تحریم بانک ها توسط آمریکا و احتمال کودتا/انقلاب در ایران
فشار حداکثری آمریکا بر ایران و احتمال کودتا/انقلاب
بازگشت آمریکا به برجام برای استفاده از مکانیسم ماشه
جنگ داخلی در آمریکا
تغییرات گسترده در جهان
آمریکا پنج شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ برابر با ۸ اکتبر ۲۰۲۰ فشار خود را بر ایران بیشتر کرد و تقریبا تمام بانکهای ایران را تحریم نمود.
در این میان کشورهای دیگر مخصوصا اروپائی اظهار عجز میکنند یعنی به صراحت اعلام میکنند که تمام اختیار زندگی و اقتصاد آنها در دست آمریکا است.
این اعلام صریح بر مستعمره بودن است و قاطعانه باید گفت در هیچ مستعمرهای یعنی کشوری که استقلال ندارد آزادی و حقوق بشر و دمکراسی و… وجود ندارد.
هدف آمریکا از این فشارها بر ایران چیست؟
آنچه که دولت کنونی آمریکا و رئیس جمهوری آن آقای ترامپ میگوید اینستکه می خواهد ایران را از دستیابی به سلاح اتمی بازدارد. اما آیا این واقعیت ماجرا است و آن قرارداد بینالمللی (برجام) پاسخگو نبود؟
برای اختصار به تمام زوایا پرداخته نمیشود ولی کوتاه؛ این استدلال اصل ماجرا نیست و باید ریشه را درجای دیگری یافت که آن اختلافات درونی حاکمیت صهیونیست آمریکاست که در حال فروپاشی میباشد؛ نکته دیگر موضوع از دست دادن سوپر قدرتی است.
در همین رابطه درگیریهای شدید درونی آمریکا و رهبری یهودی صهیونیست آن که اختلافات از آنها شروع شده است؛ کار را در آمریکا به مراحل پیچیدهای رسانده است که ممکن است راه بازگشت یعنی جلوگیری از یک جنگ داخلی و حتی تجزیه سخت باشد.
هم اکنون رسانههای جهان نیز وارد این بحث شدهاند. بعنوان مثال در همین روز رادیو سوئد در اخبار خود با اشاره به دستگیری ۱۳ نفر مسلح که قصد ربودن فرماندار ایالت میشیگان از حزب دمکرات (حزب مخالف دولت) را داشتند، صحبت از جنگ داخلی و هدف آنها از این عمل کرد. این تنها مورد نبود/نیست بلکه چند روزی است که رسانه های سوئد همانند سایرین به این موضوع میپردازند. هرچند از مدتها پیش (حتی بیشتر از یک سال) این صحبتها در بعضی محافل و رسانهها مطرح میشد ولی ظاهرا اکنون کار به جائی رسیده که این کشورها نیز نمیتوانند در مخفی نگاه داشتن آن کاری بکنند و مجبور به گفتن این واقعیات از اختلافات داخلی و تجزیه آمریکا شدند. با توجه به موقعیت سیاسی سوئد که سعی در بیطرفی مخصوصا با آمریکا (البته به نوعی همواره پیروی از دستورات آمریکا) را دارد چنین اخباری تنها میتواند نشان از وخامت کاملا جدی اوضاع داخلی آمریکا داشته باشد.
در نتیجه اعمال تحریمهای بینهایت دولت کنونی آمریکا برعلیه ایران به نوعی در ارتباط با مشکلات داخلی آنهاست.
معلوم نیست در اختلافات درونی سرمایهداران آمریکا، دمکراتها که در زمان ریاست جمهوری اوباما مخصوصا در اواخر دولت او برجام را با ایران نوشتند (مخصوصا اینکه میخواستند دست دولت بعدی را درتغییر و تحولات ببندند) چه توافقات پشت پردهای با ایران داشتند. شاید آنها آگاه بودند که درگیری اینچنین با ایران وضعیت اقتصادی آمریکا را هم بدتر میکند. یکی از استدلالات آنست که با دور راندن ایران، این کشور بیشتر به چین نزدیک میشود و ممکن است یک اتحاد استراتژیک میان آنها پدید بیاید که به همراه آن چند کشور دیگر مانند عراق و سوریه و… همراه ایران به چین به پیوندند آنگاه یک بازار بیشتر از یکصد میلیون نفری را از دست میدهند و از طرفی این بازار بیطرف نیست بلکه به طرف مقابل میپیوندد که در نتیجه ضرر آنها دوبرابر خواهد بود.
دولت ترامپ جنگ بزرگ و اصلی اقتصادی خود را با چین دارد. ولی بنظر نمیرسد در این جنگ بتواند پیروز بشود. در اینصورت ممکن است با پایان تحریمهای معاملات نظامی ایران که توسط سازمان ملل تصویب شده. چین و سایرینی مانند روسیه در این ماجرا وارد بشوند.
آنچه اکنون بیشتر به چشم میآید علاقه و سرعت بیشتر ایران برای پیوستن به یک اتحاد با چین است. زیرا آمریکا خودش با دست خودش دارد ایران را به آنطرف هل میدهد. بنظر میرسد این سیاستی است که دمکراتها با آن مخالفند ولی ترامپ سعی میکند تا پیش از پایان دوره خود کار را یکسره بکند. البته شاید تصور او بیشتر بر این است که ایران تسلیم شده و بطرف آمریکا میآید. اما این تفکر کاملا غیر واقعی است و نشان از ضعف دانش در شناخت ایران و حکومت اسلامی ایران (شیعه) دارد که اکنون به مرکز جهان شیعه تبدیل شده و چنین نیروئی اگر با این وضعیت به طرف آمریکا بیاید یعنی نوکری آمریکا را پذیرفته است و در نتیجه حاصل همه تلاشهای تمام سالها برباد خواهد رفت.
بررسی امکان کودتا، انقلاب یا جنگ داخلی در ایران
شاید بتوان چنین تصور کرد که هدف رئیس جمهوری آمریکا از تحریمها آنست که در ایران کودتا یا انقلابی صورت بگیرد.
۱- کودتا یک مورد درون حاکمیتی است که توسط افرادی در سطح بالای قدرت صورت میگیرد. در کودتا توده مردمان نقشی ندارند. یعنی اپوزیسیونی درون خود رژیم برعلیه آن قسمت که رهبری را دارد دست به اقدامی (نظامی) میزند.
کودتای نظامی باید خیلی سریع صورت بگیرد و فرصتی برای عکسالعمل به طرف مقابل ندهد.
نوعی از کودتا به نام “کودتای خزنده” درون حاکمیت و بصورت بسیار آرام صورت میگیرد که در آن یک طرف از قدرت با آرامی و در طول زمان، دیگری را پس میزند.
در این شرایطی که آمریکا برای ایران ایجاد کرده است جناحهای مختلف کشور تنها راه را همراه شدن با یکدیگر میبینند. مثلا یک سال پیش درگیرهای آنها به حد افشا یکدیگر و دستگیرهائی با اتهام دزدی و فساد شد و حتی به درگیری فیزیکی آبان ماه انجامید. اما فشارهای آمریکا آنها را وادار کرد که این را کنار بگذارند.
نکته دیگر اینکه جناح غالب خامنهای است که با دراختیار داشتن سپاه و نیروهائی کاملا مسلح و وفادار بویژه ازجنبه عقیدتی٬ احتمال کودتا صفر است.
۲- چنانچه هدف آمریکا آنستکه انقلابی در ایران توسط نیروهای اپوزیسیون خارج از رژیم رخ بدهد. این امر از احتمال کودتا نیز کمتر است. برای انقلاب باید بسیاری شرایط مهیا باشد از جمله حاکمیت باید ( مخصوصا از درون) ضعیف باشد بطوریکه بواسطه اختلافات و ضعف درونی نتواند کشور را کنترل بکند و همچنین اپوزیسیونی قوی و منسجم در برابر آن باشد که بتواند کشور را کنترل بکند.
همه انقلابات و جابجائی قدرت همراه با جنگ نیست بلکه بعضی با تظاهراتهای بزرگ جمعی و اعتصابات همراه است مانند آنچه در بهمن ۱۳۵۷ رخ داد و یا آنچه همین سالهای اخیر در ارمنستان، سودان و چندین کشور دیگر رخ داد. اما حتی زمینه این نوع انقلاب هم در ایران دیده نمیشود. مخصوصا با فشارهای اقتصادی مردم توان اینکار را ندارند.
۳- جنگ داخلی: نیز میتواند یک آلترناتیو مورد نظر آمریکا باشد. تا با یک جنگ داخلی و بیشتر فرسوده شدن اقتصاد کشور، ایران را به طرف تجزیه بکشاند. البته هرچند صحبت از جنگ داخلی ابدا در میان نیست ولی طراحان کشورهای غربی همیشه چنین جنگهائی را بدون هیچ زمینه فکری از پیش آماده در طرف کشورهای هدف انجام میدهند.
اگر این نکته را با سایر نکات مطرح شده در نظر بگیریم. به این نتیجه میرسیم که دولت ایران برای جلوگیری از هرج و مرج و از دست دادن کنترل، اولویت خود را در نزدیکی بیشتر و هرچه سریعتر با چین میبیند.
به نظر میرسد برای اینکار بیشتر منتظر آن هستند تا اولین مرحله از تحریمهای سازمان ملل (تحریم های معاملات اسلحه) برداشته بشود و اولین نفس راحت را ایران و چین و حتی روسیه بکشند.
نتیجه:
با توجه به اینکه احتمال تغییر رژیم از طریق کودتا و یا انقلاب وجود ندارد؛ پس فشارهای اقتصادی بر مردم بیشتر میشود و همین فشارها و اینکه مردم باید به دنبال نان همان شب خود باشند و هیج ذخیره مادی برای تحمل چند روز بیدرآمد بودن را ندارند پس هیچ اتفاق خاصی (انقلاب، جنگ داخلی) صورت نمیگیرد.
یک نکته مهم را نیز باید در نظر گرفت. در زمان کودتا مردم کارهای نیستند و وقایع درون حکومت میگذرد؛ حال کدام نیروئی وجود دارد که به مقر حکومتی خامنهای حمله بکند؟ از طرفی در زمان کودتا یا انقلاب، حکومتی که مورد تهاجم به اصطلاح انقلابیون قرار میگیرد طرفدارانش اندک هستند که بیشتر برای پول اطراف آن شخص یا دولت جمع شدهاند؛ درحالیکه طرفداران خامنهای طرفداران عقیدتی هم هستند که حاضرند دست بهرکاری بزنند.
بدون هیج شکی باید پذیرفت که طرفداران خامنهای در موقع کودتا بیشتر و مسلحتر از دیگران هستند. و طرفداران حاکمیت یعنی مجموعه خامنهای و اصلاح طلب و…از نظر سازماندهی و انسجام بسیار بیشتر از مخالفین خارج از رژیم میباشند. بطوریکه هرگونه احتمال انقلاب یا کودتا یا جنگ داخلی را به سرعت سرکوب میکنند.
حال چنانچه مشکل مخالفین یعنی ضعف و تفرقه میان آنها را هم در نظر بگیریم آنگاه دیده میشود که ابدا نیروی ارزشمندی که بتواند انقلاب بکند وجود ندارد.
چه کسانی شعارهای انقلاب و حرکات خشونت آمیز میدهند
بیشتر سروصداها و تحریکات به خشونت و انقلاب از جانب کسانی است که در خارج کشور هستند. اینها که خود در جای راحت و بی خطر نشسته/خوابیدهاند ابدا غم مردم را ندارند بلکه بیشتر آنها خود را به اندکی پول فروختهاند و در جهت منافع کشورهای غربی هستند و جان و مال مردمان داخل کشور برایشان اهمیتی ندارد.
بسیاری از اینها ابدا هیچ دانشی از سیاست بویژه سیاست جهانی و بخصوص اکنون که بسیار پیچیده شده ندارند.
بسیاری از آنها حرفهائی میزنند آنچنان به دور از سیاست و عقل که روی آخوندها را سپید میکنند و به نوعی برای آنها آبرو میخرند.
تغییرات در جهان
تغییرات عظیم و ریشهای درجهان درحال تکوین بود/هست که بیماری کرونا به کمک آنها آمد و با بزرگ نمائی بیش از حد، تمام سایر اخبار را زیر آن مخفی کردند در حالیکه تغییر و تحولات در جریان است.
مثلا شاید کمتر کسی تا دو سه هفته پیش امکان جنگ داخلی در آمریکا و احتمال تجزیه آن را شنیده بود و یا اگر شنیده بود جدی میگرفت. حتی در جریان درگیرهائی که به بهانه سیاهان در آمریکا براه افتاد کسی توجه نمیکرد که دستهائی قوی پشت پرده این حرکات را سازماندهی میکند وگرنه مردمان عادی ابدا حتی برای یک روز هم قادر به تظاهرات بدون سازماندهی نیستند. همواره در چنین مواردی یک سازماندی مخفی وجود دارد.
همچنین کسی توجهی جدی به تغییرات عظیم در جابجائی شرکتهای بزرگ بینالملی، رشد و تولید انواع صنعتی و تکنیکی بسیار پیشرفته نیز طرحهای توسعه بانکی چین مانند پول دیجیتال؛ سویفت، صندوقهای اتوماتیک پرداخت پول و… ندارد. نکاتی که در جابجائی قدرت در جهان حیاتی است و جایگزینی برای سلطه دلار و در نتیجه آمریکا بر جهان است..
چین دو مزیت برای بدست گیری قدرت دارد که یهودیان صهیونیست حاکم بر جهان نداشته و ندارند.
۱- چین در خصوص دین کاملا سکولار و بی اهیت است. ولی یهودیان شاید فقط در اندک کشورهائی در جهان (آمریکا و…) میتوانند حاکمیت خود را اعلام بکنند.
۲- تعداد یهودیان برای پخش شدن در همه کشورهای جهان بسیار اندک است در نتیجه فقط میتوانند در صدر قدرت حکومتها، صنایع، بانکها و… باشند و در بعضی تشکلات عناصر اندکی را بگمارد و برای تکمیل آن از مسیحیان صهیونیست استفاده بکنند و یا بعضی افراد را بخرند. اما چین با یک و نیم میلیارد جمعیت همین حالا نیز در بسیاری کشورها مردمان خود را بفرستد چین میتواند صدها هزار نفر رابههر کشوری بفرستد و آنها حتی در سطح تجار متوسط در این کشورها به تجارت مشغول باشند.
متاسفانه همین بهانه کرونا و خفه کردن اخبار باعث گردیده تا نتوان به سادگی و یا حتی با تلاش عادی یک سیاسی یا محقق به ریشه اختلافات و نتیجه ممکنی که در انتظار است رسید.
