هر کشوری باید مطابق شرایط اش برای خودش قوانین مناسب بگذارد.
نباید پیرو فلاسفه کاذب غرب بود. آنها در خدمت سرمایهداران بزرگ غرب به ضد انسان، علم، عقل و فلسفه تبدیل شدهاند.
نکته مهم و تفاوت اصلی فلسفه من با ادیان در آنست که ادیان قوانینی گذاشتهاند برای تمام مردمان و تا آن زمان که بشری روی زمین است. ادیان مردمان را مجبور میکنند از قوانین آنها (نوع لباس، خوراک، رفتار، ازدواج و…) پیروی بکنند در غیر این صورت مجازاتهایی که در به اصطلاح کتب مقدساشان آمده و یا رهبران مذهبی میگویند، بر مردمان اعمال خواهند کرد.
در کنار اینها دسته دیگری هستند که سرمایهداران غرب آنها را به عنوان فیلسوف در سطح جهان معروف و بزرگ کردهاند. کتابهایشان در جهان تدریس میشود و بدین وسیله مردم را در جهت منافع این سرمایهداران بینالمللی شستشوی مغزی میدهند.
همانطور که میگویند تاریخ را قدرتمندان و فاتحان مینویسند؛ فلسفه که کنترل عقل و همه چیز هست نیز به دستور ثروتمندان/قدرتمندان نوشته و در سراسر جهان پخش میشود. با این کار هم کنترل عقل مردم را در دست میگیرند و هم پول خوبی با فروش کتب به دست میآورند.
پیشتر این دسته به اصطلاح فلاسفه با دستوراتی مذهبی و یا شبه مذهبی را به عنوان ضد عقل و فلسفه مورد نقد و نفی قرار دادهام.
اتفاقا کتاب من تحت عنوان: “فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب، چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید.”. آنقدر مورد توجه قرار گرفت که مجبور شدند آنرا در دانشگاههای جهان مورد بحث و نقد قرار بدهند.
یکی از مواردی که این فلاسفه کاذب ضد عقل با ریشه فکری مذهبی اعلام و تبلیغ زیادی برای آن کردند، موضوع حکم اعدام است که آنرا غیر انسانی (برای همه جهان و آیندگان) نامیدند. بسیاری مردمان و آنانی که فریب تبلیغات و یا افراد بزرگ (شده) را میخورند در این دام افتاده و مبلغ این افراد ضد انسانیت، ضد عقل، ضد منطق و فلسفه شدهاند.
دو سه سال پیش در دانشگاه نایروبی (کنیا) پروفسور رییس دانشکده علوم انسانی، پروفسور فلسفه و یک دکترای فلسفه که به فلسفه من علاقمند بودند من را به جلسهای دعوت کردند. آنجا در نفی فلاسفه غرب صحبت کردم و اینکه کنیا (و هر کشوری) باید قوانینی مطابق فرهنگ خود را در هر زمان با توجه به تغییرات بوجود آمده داشته باشند. سپس از آنها سوال کردم:
اگر در کشور شما شخصی یک نفر را بکشد و او را اعدام نکنید چه اتفاقی میافتد.
پوزخندی زدند و گفتند: در اینصورت جنگ قبیلهای میشود و شاید دهها یا صدها تن کشته بشوند پس بهتر است یک نفر اعدام بشود تا این همه آدم کشته بشوند و شهری در آشوب و هرج و مرج وناامنی (یعنی احتمال غارت و .. نیز خواهد بود) قرار بگیرد.
به آنها گفتم: بقیه حرفهای آن فلاسفه کاذب مذهبی (زیرا حرفهای خود را مانند پیامبران با قاطعیت برای همه جهان و تمام طول تاریخ بشر میزنند) نیز در همین حد از روی بی عقلی و یا وابستگی است، هرچند شاید برای کشور خودشان در این عصر مناسب باشد که انسانهایی تنها و بدون قوم و خویش هستند و اینکه در آینده چگونه خواهد بود در این افکار خشک وابسته وجود ندارد.
