بحثی در ادبیات و زبان شناسی ِ سیاسی
در یک تعریف کلی از زبان میتوان چنین گفت:
زبان یعنی شیوه، روش یا وسیله ارتباط و تبادل اطلاعات.
زبان میتواند آن چیزی باشد که مردمان بصورت عادی و روزمره با هم صحبت میکنند مانند زبان پارسی، عربی، چینی، انگلیسی ووو.
زبان میتواند بصورت علامت باشد مثلا در گذشته اشکال یاعلاماتی می کشیدند و بوسیله آن زبان پیامی را به دیگری یا دیگران میرساندند.
زبان میتواند با علامات دست یا صورت و بدون هیچ صوتی باشد.
زبان میتواند میان دو وسیله باشد مثلا دو اتومبیل در حال حرکت بوسیله چراغ یا بوق زدن با هم صحبت میکنند و یک رانند با زدن چراغ چشمک زن به دیگران اعلام میکند که میخواهد به کدام طرف برود.
در سالهای اخیر زبان های جدید بسیاری ایجاد شده است مثلا زبان برنامه نویسی کامپیوتر.
اما صحبت این نوشتار تمام این گستردگی را شامل نمی شود بلکه بسیار محدود تر است.
آنگاه که زبان عادی که مردم با هم صحبت میکنند بصورت نوشته در آید تقریبا با زبان گفتاری یکی است. لیکن همین زبان وقتی در علوم مختلف عقلی و عملی بکارمیرود تفاوت هائی پیدا میکند و کلمات میتوانند معانی دیگری سوای معنی اولیه و ریشه ای خود بگیرند. حتی در بسیاری موارد اسم یک شخص که معنی خاصی هم میتواند داشته باشد بر روی یک اختراع و یا یک فرمول گذاشته می شود. در نتیجه اگر زمانی بخواهیم از راه ریشه یابی آن نام به ریشه پیدایش آن چیز برسیم راه به جائی نخواهیم برد.
با این مقدمه مختصر به مبحث زبان در ادبیات سیاسی میرسیم. شاید بکار بردن همین کلمه ادبیات سیاسی خود جای بحث داشته باشد ولی در یک تعریف و یا پذیرش کلی مقصود این است که هر نوشتاری که با الفبای عادی و با کلمات و املاء و دستور زبان معمولی نوشته شود میتواند شکلی از ادبیات باشد که باید قوانین دستوری را در خود داشته باشد و نمیتواند از آن خارج شود و مثلا ً نمی شود جای افعال و ضمایر و… را خارج از قانون اصلی و هر کجا بخواهیم بگذاریم بلکه باید با رعایت قوانین دستوری به شکلی مطلب را نوشت که کاملا قابل فهم باشد. پس در اینجا علی الحساب می پذیریم که نوشته های سیاسی هم نوعی از ادبیات است که بدان ادبیات سیاسی میتوان گفت. اما این ادبیات سیاسی انشاء خاصی دارد و در آن کلمات خاصی نیز بکار میرود که میتواند از معنی اصلی و اولیه آن کلمات بسیار دور باشد.
برای روشن شدن موضوع و کوتاه کردن کلام چند کلمه اولیه سیاسی را در نظر میگیریم. در زبان عادی کلمات کثیف و خونخوار وجود دارد که در نوشته های سیاسی هم بکار میرود. ولی آیا وقتی گفته می شود فلان کشور یا دولت یا رژیم خونخوار است بدین معنی است که روزانه خون مردم را در لیوان میریزند و می خورند؟ هر چند در میان ایرانیان به صراحت حتی میگویند که فلان رژیم خونخوار خون مردم را در شیشه کرده و می خورد. اما اینها واقعا ً به معنی آن نیست که خون مردم را با وسایلی میگیرند و می نوشند بلکه مقصود ریختن خون و یا گرفتن مال و املاک مردمان است.
