نکاتي از هر چيز و هر جا چهارمين نوشتار

نکاتی از هرجا و هرچیز

پیش نوشتار

از آنجائیکه بنظر میرسید بعضی مطالب را میتوان بصورتی خلاصه نیز منتشر کرد، بدینترتیب اقدام به اینکار میشود. اکثر نکاتی که در این دسته نوشتار میآید یا پیشتر بصورت مفصل منتشر  و یا نوشته و هنوز منتشر نکرده ام؛ بعضی نیز در ذهنم شکل گرفته و آماده است ولیکن هنوز به نوشته نیامده است.

آنهائیکه منتشر شده اند شاید بدلیل مفصل بودن برای عده ای امکان مطالعه اشان نباشد و آنهائیکه منتشر نشده اند شاید تا زمانی طولانی منتشر نشوند بنابراین بنظر معقول میآید که چکیده ای از آنها بصورتی بسیار مختصر ارائه شود.

تمامی این نکات که جنبه های مختلف اجتماعی، سیاسی، تاریخی، علمی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، ادبی و… و عالم هستی را در بر میگیرند همه در دل یک فلسفه منسجم میگنجند.

پیوستگی میان  موارد گوناگونی که در این نوشته ها میآیند تفاوت یک فلسفه منسجم و واقعی با حرفها، تحلیل ها و  نظرات  فیلسوفان غیر واقعی و مردم عادی را نشان میدهند.

نظراتی که در باره آنها تفکر کافی شده و بصورتی منسجم در آمده بطوریکه هرکدام از آنها مستقلاً به سایرین ربط دارد بدون اینکه تناقضی در آنها دیده شود نظرات فلسفیِ واقعی است. ولی آنچه در فلاسفه کاذب و مردم عادی دیده میشود چنین نیست. زیرا چنانچه در چند مورد متفاوت نظراتشان کنار هم قرار بگیرند تفاوتها و تضادهای فراوان و آشکاری در آنها دیده میشوند که نشان میدهند منسجم و دقیق نبوده و در باره ارتباط آنها بایکدیگر یا اساساً فکر نشده و یا فکر کافی نشده است.

فلسفه: تفکری وسیع در مجموعه گسترده ای از مسائل هستی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و… است که انسجامی دقیق میان مباحث کلی و جزئی تک تک هرکدام از آنها با یکدیگر وجود دارد.

توجه: این نوشتارها هر از گاهی  بدون اینکه زمان مشخصی داشته باشند منتشر میشوند.

چهارمین نوشتار

1- خواب هم چیز بدی نیست یا حداقل خود را بخواب یا نفهمی زدن. در این شرایطی که پیش آمده و اینبار ایران، آمریکا راتهدید کرده که اگر ناو هواپیما برش که خلیج پارس را پیش از مانور دریائی ایران ترک کرد( خود این نکته سئوال های زیادی را برمیانگیزد) برگردد درگیری نظامی یعنی جنگ خواهد شد و جنگ با این قوی ترین قدرت نظامی جهان کاری  ساده و بی اهمیت نیست که خود را به نادانی و خواب زد؛ اما یک عده زیادی که تا چندی پیش ( و بعضی هم هنوز) دنیائی سرو صدا ( در فیس بوک- سروصدا در لیوان) براه میانداختند، خود را بخواب یا نادانی زده اند. این افراد را میتوان به چند دسته تقسیم کرد.

الف- آنهائیکه میدانند چه حادثه بزرگی در حال وقوع است ولی چون وابسته به آمریکا هستند( نوکر یا جیره خوار) بنابراین دستوری برای سروصدا براه انداختن ندارند و در نتیجه ساکت اند؛ زیرا ارباب خود درگیر است و سردرگم.

ب- آنهائیکه وابسته نیستند و در دسته باصطلاح اپوزیسیون فعال یا جدی قرار میگیرند لیکن چون درکی از اپوزیسیون بودن ندارند و آنرا فقط در مخالفت صرف و در هر شرایطی تنها با رژیم حاکم میدانند گیج و سردرگم شده اند. اینها تاریخ را نخوانده اند و نمیدانند که در شرایط سخت در بسیاری موارد توافق هائی در حد بسیار بالا و استراتژیک نیز میان اپوزیسیون و رژیم ها صورت میگرفته است. حتی نیازی به توافق نیست و بعنوان یک فرد وطن پرست انسان در مواردی مجبور است از همان دولتی که با آن مخالف است حمایت بکند. اگر کسی این نکته را هنوز نفهمیده کافی است اشاره شود که در زمان شروع جنگ و حمله عراق به ایران بطور اتوماتیک اپوزیسیون نیز مجبور بود دولت مرکزی را بعنوان دولت حاکم و رهبر نظامی در جنگ بپذیرد و نیروهایش در جنگ شرکت کند؛ کمااینکه خود من نیز در آن هنگامه همانند یک نیروی ساده در جنگ شرکت کردم و در حالیکه از نظر نظامی بسیار بالاتر از بسیاری فرماندهان بودم ولی زیر دست ساده ترین ها خدمت کردم.

ج- آنهائیکه یک شبه انقلابی میشوند  در حالیکه  طی سالها هیچ  رابطه جدی با مسائل سیاسی ندارند. این دسته که اکثریت وسیع مردم را تشکیل میدهد یکباره توسط رسانه های مختلف تهییج میشوند و یک شبه یکباره همه دارای دانش سیاسی میشوند و مثلاً همه میفهمند که باید سبز بشوند و دنبال حقه بازانی مانند کروبی و موسوی  بروند و یک چیز سبز به تقلید یا دستور انقلابات رنگین ببندند.

دانش سیاسی یک شبه بدست نمیآید اگر میخواهید یا فکر میکنید روزی روزگاری بحرکت در میآئید و حرکتهای تند و انقلابی برعلیه رژیم و برای برکنار کردن آن انجام خواهید داد  باید همواره وارد چنین ماجراهائی بشوید تا در آن زمان از آگاهی نسبی برای حرکت  برخوردار باشید وگرنه بهتر است آن زمان نیز ساکت باشید و به همین کارهائی که امروز خود را مشغول کرده اید مشغول باشید و کار سیاسی را بعهده آنهائیکه خود را سیاسی و تشکل سیاسی میدانند بسپارید، در اینصورت تقریباً کاری کرده اید که همین مردمان غرب انجام میدهند.

فراگیری راه و روش اپوزیسیون خود دانشی مهم است. در واقع اگر شخص یا نیروئی صادق بوده و از یک تئوری درست برخوردار باشد آنگاه نیز میتواند بصورت یک اپوزیسیون عاقل و واقعی عمل بکند.

همیشه همه افراد یا نیروها و حرکات صد در صد خوب و یا صد در صد بد نیستند.

در سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن؛ در عین حال همه دوست و همه دشمن هستند.

2- چه رابطه ای میان دزدی دریائی در قرون گذشته با تروریسم عصر حاضر میتوان یافت. دزدان دریائی در قرون گذشته مردمان یا دریانوردانی عادی نبودند که از روی ناچاری دست به دزدی دریائی میزدند؛ مسلماً در آن دورانی که تجارت جهانی از طریق دریاها صورت میگرفت همیشه کار ( نان) برای دریانوردان وجود داشت. پس این مردمان چه کسانی بودند؟

در راس این دزدی ها و برنامه های ریخته شده برای آنها دولتهای غربی قرار داشتند کشورهائی مانند انگلیس، هلند و سایرین. آنها برای ضربه زدن به دشمنان سیاسی و رقبای تجاری خود عده ای  از افراد ( افسران) خبره  را باین کار وامیداشتند بدون اینکه علناً به دخالت خود در این دزدی ها اعتراف کنند. این دزدها تنها در مورد کشورهای غربی نبود بلکه در دریاهای کشورهای شرقی بسیاری از کالاهای تجار این کشورها نیز به غارت میرفت و در نتیجه این تجار به ورشکستگی میافتادند. از آنجائیکه هرکدام این دزدان به کشوری وابسته بودند و از طریق آنها تجهیزات نظامی اشان تامین میشد ( توجه دزدان دریائی امکان ساخت سلاح های جنگی رانداشتند) در نتیجه مورد تهاجم کشورهای دشمن قرار میگرفتند. بقیه داستان را میتوان برهمین اساس تفسیر کرد ولی آنچه شباهت میان آنها با تروریستهائی خاص در این عصر میباشد همین رابطه استفاده از چنین نیروهائی برای آشوب وبهم زدن آرامش کشورهائی است که بقول آنها نافرمان هستند و حاضر بپذیرش سلطه اشان نمیباشند و میخواهند آن کشورها را در آشوب و نا امنی نگه دارند. لیکن تاکتیکها با گذشته فرق کرده است؛ در گذشته ملوانانی که در دزدی دریائی شرکت میکردند از رابطه رهبران یا ناخدایان خود با دولتها اطلاعی نداشتند و تنها چند نفری اندک در هر کشتی بااین مسائل آشنا بودند و مستقیماً برای این کشورها کار میکردند و دستور و سلاح میگرفتند، بقیه از مجرمانی بودند که تحت تعقیب دولتهایشان قرار داشتند؛ در زمان حاضر نیز رهبری گروههای تروریستی که از دولتهای خارجی حمایت میشوند میدانند که از کجا اسلحه و برنامه در اختیارشان گذاشته میشود ولی بقیه نیروها با تبلیغات و شستشوی مغزی بزیر کلید آمده اند و در بسیاری موارد که مسائل عقیدتی میشود آنها بدون اینکه خود از عمق ماجرا و رهبری پشت پرده مطلع باشند دست بهرگونه عملیاتی  حتی عملیات انتحاری میزنند.