گفتم کتابهای آنها را بخوانید ولی باید خودتان قوانین بگذارید. تمام قوانین هر کشور از دانشگاهها و از همین گروه کوچک فلاسفه که شما باشید بیرون میآیند.
همه آنها گفتند: آرزو میکنیم این کتاب به انگلیسی بود تا میتوانستیم آنرا بخوانیم.
مسلما فشارهای همین دانشگاههای مختلف جهان بود که باعث گردید کتاب من در دستور مطالعاتی دانشگاههای جهان قرار بگیرد و به زودی شاهد سقوط این دسته فلاسفه کاذب و پذیرش فلسفه واقعی (که در تیتر کتاب آمده و اشاره به فلسفه خودم است) خواهیم بود.
مجازات برای کیست؟
مجازات فقط برای شخص خطاکار (برمبنای قوانین آن جامعه) نیست، بلکه بیشتر هشداری برای سایرین است که در صورت خلافکاری آنها نیز مجازات خواهند شد.
مجازات برای جلوگیری از جرم است.
مجازات یعنی گرفتن حق مظلوم از ظالم.
در مجازات اعدام نباید طرف ظالم (آدمکش) را گرفت بلکه باید جاتب مظلوم و کل جامعه را که توسط افرادی شرور میتواند به آشوب و وحشت کشیده بشود را گرفت.
آنکه طرف خطاکار یا آدم کش را میگیرد به نوعی در ته وجودش شرارت و آدمکشی زبانه میکشد و در نتیجه برای آینده خودش و اینکه اگر کسی را کشت اعدام نشود، تلاش میکند.
نکته:
حکم اعدام معمولا در خصوص آنهایی اجرا میشود که مرتکب قتلی شدهاند و اگر قانون مجازات اعدام در آن کشورها نباشد میزان قتل بالا میرود. باید مطمئن بود که اگر غرب در شرایطی قرار بگیرد که میزان قتل بالا برود، آنها نیز حکم اعدام را اجرا خواهند کرد. کما اینکه هم اکنون در بعضی ایالات آمریکا حکم اعدام هست.
حالا این را در برابر کشتار صدها و هزاران انسانی بگذاریم که به خاطر منافع سرمایهداران بزرگ در جنگها و … کشته میشوند.
چرا این جنگ افروزان قاتلان و جنایتکاران بزرگ به محاکمه کشیده نمیشوند؟
همین جا یک نکته دیگر روشن میشود اینکه آن سرمایهداران بزرگ که عوامل اصلی جنگ و فلاکت مردم هستند در دولت نمینشینند زیرا:
۱- اگر در دولت بنشینند تمام وقت آنها صرف اینکار میشود و کنترل سرمایه خود را از دست میدهند.
۲- آنها مستقیما مسئول همه چیز خواهند بود و در نتیجه اتهامات و فشارها و انتقادات مستقیم بر آنها وارد میشود. پس کارمندان خود را در دولت میگذارند.
دولتها در غرب (کشورهای به اصطلاح دمکراسی) در خدمت حاکمیت هستند که بالای سر آنها در نهانخانه نشستهاند.
آنجا که حکم اعدام برای فردی که مرتکب قتلی شده صادر میشود او از حق وکیل و دادگاه نیز برخوردار است.
ولی آنجا که سرمایهداران حاکم بر جهان برای ثروت بیشتر دست به کشتار انسانها میزنند، مردمان هیچ شانسی برای مخالفت و توقف کشتارها ندارند و بدون وکیل و دادگاه گرفتار جنگ و مرگ میشوند. این اصلا با حکم اعدام قابل مقایسه نیست بلکه کاری کاملا ضد انسانی است.
بهانههای کاذب (برقراری دمکراسی، حقوق بشر و…) برای به راه انداختند جنگها را همین فلاسفه کاذب ضد فلسفه، عقل، علم و انسانیت میسازند.
پس هر کس میخواهد برای انسانیت مبارزه بکند، ابتدا باید این جنگها پا آدمکشیها و مسیولین اصلی کشتارهای بزرگ و سیستم ضد انسانی آنها را محکوم بکند.
۲ مای ۲۰۲۳
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
اپسالا – سوید
م. حسن بایگان