۱۵ ماه پیش (۲۰ مای ۲۰۲۰) مطلبی نوشتم که در سایتم تحت عنوان “بیانیه ایران، پاکستان، چین و روسیه برای شروع مذاکرات بین الافغانی” هست.
در آنجا با اشاره به اتحاد میان ایران، چین، روسیه و پاکستان به این نتیجه رسیدم که این کشورها بزودی تحولات عظیمی را در افغانستان و منطقه رقم خواهند زد.
امروز نتیجه آن مذاکرات/همکاریها را در افغانستان میبینیم و در آینده در کشورهای غربی ایران شاهد خواهیم بود.
اما آنچه در آن روزها گیج کننده بود رابطه هنوز پیوسته طالبان با آمریکا و عربستان بود که باعث شد تا همین روزهای اخیر که طالبان به سرعت پیش میرفت، همه گیج باشند. زیرا هرچند اخیرا طالبان موضع ضد آمریکائی برای خروج از افغانستان را گرفته بود ولی هیچ موضعگیری تند و کاملا رزمی ضد آمریکائی و ضد عربستانی نگرفت که اکنون میتوان گفت دلیلش همین سردرگم کردن، بوده است.
بهمین دلیل زمانیکه حرکت طالبان در یکی دو هفته اخیر آغاز شد تمام افغانستانیها از گروههای مختلف در هرکجا نوک حمله را متوجه پاکستان و در نتیجه عربستان میکردند. این نشر گسترده دیدی غلط، باعث گردید که سایرین (از جمله خود من) که انتظار داشتند افغانستانیها با مسائل/مشکلات و دستهبندیهای سیاسی کشورشان و همچنین موضع کشورهای دیگر در قبال کشورشان آشنا باشند، دیگران راهمراه خود در چاه نادانی از وقایع و در نتیجه دور افتاده از واقعیت، بیفکنند.
یکشنبه و زمانیکه طالبان پشت دروازههای شهر کابل بود یکباره با کنار هم گذاشتن پازلها متوجه داستان شدم. سیر وقایع آنچنان سریع بود که واقعا نمیشد زودتر به این نتیجه رسید ولی اگر کمی زودتر به نوشتهها و تحلیلهای پیشین خودم از جمله همین مقاله مراجعه میکردم شاید کمی زودتر این کار انجام میگرفت. هرچند آن پس زمینهها باعث رسیدن به این تحلیلها گردید.
نقش قطر و گاز این کشور در وقایع منطقه و افغانستان
داستان افغانستان را باید از یک جای دیگری هم دید.
مشکل عربستان با قطر به درگیری حتی نظامی نیز رسیده بود. با وجود حضور نیروهای آمریکائی در قطر اما این کشور مطمئن نبود که آمریکا به او کمک کند و یا حتی در توقف جنگ قدمی بردارد، بلکه متوجه شده بود که برعکس امکان دارد آمریکا از عربستان حمایت بکند وعربستان، قطر را اشغال بکند و در نتیجه منابع گاز قطر که بزرگترین منبع انرژی جهان است از دست این کشور که در این رابطه با روسیه (و ایران) به یک همکاری رسیده بودند خارج بشود و در اختیار آمریکا/اسرائیل قرار بگیرد.
پس قطر که در مشکل با عربستان از آمریکا و حمایت او قطع امید کرده بود بیشتر خود را وابسته به ایران و روسیه میدید. در نتیجه وارد یک بازی بزرگ شد “قطع دست آمریکا و همکاری با شرق” که مجبور بود آن را تا حد بینهایت مخفی نگهدارد.
ایران در رابطه با مشکل قطر و حمایت از این کشور و همچنین تقابل با تسلط عربستان بر قطر و منطقه، آماده هرگونه درگیری نظامی شده بود، البته جناح خامنهای و سپاه وگرنه جناح روحانی گرایشی غربی داشت و در نتیجه حتی میبایست بسیاری از این برنامهها از روحانی و دولتش مخفی میماند. یک مثال مشخص که علنی شده، عدم اطلاع ظریف وزیر خارجه از حضور بشار اسد در ایران بود.
ایران در این رابطه برای نشان دادن جدیت خود و عقب راندن آمریکا و عربستان دست به اقداماتی زد که بعضی از آنها به نام “حوثیها” گذاشته شد ولی برای همه روشن بود که ایران در پشت آنها است. اما
بعضی عملیات پیچیده میتوانست با همکاری قدرتهای نظامی – علمی چین و روسیه باشد. آنها وارد این بازی شده و آماده بودند تا در صورت لزوم سلاحهای استراتژیک مورد نیاز یک جنگ جدی پیشرفته با آمریکا و اسرائیل را بدون سروصدا و مخفیانه در اختیار ایران قرار بدهند و همهاش نیز بنام اختراعات ایران رقم بخورد.
داستان دلائل جنگ سوریه از جمله نظراتی در باره عبور خط لوله گاز را بیاد آرید.
قطر به جای عربستان حامی طالبان شد
طالبان با گرایشان اسلامی، نیازهای مالی و لجستیکی داشت و آنها را عربستان تامین میکرد. در یک چرخش سیاسی مهم این حمایت از عربستان به عهده قطر افتاد اما همان مسیر پاکستان و در مواردی هم ایران را طی میکرد. این چرخش ابدا اعلام نشد زیرا پیشتر نیز هیچگاه رسما اعلام نشده بود که طالبان سلاح و پول از عربستان میگیرد که در نتیجه تائید آمریکا و دستور و تصمیمات عملیات نظامی را از اسرائیل میگرفت. پس اینبار نیز اعلام نشد که حامی مالی عوض شده و اکنون قطر حامی مالی طالبان است و در پشت آن به جای آمریکا و اسرائیل کیست.
در این میان طالبان نیز تغییراتی کرد و بیشتر سیاسی شد و در ارتباط با این کشورها متوجه شد که چگونه به نیروی خشن و آدمکش/تروریست در دست آمریکا و اسرائیل تبدیل شده بودند و اگر میخواهد حمایت این گروه را داشته باشد باید از روشهای آنها پیروی بکند که از جمله عدم خشونت، سربریدن، شلاق زدن، تهدید کردن، فشار بیش از حد احمقانه بر زنان، نویسندگان، موسیقینوازان و… خواهد بود. همچنین باید دولتی با همکاری سایرین از جمله معتمدان ایران (در صدر عبدالله عبدالله) و سایرین تشکیل بدهد. در اساس اکنون این طالبان نیست که همه قدرت را در دست دارد وبرنامه ریزی میكند بلکه یک مجموعهای از کشورهایند. طالبان میداند که اگر با این گروه کنار نیاید ابدا نمیتوانست اینچنین راحت وارد ارگ بشود و نمیتواند به زندگیاش ادامه بدهد.
این طالبان دیگر طالبان آمریکائی/اسرائیلی/عربستانی نیست بلکه طالبانی ایرانی/چینی/روسی/پاکستانی/ قطری… و اتحادیه شانگهائی است که باید بزودی به این اتحادیه بپیوندد.
در تحلیل یکشنبه ۱۶ آگست و صحبتهائی که ضبط تصویری کرده در یوتیوب گذاشتم اشاره کردم:
کشورهای اتحادیه شانگهای ( قرار حتمی شده تا ایران نیز به آن به پیوندند) در میاناشان یک مهره آمریکائی قرار دارد/داشته و آن افغانستان است/بود. پس آنها خواستار تغییراتی در افغانستان و در منطقه بودند.
– برداشتن افغانستان بعنوان عامل آمریکا/اسرائیل از میان کشورهای اتحادیه امنیتی شانگهای.
– قطع امید عربستان، آمریکا و اسرائیل از دست اندازی بر منابع گازی قطر.