لیکن بهرحال تغییر در اقتصاد و در نتیجه قدرت در جهان آنقدر مهم و ریشهای یا بزرگ است که دیده نمیشود اما واقعی و اجتناب نا پذیر است.
چیزهای بسیار بسیار بزرگ دیده نمیشوند
احتمال بازگشت آمریکا به برجام جهت استفاده از “مکانیسم ماشه“
برگشت آمریکا به برجام اگر توسط ترامپ باشد (که ابدا قابل اعتماد نیست) به احتمال قریب به یقین برای آنستکه با ورود به برجام و رسمیت یافتن وجودش (رای اش) در آنجا، آنگاه در زودترین زمان از “مکانیسم ماشه” استفاده بکند.
اما اگر دولت بعدی دمکراتها باشند و با این ادعا که آنها بودند که برجام را امضاء کردند و خواهان بازگشت هستند.
۱: آنها به سادگی از تحریمهای ترامپ بازگشت نمیکنند و امتیازهای زیادی میخواهند.
۲: حتی آنها نیز به احتمال زیاد از “مکانیسم ماشه” استفاده میکنند ولی ممکن است کمی دیرتر از آنچه ترامپ بکند.
۳- حتی اگر در انتخابات آینده دمکراتها بر سرکار بیایند و با بازگشت به برجام از مکانیسم ماشه استفاده نکنند، امکان آن هست که پس از ۴ سال و در انتخابات بعدی جمهوریخواهان به پیروزی برسند و چون هنوز ۵ سال به پایان تمام تحریمهای سازمان ملل وقت باقی مانده، آنها از”مکانیسم ماشه” استفاده بکنند و همه چیز پس از ۱۰ سال برباد برود و به جای اول بازگردد.
در نتیجه چنانچه قرار باشد آمریکا به برجام باز گردد باید اختیار “مکانیسم ماشه” از آنها سلب بشود.
اساسا “مکانیسم ماشه” همانند رولت روسی است با این تفاوت که لوله اسلحه همواره روی سریک طرف (ایران) است.
پس باید در این ماده نیز تجدید نظر بشود.
از آنجائیکه تمامی “اسناد برجام” در اختیار مردم قرار نگرفته ابدا معلوم نیست بر چه مبنائی ایران این بند را پذیرفت. و آیا سیستم “مکانیسم ماشه” به همان سادگی است که بیان شده و هرگاه یکی از آن طرف مقابل ایران خواست آنرا اجرا بکند این حق را دارد و هیچ چیزی جلودار آن نیست؟ اگر چنین است، این قرارداد ارزشی ندارد و نمیبایست امضاء میشد. زیرا تمام آنچه در قرار داد آمد با همین یک بند برباد است.
بنظر میرسد تا چند روز دیگر که اولین تحریمهای سازمان ملل (معاملات اسلحه) برداشته شد اتفاقات زیادی با سرعت رخ بدهد. اتفاقاتی که از هم اکنون ۱۰ اکتبر با سفر وزیر خارجه ایران به چین در حال شکل گیری است.
اما یک احتمال دیگر هم وجود دارد:
شاید اینکه میگویند ترامپ با روسیه تبانی کرده درست باشد و ترامپ با این سیاستها ایران (ودر نتیجه اقمارش را) بطرف چین و روسیه هل میدهد تا اقتصاد آمریکا داغان بشود. و پس از ضعیف شدن آمریکا دیگر توان زیادی هم برای پشتیبانی از اسرائیل باقی نمانده و بقای اسرائیل هم زیر سئوال برود.
پس آن کشورهائی که اخبار را دارند میتوانند در این شطرنج آیندهنگری بیشتری داشته باشند. و آنکه بهتر و به موقع عمل بکند برنده خواهد بود و…
بزودی جابجائیهای زیادی صورت خواهد گرفت.
نقش مردم
با قاطعیت میتوان گفت که اکثریت غالب ایرانیان از حکومت ناراضی هستند و دو دلیل عمده برای آن هست.
۱- وضعیت بد اقتصادی و فساد
۲- وضعیت بد فرهنگی و اعمال فشارهای اجتماعی
با اینحال و علیرغم این فشارها مردم آگاهانه از جنگ و ایجاد جو نا امن در کشور کناره میگیرند. این نشان از عقل جامعه ایرانی است. اگر چنین نبود تا کنون چند بار امکان داشت که وضعیت آشوبهای گسترده و جنگ داخلی صورت بگیرد
کشورهای غربی برای ایجاد آشوب از لومپنها استفاده میکنند امری که تقریبا در تمام نمونههای موفق و ناموفق جهان دیده شده است. آنها توسط عوامل خود تعدادی از این افراد را شناسائی و بطور غیر محسوس (چه برای دولتها و چه برای خود آنها) سازماندهی کرده و در موقع لزوم این افراد یکباره به میدان میآورند. در حالیکه مردمان عادی از درگیری با آنها فرار میکنند.
غارتها در زمان آشوبها میتواند توسط مردمان فقیر و بدون برنامه باشد ولی شروع آن با این عناصر است که باعث میکردد بسیاری دیگر نیز دست به آشوب و غارت بزنند.
اما این سیاست تابحال در خصوص مردم ایران موفق نبوده است.
نتیجه
هرچند آمریکا و جناحی از یهودیان و مسیحیان صهیونیست به سختی با ایران در حال جنگ هستند اما نقش رژیم نیز بسیار مهم است. رژیم ایران در مواردی خوب عمل میکند ولی در مواردی نیز بسیار بد است.
فساد حکومتی و دزدیهائی که به اقتصاد کشور و مردم فقیر ضربه میزند از بدترین دشمنان کشور است که باید اصلاح بشود.
همانطور که جهان در حال تغییر است، رژیم حاکم بر ایران نیز محکوم به تغییر میباشد.
حسن بایگان
۱۹ مهر ماه ۱۳۹۹ برابر با ۱۰ اکتبر ۲۰۲۰
جو متشنج مناظره ترامپ و جو بایدن نشانگر چیست.
ریشه اختلافات درونی آمریکا کجاست.
سه شنبه ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۰ اولین مناظره رو دو رو میان آقای ترامپ رئیس جمهوری کنونی آمریکا از حزب جمهوریخواه با رقیباش آقای جو بایدن کاندیدای ریاست جمهوری از حزب دمکرات برگزار شد.
لحن و شیوه برخورد این دو بالاترین سیاستمداران کشور آمریکا، تقریبا همه را شوکه کرد و آن را به نقد کشیدند.
اما دلیل این شیوه برخورد که با توهینهای علنی مانند “خفه شو” و… همراه بود و سطح بسیار پائین مناظره (کوچه بازاری) که به مسائل خصوصی و خانوادگی کشید، چیست؟
چرا در چنین مناظره مهمی که تقریبا تمام آمریکائیان و بسیاری مردمان جهان ناظر آن بودند، حرفهائی زده شد که دراین حد از مقام سیاسی شایسته نیست.
برای آن دو دلیل اصلی و اساسی را میتوان نام برد:
۱- شخصیت ذاتی افراد
مردمان میتوانند چهرههای متفاوتی از خود نشان بدهند ولی مواقعی پیش میآید که کنترل خود برای مخفی کردن چهره اصلی (ذات و تربیت اصلی) را از دست میدهند و آنچه که در پشت نقاب مخفی کرده بودند، عیان میگردد.
سیاسیون تربیت میشوند تا هزار چهره باشند. اما همه اینها برای رسیدن به اهداف خاصی است که در اکثر موارد باید مخفی بماند. در نتیجه باید چهره دیگری نشان بدهند و حرفهای دیگری بزنند و رفتار دیگری بکنند و از هر هنرپیشهای بهتر باشند.