3- در هم شکستن کشورهائی مانند ایران بسادگی امکان ندارد. همواره در طول تاریخ  چنین بوده که هرکشوری نسبت به دوران خود عقب افتاده تر بود امکان شکست دادنش توسط قدرتهای بزرگ

مشکل تر بود. مثلا هخامنشیان که بزرگترین قدرت زمان خود بودند و توانستند بزرگترین قدرتهای زمان خود را شکست بدهند نمیتوانستند با اعراب بیابانگرد مبارزه بکنند بلکه مجبور به همکاری با آنها شدند و حتی بنوعی به آنها باج میدادند. کورش در جنگ با سکاها کشته شد. داریوش نتوانست بر ماساژت ها و  بیابانگردان  پیروز بشود و بیهوده بدور خود میچرخید یعنی آنها او رابازی میدادند. حتی تا همین  چند قرن پیش  در اروپا هیچ شاهی بفکر حمله به سوئد نمیافتاد زیرا هیچ چیز ارزشمندی برای دستیابی به آن وجود نداشت وهیچ دولتی در سوئد نبود که آن را شکست بدهند و از آن بهره یا باج بگیرند. حالا نیز حمله و جنگ در سومالی هیچ سودی بغیر از صرف بودجه برای غرب  ندارد. حمله به افغانستان در مقابل هزینه هائی که شده سودی نداشته و ندارد و بهمین ترتیب و دلایل با ایران. اما چنین درگیریهائی کشورهای پیشرفته صنعتی را به شکست میرساند و دیدیم که شد.

4- تعلیم نیروهای ضد قذافی و بشار اسد در کشورهای دیگر و همچنین آماده کردن چنین نیروهائی برعلیه رژیم حاکم بر ایران در کشورهای دیگر امری جدید و عجیب نیست. این کاریست که سابقه ای بسیار طولانی دارد اگر نخواهیم بسیار دور برویم در همین دو سه دهه گذشته این کار توسط شوروی با آموزش نیروهای کمونیست در کشورهای مختلف و از جمله فلسطین صورت میگرفت. آمریکا وهمدستانش نیز با آموزش طالبان و امثالهم تجربیاتی از این موارد را انجام دادند.

حال اگر کسی از مردم عادی این مسائل را نمیداند و حرفهای سوریه و قذافی را باور نکند جای تعجب ندارد ولی آنانیکه ادعای سیاسی بودن میکنند و میخواهند حکومت کشوری را بدست بگیرند و این نکات را نمیدانند بهتر است که کشور خود را بحالی که هست رها کنند زیرا با چنین بی دانشی ها کشور را از آنچه هست بدتر میکنند.

5- عربستان بواسطه کمک صهیونیستها که مهرش وجودیش را لورنس عربستان زد، بوجود آمد. بهمین دلیل مدیون صهیونیستها است و هنوز این دین خود را به انواع مختلف ادا میکند و جرات نمیکند در برابر آنها حرفی بزند. ولی چنانچه ایران بتواند حضور نظامی آمریکا را از خیلج پارس بردارد و آنها سایه مستقیم این قدرت را بر سر خود نبینند شاید جراتی بیابند.

6- معاون اول رئیس جمهور ایران تهدید به بستن تنگه هرمز کرده است. این تهدیدی کاملاً غلط است که از جنبه های مختلف منفی است. از همان لحظه اول ِ تهدید، آمریکا توانست مقدار زیادی اسلحه رده دوم و سوم خود را به کشورهای حاشیه خلیچ پارس بفروشد و مقداری از بار مالی خود و انبار داری سلاح های قدیمی بکاهد. اما این تهدید بغیر از دشمن کردن همسایگان و در ضمن ضربه زدن به جنبش های مردمی این کشورها نیست. ایران باید در میان همسایگان (حتی عربستان که مدیون  صهیونیستها است) دوست یابی کند و آنها را از غیر همسایگان دور بکند. هیچ کشور و یا فردی نمیتواند هر روز با همسایگان خود به زد و خورد بپردازد بلکه باید بنوعی با آنها مدارا بکند.

7- ناوگان پنجم آمریکا چند روز پیش از شروع مانور دریائی ایران از منطقه خارج شد. یکی از دلایل این بود که برای  ناوگانی با چنین کشتی هائی بزرگ  و مخصوصاً ناوهواپیما بر بودن در چنین

منطقه ای یعنی در تله بودن. اما همین خروج بنوعی پذیرش شکست است.

8- یکی از دلائلی که آمریکا و کشورهای غربی میتوانند ثروت کشورهای ضعیف تر را غارت بکنند قدرت یا پشتوانه نظامی آنهاست. ولی خارج شدن نیروی نظامی آمریکا از هر منطقه یعنی تضعیف نظامی در گوشه ای از جهان.  چنانچه این کار در چندین نقطه صورت بگیرد بیکباره دیده میشود که این قدرت پوشالی از میان میرود. قدرت اقتصادی آمریکا وابسته به پشتوانه نظامی است اگر پشتیبانی نظامی برداشته و یا حتی تضعیف بشود بر قدرت اقتصادی نیز تاثیر میگذارد و زمانیکه قدرت اقتصادی  تضعیف شد دوباره بر قدرت نظامی تاثیر میگذارد. این تاثیر گذاری متقابل برای کشورهای قدرتمند بیشتر محسوس است تا کشورهائی که اقتصاد و قدرت نظامی آنچنان قوی ندارند. بقول معرف به آدم فقیر چه یک نان بدهی و یا یک نان از او بگیری در زندگی اش تاثیری ندارد ولی برای ثروتمندان بازی مالی تاثیر زیادی در زندگی و قدرتشان دارد.