اکنون پس از ورود پیروزمندانه طالبان به کابل و کاخ ریاست جمهوری، بصورت کاملا واضح دیده میشود تنها سفارتخانههای ایران، روسیه، چین و پاکستان کاملا فعال هستند و قول همکاری دادهاند.
چرا طالبان ابتدا هرات را گرفت
در ابتدای حرکت اخیر طالبان، هرات را که هم مرز با ایران و ساکنین آن بیشتر شیعه و بسیاری هزاره بودند را گرفت. منطقهای که بقول معروف حیاط خلوت ایران به حساب میآمد و همه فکر میکردند بزودی با همسایه شدن طالبان با ایران، جنگی میان آنها صورت خواهد گرفت، اما در واقع داستان کاملا برعکس بود/هست.
چنانچه طالبان حرکتش را از وسط کشور شروع میکرد امکان فرار مردم بطرف ایران و آشوب در افغانستان و ایران زیاد بود و در نتیجه فشارهای زیادی از داخل بر دولت ایران آورده میشد که باید با طالبان وارد مبارزه بشود و… غوغائی میشد.
اما آنگاه که طالبان در همآهنگی با ایران هرات را گرفت از یک طرف امید آنانیکه فکر میکردند میتوانند به ایران فرار بکنند ناامید شد و از طرفی ایران سایرینی را که درون افغانستان بودند به آرامش و تسلیم دعوت میکرد.
ایران بر مردمان هرات و مدیریت آن نفوذ داشت و بهمین دلیل آنجا بدون هیچ مشکلی به تسخیر طالبان در آمد. در واقع باید گفت در میان آنها یک معامله همکاری آینده صورت گرفت، و نه اینکه طالبان بعنوان پیروز اجازه داشته باشد برای آنجا تعیین تکلیف بکند و هرچه بخواهد بکند و به مدیریت یا رهبری کامل سیاسی یا حاکمیت آنجا تبدیل بشود.
پیام ایران برای بقیه نیروها و طرفدارانش در سایر نقاط افغانستان نیز روشن بود همکاری و عدم مقاومت و جنگ.
این به نوعی همانند پیروزی ها یا ورود بدون جنگ داعش در شهرهای عراق بود.
طالبان پیروز یا حاکم نشد، بلکه اتحادیه شانگهای پیروز شد!
آینده منطقه
این قدم اول و در شرق ایران بود؛ بزودی دولت از پیش تعیین شده توسط این چهار کشور (ایران، چین، روسیه و پاکستان) باضافه قطر در افغانستان حاکم خواهد شد.
پس از آن نوبت به غرب ایران یعنی عراق، سوریه و لبنان خواهد رسید.
در همین میان داستان روابط ونزوئلا، کوبا، نیکاراگوئه، کره شمالی و چندین کشور دیگر با غرب و شرق روشن خواهد شد.
تاثیر این وقایع و تغییرات در جهان، بر قدرت و حتی موجودیت اسرائیل غیر قابل انکار است.
هم اکنون اختلافات درون کشورهای غربی و میان آنها واسرائیل در خصوص قدرتیابی طالبان و تغییرات در افغانستان بروز کرده است.
اینها از تغییرات اساسی بودند که در جهان باید صورت میگرفت و با بزرگ کردن داستان “کرونا” تمام اخبار را زیر سایه برده و خفه کردند. چین و ایران آنرا بزرگ کردند و ترامپ سعی کرد آنرا خفه بکند.
نکته دیگر وضعیت سلطه دلار و حاکمیت سوپر قدرت آمریکا بر جهان است که آن نیز بزودی و در همین روابط روشن خواهد شد.
سالها پیش نوشتم، همانگونه که کشور کوچک مقدونی توانست شاهنشاهی بزرگ ایران را سرنگون بکند اکنون نیز ایران به ظاهر ضعیف میتواند و دارد سوپر قدرت جهان را از آنجائی که نشسته کنار میزند.
بزودی قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد.
۱۸ آگست ۲۰۲۱ ۲۶ امرداد ۱۴۰۰
اپسالا – سوئد