اما آنها نیز ظرفیتی دارند و آنگاه که پر شد بناگاه آنچه را که هستند نشان میدهند.
۲- اختلافات درونی که به حد رو در روئی میکشد
سیاسیون هرچقدر هم که کنترل داشته باشند زمانیکه اختلافات و تضادهایشان با دیگران از حد معینی میگذرد و وارد فاز جدیدی میشود رفتارشان تغییر میکند و لحنی خشن میگیرند.
رفتار و زبان همواره دوستانه و همراه با خوش روئی ومتانت نیست.
تصمیمات کلی حزب یا تشکیلات در رفتار و ادبیات نمایندگان آنها دخالت مستقیم دارد. آنگاه که در کلیت سیاست دولت، حزب و یا تشکیلاتی، برخورد تند تصویب بشود کار به چنین مرحلهای میرسد و آنها آگاهانه میخواهند که جو را به طرفی خاص بکشانند؛ یعنی به طرف اصطکاک تا حد فیزیکی. پس با چنین برخوردهائی مردم نیز بطور مستقیم تحت تاثیر قرار گرفته روحیهاشان بطرف خشونت گرایش پیدا میکند.
بقول مثال معروف پیش نماز که فلان بکند پس نماز بهمان میکند.
یعنی زمانیکه این دو رهبر در انظار عمومی اینچنین با هم برخورد می کننند به نوعی به نیروهای خود خشونت را اعلام/توصیه میکنند. پس تعدادی از نیروهای آنها که اکنون بصورت میلیشیاهای کاملا مسلح و سازماندهی شده درآمدهاند، آماده برای جنگ میشوند. همچنین برخورد طرفداران عادی و غیر میلیشیائی نیز به فحاشیهای تند و احتمالا درگیرهای فیزیکی میکشد.
ظرفیت تحمل دولتها یا احزاب و… محدود است و زمانیکه به سر رسید آنگاه از کمترین توهینها و شکایتها شروع میشود تا به مرحله درگیری فیزیکی-نظامی میرسد.
تضادها و درگیریها آنگاه که به مرحله اعلام علنی از طرف بالاترین مقام کشور یا حزب رسید نشان آنستکه به مرحلهای جدی رسیده است که اگر متوقف نشود بزودی به مرحله فیزیکی-نظامی میکشد.
نباید فراموش کرد که درگیریهای اقتصادی میان قدرتها در آمریکا از مدتی پیش شروع شده است. جناحهایی برنده و بعضی بازنده سیاستهای دولت ترامپ هستند و این اساس آن چیزی است که آنها را مجبور به مسلح کردن نیروهایی برای خودشان و آماده درگیری نظامی کرده است.
آن صحبتی که در خود آمریکا مطرح میشود و احتمال دومین جنگ داخلی پس از حدود ۱۵۰ سال را میدهد، حتما ریشههای عمیق اقتصادی دارد و البته اینبار نیز داستان سیاهان برای انحراف فکری است و موضوع اصلی این نیست که به سیاهان بهای کافی داده نمیشود.
ریشه شکاف در آمریکا چیست؟
مدتهاست در آمریکا شکافی ایجاد شده است. این شکاف بسیار عمیق است و فقط به آمریکا محدود نمیشود و میان آمریکا با اروپا و همچنین میان اروپائیان و حتی کشورهای دیگری که به آنها وابستهاند نفوذ کرده و جناح بندیهای در حال شکل گیری کاملا آشکار میباشند.
پس از شکست سیاستی که میخواست با تصرف خاورمیانه (سوریه و عراق و بعد لبنان و ایران …) قدرت بلامنازع شده و سپس تکلیفاش را با روسیه و چین یک سره کرده و سلطان تمام و کمال سراسر جهان بشود، تمام معادلات قدرت در جهان بهم ریخت.
در نتیجه جابجائی قدرت در جهان شکل دیگری گرفت.
شکست آمریکا و متحدانش در جنگهای خاورمیانه (و در کنار آن افغانستان) نقطه عطف قدرت آنها بود و از آن پس سقوط آغاز شد. اما این سقوطی نبود و نیست که به سادگی اعلام شود؛ زیرا اقتصاد جهان بهم میریخت/میریزد.
ویروس کرونا حقیقی و یا دروغین؛ و داستانی که به حق یا ناحق بزرگ شده، به کمک آمد تا واقعیات، پشت اخبار این ویروس مخفی بماند و حرکات یا تغییرات آرام و بی سرو صدا پیش برود.
شکاف در اروپا با جدائی انگلیس از اروپای مشترک خود را نشان داد.
در میان آمریکا و اروپا نیز شکافی افتاد.
و درون خود آمریکا.
و شکاف میان کشورهای اقماری و جابجایی آنها در اتحادهای جدید.
نقش چین
مشکلات مالی آمریکا ناشی از سالها جنگ های فرسایشی و بدهکاریهایش مشکلات داخلی را برایش ایجاد کرد و چین برای قدرت شدن راهش بازتر شد.
تمام آن هزینه کردنها که به امید پیروزی نهائی بر همه کشورهای جهان و تک قطبی کردن کامل بود، با مقاومت ایران و حمایتهای بیشتر پنهان چین و روسیه برباد رفت، مخصوصا با دادن تکنیکهای بسیار بالای نظامی در ساخت سلاح و حتی دادن بعضی سلاحهای واقعا پیشرفته به ایران.
مشکل اصلی در میان سرمایهداران غرب با تولید ارزان کالا توسط چین و سپس ورود چین بعنوان تاجری جدید در بازارهای جهان که خود نیز تولید کننده بود باضافه پیشرفتهای صنعتی، شکل گرفت.
مجموعه تولید (ارزان)، صادرات، پخش و حمایت بانکی، نوعی از کارتل بینالمللی بزرگ و قوی را برای چین ایجاد کرد که او را به رقیبی جدی و خطرناک برای سرمایهداران غربی تبدیل کرد در نتیجه تعداد زیادی از سرمایهداران غربی کارخانهها و فعالیتهای اقتصادیاشان را به چین منتقل کردند و حاضر نیستند شکست اقتصادی بازگشت به زیر پرچم آمریکا را قبول بکنند
مخصوصا شرکتهای اروپائی که به چین رفتهاند و بعضی تقریبا تمام سرمایه خود را به آنجا منتقل کردهاند و آیندهای در بازگشت به غرب نمیبینند در برابر آمریکا و اعمال فشارهای آن مقاومت میکنند.
شکاف در غرب از اسرائیل شروع شد
تمام رهبران سیاسی آمریکا که در دو حزب قدرتمند جمع شدهاند یهودیان و مسیحیان صهیونیست هستند و از ابراز آن ابائی ندارند. در نتیجه اختلافات آنها نیز به اختلافات درونی صهیونیستها برمیگردد.
اصل اختلاف میان خود یهودیان صهیونیست بروز کرده و دامنه آن به اسرائیل که مرکز آنهاست کشیده شد. شاید از اسرائیل شروع/علنی شد و اختلاف میان قدرت در آنجا که میان جناح ناتان یهو و دیگران ایجاد شده بود و هست.