حال برای اینکه موضوع بهتر مشخص شود به بررسی کلمه کثیف در انشاء سیاسی پرداخته می شود. در ابتدا به بررسی معنی لغوی آن پرداخته می شود. برای اینکار از میان انبوه فرهنگهای لغات تنها از دو کتاب فرهنگ عمید و غیاث اللغات استفاده می شود.
فرهنگ عمید- تالیف حسن عمید چاپ سوم 1347 تهران. این فرهنگ که زمان زیادی از تالیف آن نمیگذرد از بسیاری جهات بسیار ارزشمند است مخصوصا ً معانی کلمات و اعراب گذاری ها به نسبت بقیه بهتر است.
کَثافَت – عربی. با فتح ک – انبوه شدن، درهم شدن، ستبر شدن، در فارسی بمعنی چرک بودن و پلیدی میگویند.
کَثیف – عربی. با فتح ک – غلیظ ، ثقیل، ستبر، انبوه، چگال، در فارسی بمعنی پلید و چرک آلود میگویند.
غیاث اللغات تالیف غیاث الدین محمد …شرف الدین رامپوری که در سال 1242 هجری قمری تالیف کرده است.
کثافت – بفتح- ضد لطافت. و سطبر و غلیظ شدن و فراهم شدن ( از منتخب و غیره)
کثیف – سطبر و تیره. ضد لطیف ( از لطائف و منتخب)
همانطور که دیده می شود در فرهنگ عمید که جدید تر است و در ایران نوشته شده معنی اصلی عربی کلمه با آنچه در فارسی از آن برداشت میکنند بسیار دور است. یعنی معنی اولیه و واقعی کثیف و کثافت که کلمه ای عربی است با آنچه که معادل پلید و ناپاک در فارسی است ابدا ً ارتباطی ندارد. حال به چه دلیل و چگونه و از چه زمانی چنین تغییری در معنی کلمه ایجاد کرده اند و ریشه اش کجاست، کاری است که چندان به موضوع این بحث مربوط نیست.
در کنار آن غیاث اللغات را داریم. نویسنده از اهالی مصطفی آباد ایالت آگره و اود هند می باشد که این کتاب را بعد از 14 سال زحمت و تلاش در هند تالیف کرده است. وقتی به معنی کلمات کثافت و کثیف در این کتاب نگاه می اندازیم می بینیم که آن معنی پلید یا ناپاک را نیاورده است. دلیل آن چیست؟
دو دلیل میتوان برشمرد:
اول اینکه کلمه کثیف در آن زمان در هند به جای پلید و ناپاک بکار نمیرفته است.
دوم اینکه هنوز در آن زمان ( اکنون سال 1434 هجری قمری هستیم یعنی حدود 200 سال پیش) این معنی جدید ( پلید و ناپاک) برای کثیف درهیچ کجا بکار نمیرفته است.
حال میتوان پرانتزی باز کرد که چه بلائی بر سر زبان پارسی در آن دیار آمد و چگونه و توسط کی از میان رفت. در تواریخ همیشه تاریخ هند را با ایران یکی می دانند و تا همین اواخر زبان آنها با ما یکی بوده است. بطوریکه بابریان که اعقاب تیمور و مغول و حاکم بر هند بودند و دربارشان در دهلی بود همه بزبان پارسی صحبت میکردند. آنها بزرگترین ادبا و دانشمندان را تربیت کردند و بهترین آثار پارسی را بوجود آوردند. در اینجا تنها چند نمونه از آثار برجسته بزبان پارسی نوشته شده در آن دیار آورده می شود:
کتاب 8 جلدی تاریخ الفی بزبان پارسی بسیار شیرین توسط قاضی احمد بن نصرالله تتوی و آصف خان قزوینی نوشته شده است.
نمونه دیگر همین فرهنگ لغت پارسی غیاث اللغات است.
