ملاقات با پرفسور فلسفه دانشگاه دولتی اوش – قرقیزستان

امروز با قرار قبلی به ملاقات پرفسور فلسفه دانشگاه دولتی قرقیزستان (قلیچ قربان بایوف) در شهر اوش رفتم. اوش دومین شهر بزرگ کشور است که دانشگاه بزرگی دارد که دپارتمانهای آن در سراسر شهر پخش است. به دلیل اینکه استادان زبان انگلیسی همه کلاس داشتند دو دختر جوان دانشجو برای ترجمه آمدند که البته کاملا مسلط نبودند مخصوصا با ترم‌های فلسفی آشنایی نداشتند. اما پرفسور فلسفه انسان باهوشی بود و می‌توانست صحبت‌ها را متوجه بشود. او نیز همانند مردمان اهل علم و مخصوصا فلسفه کشورهای سابق کمونیستی که از کمونیست بریده بودند و به دین هم علاقه‌ای نداشتند دنبال پیدا کردن الترناتیو جایگزین بود. سوالاتی داشت و مخصوصا در رابطه با نفی ماده (ماتریال) که از جانب مارکس مطرح می‌شد چند بار پرسید. با چند بار تاکید براینکه من با نفی ماده و خدا، اعتقادات دینی و مارکسیستی ندارم بلکه فلسفه جدیدی را در جهان مطرح می‌کنم، نفی ماده در ذهنش کاملا جای افتاد و تاکید کردم مارکس با طرح ماده در برابر خدا تفکر مذهبی خود را نشان داد. در مورد اشتباه مارکس در خصوص برده داری و حکومت کارگری موافق بی چون و چرا بود‌. در نهایت گفت اکنون باید به کلاس درس برود ولی خیلی مایل است جلسه دیگری داشته باشیم. گفتم من تا دو روز دیگر هستم وگرنه می‌روم. اما نصحیت من به شما فلاسفه قرقیزستان اینست: اکنون که با فلسفه من آشنا شده‌اید با هم متحد شوید و خودتان برای کشورتان با فرهنگ و … کشورتان برنامه ریزی کنید. فلاسفه غرب کاذب هستند و با کمک سرمایه داران برای انحراف فکری کتابهایشان به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شده و ضمن شستشوی مغزی پول خوبی هم به دست می‌آورند.
این پرفسور آنقدر به فلسفه من علاقمند شده بود که خواست یکی از کتابهایم را هدیه بدهم. من نیز کتاب – عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند بلکه آنها مندایی بودند – را به دپارتمان فلسفه هدیه دادم.

۲۹ اکتبر ۲۰۲۴
۸ آبان ۱۴۰۳
اوش – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

چرا با قتل رهبران سازمان آنها فرونمی‌پاشد!


در چند هفته اخیر اسرایل توانسته سران حزب‌الله و حماس را به قتل برساند با این امید که این جنبش‌ها از مدار خارج بشوند اما:
برعکس تصورات اسرایل آنچه دیده می‌شود شدت عملیات آنها برعلیه اسرایل است.
نتیجه:
واقعیات جبهه‌ها نشان می‌دهد که سازماندهی این جنبش‌ها به شکلی است که با کشتن رهبران سیاسی و حتی نظامی اشان بهم نمیریزد. این ساختار سازمانی شاید در جهان نمونه باشد.
به همین جهت مشخص شده که چنین سازمانهایی را اسرایل نمی‌تواند نابود بکند؛ بلکه برعکس با کشیده شدن جنگ به شهرهای اسرایل مخصوصا پایتخت؛ امکان نابودی اسرایل به دلیل مهاجرت مردم و فروپاشی اقتصاد، بیشتر به واقعیت نزدیک است.

۲۳ اکتبر ۲۰۲۴
۲ آبان ۱۴۰۳
بیشکک – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

درز اخبار سری آمریکا؛ واقعیت یا دروغ!


