بدون دانش سیاسی، دانش شناختِ قدرت در جهان و در کشور و روابط بینالملل، بدون دانش شناخت ترمهای سیاسی و… و بدون داشتن نیروی علمی کافی که با این نکات آشنا باشند و رهبری سیاسی را اگاه بکنند و همچنین بدون داشتن نیروی کافی انسانی و متشکل، تغییر در حاکمیتها کاری ممکن نیست، مگر اینکه دست بهدامن قدرتهای جهانی/خارجی شد، و آنها نیز فقط و فقط برای منافع خود/استعمار وارد عمل میشوند.
از طرف دیگر موقعیت حاکمیت از جنبه توان داخلی و نیز رابطهاش با سایر کشورها یعنی دوستان و دشمنانش، نکته مهم و تعیین کننده میباشد. دوستان قوی که او را در برابر دشمنان حمایت بکنند بسیار مهماند.
تاریخ نشان داده که کشورها یا حاکمیتهای قدرتمند برای منافع خود سایر کشورها را بهم ریختهاند و از کشته شدن انسانها به هر میزان و فقر و فلاکت آنها ابدا هیچ عذاب وجدانی را حس نمیکنند.
من با انقلاب مخالف هستم!
انقلاب ترمی جدید در دنیای جدید صنعتی است که در این “عصر یا دوران” (دورهای مشخص از تاریخ) ممکن نیست. آنچه صورت گرفته (مثلا در ایران بعد از قاجار و همان روی کار آمدن رضا شاه و بهمن ۱۳۵۷ و بر همین روال در سایر کشورها) با مداخلات کشورهای قدرتمند بوده که نام آنها انقلاب نیست. در آینده نیز ابدا به نظر نمیرسد انقلابی به معنی واقعی یعنی اینکه مردمان کشوری مستقلا بخواهند، بتوانند انجام بدهند. پس این حرکات وضعیت آن کشورها را بهتر نمیکند بلکه حتی برعکس میباشد.
در واقع اکنون حتی در کشورهای صنعتی غرب که میتوانست انقلابات سیاسی صورت بگیرد نیز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد، آنچه که پیش بینی/خواب و خیالات مارکس بود.
در واقع مقصود از انقلاب تغییرات در کشورهای صنعتی توسط تشکلات صنفی/طبقاتی برعلیه یکدیگر است. وگرنه در طول تاریخ، فتوحات بزرگ در سطح جهان یا در سطح یک کشور را انقلاب نگفته و نمیگفتند.
پیشتر درباره انقلاب و رفرم مفصل نوشتهام و در سایتم و کتابهایم هست. انقلابات تنها پس از انقلاب صنعتی در اروپا شروع شدند، آنهم در کشورهای صنعتی و نه همانند ایران. زیرا مثلا در ایران تا پیش از رضا شاه که حکومتها در دست شاهنشاهان واقعی بود (حکومت پهلوی شاهنشاهی واقعی نبود)، ایران کشوری صنعتی با شهرهای بزرگ نبود. در اینگونه جوامع سنتی غیر صنعتی، انقلابی صورت نمیگیرد، بلکه قدرت در میان قبایل/شاهان جابجا میشود. با نگاه به این نکته و وضعیت خانوادگی رضا شاه، آشفتگی وضعیتی که بهصورت غیر طبیعی، توسط قدرتهای خارجی ایجاد شد، بیشتر معلوم می گردد.
ایران در ۱۳۵۷ در بهترین حالت بهعنوان کشوری در حال توسعه و نه صنعتی، قلمداد میشد و آنچه صورت گرفت انقلاب با تفاسیر غربی شناخته نمی شود و…
در این باره نوشتن مطلبی جامع را شروع کردهام، امیدوارم فرصت به پایان رساندن آنرا داشته باشم.
توضیح:
آنچه در بهمن ۱۳۵۷ صورت گرفت هرچند دفتر چندهزار ساله شاهنشاهی را در ایران بست (ناقوس آن با روی کار آمدن رضا شاه زده شد) اما چون برنامه غرب بود انقلاب نبود. اینکه رژیم حاکم و سایر اپوزیسیون این نکته ساده را نمیدانند (ضعف و نادانی سیاسی است که بدان اشاره شد) و یا پنهان کردن واقعیت که این یعنی خیانت به مردم و تاریخ. زیرا مردم را در گمراهی واقعیات آن وقایع نگهداشتن، باعث آن میگردد تا اکنون اخبار، افکار و شعارهای اشتباهی که همان کشورهای خارجی در دهاناشان میگذارند را باور بکنند. در این رابطه به نوشته من در بررسی سخنان بی پایه برتولت برشت نگاه کنید.
نتیجه:
با توجه به مجموعه مسایل؛ بازگشت شاهنشاهی (آنهم نوع غیر واقعی پهلوی) به ایران امکان ندارد. این نکته را غرب و اسرایل بهطور کامل/دقیق میدانند وگرنه نادان هستند. ولی علم کردن بازگشت سلطنت (که خود آنها سرنگونش کردند) نیز برگی/مهره ای است در بازی/جدلهای سیاسی.
۳ ژون ۲۰۲۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
حسن بایگان