پاسخ کوتاه:
۱- من آگاهانه با هیچ رسانه بزرگ و یا بینالمللی مصاحبه نکردهام. آنها را تحریم کردهام.
۲- دستگیری من باعث شهرتم میشود و با پخش خبر آن، مردم سراغ نوشتهها و گفتارهای من خواهند رفت که بزرگترین تبلیغ برایم خواهد بود.
در مورد من توطئه سکوت اجرا میشود؛ حسن بایگان وجود ندارد!
در خصوص معروف شدن توسط تبلیغات رسانهها جای هیچ شکی نیست. من نیز به بسیاری زوایای آشکار و پنهان آن آگاه هستم و با نگاهی فلسفی – منطقی از مصاحبه و نزدیکی به رسانهها مخصوصا بزرگترینها کناره گرفتهام.
بعضی برای معروف شدن دست به هر کاری میزنند. اینها نامردمان هستند و نه مردمان!
از سالها پیش از انقلاب ایران، به واسطه فعالیتهای سیاسی، دست اندرکاران من را میشناختند ولی به دلیل کنارهگیری از ظاهر شدن در رسانهها تا حد زیادی حتی میان فعالین سیاسی – اجتماعی ناشناخته ماندم.
سالها بسیاری از رسانههای بزرگ بینالمللی خواستار مصاحبه با من بودند ولی همه آنها را نا امید کردهام. تعدادی از خبرنگاران و فیلم سازان را که برای رسانههای بزرگ ایران و جهان کار میکنند، از نزدیک میشناسم و حتی به خانهام آمدهاند؛ آنها از من درخواست مصاحبه یا تهیه مستند داشتند و من در حالیکه برای آنها احترام قایل هستم و دوستشان دارم و میدانم انسانهای شریفی میباشند ولی حاضر به اینکار نشدم.
ظاهر شدن در رسانههایی که متعلق به افراد و جریاناتی است که هدفاشان انسانی نیست و دستاناشان در همه جای جهان آلوده به خون مردمان بی گناه است؛ همچنین در ارتباط مستقیم با مسایل سیاسی و جنگها و انتقام کشی میان کشورها و حاکمیتها هستند که به تحریک مردمان عادی انجامیده به قیمت خون آنها تمام شده و میشود؛ برای من که خود را یک فلیسوف واقعی میدانم و هدفم خدمت به انسان و انسانیت است ننگ و مترادف با نفی صحبتهایم و مرگ فلسفی میباشد.
آن به اصطلاح فلاسفه بزرگ غرب که در رسانههای بینالملی متعلق به این جنایتکاران بینالمللی
ظاهر میشوند و بی شرمانه آنها و آن کشورها را تطهیر میکنند (غرب را دموکراتیک مینامند)، بدترین – پستترین مردمان و خائن به انسان و انسانیت هستند. آنها در اساس مزدوران این رسانهها و سرمایهداران بینالمللی هستند وگرنه در این سطح مطرح نمیشدند. معروفیت آنها دقیقا به خاطر شستشوی مغزی مردمان در جهت منافع اربابان است و هدفمند توسط آن سرمایهداران بینالمللی در جهان به شهرت رسیدهاند. بی دلیل نیست که اکثریت قاطع آنها وابسته به گروه (دین) خاصی هستند.
این دسته صاحبان رسانهها، از مردمان برای پیشبرد کارهای خودشان سوءاستفاده میکنند. اینها در بالا نشسته به آنهایی که فکر میکنند چون چندبار در فلان رسانه دیده شدهاند خیلی بزرگ شدهاند، به چشم یک مهره حقیر، بسیار کوچک و بازیچه نگاه میکنند و به آنها میخندند.
پیشتر قدرت به صورت علنی در اختیار شاهان، سلاطین یا حکام بود و کسانی در خدمت آنها بوده برایشان مینوشتند و تبلیغ میکردند. اما اکنون شیوه کار (بیشتر در غرب) عوض شده است و آنها که صاحبان بانکها، صنایع، تجارت و … در جهان هستند، تمامی قدرت سیاسی کشورها، رسانهها و همه چیز را در اختیار دارند؛ اما خودشان در صدر دولت نمینشینند و نمیخواهند تیتر رسانهها باشند، زیرا نیروی آنها را میگیرد و در ضمن مستقیما زیر نقد میروند. آنها خود را در پشت پرده پنهان کردهاند.
در نتیجه این دسته مردمان، هرکسی یا مخالفی را راه نداده و نه تنها بزرگ نمیکنند بلکه کاملا و با شیوههای مدرن قرن بیستم و بیست و یکمی سرکوب میکنند.
استعمار، استثمار، سرکوب مخالفین و آزادیخواهان و مردم فریبی شکل مدرن/پیشرفته به خود گرفته است. و رسانهها و تبلیغات نقش اصلی را بازی میکنند.
اما از طرفی، اکنون شرایطی در جهان پیش آمده است که میتوانم نوشتهها و صحبتهای تصویریام را در اینترنت و… منتشر بکنم.
پس مردمانی که به صحبتهای من اعتقاد و یا علاقه دارند میتوانند آنها را بازپخش بکنند.
همچنین آنانی که مایل به دیدن سبک زندگی من هستند میتوانند گزارشهای زنده را در یو تیوب و فیس بوک و سایتم ببیننید. بنابراین نیازی به ساخت مستند از زندگی من نیست. هرجا هم لازم باشد (مثلا همین جا) گوشههایی از تجربیات و زندگیام را مطرح میکنم.
نکته:
هرچند اینترنت نیز متعلق به همان قدرتمندان است ولی حضور مستقل در فضای مجازی، با شرکت مستقیم در رسانههای هدفمند (که از افراد برای هدف مشخص و سوءاستفاده مستقیم، دعوت میکنند)، متفاوت است.
در فضای مجازی میشود حرف خود را به شکلی که میخواهیم بزنیم که نهایت ممکن است كاملا سانسور (حذف) بشود و یا به گوش اندکی از مردمان برسد.
رژیم ایران با چه اتهامی من را دستگیر بکند؟
من یک فیلسوف صد در صد مستقل هستم که مخالف جنگ و کشتار و معتقد به عقل – خرد میباشم و هیچگونه اتهام وابستگی به هیچ کشور، گروه یا شخصی به من نمیچسبد.
من با تمام ادیان و نظرات فلسفی و سیستمهای حکومتی موجود (بلااستثنا) مخالف هستم و نظرات کاملا جدید منطقی و معقول فلسفی را مطرح کردهام.
بزرگترین روسای دولتها و ثروتمندترینهای جهان در آن حدی نیستند که من وابسته به آنها باشم. آنها حتی مقام و ثروتاشان بسیار کمتر از من است و ابدا به پای من نمیرسد. آنها به تمام معنی فقیرند زیرا نیازمندند، زیرا احساس کمبود میکنند و به آنچه میخواهند نرسیدهاند. ولی من بی نیازم.
اما این فقرا، آنگاه که دست از جنایاتاشان برداشتند و خواستند در جهت انسانیت قدم بر دارند، میتوانند جزو مریدان و پیروان من بشوند و از فلسفه من بهره بگیرند.
بینیازی بیشترین ثروت ممکن مادی و معنوی و بالاترین مقامها و موقعیتهاست.
من با تمام عقاید خرافی و عقب افتاده یعنی تمام ادیان موجود (یهودیت، مسیحیت، اسلام، زرتشتی، بودایی، هندوییسم و…) و تمام افکار به اصطلاح فلسفی (مارکسیسم، هگلیسم، فرویدیسم و…) اما ضد عقل، فلسفه و انسانیت؛ که روزانه در تمام دنیا توسط بزرگترین سرمایهداران برای فریب مردمان تبلیغ و تکرار میشوند، مخالف هستم.
