تبار شناسی آذربایگانی، ترک و ارانی و رابطه آن با تجزیه طلبی
آیا ارامنه صدها هزار آذربایگانی را کشتار کردند؟
حدود 3-4 ماه پیش و قبل از سفرم به ایران مطلبی را در فیس بوک و یوتیوب دیدم که توسط بخش ترکی صدای آمریکا تهیه و پخش شده بود. در این برنامه بحث بر این بود که ارامنه تعداد چند صدهزار آذربایگانی را در ایران کشتار کردند.
از آنجا که این مسئله ابدا ً واقعی بنظر نمیرسید فکر کردم برای جلوگیری از یک انحراف برای هموطنان مطلبی مختصر بنویسیم.
در پاسخ به من آقای انصافعلی هدایت مطلبی نوشتند.
ابتدا بگویم بنظرم میرسد آقای هدایت روزنامه نگار بودند و مشکلاتی با دولت ایران پیدا کردند و فشارهائی بر ایشان وارد شد و نیروهای سیاسی ایرانی برای آزادی و کم کردن فشار بر ایشان تمامی تلاش خود را کردند.
من تا امروز فرصت مطالعه نوشته ایشان را پیدا نکردم؛ بعد از مطالعه به نظرم رسید برای هشیار کردن مردم ایران، نوشتن این چند صفحه ضروری است.
توضیح اینکه متن نوشته اولیه من و پاسخ آقای هدایت ضمیمه است.
1- از نوشته آقای هدایت تماماً بوی تجزیه طلبی به مشام می رسد و چون این مسئله می تواند باعث یک جنگ داخلی بشود و زلزله ای را که غرب در منطقه شروع کرده و در سوریه دارد به اوج می رسد توسط چنین افراد و افکار غلطی وارد ایران بکنند مجبور به این نوشتار شدم.
مثلا ً ایشان نوشته ” ایران شما ” . یعنی ایشان خود را ایرانی نمی داند.
همچنین اشاره به آذربایجان شمالی و جنوبی به این منظور است که اینها یک کشور بوده اند و بعد توسط ایران و یا روسیه از هم جدا شده اند. این از حرف های بسیار ساده انگارانه و کوچه بازاری است که برای اختلاف در میان مردمان توسط خارجیان رواج داده می شود و تنها می تواند مردمان عامی را فریب بدهد.
2- چرا می گویم تجزیه طلبی و با این روش مخالفت می کنم. به این دلیل که هیچ فکر دقیق و تئوریزه شده و مستدلی در پشت آن نیست. اندکی از دلایل این حرف نیز در همین نوشته مختصر دیده میشود. که از جمله همین اختلاف ریشه آذری، ارانی و ترک است.
3- اینکه زبانی بر کشور یا منطقه ای تحمیل بشود نشان از یکی بودن مردمان نیست. مثلا ً بسیاری کشورها عربی صحبت میکنند ولی همه آنها عرب نیستند.
انگلستان بسیاری کشورها و مردمان را وادار به انگلیسی حرف زدن کرد ولی نه آن کشو ر و نه آن مردمی که انگلیسی حرف میزنند انگلیسی نیستند. حتی انگلیس هم آنها را به شهروندی قبول ندارد. فرانسه نیز همین بلا را بر سر بعضی کشورها آورد.
پس اگر اهالی آذربایگان، ترکی صحبت می کنند همه آنها ترک نیستند. البته میدانیم که در ترکیه این ایرانیان را آذری مینامند و آنها را به عنوان ترک قبول ندارند، که البته کاملا ً صحیح نیست بلکه عده ای از آنها ترک بوده اند و هنوز آنانیکه ییلاق و قشلاق میکنند و با سایرین قاطی نشده اند ترک هستند ولی بقیه ترک و آذری با هم مخلوط شده اند و شاید عده ای هم هنوز آذری مانده و با ترک ها مخلوط نشده باشند.
ضمنا ً به دلیل اختلاف زبان اصلی و قدیمی آذری ها ( قبل از ترک زبان شدن) با مردم سایر نقاط ایران معلوم می گردد که اینها مردمانی با ریشه های مختلف و سوای مردمان ساکن سایر نقاط ایران کنونی بودند.
4- در این نوشته ی آقای هدایت هیچ منطقی وجود ندارد و حرف معقولی زده نشده است. پس اگر منطقه در یک وضعیت عادی قرار داشت هیچ پاسخی به ایشان نمی دادم. ولی بخاطر شرایط حساس کنونی و برای جلوگیری از جنگ داخلی و کشتار مردمان بی گناه که همین حرف های بی اساس آنها را به دخالت و جنگ می کشاند مجبور( واقعا ً مجبور) به نوشتن شدم. زیرا ایشان یک نمونه از این افکار است و شاید نمونه ای برجسته تر از سایرین.
5- شواهد ایشان تخیلی است و آنگاه که نامی برده می شود از کسانی نام می برد که خود ظاهرا ً همان ها هستند که دارند به نوعی تاریخ کاذب و جعلی می سازند. اما زمانی که کار به متون اصلی و مرجع معتبر می رسد ایشان به صراحت ابراز می کنند که این متون را نخوانده و در مواردی ندیده اند. دقیقا ً این شیوه نوشتار را می گویند کار کوچه و بازاری یعنی حرف ها را افواهی در کوچه و بازار شنیدن و یاد گرفتن، بدون مطالعه و داشتن مرجع معتبر. و به عبارتی دیگر نیز می توان گفت این کارها ژورنالیستی و بی اعتبار است. ولی متاسفانه همین کارهای ژرونالیتسی هر چند برای اهل علم ارزشی ندارد ولی بهتر و بیشتر افکار مردم عادی را تحت تاثیر قرار می دهند. زیرا برای عوام و در سطح عوام نوشته می شوند.
هر چند در این مورد صراحت و صداقت را تحسین می کنم و امیدوارم که در سایر موارد نیز این روش را پیش بگیرند در آن صورت میتوان امیدوار بود که به نتایج درستی برسند.
6- چنانچه در نوشته آقای هدایت دقت بشود، این ایشان هستند که همانند یک ناسیونالیسم افراطی صحبت می کنند ولی همواره اتهام را به من و دیگران می زنند.
بنده سال ها پیش در نوشته هایم حتی نژاد آریائی را زیر سوال برده ام و در مقاله ” 3 گفتار سیاسی،…” که بررسی خانواده خزیمه است و اینکه چرا رضا شاه به قدرت رسید، به روشنی نوشتم که در این سرزمین، قبل از آمدن آریائیان مردمانی زندگی می کردند که با آمدن آنها همه با هم قاطی شدند بعد هم که عرب ها آمدند و ترک ها نیز چند قرن بعد از عرب ها آمدند. این کشور که چهار راه حوادث بوده مخلوطی از این ها باضافه مغول ها و یونانیان و خیلی های دیگر بوده است.
من شخصا ً در پاسخ سوال سوئدی ها که شکل خاصی دارد می گویم: نمیدانم اصلا ً از کجا آمده ام ولی می دانم در ایران بدنیا آمده ام. من ابدا ً تعصب خاصی به اصالت ایرانی و آریائی ندارم برعکس با آن شکل نژاد پرستانه کاملا مخالف هستم.
اساسا ً ریشه و پایه گذاری این تفکرات و اصل قرار دادن مردم بر مبنای نژاد را یهودیان صهیونیست ریختند تا با ایجاد این تفکر منحرف ریشه و نژادی برای خود ساخته به مردم به قبولانند . این مطلب را نیز می توانید در آخرین نوشته ام تحت عنوان ” شرق شناسی واقعی، شرق شناسی فرمایشی؛ بررسی ریشه یهود، عرب و یونانی” بخوانید.
من همه مردمان جهان را در هر شکل و رنگی یکی دانسته همه را دوست دارم و برایشان به یک اندازه ارزش و احترام قائل هستم. مبنای قضاوت و علاقه من قدرت و ثروت افراد نیست و با آنها انسان ها را بررسی و محک نمی زنم. بلکه برای من همه مساوی اند و مبنا شرافت و انسانیت هر انسان است.
7- در باره آذربایگان کاملا ً مشخص است که زبان آنها ترکی نبوده بلکه آذری بوده است و تنها بعد از آمدن قبائل ترک آنها را مجبور به ترکی حرف زدن کردند.
8- مقایسه آقای هدایت میان ایران با انگلیس و فرانسه و ترجیح دادن آنها بر ایران، ریشه در هر چه داشته باشد کاملا ً غلط است.
انگلیسی ها زبان خیلی ها را عوض کردند و مثلا ً زبان رسمی کشور گسترده هندوستان را انگلیسی کردند. در کنار آن زبان مردمان شمال هند ( و خصوصا ً در مرکز آن ” دهلی ” ) یکی از روان ترین زبان های پارسی بود و انگلیسی ها آن را به اردو تبدیل کردند تا اختلافی میان ایرانیان و آن مردمان ایجاد بکنند.
در هندوستان بقول خودشان 40 زبان مختلف وجود دارد که همدیگر را ابدا ً نمی فهمند ( من از سال 1974 تا 1978 در هندوستان به تحصیل اشتغال داشتم) و اگر زبان مشترکی وجود نداشته باشد امکان مکاتبه و اداره کشور وجود ندارد و باید برای نامه های دولتی در هر ایالتی مترجم گذاشت و خیلی مشکلات دیگر.
البته انگلیسی ها انگلیسی را زبان مشترک و اداری آنها کردند و هندی زبان اداری درجه دوم است.
این نیز در باره آن نکته که آقای هدایت نوشت انگلیسی ها و فرانسویان کاری به زبان دیگران نداشتند.
پس به سادگی دیده می شود که آقای هدایت حتی این تاریخ گویا و زنده عصر حاضر که می تواند در سطح سن و سال ایشان هم باشد را یا نمیداند و نمی بیند و یا نمیخواهد ببیند و بداند و در کنار آن بسیاری جنایات و جنگ هائی که این کشورها اکنون قرن هاست براه انداخته اند.
9- در تمام کشورهای چند زبانه ( تقریبا ً بیشتر کشورهای منطقه خاورمیانه و از جمله ترکیه – که آتش بیار این معرکه شده ولی خودش از بقیه بدتر است- چین و بسیار کشورهای آسیائی و آفریقائی) می بایست یک زبان مشترک وجود داشته باشد. کسی که این نکته را درک نکند خیلی با واقعیات سیاسی و روابط اجتماعی فاصله دارد و باید بنوعی این فاصله را پر بکند.
10- کتاب زنده یاد دکتر عنایت الله رضا بسیار کامل و جامع می باشد. این کتاب در باره ریشه آذربایگان و تفاوت آن با ” اران ” باز گو کننده همه چیز است. جالب توجه اینکه خود ایشان از ریشه آذری هستند و سال ها توده ای و در روسیه بودند و در نتیجه ی آشنائی به زبان روسی از منابع آن کشور سود زیادی بردند. من نیز مطلب کوتاهی در این باره نوشته ام و در سایتم هستم.
اگر کسی می خواهد حرفی را بزند باید در ابتدا به مراجع و در این رابطه به کتب مرجع مراجعه بکند. من بسیاری از کتب مرجع را در اختیار دارم که بقول دوستان اهل علم هیچ کسی در خارج از کشور ( و شاید داخل کشور بعنوان کتابخانه شخصی) چنین مجموعه ای را نداشته باشد.
پس با توجه به این مراجع می گویم:
اگر کسی به تمامی کتبی که پیش از حدود 100 سال پیش ( یعنی قبل از اینکه روس ها برای ایجاد اختلاف نام اران را به آذربایجان تبدیل کردند) نوشته شده است، اعم از کتب جغرافیائی مانند بلاذری و استخری و… و کتب تاریخی و هر کتاب دیگری که در آن نامی از مناطق مختلف منطقه آمده باشد مراجعه بکند نام آن منطقه را ” اران ” خواهد یافت.
طبیعت آذربایگان کوهستانی است و همه این کتب نیز محدوده آن را بدقت در میان کوه هائی معین بیان کرده اند. ولی منطقه اران را دشت بیان کرده اند.
حال اگر کسی تاریخ را نخوانده وحاضر هم نیست تاریخ وجغرافیا را بخواند و همین طوری و کوچه بازاری حرف بزند و در نوشته اش هم بارها تکرار بکند که من کتاب نخوانده ام و از کسانی شنیده ام حقیقتا ً جای پاسخ ندارد ولی این نوشته برای مردمی است که ممکن است در آینده توسط همین افراد جان اشان به خطر بیفتد.
کتاب ارزشمند و تحقیقی زنده یاد دکتر عنایت الله رضا انتشارات مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، چاپ اول 1380 با پیشگفتاری این چنین آغاز می شود:
” کتابی که اکنون از نظر خوانندگان می گذرد، حاوی مطالبی است در باره تاریخ گذشته سرزمینی که مولفان یونانی و رومی عهد باستان و سده های میانه آن را ( آلبانیای قفقاز ) ، ارمنیان ( آغوان ) و ( آغوانک ) [آلوان و آلوانک ]، ایرانیان و گرجیان ( ران ) و ( رانی) می نامیدند. این سرزمین در آخرین سال جنگ جهانی اول 1918 به صورتی خود خوانده ( جمهوری آذربایجان ) ، سپس ( جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان ) و بار دیگر ( جمهوری آذربایجان ) نامیده شد. “
آفای رضا برای نوشتن این کتاب به منابع یونانی لاتینی، ارمنی، گرجی، سریانی و بعد از آن اسلامی استناد میکند. بنده تقریبا ً تمامی منابع ترجمه شده یونانی، رومی، ارمنی همچنین ا سلامی پارسی نوشته شده و ترجمه را که آقای رضا نامبرده است، دارم و با آنها مقایسه کرده ام و فکر میکنم به جای آوردن هر کد یا نقل قولی از این کتاب 700 صفحه ای و طولانی کردن این نوشته افراد علاقمند خود آن را خریداری و مطالعه بکنند.
11- در اینجا فقط یک نمونه که میتواند خیلی جالب توجه باشد از کتاب مسالک و ممالک تالیف ابو اسحق ابراهیم اصطخری ( متوفی 346)، به اهتمام ایرج افشار، شرکت انتشارت علمی فرهنگی، چاپ سوم 1368 می آورم.
صفحه 160
” و نزدیک شهر اردبیل کوهی عظیم هست. شکار گاهست و آب و هیزم از آنجا آرند. و سنگ اردبیل هزار و چهل درم باشد چون سنگ شیراز.
و این حدود همه زبان تازی و پارسی دارند. و مردمان اردبیل زبان ارمنی دانند. و نواحی بردع کوهستانی هست. ایشان را زبانهای مختلف باشد. .نقد آذربایگان و ارمینیه زر و سیم بود.”
در همین مختصر دیده میشود که چه زبان هائی در آنجا بوده یعنی کدام مردمان در آنجا زندگی میکردند و جالب است که از زبان ترکی اسمی نبرده است. در همین کتاب آذربایگان را از اران جدا میداند. به تاریخ وفات اصطخری توجه شود.
12- زبان مردمان ” اران ” نیز ترکی نبوده است بلکه پس از استیلای قبائل ترک بر این مناطق زبان آنها به ترکی تبدیل شده است. شاید یکی ازبهترین نمونه ها کتاب خمسه نظامی باشد که با بهترین زبان و انشاء پارسی نوشته شده است.
اسامی افرادی همانند تقی ارانی نیز از این منطقه گرفته شده است و شاید از ساکنین این منطقه بوده اند. دقیقا ً به خاطر دارم که در دوران تحصیل یکی از همکلاس هایم نام فامیلش ارانی بود که فکر می کنم اجدادش از همان سرزمین بودند.
13- من بعد از خواندن نوشته آقای هدایت به کتاب ” تاریخ 18 ساله آذربایجان بازمانده تاریخ مشروطیت ” نوشته احمد کسروی چاپ یازدهم 1376 انتشارات امیرکبیر مراجعه کردم. نیازی به آوردن صدها کد یا شاهد از آن کتاب نیست زیرا خود کتابی خواهد شد. در این کتاب اشاره ای به کشتار چند صد هزار نفر توسط ارامنه و یا هیچ گروه و ملت و قوم دیگری نشده است.
14- بگذارید از نقطه ای دیگر شروع کنم.
آمار جمعیت ایران در همین امسال 75 حدود میلیون نفر است. در اوائل انفلاب حدود 30 میلیون بود و زمانی که من به دبستان میرفتم یعنی حدود 50 سال پیش 19 تا 20 میلیون نفر بود. من اکنون فرصت ندارم که به کتابهایم مراجعه و آمار جمعیت ایران در 100 سال پیش را پیدا بکنم ولی مسلما ً خیلی کمتر از 20 میلیون بوده است اما اگر آن را همان 20 میلیون نفر هم بگیریم و بعد آن را بر تعداد استان ها و مناطق ایران تقسیم بکنیم به نظر شما چه تعدادی ساکن آذربایگان بوده اند. شاید 1-2 میلیون سهم این منطقه بشود. حال تصورش را بکنیداز این تعداد بقول آقای هدایت 1 میلیون نفر کشته بشوند. یعنی هیچ احد الناسی در آنجا باقی نمانده است.
15- حال باز میگردم به کتاب ارزشمند احمد کسروی.
ایشان در این کتاب به تعداد بسیار بسیار زیادی از وقایع و در گیری های نظامی اشاره کرده است. در اینجا حداکثر نیروئی که دولت می توانسته جمع بکند به سختی به 3000 نفر می رسید. از متن نیز بر می آید که همین تعداد نیز در آن موقع بسیار قابل توجه بوده است.
صفحه 138 :
شب یکشنبه دولت بسیج جنگ میدید و هرچه داشت از سوار و پیاده و ژاندارم و پولیس و قزاق و سوارهای بختیاری که رویهم 2130 تن بشمار میرفتند برای فردا آماده می ساخت گذشته از فدائیان ارمنی و مجاهدین ِ حیدرعمو اغلی و دیگران که به کینه انقلابی و اعتدالی و بنام خونخواهی علیمحمد خان تربیت، داوطلبانه آماده بودند.
گفتار دوازدهم
تحت عنوان ” تاراج اردبیل و در آمدن سپاه روس به آنجا” می باشد که به شرح کشتار مردمان شهر نشین اردبیل توسط عشایر ترک می پردازد.
صفحه 93:
در تبریز والی بدست و پا افتاد و چون سپاه درستی از دولت در میان نبود از سالار خواستار شد با دسته هائی از مجاهدین و دیگران بیاری ستارخان شتابد و از روز ششم آبان با یک هزار وپانصد سواره از تبریز روانه گردید و چون به سراب رسید حاج صمد خان نیز از مراغه راهی شده به آنجا بیرون شتافت. در تهران نیز دولت نوین بتلاش افتاد و براین شد سپاهی روانه کند و یفرم خان و سردار بهادر را با 300 سوار بختیاری و 150 تن ازمجاهدین برگزیده و 150 تن قزاق و دو توپ شنیدر و دو توچ ماکزیمم روانه گردانید. ولی هنگامی که اینان از تهران بیرون می رفتند اردبیل به دست شاهسون افتاده و آنچه نبایستی شده، شده بود.
صقحه 98:
فردای آن شب ستارخان و یارانش از اردبیل بگریختند و سواران قره داغ و شاهسون بشهر ریخته بی آنکه پروائی کنند و یا ازکسی جلوگیری ببینند دست به تاراج گشادند. بازارها و تیمچه ها و کاروانسراها که پر از کالای بازرگانی بود همه را یغما کردند. خانه ها را سراسر بجاروب تاراج رفتند. چنانکه گفتیم انبوهی از مردم بقونسولگری پناه برده بودند. ولی کسی نتوانسته بود چیزی از بازارها و خانه ها بیرون برد. آنهمه دارائی بهره تاراجگران گردید. جز از بستگان روس که رحیمخان از آنان هواداری مینمود و خانه ها و حجره های ایشان را نگهداری کرد خانه و حجره کسی بی تاراج نماند. مردم تماشا میکردند و یغماگران کالا و کاچال ایشان را باز کرده میبردند. کسیکه این هنگامه را دیده چنین میگوید: زنان شاهسون هرکدام با چند شتری بشهر شتافته بودند و پی هم بار کرده راه می افتادند.
تا دور روز این دستگاه برپا بود.
صفحه 99:
روز سوم یا چهارم دسته پیشرو سپاهیان روس به اردبیل رسید. رحیمخان که کار خود را انجام داده بود غفارخان نامی را حکمرانی در شهر گزارده خود به اهر بازگشت. شاهسونان نیز به جایهای خود رفتند. سپاهیان روس سواره و پیاده پی هم میرسیدند و تا 3200 تن در آنجا گرد آمدند و از این هنگام اردبیل یکی از کانون های سپاهی روسی گردید.
همه نوشته این کتاب اقای کسروی برعکس شنیده های افواهی و قلب شده ای است که آقای انصافعلی هدایت نوشته است. در واقع این نیروهای ترک در قالب شاهسون بودند( زیرا آنها بعلت باقی ماندن در حالت عشایری و قاطی نشدن با سایر مردم هنوز ترک بودند) که مردم را می کشتند و نه برعکس که ترک ها مورد کشتار قرار میگرفتند. در کنار آن دولت مرکزی تازه انقلاب کرده و ضعیف نیروئی نداشت.
بقیه ماجرا و اینکه چگونه ممکن بود 1 میلیون ترک را ارامنه بکشند!!! میتوانید در نامه اولیه که ضمیمه است بخوانید.
کتاب کسروی اشارات زیادی به کشتار هائی دارد که توسط ایل شاهسوند که عشایر ترک بوده اند دارد که بارها مردم مناطق و مخصوصا ً چند بار اهالی شهر اردبیل را قتل عام و غارت کرده اند. اتفاقا ً به نظر من خواندن این کتاب بر هر ایرانی که می خواهد با ایران و تاریخ ایران آشنا بشود الزامی است.
16- پس از شاهسوند های این کردان شکاک به رهبری سیمگو بودند که کشتار بسیار کردند. آنها جنایات بی شماری انجام دادند ولی عمل وحشیانه آنها در کشتن فجیعانه شاهزاده جهانگیر میرزا که از بزرگترین و فداکارترین سردستگان مجاهدین و آزادیخواهان بود از همه بدتر است.
صفحه 836 می نویسد:
نخست با تبر و یا لته چهار دست و پایش را جدا کردند و سپس از سنگ بلندی بدره اش انداختند. سیمگون حتی سیزده تن سوارانی که به او کمک کرده جهانگیر میرزا و چندتن همراهان او را آورده بودند و به او تحویل دادند را از همان سنگ پرت کرد و کشت.
17- در سرتاسر کتاب کسروی از کشتاری چند صدهزار نفره ابدا ً نامی برده نشده است و در عوض حتی کشتن یک نفر را نیز در شرایطی بسیار بزرگ و بلوا برانگیز نوشته است.
اساسا ً و با توجه به اینکه عشایر شاهسوند ترک بودند و خود کشتارمی کردند و در کنار آن شکاک ها کرد بودند؛ اگر تعداد آنها را از جمعیت آن زمان آذربایگان کم بکنیم، آیا این تعداد آدم 1000000 نفر ویا حتی 150000 نفر در جائی باقی میماند که آنهم به توسط ارامنه کشتار بشوند. یا این همه تاریخ سازی جعلی برای اهداف فریبکارانه و تحریک احساسات بعضی مردم ساده اندیش و دخالت در امورد داخلی کشورهاست.
جنگ ایران و عراق بعنوان سومین جنگ بزرگ قرن بیستم مطرح میشود. زیرا بعد از جنگ اول و دوم جهانی این سومین جنگی است که دو ارتش بزرگ با چند صد تانک و هواپیما و چند صدهزار نظامی رودر روی هم قرار گرفتند. با اینحال و با وجودیکه ازبمب هائی استفاده شد که قدرت تخریب آنها قابل مقایسه با بمب هائی که در آن دوران استفاده شد نیست و بسیاری از شهرها زیر بمباران و موشک باران مستقیم بودند، 8 سال طول کشید تا کشته های طرفین به 1 میلیون رسید.
به نظر میرسد برای بعضی ها ارقام و مخصوصا ً صفر معنی ندارد.
بعضی ها هنوز معنی میلیون و میلیارد را در محاسبات مختلف اعم از جانی و یا مالی ابدا ً نمیدانند.
18 – در آن زمان نیروهای روسیه در آذربایگان مستقر شده بودند و در امورات دخالت می کردند انکلیسی ها نیز در آنجا بودند.
صفحه 841 :
40 روز کما بیش جنگ و کشاکش در پیرامون ارومی برپا بود و در این میان دیه ها پایمال میگردید، تا در نیمه های تیرماه 1297 بود که یک دسته از لشگریان هندی به همراهی کنسول انگلیس به آن شهر درآمدند و در این هنگام بود که کردان نیز دست از جنگ برداشته به چهریق باز گردیدند.
حتی فرانسوی ها در آنجا بودند.
عثمانی ها نیز در امورات دخالت می کردند و به آشوب ها دامن می زدند ( ص 140). عثمانی ها اغتشاش تهران در پارک اتابک را با شعارهای کاذب و تهییج کننده به جنگ کشیدند. و یکی از شرم آورترین وقایع انقلاب مشروطیت را بوجودآوردند جنگی که در آن ستارخان را علیرغم میل اش و ناخواسته در مقابل دولت قرار داد.
صفحه 140
امید میرفت غوغا بآسانی فرو خواهد نشست. ستارخان دستور داد نامهای مجاهدان را بنویسند و تفنگ ها را یکایک گرفته در اطاقی گرد آورند و آقای یکانی را باین کار گماشت. ولی هنوز چند تفنگی گرفته نشده بود که ناگهان دو تن عثمانی از کارکنان سفارت بنام جمیل بیگ و جمال بیگ بآنجا درآمدند و یکی از ایشان در میان مجاهدان بگفتار پرداخته چنین گفت: (( این مجاهدان در راه آزادی تلاشها کرده اند و بیشتر ایشان پدر یا برادر یا پسر خود را از دست داده اند. تفنگها را نیز در جنگ از دست دشمن بیرون آورده اند این رفتار دولت با اینان بیداد گرانه است.))
دانسته نیست اینان را که باینجا فرستاد و خود چه میخواستند. اگر بگوییم معزالسلطان ایشان را فرستاده بودباید یقین کنیم معزالسلطان با دشمنان ستارخان همدست و بخون او تشنه بوده. هرچه هست از این گفتار مجاهدان دوباره شوریدند و بدادن تفنگ خرسندی ندادند.
دنباله این ماجرا به جنگ کشیده می شود که در آن تعدادی بی جهت کشته می شوند و ستارخان نیز تیری به پایش می خورد که باعث لنگ شدن او میشود و شاید هم چند سال بعد مرگ او.
حال باید دید این عثمانی ها چرا برای این مردم دلسوزی میکردند؟
در واقع آنها قصد خیر نداشتند بلکه منافع خود را پیگیری میکردند همین امری که اکنون نیز در میان است.
19- باز هم به نقش یفرم خان می پردازم زیرا ایشان برجسته ترین ارمنی در ایران بودند که بیشترین نیروی مسلح را بعنوان ” فدائیان ارمنی ” در اختیار داشتند. یفرم خان یکی از برجسته ترین سردارن در جنبش آزادی خواهی و مشروطه طلبی بود. حال ببینیم ایشان چه کارهائی کرد و تمام نیروی نظامی ایشان چه تعدادی بود.
گفتار بیست و یکم
فیروزیهای دولت
صفحه 182
…
در همان هنگام یفرمخان 300 تن از مجاهدین مسلمان و ارمنی را از راه دریا به مازندران روانه گردانید و اینان از پشت سپاه محمد علی در آمدند و در یک جنگی بر سپاه او چیرگی جسته و تا شهر آمل پیش رفتند. بدینسان محمد علی و یاران او از پس و پیش به تنگنا افتادند و کار بر ایشان سخت گردید.
با اینهمه رشته امید گسیخته نمیشد. زیرا چنانکه در این میدان آزادیخواهان پیاپی فیروزی می یافتند در میدان های دیگری فیروزی بهره هواداران محمد علی میشد و ارشد الدوله از راه شاهرود و سالارالدوله از راه همدان فیروزانه پیش می آمدند. ارشد الدوله تا پایتخت چندان دوری نداشت.
اینمرد که دلیری و چابکی او را ستوده ایم با دسته های ترکمن و باسواره و سرباز دولتی که از شاهرود و دیگر جاها باو پیوسته بودند باشکوه و آوازه از شاهرود بیرون آمده و از سمنان و دامغان گذشته بود و زمان بزمان بر انبوهی سپاه او می افزود. گویا روز پنجم شهریور بود که در بیرون آرادان با 700 بختیاری بسرکردگی ضیغم السلطنه نامی دچار آمده بجنگ پرداخت و آنانرا شکست داده آرادان رابگرفت. این آگاهی چون به تهران رسید بی درنگ یوسف خان، امیر مجاهد را با دسته هایی بیرون فرستادند که به ضیغم السلطنه پیوسته بجلوگیری پردازد. ولی امیر مجاهد چون بجلو دشمن رسید با تلگراف آگاهی داد که نیروی ارشدالدوله بسیار فزونتر از آن دولتیان میباشد و ناتوانی خود را از جلوگیری آگهی داد. در این میان یفرم خان با سردار بهادر که تازه از بختیاری رسیده بود بسیج سپاه میدیدند. روز 12 شهریور آگاهی رسید ارشدالدوله تا امامزاده جعفر ( 8 فرسنگی تهران) پیش آمده و گفته می شد بار دیگر لشگر دولتی را شکست داده. ازاین آگهی تهرانیان سخت شوریدند و شاید هزارها کسان آماده گریختن بودند وهزاران کسان بسیج پیشواز میدیدند. اگر یک گام دیگری ارشدالدوله برمیداشت بیگمان قزاقان و بسیاری از سپاهیان دیگر که هواخواه محمد علی بودند سر به شورش برمی آوردند و بیگمان بسیاری از وزیران و نمایندگان دارالشوری پرده را دریده پادشاهی او را آشکار می ساختند. کار بجای بسیار باریکی رسیده بود.
همانروز یفرم خان همراه سردار بهادر و سردار محتشم از شهر بیرون شتافتند و فردا سه شنبه که 13 شهریور ( 11 رمضان 1329) بود دو لشگر در 2 میلی امامزاده جعفر به هم رسیده بجنگ پرداختند.
سپاه ارشد الدوله و نیروی او چنین بود:
ترکمانان که از استر آباد همراه او بودند از 2 تا 3 هزار تن – سواران دولتی که باو پیوسته بودند 1400 تن – سربازان دولتی چندین دسته انبوه ( شماره آنان در دست نیست ) – توپ 4 دستگاه.
اما نیروی یفرمخان: فدائیان ویژه او 180 تن – سواران بختیاری 1000 تن یا بیشتر – ژاندارم چندین دسته ( شماره آنان دانسته نیست ) توپ های ماکزیمم و شنیدر 4 دستگاه به سرکردگی ” مستر هاز ” توپچی آلمانی.
جنگ بدینسان روی داد: بامدادان ارشد الدوله تپه ای را سنگر گاه گرفته توپهای خود را بر روی آن استوار گردانید و با دسته های بختیاری که به سرکردگی یوسف خان در برابر او بودند به رزم پرداخت و در گرماگرم جنگ یک دسته از ترکمانان را بر سر یکی از آبادیهای نزدیک آنجا فرستاد. در این گیرو دار یفرم خان و سردار بهادر از راه میرسیدند و چون غرش توپها را شنیدند به شتاب خود را به رزمگاه رسانیدند. یفرم خان، ” ماجور هاز” را با سوارهای بختیاری به سوی تپه ای در دست راست سنگر ارشد الدوله فرستاد و اینان به شتاب خود را به آنجا رسانیدند و ناگهان توپ های خود را به غرش آوردند. ترکمانان از غرش توپ های ماکزیمم سراسیمه شدند و همین که سواران بختیاری بر سر آنان تاخت آوردند ایستادگی نتوانستند و بیکباره دسته ها بهم برآمدند و رشته پاک از هم گسیخته گردید . در اندک زمانی ترکمانان 67 تن کشته شده و نزدیک به 400 تن زخمی گردیده 200 تن دستگیر افتادند و دیگران پراکنده و پریشان رو بگریز آوردند و راه خراسان را پیش گرفته بتاختند. دسته های دیگر از سواره و سرباز پراکنده شدند و 200 تن سوار و 300 تن پیاده از اینان نیز دستگیر افتادند.
خود ارشدالدوله از پایش زخم برداشته بود و نتوانست بگریزد او رانیز گرفتند. یک ساعت از هنگام نیروز میگذشت که جنگ به پایان رسیده میدان از ترکمانان تهی گردید. سواران دولتی دیشب راه آمده و اسب هایشان از کار بازمانده بود واینست از دنبال گریختگان نرفتند و گرنه صدها دستگیر می گرفتند.
بدینسان گزند سخت دیگری بر نیروی محمد علی رسید و امید او و یارانش از میان برخاست. این فیروزی باین چابکی در تاریخ مشروطه جایگاه دیگری دارد. اگر چه جنگ چندان بزرگی نبود و فیروزی بسیار آسان بدست آمد خود نتیجه های بزرگی در بر داشت. هم باید دانست که در اینجا نیز کاردانی یفرم خان و سردار بهادر و ورزیدگی مجاهدان کار را از پیش برد و هرگاه بجای اینان از دیگران بودند چه بسا کاری از پیش نمی بردند و این بیگمانست که هرگاه دراین بار نیز ارشد الدوله چیره می آمد تا درون پایتخت راه بر روی او باز می شد. هواخواهان محمد علی همه چشم براه نتیجه این جنگ داشتند که بشورند و بخروشند و شهر را بهم بزنند. اینست باید بر این فیروزی یفرم خان ارج بیشتری داد.
…
از این فیروزی جایگاه یفرم خان دیگر بالاتر شد و با پیشنهاد رئیس الوزرای بختیاری دولت او را به سرداری همگی سپاه ایران برگزید و شمشیری گرانبها به پاداش او داد. راستی را کاردانی و دلیری او در این هنگام گره از کارها می گشود و در این فیروزی ها بیش از همه توانایی او پا در میان داشت…
در اینجا به وضوح دیده می شود که یفرم خان ارمنی چه جان فشانی ها و دلاوری ها کرده و چه تاکیتک های خوب جنگی بکار برده که با کمترین نیرو کمترین تلفات را داه، و نیروی گسترده دشمن آزادی خواهی را شکست داده است.
هم چنین دیده می شود که تمام نیروی فدائیان ارمنی همراه یفرم خان 180 تن بوده است که تماما ً هم در خدمت انقلاب مشروطیت بوده است.
حال آیا سزاوار است با این هموطنان فداکار ارمنی چنین رفتاری بشود و آنها را قاتل 1 میلیون هموطن آذری نامید؟ آیا این است پاداش زحماتی که هموطنان ارمنی ما کشیدند؟
ما در کشوری زندگی میکنیم که در محدوده جغرافیای سیاسی آن اقوام و ملل گوناگون با ادیان و مذاهب متفاوت زندگی میکنند. باید قدر این تنوع را بخوبی بدانیم و به یکدیگر ارج نهیم.
ما یک کشور برای یک ملت و برای یک دین یا یک مذهب را نباید بخواهیم و باید با تمام نیرو برعلیه چنین چیزی در ایران و جهان حرکت کنیم.
نکته مهم دیگر اینکه حتی اگر در آن دوران اوایل انقلاب مشروطه گروهی یا قوم یا ملتی هم در زیر پرچم سلطنت طلبان جمع شدند نباید آنان را بعنوان وطن فروشی تلقی کرد. زیرا هدف آنها چنین نبوده است.
در ضمن بهر حال واقعه ای بوده که به تاریخ پیوسته و نباید آن را مایه کینه ورزی و انتقام قرار داد. ولی جای آن دارد که از کسانیکه در راهی درست قدم برداشتند و جانفشانی کردند تقدیر شود نه اینکه بر آنها و آن مردمان وصله های ناجوانمردانه زد.
تصورش را بکنید اگر قرار بود گروهی ارمنی برای کشتن مردمان آذری قدم بردارند آیا همین دسته های مختلف قوی وارد کار زار نمیشدند. مگر در آن صورت همان شاهسوند ها و یا اکراد ساکت می نشستند و اجازه چنان کاری را میدادند و یا دولتیان آرام میگرفتند.
با توجه به همین مختصری که کسروی نوشته معلوم می شود که در آذربایگان اقوام و ملل گوناگونی بوده اند و علی رغم تمام اختلافاتی که در آن زمان میان آنها بوده ولی هیچگاه اجازه قتل عام آنچنان بزرگی را به هیچ کدام از دسته ها نمی دادند. بهر حال می گویند برادر اگر گوشت برادر را بخورد استخوان آن را دور نمی ریزد و این امکان ندارد در کشوری که همه بنوعی برادر هم دیگر به حساب می آیند و سالیان دراز در کنار هم زیسته اند چنین کاری صورت بگیرد. چنین قتل عام ها متعلق به مللی است که زیر یک پرجم نبوده اند.
از طرفی در تاریخ چنین بوده است که وقتی گروهی یا قومی یا ملتی زیر فشار قرار میگیرد بسرعت با سایرین هم پیمان می شود. در کنار این مسلما ً آن دسته ای که دست به کشتار وسیع میزند قصد برتری یابی در منطقه را دارد و به مجردآغاز چنین حرکتی سایرین احساس خطر می کنند و با هم متحد می شوند و در نتیجه چنین قتل عامی در همان ابتدا به بن بست میرسد.
پس اظهار مطالبی مثل قتل عام 1 میلیون و یا حتی 150000 نفر تنها از روی بی عقلی است و بکار آدم هائی میآید که یا بی عقل هستند و هر چیزی را می پذیرند و یا می خواهند بپذیرند و از آن سوء استفاده بکنند.
حال یک فرض دیگر را در نظر بگیریم اینکه یفرم خان که خود بزرگترین فرمانده ارمنی بود و می توانست بر ارامنه سلطه و نفوذ داشته باشد خود پیش قدم شده و این قتل عام بزرگ را انجام داده است. آیا باز با یک حساب ساده که گفته شد ممکن است یک نیروی 180 نفره 1 میلیون نفر را کشتار بکند. ما دیدیم که بر مبنای نوشته کسروی تمام نیروهائی که آنها در آن منطقه می توانستند جمع بکنند از 3-4 هزار حداکثر تجاوز نمی کرد ولی اگر قرار بود نیروئی مثلا ض ارامنه جمع بشوند چقدر بیشتر از 180 نفر همراه یفرم خان می شدند مسلما ً 3-4 هزار نفر نمی شدند پس برای سرکوب این تعداد می شد نیروئی را جمع آوری کرد.
از این گذشته سوای نیروهای داخلی دیده شد که روس ها، انکلیسی ها، فرانسوی ها و عثمانی ها نیز در منطقه بودند. مسلما ً اگر هرگونه اقدامی برای چنین قتل عامی گسترده شروع می شد یکی از اینها وارد کارزار می شد.
بنظر نمی رسد هیچ چیزِ ادعای قتل عام 1 میلیون آذربایگانی به دست ارامنه با عقل و منطق و شعور جور در بیاید.
پس باید حرف معقول زد و نه هر کسی هر حرفی را گفت بگوئیم شاید راست می گوید وبرویم کار تحقیقاتی را از نو شروع بکنیم. حرف در ابتدا باید یک زمینه های معقول داشته باشد تا انسان را به تفکر وادارد. بعد اگر جنبه های معقول در آن دیده شد آنگاه به کار آکادمیک و بررسی دوباره تاریخ پرداخته می شود و نه برمبنای هر حرف و ادعائی که ممکن است از دهان هر کسی و مخصوصا ً مغرضان سیاسی و برای برپائی آشوب برآید.