اینکه می‌گوید اخبار سری آمریکا درباره حمله اسرایل به ایران لو رفته و منتشر شده است را دو گونه می‌توان تفسیر کرد:
۱- مطابق قوانین جنگی وقتی قرار است حمله‌ای به جایی صورت بگیرد اخبار دروغ منتشر می‌کنند تا توجه طرف مخالف به جای دیگری منحرف بشود‌.
۲- اخبار منتشر شده درست است. پس آنچه من پیشتر بارها درباره اختلافات درونی یهودیان نوشتم و اینکه روز به روز تضاد میان آنها گسترده‌تر می‌شود تایید می‌شود و اخبار توسط خود یهودیان درون حاکمیت آمریکا منتشر شده است. و در آینده باید منتظر روزهای بدتری درون آنها بود.

۲۲ اکتبر ۲۰۲۴
۱ آبان ۱۴۰۳
بیشکک – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

فلاسفه دانشگاه قرقیزستان!


دیروز ( دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳) به دانشگاه قرقیزستان-ترکیه رفتم. نگهبان با دپارتمان فلسفه تماس گرفت و خانم پرفسور، من را پذیرفت. همراه او دو دانشجوی فوق لیسانس بودند. پس از کمی صحبت دانشجوی پسر بیرون رفت و اندکی بعد با شخصی آمد که او را پرفسور فلسفه و رییس دپارتمان معرفی کردند. او به فلسفه من خیلی تمایل نشان داد و خواست به اتاق او‌ بروم و حتی مایل بود که جلسه دیگری برای من تشکیل بدهند ولی زمان من محدود است. در میان صحبت‌ها و‌ نقد بر فلاسفه غرب (که اکثرا یهودی و در خدمت سرمایه داران قلم زدند و می‌زنند و اینکه ریشه نوشته‌های آنها منحرف، ضد عقل، انسانیت و فلسفه می‌باشد)، اشاره‌ای به اسلاوی ژیژاک کردم و اینکه در مطلبی مزخرف بودن افکار او را نشان دادم. آن جوان که ژیژاک را خوانده بود با تعجب به من نگاه کرد و سوالاتی پرسید. پاسخ من او را قانع کرد.
صحبت‌های من شوکی بر آنها بود. البته این اولین بار نبود که افکارم با چنین استقبالی روبرو می‌شد و من همیشه به اینها گفته بودم: شما به صحت فلسفه‌های دروغین (مارکس، هایدگر، هوسرل، هانا ارنت، کانت، هگل، فروید و …) شک داشتید اما فشار پول و تبلیغات سرمایه‌داران غرب همه را خفه کرده بود ولی اکنون فلسفه من همه را نجات می‌دهد.
در حال خداحافظی بودم که یک خانم دیگر پرفسور فلسفه آمد (احتمالا به او اطلاع داده بودند) انگلیسی او بهتر از آنهای دیگر بود. به آنها گفتم: فلسفه اساس همه چیز است و شما هستید که اساس و پایه تمام قوانین و سیاست و رفتار کشور را تعیین می‌کنید. اگر (به قول خانم پرفسور فلسفه در دانشگاه بیشکک) سیاسیون نمی‌خواهند به شما اهمیت بدهند بگویید که این فلسفه مارکس بود که کشور قرقیزستان را کمونیستی کرد. پس اساس همه چیز فلسفه است.

با کمترین توضیحات من درباره غلط بودن فلسفه مارکس آنها به سادگی می‌پذیرفتند.
البته در ابتدا تفاوت ریشه‌ای و اساسی فلسفه با دین را به سادگی نشان دادم، آنها نیز به خوبی آن را می‌فهمیدند و می‌پذیرفتند.
گفتم: مارکسیسم را سرمایه‌داران بزرگ صهیونیست با کمک یهودیان (لنین و همه کمیته مرکزی یهودی بودند به غیر از استالین و دو سه نفر دیگر که البته زنان آنان یهودی بودند و زبان خانه آنها ییدیش بود) و حدود ۸۰۰ هزار یهودی متشکل بر روسیه و بلوک شرق تحمیل کردند تا فراماسونری را بشکنند و خود بر غرب و جهان حاکم بشوند. این نکته آنها را تکان داد ولی به آسانی متوجه آن شدند و پذیرفتند.

پذیرش افکار من که به سادگی از طرف فلاسفه و اساتید علوم انسانی صورت می‌گیرد حاصل تمامی شک و تردیدهای آنها بر فلسفه‌های کاذب تحمیلی است ولی چون الترناتیو دیگری نداشتند مجبور به سکوت بودند. اکنون فلسفه من راه درست، معقول و منطقی را جلوی پای اساتید فلسفه جهان قرار داده است.
حرکت فلاسفه دو دانشگاه در قرقیزستان (و سایر فلاسفه کشورهایی که با آنها ملاقات داشتم) مسلما بر جامعه قرقیزستان و با توجه به ارتباطات دانشگاهی بر سایر دانشگاه‌ها و کشورها تاثیر خواهد گذاشت؛ همه چیز را تغییر داده و آینده خوبی برای بشر رقم خواهد زد.

در خاتمه گفتم:
حال که فلسفه من را پذیرفتید بدانید من خواستار هیچ پول یا مقامی نیستم یعنی آن کاری که رهبران مذهبی می‌کنند و در واقع دین برای آنها دکان است.

پرفسور رییس دپارتمان فلسفه که علاقمندی زیادی به فلسفه من نشان می‌داد با اشاره به همان سه صفحه خلاصه فلسفه من پرسید:
آیا این فشرده فلسفه تو‌ است؟
پاسخ دادم: بله.
گفت: با علاقه زیاد آن را دقیق خواهم خواند.

باری دیگر گفتم: شما فلاسفه این کشور با تکیه بر اصول کلی فلسفه من برای کشورتان برابر با فرهنگ خودتان تصمیم بگیرید و عقاید فلسفی مناسب ارایه دهید.

اشاره:
پرفسورها و دانشجویان دپارتمان فلسفه در این دانشگاه و دانشگاه بیشکک، انسان‌های بسیار باهوشی بودند و با کمترین اشاره من به یک نکته آنها نکات بسیاری را درمی‌یافتند.

غرب در کجا قرار دارد!
غرب مسیحی زیر سلطه سرمایه‌داران یهودی و مسیحی صهیونیست از عقل و انسانیت خارج شده است. پس دلیلی برای ملاقات با فلاسفه وابسته و خریداری شده غرب که برای اربابان قلم می‌زنند، وجود ندارد؛ کسانیکه دریچه عقل را بر روی آنها بسته‌اند و در بسیاری موارد نیز خودشان دریچه را بسته‌اند تا مبادا بیکار و گرفتار مشکل مالی بشوند. اتفاقا این سوالی بود که خانم پرفسور از من پرسید و متوجه شد که شغل من معلمی فلسفه نبوده و وابستگی مالی به حقوق بگیری نداشته‌ام پس متوجه آزادگی من شد.
یک فیلسوف واقعی باید شجاع ترین انسان‌های روی زمین باشد پس نباید وابستگی (مالی و…) داشته باشد.

اما، این فلاسفه کشورهای زیر ستم غرب هستند که دنبال رهایی و انسانیت می‌باشند و تشنه افکار آزادی‌خواهانه و بشردوستانه در مقابل افکار ضد آزادی و ضد بشری غرب هستند. پس زمانیکه از عدم وجود دمکراسی، حقوق بشر و انسانیت در غرب صحبت می‌کردم صحبت‌ها را با عشق و علاقه گوش می‌دادند و به آسانی می‌فهمیدند و می‌پذیرفتند که خود نشان از هوش، انسانیت و آزادگی آنهاست.

نکته:
کسانیکه مایل به دانستن فلسفه من هستند می‌توانند مسایل زیادی را در سایتم، کتابهایم و یا فیس بوک بخوانند.
ضمنا عکس با اساتید دانشگاه قرقیزستان را در فیس بوک گذاشتم که شاید در جاهای دیگر دیده نشود.

۲۲ اکتبر ۲۰۲۴
۱ آبان ۱۴۰۳
بیشکک – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

مقایسه انسان‌ها با ماهیان!

