در نیجر و آفریقا چه می‌گذرد!

   اخیرا گارد ریاست جمهوری کشور نیجر برعلیه رییس جمهوری وابسته به فرانسه این کشور کودتا کرد و شوکی دیگر بر غرب وارد آورد.

   حرکت‌های اخیر ضد استعمار غربی‌ها نشان از بیداری عمیق‌تر و خواسته‌های توسعه همه جانبه مردمان در افریقا دارد. اما این بار نوع دیگری است زیرا از حمایت گسترده شرق مخصوصا روسیه برخوردار هستند.

   آنچه در نیجر اتفاق افتاد نیز در راستای مبارزه شرق با غرب است که قسمت سرد/اقتصادی آن بریکس، اتحادیه شانگهای، اور‌آسیا و … و گرم/نظامی آن میان روسیه و کشور (قربانی شده) اکراین و همه ناتو می‌باشد.

   حمایت کشورهای مالی و بورکینافاسو از نیجر تا حد آمادگی برای جنگ با کشورهای آفریقایی متحد با غرب، معادلات را در آن منطقه بهم زده است.

   منابع خام استراتژیک مانند طلا و اورانیم نیحر، برای استعمارگران اهمیت بسیار دارد و با قطع آن و درخواست قیمت واقعی، معادلات اقتصادی نامتوازن بهم خواهد خورد.

کودتای نیجر، جبهه جنگ جدیدی را جلوی غرب باز کرده است، سوال مهم اینجاست:

آیا غرب توان جنگ با این سه کشور بسیار فقیر و‌ ضعیف  را دارد؟

پاسخ منفی است.

   شواهد نشان می‌دهد که غرب در مردابی که خودش در اکراین ایجاد کرده در حال غرق شدن است.

تمام دستگاه‌های جاسوسی، امنیتی، نظامی، سیاسی غرب؛ آگاهانه در جهت آغاز یک جنگ میان روسیه و اکراین حرکت کردند با این محاسبه که آنها روسیه را در دام انداخته و شکست خواهند داد و نتیجه شکست شرق خواهد بود.

   یک نظریه قوی دیگر آن بود و هست که جنگ اکراین توسط آمریکا (جناحی از یهودیان صهیونیست) دامن زده شد زیرا در بحران سخت اقتصادی تا حد فروپاشی فرو رفته بود و با اینکار مقدار زیادی از فشار را بر اروپا وارد و فرصت تنفس پیدا می‌کرد و در عمل نیز اینکارصورت گرفت:

۱- گاز ارزان به اروپا قطع شد؛ حتی لوله گاز را هم منفجر کرد.

۲- قیمت نفت بسیار بالا رفت.

۳- نرخ برابری دلار آمریکا بالا رفت.

   در نتیجه به اقتصاد آمریکا کمک شد و ضربه اصلی را اروپا خورد. زیرا آمریکا گاز و نفت را به اروپا با دلار حدود قیمت یورو صادر می‌کند.

نکته اینجاست که در این میان روسیه (ایران و کشورهای صادر کننده نفت) نیز از سود بیشتر اقتصادی بهره‌مند شد.

 اکنون با کودتای نیجر و احتمال قطع خط لوله ارسال گاز نیجریه به اروپا فشار بر این منطقه بسیار بیشتر خواهد شد.

آیا آمریکا از این امر بیشتر خوشحال خواهد شد؟

و در نتیجه با شکست کودتا مخالف خواهد بود؟

یا احتمالات دیگری را برای وضعیت آمریکا (مثلا سردرگمی) باید در نظر گرفت؟

   به نظر نمی رسد غرب (مخصوصا اروپا) حتی غیر مستقیم و توسط کشورهای وابسته در آن منطقه آفریقا یا نیروهای مزدور، توان یک جنگ دیگر و همزمان با جنگ اکراین را داشته باشند.

   از طرفی سه کشور نیجر، مالی و بورکینافاسو از حمایت روسیه و به احتمال قوی گروه با تجربه و قدرتمند واگنر که در لیبی هستند برخوردار است.

الجزایر نیز از آنها حمایت کرده نیروهایی را به مرز فرستاده است.

   در جایی دیگر اوگاندا که در دست غرب (مخصوصا اسرایل) بود اکنون در مقابل آنها ایستاده است.

دولت جدید کنیا نیز موضع غرب‌گرایی پیشین را تغییر داده است.

ورود ایران به آفریقا از جمله اوگاندا و کشورهای همسایه نیز در این معادلات تاثیر دارد.

   جبهه متحدان شرق در حال گسترش و غرب در حال زوال است. این کار زمان بر می‌باشد، اما سرعت آن از آنچه تصور می‌شد بیشتر است.

کنفرانس بریکس در چند روز آینده به واسطه طرح ایجاد ارز جدید و نیز پذیرش تعداد قابل توجهی اعضا،‌ بسیار مهم خواهد بود.

تمام این مسایل و حتی مسایل داخلی کشورهای جهان کاملا در ارتباط با این تغییرات جهانی هستند.

تغییر معادلات واردات و صادرات در جهان در رابطه با سوخت‌ها!

   پیشتر به واسطه اینکه بیشتر تولیدات صنعتی از اروپا، ژاپن، کره جنوبی و آمریکا بود، با بالا رفتن قیمت سوخت قیمت تولیدات صنعتی نیز بالا می‌رفت و اینها ضرر چندانی نمی‌کردند شاید سود هم می‌بردند. و البته بیشترین ضرر را کشورهای فقیری که صادرات قوی نداشتند (آفریقایی) می‌دادند.

اما اکنون که بیشتر تولیدات صنعتی در چین است و تقریبا همه از این کشور وارد می‌کنند و داستان به شکل عجیبی تغییر کرده است.

صادر کنندگان سوخت مخصوصا ایران و روسیه (در حال تحریم‌های غرب) که نفت را به چین می‌فروشند و واردات بیشتری از آنجا دارند ضرر نمی‌کنند بلکه منفعت.

این نکته نشان می‌دهد که یک جنگ دیگر(در نیجریه یا بدتر از آن در منطقه با ایران) می‌تواند مستقیما بر اقتصاد غرب (و متحدان نزدیک مانند ژاپن، کره و…) تاثیر بسیار منفی بگذارد تا جاییکه یا باید شکست کامل و زودرس را بپذیرند یا وارد یک جنگ بزرگ جهانی بسیار ویرانگر با صدها میلیون کشته و هزاران میلیارد دلار خسارت بر همه کشورها جهان و حتی/مخصوصا آمریکا بشوند.

تجربه شخصی!

   حدود سه سال پیش ( تقریبا ۲ ماه پیش از اعلام بیماری کرونا) در سفری که به کشورهای غرب آفریقا (سنگال، گامبیا، گینه کوناکوری، گینه بیسایو، سیریالیون و ساحل عاج) داشتم؛ شروع حرکت مردم برعلیه کشورهای غربی را کاملا عیان دیدم. مردم برعلیه مسیحیت نیز موضع‌گیری می‌کردند و می‌گفتند: غرب مسیحی با کتاب انجیل آمد، آن را به ما داد و‌ثروت ما را غارت کرد.

   پس حتی اگر دولت‌های این کشورهای آفریقایی طرفدار غرب بخواهند به نیجر نیرو‌ بفرستند از درون با مخالفت مردم خود روبرو خواهند شد که ممکن است به سرنگونی بعضی از آنها و روی کار آمدن دولت‌های مخالف غرب منجر بشود.

   در همین سفر به آفریقا، کتابم “عیسی مسیح و مادرش مریم یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند.” را به دانشگاه‌ها و کتابخانه‌های ملی آنها دادم که در میان بالاترین اساتید این کشورها با استقبال جدی روبرو شد و راهی جدید برای این کشورها گشود زیرا:

۱- دلیل خوب علمی، منطقی و دقیق برای رهایی از مسیحیت استعمارگر شد.

۲- فلسفه‌ام را که در آن کتاب ارایه کرده بودم (اینکه خود آن مردم باید برای خودشان قوانین بگذارند و از زیر یوغ فلاسفه کاذب غرب خارج بشوند)؛ راه گشای آنها شد و شجاعت لازم برای رهایی از بندها مخصوصا فکری (رهایی از استعمار فکری) را به آنها داد.

سفرهای من به کشورهای جهان، رفتن به دانشگاه و حتی بالاتر از آن است، زیرا  چیزهایی را می‌بینم که شاید در هیچ جایی منتشر نمی‌شود.

شکاف در غرب!

   شکاف در غرب نیز به ضعف آنها دامن می‌زند. هرچند در غرب از بیان شکاف و درگیری میان صهیونیست‌ها و فراماسیونری و … پرهیز می‌شود اما این واقعیت در چند سال اخیر (پس از شکست پروژه آنها در سوریه) غیر قابل انکار شده است.

نکته:

   رو در رویی میان صهیونیست‌ها با فراماسونرها در آفریقای جنوبی از سال‌های دور کاملا عیان و جدی بود و هست. حرکت این کشور در جهت پیوستن به بریکس یا شرق همه چیز را نشان می‌هد.

   در غرب نیروهای مذهبی دیگری مانند شوالیه‌های معبد و بسیاری کلیسیاها مانند کاتولیک، اونجلیست، صدای یهوه و… هستند که اختلافات زیاد و ریشه‌ای با هم دارند و در صورتیکه ضعف مالی (بر اثر قطع توان غارت دیگران) بر آنها وارد بشود، آنگاه تیغ را علنی بر همدیگر خواهند کشید.

غرب مذهبی است و ضعف مالی و شکاف در میان آنها از طریق مذهب کاملا دیده می‌شود.

   در آمریکا شکاف و تضاد (آشتی ناپذیر) با رو در رویی بسیار جدی دو حزب بزرگ کاملا علنی شده است و صحبت از تجزیه کشور است.

به محاکمه کشیدن ترامپ (رییس جمهوری پیشین) و از طرف دیگر اتهاماتی که ترامپ (اونجلیست) بر بایدن (کاتولیک) رییس جمهوری کنونی وارد کرده و تهدید می‌کند که در صورت به قدرت رسیدن او را محاکمه خواهد کرد، نشان از سقوط اقتصادی آمریکا دارد.

بازندگان در حالت باخت به همه حمله می‌کنند و هرچه وضعیت بدتر بشود حمله به نزدیکان بیشتر از دیگران می‌شود.

   گسترش شکاف میان آمریکا و اروپا هیچ جای شک ندارد. تا جایی که بعضی کشورهای اروپایی خواستار ارتش مستقل اروپا از آمریکا شده‌اند و…

   شکاف درون اسرایل همان شکاف میان سرمایه‌داران بزرگ یهودی صهیونیست حاکم بر غرب (آمریکا و اروپا) می‌باشد. زیرا اسرایل یک کشور واقعی نیست بلکه مقر یا مخفیگاه عملیات جاسوسی، نظامی و هرکار خلاف و توطیه‌گرانه بزرگترین سرمایه‌داران یهودی صهیونیست است. پس شکاف میان آنها برای در اختیار گرفتن قدرت کار را به اینجا رسانده است.

آنچه در اسرایل می‌گذرد تنها مربوط به دزدی‌های ناتان یاهو نیست که می‌خواهد به آنها جنبه قانونی بدهد و از این طریق بر جناح دیگر غلبه بکند.

این احمقانه است که تصور بشوند نیمی از مردم اسراییل دنبال یک شخص افتاده‌اند و خواسته‌های شخصی او در تغییر قوانین را حمایت می‌کنند، بلکه جناح او در حال رو در روی مستقیم برای داشتن قدرت یا حاکیمیت با جناح دیگر است.