9- در همین اولین هفته سال 2012 و پس از تهدید ایران مبنی بر اینکه ناو هواپیمابر آمریکا حق بازگشت به خلیج پارس را ندارد آمریکا گفت که ایران این حرف را از روی ضعف زده. در واقع آمریکا خودش این حرف را از روی ضعف زد و با این سخنان میخواهد تنها عده ای مردمان ساده بیرون از دانش سیاسی را فریب دهد. اگر جرات، نیرو و توان مالی- نظامی  داری بفرما، برگرد و پوزه این نیروی بقول خودت ضعیف را بخاک بمال.

10- آمریکا بعد از اینکه گفت ایران تهدیدهایش از روی ضعف است اعلام کرد  دیگر توان حملات زمینی و دخالت  مستقیم نظامی در امور سایر کشورها را ندارد و میخواهد از راه دور و بوسیله سیستم موشکی ( و شاید ماهواره ای) کشورها را کنترل بکند. این حرف معانی نظامی و سیاسی زیادی دارد. اولاً واقعیت این است که پیروزی در یک جنگ تنها زمانی امکان اولیه اش را بدست میآورد که نیروی زمینی وارد کار بشود هرچند بعد از آن نیز هیچ تضمینی نیست که پیروزی کامل بدست بیاید کمااینکه در افغانستان و عراق دیده شد. دوم اینکه اگر قرار باشد جنگهای موشکی و الکترونیکی و ماهواره ای صورت بگیرد ( که ظاهراً جهان دارد وارد چنین مرحله ای میشود) سایر کشورها و مخصوصاً ایران میتوانند در این جنگها وارد بشوند. مخصوصاً چین و روسیه که میتوانند ساتلیت ها را نیز مورد حمله موشکی قرار بدهند و این امکان نیز احتمالا بزودی برای ایران حاصل میشود. در نتیجه زمانیکه ساتلیت ها که چشم این نوع جنگها بحساب میآیند کور شوند دیگر از این نیروهای کور کاری بر نمیآید.

ساتلیت های نظامی از غیر نظامی مجزا هستند ولی از آنجائیکه از ساتلیت های غیر نظامی نیز بهره برداری نظامی میشود چنانچه آنها مورد حمله قرار بگیرند بنوعی زندگی در غرب فلج میشود و در واقع غرب دچار سکته مغزی میشود زیرا همه چیز کامپیوتری است. ولی تاثیری بر زندگی مردم افغانستان و عراق و سومالی و امثالهم نخواهد داشت. ایران نیز که سیستم های اداری اش ابداً در سطح غرب کامپیوتری نیست آسیبی در حد غرب نخواهد دید و میتواند به زندگی عادی اش ادامه بدهد.

از جانبی ایران با کنترل الکترونیکی بر پیشرفته ترین هواپیمای بدون سرنشین آمریکا نشان داد که آمریکا در این نوع جنگ ها هیچگونه برتری خاصی  بر ایران ندارد؛ مخصوصا اینکه ایران گفته میتواند موشکهای آمریکا را کنترل وبخود آنها بکوبد.

نکته جالب آنجاستکه چنانچه آمریکا منطقه را ترک کند با چه استدلال و یا بهانه ای میخواهد کشورهای دیگر را از فاصله چند صد یا هزار کیلومتری مورد هدف موشکی قرار بدهد!

11- ایران باید تمامی هزینه های داخلی را همانند کشورهای غربی از طریق مالیات تامین بکند. در آنصورت صادرات و ارز حاصل از آن معنی و نقش دیگری خواهد یافت و تاثیر آن در رشد کشور بسیار بسیار بیشتر از وضعیت کنونی  که هزینه های دولت از درآمد نفت میباشد خواهد بود.

12- سیستم زندگی در غرب کاملاً پلیسی است و همه چیز انسانها تحت کنترل شدید امنیتی است. کنترل بطریقی کاملاً نامرئی اعمال میشود که یکی از آنها ثبت نام کلیه مردم و مشخص بودن تمامی امکانات مردمان و تمام رفت و آمدها ووو میباشد که در کشورهائی مانند سوئد شدیدتر و دقیق تر است و آن نیز بواسطه کد 10 شماره ای است که همه باید داشته باشند. ایران تا همین امروز چنین کنترلی را نمیخواهد زیرا حاکم نشینان از این آشفته بازار سود میبرند ولی دیگر کار به آخر رسیده و ایران باید این شیوه را از غرب تقلید و تماماً بکار گیرد.

در حال حاضر هنوز یک لشکر کامل چریک مخالف دولت میتواند در یک شهر بدون شناسائی شدن پناه بگیرد ولی در سوئد حتی یک نفر نمیتواند یک شب را بدون اینکه تحت نظر باشد بسر برد.

13- نباید غافل بود که اگر ایران برای آمریکا در ورود به خلیج پارس مشکل ایجاد میکند آنها نیز میتوانند در جاهای دیگری برای ایران مشکل بتراشند. ولی هرچه باشد از آخرین حربه آنها یعنی تحریم بانک مرکزی و خرید نفت بیشتر نخواهد بود.

