ حرفه‌ای آمریکا وارد شود و افتخار سوید است, بود؛ یعنی نابود شد، یعنی از تیم ملی کنار گذاشته شد، و دیگر افتخار و قهرمان و… هیچ نیست، چرا؟

   زیرا این شخص قرارداد بازی در یک تیم روسیه را امضا کرده بود. سوید از او خواست به دلیل جنگ اکراین از تیم روسیه جدا بشود. او جواب منفی داده و گفت به قراردادش پای بند است.

این نمونه کاملا مشخص دخالت دادن سیاست در ورزش است.

   نکته جالب آنست که رسانه‌ها تمام آن القاب را ذکر کردند شاید مقصودشان آن بود که به مردمان بفهمانند این قهرمان ملی را به سادگی خرد کردیم، شما حساب دستتان باشد.

   پس به آنچه در غرب (بلا استثنا تمام کشورهای غرب) از انسانیت، بشردوستی، حقوق بشر، آزادی بیان و… می‌گویند باید کاملا شک کرد.

نکته:

اگر اشاره من به این دسته کشورهاست به این دلیل مشخص است که اینهایند که این ادعاها را دارند و بقیه را دیکتاتور، ضد بشر و… می‌نامند و باید پاسخگو باشند.

   حال با توجه به تحریم‌های ورزشی، هنری صورت گرفته برعلیه روسیه، غرب دیگر نمی‌تواند به ایران یا هرکشور دیگری که به دلایل سیاسی، دیگری را تحریم می‌کند خرده بگیرد.

   اسرایل با ایران یک جنگ عیان دارد و دشمن هم هستند. اسرایل دخالت‌های نظامی، جاسوسی، اقتصادی، ترور و… در ایران کرده و می‌کند و علنا در همه رسانه‌ها از حمله گسترده نظامی به ایران و بسیاری فشارهای دیگر می‌گوید. پس این نیز جنگی است همانند هر جنگ دیگری با شکلی متفاوت که البته خیلی طولانی شده و جنبه گرم‌تر آن در سوریه است.

   در نتیجه با توجه به رفتاری که غرب در شرایط کنونی نشان داده و سیاست را رسما با ورزش و هنر و فعالیت‌های فرهنگی مخلوط کرده است، ایران نیز در عدم اجرای مسابقه ورزشی با اسرایل کاملا برحق بود و هست.

مقایسه، فشار در زمان جنگ!

   برای من مثل روز روشن است که اگر اوضاع در غرب کمی سخت‌تر بشود تمام صداها را در سوید خفه خواهند کرد.

   هشت سال جنگ ایران با عراق به‌عنوان سومین جنگ بزرگ قرن به حساب آمد زیرا دو‌ ارتش نسبتا بزرگ با چند صد تانک و هواپیما و بیشترین سلاح‌ها و نفرات رو در رو قرار گرفتند. اما آن شرایطی که برای مردم ایران بود با آنچه که در غرب و مخصوصا سوید بر سر مردم خواهند آورد ابدا و ابدا قابل مقایسه نخواهد بود.

 تیغ سانسور از هم اکنون کاملا برگردن مردم سوید هست.

   نشریات اینترنتی روسیه حتی آنها که به‌زبان‌های غیر روسی مثلا پارسی هستند در سوید قطع شده است و ابدا قابل دسترسی نیستند و به احتمال قوی آنهایی‌که سعی دارند به نوعی راهی به آنها پیدا بکنند در لیست سیاه سازمان امنیت قرار می‌گیرند.

خفه کردن مردم در سوید!

   تصور نشود خفه کردن مردم در سوید و اجبار کردن آنها به تسلیم تا حد رفتن به جنگ و کشتن هرکسی درهر نقطه‌ای از جهان مشکل است. اتفاقا این کار در سوید از همه جای دنیا آسان‌تر می‌باشد، چگونه:

   در سوید تقریبا هیچ کسی پول نقد در جیب ندارد و در اکثر مغازه‌ها و شاید همه ادارات، همه چیز با کارت است و اختیار آن نیز در دست بانک‌هاست. صاحبان بانک‌ها هم چند سرمایه‌دار بزرگ هستند؛ مخصوصا خانواده یهودی صهیونیست والنبری که دنبال خرید همه زمین‌های کشور اکراین به قیمت نزدیک به صفر بود، یعنی صاحب اکراین می‌شد، این حراج گذاری کشور از برنامه‌های زلنسکی رییس جمهوری تحمیلی همین دسته مردم، در جهت تامین منافع و تحکیم قدرت آنها در جهان بود.

   هم اکنون در سوید حتی برای ورود به سایت های دولتی و انجام کارهای دولتی، عمومی‌ترین راه که شاید همه مردم انجام می دهند، از طریق -‌‌شناسایی یا امضا الکترونیکی توسط بانک‌‌ها- صورت می‌گیرد. یعنی آنها باید شخص را تایید بکنند. پس بستن کارت بانکی  یعنی عدم امکان زندگی.

