هر نیروی مخالفی که در کشور خود دارای هر مقامی حتی بالاترین (شاه، رییس جمهوری، نخست وزیر، مقامات امنیتی و…) بوده و به دلایلی (سیاسی) به غرب آمده با هر مقدار ثروت که حداکثر به چند میلیارد دلار برسد که هیچ به حساب نمیآید و تازه آنهم در بانکهای حاکمان بر غرب و در اختیار آنهاست، به هیچ چیزی گرفته نمیشود. مگر اینکه نوکری حاکمان غرب را بپذیرد و قبول کند بازیچه دست آنهاست، آنگاه حداقل ممکن است ثروتش را حفظ بکند. ولی اگر کسی در موضع مخالف غرب بماند با انواع فشارهای آشکار و بیشتر پنهان روبرو میشود و بسته به نوع عملکردش باید تا پای دیوانه شدن و یا مرگ حساب بکند.
غرب در دست چند سرمایهدار بزرگ است که در ابتدا برای حفظ ثروت و قدرت، همین مردمان غرب را اسیر و برده و آدمکش کردهاند، پس رحمی به دیگران ندارد. و انسانیت و بشردوستی در برنامه حاکمان غرب ابدا جایی ندارد.
نکته:
در این عصر، در هرکجای جهان در مقابل قدرت و ثروت بایستید نابودتان میکنند، غرب ثروتمندتر و قدرتمندتر است پس امکاناتش برای نابود کردن مخالفین بسیار فراتر از آنست که در ذهن مردمان سایر کشورها بگنجد.
اضافه:
در خصوص بالاترین مقامات یک کشور که به غرب فرار میکنند اینچنین است که آنها توسط نیروی دیگری برکنار شدهاند و در نتیجه مجبور به فرار. با کمی دقت میبینند که نیروی جدیدی که برکشور حاکم شده توسط همین غربیها سرکار آمده است و حالا خودشان به غرب آمدهاند تا شاید غرب آنها را دوباره جایگزین بکند. این حقارت آشکار و آگاهانه است.
استثنا طالبان است که توسط روسیه، چین، ایران، پاکستان و قطر سرکار آمد و… و اکنون غرب در تلاش است تا منطقه را دوباره به آتش بکشد. این استثنا نشانه تضعیف قدرت در غرب است و اینکه قدرت در جهان در حال تغییر است. جنگ اکراین نیز در همین راستا است.
توضیح:
در هنگامه کشتار زندانیان سیاسی در ایران، احساس خطر کرده از ایران فرار کردم. اما شاید هنوز یک سال از سکونتم در سوید نگذشته بود که به این نکات پیبردم حتی در یک مورد که پیش آمد در نامهای به مسیولین سوید نوشتم: شما با دروغهایتان ما را فریب دادید و… اینجا آن نیست که تبلیغ میکنید و ما را وادار کردید تا به شیوههای مبارزاتی غلط و مخصوصا خشن و جنگطلبانه که خودتان میخواستید رو بیاوریم.
بی دلیل نبود و نیست که طی ۳۳ سال زندگی در سوید ابدا در هیچ رایگیری شرکت نکردم. زیرا همه آنها کاذب هستند و نمیخواستم و نمیخواهم دلقک یک سیرک باشم.
توصیه:
حاصل تجربه حداقل ۵۰ سال زندگی سیاسی و حتی نظامی و… و اکنون فلسفی من به مردمان جهان آنست که فریب قدرتهای بزرگ و حاکمان جهان را نخورند.
برای خواستههای اجتماعی و سیاسی نیاز به فلسفهای (فکر پایهای و اساسی) است و تشکیلاتی واقعی در جهت منافع عموم. من این فلسفه را ارایه دادهام و در نوشتههایم که در سایتم و کتابهایم نشر شده، قابل خواندن است.
بدون داشتن فلسفهای درست، حرکات کور بوده و مسلما غلط و قابل اداره از جانب قدرتمندان و ثروتمندان است.
یکم مای ۲۰۲۲
اردیبهشت ۱۴۰۱