امروز به دانشگاه شهر دودوما پایتخت تانزانیا رفتم. دانشگاهی جدید و بسیار بزرگ که چین برای آنها ساخته و یکی دیگر هم در دارالسلام ساخته است.
من را به اتاق اساتید فلسفه بردند. یکی از آنها خود را دکترا و رییس دپارتمان فلسفه و چند نفر دیگر را اساتید فلسفه معرفی کرد.
گفتم: اگر مایلید همه شرکت کنید زیرا حرفهایی خواهید شنید که کاملا در تقابل با تمام آنچه تا بحال خوانده اید و تدریس میکنید قرار میگیرد. رییس با حالتی خاص گفت: حرفهایی متفاوت و کاملا در تقابل با حرفهای سایرین!
پس همه دور میز نشستند.
ابتدا کتاب – عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند- را معرفی کردم و کمی توضیح دادم. رییس، مسیحی معتقدی بود گفت: از این کتاب بگذر و به کتاب – فلاسفه واقعی، فلاسفه کاذب، چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید- بپرداز.
کمی توضیح دادم او گفت: اینها که میگویی نظرات فلان گروه است.
گفتم: کمی صبر کن. قسمتهای جالبتر، حساس و کاملا متفاوت فرا میرسد.
پس از کمی توضیحات متوجه تفاوت اساسی شد و سوالات زیادی برایش پیش آمد که توضیح دادم.
در مورد بعضی سوالات سیاسی گفتم: پاسخ اینها در همان کتاب عیسی مسیح و … است و مخصوصا آنجا که انجیل نوشته: فقط یهودیان آدم هستند و بقیه سگ … یعنی شما همه سگ هستید و …
و من شکایت پاپ و اسقف اعظم کلیسای سوید را به پلیس سوید کردهام.
حال اینکه میبینید چرا علیرغم کشتار مردمان عادی و حمله به بیمارستانها، اماکن سازمان ملل و … در غزه، غرب سکوت میکند!؟ زیرا که سگ حق ندارد برعلیه ارباب عمل بکند.
او تازه داشت متوجه عمق فاجعه مسیحی بودن میشد. و آن دیگران با چشمان باز و متعجب به من گوش میدادند.
از آنجاییکه وقت تنگ بود و او مراجعه کننده با وقت قبلی داشت همه صحبتها نشد ولی او گفت: معلوم شد حرفهای خیلی زیاد و متفاوتی داری که بگویی.
موقع عکس گرفتن گفت:
من با کتاب عیسی مسیح عکس نمیگیرم زیرا باید آنرا بخوانم ولی با کتاب دیگر که خیلی علاقمند به خواندن آن هستم عکس میگیرم. در این موقع روحیه او خیلی عوض شده بود و از آن حالت دلتنگی که ابتدا با شروع نقد مسیح از طرف من بود به خوش رویی تبدیل شده بود.
گفتم: به نظر میرسد افکارت تحت تأثیر قرار گرفته و آماده تغییر هستند. بدان تا زمانیکه مسیحی (یا هر مذهبی) هستی فیلسوف نیستی زیرا هر آنچه که در ظاهر استدلال فلسفی میکنی، چون در نهایت میخواهی به خدا و کتاب مقدس برسی از اساس غلط حرکت کرده ای و سفسطه است و حتی ضد عقل و فلسفه.
فلسفه یعنی اینکه به قول سقراط بحث را منطقی و معقول شروع کنی و به بینی خود آن بحث به کجا میرسد.
در حین بحث چند سوال از نوع معمولی مذهبیون کرد که پاسخ بعضی آن بود که ما نمیدانیم و بسیاری از سوالات پاسخ اشان به فیزیک و علوم عملی مربوط میشد که پاسخ دادم و اشاره کردم: من دکترا ندارم فقط لیسانس علوم دارم ولی بیشترین دروس فنی (فیزیک، شیمی، ریاضی، الکترونیک، هوا فضا، علوم اتمی، نانو تکنولوژی، و …) را خوانده ام و همین علوم به دانش فلسفی من کمک کرده اند.
او چند بار گفت خیلی مایل به خواندن کتاب – فلسفه واقعی ….- هستم، و پرسید چرا آنرا به انگلیسی ترجمه نمیکنی تا همه آنرا بخوانند:
گفتم: پول ندارم. ولی کتب آن فلاسفه کاذب وابسته به سرمایه داران را سرمایهداران به دهها زبان ترجمه کرده ضمن شستشوی مغزی پول خوبی هم بدست میآورند.
اما اصرار او من را به این فکر انداخت که با توجه به امکان ترجمه با هوش مصنوعی شاید پس از بازگشت به سوید کاری بکنم.
حرفهای زیادی در مدتی کم با سرعت گفتم و در آخر به او در حضور سایرین گفتم: معلوم میشود دنیای تو را بهم ریختم.
رو به دیگران کردم و گفتم:
حال اگر شما میخواهید فیلسوف واقعی بشوید، باید دین را کنار بگذارید و از فلسفه من پیروی بکنید. در پیروی از فلسفه من باید خودتان بر مبنای فرهنگ جامعهاتان اساس قوانین اجتماعی و حتی سیاسی را بریزید، زیرا تمام علوم انسانی زیر مجموعه فلسفه هستند.
اشاره:
در ایران مذهبیونی که سعی در بیان مباحث در ظاهر فلسفی دارند را فیلسوف نمیگویند بلکه حکیم یعنی دارای علم یا دانش میگویند.
۱ فوریه ۲۰۲۴
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دودوما – تانزانیا
فیلسوف صاحب مکتب
م. حسن بایگان