رفرم و روشهای رفرمیستی رایاد بگیریم.
کودتا یا کودتا در کودتا درون حاکمیت
وقایع اخیر بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری از زوایای گوناگون قابل تامل، بررسی و
درس گیری است. از جمله این نکات نگاه به وقایع از زاویه انقلاب و رفرم میباشد.
بدون اینکه نیازی به سالم بودن و یا نبودن انتخابات داشته باشیم واینکه کدام کاندیدا بر حق است هدف اصلاح دانش خودمان از مفاهیم استکه نتیجتاً روش ما را در زمان های شرایط مختلف مشخص میکند.
پیش از انقلاب بهمن مسئله انقلاب در میان مذهبیون چندان جایگاهی نداشت و این تنها کمونیستها بودند که با این تئوری بطور جدی سرو کار داشتند. در روزهای نزدیک به بهمن بمرور اصطلاح انقلاب در میان کسانیکه به رهبری خمینی قدرت را در دست گرفتند مطرح شد؛ این نیز بدلیل حضور جناح های نه چندان متعصب مذهبی و بیشتر ملی گرا بود که سیاسی بودند و در این ائتلاف وارد شدند.
البته انقلاب ایران با انقلابات مورد نظر کمونیستها بسیار متفاوت بود؛ از جانبی در همان حدی هم که پیش آمد مورد نظر خمینی نبود اما بهر حال قدرت به او منتقل شد؛ با این تفاوت که بدلیل آشفتگی ها وانقلاب مسلحانه در تهران و بعضی شهرستانهای بزرگ کنترل مملکت و سازماندهی آن بسیار طول کشید؛ و برای مدتی سوای آن شد که بطور معمول در کشورها میباشد، ودر ایران هم بود.
این موضوع دارای نکات مثبت و منفی است اما در هر صورت بنظر میرسد که رهبری انقلاب
علاقه ای نداشت که شیرازه تمامی ارگانهای اداری بدان شکل از هم بپاشد. هنوز حکومت انقلابی، کشور و حتی خودش را جمع و جور نکرده بود که جنگی 8 ساله که سومین یا چهارمین جنگ بزرگ قرن بیستم بود بر ایران تحمیل شد. این جنگ رژیم را ناخواسته در مسیر دیگری انداخت.
هر چند این تنها رژیم ایران نبود که در مسیری کاملاً ناشناخته قرار گرفت که آینده اش را ابداً نمیتوانست پیش بینی کند بلکه حتی تمامی دنیا و مخصوصاً قدرتهای بزرگ که روی ایران حساب میکردند نمیدانستند که چه خواهد شد. در واقع همه با هم کمک کردند تا ندانند آینده چه خواهد شد.
پس از پایان جنگ و آرامشی که بمرور به ایران میآمد نه تنها حاکمیت بلکه مردم و نیروهای سیاسی مخالف رژیم نیز در یک مسیر تحول از احساسات تند انقلابی به طرف عقلانیت قرار گرفتند.
جنگ در کشورهای همسایه ایران که ابتدا در افغانستان و بعد در عراق شروع شد زنگ خطری بود که دولت و ملت و اپوزیسیون را به فکر انداخت که مبادا ایران نیز به همان منجلاب کشورهای همسایه گرفتار آید و از طرفی چند شقه شود. این بود که شعارهای رژیم به طرف ملی گرائی گرایش پیدا کرد و مردم نیز از رژیمی قدرتمند که آرامش و ثبات را تضمین کند حمایت کردند.
در کنار اینها تحولاتی اقتصادی در جامعه صورت گرفت،هرچند تورم بوجودآمده مشکلاتی ایجاد میکرد و جای انتقادات زیادی دارد اما از طرفی کار بگونه ای شد که مثلاً قیمت هر خانه کلنگی در حد خانه ای نسبتاً خوب در اروپا رسید، این مسئله باعث گردید که مردم خود را پولدار بدانند و زبان اعتراض پیدا کنند. زیرا میان فقر و فناتیسم رابطه مستقیم است و در جامعه ایران فقر، سکوت را هم بدنبال میآورد ولی با پولدار شدن، فناتیسم از میان رفته و زبان مردم هم به اعتراض باز میشود.
حال بعد از این مختصر از سیر وقایع به بررسی رفرم میرسیم.
پس از طی این مسیر پر نشیب و فراز، نسلی که در طی تنها چند دهه، از سرنگونی سیستمی 2500 ساله تا بزرگترین جنگهای قرن و فقر شدید و ثروت و جنگهای داخلی و… را دیده و بقول معروف بنوعی فولادی آبدیده شده بود باین نتیجه هم رسید که باید از انقلاب صرف نظر کرد.
شاید خمینی حق داشت که انقلاب نمیخواست زیرا نمیخواست که همه چیز آشفته بشود حتی آقای بازرگان ( نخست وزیر وقت) همان اوایل انقلاب در تلویزیون حاضر شد و بصراحت گفت که ما یک باران اندک و مناسب میخواستیم اما سیل آمد، و اشاره اش به انقلاب بود.
پس از اینهمه تجربیات نیروهای اپوزیسیون خارج از رژیم و حتی اکثریت وسیعی از آنهائیکه در سالهای اولیه با رژیم مسلحانه جنگیدند از فکر انقلاب روی گردانیده و مسیر اصلاحات و رفرم را مناسب دیدند.
تعریفی از رفرم
رفرم تغییرات جزئی در فکری، سیستمی، حکومتی، روشی یا… است.
از مشخصات اصلی رفرم روش آن استکه بدون جنجال و خشونت صورت میگیرد درست برعکس انقلاب که در آن خشونت وجود داشته و انقلابیون خواستار تغییرات در اسرع وقت میباشند.
انقلاب از بیرون صورت میگیرد اما رفرم از درون، مثلاً در جریانات سیاسی، انقلاب معمولاً توسط نیروهائی بیرون از حاکمیت انجام میشود و حاکمیت را از قدرت انداخته خود بجای آن مینشیند اما در رفرم حرکات درون رژیم است و اگر در نهایت کار بصورتی خاتمه یابد که گروه دیگری خارج از حاکمیت قدرت را بدست بگیرد، این امر بصورتی بسیار کند و بدون خونریزی و خشونت های عظیم خواهد بود.
رفرم ایجاد تغییرات است در یک چیز؛ که ممکن است این تغییرات اندک پس از چند مرحله تغییر، آن چیز اولیه را به چیز دیگری تبدیل کند؛ اما انقلاب تبدیل کردن یک چیز به چیز دیگری است در یک مرحله بسیار کوتاه و یکباره.
یک نکته دیگر هم که به بحث ما ارتباط پیدا کرده و لازم به تعریف است کودتا میباشد.
کودتا امری نظامی است درون یک حکومت، بدینصورت که وقتی درگیری میان دو جناح درون حاکمیت به مرحله ای میرسد که قابل حل نیست؛ جناحی که در حاشیه قدرت است با یک حرکت تند (معمولاً نظامی) قدرت را بدست میآورد.
آیا آنچه که پس از انتخابات گذشت با رفرم مناسبتی دارد؟ ویا
کودتا یا کودتا در کودتا و ضد کودتا
در همان روزهای آخر نزدیک به انتخابات، درگیری لفظی میان دو جناح بالاگرفت. حملات آقای احمدی نژاد به آقای رفسنجانی و افشای اختلاص های مالی باعث گردید که هر دو در برابر هم کاملاً جبهه بگیرند.
اما از همه مهمتر تهدیدی بود که آقای رفسنجانی بصورتی کاملاً علنی و بسیار تند تحت نامه ای به آقای خامنه ای رهبر کشور داشت و در آن جناح خامنه ای را بشدت مورد حمله قرار داد؛ و آنجا که از آتش و دودی که در چشم میرود نام برد، نشان داد که آماده جنگ شده و مسئله از رفرم گذشته است و شاید همه آماده یک نبرد یا کودتا میشوند.
بهمین دلیل بود که پس از اعلام نتایج دستور حمله صادر شد و آتش آن دودی را که آقای رفسنجانی گفته بود با وزاندن بادی شعله ور کرد.
اگر این دو جناح درون رژیم در موقعیت دیگری بودند شاید بنوع دیگری مصالحه میکردند اما این کار را نکردند و هر دو که از یکدیگر بسیار عصبانی شده بودند بروی هم تیغ کشیدند.
آنچه که صورت گرفت در محدوده انقلابات مخملی و غیره نمیگنجد بلکه نوع خاصی از کودتا بود که در آن بجای استفاده از نیروی نظامی مردم را بشیوه انقلاب به خیابانها ریختند تا جناح قدرتمند درون حاکمیت را وادار به تسلیم نمایند. یعنی آنها از جان مردم مایه گذاشتند.
زیرا در چنین شرایطی هیچ آسیبی به رهبران نمیرسد حتی کمترین آسیب به هواداران نزدیک آنها نمیرسد بلکه این مردم عادی هستند که بدلیل انفرادی و سازماندهی نشده بودن بدنبال این یا آن گروه براه میافتند و کشته شده یا آسیب میبینند.
این مسیری که در حاکمیت نشستگان پیشه خود کردند ابداً مسیر رفرم نبود و نیست. آنها برای تقسیم قدرت و ثروت به بن بست رسیدند و در نتیجه جنگ را تنها راه چاره دیدند. این مسئله نیز باین سادگی پایان نمیگیرد بلکه باید آنها به تقسیمی مورد رضایت هر دو طرف برسند وگرنه تا آن زمان این جدال ادامه دارد.
اما اگر سردمداران رژیم قوانین رفرم را زیر پا گذاشتند و خشونتی نزدیک به انقلاب را پیشه کردن آیا نیروهای اپوزیسیون در حد خود باین مسئله توجه کرده و راهی رفرمیستی در پیش گرفتند یا نه؟
جواب این سئوال را در مورد هر سازمان و یا تشکل سیاسی خود آن سازمان باید بدهد و کار این نوشتار نیست. ولی در کلیت میتوان گفت که در چنین شرایطی مردم تحت تاثیر قرار گرفته و بدون توجه به اینکه در واقع این جنگی میان دو جناح رژیم است که برای آن از کیسه مردم هزینه میکنند و آنها را بصورت لشکر خود به میدان میفرستند، بدلیل خواسته های اجتماعی و آزادیها و… به میدان آمدند.
شاید بتوان گفت که این تجربه بسیار خوبی برای نسل جدیدی بود که در همین رژیم متولد و رشد یافته بود. همچنین مردم توانستند نشان بدهند که در این میان خواسته هائی دارند که در این جدال درونی رژیم آنها هم بدنبال خواسته های خود هستند.
اما نکات منفی در آن نیز بود زیرا در این میان ملاک و معیار مردم برای انتخاب جناح ها بعضاً بر مبانی بسیار ابتدائی، پیش پا افتاده، غیر مهم و غیر اساسی برای یک کشور بود.
آیا راهیکه ایرانیان خارج از کشور رفتند با روشهای رفرمیستی نزدیک بود؟
در حمایت از داخل ، ایرانیان خارج از کشور نشان دادند که تحولی اساسی در آنها پیدا نشده و بهمان روشهای سنتی قدیمی عمل میکنند.
ایرانیان خارج از کشور بدلیل وجود نیروهای اپوزیسیون خارج از رژیم، گرفتار مسائل دیگری شدند و آن آشفتگی و عدم انسجام و مشخص کردن خواسته هایشان بود. بعضی شعارهای جناح موسوی بعنوان ناجی را میدادند و عده ای نیز هردو را محکوم میکردند و پرچم سازمان و عکس رهبر خود را بلند میکردند.
اما آنچه که مربوط به مبحث رفرم میشود همانگونه که گفته شد در آنها دیده نشد و آنها بهمان روشهای سابق یعنی تظاهرات در خیابانهای کشورهای خارجی پرداختند. اینعمل معادل همان روشهای انقلابی پیشین است تنها با این تفاوت که سفارتی را اشغال نکردند آنهم شاید بدلیل آن بود که بسیاری از آنها که چند روز قبل رای داده بودند از وضعیت سفرهای خود به ایران نگران بودند. پس اگر وضعیت رژیم کمی متزلزل میشد اشغال سفارت هم بعید بنظر نمیرسید.
رفرم و افکار رفرمیستی و حرکات رفرمیستی چیزی نیست که تنها میبایست از جانب رژیم یا در بالا صورت بگیرد بلکه همین سازمانهای سیاسی اپوزیسیون و مردم نیز باید آنرا فرا بگیرند.
سردمداران رژیم اختلافاتشان به جای سختی رسید و در این حالت رفرم و رفرمیسم و حرکات رفرمیستی را کاملاً به کنار گذاشتند و مردم و نیروهای اپوزیسیون خارج از رژیم نیز در حالیکه نیازی به دنباله روی از روشهای آنها را نداشتند، همان کارها را کردند.
یکی از بدترین کارها که شخصیت ملی و فردی مردمان کشوری مانند ایران را به حقارت میکشد تظاهرات خیابانی در اروپا وآمریکاست. این راهپیمائی ها و شعارها در خارج بغیر از نگاههای تحقیر آمیز و فقیه اندر سفیه غربیها به ایرانیان چیز دیگری ندارد.
از یک تجربه شخصی بگویم: چند سال پیش شخصی از اهالی برمه با حالتی که مخصوصاً سعی میکرد ترحم مرا جلب کرده و مظلومیت مردمشان در مقابل رژیم را نشان بدهد بمن گفت که رژیم ما، مردم را در خیابانها با مسلسل به گلوله میبندد. من بعنوان یک ایرانی که خود نیز درگیر این مسائل بودم وقتی این تعریف را شنیدم فکر کردم عجب دولت و مردم عقب افتاده ای آیا شما نمیتوانید راهی صلح آمیز و معقول پیدا کنید. این حرف او و مردمش را در نزد من کوچک کرد. از همانجا بود که شوکی عظیم بمن دست داد و فکرکردم پس وقتی این غربیها ما ایرانیان را درحال تظاهرات و چنین اظهار نظرهائی میبینند به ما نیز بهمین چشم نگاه میکنند و در دل خود میگویند عجب مردمان وحشی و عقب افتاده ای.
در اینجا وارد این موضوع نمیشوم که خود این دولتها تا چه حد در راه اندازی جنگها ووو داخلی کشورها سهیم هستند بلکه تاکیدم بر آنستکه؛ انسان خودش بایدعاقل باشد و اجازه دخالت دیگران در کارهایش را ندهد.
نمونه دیگر برای درک مطلب مجاهدین هستند؛ بجرات میتوان گفت که بغیر از اعضاء مجاهدین خلق در خارج، بقیه ایرانیان از دیدن آنها که با نشان دادن عکس هائی در خیابانهای کشورهای خارجی میخواهند نشان بدهند که رژیم ایران وحشی است وآنها تنها راه نجات ایران هستند، زجر میشکند و از این عمل مجاهدین متنفر هستند.
ایران کشوری مستقل با محدوده جغرافیائی مشخص میباشد؛ و درست همانگونه که اگر درخانواده ای مشکلی پیش آید میبایست خود آنها و درون خود آنرا حل کنند وگرنه بیرون رفتن مشکل مشکلات بیشتری برآن میافزاید در یک کشور نیز چنین است.
نظری به همین کشورهای اروپائی و آمریکا بیاندازید. هرمشکلی که دارند درون خود حل میکنند. دراین کشورها نیز مردم مورد شکنجه و آزار قرار میگیرند حتی در تظاهراتهای مسالمت آمیز مورد ضرب قرار میگیرند وکشته هم میشوند اما به دیگران متوسل نمیشوند؛ در حالیکه آنها نیز شهروندانی در خارج از کشورشان دارند.
نباید ناگفته گذاشت که مسلماً در چنین شرایطی اعتراض و حرکتهای اعتراضی در مقابل سفارتخانه ها و دفاتر رسمی دولت ایران کاری ناشایست نیست زیرا همانند اعتراض درون کشور است. اما ایستادن در خیابانهای شهر یا راهپیمائی با این استدلال که صدایمان را بگوش جهانیان برسانیم همان روشهای انقلابی و عقب افتاده است و نشانگر آنست که تلاشی برای یافتن روشهای رفرمیستی درون ایرانیان خارج صورت نگرفته است؛ این عقب ماندن از تحولات است.
صدایمان را در خیابانها کشورهای خارجی بگوش چه کسانی میخواهیم برسانیم؟ مردمانی که خود هزاران گرفتاری دارند و ابداً حوصله توجه به مشکل دیگران را ندارند؟
بغیر از افراد سیاسی یا کسانیکه علاقه ای به مسائل سیاسی دارند بقیه مردم از دیدن این تظاهراتها ناراحت میشوند و در نهایت بآنها بعنوان مردمانی مزاحم آسایش و آرامش شخصی و شهروندی اشان نگاه میکنند؛ و با خود میگویند بما چه مربوط است اینها مشکلاتشان را برای ما آورده اند.
نکته مهم آنستکه اساسا از دست مردم عادی این کشورها کاری برنمیآید و توان هیچ فشاری را نه تنها بر دولت ایران بلکه بر دولتهای خودشان برای تاثیر بر ایران ندارند. نهایت اینکه وقتی فردای آنروز بهر کجا برویم بما به چشم حقارت یا دلسوزی در حق انسانی بدبخت و ناتوان نگاه میکنند.
کار سیاسی و پیشبرد سیاست راههای بسیاری دارد که باید آنها را یافت.
یکی از مهمترین کارهای اپوزیسیون خارج از کشور تشکیل جلسات است. جلساتی برای فراگیری و آماده کردن خود برای هماهنگی در شرایط خاص و نیز چگونگی نفوذی رفرمیستی در سیستم و حکومت. جلساتی در کمال متانت با حضور افراد تاثیر گذار بر سیاست کشورها و با حفظ وجه ملی در تمام شئونات رفتاری و گفتاری.
آخر کلام
حرکت جناح رفسنجانی- موسوی که بدون هیچ تاملی و طی مسیر قانونی؛ احساسات مردم را بجوش آورده و به خیابانها کشیده و مسیری کودتائی – انقلابی را طی کرد، اشتباه بود واز مسیر رفورم خارج شد.
اگر چنین بوده که جناح خامنه ای در انتخابات تقلب کرده است پس آنها ابتدا یک کودتا ضد نیروهای ضعیف تر درون حاکمیت انجام دادند که با ضد کودتای رفسنجانی روبرو شد و این ضد کودتا با ضد دیگری روبرو شد.
حال چنانچه کار بدینجا خاتمه یابد و دو جناح با هم به توافقی برسند میتوان امیدوار بود که دیگر چنین مسائلی پیش نیاید. با اینحال آمدن مردمان عادی که هیچ وابستگی خاصی به جناح ها نداشتند و
خواست های خود را مطرح میکردند مثبت و زنگ خطری برای هر دو جناح بود تا هشیار بشوند که باید به خواستهای مردم نیز توجه کنند.
اما اگر کار بدینجا خاتمه نیابد و نخواهند به مصالحه برسند (که امری بعید بنظر میرسد) مرحله بعدی، از اغتشاشات کوچک گذشته و کار به جنگ داخلی خواهد کشید؛ زیرا هر دو جناح نیروهای مسلح در اختیار دارند.
مردم در ایران حرکتشان را به امید حمایت از خارج نکردند و نخواهند کرد. از جانبی ایرانیان خارج کشور نیز احساس همدردی با داخل را دارند و میخواهند کاری بکنند اما نباید دست بهر کاری بزنند؛ بلکه باید راههای مناسب و رفرمیستی مناسب را بیابند بطوریکه به وجه و غرور ملی و انسانی ایرانی
ضربه ای نزنند.
تیر 1388 ژوئن 2009 اپسالا- سوئد
حسن بایگان
www.baygan.org