پیشتر بارها از زوایای مختلف به این ترمها پرداختهام ولی اکنون قصد دارم از زاویهای دیگر به اینها بپردازم.
در جهان سوید به داشتن بهترین یا برترین دمکراسی شهرت دارد. در چندین مورد که با تعدادی سیاسیون و پرفسورهای سویدی (که بعضی هم فعال سیاسی) بودند در خصوص دمکراسی بودن کشور صحبت میکردم سوالی ساده اما دقیق و بسیار کوتاه را از آنها میپرسیدم:
۱- حکومت سوید بر مبنای قانون اساسی چیست؟
واقعا شوکه میشدند ولی با کمی تاخیر و منو من کردن پاسخ میدادند و یا من به بعضی کمک میکردم.
پاسخ – بر مبنای قانون اساسی حکومت سوید شاهی/سلطنتی است!
۲- سیستم اداره کشور سوید چگونه است؟
و بهمان ترتیب پاسخ چنین بود!
– سیستم اداره کشور سرمایهداری است.
به آنها میگفتم:
کشوری که برمبنای قانون اساسی سلطنتی است و با سیستم سرمایه داری اداره میشود، نمیتواند دمکراسی باشد؛ زیرا این دو کاملا در مقابل دمکراسی قرار میگیرند.
در تمام موارد همه آن را قبول کردند. در یک مورد که خانمی پرفسور بازنشسته علوم سیاسی و از طرفداران حزب سوسیال دمکرات بود همانند اینکه ضربه محکمی بر سرش کوبیده باشند مدتی کنارم ساکت ماند و بعد بدون خدا حافظی با حالتی گیج رفت. بیچاره یک عمر تدریس دمکراسی کرده بود و به دمکراسی در کشورش افتخار میکرد ولی در دو سه دقیقه متوجه شد که تمام عمر در تفکری از ریشه اشتباه غرق بوده و آنچه را هم تدریس میکرده مزخرفاتی ضد آرزوهایش (سوسیالیسم) بوده است.
بررسی سایر موارد بر مبنای دمکراسی ناموجود!
با این مقدمه که پیشتر هم نوشته بودم، قصد دارم به بررسی سایر ترمها با کمک از همین نکته بپردازم.
گفته شد که با این استدلال همه پذیرفتند و میپذیرند که دمکراسی در سوید (و البته در هیچ جای دیگری) وجود ندارد. پس زمانیکه چنین است و حاکمیت در دستان سرمایهداران است، اینها قوانین و فرهنگی را تعیین میکنند که منافع خودشان را تامین کند؛ آنچه که به آزادیهای سرمایهداری معروف است.
هر حکومتی فرهنگ سازی کرده و فرهنگ مناسب منافع خودشان را ایجاد میکنند.
اما آنانیکه سیستم مشخص و قدرتمند سرمایهداری بینالمللی دارند، کاملا برنامه ریزی شده، آگاهانه و قدرتمند در این راه حرکت میکنند. آنها تقریبا همه چیز حتی نوع لباس زیر، نوع سکس و … نوع خوراک، نوع رفتار و … مردم را هم تعیین میکنند.
این فرهنگ سازی در عصر حاضر با سرعت در حال تغییرات است به طوریکه برای مردمان بیرون از حاکمیت شناخت آن معمولا غیر ممکن است و شاید-شاید پس از مدت زمانی که از فرهنگ جدید گذشت متوجه بشوند.
مثال ساده:
در همین چند دهه اخیر با گسترش اینترنت و تلفن موبایل فرهنگهای جدیدی توسط آنها به جوامع تزریق شده و میشود که مردمان از آن بی اطلاع یا بی توجه هستند ولی سرمایهداران صاحبان این صنایع با کمک از افرادی خاص برنامهریزیهایی فرهنگی میکنند زیرا آنچه را که در آینده باید به بازار بیاید میدانند و…
نتیجه:
زمانیکه در جوامع حاکمان در جهت منافع خود عمی میکنند و اینچنین فرهنگ سازی میکنند که هیچ کسی قادر به دست بردن در آن نیست یعنی هیچ اختیاری/آزادیی ندارند.