و البته یکی از مهمترین ها بیدل دهلوی است. بیدل دهلوی ( 1054 – 1132 ه . ق) خود از ترکان برلاس بود که در دهلی زندگی میکرد و زیر بار دربار هم نرفت. او یکی از بزرگترین شعرای پارسی گوی است بطوریکه مقام او در نزد افغانان و تاجیکان بالاتر از حافظ است.
چگونه آن زبان توانست بر حاکمان مغول غلبه کند. جواب چندان پیچیده نیست زیرا حتما ً مردمانی که اکثریت غالب بودند و در آنجا پیش از غلبه مغولان زندگی میکردند به آن زبان حرف میزدند و می نوشتند بطوریکه حاکمان مغول، مغلوب این فرهنگ وزبان شدند. نکته این جاست که این فاتحان آمدند تا بمانند پس در نتیجه در آن مردم حل شدند.
اما چرا و چگونه این زبان از میان رفت بطوریکه اگر اکنون یک نفر از ایران به دهلی برود و یا یک نفر از ساکنان آنجا به ایران بیاید زبان یکدیگر را نمیفهمند؟ هم چنین نمیتوانند خط یکدیگر را بخوانند؟ این قسمت از کارهای استعمارگران انگلیسی است. تاکتیک روشن بود برای اینکه میان مردمان تفرقه انداخت باید زبان آنها را تغییر داد. زیرا آنها نیامده بودند تا بمانند. مقصود آن است که شاهان بابر به هند آمدند و بساط سلطنت خود را آنجا قرار دادند و در مردم و جامعه حل شدند ولی شاه انگلیس در انگلیس بود.
تغییر زبان و دین دو کار بسیار مهم در ایجاد اختلاف است که میتواند میان یک گروه از مردم تفرقه بیندازد و آنها را از همدیگر بسیار دور بکند. مثلا در کره با تغییر دادن دین مردمان کره جنوبی اختلافی فرهنگی میان آنها با کره شمالی ایجاد کردند. این دو مورد اندکی از مواردی است که توسط غرب برای سوء استفاده از سایر مردمان بکار بسته شد.
در تاجیکستان نیز با تغییر خط آنها اختلافی با سایر هم زبانان که پارسی و دری گویان هستند ایجاد کردند هرچند تاجیکان توانستند حرف زدن خود را حفظ کنند اما با تغییر خط اکنون مشکل خواندن متون قدیمی خود را که به خط عربی است دارند. همچنین مشکل خط یا خواندن و نوشتن تاجیکان با سایر هم زبانان اشان وجود دارد.
باز میگردیم به کلمه کثافت. این کلمه در حال حاضر در زبان پارسی بمعنی چیز پلید است که میتواند انسان را پلید یا کثیف بکند. اما دقیقا هم این چنین نیست مثلا ً خوراکی که ما میخوریم اگر در همان زمان صرف غذا بر روی لباس ما بریزد لباس ما را کثیف میکند در حالیکه خود خوراک کثیف نیست.
حال ببینیم استفاده این کلمه در باره انسانها و جوامع چگونه است. مثلا وقتی میگویند فلانی انسان کثیفی است مقصود این نیست که باید حمام برود و لباس هایش راعوض بکند. این شخص میتواند بسیار تمیز و مرتب باشد وهمیشه هم حمام رفته و لباس های کاملا تازه شسته شده بر تن داشته باشد. پس مقصود چیست؟ منظور از خطاب شخص به کثیف بودن رفتار و عمل آن شخص در جامعه و شاید جهان باشد.
حال که صحبت به کثیف و متضاد آن تمیز رسید جای بررسی این کلمه نیز هست.
فرهنگ عمید:
تَمیز – عربی- ( تَ ) ماخوذ از کلمه تمییز عربی، پاک، پاکیزه، فرق و امتیاز، هوش و فراست.
تمییز – عربی- (تَ ) جدا کردن، فرق گذاشتن، امتیاز دادن، جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر، قوه نفسیه که انسان بوسیله آن معانی را استنباط میکند، و نام یکی از ابواب نحو. سن تمییز: سنی که وقتی انسان به آن برسد نفع و ضرر خود را می شناسد.
غیاث اللغات:
تمییز – به دو یای تحتانی بر وزن تفعیل- به معنی جدا کردن. ماخوذ از میز بالفتح. اما فارسیان یک یا را بنابرتخفیف حذف کنند و تمییز بر وزن عزیز میخوانند ( از چراغ هدایت و غیر آن ).
این نیز مثال جالبی است که نشان میدهد این کلمه عربی را در فارسی به معنی ای کاملا متفاوت با اصل معنی عربی آن بکار میبرند. در حالیکه بهتر است همان کلمه پاک و پاکیزه و به جای کثیف نیز پلید و ناپاک را بکار برد.
حال اگر همین کلمه کثیف را مثلا در باره کشور هند بکار ببرند و در جائی بگویند: هند کشور کثیفی است. این به چه معنی است؟ به این معنی است که در هند بهداشت رعایت نمی شود و حیوانات در شهر ها رها شده اند و مدفوع شان را نیز در همان خیابان ها میریزند و امثالهم. اما ابدا ً به آن معنی نیست که کشور هند در امور سایر کشورها دخالت میکند. اما اگر بگویند آمریکا و اسرائیل کشورهای کثیفی هستند معنی برعکس است. زیرا در این کشورها ( البته نه در همه جای آمریکا) بهداشت رعایت می شود و ابدا ً قابل مقایسه با هند نیست. اما برخلاف هند این کشور در امور سایر کشورها دخالت میکنند و هر کجا جنگی در گیر است و مردمان کشته و بی خانمان می شوند پای این کثافت ها در میان است. در اینجا کثافت یک بار سیاسی دارد و نشانگر اعمال و رفتار سیاسی ضد انسانی است.
در همین جا هم هست که وقتی میگویند خون آشام همین معنی را پیدا میکند. یعنی کشورهائی که با ریختن خون مردم (که از روی تنفر به آنها لقب خون آشام میدهند) به زندگی خود ادامه میدهند و اگر رفاه و ثروتی در آن کشورها هست نتیجه همین اعمال جنایتکارانه و کثیف است. ولی متاسفانه بدلیل نبودن قدرتی بین المللی نمی توان این جنایتکاران کثیف را که دستشان به خون آلوده است به محاکمه کشید.
در همین جا باز به یک اصطلاح دیگری رسیدیم. دست آلوده بخون. در حالیکه رهبران این کشورها شاید حتی یک سیلی هم به کسی نزده باشند پس چرا میگویند دستشان آلوده به خون است. دلیل آن روشن است زیرا در عصر حاضر همانند چند قرن پیش نیست که شاهان وسلاطین خود به جنگ میرفتند بلکه در این عصر رهبران سیاسی در اتاق های امن و شاید هزاران کیلومتر دور تر از جبهه های جنگ نشسته اند و دستورات و فرامین را صادر میکنند. مسلم است که در این جنگ ها مسئول اصلی همین افراد هستند و نه آن سربازان ساده که در جبهه هستند. پس در اساس دست های اینهاست که آلوده بخود است.
اما نقش مردم عادی این کشورها در این کشتار ها و جنایات کثیف چیست؟ چرا این مردم عکس العمل درست و تعیین کننده انجام نمیدهند؟
برای این سکوت یا بی تحرکی مردم دلائل ریز و درشتی را میتوان بر شمرد ولی عمده ترین آنها دو دلیل است.
1 – نادانی.
2 – حفظ منافع خود.
1 – کشورهای بزرگ که جنگ های بزرگ براه می اندازند مخصوصا ً آمریکا و اسرائیل که روزانه انسان های زیادی را در سراسر جهان بطور مستقیم با شلیک گلوله و بمب می کشند و یا بطور غیر مستقیم با فشار فقر به کام مرگ می فرستند و هزاران مشکل از جمله فساد و فحشا بر سر مردم جهان می آورند، این کار را تنها با قوه قهریه انجام نمیدهند بلکه میبایست مردمی را شستشوی مغزی بدهند تا عوامل دست آنها برای کشتار باشند. پس با تبلیغات و گفتارهای دروغ عده زیادی را فریب می دهند.
2 – در کنار فریب دسته اول، عده دیگری هم در این کشورها بواسطه اندک رفاه یا ثروت از قبیل خانه یا اتومبیل و همین خرده ریز ها حاضرند در خدمت جنایتکاران باشند.
هیچ دولت یا شخص یا گروهی به جائی وقدرتی نمیرسد مگر اینکه بتواند از یک مجموعه انسان ها استفاده یا سوء استفاده بکند.
مردمانی که در این کشورها ساکن هستند نه میتوانند کاملا ً از خود رفع مسئولیت بکنند و نه اینکه تمام مسئولیت بر عهده آنهاست. اما جای سئوال این جاست که چرا نیروهای فعال سیاسی بشر دوستی در این کشورها پیدا نمی شود تا جلوی اینهمه جنگ و کشتار و جنایاتی را که توسط دولت های آنها در جهان براه می افتد بگیرند؟ برای این نیز می توان پاسخ هائی بر شمرد. از جمله اینکه در این کشورها ابدا ً آزادی سیاسی و بیان وجود ندارد و همه چیز کاملا ً بسته و زیر کنترل است و اجازه کمترین حرکت ویا حتی صدای اعتراضی به کسی داده نمی شود. در اصل همانطور که پیشتر هم نوشته بودم آزادی ودمکراسی تنها در کشور مستقل قابل پیاده شدن است و از آنجائیکه تمام کشورهای اروپائی و آمریکا مستعمرات یهودیان صهیونیست هستند در این کشورها هیچ آزادی سیاسی، بیان ودمکراسی وجود ندارد.
حال با توجه به این مسائل آیا باید گفت آمریکای کثیف و جنایتکار یا آمریکائیان کثافت و جنایتکار یا دولت کثیف و جنایتکار آمریکا و یا حاکمان پشت پرده کثیف و جنایتکار آمریکا؟
اینکه کدام باید نوشته شود بیشتر بستگی به شرایط نوشته دارد و اینکه نویسنده چه طرز فکری دارد که این یکی به دو دسته تقسیم می شود: اول اینکه همه با افکار او آشنا باشند. دوم بسادگی بتوانند افکار او را از خلال نوشته هایش بفهمند و نویسنده در متن این نکته را بروشنی بیان بکند. اما بیشتر می توان لفظ عام آمریکای جنایتکار و کثیف را بکار برد.
آن تعدادی که بواسطه شستشوی مغزی و یا تنبلی مغزی وارد این مسائل نمی شوند شاید تقصیری نداشته باشند ولی اکثر آنها زمانیکه ببینند وضع اقتصادی اشان در حال خراب شدن است و تنها راه نجات (و حتی یکی از راه ها) حمله به سایر کشورها و کشتن سایر مردمان بی گناه است چنین حرکتی را تائید میکنند. این نتیجه آن سیستم بردگی مخفی است که بر تمام غرب اعمال می شود.
در غرب وضعیت بصورتی در آمده است که بسیاری از مردم برای حفظ اقتصادی خود حاضرند دست بهر جنایتی بزنند. مثلا ً اگر در همین سوئد که همه چیز وابسته به پول یا حقوق ماهیانه است و اکثریت وسیعی از مردم صاحب هیچ خانه ای از خود( همانند جوامعی مانند ایران) نیستند، کمترین فشاری بر اقتصاد کشور بیاید و حقوق این افراد قطع بشود و آنگاه آنها نتوانند کرایه خانه را بپردازند وسایل آنها به خیابان ها ریخته خواهد شد و در آنصورت تمام این وسایل بغیر از مشتی آشغال دست و پاگیر نخواهد بود و از جانبی در عرض کمتر از یکروز عده ای می آیند و این وسایل را بعنوان آشغال میبرند. در نتیجه در این هوای سرد و زندگی در خیابان، این افراد را وادار میکند تا بعنوان مزدورانی بسیار ارزان برای هر حکومت و یا جنایتکاری وارد جنگ با هر کس یا کشوری بشوند و انسانهای بیگناهی را بکشند.