14- با تحریم بانک مرکزی و خرید نفت ایران توسط غرب دیگر دلیلی برای باقی ماندن ایران در سازمان انرژی اتمی باقی نمانده است و عاقلانه ترین کار آنست که ایران از این پیمان خارج بشود. خارج شدن ایران میتواند این وحشت را در میان آنها ایجاد بکند که دیگر کنترلی بر ایران نیست وبدون هیچ واهمه ای میتواند بمب اتمی بسازد.  پس دو راه جلوی آنها باقی میماند:

الف- تحریم ها را بردارند. در این حالت است که ایران ورق برنده را در دست دارد و میتواند خواستار برداشتن تقریبا تمام تحریم ها بشود.

ب- به بیرون رفتن ایران از سازمان انرژی اتمی اهمیتی ندهند؛ یعنی بپذیرند که ایران  صاحب بمب اتمی بشود.

البته در صورت دوم میتوانند به اقداماتی دیگر دست بزنند ولی چندان فراتر از تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید نفت نیست. در کنار آن وقتی ایران صاحب قدرت بمب اتمی شد دیگر از آنها کار زیادی بر نمیآید. مخصوصا اگر ایران رابطه اش را با کشورهای غیر غربی یا کمتر توسعه یافته توسعه بدهد. زیرا هر چند این کشورها از قدرت صنعتی غرب برخوردار نیستند ولی صنعت و تکنولوژی پیشرفته امری دست نیافتنی نیست و همانگونه که ایران توانسته به بسیاری از علوم دست یابد میتواند به بسیاری از دیگر علوم و صنایعی که ندارد دست بیابد. تنها یک نکته بسیار مهم در میان میآید و آن نیاز به سیستم و نظمی نوین در کشور است.

15- هر آنچه بر سر آمریکا آمد از شکست نظامی تا سیاسی و اقتصادی بواسطه سیاستهای نو محافظه کاران یا در واقع یهودیان صهیونیست بود که اکنون خود را موش کرده و هیچ نمیگویند تا مطابق آنچه که سالهای سال بر آمریکا و سایر کشورها آوردند و هیچ انگشتی به آنها اشاره نشد اینبار نیز چنین بشود.  سودها را آنها میبرند ولی بدنامی و ضرر، بنام و برای آمریکا است.

16- اگر کشورهای غربی به آزادی و دمکراسی و آن شعارهای پوچ و مزخرفی که میدهنداعتقاد دارند پس بهتر است اول خود پیش قدم بشوند و از میان صدها عیب و ایراد که بر آنها وارد است

در اولین قدم به کشورهائی که مستقیماً مستعمره آنها هستند استقلال و آزادی بدهند و بعد برای دیگران روضه بخوانند.

حکایت آن روضه خوانی استکه سر مبنر گفت اگر بچه ای روی فرش شاشید آن قسمت فرش را باید برید و دور انداخت. روز بعد وقتی بمنزل آمد دید زنش قسمتی از فرش را بریده است پرسید چرا این کار را کردی زن گفت خودت سر منبر چنین گفتی. پاسخ داد برای مردم گفتم تا چنین بکنند و فرش آنها بی ارزش بشود و خودم بتوانم با قیمت ارزان آنها را بخرم، برای منزل خودم نگفتم.

        ژانویه 2012     دی ماه 1390 

        اپسالا – سوئد     حسن بایگان

hassan@baygan.net

hassan@baygan.org

www.baygan.org

بررسی مختصر سه مقوله: سيستم، حکومت و دولت!

برای درک بهتر و یا به واقع درک صحیح و دقیق از آنچه که در کشورها میگذرد،  دانستن سه ترم یا مقوله ” سیستم، حکومت و دولت ”  ضروری است.

هر چند در جهان برای این ترم ها معانی گوناگونی ارائه میشود که اکثرا در راستای توجیهی خاص و برای منافع جناح خاصی میباشد؛  اما شاید با کمی دقت متوجه شویم که این سه ترم که بطور سیستماتیک کاملا بیکدیگر پیوسته هستند در رابطه با هم نیز معنی پیدا میکنند و تعریف میشوند. بدینمعنی که در عصر کنونی نمیتوان یکی را بدون ارتباط  با دیگری  تعریف و تفسیر کرد.

با بیان و تعریف این سه ترم مشخص میگردد؛ کسانیکه تعریف واقعی و ارتباط و تفاوت این سه ترم را نمیدانند هرچند سالیان طولانی از عمر خود را در سیاست گذاشته باشند؛ باز هم میتوان گفت که دانشی آکادمیک، ریشه ای و یا واقعی نداشته در برابر هر بادی خم  شده هر آنچه که معتقدات چندین و چند ساله اشان بوده بسادگی دستخوش تلاطم میگردد؛  تا چه رسد به اینکه دربرابر طوفانی از تئوریهای قوی قرار بگیرند.