شستشوی مغزی!
بزرگترین و مهمترین رفتار ضد آزادی/ضد حقوق بشر حاکمان (مخصوصا در غرب و در ابتدا بر علیه مردمان خودشان) شستشوی مغزی است و در این راه آنچنان قوی و قدرتمند عمل کردهاند که توانستهاند همه را فریب بدهند. نمونه آن همین پذیرش دمکراسی بود و هست که صحبتش شد و در ادامه آن پذیرش آزادی و حقوق بشر کاذب توسط مردم (در ابتدا غرب) است.
حقوق بشر نیز در جوامع سرمایهداری امکان ندارد. ما روزانه شاهد کشتار فیزیکی علنی (به همین جنگ غزه و اکراین و در سالهای اخیر جنگهای منطقه خاورمیانه و افغانستان و … نگاه بشود)، و غیر علنی یعنی کشتار در سایه مردمان بهواسطه فقر در جهان هستیم که مسیولیت مستقیم آن بر عهده همین حاکمان است که با قدرت تبلیغات به سادگی توانستهاند همه چیز را به نفع خودشان نمایش بدهند.
مسلم است در کشوری که برمبنای قانون اساسی سلطنتی و سیستم اداره آن سرمایهداری است، دمکراسی نمیتواند وجود داشته باشد و در کنار آن آزادی به معنی واقعی و در نتیجه حقوق بشر هم وجود ندارد.
همه چیز در خدمت تعداد اندک سرمایهداران بزرگ حاکم بر کشور است. آنها دولت را آنها تعیین میکنند و کاملا در اختیارشان است. انتخابات و رای دادن مردمان، سیرکی بیش نیست که دلقکهای آن مردمان عادی فریب خورده هستند که نادانسته به حاکمیت سرمایهداران رسمیت میدهند. شخصا در مدت ۳۵ زندگی در سوید ابدا حتی یکبار رای ندادم. زیرا:
۱- یاد گرفتم زمانی چیزی را تایید کنم که دانش مناسبی از آن داشته باشم و کورکورانه قدم در راهی که دیگران نشان میدهند نگذارم زیرا ممکن است انتهای مسیر چاه باشد.
۲- زمانی که اندک دانشی پیدا کردم متوجه کاذب بودن انتخابات در غرب شدم. امری که اگر کمی چشم باز کنیم و از تبلیغات سرمایهداران رها شویم به سادگی قابل دیدن است.
نکته:
پست ترین افراد، فلاسفه کاذب غرب هستند که در خدمت این سرمایهداران افکار را منحرف میکنند ودروغهایی مانند آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و … را با استدلالات غیر منطقی و ضد عقل به خورد مردم میدهند. و البته چون در خدمت این سرمایهداران هستند نوشتههای آنها به تمام زبانهای دنیا ترجمه و منتشر میشود تا هم مردم (مخصوصا دانشگاهیان) را منحرف بکنند (شستشوی مغزی بدهند) و هم پول خوبی بدست بیاورند.
بی جهت نیست که اکثریت این به اصطلاح فلاسفه (ضد عقل و ضد بشر) یهودی هستند.
خوشبختانه اخیرا بسیاری از پروفسورهای فلسفه و روسای دانشگاههای علوم انسانی در کشورهای مختلف جهان با مطالعه نوشتههای من به حرفهای کاذب/غیرمنطقی این افراد ضد عقل و ضد فلسفه پی بردهاند و در حال شکل دادن به افکار فلسفی خود در خدمت منافع ملی و انسانی هستند.
۴ ژولای ۲۰۲۴
۱۴ تیر ۱۴۰۳
اپسالا – سوید
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان