ریشه اختلافات درونی آمریکا کجاست.
سه شنبه ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۰ اولین مناظره رو دو رو میان آقای ترامپ رئیس جمهوری کنونی آمریکا از حزب جمهوریخواه با رقیباش آقای جو بایدن کاندیدای ریاست جمهوری از حزب دمکرات برگزار شد.
لحن و شیوه برخورد این دو بالاترین سیاستمداران کشور آمریکا، تقریبا همه را شوکه کرد و آن را به نقد کشیدند.
اما دلیل این شیوه برخورد که با توهینهای علنی مانند “خفه شو” و… همراه بود و سطح بسیار پائین مناظره (کوچه بازاری) که به مسائل خصوصی و خانوادگی کشید، چیست؟
چرا در چنین مناظره مهمی که تقریبا تمام آمریکائیان و بسیاری مردمان جهان ناظر آن بودند، حرفهائی زده شد که دراین حد از مقام سیاسی شایسته نیست.
برای آن دو دلیل اصلی و اساسی را میتوان نام برد:
۱- شخصیت ذاتی افراد
مردمان میتوانند چهرههای متفاوتی از خود نشان بدهند ولی مواقعی پیش میآید که کنترل خود برای مخفی کردن چهره اصلی (ذات و تربیت اصلی) را از دست میدهند و آنچه که در پشت نقاب مخفی کرده بودند، عیان میگردد.
سیاسیون تربیت میشوند تا هزار چهره باشند. اما همه اینها برای رسیدن به اهداف خاصی است که در اکثر موارد باید مخفی بماند. در نتیجه باید چهره دیگری نشان بدهند و حرفهای دیگری بزنند و رفتار دیگری بکنند و از هر هنرپیشهای بهتر باشند.
اما آنها نیز ظرفیتی دارند و آنگاه که پر شد بناگاه آنچه را که هستند نشان میدهند.
۲- اختلافات درونی که به حد رو در روئی میکشد
سیاسیون هرچقدر هم که کنترل داشته باشند زمانیکه اختلافات و تضادهایشان با دیگران از حد معینی میگذرد و وارد فاز جدیدی میشود رفتارشان تغییر میکند و لحنی خشن میگیرند.
رفتار و زبان همواره دوستانه و همراه با خوش روئی ومتانت نیست.
تصمیمات کلی حزب یا تشکیلات در رفتار و ادبیات نمایندگان آنها دخالت مستقیم دارد. آنگاه که در کلیت سیاست دولت، حزب و یا تشکیلاتی، برخورد تند تصویب بشود کار به چنین مرحلهای میرسد و آنها آگاهانه میخواهند که جو را به طرفی خاص بکشانند؛ یعنی به طرف اصطکاک تا حد فیزیکی. پس با چنین برخوردهائی مردم نیز بطور مستقیم تحت تاثیر قرار گرفته روحیهاشان بطرف خشونت گرایش پیدا میکند.
بقول مثال معروف پیش نماز که فلان بکند پس نماز بهمان میکند.
یعنی زمانیکه این دو رهبر در انظار عمومی اینچنین با هم برخورد می کننند به نوعی به نیروهای خود خشونت را اعلام/توصیه میکنند. پس تعدادی از نیروهای آنها که اکنون بصورت میلیشیاهای کاملا مسلح و سازماندهی شده درآمدهاند، آماده برای جنگ میشوند. همچنین برخورد طرفداران عادی و غیر میلیشیائی نیز به فحاشیهای تند و احتمالا درگیرهای فیزیکی میکشد.
ظرفیت تحمل دولتها یا احزاب و… محدود است و زمانیکه به سر رسید آنگاه از کمترین توهینها و شکایتها شروع میشود تا به مرحله درگیری فیزیکی-نظامی میرسد.
تضادها و درگیریها آنگاه که به مرحله اعلام علنی از طرف بالاترین مقام کشور یا حزب رسید نشان آنستکه به مرحلهای جدی رسیده است که اگر متوقف نشود بزودی به مرحله فیزیکی-نظامی میکشد.
نباید فراموش کرد که درگیریهای اقتصادی میان قدرتها در آمریکا از مدتی پیش شروع شده است. جناحهایی برنده و بعضی بازنده سیاستهای دولت ترامپ هستند و این اساس آن چیزی است که آنها را مجبور به مسلح کردن نیروهایی برای خودشان و آماده درگیری نظامی کرده است.
آن صحبتی که در خود آمریکا مطرح میشود و احتمال دومین جنگ داخلی پس از حدود ۱۵۰ سال را میدهد، حتما ریشههای عمیق اقتصادی دارد و البته اینبار نیز داستان سیاهان برای انحراف فکری است و موضوع اصلی این نیست که به سیاهان بهای کافی داده نمیشود.
ریشه شکاف در آمریکا چیست؟
مدتهاست در آمریکا شکافی ایجاد شده است. این شکاف بسیار عمیق است و فقط به آمریکا محدود نمیشود و میان آمریکا با اروپا و همچنین میان اروپائیان و حتی کشورهای دیگری که به آنها وابستهاند نفوذ کرده و جناح بندیهای در حال شکل گیری کاملا آشکار میباشند.
پس از شکست سیاستی که میخواست با تصرف خاورمیانه (سوریه و عراق و بعد لبنان و ایران …) قدرت بلامنازع شده و سپس تکلیفاش را با روسیه و چین یک سره کرده و سلطان تمام و کمال سراسر جهان بشود، تمام معادلات قدرت در جهان بهم ریخت.
در نتیجه جابجائی قدرت در جهان شکل دیگری گرفت.
شکست آمریکا و متحدانش در جنگهای خاورمیانه (و در کنار آن افغانستان) نقطه عطف قدرت آنها بود و از آن پس سقوط آغاز شد. اما این سقوطی نبود و نیست که به سادگی اعلام شود؛ زیرا اقتصاد جهان بهم میریخت/میریزد.
ویروس کرونا حقیقی و یا دروغین؛ و داستانی که به حق یا ناحق بزرگ شده، به کمک آمد تا واقعیات، پشت اخبار این ویروس مخفی بماند و حرکات یا تغییرات آرام و بی سرو صدا پیش برود.
شکاف در اروپا با جدائی انگلیس از اروپای مشترک خود را نشان داد.
در میان آمریکا و اروپا نیز شکافی افتاد.
و درون خود آمریکا.
و شکاف میان کشورهای اقماری و جابجایی آنها در اتحادهای جدید.
نقش چین
مشکلات مالی آمریکا ناشی از سالها جنگ های فرسایشی و بدهکاریهایش مشکلات داخلی را برایش ایجاد کرد و چین برای قدرت شدن راهش بازتر شد.
تمام آن هزینه کردنها که به امید پیروزی نهائی بر همه کشورهای جهان و تک قطبی کردن کامل بود، با مقاومت ایران و حمایتهای بیشتر پنهان چین و روسیه برباد رفت، مخصوصا با دادن تکنیکهای بسیار بالای نظامی در ساخت سلاح و حتی دادن بعضی سلاحهای واقعا پیشرفته به ایران.
مشکل اصلی در میان سرمایهداران غرب با تولید ارزان کالا توسط چین و سپس ورود چین بعنوان تاجری جدید در بازارهای جهان که خود نیز تولید کننده بود باضافه پیشرفتهای صنعتی، شکل گرفت.
مجموعه تولید (ارزان)، صادرات، پخش و حمایت بانکی، نوعی از کارتل بینالمللی بزرگ و قوی را برای چین ایجاد کرد که او را به رقیبی جدی و خطرناک برای سرمایهداران غربی تبدیل کرد در نتیجه تعداد زیادی از سرمایهداران غربی کارخانهها و فعالیتهای اقتصادیاشان را به چین منتقل کردند و حاضر نیستند شکست اقتصادی بازگشت به زیر پرچم آمریکا را قبول بکنند
مخصوصا شرکتهای اروپائی که به چین رفتهاند و بعضی تقریبا تمام سرمایه خود را به آنجا منتقل کردهاند و آیندهای در بازگشت به غرب نمیبینند در برابر آمریکا و اعمال فشارهای آن مقاومت میکنند.
شکاف در غرب از اسرائیل شروع شد
تمام رهبران سیاسی آمریکا که در دو حزب قدرتمند جمع شدهاند یهودیان و مسیحیان صهیونیست هستند و از ابراز آن ابائی ندارند. در نتیجه اختلافات آنها نیز به اختلافات درونی صهیونیستها برمیگردد.
اصل اختلاف میان خود یهودیان صهیونیست بروز کرده و دامنه آن به اسرائیل که مرکز آنهاست کشیده شد. شاید از اسرائیل شروع/علنی شد و اختلاف میان قدرت در آنجا که میان جناح ناتان یهو و دیگران ایجاد شده بود و هست.
توجه شود که یهودیان (مخصوصا در خود اسرائیل) یک دست نیستند و سوای اینکه یک دسته یهودی نژادی و یک دسته اخیرا یهودی دینی شده اند و به آنجا مهاجرت کردند و اندکی هم در غرب ماندند؛ اما میان یهودیان (اعم از نژادی یا دینی) بواسطه تفاوت در نظرات دینی، اختلافات گستردهای میان این مردمان اندک بوجود آمده است که این تضادها در مرکز یهودیت (اسرائیل) مستقیما به همه یهودیان در هر موقعیت مالی و مقامی وارد شده و کاملا تاثیر گذارده است.
یهودیان فرق گوناگونی را تشکیل میدهند. بعضی فرق از میان مردمانی دیگر از سایر ملل و ادیان عضو گیری کردند، یعنی آنها را یهودی دینی کرده و به فرقه خود آوردهاند. این فرق ضمن اختلافاتی که با هم داشتند و دارند با وارد کردن این افراد که ریشه دیگری داشتند و در نتیجه تربیت و خواسته و ذات دیگری، مشکلاتی جدید درون خود و با بیرون از خود ایجاد کردند و مشکلی بر مشکلات یهودیان و یهودیت افزودند.
نکته:
ضعف عمده اکثریت کشورها (و محققین) اعم از مسلمان، مسیحی، هندو، بودائی و… در این است که ابدا به این اختلافات مذهبی و دسته بندیهای آنها توجهی نداشتهاند. این اختلافات تا حدودی در اسرائیل مطرح میشد/میشود ولی مورد توجه سایرین قرار نمیگرفت/نمیگیرد و رسانههای سایر کشورها بدان نمیپرداختند/نمیپردازند. حتی در کمتر کشوری موسساتی تحقیقاتی برای بررسی این اختلافات ایجاد شد.
حال چنانچه دولتی یا حتی شخصی مایل به دانستن اندکی از این اختلافات و ریشه مذهبی آنها باشد، سادهترین راه رسیدن به جواب نگاهی به “تلمود” کتاب اصلی دستورات دینی یهودیان است که در آن دستورات بسیار متفاوتی در باره انواع مسائل دیده میشود که نشان میدهد آنها نمیتوانند با هم کنار بیایند. مگر اینکه مجموعه یهودیان خود و یهودیت را در خطر نابودی ببینند. این چیزی است که یک عده از آنها با طرح ” دشمنی که در پی نابودی آنهاست” سعی در یک اتحاد کاذب دارند. اما حالا این اتحاد در حال شکستن است و نمود آن در آمریکا بهتر دیده میشود.
نکته جالب دیگر اینکه گروهی از یهودیان ضد صهیونیست هستند و معتقد به اینکه قدرت آنها در پراکنده بودناشان است و داشتن یک کشور و جمع شدن در یک جا نابودی آنها را در پی خواهد داشت.
یهودیان نیزهمانند فرق مختلف اسلامی هستند که بیشتر با خود درگیر میباشند زیرا اختلافات عقیدتی زیادی با هم دارند.
مسلمانان به بیشتر از هزار فرقه تقسیم شدهاند یهودیان نیز به فرق بسیاری زیادی تقسیم شدهاند. اما آگاهی مسلمانان از سایر ادیان بسیار اندک است.
یهودیان با تحقیق در اسلام اختلافات میان آنها را پیدا کردند و با استفاده از تعدادی از خود مسلمانان اختلافاتشان را بزرگ کردد تا اینکه به جنگ یک دیگر برخواستند.
داستان یهودیان و یهودیت نیز همین است با این تفاوت که مسلمانان (و البته هندوها، مسیحیان و…) هیچ اطلاعی از یهودیت و اختلافات میان آنها نداشته و تجربهای هم در این خصوص و بهم ریختن روابط آنها با استفاده از همین اختلافات ندارند.
اما اگر درگیری نظامی و تهدید حذف اسرائیل با قوه نظامی برداشته بشود آنگاه اختلافات درونی این کشور کوچک با مجموعه گستردهای از نظرات بسیار متفاوت بروز خواهد کرد. نمونه آن حتی در عهد عتیق نیز آمده و از جنگهای درونی آنها نام برده است.
در میان نوشتههای من نیز مطالب مفیدی برای دست یابی به ریشه یهودیت و بسیاری مطالب دیگر در این روابط یافت میشود.
اکنون آن دسته یهودیانی که با ایده صهیونیستها مخالف بودند دوباره فعال شده اند.
در میان مسیحیت این تفکر که عیسی مسیح یهودی بود به مرحلهای رسید که بسیاری خود را خادم یهودیان میدانند. در این میان عدهای تا مرحله مسیحی-صهیونیست پیش رفتند. بعضی بیتفاوت هستند.
حتی بعضی به دلیل اینکه بر مبنی عهد جدید (انجیل) قاتل عیسی مسیح، یهودیان بودند از آنها نفرت دارند.
در نتیجه نظرات متفاوتی در میان مسیحیان نسبت به یهودیان وجود دارد که البته نظر خادمی/بندگی یهودیان غالب است.
شکست در سوریه و پایان ایده سلطه بر سرزمینهائی که در عهد عتیق (در بخش تورات) به آنها وعده داده شده بود؛ اختلافات درونی آنها را گسترش داد. بهمین دلیل است که دولت ناتان یهو با حملات نظامی سعی دارد ایران را دوباره وادار به جنگ بکند تا اختلافات درونی آنها تحت تاثیر جنگ قرار بگیرد. هرچند با وجود نیروهای روسیه به عنوان حایل میان نیروها جنگ غیر ممکن به نظر میرسد.
نقش ایران
در این شرایط بهترین سیاستی که ایران میتواند در پیش بگیرد گریز از جنگ نظامی مستقیم و تلاش برای صلح در منطقه است.
مخصوصا اکنون که نیروهای نظامی روسیه در سوریه مستقر شدهاند هیچ نیازی نیست که ایران خود را درگیر جنگ بکند.
کلیه شرایط جهانی مخصوصا موقعیت چین در جهان و رابطهاش با ایران نشان میدهد که سیاست صلح و ضد جنگ بهترین سیاست جهانی است.
ارتباطۀای چند جانب، مخصوصا با چین راهی مناسب برای رهایی از تحریمها و توسعه کشور است.
شکاف میان سرمایهداران آمریکا
در صدر قدرت و حاکمیت آمریکا که صهیونیستها قرار دارند متاثر از این وقایع دو یا چند دسته شدهاند. بخشی از آنها از هم اکنون آمریکا را از قدرت و نفس افتاده میبینند و چین را در حال پیشرفت. پس از هم اکنون ثروت خود را به آنجا منتقل کردهاند. این امر شکاف بزرگی در وحدت آمریکا بوجود آورد.
تعدادی مردداند. و تعدادی میخواهند بمانند؛ ولی اینها نیز با روشن شدن موقعیت قدرت چین و آسیا در جهان طرف آن را خواهند گرفت.
در آمریکا جناح نظامی و جنگها کنار گذاشته شد و جناح خاص با ریاست جمهوری آقای ترامپ بر سرکار آمد. روی کار آمدن ترامپ و سیاستهایش ضربه سختی به جناح دیگر زد که بویژه با بیماری کرونا نمود بیشتری یافت و دیده شد که جناحی که در آی تی و فروش کالا از طریق غیر مستقیم (امثال آمازون) مشغول است رشد مالی بسیار بالائی داشته ولی جناح نفتی به سقوط کشیده شد و در مرحلهای حتی قیمت نفت از هزینههای استخراج بالاتر رفت. فروش اسلحه نیز بسیار محدود شد.
در این میان سئوالاتی پیش می آید که پاسخ به آنها سخت است زیرا آن قدرتمندان بسیار ثروتمند حاکم بر آمریکا و جهان که در حال تغییر مکان و جابجایی قدرت هستند نمیخواهند مسائل برای مردمان بیان/روشن بشود بلکه کارها باید مخفیانه صورت بگیرد.
در این بحران عجیب اخیر، بعضی تغییرات در کلیت صورت گرفته است و جناح بندیهای جدیدی در جهان در حال شکل گیری است و همچنان با سرعت ادامه دارد.
ترامپ دیوانگی در دست داشتن قدرت بیش از حد را به شکلی دیگر و عیانتراز نوع نظامی نشان داد. خارج شدن ترامپ از معاهدههای بینالمللی و تهدید تمام کشورهای جهان و… تاثیر منفیاش را بر تمام جهان و مخصوصا سرمایهداران بویژه غیر صهیونیستها (فراماسیونرها و…) گذاشت و آنها را مجبور کرد به جدائی از اتحاد با چنین نیرویی بطور کاملا جدی فکر بکنند و تصمیم بگیرند.
ظاهرا تعدادی تصمیم به جدایی را گرفتهاند و همین زنگ خطر سقوط اقتصادی و سوپر قدرت بودن آمریکا و جنگ داخلی در آمریکاست.
چه باید کرد
در این شرایط تصمیمات عجولانه کاری غلط است.
عقل حکم میکند که در این شرایط تغییر و تحولات، باید صبور بود و هیجان زده و جوگیر نشد.
اگر کشوری شناخت و تحلیل درستی از وقایع ندارد و نمیداند در این دوران تحولاتی ریشهای و بسیار عظیم در جهان در حال صورت گرفتن است و درکی از آینده آن ندارد، بهتر است وارد عمل و معاهدهای یا اتحادی جدید نشود.
هرچند در چنین شرایطی برنده اصلی آنستکه این تحولات را بهتر بشناسد و با آیندهنگری و اینکه در این جابجائیها چه قدرتهایی بالا میروند و کدام در حال سقوط هستند، مسیر درستی را انتخاب بکند و سریعتر عمل بکند.
باید اسب بازنده و برنده را شناخت و سرمایه گذاری کرد.
نکته تعیین کننده
کتاب من “عیسی مسیح و مادرش مریم یهودی نبود بلکه مندائی بودند” که اکنون در سطح جهان به فروش میرسد برای مسیحیان مشخص میکند، اگر عیسی مسیحی وجود داشته برخلاف نوشته انجیل (عهد جدید)، یهودی نبوده است.
اتفاقا اشاره آخر کتاب نیز بسیار تعیین کننده است اینکه: حتی اگر مادر عیسی (مریم) یهودی بود (پدرش خدا بود) دلیلی ندارد که مسیحیان خود را برده و بنده یهودیان بدانند بعنوان مثال والدین محمد غیر مسلمانان بودند ولی هیچگاه قرآن با عقاید بت پرستان منتشر نمیشود و برای والدین محمد اهمیت خاصی قایل نمیشوند بلکه همه آنها را کافر مینامند. پس دلیلی ندارد که همواره عهد جدید (انجیل) با عهد عتیق منتشر شده و مردمان به آن بدیده تقدس نگاه بکنند. و براین اساس خود را بنده یهودیان بدانند.
همین عرضه چنین کتابی در سطح جهانی نشان از شکاف میان قدرت دارد و جناحهائی قصد دارند با استفاده از کتاب من دیگری را بزیر بکشند. زیرا ابدا بنظر نمیرسد پخش گسترده این کتاب در جهان تا چند سال پیش امکان داشت. و به احتمال قوی ابدا پخش نمیشد.
با توجه به اینکه چند میلیارد مسیحی در جهان بر این اعتقاد هستند که عیسی مسیح یهودی بود و به اینجهت اظهار بندگی در مقابل یهودیان و یهودیت میکنند و بسیاری از آنها مسیحی صهیونیست شدهاند؛ وقتی متوجه دروغ انجیل بشوند و تغییر عقیده بدهند و یهودیت و یهودیان را رها بکنند، آنگاه تغییر کاملا اساسی و ریشهای در قدرت در جهان ایجاد خواهد شد. و دوباره جناح بندیهای جدیدی در جهان شکل خواهد گرفت. و البته وضعیت اسرائیل و فلسطین و رابطه اسرائیل با سایر کشورها و سرمایهداران و… همه و همه تحت تاثیر قرار میگیرد.
با روشن شدن این موضوع داستان مسیحیت و یهودیت شکل دیگری میگیرد و به تبع آن تاثیرش بر قرآن و نظرات مطروحه در آن و بر اسلام. زیرا در قرآن بسیاری از داستانهای این ادیان آمده و به نوعی از ستونهای اساسی آن است.
تفاوت بسیاری است میان صحبتهای آنکه برای قدرت مبارزه میکند با آن کسی که برای انسانیت.
م. حسن بایگان
اپسالا – سوئد
دوم اکتبر ۲۰۲۰
hassan@baygan.org cn?�I��? Segenir_conit?fI{