در اینجا سعی میشود تا باختصار هرچه تمامتر این سه ترم تعریف شوند:

سیستم حاکم بر جامعه، کل آن نظامی است که جامعه بر مبنای آن قرار دارد.

این موضوع  ابدا جدید نیست و افلاطون در کتاب سیاست به شرح و بررسی آن پرداخته و در این میان 5 سیستم ( پادشاهی، دمکراسی و…)  را در آن زمان مشخص کرده و به بررسی آنها پرداخته است. اینجانب نیز چندی پیش در مقاله ای  در بررسی دمکراسی  بدان اشاره ای مختصر ولی جامع داشته، درهمین رابطه مقداری از نظرات افلاطون را  شاهد آوردم.

اما همین  ترم بظاهر ساده که همه نیز بظاهر آنرا میدانند؛ درهنگام بیان نظرات و عقاید، مشکل بد فهمی و یا نافهمی اش از جانب انبوه متفکران مشخص شده و در نتیجه ضعف ها را نشان میدهد. 

درعصر حاضر تقریبا در تمامی کشورهای جهان، سیستم حاکم سرمایه داری است. زیرا در تمامی وجنات و گوشه و زوایای این کشورها سرمایه حرف اول را میزند و همه چیز برمبنای پول محک میخورد. بنابراین تعدادی سرمایه داربزرگ و کاملا متشکل قدرت اصلی یا حکومت را در دست داشته و حرف اول و آخر را میزنند. پس این گروه یا قدرت حاکم در جامعه سیستمی را پیاده میکنند که در جهت حفظ و بیشتر کردن ثروت و قدرت خودشان باشد.

در این جوامع قوانین عمومی یا مدنی و در واقع مجازات ها نیز برای مردم عادی است و هیچ نیروئی حق محاکمه صاحبان  اصلی قدرت را ندارد. زیرا دست هر پلیس و یا قاضی عادی دادگاه باین افراد نمیرسد و این قدرت تنها در اختیار و یا توان رئیس پلیس کشور و یا وزیر دادگستری و در همین ردیف افراد است.  اما این مقامات یا عوامل حاکمان واقعی هستند و یا در بعضی جوامع، خود حاکمان اصلی در این مقامات نشسته اند.  پس چه کسی جرات دارد انگشت اتهام را بر آنها نشانه برود؛ زیرا که انگشتش را در همان ابتدای بلند شدن قطع میکنند.

در بعضی از این کشورها و در شرایط خاصی میتوان بعضی از مقامات را به محاکمه کشید؛ زیرا نقش آنها سپر بلا  بودن است و در شرایط حساس و درگیری میان جناح ها همین مهره های پائین دستی را هدف قرار میدهند. اما در هیچ هنگامی صاحبان اصلی ثروتهای بزرگ که حاکمان اصلی  کشورها هستند به پای میز محاکمه و دادگاه کشیده نمیشود زیرا هیچ شکایتی از آنها اجازه طرح پیدا نمیکند تا چه رسد که کار به تشکیل دادگاه بکشد.

پس زمانیکه مشخص شد سیستم حاکم بر جامعه ای سرمایه داریست و این سیستم چگونه میباشد؛  استفاده ازترم دمکراسی که اساسا سیستم کاملا دیگریست تنها فریب و تحمیق مردم است؛ یا اینکه در بهترین حالت بکار گیرنده ترم  طوطی وار یا نادانسته آنرا بکار میبرد.

در سیستم سرمایه داری تمامی توان حاکمان بکار میافتد تا سیستم حفظ شود و بیشترین سود و منافع حاصله در کشوربجیب خودشان برود.

اما شیوههای اجرائی سیستم سرمایه داری در کشورها  متفاوت میباشند و این امر منوط است به:

سابقه یا تاریخ سیستم در آن کشور؛ توان و یا قدرت مالی جامعه، توان مالی سرمایه داران حاکم، فرهنگ جامعه و چندین فاکتور ریز ودرشت دیگر است.  بنابراین تفاوتهائی در اجرای سیستم پیدا میشود که ابدا قرابت و ارتباطی  با  سیستمی بنام دمکراسی، آنچنانکه مطرح میکنند؛ ندارد.

در کشورهای باصطلاح غربی ( ترم  غرب و شرق و موقعیت منطقه قلب تپنده جهان… نیز در مقاله دیگری در آینده نزدیک بررسی میشود) از اصطلاح دمکراسی کاذبانه استفاده کرده کشور خود را آزاد اعلام میکنند. اما این کشورها از سیستم های  بسیار پیشرفته ای ضد مخالفان  استفاده میکنند که در ظاهر جوامع دیده نمیشود.  سازمانهای امنیتی رسمی و موازی آنها بسادگی در تمام امور شخصی مردم مداخله میکنند. آنها در سازمانهای مخالف نفوذ کرده  کنترل اشان را بدست میگیرند. آنها خود بسیاری سازمانهای اپوزیسیون و تروریستی و… را ایجاد میکنند.

در سیستم  سرمایه داری مخصوصا حاکم برغرب بسیاری روش های دیگر مانند خفه کردن همه چیز در نطفه  اجرا میشود.