این یک شکاف بزرگ یا تضاد آشتی ناپذیر است که به احتمال به نابودی هر دو آنها منجر خواهد شد. و به دنبال آن معلوم نیست فراماسیونری که مترصد آنست تا قدرت حاکمیت بر جهان را که یهودیان صهیونیست از او گرفته‌اند بتواند باز یابد. اگر چنین بشود غرب شاید حتی قدرت درجه دوم هم در جهان نباشد و به پایین‌تر سقوط بکند.

آنچه در اسرایل می‌گذرد بزرگترین چالش قدرت در غرب است.

   پیشتر چند خانواده انگشت شمار یهودی صهیونیست مانند روت‌چیلد، کاسل و … قدرت را بین خود تقسیم کرده بودند اما با پیدایش اینترنت و تغییرات بسیار سریع در علم و دست‌یابی به منابع ثروت از راه‌هایی به غیر از آنچه طی چند دهه و قرون گذشته صورت می‌گرفته؛ همچنین ورود چین با تولیدات ارزان قیمت که برای جناحی از آنها ثروت بیشتری نسبت به دیگری آورد؛ توازن میان آن دسته وابسته به سیستم/روش‌های گذشته و این نیروی تازه رسیده بهم خورده و آنها را به درگیری کشانده است، که البته ابدا مستقیم به آن اشاره‌ای نمی‌شود و مردم جهان را در سردرگمی یا نادانی قرار داده‌اند.

من دو سه سال پیش (آن موقع در آفریقا کشور تانزانیا بودم) در این باره مفصل‌ترنوشتم.

موقعیت نیروهای ضد ملی در کشورهای خود!

   نیروهای وابسته به غرب نیز در این کشورها بیکار ننشسته‌اند. آنهایی که از کشورهای خود دزدی کرده و آن سرمایه ها را به غرب آورده‌اند، آگاهانه در جهت پیوستن به غرب حرکت می‌کنند در حالیکه دقیقا می‌دانند اینکار وطن فروشی است. ولی آنها پول را بر وطن و هموطن و انسانیت ترجیح داده‌اند. نمونه این مردمان در همه کشورهای آفریقایی و آسیایی هست. در ایران نیز به صورت متشکل و قدرتمند هستند.

نقش منفی کانادا!

چرا دزدان بزرگ ایران، ثروت‌های دزدی شده را به کانادا می‌برند!

   پس از بهاالله در یک جنگ قدرت میان چند کشور غربی برای در دست گرفتن رهبری بهاییت بالاخره کانادا موفق شد و با دادن زنان کانادایی به رهبران آنها، رهبری را به آن کشور منتقل و کاملا کانادایی کرد.

از آن پس کانادا از طریق پیروان بهاییت در کشورهای مختلف کارهایی به نفع خود انجام می‌دهد.

چرخش دزدان بزرگ ثروت مردم ایران و از جمله خانواده/تیم طرفداران هاشمی رفسنجانی به طرف کانادا و موضع‌گیرهای آنها نیز در همین داستان می‌گنجد. آنها پول‌های دزدی شده را به کانادا می‌برند و خود نیز به آنجا می‌روند زیرا حتما ارتباطی قوی با بهاییت دارند.

طرفداران فراماسیونری بیشتر به انگلستان می‌روند و…

   اینکه نفوذ یهودیان صهیونیست در بهاییان و در نتیجه این نیروهایی که در ایران صاحبان بانک‌ها و صنایع و … هستند، چه میزان است و همچنین تا چه حد فراماسونری در آنها قدرت دارد و آنها به چند جناح تقسیم شده‌اند، موضوع تحقیق جالبی است.

باید متوجه بود:

بزرگترین دشمن بهاییان، اسلام شیعه نیست، بلکه بابی‌ها هستند.

نتیجه جنگ سرد و گرم میان شرق و غرب به زودی مشخص خواهد شد.

فلسفه من انسانی و راه‌گشای بشریت است.

۱۲ آگست ۲۰۲۳

۲۱ امرداد ۱۴۰۲

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

USAIran