چرا دولت خودش امضا الکترونیکی ارائه نداد و نمی‌دهد؟

   این سئوال مهمی است که نشان از سلطه بلامنازع سرمایه‌داران خاص بر تمام امورات دارد و دولت زیر کلید آنهاست. همین نکته  نشان از آزاد بودن  یا نبودن، مستعمره بودن یا نبودن یک کشور دارد

   این مهمترین امر در زندگی مردمان، باید در اختیار دولت باشد. زمانیکه چنین نیست، بدان معنی است که سرمایه‌دارانی که بر دولت سلطه دارند می‌خواهند کلید رمز (اختیار زندگی مردم، اختیار ورود مردم به …) کاملا در اختیار خودشان باشد تا چنانچه زمانی  موقعیتی پیش آمد که احتمال و یا امکان آن باشد که دولت بخواهد از زیر کلید‌ آنها خارج بشود به آسانی همه چیز را از هم بپاشند! آنها می‌توانند تمام شیرازه کشور را در کسری از زمان بهم بریزند بطوریکه هیچ چیزی و کاری امکان پذیر نباشد. این اسارت تمام و کمال است.

   سوید به‌صورت آزمایشگاهی برای برنامه‌های خاص آینده سرمایه‌داران بزرگ بین‌المللی درآمده است. آنچه در فیلم‌ها از کاشتن چیپس در بدن و… دیده می‌شود پیش زمینه‌هایش در سوید انجام گرفته و در همین کشور شروع خواهد شد.

آمادگی جنگی و تنبیهات:

   از چند هفته پیش رسانه‌های سوید مردم را برای جنگ آماده می‌کردند. از جمله از جریمه‌های زندانی بسیار طولانی مدت ده‌ها ساله در صورت عدم رفتن به خدمت سربازی در زمان جنگ می‌گفتند.

در سوید امکان کار آزاد وجود ندارد!

   در مقایسه با ایران که اگر دولت کسی را ممنوع الاستخدام کرد او هزاران راه برای تامین هزینه زندگی دارد و می‌تواند مانند میلیون‌ها نفر دیگر، دست به انواع شغل‌های آزاد بزند، در سوید ابدا این خبرها نبود و البته همانطور که گفته شد در شرایط کنونی ابدا امکان ندارد. زیرا اگر بانک، کارت را بست هیچ راهی برای ادامه زندگی نیست. حتی نمی‌توان خوراک خود را تهیه کرد. بیمارستان، دارو، کرایه وسیله نقلیه و… و همه چیز دست و پای او را می‌بندند.

   در واقع اکنون در سوید مردمان به صورت بدترین بردگان موجود در جهان در آمده‌اند. اما به‌واسطه ثروت کشور، چشم‌ها کور شده است. کافی است کمی وضعیت سخت بشود آنگاه شاید مردم اسیر، برده و بدبخت بودن خود را ببینند.

   در ایران به کسی که موقعیت خود ومشکلات جامعه را نمی‌بیند و درک نمی‌کند می‌گویند – خوش به حالش- یعنی عقلی ندارد که مشکلات و فلاکت را ببیند و خوش می‌گذراند به روایتی الکی خوش است. چنین شخصی به هیچ چیز یا نکته انسانی اهمیتی نمی‌دهد به غیر از زندگی موقت خود. این افراد بسیار خطرناک هستند زیرا برای منافع اندک خود حاضرند حتی آگاهانه دیگران را زیر بگیرند و زندگی مردمان را برباد بدهند. در سوید نیز همین جمله -‌خوش به‌حالش، الکی خوش- را به بسیاری باید گفت.

هراس واقعی!

   من پس از سال‌ها دیدن بسیاری چیزها، خطرها، تنگناهای اقتصادی و… برای اولین بار در زندگی‌ام چند روز پیش واقعا نگران شدم. با صحبت‌هایی که از رسانه‌های سوید (رادیو سراسری) می‌شنیدم/می‌شنوم زمانی را تصور می‌کردم/می‌کنم که سوید وارد جنگ مستقیم و یا دست داشتن از راه دور شده و همه جا را خفقان فرا گرفته و جرات گفتن حتی یک کلمه یا نوشتن یک خط هم در فیس بوک یا سایت یا … در هیچ جایی و بهیج وسیله‌ای نخواهد بود. آنچنان وضعیتی از سختی معاش و کنترل ایجاد خواهند کرد که خود مردم سانسورچی و عامل فشار بر یکدیگر بشوند. آنچه از آینده در صورت جنگ می‌دیدم و می‌بینم سخت‌ترین فشارهای ممکن در جهان است که در هیچ جای دیگری اینچنین نخواهد بود.