مقایسه انسان‌ها با ماهیان!
آیا ماهیان از آتش اطلاعی دارند؟
آیا ماهیان از میوه‌ها، حیوانات، گیاهان و … روی زمین اطلاعی دارند؟
آیا ماهیان می‌دانند که انسان‌ها در خارج از آب آنها را صید کرده کباب می‌کنند و‌ می‌خورند؟
آیا ماهیان هیچ ایده‌ای از زندگی بشر با خانه‌ها و اتومبیل و تلفن و‌… دارند؟
آیا ماهیان می‌دانند خورشیدی وجود دارد که زمین دور آن می‌چرخد و ماه دور زمین و ما یک منظومه شمسی داریم با چندین ستاره و سیاره؟
آیا ماهیان کمترین ایده‌ای از خارج از آب دارند؟

از طرفی دیگر، هوا برای بشر مهمترین هاست و بدون آن در کمتر از چند دقیقه می‌میریم، اما آیا ماهیان می‌توانند در این هوای (بسیار خوب) خارج از آب زندگی بکنند؟ یا اینکه این هوا بلای جان انهاست؟

وضعیت انسان‌ها چگونه است!
بر همین روال ما نیز ابدا نمی‌دانیم در کجا زندگی می‌کنیم و محدوده ما چیست! فقط می‌دانیم که اگر چند ده کیلومتر بالاتر رفته از جو‌ خارج بشویم در کمترین زمان نابود می‌شویم.
ما نمی‌دانیم که آیا مانند ماهیان دریا در فضایی محدود قرار داریم، و از بیرون آن ابدا هیچ اطلاعی نداریم.

ما نمی‌دانیم که اگر کشف بشر در گستردگی عالم ۱۴ میلیارد سال نوری درست باشد تازه در این مرحله به آن نقطه رسیده‌ایم که از دریا خارج و وارد محیطی می‌شویم که قابل مقایسه با زندگی ماهیان درون دریا با خارج از آن است.

ما نمی‌دانیم که آیا جدول عناصر در خارج از محیط ما گسترده می‌شود و‌ چقدر؟ نمی‌دانیم محدوده سرعت همین سرعت نور خواهد بود یا بیشتر بطوریکه سرعت نور سرعتی کم به حساب بیاید؟
ما نمی‌دانیم در مجموع قوانین فیزیکی و شیمیایی و … در آن محیط خارج از محدوده ما چگونه خواهند بود.

پس اعتراف به نادانی عقل است و تلاش برای اثبات آنچه نمی‌دانیم حماقت محض می‌باشد.

پس آنانی که حرف‌های بی اساس و غیر معقول انسان‌های چندین قرن پیش را تقدیس می‌کنند و کتاب‌هایی را آسمانی می‌نامند؛ یا شارلاتانهایی هستند برای فریب مردمانی که در حد بدی ساده لوح و یا احمق هستند؛ و یا این دسته دوم یعنی احمق‌ها هستند؛ حال هرچه مدارک دانشگاهی در علوم انسانی بالاتر باشد درجه حماقت آنها بالاتر است.

۱۸ اکتبر ۲۰۲۴
۲۷ مهر ۱۴۰۳
بالاکچی – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

بحثی در احمق، نادان و دیوانه!


چرا معتقدان به ادیان مسیحی و یهودی احمق ترین مردمان جهان هستند!
در جهان انسان نادان به معنی مطلق وجود ندارد زیرا نادانی مطلق وجود ندارد و انسان‌ها هر کدام در بسیاری موارد آگاهی، دانش و عقل دارند و توسط آنها زندگی خود را سروسامان می‌دهند. حتی در کم هوش‌ترین انسان‌ها می‌توان برجستگی هایی دید.
دانش، آگاهی یا عقل در میان همه انواع حیوانات نیز وجود دارد.
حتی تمامی کرات و کهکشان‌ها نیز از یک‌نظم که می‌توان به آن نام دانش یا عقل و آگاهی داد، برخوردار هستند.
از طرفی انسان‌ها هر کدام در بسیاری موارد نادان هستند، یعنی از بسیاری امور یا نکات یا علوم یا … و از همه مهمتر از هستی هیچ اطلاعی ندارند.
ضرب المثلی می‌گوید: همه چیز را همگان دانند.
من سال‌ها پیش اشتباه بزرگ و اساسی (غلط بودن) آن را در مطلبی نشان دادم، صحیح آن چنین است: همه چیزی را که همگان دانند، همگان دانند.
یعنی تمامی بشر رویهم نیز همه چیز جهان را نمی‌داند بلکه همه مردمان روی زمین رویهم چیزهایی را می‌دانند که شاید در برابر آنچه که در جهان وجود دارد و نمی‌دانند میلیاردها میلیارد میلیارد کمتر است. پیشتر به این نکته اشاره داشتم که آنقدر دانش من نسبت به عالم کم است که حتی قادر به دادن عددی برای آن نیستم. و البته همه بشر هم‌ رویهم دانشی برای پاسخ عددی به این میزان کمبود دانش نمی‌توانند، بدهند.
از طرفی آنچه را هم که همگان می‌دانند یک فرد به تنهایی میزان بسیاری کمی از آن را می‌داند مثلا هرکدام از علوم پزشکی، مهندسی، کشاورزی، انسانی و … آنقدر گسترده هستند که حتی هیچ شخصی که تمام یک قسمت از یک رشته را بداند، وجود ندارد.

نادانی عیب بزرگی نیست، عدم اعتراف به نادانی عیب بزرگی است!

هیچ دلیل معقولی وجود ندارد تا کسی تلاش بکند تمام علوم، زبان‌ها، خوراک‌ها، گیاهان، سنگ‌ها و … دنیا را بداند و نگران آن باشد که به او لقب نادان بدهند.
انسان‌های عاقل خودشان در برابر بسیاری سوالات با خاطری آسوده به نادانی خود اعتراف می‌کنند، ولی احمق‌ها برخلاف آن هستند.

در تمام جوامع یک حد متوسطی از دانایی برای افراد در نظر گرفته می‌شود اگر کسانی از آن حد پایین تر باشند و نتوانند مسایل عادی روزانه را حل و فصل نمایند کم هوش یا کم عقل و در یک مرحله نیز دیوانه به حساب می‌آیند. هر چند ممکن است هرکسی در مقطعی دچار جنون آنی یا لحظه‌ای بشود و نتواند درست را از نادرست تشخیص بدهد و اعمال دیوانه‌وار انجام بدهد ولی پس از مدتی به حالت عادی باز می‌گردد. اما دیوانه قابل بازگشت نیست. دیوانه برای فراگیری، مشکل عقلی (مشکل در مغز) دارد.

اما داستان مردمان احمق چیز دیگری است!
آنجا‌که در بحث میان مردمان، یکدیگر را قضاوت کرده و مورد شماتت قرار می‌دهند، حماقت است.
آن مردمانی که در مباحث در خصوص مواردی که نمی‌دانند به نادانی خود اعتراف نمی‌کنند و اصرار در پاسخ گویی دارند، احمق ترین‌ها هستند.

تقابل فلسفه با دین و رابطه آن با حماقت!
اساس فلسفه بر بحث برای رسیدن به نتیجه‌ای معقول و منطقی بدون پیش فرض است. فلسفه از ابتدا پایان بحث را مشخص نمی‌کند و سعی ندارد تا به آن نقطه برسد.
برخلاف فلسفه، اساس مباحث دین قرار دادن نکات (کتاب و افراد و سخنان) از پیش تعیین شده است که در معروفترین ادیان آفریننده ای را قرار می‌دهند و کتابی یا نوشته ای یا سخنانی، و نتیجه تمام مباحث آنها باید به آن خدا، آن کتاب و افراد برسد. این کار احمقانه است!
آفرینش به صورتی که در ادیان سامی و زرتشتی آمده نتیجه تفکرات بی پایه افرادی در چندهزار سال پیش بوده که کمترین دانشی نسبت به جهان و گستردگی‌ عالم نداشتند پس با آن میزان عقلی که داشتند چیزهایی گفتند که اکنون با کمترین تفکر به بی پایه بودن آنها به سادگی پی برده می‌شود. اما آن مردمانی که در این عصر و زمانه حاضر نیستند این نکات را ببینند و این کتب را رد بکنند و دنبال آن حرف‌های بی اساس می‌روند و با وجود تمامی امکانات در رد آن افکار نمی‌توانند اینها را ببینند، احمقانی بیش نیستند.
اما افرادی که از این ادیان برای منافع شخصی و قدرت استفاده می‌کنند، احمق نیستند بلکه شارلاتان هستند.

حماقت فراگیر نیست یعنی هیچ انسانی وجود ندارد که در تمام موارد احمق باشد بلکه انسان‌ها همه در بیشترین موارد عاقل هستند. اما از آنجایی که دین کنترل زندگی مردمان را در دست گرفته، اعتقاد به آن کتب، نوشته ها و افراد (رهبران مذهبی) بزرگترین حماقت است.
بدترین نکته آنجاست که این کتب و افراد در زندگی بشر نقش مهمی ایجاد می‌کنند و تاکنون باعث مرگ ده‌ها میلیون و فلاکت صدها میلیون انسان شده‌اند. جنگ میان ادیان، و جنگ میان مذاهب مختلف ادیان، مرگ و فلاکت برای مردمانی عادی و پول و قدرت برای رهبران مذهبی و سیاسی داشته و هنوز دارد که همین اکنون نیز شاهد آن هستیم.

در این میان کتب عهد عتیق و عهد جدید از همه بدتر هستند. کتاب عهد عتیق (۵ کتاب اول به نام تورات نیز شهرت دارد) مملو از جنایاتی است که انسان باید از آنها ابراز شرمساری کرده کناره‌گیری بکند.
کتاب عهد جدید (به انجیل نیز معروف است) به واسطه دروغ ها و مخصوصا اینکه در دو مورد در کتب متی و مرقس از زبان عیسی مسیح همه مردمان را سگ‌های کثیف خوانده و فقط یهودیان را انسان دانسته، باید به عنوان پایه‌گذار آنچه که بدتر از نژادپرستی است، مطرود بشود.
پس در این دوران که در اروپا و آمریکا و سایر کشورهای مسیحی (کانادا، استرالیا …) بیشترین امکانات برای مطالعه و بررسی این حرف‌های ضد بشری وجود دارد، ولی مردمانی هستند که وقت خود را صرف مسیحیت و یهودیت می‌کنند و نمی‌توانند این صحبت‌های کاملا غیر معقول را ببینند و ابراز دوری بکنند، احمق ترین مردمان هستند که در ظاهری شیک و مدرن با خانه، زندگی، اتومبیل و … با بهترین استانداردها، اما عقلی چندهزار سال عقب افتاده و فاسد زندگی می‌کنند. و از طرفی با حمایت‌های خود که ریشه در همین ادیان دارد زندگی دیگران را در خدمت به رهبران سیاسی و مذهبی مسیحی و صهیونیستی برباد می‌دهند.
در این میان بعضی تغییر دین می‌دهند و ادعا می‌کنند که با آگاهی (در سنین بالا و نه کودکی) دین جدید را پذیرفته‌اند. در حالیکه این تغییر ابدا با دلایل معقول و مطالعه درست صورت نگرفته است و آنها مهری بر حماقت خود زده‌اند.
از احمقانه‌ترین صحبت‌های ادیان سامی تعیین زمینی مقدس است که برای سلطه بر آن از هزار سال پیش جنگ گسترده صلیبی (مسیحی) به راه انداختند. و اکنون یهودیان صهیونیست چنین کرده‌ و ساکنان چند هزارساله را بیرون کرده‌اند و مسیحیان صهیونیست که بر مبنای عهد جدید خود را سگان در خدمت یهودیان می‌دانند از این جنایات حمایت می‌کنند.

اعتراف به عدم دانش در هستی عقل است. تلاش برای اثبات هستی توسط ادیان حماقت تمام است.

۱۶ اکتبر ۲۰۲۴
۲۵ مهر ۱۴۰۳
بالاکچی – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

آیا حسن نصرالله از شور انقلابی افتاده بود!


پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ جهانیان منتظر سخنرانی حسن نصرالله بودند و انتظار آن بود که او با سخنرانی آتشین همه را به وجد بیاورد و‌ نیروهای زیادی را بسیج و آماده حمله ای بزرگ به اسرایل بکند. اما سخنرانی او چنین نبود و‌ آب سردی بود بر هیجانات هرچند اعمال فشار بر اسرایل صورت گرفت ولی آن چیزی نبود که انتظار آن می‌رفت. حتی تا روزی که کشته شد در حالیکه اسرایل حملات سختی بر لبنان می‌کرد و بسیاری رهبران را کشته بود ولی حسن نصرالله همچنان دست به عصا راه می‌رفت. در مقایسه با پس از حسن نصرالله اکنون می‌بینیم که حملات حزب‌الله شکل جدی یا واقعی به خود گرفته است.
آیا حسن نصرالله پس از چند دهه فعالیت دیگر از شور و هیجان افتاده بود و به سیاست بازی گرایش یافته بود؟ ظاهراً اینچنین است و‌ کشتن او توسط اسرایل اشتباه بزرگ آنها بود و رهبری پیشین پیر و‌ خسته را با رهبری جدید جوان و پر انرژی عوض کردند.

