با سلام
خانم … شما سوالی کردید که پاسخ آن را در مجموع صحبتها یا نوشته هایم میتوان یافت. اگر بخواهم به صورت خلاصه پاسخ بدهم شاید باعث کج فهمی بشود با این حال مختصری مینویسم و امیدوارم اگر سوالی هست به سایر نوشته هایم مراجعه بشود. ضمنا به واسطه اهمیت موضوع پاسخ شما را عمومی میدهم:
من همواره اشاره داشته ام که وارد سیاست عملی نمیشوم بلکه به فلسفه و از جمله تیوری های سیاسی (آنچه جهانشمول باشد) به عنوان بخش مهمی از فلسفه میپردازم.
بر مبنای فلسفه من، کشورهای مختلف میبایست راه حل مناسب کشور و مردم خود را بیابند. یافتن راه و یا سیاست مناسب برای اداره هر کشوری وظیفه خود مردمان آن کشورهاست. من متعلق به همه کشورها و مردمان جهان هستم و نه کشوری و مردمی خاص. پس دستورالعمل یا نسخه خاصی برای هیچ کشوری نمی نویسم.
در فلسفه من انقلاب به معنای آنکه یکباره حرکتی صورت بگیرد و همه چیز را عوض بکند نیست، بلکه باید ابتدا عقل یا سیستم فکری را ساخت و اینکار را باید متفکران برجسته کشورها انجام بدهند و خود را متشکل بکنند و حتما و حتما باید کاملا از حیطه نفوذ قدرتهای مالی حاکم برکشورها و جهان بیرون باشند، بلکه حتی آنها را هم زیر کلید خود بگیرند و… پس این کاری زمان بر است.
اما آنچه در بعضی کشورها گذشته و میگذرد که قسمتی از آن را مردمان امروز جهان شاهد هستند و بنام انقلاب خوانده شده است زیر کلید قدرتها در جهان و در جهت منافع آنها بوده، از جمله انقلاب کمونیستی در روسیه و بسیاری کشورها در قرن گذشته و انقلاب ایران و… در نتیجه هیچکدام را نمیتوان انقلاب واقعی یعنی مستقل نامید.
البته به واسطه اینکه متولد ایرانم و شاید حدود نیمی از عمرم در این کشور بوده و بیشتر با مسایل سیاسی و سیاسیون ایران درگیر/آشنا بوده ام پس از ایران و اکنون از سوید به عنوان کشور محل زندگی ام بیشتر مینویسم، لیکن بیشتر تلاشم بر مسایل کلی سیاسی جهان است.
اما آنچه در ایران میگذرد دو جنبه داخلی و خارجی دارد. جنبه خارجی مسایل ایران در بالاترین سطح مسایل جهان بوده و در حد تعیین کننده ای است. اتحاد کنونی ایران با روسیه و چین و اخیرا تقویت اتحادیه شانگهای با ورود ایران و تصمیم آنها برای تقویت اقتصادی یکدیگر و مخصوصا -تاکید میکنم مخصوصا- تصمیم آنها برای کنار گذاشتن دلار از معاملات میان خودشان (و با بعضی دیگر کشورها) تغییر اساسی در قدرت در جهان ایجاد میکند که به همین دلیل جهان غرب آنها و ایران را بی جواب نمیگذارد. اینها مسایلی است که از عهده هیچ کدام از نیروهای اپوزیسیون خارج از حاکمیت برنمیآید.
اما درون حاکمیت را قدرتها و نیروهای مختلفی شکل داده است که خامنه ای قدرتمندترین و البته با سیاست ترین و باهوش ترین و مستقل ترین آنهاست.
جناح روحانی را من از سالها پیش وابسته به فراماسیونری نامیدم. مخصوصا زمانیکه روحانی به ریاست جمهوری … ایران رسید آنرا صراحتا نوشتم.
بعضی جناح های درون حاکمیت نیز بسیار فناتیک هستند. اما خامنه ای با سیاست خاص تقریبا همه جناح ها را نگهداشته است. حتی در حالیکه بعضی از آنها افراد خود را به خیابانها میآورند و شعار های ضد خامنه ای (مرگ بر دیکتاتور) سر میدهند، او مستقیم از آنها نام نمیبرد و به آنها پست هایی هم میدهد. در مواردی بعضی را کاملا کنار گذاشته و بعضی را هم در موقعیت کمتر تعیین کننده گذاشته است و… اموری که در سیاست و قدرت کاملا عادی است.
برخورد خشن میان جناح های حاکمیت در بسیاری کشورهای جهان رخ میدهد و چیز استثنایی مختص ایران نیست. در آمریکا در اواخر دوره ترامپ با حمله مسلحانه به کنگره و کشته شدن چند تن نمونه غربی اش را شاهد بودیم. ترکیه نیز نمونه خشن کودتایی را همین چند سال پیش شاهد بود و هم اکنون جناح های گوناگون داخلی و وابسته به سایر کشورها به صورت سازماندهی شده و مسلحانه وجود دارند. در بسیاری دیگر کشورها نیز نمونه های مختلف دیده میشود.
واقعیت تاریخی اینست که ایران از حدود دو سه قرن پیش و از همان دورانی که غرب ثروتمند و قدرتمند شد، حکومتی قدرتمند و رهبری قوی همانند خامنه ای نداشته است.
موضوع فشارهایی مانند روسری و … هر چند مستقیما بر بسیاری آزادی های اجتماعی چنگ انداخته است و باید -تاکید میکنم باید- تعدیل بشود، اما تمام مشکل کشور نیست.
یک نکته بسیار مهم فلسفی تعیین حدود آزادی است. ادیان میخواهند حدود را برای همه مردم جهان و طول تاریخ تعیین بکنند و این بدترین چهره و خصلت ادیان است. امری که در فلسفه من وجود ندارد بلکه هر کشوری و مردمی باید متناسب با شرایط خودشان هر زمان قوانین مناسب را اجرا کنند.
تعیین حدود آزادی از پیچیده ترین مباحث فلسفی بود که در کتاب افلاطون نیز بدان پرداخته شده است. من هم مطلب مفصلی در این رابطه نوشته ام.
ولی جناح روحانی و رفسنجانی (در چهره دخترش) و … که خود خلاف های مالی و سو استفاده از قدرت برای پول بیشتر و قدرت را در پرونده دارند از این نکته سواستفاده میکنند. هدف آنها تغییر جهت سیاست های کلی کشور از شرق به غرب است.
باید دانست رفتن به طرف غرب مسیحی – صهیونیستی یعنی پذیرش استعمار -تاکید میکنم پذیرش استعمار-!!!
در جهان غرب نیز مشکلات و دسته بندی هایی صورت گرفته است. مهمترین آنها تضاد بزرگ میان صهیونیستها و فراماسیونری است. بنظر من انگلیس (فراماسیونری انگلیس که زیر سلطه شاه است) از اروپای مشترک خارج شد تا دوباره امپراطوری خود را برقرار سازد و در این راه قدم در مسیر تجزیه آمریکا گذاشت زیرا ظاهرا نمیتواند بر همه آمریکا حاکم بشود. آنچه که مدتی است در باره تجزیه آمریکا مطرح میشود و حتی نامه یکی از رهبران تجزیه طلب به ایران برای کمک و سرصداهای تجزیه آمریکا چیزی نیست که در برنامه ایران بوده باشد زیرا ایران ابدا این توان را نداشت و ندارد، بلکه خود آنها به نقطه بن بست رسیده بودند و هنوز این داستان میان آنها ادامه دارد.
نوع مداخلات آمریکا در جنگ اکراین نیز نشان میدهد که آمریکا با این جنگ قصد تضعیف اروپا را دارد. این جنگ بیشتر به اروپا ضربه میزند تا به روسیه. هم اکنون روسیه به همان مقدار سابق نفت میفروشد، قیمت نفت نسبت به قبل از جنگ اکران بسیار بالاتر رفته و قیمت دلار به عنوان ارز پایه نفت بالا رفته است. پس قدرت مالی روسیه بالا تر رفته و اروپا آسیب شدید دیده است.
ایران با ورود به یک اتحادیه مخصوصا نظامی با روسیه احتمال حمله غرب به خودش را منتفی کرد و تقویت قدرت مالی اش به مرور در حال هویدا شدن است. مثلا هم اکنون نسبت به چند ماه پیش قیمت دلار یا یورو یکی دو هزار تومان کمتر شده، با یک محاسبه ساده دیده میشود که درآمد دلاری یا ارزی مردم بالا رفته است. مثلا من که حدود ۸ ماه پیش ایران بودم اکنون با همان مبلغ ارزی که پیشتر آوردم قدرت خرید کمتری نسبت به ۸ ماه پیش دارم، ولی ایرانیان اگر بخواهند به خارج بروند اکنون میتوانند با درآمد ماهیانه اشان ارز بیشتری تهیه بکنند.
و…
چنانچه در ابتدا گفتم اینها مواردی بسیار مفصل است که در طی مطالب گوناگون نوشته ام. و جهان در حال تغییر دایم آنها را دیگرگون میکند.
اما
یک نکته مهم که پیشتر هم نوشته بودم:
اینکه میگویند مردم به خیابان آمدند، مردم فلان و فلان کردند، مردم انقلاب کردند و … حرفهایی برای فریب مردم است.
حرکت مردمی وجود ندارد.
مردم یعنی چی؟
چه تعدادی از مردمان یک کشور مردم را تشکیل میدهند؟
چه تعدادی از مردمان یک کشور باید پشت رژیم های حاکم باشند تا همان اصطلاح گنگ و بی معنی مردم را برای آنها بکار برد و گفت مردم پشتیبان رژیم هستند.
و…
سازمانها یا تشکلات سیاسی قدرتمند حرکتهایی را سازماندهی میکنند و نام حرکت مردمی به آن میدهند تا چهره خود را مخفی کنند و افراد بیشتری در حرکتی که آنها براه انداخته اند شرکت کنند.
در خصوص ایران چنین استکه کشورهای خارجی هم در مسایل داخلی آن دخالت گسترده میکنند کمااینکه ایران هم در بعضی کشورهای ضعیف اطراف خودش دست دارد.
نیروی دیگر اپوزیسیون یا نیروهایی درون حاکمیت برای بدست گیری کامل قدرت هستند که حرکت میکنند و نام حرکت مردمی به کار خود میدهند. آنچنان که در خصوص وقایع به اصطلاح گران شدن بنزین در ۱۳۹۸ نوشتم که درگیری میان دو جناح روحانی و خامنه ای بود. زیرا جناح روحانی را زیر ضرب گرفتند و حتی برادر او را به جرم دزدی های کلان زندان کردند و در آن درگیری گرم و مسلحانه خودشان را حرکت مردمی و آن طرف دیگر را نیروهای سرکوبگر نام گذاشتند، در این میان تبلیغات رسانه های غربی اینگونه نام گذاری را در ذهن مردم به عنوان امری واقعی فرو میکردند و…
مردمان ناراضی از فشارهای فرهنگی – اجتماعی بدون توجه به مسایل پشت پرده و اینکه ماجرای اصلی به اختلافات درون حکومتی باز میگردد، وارد عمل میشوند.
فکر میکنم همین حد کافی باشد و شما و هر شخص دیگری که این نوشته را میخواند و مایل به دانستن پشت پرده یا عمق وقایع ایران و جهان است میتواند به سایتم (کافی است در گوگل بنویسید حسن بایگان) مراجعه بکند.
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲
تهران – ایران