يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوری ايران


نگاهی به یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری

   شناخت توافقات و زد و بندهای سیاسی مخصوصاً آنهائیکه کاملا ً مخفیانه و پشت پرده صورت میگیرد امکان ندارد مگر اینکه: یکی از آنها موضوع را برملاء کند؛ یا اینکه بعد از مدتی اهمیت آن از میان برود و در نتیجه آن را عیان کنند. اما یک امکان ضعیف دیگر هم هست و آن حدس هائی است که سیاسیون با تجربه میزنند.

با این مقدمه به بررسی چگونگی انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری پرداخته می شود.

نگاهی به ترکیب کاندیداها

   در جناح به اصطلاح اصول گرایان حداد عادل وزنه سنگینی بود که کنار کشید. پس از او جلیلی جوان کم تجربه و قالیباف کسی که دانش او در حد شهرداری بود و دانشی از سیاست ( مخصوصاً بین المللی) و اقتصاد و سایر امورات بزرگی که می بایست در حد ریاست جمهوری باشد را نداشت، قرار داشتند.  علی اکبر ولایتی که مشاور ارشد و شاید نزدیکترین شخص به خامنه ای بود علیرغم این موقعیت، برای عموم ناشناس بود؛ اما اگر واقعا ً قرار بود خامنه ای قدرت را بطور کامل بدست بگیرد میبایست او را بزرگ میکردند ولی چنین نکردند و این خود جای سئوال دارد که شاید نمی خواستند قدرت اجرائی در دست خامنه ای (اصولگرایان) باشد و در پشت پرده به توافق هائی برای اینکه اصلاح طلبان بر سر قدرات بیایند و با کمک هم بر مشکلات کمرشکن فائق آیند رسیده بودند. این از جمله حدس هائی است که میتوان برای توافقات پشت پرده زد. نفر بعدی محسن رضائی بود. او که اظهارات یا نظراتش یا نقش اش در کشور را تنها می شد از سایتش در اینترنت فهمید علیرغم دیدگاه های بظاهر معقول ِ سیاسی و اجتماعی و از طرفی ضدیت با احمدی نژاد؛ اما مردم او را بعنوان چهره ای سیاسی آشنا به مسائل داخلی و خارجی ونیز آگاه به مسائل اقتصادی نمی شناختند، بلکه بیشتر او را بعنوان نماینده سپاه و یک پاسدار می شناختند و این نکته موضع رای دهندگان را تعیین میکرد.

   عارف کنار رفت و غرضی نیز چهره ای سیاسی- اقتصادی بنظر نمی آمد همچنین پرونده اش در زمان استانداری خوزستان پاک نبود و مردم آن دیار او را نمی خواستند.

   در برابر این تیم  ناقص و عجیب و غریب آقای روحانی قرار داشت که سالها در سیاست داخلی و خارجی نقش داشت و بارها و بارها بر صفحه تلویزیون ایران و جهان ظاهر شده بود.

نکته ای دیگر

   اختلاف میان اصول گرایان یعنی احمدی نژاد از یک طرف و خامنه ای از طرف دیگر چند سالی بود که بروز کرده بود ولی شاید اکثر طرفداران دو گروه نیز از ریشه و اساس آن بی اطلاع بودند. لیکن این اختلافات باعث تضعیف هر دو گردیده بود و در نتیجه باعث تضعیف موقعیت ایران در برابر نیروهای خارجی شده بود و این نکات بر روحیه طرفداران آنها تاثیر بسیار بدی گذاشته بود.

در زمان رای گیری تعداد زیادی از طرفداران اصول گرایان به علت همین اختلافات ِ میان خامنه ای و احمدی نژاد دچار سردرگمی در رای دادن شدند؛ مضافا ً اینکه خود رهبران اصولگرا نیز با ارائه لیست کاندیداهای ضعیفی که در بالا بدان اشاره شد به این تزلزل دامن زدند.

   من هم اکنون مدت دو ماه است در مشهد هستم و اتفاقاً در منطقه ای متوسط نشین ( مایل به پائین) بنام کوی طلاب زندگی میکنم و به دلایلی با بسیاری از مردمان رابطه دارم. این منطقه ای است که در آن آقایان جلیلی و قالیباف بزرگ شده اند و تمام مردم آنها را می شناسند و خاطراتی از آنها تعریف میکنند. اما در همین جا که باید آنها بیشترین رای را در ایران می آوردند بسیاری از مردم رای ندادند. اینجا منطقه ای است که مردم بیشتر به اصولگریان گرایش دارند.  پس زمانیکه مردمان ساکن چنین جائی از رای دادن به این افراد خود داری میکنند و ابدا ً رای نمیدهند تکلیف رای دادن در سایر نقاط ایران مشخص میگردد.

  از طرف دیگر تعداد زیادی از طرفداران احمدی نژاد مشخصا ً به دلیل نبودن نماینده ای از جانب او در لیست از رای دادن خود داری کردند.

   در زمان رای گیری صحبتی از احمدی نژاد نبود و عملا ً بنوعی او از رسانه های جمعی کنار گذاشته شد.

   در واقع در صد بالائی از طرفداران اصولگرایان از رای دادن خود داری کردند. چنانچه تنها اندکی از آنها در رای گیری شرکت میکردند آقای روحانی ابدا ً قادر نبود تا این رای اکثریتی ی اندک ِ زیر 51% که بسیار شکننده بود را بدست بیاورد و کار به دور دوم میکشید و در آنجا دیگر کاملا ً مشخص بود که اصول گرایان بیشترین رای را به دست خواهند آورد.

همه چیز حکایت از آن دارد که:

1-    اگر درگیری میان خامنه ای و احمدی نژاد نبود.

2-    اگر حتی در همین وضعیت ِ اختلاف ِ میان اصولگرایان، آنها واقعا ً و با تمام نیرو قصد بدست گیری قدرت را می داشتند.

باندازه کافی رای داشتند و میتوانستند برنده انتخابات باشند؛ ولی خود آنها تمایلی به اینکار نشان ندادند.

   در مقابل، اصلاح طلبان با تمام قوا وارد شدند. زمانیکه آقای روحانی به صراحت همراهی خود با رفسنجانی و خاتمی را ابراز کرد دیگر شکی برای کسی باقی نماند که او یک تنه نماینده این جناح است و امید طبقات مرفه کشور برای دستیابی به خواسته هایشان به او معطوف شد.

   در واقع کاملا مشهود بود که رای طبقات ضعیف برای اصول گرایان و رای مردمان مرفه برای اصلاح طلبان بود. این را حتی به سادگی می شد از محل برگزاری جشن های آنها بعد از انتخابات در شهرها دید.

   حال پس از پایان کار و پیروزی بسیار ضعیف آقای روحانی – اصلاح طلبان (که در واقع نباید آن را پیروزی آنها بلکه بی تفاوتی اصول گرایان – که شاید از همان توافقات پشت پرده ناشی شده باشد- دانست)؛ چنین بنظر میرسد که توافقی برای وحدتی موقت برای حل بحران صورت گرفته بود و بهمین دلیل پس از اعلام نتایج به سرعت هر دو طرف شروع به اعلام همکاری کردند تا شاید بتوانند بر بحرانهای اقتصادی غلبه بکنند. از جمله، آقای روحانی که هنوز مدت زیادی تا به دست گیری رسمی  قدرت فاصله دارد از طرف همه نیروها و مخصوصا ً وسائل ارتباطات جمعی بعنوان رئیس جمهوری ( و حتی نمی گویند رئیس جمهوری آینده) معرفی میشود و عملا ً او را جایگزین احمدی نژاد رئیس جمهوری فعلی قرار داده اند.

   اما غلبه بر بحران ها باید اساسی و ریشه ای باشد. متاسفانه بنظر نمیرسد این اتحاد ِ بعد از انتخابات، اصولی و اساسی باشد زیرا ابداً به دو نکته مهم پرداخته نشد. آن دو نکته یکی تعیین وضعیت روابط خارجی و وحدت با قدرت های خارجی ( اتحاد با غرب و یا اتحاد با کنفرانس شانگهای) برای غلبه بر تمامی بحرانها و تحریم ها؛ و دومی موضوع مالیات هاست که میتواند اساس و پایه اصلاح ریشه ای وضعیت اقتصادی کشور باشد. پس از اعلام نتیجه انتخابات نه تنها هیچکدام از نمایندگان آقای روحانی در رادیو و تلویزیون اشاره ای به این دو نکته اساسی و ریشه ای نکردند، بلکه در مصاحبه مطبوعاتی خود ایشان در روز دوشنبه 27 خرداد نیز نه هیچ خبرنگاری سئوالی در این خصوص پرسید و نه خود ایشان ابدا ً به روی مبارک آوردند که این دو مسئله اساس مشکلات کشور میباشد و تا این دو حل نشوند مشکلات به جای خود باقی خواهند ماند.

   اما شاید آنچه در این وحدت شکننده و غیر ریشه ای به آن برسند  تنها کمی اصلاحات اجتماعی و کم کردن فشار بر زنان و مطبوعات باشد.

خرداد 1392      ژوئن 2013

مشهد – ایران

حسن بایگان

hassan@baygan.org

hassan@baygan.net

www.baygan.org

USAIran