من با ریشه فکری تمام اینها مخالف هستم، در نتیجه میلیونها نفر که در دنیا همدیگر را قتل عام میکنند تا ادیان و افکار غیر معقول خود را به زور به یکدیگر تحمیل بکنند، ابدا در سطح من و صحبتهای من نیستند.
همین افراد با افکار غیر انسانی و دستان خونین با من مخالف جدی هستند.
پس دشمنانم فقط در ایران نیستند و به قول آنانیکه با قدرت در جهان آشنا هستند؛ دشمنان من قدرتمندترین و پولدارترین (جنایتکارترین) مردمان جهاناند؛ اما در مقایسه با قدرت و ثروت من بسیار ضعیف و حقیر هستند. در همین غرب که مرکز نفوذ آنهاست سعی کردند ضربات زیادی به من بزنند، ضرباتی که به واسطه انها مردمان عادی را به دیوانگی و خودکشی کشاندهاند. اما توان آنها برای ضربه زدن به من خیلی اندک است.
در غرب مخصوصا اروپا و به ویژه سوید مردمان را زندانی نمیکنند تا مارک داشتن زندانی سیاسی به آنها بخورد و هزینه اقتصادی زندان را هم تحمل کنند، بلکه مخالفین حاکمان واقعی کشورها را (که در پشت پرده دولتها را میگردانند) با انواع حیلههای بسیار مدرن و مخفی، منزوی و حتی بی سرو صدا به کام مرگ از نوع خودکشی میکشانند.
حال تصور کنیم در ایران من را هم به اتهامی واهی دستگیر و زندانی بکنند؟!
عاقبت چی؟!
میبایست من را آزاد بکنند!
حتی اگر به فرض من را شکنجه بدهند تا اعترافاتی بگیرند.
نکته اینجاست که:
چه اعترافی میخواهند بگیرند؟
چه چیزی را باید نفی بکنم؟
چه چیزی را باید به پذیرم؟
آیا باید بپذیرم که الله ی بوده، آنچنانکه اینها میگویند؟
در این باره مشکل اصلی بر سر راه خود آنهاست، زیرا خودشان هم نمیدانند چه میگویند و چگونه میخواهند الله، اسلام و مسلمان را تعریف و اثبات بکنند.
آنها ابتدا باید بگویند الله کیست؟
تفاوت الله با ال و ئل (که در نامهای اسرائل، میکائل و… آمده)، با خدا، اهورمزدا، یهوه و خدای مسیح در چیست؟
و صدها سوال دیگر که نه تنها مسلمانان بلکه همه ادیان از طرح آنها فرار میکنند.
اکنون بیشتر از هزار فرقه اسلامی وجود دارد که در کتابهایی که حتی در همین دوره حکومت اسلامی نوشته شده (مثلا توسط سید حسن خمینی) و در ایران رسما با مجوز وزارت ارشاد توسط انتشارات اطلاعات، منتشر شده است؛ و هرکدام از این فرق اسلامی تفسیر و تعبیری از الله، پیامبر اسلام، خلفای راشدین و افراد بعدی و قوانین اسلامی دارند، به طوریکه به خاطر این تعابیر مختلف همدیگر را کافر نامیده دستور قتل یکدیگر را داده و اجرا کرده و میکنند!
هنوز هم فرق تازهای سر بر میآورند. تمام اینها نشان از ضعف اساسی در همان تفکر اولیه اسلام یعنی در افکار محمد و قرآن دارد. قرآن کتابی است که از همان ابتدا مورد بحث بود که کلام الله نیست بلکه کلام محمد است و…
در همان صدر اسلام، زمانی که هنوز جنازه محمد روی خاک بود همدیگر (اقوام خود) را برای قدرت و پول (بعدها با ادعای اسلام واقعی؟!) کشتند و هنوز کشتارها ادامه دارد.
اینها ابتدا باید ثابت بکنند که خودشان تعریفی از اسلام و مسلمان دارند به طوریکه سایرین نیز آنها را پذیرفتهاند و پایان جنگ و کشتار میان خود را اعلام بکند! سپس سراغ سایرین بروند و از آنها بخواهند تا به اسلام به پیوندند.
وقتی هیچ تعریف قابل قبولی میان خود آنها نیست؛ پس چه چیزی را از من خواهند خواست؟
از طرفی من هیچ پول و قدرت اجرائی ندارم که اتهام فساد مالی بر من باشد؛ اتهامی که از طرف اکثریت قاطع مردم ایران و حتی خود در قدرت نشستگان بر خود آنها وارد میشود.
نکته دیگر آنکه من ابدا دنبال پول و قدرت نبوده و نیستم و هیچگاه از آنانیکه پیرو نظراتم هستند حتی انتظار یک ریال را نداشته و ندارم. مذهبیون (روحانیون) در تمام ادیان و سراسر جهان دکانی برای خود باز کردهاند تا مردمانی ساده لوح را فریب داده از آنها سواستفاده کرده به آسانترین شکل ممکن به ثروت و قدرت برسند. تمام مخالفت مذهبیون همه ادیان با من نیز به واسطه ضربه زدن به این دکان است. مسلما اگر نظرات من نیز دکان جدیدی برای اینچنین آسان پول درآوردن بود، تغییر کیش و پیوستن به نظرات من کاملا عادی و سریع و ابتدا توسط روحانیون بود همانند آنچه مثلا مغهای زرتشتی کردند و با پذیرش اسلام تابلوی دکان خود را تغییر دادند.
نکته:
کشتار همکیشان فقط در اسلام نبوده بلکه در یهودیت و مسیحیت هم بوده و هست. در عهد عتیق جنگها و کشتار میان یهودیان فراوان است. در میان مسیحیان آتش زدن و… هم کیشان بوده و … و جنگهای کنونی عیان و پنهان میان آنهاهنوز هم هست.
شکنجه و مقاومت!
اما بیاییم بدترین شرایط را در نظر بگیریم که بدترین جناح فناتیک رژیم من را شکنجه بدهد. خوب انسان حدی دارد و من هم شاید هرچه بگویند بنویسم و نماز هم بخوانم و… ولی ابدا اعتباری ندارد. زمانی اعترافات من برعلیه خودم و افکارم اعتبار دارد که در شرایط عادی – آزاد و با مباحثه باشد مثلا همینجا پاسخ و استدلالات خود را بنویسند و بتوانند من را قانع بکنند که آنها درست میگویند.
با این صحبتها مشخص میشود که طرف من فقط یک جناح خاص اسلامی در ایران نیست بلکه طیف بسیار گسترده فرق اسلامی و همه سایر ادیان را در بر میگیرد.
جهت اطلاع:
ایران
من از سه بار حکم اعدام در ایران آگاه هستم. سومین بار نزدیک به کشتار زندانیان سیاسی بود که به توصیه تمام دوستان سیاسی از ایران فرار کردم.
در دبی:
پس از فرار به دبی آنجا نیز به دلیل فعالیت سیاسی دستگیر و آنجا هم حکم اعدام و بدتر از آن توسط مقامات امنیتی آن کشور در انتظارم بود. به واسطه اینکه فهمیدند قبل از انقلاب ایران با جبهه خلق برای آزادی فلسطین و در مقابل اسرائل بودم و کشور امارات تحت سیطره کامل – مستعمره – اسرائل بود و هست.
مدتها در زندان سازمان امنیت دبی (تمام مدت در اعتصاب غذا بودم) و سپس به زندان عادی منتقل شدم. در اینجا بارها تلاش کردند به نوعی من را از زندان عادی بدزدند و…
ولی نهایت به حکم داشتن پناهندگی سیاسی از سازمان ملل و حمایت نیروهای سیاسی مجبور شدند من را مستقیما از زندان به فرودگاه بیاورند و از دبی (امارت) بیرون رانده شدم. آنها صراحتا گفتند دیگر اجازه ورود به این کشور را ندارم.
پس ورود من به امارات بدترین خطرات را برایم دارد که ابدا در ایران چنان انتظاری برایم نمیرود.