20- بنابر بخش ترکی تلویزیون صدای آمریکا ( که هدف اصلی اش تنها ایجاد اختلاف در ایران و جهان میباشد و هیچگاه قصد و نیت پاک در وجودآنها نیست) کشتار ترک ها بدست ارامنه 150000 نفر بوده که من آن را ابدا ً نپذیرفتم و اکنون بیشتر بر این امر مصمم هستم. ولی آقای هدایت آن را به یک کرور که خودش یک کرور را 1000000 میدانسته ولی دوستش 500000 نفر گفته، می داند.
ظاهرا ً آمار و مخصوصا ً صفر ارزشی ندارند و هر چقدر صفر ( که یعنی هیچ است) را بخواهیم می توانیم جلوی اعداد بگذاریم.
بی جهت نیست که من وقت و نیرویم را صرف شنیدن و دیدن این رادیو- تلویزیون های مزخرف
نمی کنم.
21- یک نکته که آقای هدایت اشاره کرده همین مقدار کرور است که دوست ایشان نیز به کمک آمده و به ایشان راهنمائی کرده است.
آیا واقعا ً وقتی شخصی که حتی یک فرهنگ لغت ندارد، می تواند خود را روشنفکر، نویسنده یا خبرنگار یا … بنامد؟
بله زیرا اینها علم لدنی دارند و شما می توانید داستان مفصل کسانی را که علم لدنی دارند در مقاله ای که حدود 2 هفته پیش نوشتم بخوانید.
من حداقل 4 قفسه فقط فرهنگ لغت و دائرة المعارف دارم ولی در این مورد تنها به فرهنگ 6 جلدی دکتر معین ارجاع میدهم.
کرور: ( هندی- معرب کرور) 1- واحد شمار، و آن نزد هندوان 10 میلیون است که معادل 100 لک باشد و لک برابر با 100000هزار است ( قزوینی . یادداشتها 6،213) .2- ابن بطوطه نیز کرور را صد لک و هر لک را صدهزار دینار یاد کرده ( لغ.” ل” ص 267 ستون 31). 3- نزد ایرانیان معادل 500000 است ( قزوینی- یاداشت ها 6، 213) یعنی نیم میلیون، ج. (غفض.) کرورات ( بسیاق عربی).
اگر کسی می خواهد اظهار فضل بکند ولی چیزی از کلمه ای که تعیین کننده رقمی به این مهمی است نمیداند چرا باید چنین بنویسد. شما آقای انصافعلی هدایت اگر آمار دارید بنویسید 1 میلیون و یا 500000 و نه اینکه علیرغم اینکه خود را ایرانی نمیدانید از کلمه ای استفاده بکنید که در تصحیح آن دوست شما مقدار آن برمنبای محاسبات ایرانیان را بنویسد.
واقعا ً این داستان خبرنگاران و اساتید ژورنالیست در تمامی این مطبوعات و رادیو تلویزیون ها داستان جالبی است.
20- در کتاب کسروی از ارامنه بعنوان فدائیان نام برده شده است ولی اتهام چنین کشتاری بر آنها وارد نشده است . برای اینکه از صداقت و نوشته بی طرفانه کسروی مطمئن بشویم لازم است اشاره بشود که او از ” یفرم خان ” ارمنی در جائی به نیکی یاد میکند یعنی زمانی که اردبیل را از دست شاهسوند ها وکشتار آنها نجات میدهد و می نویسد مردم به او به چشم قهرمان ملی نگاه میکردند ( به عنوان مثال به گفتار دوازدهم صفحه 94 به بعدنگاه شود). و در جائی عملی از او را محکوم میکند ( صفحه 143 و 144 ) و این مربوط به آن شورش یا اغتشاشی است که در تهران صورت می گیرد که در اساس عثمانی ها آتش آن را دامن زدند و البته در اینکار بختیاری ها و خیلی های دیگر هم با یفرم خان شریک بودند.
22- احمد کسروی ( صفحه 830 ) به صراحت می نویسد:
تخم جدائی طلبی را اروپائیان ریختند.
23- احمد کسروی تقریبا ً در هیچ کجای این کتاب به نیکی از آقای هدایت نام نمی برد بلکه همیشه از او خاطرات و اعمال ناشایستی را ذکر میکند.
ص 164 :
آقای هدایت که بدانسان در آغاز جنگهای تبریز گریخته و یکسال در پاریس دل آسوده زندگی بسر داده و سپس در سایه جانبازیهای مجاهدیان به ایران بازگشته و بار دیگر رشته فرمانروائی را بدست گرفته بود بجای آن که ارج آن جانفشانی ها را بشناسد و از مجاهدان نگهداری کند و به فرهیخت ( تربیت) آنان کوشد و دسته های سپاه از آنان پدید آورد و سر شاهسونان را بکوبد از روز نخست به کاستن از نیکنامی آنان می کوشید و تخم دشمنی میانه ایشان پراکنده بجان یکدیگر می انداخت. به جای اینکه به امیر حشمت بال و پر داده او را با مجاهدان ورزیده به جنگ گردنکشان بفرستد نایب محمد آقا را به کشتن او بر می انگیخت و مرد درمانده ای همچون اسعد السلطان را به برابر شاهسونان می فرستاد. سختی ها از این همه رهگذر پدید میآمد و چنانکه گفتم کاردانیها و جانفشانی ها بیهوده میشد…
24- اینکه آقای انصافعلی هدایت خرده گرفته که چرا من ترکی نمیدانم ولی آنها باید فارسی بدانند. این از آن حرف هاست. اگر قرارباشد در یک کشور هر گوشه ای به زبانی صحبت بکنند و یک زبان رسمی و سراسری وجود نداشته باشد آنوقت چه میشود. حتما باید برای رفتن به مناطق مختلف پاسپورت هم گرفت. و این حرف جای بحث بیشتر ندارد.
نهایت آنکه:
اگر قرار باشد این نوشته آقای هدایت را جزء به جزء بررسی و با نوشته های تاریخی و جغرافیائی مستند بررسی و ارائه کنم تمام آن زیر سوال میرود و وقت زیادی از من را خواهد گرفت و به صورت یک کتاب در خواهد آمد که در آنصورت شاید هر کسی نیز فرصت مطالعه آن را نداشته باشد. در نتیجه این مختصر می تواند تنها اذهان را تیز بکند تا به سادگی تحت تاثیر حرف های ژورنالیستی، عامیانه، کوچه بازاری، غرض ورزانه و یا سیاسی ی هدفمند قرار نگیرند. این گونه حرف ها همه روزه و با اشکال مختلف از رادیو تلویزیون های داخل و خارج پخش می شود.
اگر شخصی به این رادیو تلویزیون ها توجه می کند و می خواهد دانش اش را از اینها بدست بیاورد باید بگویم که این راه به ترکستان است.
ولی توصیه من به این افراد آن است که اگر در نهایت این تنها راه کسب دانش و معرفت برای شماست، بهتر است زود تحت تاثیر قرار نگیرید و صبرپیشه کنید تا به سادگی و از روی احساسات باعث نشوید کشور به جنگ داخلی و کشتار کشیده بشود و خود و دیگران بازیچه و یا گلادیاتورها و گوشت های دم توپ باشید.
نگاهی به تاریخ خود بیندازیم و به بینیم که چگونه خارجیان به سادگی و با شروع استفاده از تنها یک تن توانستند در کشوری جنگ به راه بیندازند.
پس هشیارو صبور باشیم و جلوی هر حرفی علامت سوالی بگذاریم و زود آن را نپذیریم. بنابراین بسیار خوشحال می شوم که این نوشته من را هم زیر سوال ببرید و خود به مطالعه و از جمله به مطالعه کتب دانشمندان بزرگ زنده یادان احمد کسروی و عنایت الله رضا به پردازید.
در اینجا درود می فرستم بر احمد کسروی، دانشمندی که با نوشتن چنین تاریخی راه را برای تحقیق در تاریخ نه چندان دور ولی پرماجرای سرزمین ما باز گذاشت.
و ننگ و نفرت ابدی باد بر آن خشک مغزان احمق که دستشان را به خون پاک کسروی این دانشمند برجسته آلودند.
و ننگ ونفرت بیشتر باد بر آن ملاهای خشک مغز احمق و پست فطرت که چنین جوانانی را شستشوی مغزی دادند تا چنین جنایتی را مرتکب شوند. آنها ننگ ابدی را برای خود در تاریخ ایران خریدند و هرچه می گذرد و ارزش کارهای احمد کسروی بیشتر معلوم می شود جنایت آنها جلوه بیشتری می نماید و نفرت بیشتری از آنها در وجود انسانهای شریف و خواستار علم ایجاد می شود.
آگست 2012 مرداد 1391
حسن بایگان اپسالا – سوئد
چرا نمی خواهند ما در باره قتل عام آذربایجانی ها مطلع شویم؟
جناب حسن بایگان عزیز! من کامنت های شما در فیس بوک و در زیر مقاله ام با عنوان
قتل عام آذربایجانی ها در ایران و سکوت سنگین ایرانیان
را بارها خواندم. کامنت های شما را در زیر می آورم. این برنامه رادیویی، یک برنامه تبلیغی و پروپاگاندای رادیویی نیست. بلکه اولین مصاحبه از یک سری گفتگو با محققان تاریخ و اساتید دانشگاهی در جمهوری آذربایجان و نویسندگان در ایران است. این برنامه هم اولین آن برنامه هاست که با یک محقق دانشگاهی و آکادمیسین در باره آن حادثه؛ انجام گرفته است. این هم ادعای من نیست که در خاک آذربایجان چه تعدادی کشته شده اند.
http://www.youtube.com/watch?v=WdY6soROtBg
اتفاقا، چون من هم مانند شما از این حادثه ناگوار و بسیار تلخ تاریخی در ایران شما، بی خبر مانده بودم، با شنیدن این موضوع، شوکه شدم و نتوانستم آن را قبول نمایم. اما آن قدر دگم نبودم که بر همه اصول علمی و آکادمیک، چشم بپوشم و احتمال وقوع این حادثه را نادیده بگیرم.