اما از همه مهمتر محیطی کاملا فاسد و انگلی است که در کشور ایجاد میکنند تا افکارسالم و انسانی  و همچنین تشکلات آزاد، سالم ومترقی اجازه رشد و یا حتی پیدایش نیابند.  متاسفانه در اینجا محلی برای بررسی وافشای تمامی شیوهها نیست اما مقداری از آنها در مطالب پیشین آمده وچنانچه لازم شد در جائی دیگر بدان پرداخته میشود.

سرمایه داران اصلی دراین سیستم  که در بالاترین حد از سرمایه اند و در پشت پرده تمامی قدرت را در دست دارند حاکمان اصلی  یا قدرت حاکمه کشور هستند و دولتها عوامل  ویا کارگزاران آنهایند.  اینجاستکه معلوم میگردد تعریف سه ترم ” سیستم، حکومت و دولت” چگونه بهم گره خورده اند.

در کناردو مقوله ” سیستم و حکومت” ترم سومی بنام دولت  برای اداره کشور وجود دارد.

درکشورهای با سیستم سرمایه داری  با سابقه طولانی؛ حاکمان واقعی که دارای درآمدهای نجومی هستند بهیج وجه وقت خود را در دولت  و ارگانهای حاکمیت به هدر نمیدهند.  زیرا که با صرف وقت در این موقعیت شغلی ازیک طرف کنترل اداره امپراطوری سرمایه ای خود را از دست میدهند که به احتمال قریب به یقین باعث افول و یا حتی ورشکستگی اشان میشود و از طرفی با نشستن در دولت بسیاری مشکلات و انتقادات و دردسرها را برای خود ایجاد میکنند.  بنابراین کارمندان خود را بکار در باصطلاح هیئت حاکمه با عناوین رئیس جمهور، نخست وزیر، انواع وزیران و نمایندگان مجلس و… میفرستند.  در کنار آن نیز با کمک مشاوران و تشکلات مخفی یا نیمه مخفی جانبی هرمی  که ایجاد کرده اند همه چیز دولت و کشور را کنترل میکنند.

حاکمان اصلی با در اختیار داشتن سیستم حاکم؛  دولت دلخواه خود را میسازند و برسر کار میآورند. دولتها، مجالس و…  ابزار دست حاکمان برای حکومت کردن بدون دردسر  و مسئولیت میباشند.

سرمایه داران حاکم مجموعه دولت و مجلس و… را بوسیله عوامل پائین دستی خود در اختیار داشته و توسط آنها مملکت را در مسیر منافع و سیستمی که خواست آنهاست پیش میبرند.  پس در این جوامع مردم نقشی اساسی و واقعی بازی نمیکنند بلکه آنها را توسط نمایشاتی تحت عنوان انتخابات به پای صندوقهای رای میآورند و مردم نیز ساده انگارانه تصور میکنند که به کسانی رای میدهند که در جهت منافع آنها حرکت میکنند در حالیکه ابدا چنین نیست. از آنجا که تمامی ارگانهای ارتباطات جمعی در مالکیت و اختیار حاکمان  قرار دارد به این توهم کاملا دامن زده میشود  مردم هم که هیج راه دیگری برای کسب اطلاعات ندارند  این بازیها را بعنوان واقعیات باور میکنند.

در برخی از این جوامع همانند سوئد که نقشی جدی یا اساسی و تعیین کننده در سیاست جهانی ندارند و دارای قدرت اقتصادی یا نظامی یا استراتژیک در جهان نیستند؛ سیاستمداران و دولت نشینان میتوانند از میان طبقات پائین اجتماع  باشند. در این جوامع نشستن در دولت مزایای مادی بسیار کلان برای دولتیان بهمراه ندارد و حتی ممکن است با اندکی اشتباه از گردونه بیرون انداخته شوند.

اما حتی در این جوامع نیز (همانند سایرین) در احزاب باندهای مختلفی هستند که  سکان کنترل حزب را در اختیار دارند و عناصر منفرد و ناآگاه در احزاب بازیچه دست اینها میباشند.  زمانی هم که حزبی در انتخابات پیروزمیشود رهبران اصلی اشان که در ارتباط مخفی و تشکیلاتی با ارگانهای قدرت خارج از دولت هستند؛  سیاستهای حاکمان اصلی را پیش میبرند.

در تمامی کشورهای غربی بدون استثنا سازمانها و تشکلاتی وجود دارند که اعضای خود را از همان زمانیکه جوان هستند انتخاب و تربیت میکنند تا در آینده نقش های کلیدی را به آنها واگذار کنند. این افراد بهر مرحله ای از قدرت  در جامعه برسند باز هم میدانند که این ظاهر قضیه است و تمامی قدرت آنها وابسته به نیروی پشت پرده ایستکه آنها را بدین مرحله رسانده پس باید به دستور بالا دستی ها گوش فرا بدهند. در این کشورها بعضی از افراد و نیروهای وابسطه به قدرتهای پشت پرده اجازه ثروتمند شدن مییابند و همواره برای میزان ثروت آنها  محدودیت تعیین میشود. 