سوید
در سوید نیز حکم مرگ من را علنا و چشم در چشمم صادر کردند.
در سوید یهودیان صهیونیست چندین بار برایم توطیه کردند و مورد حمله فیزیکی قرار گرفته دستم را شکستند و فتوای قتل من توسط یک پیامبر یهودی صهیونیست صادر شده است!
در این سالها چندین بار از جانب یهودیان تهدید و از جمله تهدید به مرگ شدهام و با حیلههای زیادی خواستند من را به چاه بیندازند و حتی با حمله فیزیکی دستم را هم شکستهاند. ولی تا به حال هیچ مسلمانی من را اینگونه تهدید به مرگ نکرده است.
از ابتدای ورود به سوید باتوجه به اینکه از آن سابقه من در مبارزه با اسرائل مطلع بودند ممنوعالاستخدام بودم و همه گونه فشار مالی و… بر من وارد کردند و حتی وارد زندگی خانوادگی و خصوصی من شدند، کاری که اسرائل در آن خبره عالم است.
صهیونیستها در ایران
چند ماه پیش نیز که در ایران بودم در یک ملاقات ساختگی و ظاهرا اتفاقی (این را با دزدیدن بعضی افراد و کشتن تعدادی دیگر در ایران توسط موساد سازمان امنیت اسرایل مقایسه بکنید)، یک ایرانی که خود را پرفسور معروفی در آمریکا معرفی کرد و همراهش خانم جوانی بود که ابدا حتی یک کلام صحبت نکرد و هیچ عکسالعملی هم در چهرهاش (شادی، ناراحتی، عصبانی، و…) دیده نمیشد در کنارش بود (شاید اصلا ایرانی نبود و اسرائلی بود)، پس از کمی صحبت در نهایت پیام صهیونیستها را به من رساند:
– تو در لیست صهیونیستها هستی و تو را خواهند کشت.
پاسخ من ساده بود:
– من همه آنها را خواهم کشت!
رنگ از رویش پرید. آن پرفسور معروف … آنقدر کم عقل بود که فکر میکرد من هم مانند آنها آدمکش هستم و با اسلحه و به شکل فیزیکی آنها را خواهم کشت.
گفتم: من همه آنها را با خونسردی خواهم کشت. میبینی تنها و با یک کوله پشتی در این مسیر خلوت راه میروم و کشتن فیزیکی من آسان است. ولی من نخواهم مرد زیرا نوشتههای من در تمام تاریخ بشر زنده خواهند بود و نام مرا جاویدان میکنند. اما آن مردمان حقیر صهیونیست که همه چیز را از زاویه پول میبینند همین حالا هم مردهاند زیرا حتی جرات ندارند که ناماشان را به عنوان ثروتمندان بزرگ جهان و حاکمان بر کشورها – دولتهای غربی (آمریکا، اروپا و…) بگویند.
پس دیده میشود کشورهای دیگری (آمریکا، اسرائل و…) وجود دارند که در آنجا خطرات بیشتر و جدیتری برای من وجود دارد. البته پیشتر نیز اعلام کرده بودم که ابدا پای به این کشورها که دستانشان به خون میلیونها انسان طی چندین دهه در سراسر جهان آلوده است و زشتترین اعمال و رفتار را نسبت به سایرین داشتهاند (استعمار، بردهداری، حمایت از آپارتاید در کشور آفریقای جنوبی و…) نخواهم گذاشت؛ تا زمانیکه از گذشته خود ابراز شرمساری کرده از جهانیان پوزش خواهی بکنند.
جمهوری اسلامی ایران دیکتاتورترینها، بدترینها، فناتیکترینها و خطرناکترینها در جهان نیست. مخصوصا جناح قدرتمند حاکمیت (خامنهای) اکنون بیشتر سیاسی شده است، ولی در کنار آن نیروهایی فناتیک وجود دارند.