می دانیم که اولین اصل علمی “شک” و “شک گرایی” و پرسیدن “چرا؟” است اما به نظر می رسد که شما در این نوشته، به مانند رفتاری ایدئولوژیک به این موضوع نگریسته اید و بدون آن که مدرکی دال بر رد آن حادثه داشته باشید(و به نظر من) شما از وجود چنان حادثه ای نا آگاهید، اما تلاش کرده اید وقوع آن حادثه را انکار کنید ولی من، به تحقیق پرداخته ام. کور کورانه و ایدئولوژیک، چیزی را قبول یا رد نکردم. در حالی که شما می دانید که چه مسئولیت سنگینی بردوش چنین ادعایی گذاشته شده است.
اولین کار شما باید این می بود که می پرسیدید: آیا چنین حادثه ای واقعا بوقوع پیوسته است؟ اگر پیوسته است، چرا ما ایرانیان از تاریخ همین یک صد سال اخیر کشورمان هم بی خبر نگه داشته شده ایم؟ آن هایی که ما را بی خبر نگه داشته اند، می خواستند چه چیزهایی را پنهان کنند . چرا؟ و … ده ها سوال دیگر.
من هم مانند شما شوکه شده بودم. چه طور ممکن است این همه نویسنده، استاد دانشگاه، روشنفکر، احزاب سیاسی در ایران، باشد و ادعاهای کر کننده هم داشته باشند اما موضوع به این بزرگی را نادیده بگیرند و کدام دست و قدرت پنهان و آشکاری، سایه سکوتی چنین سنگین را بر این موضوع کشیده است؟ آیا عمدی در کار نبوده است؟ اگر سکوتی بوده است، چه؟
اتفاقا در اولین قدم با پدرم گفتگو کردم. گر چه بر عکس من، آدم بسیار مذهبی است اما اگر در باره چیزی اطلاعاتی داشته باشد، آن را با صداقت تمام می گوید. او به خاطر آورد که در بخشی از یک رساله قدیمی و پاره پاره که احتمالا به آیت الله بروجردی تعلق دارد، به این موضوع اشاره شده است. تنها دو صفحه از آن را برایم خواند. آیت الله بروجردی مرد کوچکی نبوده است و می دانیم که تلاش می کرده تا از عالم سیاست دوری کند ولی در این نوشته (اگر به وی متعلق باشد) به تندی، علیه سکوت روحانیت و علمای دینی، سکوت سیاستمداران مرکز نشین ایران، سکوت سیاستمداران محلی آذربایجان، و علیه سکوت رهبران جوامع مسلمان موضع گیری می کند.
او که آدم بسیار محتاطی بوده، حتما بر اساس نقل قول یک یا چند تن از کشته شدن “یک کرور” (تصور من از یک کرور، یک میلیون بود اما یکی از دوستان اعلام کرده که هر یک کرور معادل 500 هزار است) انسان آذربایجانی و “ضرر 500 میلیونی” سخن نگفته است. می توان مطمئن شده که چنان آدمی با چنان موقعیت اجتماعی و دینی، باید تحقیقات خودش را داشته باشد که جرات بکند، رهبران سیاسی در ایران و جهان اسلام را به باد نکوهش بگیرد و آن ها را به دلیل سکوتشان در مقابل فریاد های استمداد طلبانانه آذربایجانی ها مزمت کند.
دومین مرحله مطالعه من، به سوال از کسانی بود که در همین فیس بوک، عکس هایی را در این باره منتشر می کردند. آنان من را به چند محقق در جمهوری آذربایجان حواله دادند. اولین استاد دانشگاهی که من، تاپدیق فرهاداوغلو و مدیر بخش آذربایجانی رادیو صدای آمریکا با وی گفتگو کردیم، دکتر حاتم جبارلی بود. او استاد علوم سیاسی در دانشگاه باکو است و در باره وقوع “قتل عام در دو آذربایجان” تحقیقاتی را انجام داده و در باره وقوع قتل عام در خاک آذربایجان شمالی، کتابی را هم منتشر کرده است. اما این که شما و من و دوستان دانشگاهی ما در آن کشور هم از وجود چنان حادثه ای و چنان تحقیقاتی مطلع نباشیم و نباشند، دلیل بر نبود آن ها نیست. هست؟
شما در این نوشته مدعی شده اید که همه آثار سید احمد کسروی را خوانده اید و بعید می دانید که او با آن شجاعتی که داشته در باره آن موضوع سکوت کرده است. تضور می کنم شما همه آثار کسروی را نخوانده اید و یا کتاب “تاریخ هیجده ساله آذربایجان” احمد کسروی را ندیده اید و اگر دیده اید و خوانده اید، یا ایدئولوژی و جهان بینی ناسیونالیستی شما به شما اجازه نداده تا نام و محتوای این کتاب را بخاطر داشته باشید و یا مشکلی در حافظه شما هست (امیدوارم نباشد) من این کتاب را نخوانده ام و نمی دانم کسروی در باره تعداد کشته شدگان در آذربایجان چه اعداد و ارقامی را آورده است (گویا از 130000 کشته سخن گفته است اما بنا به شنیده های من، این کتاب، گزارشی لحظه به لحظه از آن جنایت را ارائه کرده است و بعضی از محققان می گویند، شاهکار احمد کسروی، همین کتاب حدود یک هزار صفحه ای اوست.
مصاحبه شونده ما در این برنامه رادیویی، ازدیگر نویسندگان ایرانی چون رحمت الله توفیق و رحمت الله خان معتدل الوزاره و کتاب های آن ها هم نام می برد که به این حادثه و در همان زمان پرداخته اند. حال چرا شما و من آن جنایت را انکار می کنیم؟ دلایلمان چیست؟ در حالی که حد اکثر کار علمی که می توانیم بکنیم، مطالعه در باره آن بوده و هست اما شاید بتوانیم در باره تعداد کشته شده ها علامت سوال بگذاریم.
گر چه دکتر حاتم جبارلی دلایلی را می آورد اما من نمی توانم باور کنم که چنان حادثه تلخی در بخشی از ایران من، رخ داده باشد و تقریبا 100 درصد روشنفکران و دانشگاهیان یک صد سال اخیرایران در باره آن سکوت کرده باشند. ناباورانه، تحقیقات جبارلی را به چالش می کشم:
“اگر چنین حادثه ای در این مقیاس رخ داده باشد، چه طور حافظه ما مردمان در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان آن را فراموش کرده است؟ هنوز یک صد سال از آن حادثه نمی گذرد و ما آذربایجانی ها در شهرهایمان با ارامنه دوستی و همسایگی داریم و هیچ کدورتی هم در میان ما نیست. این در حالی است که ارمنی ها در مناطق مهم شهرهای ما ساکن هستند و در همان شهرهای ما از حقوق اجتماعی خاصی مانند داشتن مدرسه به زبان ارمنی برخوردارند که ما مردم آذربایجان از چنان حقوق اولیه و اجتماعی محرومیم. حقوقی که هم دولت های سلسله پهلوی ها و هم جمهوری اسلامی آن حقوق را از ما شهروندان آذربایجانی دریغ کرده است.”
حقوقی که امثال شما آکادمیسین های ایرانی یا در ندادن آن حقوق به ما آذربایجانی ها، کردها، بلوچ ها، ترکمن ها، عرب ها، و …ها با دولت مرکزی هم صدا بوده اید و ما را مستحق نداشتن زبان خودمان می دانستید و یا با سکوت سنگین و سیاه خودتان، از اعمال غیر انسانی و غیر قانونی دولت ها حمایت کرده اید. این حمایت های غیر انسانی و سکوت ها هنوز هم ادامه دارد.
من نمی گویم و ادعا هم نمی کنم که قتل عامی به همان شدت و حدت در آذربایجان ایران رخ داده باشد اما چند تن از محققان آذربایجانی در شهرهای آذربایجان ایران هم کتاب هایی را منتشر کرده و بر وجود قتل عام صحه گذاشته اند که می توان از کتاب “قتل عام مسلمانان در دو سوی رود ارس” نوشته صمد سرداری نیا نام برد.
در همین تحقیق چند روزه، لیستی از کتاب ها را یافته ام. استاندار وقت آذربایجان، مرحوم “علی دهقان” در کتاب “تاریخ رضائیه” موضوع قتل عام اهالی آذربایجان را شکافته است. طبیعی است که بدانیم، نوشته های او بسیار دقیق تر از دیگران خواهد بود. چرا که علی دهقان به منابع و اخبار محرمانه و دولتی هم دست داشته و علت سکوت دولت ایران در قبال آن قتل عام را هم می دانسته است.
“خاطرات معتدل الوزاره” (شاید هم با نامی مشابه آن) که پر از مباحث ناهمگون است، به این حادثه تاریخی پرداخته است.
در همین اواخر و در سال 1388 کتاب جدید به کوشش جوانی از ارومیه با نام “1915 مسلمانلارین سوی قئرئمی آذربایجاندا و عثمانلی دا” (1915 قتل عام مسلمانان در آذربایجان و در عثمانی) منتشر شده است که نویسنده در همین فیس بوک هم فعال هست و ادعا می کند که برای نوشتن این کتاب، مسافرت های زیادی را انجام داده و مدارکی زیادی را از زبان های مختلف گرد آورده و ترجمه کرده است. من در همین روزها تلاش خواهم کرد تا لیستی از منابع را منتشر بکنم.