توجه شود که یهودیان (مخصوصا در خود اسرائیل) یک دست نیستند و سوای اینکه یک دسته یهودی نژادی و یک دسته اخیرا یهودی دینی شده اند و به آنجا مهاجرت کردند و اندکی هم در غرب ماندند؛ اما میان یهودیان (اعم از نژادی یا دینی) بواسطه تفاوت در نظرات دینی، اختلافات گستردهای میان این مردمان اندک بوجود آمده است که این تضادها در مرکز یهودیت (اسرائیل) مستقیما به همه یهودیان در هر موقعیت مالی و مقامی وارد شده و کاملا تاثیر گذارده است.
یهودیان فرق گوناگونی را تشکیل میدهند. بعضی فرق از میان مردمانی دیگر از سایر ملل و ادیان عضو گیری کردند، یعنی آنها را یهودی دینی کرده و به فرقه خود آوردهاند. این فرق ضمن اختلافاتی که با هم داشتند و دارند با وارد کردن این افراد که ریشه دیگری داشتند و در نتیجه تربیت و خواسته و ذات دیگری، مشکلاتی جدید درون خود و با بیرون از خود ایجاد کردند و مشکلی بر مشکلات یهودیان و یهودیت افزودند.
نکته:
ضعف عمده اکثریت کشورها (و محققین) اعم از مسلمان، مسیحی، هندو، بودائی و… در این است که ابدا به این اختلافات مذهبی و دسته بندیهای آنها توجهی نداشتهاند. این اختلافات تا حدودی در اسرائیل مطرح میشد/میشود ولی مورد توجه سایرین قرار نمیگرفت/نمیگیرد و رسانههای سایر کشورها بدان نمیپرداختند/نمیپردازند. حتی در کمتر کشوری موسساتی تحقیقاتی برای بررسی این اختلافات ایجاد شد.
حال چنانچه دولتی یا حتی شخصی مایل به دانستن اندکی از این اختلافات و ریشه مذهبی آنها باشد، سادهترین راه رسیدن به جواب نگاهی به “تلمود” کتاب اصلی دستورات دینی یهودیان است که در آن دستورات بسیار متفاوتی در باره انواع مسائل دیده میشود که نشان میدهد آنها نمیتوانند با هم کنار بیایند. مگر اینکه مجموعه یهودیان خود و یهودیت را در خطر نابودی ببینند. این چیزی است که یک عده از آنها با طرح ” دشمنی که در پی نابودی آنهاست” سعی در یک اتحاد کاذب دارند. اما حالا این اتحاد در حال شکستن است و نمود آن در آمریکا بهتر دیده میشود.
نکته جالب دیگر اینکه گروهی از یهودیان ضد صهیونیست هستند و معتقد به اینکه قدرت آنها در پراکنده بودناشان است و داشتن یک کشور و جمع شدن در یک جا نابودی آنها را در پی خواهد داشت.
یهودیان نیزهمانند فرق مختلف اسلامی هستند که بیشتر با خود درگیر میباشند زیرا اختلافات عقیدتی زیادی با هم دارند.
مسلمانان به بیشتر از هزار فرقه تقسیم شدهاند یهودیان نیز به فرق بسیاری زیادی تقسیم شدهاند. اما آگاهی مسلمانان از سایر ادیان بسیار اندک است.
یهودیان با تحقیق در اسلام اختلافات میان آنها را پیدا کردند و با استفاده از تعدادی از خود مسلمانان اختلافاتشان را بزرگ کردد تا اینکه به جنگ یک دیگر برخواستند.
داستان یهودیان و یهودیت نیز همین است با این تفاوت که مسلمانان (و البته هندوها، مسیحیان و…) هیچ اطلاعی از یهودیت و اختلافات میان آنها نداشته و تجربهای هم در این خصوص و بهم ریختن روابط آنها با استفاده از همین اختلافات ندارند.
اما اگر درگیری نظامی و تهدید حذف اسرائیل با قوه نظامی برداشته بشود آنگاه اختلافات درونی این کشور کوچک با مجموعه گستردهای از نظرات بسیار متفاوت بروز خواهد کرد. نمونه آن حتی در عهد عتیق نیز آمده و از جنگهای درونی آنها نام برده است.
در میان نوشتههای من نیز مطالب مفیدی برای دست یابی به ریشه یهودیت و بسیاری مطالب دیگر در این روابط یافت میشود.
اکنون آن دسته یهودیانی که با ایده صهیونیستها مخالف بودند دوباره فعال شده اند.
در میان مسیحیت این تفکر که عیسی مسیح یهودی بود به مرحلهای رسید که بسیاری خود را خادم یهودیان میدانند. در این میان عدهای تا مرحله مسیحی-صهیونیست پیش رفتند. بعضی بیتفاوت هستند.
حتی بعضی به دلیل اینکه بر مبنی عهد جدید (انجیل) قاتل عیسی مسیح، یهودیان بودند از آنها نفرت دارند.
در نتیجه نظرات متفاوتی در میان مسیحیان نسبت به یهودیان وجود دارد که البته نظر خادمی/بندگی یهودیان غالب است.
شکست در سوریه و پایان ایده سلطه بر سرزمینهائی که در عهد عتیق (در بخش تورات) به آنها وعده داده شده بود؛ اختلافات درونی آنها را گسترش داد. بهمین دلیل است که دولت ناتان یهو با حملات نظامی سعی دارد ایران را دوباره وادار به جنگ بکند تا اختلافات درونی آنها تحت تاثیر جنگ قرار بگیرد. هرچند با وجود نیروهای روسیه به عنوان حایل میان نیروها جنگ غیر ممکن به نظر میرسد.
نقش ایران
در این شرایط بهترین سیاستی که ایران میتواند در پیش بگیرد گریز از جنگ نظامی مستقیم و تلاش برای صلح در منطقه است.
مخصوصا اکنون که نیروهای نظامی روسیه در سوریه مستقر شدهاند هیچ نیازی نیست که ایران خود را درگیر جنگ بکند.
کلیه شرایط جهانی مخصوصا موقعیت چین در جهان و رابطهاش با ایران نشان میدهد که سیاست صلح و ضد جنگ بهترین سیاست جهانی است.
ارتباطۀای چند جانب، مخصوصا با چین راهی مناسب برای رهایی از تحریمها و توسعه کشور است.
شکاف میان سرمایهداران آمریکا
در صدر قدرت و حاکمیت آمریکا که صهیونیستها قرار دارند متاثر از این وقایع دو یا چند دسته شدهاند. بخشی از آنها از هم اکنون آمریکا را از قدرت و نفس افتاده میبینند و چین را در حال پیشرفت. پس از هم اکنون ثروت خود را به آنجا منتقل کردهاند. این امر شکاف بزرگی در وحدت آمریکا بوجود آورد.
تعدادی مردداند. و تعدادی میخواهند بمانند؛ ولی اینها نیز با روشن شدن موقعیت قدرت چین و آسیا در جهان طرف آن را خواهند گرفت.
در آمریکا جناح نظامی و جنگها کنار گذاشته شد و جناح خاص با ریاست جمهوری آقای ترامپ بر سرکار آمد. روی کار آمدن ترامپ و سیاستهایش ضربه سختی به جناح دیگر زد که بویژه با بیماری کرونا نمود بیشتری یافت و دیده شد که جناحی که در آی تی و فروش کالا از طریق غیر مستقیم (امثال آمازون) مشغول است رشد مالی بسیار بالائی داشته ولی جناح نفتی به سقوط کشیده شد و در مرحلهای حتی قیمت نفت از هزینههای استخراج بالاتر رفت. فروش اسلحه نیز بسیار محدود شد.
در این میان سئوالاتی پیش می آید که پاسخ به آنها سخت است زیرا آن قدرتمندان بسیار ثروتمند حاکم بر آمریکا و جهان که در حال تغییر مکان و جابجایی قدرت هستند نمیخواهند مسائل برای مردمان بیان/روشن بشود بلکه کارها باید مخفیانه صورت بگیرد.
در این بحران عجیب اخیر، بعضی تغییرات در کلیت صورت گرفته است و جناح بندیهای جدیدی در جهان در حال شکل گیری است و همچنان با سرعت ادامه دارد.
ترامپ دیوانگی در دست داشتن قدرت بیش از حد را به شکلی دیگر و عیانتراز نوع نظامی نشان داد. خارج شدن ترامپ از معاهدههای بینالمللی و تهدید تمام کشورهای جهان و… تاثیر منفیاش را بر تمام جهان و مخصوصا سرمایهداران بویژه غیر صهیونیستها (فراماسیونرها و…) گذاشت و آنها را مجبور کرد به جدائی از اتحاد با چنین نیرویی بطور کاملا جدی فکر بکنند و تصمیم بگیرند.
ظاهرا تعدادی تصمیم به جدایی را گرفتهاند و همین زنگ خطر سقوط اقتصادی و سوپر قدرت بودن آمریکا و جنگ داخلی در آمریکاست.
چه باید کرد
در این شرایط تصمیمات عجولانه کاری غلط است.
عقل حکم میکند که در این شرایط تغییر و تحولات، باید صبور بود و هیجان زده و جوگیر نشد.
اگر کشوری شناخت و تحلیل درستی از وقایع ندارد و نمیداند در این دوران تحولاتی ریشهای و بسیار عظیم در جهان در حال صورت گرفتن است و درکی از آینده آن ندارد، بهتر است وارد عمل و معاهدهای یا اتحادی جدید نشود.
هرچند در چنین شرایطی برنده اصلی آنستکه این تحولات را بهتر بشناسد و با آیندهنگری و اینکه در این جابجائیها چه قدرتهایی بالا میروند و کدام در حال سقوط هستند، مسیر درستی را انتخاب بکند و سریعتر عمل بکند.
باید اسب بازنده و برنده را شناخت و سرمایه گذاری کرد.
نکته تعیین کننده
کتاب من “عیسی مسیح و مادرش مریم یهودی نبود بلکه مندائی بودند” که اکنون در سطح جهان به فروش میرسد برای مسیحیان مشخص میکند، اگر عیسی مسیحی وجود داشته برخلاف نوشته انجیل (عهد جدید)، یهودی نبوده است.
اتفاقا اشاره آخر کتاب نیز بسیار تعیین کننده است اینکه: حتی اگر مادر عیسی (مریم) یهودی بود (پدرش خدا بود) دلیلی ندارد که مسیحیان خود را برده و بنده یهودیان بدانند بعنوان مثال والدین محمد غیر مسلمانان بودند ولی هیچگاه قرآن با عقاید بت پرستان منتشر نمیشود و برای والدین محمد اهمیت خاصی قایل نمیشوند بلکه همه آنها را کافر مینامند. پس دلیلی ندارد که همواره عهد جدید (انجیل) با عهد عتیق منتشر شده و مردمان به آن بدیده تقدس نگاه بکنند. و براین اساس خود را بنده یهودیان بدانند.
همین عرضه چنین کتابی در سطح جهانی نشان از شکاف میان قدرت دارد و جناحهائی قصد دارند با استفاده از کتاب من دیگری را بزیر بکشند. زیرا ابدا بنظر نمیرسد پخش گسترده این کتاب در جهان تا چند سال پیش امکان داشت. و به احتمال قوی ابدا پخش نمیشد.
با توجه به اینکه چند میلیارد مسیحی در جهان بر این اعتقاد هستند که عیسی مسیح یهودی بود و به اینجهت اظهار بندگی در مقابل یهودیان و یهودیت میکنند و بسیاری از آنها مسیحی صهیونیست شدهاند؛ وقتی متوجه دروغ انجیل بشوند و تغییر عقیده بدهند و یهودیت و یهودیان را رها بکنند، آنگاه تغییر کاملا اساسی و ریشهای در قدرت در جهان ایجاد خواهد شد. و دوباره جناح بندیهای جدیدی در جهان شکل خواهد گرفت. و البته وضعیت اسرائیل و فلسطین و رابطه اسرائیل با سایر کشورها و سرمایهداران و… همه و همه تحت تاثیر قرار میگیرد.
با روشن شدن این موضوع داستان مسیحیت و یهودیت شکل دیگری میگیرد و به تبع آن تاثیرش بر قرآن و نظرات مطروحه در آن و بر اسلام. زیرا در قرآن بسیاری از داستانهای این ادیان آمده و به نوعی از ستونهای اساسی آن است.
تفاوت بسیاری است میان صحبتهای آنکه برای قدرت مبارزه میکند با آن کسی که برای انسانیت.
م. حسن بایگان
اپسالا – سوئد
دوم اکتبر ۲۰۲۰
hassan@baygan.org cn?�I��? Segenir_conit?fI{
جزیره کیش و اجاره آن توسط چین!
مدتی پیش جنجال بزرگی براه افتاد که ایران دارد جزیره کیش را به چین میدهد و این همانند قرارداد ترکمانچای است.
بنظر میرسد یک عدهای آگاهانه دروغ گفتند و یک عدهای نااگاه فریب خوردند.
قرارداد ترکمانچای زمانی بسته شد که ارتش ضعیف ایران در برابر ارتش قوی روسیه شکست فاحشی خورد و آنها تا مرزهای کنونی پیش آمدند و به پادشاه ایران پیغام دادند بزودی ارتش روسیه در تهران خواهد بود. پادشاه نیز که میدید توانی برای مقابله ندارد تن به قرارداد/معاهده داد.
اما اجاره دادن یک جزیره یا محل در کشوری به مردم، شرکت یا کشوری دیگر، امری متفاوت با تسلیم بخشی از کشور بوده و در جهان موضوعی عادی است.
حتی کشورهای اروپایی و امریکایی نیز چنین میکنند.
مخصوصا اجاره جزایر و.. در کشورهای گرمسیری بسیارعادی است و شاید یکی از ساده ترین و بهترین راه های درآمد باشد.
همین هفته دولت چین اعلام کرد که تعداد زیادی از جزایرش را به هرکسی (چینی یا غیر چینی) اجاره میدهد، کمترین قیمت ۵۰۰ دلار و بیشترین چند میلیون دلار.
اجاره دادن مانند آنست که کسی تمام خانه یا ملکی و یا قسمتی از آن را اجاره بدهد.
ایران میتواند همانند سایرین حتی کوهها یا صحراها یا جنگلها و… را به سایرین اجاره بدهد.
همانطور که کشورها اجازه میدهند افراد یا شرکتها در آنجا کارخانه بزنند و صاحب کارخانه و زمین کارخانه هم باشند، یا معادن را اجاره میدهند و…
البته باید همانند تمام کشورهای دنیا شرایط مشخص مالک و مستاجر رعایت بشود.
شخصا چنین چیزهایی را در سفرهایم در کشورهای مختلف در جزایر و سواحل و جنگلها و… دیده ام.
اما نکته یا دلیل مهم ویژه ایران و کیش:
ایران با سیستم اسلامیاش نمیتواند در مقابل خواسته توریستهای غیر ایرانی انعطاف نشان داده و اجازه بدهد آنها لخت در دریا شنا کرده و سپس به ساحل آمده و چند آبجوی الکل دار خنک بنوشند، پس بهتر است که این مکان را اجاره بدهد.
بنظر میرسد ساکنین و تجار جزیره کیش نیز با این شکل کار کاملا موافقند.
طنز قضیه:
اگر در کنار این اجاره دادن، اجازه سفر ایرانیان نیز به آنجا داده بشود، بیشتر این بظاهر مخالفین، اولین مسافران به کیش تحت اجاره چین خواهند بود و گیلاسی هم به سلامتی چین بالا میروند.
شرط قضاوت درست و عادلانه:
باید فارغ از جوهای ایجاد شده، چشمها را باز کرد و دید کدام نیروی خارجی و داخلی از چنین قراردادی که در سطح جهان عادی میباشد نگران بود وهست و چرا؟
باید دید چرا مردمان اینچنین زود تحت تاثیر قرار میگیرند و کنترل عقل خود را از دست میدهند و اینچنین روابط ساده میان کشورها را فراموش میکنند.
انسان عاقل باید مسائل را درست و بدون جوگیر شدن (که به معنی از دست دادن کنترل عقل است) ببیند و اگر نسبت به موضوعی حساس شده است جنبههای مثبت و منفی آن را دیده اظهار نظر و انتقاد کرده و رای بدهد.
چنین دستورهای سردرگم کننده مردمان، از اتاقهای فکر و برنامهریزی با سیستم منظم و گسترده (امثال موسسه جورج سوروس و یا سرویسهای خاص در کشورها) بیرون میآید و در یک چشم برهم زدن توسط تمامی آدرسها و شماره تلفنها و… که پیشتر و برای چنین کارهائی جمعآوری کردهاند برای میلیونها نفر میفرستند و هرکسی فکر میکند از طرف دوستش است در حالیکه از طرف خود او هم برای دوستانش رفته بدون اینکه خودش مطلع باشد.
حسن بایگان
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۰
نگاهی مختصر بر وقایع جهان
جهان به سرعت در حال تغییر شکل است. چند شیخ نشین حاشیه خلیج پارس که هیچ قدرتی به غیر از پول زیاد ندارند و پولشان در اختیار تصمیمات امریکا و اسراییل برای جنگهایی در منطقه تا افریقا بود بدون هیچ شرط اساسی بطرف اسراییل رفتند تا شاید پولهایشان و بقای خودشان را نجات بدهند. لیکن قطر که در این سرمایه گذاری در جنگ ها شریک بود با آنها مشکل پیدا کرد. هرچند بزرگترین پایگاه دریایی امریکا در خلیج پارس در قطر است اما این را باید از زاویه اختلافات درونی امریکا نیز نگاه کرد.
در این میان ترکیه و پاکستان از اتحاد با امریکا خارج شدند. پاکستان که با پول عربستان اسلام
گرایان را تربیت و به افغانستان و… میفرستاد وزنهای به حساب میآمد. به جای آن پاکستان به کنفرانس شانگهای پیوست و دست از حمایت اسلامگرایان در خدمت یهودیت صهیونیست برداشت و در نتیجه پولهای حمایتی پاکستان از طرف غربستان قطع شد.
ترکیه که بقول خود غربی ها نیروی دوم ناتو بود با آنها مشکل پیدا کرده است و بیشتر بطرف شوروی (متحد استراتژیک چین و ایران) گرایش پیدا کره است.
از جانب دیگر چین حتی وارد اقتصاد اسراییل شده است و اسراییل هم میخواهد وارد افتصاد لبنان بشود.
اما نکته مهم اینست که میان خود صهیونیستها اختلافات بزرگی بروز کرده است که آنها را به رویارویی تا حد مالی-نظامی کشانده است.
بنظر میرسد یهودیان صهیونیست متوجه شده اند که امریکا در حال خارج شدن از سوپر قدرت بودن است و چین میتواند جای آنرا بخوبی بگیرد در نتیجه جناحی از آنها با چین کنار آمدهاند. هرچند بنظر می رسد جهان چند قطبی خواهد شد و همانند امروز اینچنین تک قطبی نخواهد ماند.
توجه: پیشتر نوشتم که یهودیان صهیونیست خود را وابسته یا شهروند واقعی هیچ کشوری (حتی امریکا یا کشوری اروپایی) نمیدانند و هر کشوری که در مسیر ابرقدرتی بیفتد به آنجا میروند. در آن موقع فهم این نکته برای تیوریسینهای سیاسی (سیاسیون دنباله رو یا مجری دستورات تیوریسینها هستند) ممکن نبود، اما حالا میتوانند انرا ببینند.
حال این امکان هم هست که با شکستی/شکافی که در میاناشان افتاده آنها اتحاد جهانی و ابر قدرتی خود را از دست بدهند. آنگاه بعضی از آنها متوجه شوند که با وجود بودن در اتحادهای کوچک، اما باید شهروندی کشوری را که در آن هستند، از ته دل بپذیرند. و آنگاه دیگر از این شکل یا شیوه تفکر صهیونیستی خارج خواهند شد. امری که ظاهرا راهش آغاز شده است.
ارمنستان که اختلافات اساسی با یهودیت داشت اکنون سفارتش را در اسراییل باز کرده است که البته این کار حتما با توصیه روسیه (و اطلاع ایران) بوده است.
بعضی سران (مشاوران و تیوریسینهای شیخ نشینها) ادعا میکنند که با شیوه کنار آمدن با اسراییل آنرا تضعیف میکنند. زیرا تا زمانیکه موضوع جنگ و حذف اسراییل باشد وضعیت و تفکر حفظ آن کشور ارجح میشود/میماند، ولی در حالت صلح، آنها شل میشوند. لیکن یک واقعیت غیر قابل انکار آنستکه چند صدمیلیارد دلار پول این شیوخ در بانکهای امریکا در گرو یهودیان صهیونیست است و آنها بیشتر بفکر آن هستند.
حال اگر چین سوپر قدرت بشود یعنی سوپر قدرت دیگری در جهان پدید بیایدکه بتواند زورگویی تمام و کمال امریکا را مهار بکند شاید پولهای آنها نجات پیدا بکند و بتوانند مقداری از آنرا از بانکهای آمریکا به اروپا یا چین منتقل بکنند.
ولی معلوم نیست آنها مسایل را اینچنین و از این زاویه ببینند.
چین به دلایلی میتواند سوپر قدرتی بالاتر از یهودیان صهیونیست بشود:
اولین آن اینستکه یهودیان هرچند تمام قدرت مالی و تجاری و حتی سیاسی جهان را در دست داشتند ولی جرات نمیکردند این پادشاهی خود را اعلام بکنند و زیر نام امریکا مخفیاانه عمل میکردند.
از جمله دلایل یکی این بود که آنها دارای یک دین بنام “یهود” بودند که از جانب سایر مذهبیون جهان مورد قبول قرار نمیگرفت.
چین تعصب دینی ندارد و بهمین دلیل چینیها میتوانند همه جای جهان با نام چینی بروند.
در دنیا مردمان هیچ دینی زیر پرچم دین دیگری مخصوصا یهود نمیروند، تنها مسیحیان صهیونیست انرا پذیرفتند. اما همین مسیحیان صهیونیست هم وقتی به مورد قدرت جهانی فراماسیونری میرسند که قدرت و سلطهاش برجهان را همین یهودیان صهیونیست گرفتند با مشکل بزرگ دیگری روبرو میشوند.
مشکل دیگر یهودیان جمعیت کم آنها است که نمیتوانند به تعداد کافی مردمانی برای کنترل جهان به تمام کشورها بفرستند. این مشکل زمانی بیشتر شد که تعداد زیادی از آنها از کشورهای مسلمان اخراج شدند یا خودشان رفتند.
یهودیت صهیونیست که نیاز به نیروی انسانی یهودی داشت تعدادی از مردمان فقیر سایر کشورها را با وعده خانه و زندگی خرید یعنی آنها تغییر دین دادند و به اسراییل مهاجرت کردند.
اما این تازه یهودی شدههای دینی (و نه نژادی) فقط درون اسراییل میتوانستند به این کشور وفادار باشند و اتفاقا بیشترین کشتار فلسطینیان توسط اینها صورت میگرفت و نه یهودیان نژادی که قرنها با سایرین در آن منطقه زندگی کرده بودند.
اسراییل توانست تعدادی مردمان سایر کشورها را نیز بخرد و توسط آنها اطلاعاتی بدست بیاورد.
اما در این عصر بیشتر اطلاعات توسط سرورهای شرکتهای بزرگ بین المللی بدست میآید، و یکی از نکات مهم همین جاست که میبینیم میان آنها اختلاف افتاده، اختلافی که بسیار علنی شده و در مواردی حتی دولت امریکا (دولت اخیر ترامپ) مجبور شد بطور جدی و رسمی اطلاعاتی را بخواهد ولی مدیریت یا صاحبان آن شرکتهای بزرگ اطلاعات را به دولت امریکا ندادند و نمیدهند. شکاف میان صاحبان شرکتهای اینترنتی و رسانههای بینالمللی قوی صهیونیستی با جناحهایی از صهیونیستها نشان از شکاف بزرگ درونی دارد.
بزرگترین شکاف نیز اکنون در آمریکا با مسلح کردن نیروها (میلیشیاها) دیده میشود. نیروهایی که آنقدر زیاد و مسلح هستند که ابدا در هنگام شروع وقایع بهار عربی و یا سوریه دیده نشدند، یعنی اگر قرار باشد کار به جنگ داخلی در آمریکا برسد بسیار سریعتر از آنچه تصور بشود نیروهایی کاملا مسلح و سازماندهی شده پیدا میشوند.
در این حال است که اگر ایران دست به ستیزهجویی و جنگ بزند آنگاه آنها را باری دیگر متحد میکند. پس سکوت بهتر است و این روشی است که چند ماه است ایران در پیش گرفته، و هرچقدر اسراییل به نیروهای ایران حمله میکند تا ایران را تحریک به یک جنگ بکند کارش پیش نمیرود، زیرا ایران از چند ماه پیش به امکان جنگ داخلی در آمریکا و تجزیه آن آگاه بود و به آن اشاره داشت.
اینها تنها قسمتی از وقایع جهان است. پیشتر به نکاتی دیگر اشاره کردم و سعی میشود به مرور به قسمتهای دیگری نیز پرداخته بشود.
اما نکته مهم اختلاف فراماسیونری با صهیونیستها با توجه به کتاب من است که نشان دادم “عیسی مسیح و مادرش یهودی نبوده بلکه مندایی بودند”.
همانطور که در زمان نشرکتاب نوشتم این کتابی است که دنیا را تغییر خواهد داد و حال شروع این تغییرات را میبینیم.
ترک یهودیت و یهودیان توسط مسیحیت و مسیحیان در این زمان نمیتواند کاملا علنی و بسیار سریع باشد ولی در عمل با اتکاه به کتاب من و از بالا در حال انجام است.
حسن بایگان
۲۰سپتامبر ۲۰۲۰
کتاب: فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب. چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید.
فلسفه من کامل ترینهاست
فلسفهای کامل
من یک فیلسوف صاحب مکتب/ سبک کامل و کاملا مستقل هستم.
نظرات من منسجم، منطقی، معقول و علمی و حاصل تمام عمرم و تجربیات تاریخی بشر است.
این نظرات حلقههائی زنجیروار نیستند بلکه حلقههائی هستند که هرکدام میتواند مستقیما به سایرین وصل بشود.
با تمام افکار غلط که چون تاری تیره تنیده شده بر مغز بشر است، مخالفت میکنم.
از روشهای خشن، بی مغز و غیر انسانی دوری گزیدهام.
در طول تاریخ بشر هیچ کسی (پیامبر، نبی، رسول، متفکر یا فیلسوف) در سطح من نیامده و نخواهد آمد؛ زیرا آنچه را که باید تا آخر حیات بشر به کار برود، گفتهام.
وظیفه دولتها
وظیفه دولتها این نیست که با استناد به نوشتهها، صحبتها و یا رفتار افرادی درگذشته، برای مردم تعیین تکلیف بکنند. این حماقت و زورگوئی محض است.
وظیفه دولتها نظم دادن و اجراء خواستههای متنوع مردمان، متناسب با زمان و مکان و همچنین ارتباطی صلح آمیز با سایر کشورهاست.
نگاه و رفتار انسانی
آنکه در برابر خود، انسان نمیبیند، بلکه رنگ، دین یا پول را میبیند، انسان نیست.
My Philosophy is complete and updated
I am a philosopher of the book and methodology, with a complete philosophy which is totally independent from others
My philosophy is logical, rational and based on science. It’s the result of my whole life and the historic experiences of the whole of human race. These are not like chain links, but every ring can be connected to each and to all
I reject all old views which like spider web have been spinning around human mind
I avoid all kinds of violence, mindless and inhumane methods
In all of people’s history there has never been anyone (be it a prophet a messenger, a thinker or a philosopher) in my level, and will never be, because I have set forth whatever is needed for the whole of human life
The role of Government
It is not responsibility of the governments to decide for people according to old thinking and methods, scriptures, words or behaviors. This is foolishness and an absolute dictatorship
Government’s role is looking at and listening to the people and organizing everything according to people’s wishes, time and places. In any case it must be in consideration of peace and harmony with all other nations
A humane outlook
One who can not see a human in front of him, but color, religion and money is not a human being
چکیده فلسفه م. حسن بایگان
چکیده فلسفه م. حسن بایگان
۱- هستی: تمام دانش بشر از پیدایش و هستی نزدیک به صفر است. ما نمیدانیم جهان ماده است، خدا آفریده یا چیز دیگری میباشد و یا هیچ است.
۲- دلیل رشد: خرد بشر و همکاری جمعی دلیل رشد او بوده و هست و نه پول یا قدرت بازو.
۳- مسائل اجتماعی: این مسائل بسیار گسترده و متنوع میباشند و باید توسط مردمان هر منطقه، متناسب با زمان بررسی و حل شوند.
۴- حکومت یا مدیریت: همه دولتهای کنونی در جهان حکومتگر و در خدمت طبقه و یا گروهی خاص هستند. باید همگی برکنار شده و سیستمی مدیریتی در خدمت همه مردمان و طبقات جهت اداره کشور توسط روشنفکران و متفکران مستقل برقرار شود.
A short version of M. Hassan Baygan Philosophy
Existence: Our knowledge about the world and existence is just about zero. We don’t know if it is material or something else, or created by god, or it is just nothing
Evolution: All we achieve is because of our knowledge and working together and not physical power or money
Society: Social laws are not the same in different parts of the world, and they change according to time and place
Ruling Powers, State and Management: All Ruling Powers are at the service of special classes or groups. We have to remove the ruling governments and replace them with administrations made up of independent visionaries and intellectuals who are in the service of all people of all classes