در غرب نیز مذهب کاملا عمل میکند ولی در ظاهر چیز دیگری را به مردم نشان میدهند و… مخصوصا اسرائل کشوری است که برای یک دین یهود متشکل از مردمانی با ملیتهای مختلف و نه یک ملت (صرفا یهود، عبری یا اسرائلی) و برای خدمت به سرمایهداران بزرگ بینالمللی یهودی صهیونیست ساخته شده است.
توضیحات کامل و کافی در این خصوص و سایر نکات را پیشتر نوشتهام.
حاصل ۳۰ سال فعالیت فکری فلسفی:
من از ۳۰ سال پیش تمام فعالیتهای عملی سیاسی را کنار گذاشتم و ارتباط با تمام سازمان سیاسی را قطع کردم. از آن زمان همه نیرویم تمام وقت صرف مطالعه و فلسفه شد؛ زیرا کلیه ادیان و فلسفههای موجود را باطل، ناقص یا ناکارآمد و حتی خطرناک یافته بودم.
مشکل ایران و جهان امروز و آینده، ایجاد سازمان سیاسی نبود و نیست بلکه بدون داشتن یک فلسفه معقول و منطقی حرکت کلی تمامی جوامع و انسانها، کور و بی هدف هست و خواهد بود و نتیجه مطلوبی نخواهد داشت؛ و امکان سقوط و نابودی انسانیت و حتی نابودی فیزیکی کامل انسان را در پی خواهد داشت. نگاهی به آن به اصطلاح انقلابات کمونیستی، نگاه به جهان کنونی، گلوبالیسم، جنگهای بدون وقفه و… مشخص میکند که آنچه میگذرد حرکاتی کور و بدون برنامه درست و انسانی دراز مدت و تنها در جهت منافع کوتاه مدت بعضی سرمایهداران (جنایتکاران) بزرگ بینالمللی است که حتی محیط زیست بشر و سایر جانداران را هم به خطر انداختهاند.
در همین راستا در آن زمان جنبش روشنفکری – ایران را براه انداختم که حرکتی فکری و تئوریک بود.
من فلسفهام را منتشر کردهام و در همان ابتدا مخالفت خودم را با تمامی ادیان (بلا استثنا) و تمامی به اصطلاح فلسفههای قدیم و جدید اعلام نمودهام.
به خاطر همین نکته که بی پایه بودن تمام اینها را نشان دادهام، در جهان دشمنانی دارم که به خونم تشنه هستند. خطرناکترین آنها یهودیان صهیونیست هستند که مخصوصا سعی دارند من را در ایران سر به نیست بکنند تا خون من به گردن جمهوری اسلامی ایران بیفتد.
در ۶ کتابی که منتشر کردهام خلاصهای حدود یک صفحه آ ۴ از فلسفه خودم را گذاشتهام. در آنجا به سه شخصیت معروف و تاثیر گذار در جهان اشاره کردهام.
یکم: سقراط:
او در جنگهایی شرکت داشت و اشاره دارد، کسی که در جنگ نبوده و با مرگ روبرو نشده و شجاعت خود را نشان نداده یا محک نزده، نمیتواند فیلسوف واقعی و صاحب منطق قوی باشد. یک فیلسوف واقعی باید شجاعترین مردمان باشد.
اما شهرت سقراط برای جنگ نیست بلکه برای سخنان معقول و منطقی و سیستم فلسفی و آزاد
اوست که او را برای چند هزار سال بر سرزبانها آورده و همه انسانهای اهل علم و عقل در هرکجای جهان با دیده احترام به او مینگرند.
بهمین دلیل سقراط نمرده و نخواهد مرد. در حالیکه بسیاری ثروتمندان آمدند و رفتند و نامی از آنها نیست، آنها مردهاند.
در آنجا اشاره دارم که سقراط میگوید: از خودش فلسفهای ندارد؛ ولی من حسن بایگان فلسفهای کامل، دقیق و منطقی دارم.
دوم: بودا:
او یک شاهزاده و جنگجو بود ولیکن از اینها کنار کشید، مبارزه را نفی کرد و گوشه نشینی را ترویج داد. در این قسمت نیز اشاره داشتم:
اینچنین گوشه نشینی به پیشرفت و توسعه جهان کمک نمیکند. زندگی مبارزه است ولی باید این مبارزه به صورت صلحجویانه در جهت ارتقا انسانیت و منافع تمام انسانهای روی کره زمین باشد.
سوم: محمد:
او برای پیش برد مقاصد خود دست به شمشیر برد، غارت کرد (غزوات)، آدم کشت و خون ریخت. او از اقوام خود شروع کرد. و پس از او نیز تا کنون میان پیروانش برای قدرت و پول، جنگ و آدم کشی همچنان ادامه دارد. آنچه محمد پایه گذاشت از ابتدا با سیاست، جنگ و کشتار درآمیخته بود.
اما در فلسفه من جایی برای قدرت و ثروت فردی با چنین اشکالی نیست و در نتیجه جایی برای آدم کشی و خشونت و فریب و حیلهگری نمیباشد.
من حرفهایم را میگویم، هرکسی خواست میپذیرد و هرکه نخواست، مختار است. هیچ کسی هم حق ندارد برای اثبات نظرات من دست به خشونت بزند.
در نظرات فلسفی من هیچ جایی برای اینگونه فشارها که از جانب تمامی ادیان و سایر تفکرات به اشکال مختلف اعمال میشود، وجود ندارد.
اما در اینجا باید نفر چهارم، عیسی مسیح را هم اضافه بکنم:
عیسی مسیح یکی از غیر واقعیترین شخصیتهاست. آنچه نیز در ۴ انجیل رسمی آمده (تعداد اناجیل پیدا شده در جهان حدود ۳۰ عدد است که بیشتر آنها با این ۴ انجیل رسمی در تقابل قرار میگیرند)؛ بیشتر صحبتهای دیگران مخصوصا یهودیان است. از خود عیسی مسیح تنها مقدار اندکی نقل شده که در صحت آنها نیز باید کاملا شک کرد، از جمله آنجا که می گوید:
فقط یهودیان آدم میباشند و بقیه سگ (حیوانی کثیف) هستند که باید ته مانده یهودیان را بخورند.
این سخنان بسیار زشت، کاملا ضد انسانی و منفور که ریشه نژاد پرستی در جهان است با تفکرات من در تضاد کامل قرار دارد.
این سخن بسیار زشت نسبت داده شده به عیسی مسیح در انجیل، شخصیت او را تا پستترین مرحله ممکن پایین آورده است.
اگر قرار باشد بعضی از انسانها را به خاطر حرفها یا نظراتشان غیر انسان بنامیم، مسیح بهخاطر این حرف که پایه رسمی نژاد پرستی را گذاشته و به آن قداست داده شده است، در صدر قرار میگیرد. گوینده چنین نظری خودش همان حقیری است که دیگران را خطاب کرده است.
هرچند باید دید که چه کسی یا جریانی این حرف را به شخص مجهولی به نام عیسی مسیح نسبت داده است و چرا؟ و در نتیجه باید آن نسبت را به او یا آن دین داد.
آرزوی من!
آرزوی من این بود و هست که انسانها همانند بعضی پرندگان رنگارنگ یا همانند اسبها یا سگها از لحاظ ظاهر و رنگ، تا آن حد متنوع میبودند.
آنگاه جهانی بینهایت زیبا میداشتیم که از دیدن یکدیگر سیر نمیشدیم و به هیچ وجه نمیشد مسابقه زیبایی گذاشت؛ زیرا انتخاب از میان آنهمه تنوع یا زیبایی کاری غیر ممکن میبود.
آینده جهان!
در آیندهای نه چندان دور مردمان جهان به صحت نظرات من پی خواهند برد؛ و آنانی را که با این نظرات مخالفت جدی کرده، سعی در سرکوب آن و حتی نابودی من کردند به محاکمه تاریخی خواهند کشاند.
اشاره:
من تا چند روز دیگر برای چندمین بار به ایران خواهم رفت.
۸ سپتامبر ۲۰۲۲
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
اپسالا – سوید