جناب بایگان گرامی، شما در این کامنت گفته اید که “ترکی بلد نیستید.” چرا؟ چرا من زبان شما را به زور یاد گرفته ام اما شما زبان من را یاد نگرفته اید؟ چه اجباری در کار بوده و هست که این معادله نامتوازن ادامه داشته باشد. چرا از یک دوست نخواسته اید تا به همراه شما به این ادعای بسیار جدی گوش کند و برای شما ترجمه کند؟
در ادامه همین کامنت آورده اید که ” برای من باعث کمال تعجب است که چگونه ممکن بود 150000 هموطن آذری ما در داخل ایران توسط هر نیروئی قتل عام بشود و هیچ کسی هم خبر آن را نشنود؛ مخصوصا انسانهای سرو زبان دار و شجاعی مثل احمد کسروی باشند و هیچ چیز راجع به آن ننویسند بنده تقریبا تمام کتابهای احمد کسروی را دارم و خوانده ام و میدانم چه انسان شجاعی بود و امکان نداشت ستمی مخصوصا اینچنین در جائی صورت بگیرد و ایشان سکوت بکنند ، و یا پرفسور عنایت الله رضا که از برجسته ترین دانشمندان ایران بود و آن کتب ارزشمندی نوشت و مخصوصا در کتاب آذربایجان و اران دست های پنهان در نام گذاری اران به آذربایجان را کاملا نشان داد سکوت بکند.” من در باره آثار احمد کسروی نوشته ام اما نمی دانم که عنایت الله رضا چیزی نوشته یا ننوشته است.
از همین پاراگراف شما بر می آید که به بیماری “ایئولوژیک” “پان ایرانیست”مبتلا هستید و با استناد به کتابی از جناب عنایت الله رضا بر “آران” بودن نام کشوری که مردم خودشان نام آذربایجان را بر سرزمین خود برگزیده اند، انگشت گذاشته اید و انتخاب آنان را نمی پذیرید. من نمی دانم، آران کجا بوده و هست اما می دانم که در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی جمهوری آذربایجان هزاران چون شما آکادمیسین هستند که به کار آکادمیک مشغولند و صدها کتاب در باره تاریخ و زبان، فرهنگ و جغرافیای آن جا نوشته شده است.
اما درد من در آذربایجان جنوبی یا آذربایجان ایران، درد خودم هست و مشکل همسایه ها را نمی توانم بر دوشم بکشم. ایران شما در من و آذربایجان من، توان حمل مسئولیت های خودم را هم باقی نگذاشته است. شما چرا به تغییر هزاران نام ترکی در جغرافیای ایران اشاره نمی کنید؟ چرا با سکوت خود، تغییر آن ها را تایید می کنید؟
“آران” را ناسیونالیست –امپریالیست های ایرانی بکار می برند و به خاک یک کشور مستقل طمع دارند و نشان می دهند که آذربایجان باید به خاک ایران ملحق شود تا مانند عرب ها در ایران، مانند ترک ها در ایران، مانند بلوچ ها در ایران، مانند ترکمن ها در ایران، مانند … در ایران، همه تاریخ، تمدن و حقوق شهروندیشان را از دست بدهند و تابع اراده و دیدگاه ایدئولوژیک (اسلامی یا ناسیونالیست گذشته گرا) شما شوند تا چه حق و حقوقی از دستان خسیس ایرانیان به دهان آنان بچکد؟ این نوع نگرش، از روحیه استعماگرانه و استثمارگرانه ایرانیان بر می خیزد.
شما در ادامه کامنت خودتان آورده اید: ” و من فکر نمیکنم اینقدر تمام مردم آذربایجان کم دانش و یا ترسو بودند که نه از این موضوع با خبر شدند و نه جرئت بیان آن را داشتند.” و با این جمله، مسئولیت ها را از دوش حکومت و ایران برداشته و بر دوش مردم بدون سلاح و صلح دوست و صلح طلب آذربایجان گذاشته اید. فراتر هم رفته و مردم آذربایجان را “کم دانش و ترسو” خطاب کرده اید.
یادتان باشد، شما از مردمی سخن می گویید که مشروطه را مدیون شجاعت و آزادی خواهی های آن ها هستید. اما اگر در همان زمان، مردم آذربایجان بر خلاف اراده ایران، دست به سلاح می بردند، چه می گفتید و عکس العملتان چه می بود؟ مگر نه این که این مردم را محکوم می کردید؟ نه؟
پس چرا در مورد اراده این ملت برای اعاده اصل “ایالت و ولایت” قانون اساسی مشروطه و تاسیس دولت خودمختار در خاک آذربایجان، ما را و پدران ما را محکوم می کنید؟ مگر نه این که ما باید تصمیم می گرفتیم که چگونه می خواهیم خودمان و خاکمان را اداره کنیم؟
چرا به ما و اراده تاریخی پدران ما احترام نمی گذارید و آن حقیقت تاریخی را نمی پذیرید؟ چرا به پدران ما حمله و بی حرمتی می کنید؟ چه کسی حق اینگونه قضاوت و داوری را به شما داده است؟
آیا حمله و هجوم پدران شما بر خاک ما و تبلیغات منفی و شدید شما علیه “فرقه دموکرات آذربایجان” و اراده مردم آذربایجان، روحیه استعمارگرانه و استثمارگرانه شما را نشان نمی دهد که خودتان را برتر از ما مردم این خاک می دانید و برای زندگی ما تصمیم می گیرید؟
شما چه چیزی کمتر از استعمار و استثمار انگلستان، فرانسه و … دارید؟ فرق آذربایجان با هند و الجزایر در چیست؟ می توانم به جرات بگویم که استعمار و استثمار آن دولت های اروپایی بهتر از استعمار و استثمار ایران بوده و هست. حد اقل، آن ها به مستعمره ها اجازه دادند تا زبان خودشان و فرهنگ خودشان را هم زنده نگه دارند. شما با گذشت ده ها سال از دوران چنان استعماری، بر خلاف قوانین و عرف بین الملل، به ما حق داشتن مدرسه و دانشگاه بنا به نیازهای زبانی، فرهنگی، تاریخی و تمدنی خودمان را نمی دهید. اگر این رفتار شما استعمارگرانه نیست، چیست؟
در ادامه فرمده اید: “موضوع دیگر اینکه برای کشتن این تعداد انسان در هرجائی و مخصوصا ایران باید انگیزه ای باشد و بعد یک نیروی قوی ومنسجم آن را رهبری بکند. با توجه باین نکته و اینکه آذری ها مسلمان بوده و هستند و ارامنه مسیحی و اساسا مهاجر از کشوری دیگر ، در نتیجه کشتن مسلمانان در کشوری مسلمان بدست مسیحیان آنهم با این تعداد و آنهم در 1918 یعنی حدود جنگ دوم جهانی و زمانیکه ایران مشروطه شده بود هیچ جائی برای قبول این ادعا باقی نمیگذارد
” حق با شماست. من هم فکر می کنم که انگیزه ای در کار بوده و بعد هم نیروی قوی و منسجمی هم در پشت سر این قتل عام بوده است. اما این که چه بوده و چه می خواسته را در آثار کسروی می توان یافت ولی چرا به آرشیوهای محرمانه ایران، عثمانی، آذربایجان، آمریکا، انگلستان، روسیه و … سر نمی زنید. در منابعی که در بالا نام برده ام و در آینده لیستی از آن ها را منتشر خواهم کرد، شما جای پای قدرت های مسلط در منطقه را می بینید. اما شما با این جمله ها نباید به دنبال آن باشید که آذربایجانی ها را متهم کنید. چه طور، آذربایجانی هایی که به آسوری ها و ارمنی ها پناه داده بودند و سلاحی هم در دست نداشتند، اقدام به کشتار آن ها کرده اند؟ و در پاسخ، قتل عام شده اند؟ اگر هم چنین کنش و واکنشی بوده، از طرف مردم آذربایجان نبوده است.
همین دکتر حاتم جبارلی مدعی است که 80 هزار تن از نیروهای مسلح ارمنی که در قشون عثمانی بر علیه انگلستان و روسیه و … می جنگیدند، با راهنمایی مسیونرهای ارمنی، مسیحی، کلیسا و افسران عالیرتبه انگلستان و روسیه، از اردوی عثمانی جدا شده و به آذربایجان آمدند و بعد از اندکی، آذربایجان را محل مناسبی برای تشکیل دولت ارمنی یافتند. چرا که دولت مرکزی ایران ضعیف بوده است. اما کسانی هستند که از تمام شدن آذوقه آن ها و هجوم افراد مسلح به خانه ها برای بدست آوردن مواد غذایی و در نتیجه کشتار مردم سخن می گویند اما این مسئولیت شما آکادمیسین هاست که آن ها را بی طرفانه بشکافید.
احمد کسروی در همین کتاب، کمک مالی دولت آمریکا به افراد مسلح ارمنی را به صراحت رد می کند و مدعی می شود که پولی که از آمریکا آمده بود، از طرف مقام های دولتی آمریکا نبوده، بلکه از طرف کلیسا و برای کمک به مردم نیازمند بوده اما مسیونرهای مسیحی آن را در اختیار ارمنی های مسلح گذاشته اند و برایشان سلاح خریده اند.
باید بدانید که جنگ جهانی دوم در سال های 1940- 1945 رخ داده است. در سال 1918 جنگ جهانی اول ادامه داشته است و بسیاری معتقدند که در همین سال بود که انقلاب در روسیه بوقوع پیوست و نیرهای روسی، به سرعت عقب نشینی کردند و سلاح ها و تجهیزاتشان را به ارمنی ها در این منطقه سپردند و رفتند. اما آیا واقعیت دارد؟
امیدوارم همان طور که نوشته اید، آکادمیک بوده و به دور از تعصب و پیش داوری و این که ترکیه داستان سازی می کند، به تحقیق بپردازید و نتایج تان را با ما شریک شوید. اتهام زدن به ما آذربایجانی ها، نشانگر ذهن پیشداورانه و ایدئولوژیک نگری شماست. بعضی ها نوشته اند (نمی توانم به منابع خاصی استناد کنم. از دوستان محقق در این زمینه، شنیده ام) نیروهای مسلح ترکیه وارد خاک ایران می شوند و به استخدام نیروهای محلی برای کمک به نیروهای عثمانی اقدام می کنند و سپس ارمنی ها را سرکوب و از خاک این خطه از آذربایجان به بیرون می ریزند و ایران کاری نمی کند. اگر چنین باشد، چرا ایران و ایرانیان سکوت نکنند؟ خجالت آور نیست؟ کسروی گفته است که ارمنی های مسلح تا بندر شرف خانه در غرب تبریز پیش روی داشته اند.
