اولین مرحله عقل اعتراف به نادانی است.
زمانی که چیزی را نمیدانیم و به این نادانی اعتراف میکنیم آنگاه سعی در یافتن پاسخ در ما پیدا میشود. اگر در این راه نیز به سوالاتی برخورد کردیم که پاسخ آنها را نمیدانیم و به این نادانیها در این مسیر نیز اعتراف کردیم آنگاه یا به پاسخ صحیح میرسیم و یا شاید متوجه می شویم اطلاعات و یا دانش کافی نداریم و در موارد گسترده هیچ کسی یا سازمانی نیز در جهان دانش کافی ندارد و باید برای یافتن پاسخ اولیه منتظر حل پاسخ به سوالاتی که در مسیر پیش آمده باشیم.
اگر به آنچه نمیدانیم اعتراف نکرده و ادعای دانش و داشتن پاسخ را داشتیم آنگاه کسی هستیم که درباره اش گفتهاند: آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
و البته؛ آنکس که نداند و نداند که نداند و ادعا میکند که میداند …
شما به او چه نامی میدهید؟
اما:
مهمترین سوالی که شاید برای تمامی بشر از قرون گذشته پیش آمده کدام است؟
این سوال درباره هستی میباشد. آن که میداند که دانش بشر برای پاسخ به این سوال بزرگ را هیچ کسی ندارد و علم بشر آنقدر ابتدایی است که تا یافتن پاسخ فاصله بسیار زیاد دارد انسان عاقلی است.
اما آنکه ادعا میکند که آفرینش را میداند (توسط الله، گاد، خدا … و از طرف دیگر مدعیان مادی بودن) و اینکه نمیداند که نمیداند؛ بر او نیز همان نام را بگذارید.
۲۴ ژانویه ۲۰۲۵
۵ بهمن ۱۴۰۳
الصویره – مراکش
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان