ادامه بحث فلسفی در زمان
در خصوص زمان مباحث فلسفی زیادی صورت گرفته است که من نیز اخیرا ً در مقاله ای بدان پرداختم. یکی از مهمترین مباحث را امام محمد غزالی در رد نظرات فلاسفه در کتاب ” تهافت الفلاسفه” مطرح کرده است. در مقابل ابن رشد در کتاب ” تهافت التهافت” به رد نظرات غزالی پرداخته است. مباحث فلسفی ابن رشد باعث گردید تا دانته در کتاب معروفش ” کمدی ” ( در ایران به نام کمدی الهی ترجمه شده) که اقتباسی از کتاب ” اردا ویراف نامه” ایران ِ ساسانی است ابن رشد را به جهنم بفرستد. خود این مسئله نشان می دهد که دانته نیز خود غزالی ی ایتالیا بود. یعنی او نیز فلسفه را در ایتالیا به بن بست کشید.
مبحث زمان در فلسفه به جنگ با خدا می رسد یعنی اینکه: آیا زمان، خدا را هم شامل می شود یا نه؟
من در اینجا به نکته ای از این مسئله اشاره می کنم که به نظرم نمی آید در جای دیگری آمده باشد.
متکلمان یا کسانیکه با پذیرش بی چون و چرای دین، می خواهند با استفاده از شیوه فلاسفه خدا را ثابت بکنند در نهایت به آنجا رسیده اند که خدا ازلی و ابدی است و زمان شامل او نمی شود یعنی پیش از او زمان نبوده و بعد از او هم نخواهد آمد. یعنی ماضی و آینده شامل خدا نمی شود.
بر مبنای استدلال فوق چنین نتیجه گرفته می شود:
چون خدا ازلی و ابدی است و زمان شامل او نمی شود، ازل و ابد برای خدا یکی است و فاصله زمانی میان آنها نیست. یعنی ازل منطبق بر ابد است.
به زبان ریاضی چنین است:
خدا از منهای بینهایت تا باضافه بینهایت است. با این تفاوت که هیچ فاصله ای چه مسافتی ( مسافت همان مکان است) و چه زمانی میان این دو بینهایت نیست. در نتیجه خدا از منهای بینهایت به نقطه صفر و از آنجا به باضافه بینهایت نمی رود بلکه این دوبینهایت برای او برروی هم قرار دارند.
در نتیجه آنچه خدا آفریده در همین مقطع است و ازلی و ابدی هستند. یعنی انسان ها نیز ازلی و ابدی هستند و در نتیجه جزئی از خدا و یا خود خدا هستند.
اما چگونه است که زمان شامل انسانها می شود در حالیکه در میان ازل و ابد هیچ زمانی نیست!
پاسخ به اینگونه سئوالات را باید کسانی بدهند که با داشتن کمترین دانش از جهان، می خواهند مسائل این چنینی را پاسخ بدهند و قبول ندارند که دانش بشر برای پاسخ به سئوالات هستی در حد صفر است.
اعتراف به نادانی، عقل است.
آگست 2014 شهریور 1393
اپسالا – سوئد
حسن بایگان