۱۶ اکتبر ۲۰۲۴
۲۵ مهر ۱۴۰۳
بالاکچی – قرقیزستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

یک سال از نبرد غزه گذشت!


پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ اسرایل می‌توانست با مظلوم نمایی و سیاست بازی حمایت جهانی را به دست بیاورد و بیشترین برد تاریخی خود را داشته باشد و حتی از طریق فشارهای سیاسی (جهانی) اسرا را آزاد بکند و حماس را زیر فشارهای بین‌المللی قرار بدهد.
اما در عمل اسرایل به غزه حمله کرد و چند ده هزار نفر را کشت و صدها هزار انسان را آواره و بی‌خانمان کرد و نشان داد که هدف او اشغال آن منطقه و‌ ضمیمه کردنش به اسرایل بود. همچنین این شک را بوجود آورد که شاید از حمله اطلاع داشته و عمدا اجازه داده تا انجام بشود و بهانه‌ای برای کشتار و آواره کردن مردمان غزه و‌ تصاحب آنجا داشته باشد که این افکاری کاملا جنایتکارانه و غیر انسانی است که ریشه در پول، دین و کتاب به اصطلاح مقدس آنها دارد.
تقدیس جنایت از خود جنایت بدتر است!
این هدف اسرایل برای تصاحب غزه با حملات نیروهای مقاومت و حمایت مستقیم ایران به شکست انجامید وگرنه اکنون نه غزه وجود داشت و نه حتی ساحل غربی و هر دو به نام اسرایل رقم‌ می‌خورد و سازمان ملل نیز آنها را ضمیمه اسرایل می‌پذیرفت و لکه ننگی بر پیشانی تمامی کشورهای بی عمل می‌خورد.

اما؛
اختلافات درونی یهودیان در اسرایل و در دیگر کشورها، اختلافات درونی آمریکا، اختلافات درونی آمریکا با اروپا، اختلافات درونی اروپا و از طرف دیگر پیشرفت اتحاد میان جهان شرق، دلیل شکست نهایی آنها خواهد شد.

۷ اکتبر ۲۰۲۴
۱۶ مهر ۱۴۰۳
آلماتی – قزاقستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

اسرایل پایگاه جنایت و جاسوسی است!

اسرایل کشور نیست!
غرب مستعمره است!
اسرایل یک پادگان نظامی و مرکز جاسوسی و برنامه ریزی جنگ‌ها و کشتار مردمان برای غارت است. چنین مکانی آخرین سنگر سرمایه‌داران و حاکمان یهودی صهیونیست غرب است پس برای نگهداری آن هر تلاشی را می‌کنند. یکی از برنامه‌های آنها ایجاد جنگ مستقیم کلاسیک ارتش در برابر ارتش است و‌ می‌خواهند ایران را به چنین تله ای بیندازند کاری که با روسیه کردند اما تفاوت آنجاست که روسیه دارای چندهزار بمب اتمی است و هرگاه کاملا در تنگنا قرار بگیرد از آنها استفاده خواهد کرد، اما داستان اینجاست که غرب روسیه را در تله یک جنگ نیمه کلاسیک نیمه فرسایشی قرار داده است.

ایران باید از جنگ مستقیم فرار بکند زیرا اسرایل آنچنان جنایتکار، بی رحم و‌ ضد بشر است که از استفاده از بمب اتمی و‌کشتار صدها هزار نفر هبچ‌احساس بدی ندارد. اسرایل یک دیو به تمام معنا است.
اما جنگ فرسایشی می‌تواند کارساز باشد.
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۴
۵ مهر ۱۴۰۳
آستانه – قزاقستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

نقش شخصیت در تاریخ!

نقش شخصیت در تاریخ!
نقش الیت یا نابغه یا نخبه در تاریخ!
آیا حسن نصرالله یکی از اینها بود؟
این دو ترم سیاسی از چند دهه پیش مطرح و مورد مطالعه و بحث آکادمیسین‌ها و سیاسیون قرار گرفته بودند که بیان آنها در اینجا ضروری نیست زیرا این دسته افراد با آنها آشنا هستند.
اما آیا حسن نصرالله در یکی از این دو قرار می‌گرفت و با حذف او‌ ضربه جبران ناپذیر بر حزب الله و جنبش مقاومت و در نتیجه ایران برعلیه اسرایل وارد می‌شود:
۱- حسن نصرالله شاید در مقام یک فرد سیاسی و احیانا نظامی جایگاه بالایی در این حزب داشت ولی از آنجا که او پایه گذار حزب‌الله و نگهدارنده اصلی آن نبود پس شخصیتی تعیین کننده در این حزب در جنبش مقاومت (لبنان، عراق، یمن و …) و سیاست ایران نبود. پس آنچنان شخصیتی نبود که با حذف او ایران، جنبش مقاومت و یا حتی حزب‌الله پایان یابد.
۲- الیت یا نابغه شخصی است که می‌تواند تیوری هایی بدهد و برنامه‌ریزی هایی بکند که در فکر دیگران ابدا نمی‌گنجد و آنچه ارایه می‌دهد تغییرات اساسی و زیربنایی در جهان ایجاد می‌کند. حسن نصرالله ابدا و به هیچ عنوان در چنین مقامی نبود.

حزب‌الله و‌ حسن نصرالله برای بررسی موقعیت جهان و پایین تر از آن یعنی در منطقه خود، نیازمند تحلیل‌های محققین دانشگاه‌های ایران و مشاوران ایرانی بود پس عملکرد او نتیجه افکار خودش نبود پس او ابدا الیت یا نابغه نبود.

در این عصر هیچ کشوری بدون داشتن دانشگاه‌های بزرگ و مشاورانی تحصیلکرده و آموزش دیده در موسسات تحقیقاتی بزرگ قادر به حرکاتی حساب شده نیستند، یعنی اعمال و سیاست‌های آنها و به تبع آن عملیات نظامی آنها بی برنامه و بی هدف است. هر چه دانشگاه‌ها و موسسات تحقیقاتی بزرگتر و پیشرفته‌تر باشند سیاست‌ها یا کارهای آنها به واقعیات نزدیکتر و احتمال پیروزی آنها بیشتر است. کشورهای عقب مانده کاملا بازیچه قرار می‌گیرند.

پس مرگ‌ حسن نصرالله فقط به واسطه اینکه غیر منتظره بود وقفه‌ای کوتاه در برنامه‌های مقاومت ایجاد می‌کند تا اینکه جانشین او معین شده و برنامه‌ها مطابق سیاست ایران پیش برود.
توجه شود: همواره اسرایل اشاره کرده که سر این داستان ایران است و باید او را نابود کرد یعنی آگاه است که مرگ امثال حسن نصرالله پایان کار نیست. اما برای رسیدن به مرحله پایان دادن به ایران (نابودی ایران) می‌خواهد ابتدا پر و بال او را بزند.
شاید با کشته شدن حسن نصرالله و رهبران نظامی حزب الله در سیاست و یا تاکتیک‌های ایران تغییر حاصل بشود. ولی اصل و اساس سیاست ایران که مستقل بودن و همگامی با چین و روسیه در پایان دادن به نظام تک قطبی یعنی حاکمیت یهودیان صهیونیست بر جهان و پایان دادن به سلطه دلار است اگر تغییر بکند و در مسیر پذیرش قدرت صهیونیستها در جهان بیاید، آنگاه شاید به ظاهر ایران کمی رونق اقتصادی بگیرد ولی به زودی پایان ایران رقم خواهد خورد و همین صهیونیست‌های حاکم بر غرب، ایران را به چند پاره یا چند کشور تقسیم خواهند کرد.

غرب (امریکا، اروپا، کانادا و … و زیر مستعمرات آنها یعنی ژاپن، کره، امارات، عربستان، اردن و …) مستعمره یهودیان صهیونیست هستند، چون هیچ مستعمره‌ای مستقل نیست، پس زمینه ای هم برای آزادی، حقوق بشر و … وجود ندارد.

۱ اکتبر ۲۰۲۴
۱۰ مهر ۱۴۰۳
آستانه – قزاقستان
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان

USAIran