اساسا ً سیستم جوامع مستعمره شده غربی به گونه ای است که انسان ها را بسیار وابسته به اقتصاد و فرد گرا و در نتیجه بی عاطفه کرده است. بهمین دلیل آنها به نوعی وحشی ( اما با ظاهر مخفی) بار آمده اند. از همه بدتر پلیس و ماموران امنیتی و نظامی آنها هستند که دست بهر جنایتی میزنند زیرا از عواطف و روابط خانوادگی همانند جوامع شرقی بهره ندارند.
روزی در مجلسی دوستانه هنگام صرف خوراک دوستی پرسید:
این انسان هائی که به جنگ میروند و انسان های دیگری را میکشند چگونه انسانهائی هستند و از کجا می آیند که میتوانند آدم بکشند.
پاسخ دادم: این انسان ها من تو هستیم.
چشمانش گرد شد و گفت: من حتی نمی توانم سر یک گنجشک را بکنم.
گفتم: زمانیکه این رهبران جنایتکار کشورها میخواهند برای منافع مادی خود جنگ براه بیندازند همین آدم های معمولی را با تهییج و دروغ های فراوان و انواع حیله ها تبدیل به آدم کشان می کنند.
نگاه به کشورها و جنایت از زاویه ثروت یا انسانیت
فرض کنید به خانه ای وارد می شویم که بسیار بزرگ و مجلل است ودارای دهها اتاق و سالن های پذیرائی بسیار بزرگ و شیک و با وسائل گران قیمت است. در آنموقع باید به بینیم در آنجا چه میگذرد و فورا ً جو گیر نشویم و تسلیم ثروت و تجملات نگردیم و لباس نوکری برتن نکنیم و قلاده بردگی را برگردن نیاندازیم. زیرا تائید جنایتکار یعنی همین و بس.
اگر صاحب خانه این ثروت را به قیمت خون وزندگی دیگران بدست آورده ودر آن خانه تصمیماتی در همین راستا میگیرد بهترین کار آن است که آن کثافت خانه را ترک کرد. حال اگراین کثافت خانه یک کشور است ونمیتوان آن را بهمین سادگی ترک کرد باید با آن سیستم مبارزه جدی کرد.
بدترین وکثیف ترین کار همکاری با این سیستم جنایت در چنین خانه ای است. مسلما ً کسانیکه آگاهانه و برای اندکی پول ناچیز در این جنایات شریک میشوند آنها نیز کثافتی همانند رهبران میشوند.
اگر پدر خانواده ای به قیمت بیچاره و بی خانمان کردن یک عده مردم، خانه خوب و اتومبیل ووو برای فرزندان خود میخرد وظیفه آنهاست تا در یک مقطع از زندگی که به سن عقل یا سن تمیز میرسند با این مسئله برخورد بکنند و اگر نمیتوانند پس بهتر است خانه پدری را ترک بکنند. در غیر اینصورت آنها چنین راه و روشی را تائید میکنند و خود نیز در آینده همان را ادامه خواهند داد.
سخن آخر اینکه
در چند قرن اخیر غرب جنایات زیادی انجام داده و دستان این کشورها به خون میلیون ها انسان در همه جهان آلوده است. این خون با هیچ آبی پاک نمی شود مگر با کنار رفتن حاکمان ومحاکمه آنها.
دهم ژانویه 2013 21 دی ماه 1391
اپسالا – سوئد
سالروز 60 سالگی حسن بایگان