نکته:

   سالهاست در سوید کسی را به‌‌خاطر مخالفت‌های سیاسی (جدی یا واقعی و نه از نوع بازاری یعنی از طریق حزب‌های معمولی یا رسانه‌های زرد متعلق به سرمایه‌داران که برای تظاهر به آزادی است و…) زندانی نمی‌کنند. زیرا هم خرج دارد و هم اینکه مارک زندانی سیاسی بر آن مردمان می‌خورد و در دنیا نیز سوید به عنوان دارنده زندانی سیاسی شناخته می‌شود. پس می‌بینم این روش هزینه‌های گوناگون مالی و سیاسی دارد.

پس چه میکنند؟

   حقوق شهروندی او را در اشکال مختلف قطع می‌کنند. مثلا خود من ممنوع الاستخدام بودم ولی سال‌ها نمی‌دانستم تا روزی یک دوست سویدی که دکترا در این روابط داشت به‌من گفت: با توجه به آنکه قبل از آمدن به سوید بودی، و اکنون این چهره از سوید را به همه نشان می‌دهی به تو کار نمی‌دهند. و من سال‌ها با کمترین پول به سختی زندگی‌ام را گذراندم.

   آنها حتی وارد زندگی خصوصی افراد می‌شوند و آنرا متلاشی می‌کنند و انواع شگردهای تخصصی نادیدنی را بکار می‌بندند.

   معمولا مردم عادی دوام نمی‌آورند یا تسلیم می‌شوند و یا بیمار روانی که در نتیجه با مراجعه به دکتر و شروع استفاده از دارو (مثلا ضد افسردگی) قدم در راه مرگ می‌گذارند.

درگیر شدن با قدرت!

   در هرجای جهان، تا زمانیکه با قدرت در نیفتاده‌اید و آگاهانه یا ناآگاهانه تسلیم آنها هستید با شما کاری ندارند. اما اگر شجاعت داشتید چشم باز کنید و ببینید و حرف بزنید آنگاه عکس‌العمل قدرتمندان و حاکمان را خواهید دید. حال با این سخن، میزان شجاعت خود را محک بزنید.

مثالی از میزان آزادی و درک آن:

چند سال پیش خانمی نویسنده که در برابر رژیم ایران خیلی شجاعت بخرج می‌داد و در نهایت به آمریکا آمد و همچنان به آن شجاعت‌اش ادامه می‌دهد در صفحه فیس بوک‌اش نوشت:

“جرات نمی‌کند برعلیه آمریکا چیزی بنویسد زیرا بیم آن دارد که تحت فشار قرار بگیرد”.

   احسنت به این شجاعت و اقرار به ضعف. تا همین حد از فهم و شجاعت بیان آن هم خوب است ولی کافی نیست. بلکه باید بداند که او نشان داده که تنها می‌توانسته در برابر یک قدرت کوچک زبان درازی بکند آنهم درجایی که می‌دانسته بهرحال امکان ادامه زندگی و داشتن خانه و خوراک برایش هست؛ ولی جرات حرف زدن به یک قدرت قلدر زورگوی قوی را ندارد، یعنی قدرتی که می‌تواند کمترین امکانات را هم از او بگیرد. یدون هیچ شکی این نتیجه  و استنباط از حرف خود ایشان است.

   تصور کنیم شخصی از دست یک دزد خیابانی به دامن شخصی پناه ببرد که آن دزد پول‌هایش را آخر شب به او می‌دهد، و این شخص هرچه می‌خواهد از آن دزد کوچک در خانه دزد بزرگ بدگویی می‌کند و در مقابل از این یکی یا پدرخوانده تعریف می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا آن دزد کوچک را نابود کند.

حال فکر می‌کنید آن رییس دزدان به آن کسی که به خانه‌اش آمده و چنین چیزهایی می‌گوید و اینچنین عمل می‌کند، به چه چشمی نگاه می‌کند؟ و عاقبت از او چه می‌سازد؟

   این مثال در روابط سیاسی و اقتصادی ایران و آمریکا نمی‌گنجد بلکه داستان به شکل دیگری است.

   حاکمیت ایران در مقابل حاکمیت آمریکا ایستاده است. حال اگر حاکمیت ایران را ظالم بنامیم، اما حاکمیت آمریکا ظالم بزرگ بین‌المللی است که می‌خواهد با از بین بردن این یکی خودش حاکم ایران بشود و ظلم بزرگ یا غارت بزرگ یعنی استعمار و استثمار خارجی را اعمال بکند و هرگاه  هم لازم دید به سادگی کشور را به تجزیه بکشاند.

   پس وقتی از این یکی فرار کرده به دامن ظالم بزرگ و جنایتکار بین‌المللی رفته و  التماس می‌شود تا این یکی را بردارد؛ یا چیزی از سیاست نمی‌دانیم و یا می‌دانیم ولی برای منافع خود وطن فروشی می‌کنیم. و کاملا معلوم است آن ظالم بزرگ به این دسته مردمان به چه چشمی نگاه می‌کند! و از این مردمان چه می‌سازد!

مسائل درون خانه را باید درون خانه حل کرد.

همیشه راه حل مخصوصا صلح‌آمیز هست.

۳۱ مارس ۲۰۲۲

۱۱ فروردین ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

USAIran