شما و من و هر اندیشمند و آکادمیسینی می دانیم و می دانند که هر کسی در زمینه کاری خود می تواند (شاید بتواند) از تحقیقات هم رشته ای های خود باخبر باشد و این که فلان کسان در جریان چنان تحقیقاتی نیستند و آگاه نیستند، دلیل بر آن است که آن افراد و دوستان شما، از وجود چنان تحقیقاتی بی اطلاع هستند. اما تا آن جایی که من می دانم، 5 آکادمیسین در جمهوری آذربایجان در باره این موضوع به تحقیق مشغولند. سه تن از دانشجویانی ترک ایران هم در میان اسناد محرمانه ای که در آرشیوهای جمهوری آذربایجان بدست آمده، در باره مدارک قتل عام در آذربایحان جنوبی، تحقیق می کنند.
آقای توحید ملک زاده هم تز دکترای خود را در باره قتل عام در شهرها و روستاهای آذربایجان بوسیله “جلیلوها”ی ارمنی و آسوری به پایان رسانده است. امید که بتوانم با ایشان هم گفتگویی را انجام بدهم.
دوست من، شما در کامنت دوم تان، ملایم تر به نظر می رسید و اعتراف می کنید که کشتن 150000 نفر کار ساده ای نیست و از عهده چند نفر و در چند روز برنمی آید. من با شما موافقم و همان طور که نوشتم، تعداد کشته شدگان این جنایت تا یک میلیون نفر هم برآورد شده است و حتما این جنایت و قتل عام کنندگان، پشتوانه قدرتمندی در ایران و سیستم سیاسی و آموزشی آن داشته اند که تا این سال ها هم توانسته اند سایه سکوت سنگین بر آن حادثه را در ایران مدیریت کنند.
دوست آکادمیسین من؛ جناب بایگان گرامی، چه ربطی به شما و من دارد که در کشور دیگری چه می گذرد اگر خود ما به همان درد مبتلا هستیم. چرا اصرار می کنید که نام آن جا آران بوده و آن را تغییر داده اند و چرا فکر می کنید که آن ها کمتر از شما منافع ملی خودشان را می شناسند. چرا همانند جمهوری اسلامی ایران و اندیشمندان ایدئولوژیک آن، و مبلغان سیاسی آن، فکر می کنید که “صهیونیست ها” و “یهودیان” آن جا را اداره می کنند؟ آیا این نوع نگرش شما بر قضاوت های علمی و اجتماعی شما تاثیر نمی گذارد؟
من کاری به سیاست و سیاست مداران در آذربایجان یا ترکیه و هر کجای دنیا ندارم. می خواهم خودم را از دست هر نوع ایدئولوژی نجات دهم. ولی شما آزادید که تسلیم ایئولوژی اسلامی و ضد صهیونیست باشید یا باستانگرای واپس گرا باشید. در هر حال موفق باشید و ممنونم که این تبادل فکری را انجام دادید.
انصافعلی هدایت
Hassan Baygan
آقای انصاف علی هدایت من ترکی بلد نیستم و متاسفانه مباحث صدای آمریکا را نفهمیدم ولی همین متن کوتاه شما همه مطلب را میرساند. برای من باعث کمال تعجب است که چگونه ممکن بود 150000 هموطن آذری ما در داخل ایران توسط هر نیروئی قتل عام بشود و هیچ کسی هم خبر آن را نشنود؛ مخصوصا انسانهای سرو زبان دار و شجاعی مثل احمد کسروی باشند و هیچ چیز راجع به آن ننویسند بنده تقریبا تمام کتابهای احمد کسروی را دارم و خوانده ام و میدانم چه انسان شجاعی بود و امکان نداشت ستمی مخصوصا اینچنین در جائی صورت بگیرد و ایشان سکوت بکنند ، و یا پرفسور عنایت الله رضا که از برجسته ترین دانشمندان ایران بود و آن کتب ارزشمند را نوشته و مخصوصا در کتاب آذربایجان و اران دست های پنهان در نام گذاری اران به آذربایجان را کاملا نشان داد سکوت بکند. باید با قا طعیت بگویم که امثال کسروی در هموطنان دلیر آذربایجان بسیار بوده و هستند و من فکر نمیکنم اینقدر تمام مردم آذربایجان کم دانش و یا ترسو بودند که که نه از این موضوع با خبر شدند و نه جرئت بیان آن را داشتند. موضوع دیگر اینکه برای کشتن این تعداد انسان در هرجائی و مخصوصا ایران باید انگیزه ای باشد و بعد یک نیروی قوی ومنسجم آن را رهبری بکند. با توجه باین نکته و اینکه آذری ها مسلمان بوده و هستند و ارامنه مسیحی و اساسا مهاجر از کشوری دیگر ، در نتیجه کشتن مسلمانان در کشوری مسلمان بدست مسیحیان آنهم با این تعداد و آنهم در 1918 یعنی حدود جنگ دوم جهانی و زمانیکه ایران مشروطه شده بود هیچ جائی برای قبول این ادعا باقی نمیگذارد. بیشتر بنظر میرسد ترکیه بدلیل کشتار ارامنه و فشارهائی که بر رویش است سعی میکند چیزهائی بسازد. در آخر این را اضافه بکنم که فردی آکادمیک هستم پس مطمئن باشید اگر مدارکی مستند ارائه بشود ( بصورت کتاب یا جزوه ووو)حاضر هستم بهر قیمتی شده آنها را بخرم و مطالعه بکنم ولی مدارک باید مستند و آکادمیک باشد و نه طرح مسائلی انحرافی زیرا بعنوان مثال بنده ابدا وقتم را صرف دیدن یا شنیدن این رادیو تلویزیون های جیره بگیر در خارج اعم از اینکه از غرب بگیرند یا از ایران نمیکنم؛ بهمین ترتیب نیز توجهی به مطالب بی منطق و سند ندارم. نکته آخر اینکه در میان دوستانم در همین شهر خودمان از بزرگترین پرفسورهای کشور آذربایجان که رئیس دانشگاه باکو هم بوده تا از ارامنه و آن کسیکه بزرگترین مخالف کشتار ارامنه بوده و این مسئله را به دادگاه اروپا کشید (کسانیکه با هم در مقام کاملا مقابل قرار دارند) بعنوان دوست در کنار خوددارم و بمنزلم رفت و آمد میکنند. بنابراین خواهشمندم اگر پاسخی میخواهید بمن بدهید در سطحی معقول و مناسب باشد در آنصورت با کمال میل آنها را مطالعه کرده وبا دوستان در میان میگذارم ولی تا این لحظه ادعای شما و این برنامه تلویزیونی را ابدا معقول نمیدانم بلکه یک برنامه کاملا سیاسی جهت انحراف عقاید و زمینه چینی خاص سیاسی برای اهداف بعدی میدانم.
Hassan Baygan
با تشکر از توضیحات شما همانطور که نوشتم حاضرم هرگاه مدارکی تهیه شد بهر قیمتی باشد آنها را بخرم و مطالعه بکنم.
خیلی عالی است که شما مسئله را بیطرفانه پیگیری میکنید. راستش اگر کسانی بخواهند حتی 150000 گوسفند را سر ببرند کار به این اسانی ها نیست و آن گوسفندان نیز صاحبی یا کسی را دارند که سروصدا راه بیندازد ولی 150000 انسان را به این سادگی نمیتوان کشت باید هزاران نیرو وارد کارزار بشوند. بنده تجربیات نظامی نیز در کنار سیاسی و فلسفی دارم و میدانم کشتن 150000 نفر کار یک روز و دو روز و تعدادی آدم انگشت شمار بدون پشتوانه نیست. در ضمن همانطور که نوشتم هموطنان آذری من مردمان غیور و شجاعی هستند و نه تنها اجازه چنین کاری را نمیدهند بلکه اگر هم چنان شده حاضر به خفه کردن صدای این جنایت نیستند و نیازی به آن ندارند که ارانی ها بجای آنها سرو صدا براه بیندازند. بهر حال منتظر نتیجه تحقیقات شما هستم. در ضمن من 18 آپریل به ایران میروم و یکی دو ماه آنجا خواهم بود و با بسیاری از اهل علم تماس خواهم داشت و راجع به این مسئله از آنان خواهم پرسید. اما اگر نام کتب و صفحاتی را که به این کشتار اشاره شده بنویسید متشکر خواهم شد. آخرین نکته اینکه اگر آیت الله بروجردی چنین نوشته شاید از روی تعصب مذهبی بوده هرچند ایشان معمولا در سیاست دخالت نمیکردند بهر حال میتوانم از اقوامم در بروجرد که اتفاقا از بزرگان علم و ادب آنجا و در سنین بسیار بالا هستند سئوال بکنم. منتظر نتیجه تحقیقات شماهستم.موفق باشید.
Hassan Baygan
یک نکته دیگر یادم آمد و اشاره بدان بد نیست. چندی پیش با همین دوست ارانی ( آذربایجان کنونی) به مسافرت رفته بودم
یکی از اقوام نزدیک ایشان که او هم پرفسور و قبل از ایشان رئیس دانشگاه باکو بود تماس گرفت و در آی پاد صحبت حضوری بزبان انگلیس داشتیم. ایشان همانند این دوست من خیلی با ارامنه مخالف بودند اما هر دو اینها از دست حکومت فعلی اران (آذربایجان) فرار کرده بودند و صراحتاً اذعان میکردند که آذربایجان ( اران نام قدیمی و تاریخی آن است که از اوایل قرن 20 به آذربایجان تغییر نام داده شد) اکنون زیر سلطه یهودیان صهیونیست قرار دارد. این واقعیتی است که من سالهاست از آن مطلع بودم و از قضا حتی کنترل تمام چاههای نفت نجا بدست صهیونیستهاست. با این وضع اگر تعدادی بظاهر آذربایجانی ( ارانی) ولی در اصل وابسته به سیستم جهانی صهیونیسم چنین مسائلی را برای اختلاف اندازی بگویند کار عجیبی بنظر نمیرسد.
ENSAF: چرا نمی خواهند ما در باره قتل عام آذربایجانی ها مطلع شویم؟