در واقع همه چیز پشت پرده رقم میخورد اما مردم نباید این مسائل را بدانند و آن کسانی هم که همانند من جرات افشای این مسائل را مییابند با تنبیهات شدیدی که در ظاهر دیده نمیشود روبرو میشوند و اسم همه این ظاهر فریبی ها و جنایات را هم میگذارند دمکراسی و آزادی.

حاکمان بر این جوامع  تحت  نام کاذب دمکراسی،  مجوزهر جنایتی را برای خود صادر میکنند.

در کشورهائی مانند آمریکا که دارای سلاح های استرتژیک و… هستند؛  دولت نشینان خود باید دارای میزان معینی سرمایه باشند زیرا اولا این خود نشان وابسته بودن آنها به جناح های قدرت است همچنین این مقدار اندک ثروت آنها را کاملا در همان مسیر فکری سیستم حاکم قرار میدهد.  در این جوامع نشستن در دولت مزایای مادی کلان نیز بهمراه دارد که توسط آن میتوانند پولدارتر بشوند. پس در این جوامع کسانی که در دولت مینشینند خود در سطح و یا رده قابل قبولی از قدرت پشت پرده یا حاکمان اصلی هستند و نمیتوانند از میان عناصر ردههای بسیار پائین  گروههای قدرت یا حاکمان باشند.

در جوامعی مانند شیخ نشینان خیلج فارس و عربستان سعودی تمامی قدرت دولتی در دست همان خانواده های  سلطنتی است. در اینجا حکومت و دولت کاملا بهم  درآمیخته اند.

در این جوامع همواره قدرتمند ترین ا فراد در دولت همان ثروتمندترین افراد مملکت و یا خانواده حاکم هستند و بهمین دلیل مستقیما  ثروتهای بدست آمده در مملکت به جیب آنها میرود. اما چرا؟

1 – از سابقه تاریخی برخوردارنیستند و تنها درهمین چند ده گذشته و با فروپاشی امپراطوری عثمانی و نیز ضعف دولت مرکزی ایران وسیاستهای انگلیس و… ایجاد شدند.  بنابراین از تجربه دولت مداری بی بهره اند. زیرا بعنوان کشور مطرح نبودند و دولتی نداشتند؛ بلکه قبایلی بودند کاملا متفرق  تحت حکومت عثمانی و یا ایران.

اگر بخواهیم بصورت بسیار مختصر بنقش ایران در اینباره نگاه کنیم باید به نقش ضعیف محمد رضا شاه بپردازیم زیرا او که از خود اختیاری نداشت نتوانست از جدا شدن بحرین جلوگیری کند و بدینسان نه تنها کشوری بسیار ضعیف در اختیار غربیها قرار گرفت بلکه ایران اختیار خود بر تمامی عرض خلیج فارس را از دست داد که ضرر آن برای ایران و حتی جهان ابدا قابل مقایسه با از دست دادن نواحی شمالی آذربایجان نیست. متاسفانه تمامی نیروهای ایرانی بجای بررسی این نکته نیروی خود را تماما صرف بررسی قراردادهای گلستان و ترکمانچای میکنند.

چنانچه ایران امروز بر بحرین مالکیت داشت میتوانست تمامی عرض خلیج فارس را در اختیار داشته باشد که نه تنها از قدرت استراتژیک بسیار بالائی برخوردار میشد و دیگر این منطقه ( آبراه) جزء خاک ایران بحساب میآمد و عبور و مرور از آن میبایست با اجازه ایران صورت میگرفت؛  بلکه تمامی نفت و گاز آن منطقه را نیز صاحب بود.  در نتیجه بصورتی کاملا جدی بعنوان یکی ازقدرتهای بزرگ جهان مطرح میشد.

2- کشورهائی  صنعتی  ویا حتی کشاورزی نیستند زیرا نه آب  دارند و نه تعداد مناسبی جمعیت .

3- کشورهائی  با درجه بالای علمی نیستند.

اینها کشورهائی هستند که تنها برمبنای پیدایش نفت به ثروت رسیدند و حتی در قرون اخیر دارای مدنیت (شهرنشینی) بمعنی واقعی نبودند. پس جای هیچ تعجبی نیست که همان خاندان های سلطنتی که تا چندی پیش رهبران قبایلی فقیر و صحرا گرد بودند تمامی ارگانهای قدرت را نیز خود در دست داشته باشند و از طرفی دیگر مردمان عادی  که هنوز فرهنگ قبیله ای را رعایت میکنند چیزی نمیگویند.

در واقع اینها کشورهائی هستند که تمام پایه و اساس اشان بر روی آب است و نه روی زمین و هر لحظه بسادگی  آماده  فرو ریختن هستند.

بدینترتیب داستان سه مقوله سیستم حاکم بر جامعه، حکومت گران و دولت مشخص شد.

از بررسی تمامی جوامع خود داری شده و با توجه به کلیات ارائه شده که اساس کار را روشن میکند نگاه و بررسی سایر کشورها؛  ایران، چین، کشورهای افریقائی و… به خوانندگان واگذار میشود.

در کناراین باید بیک نکته دیگرهم توجه کرد:  قوانین و  مخصوصا قوانین مدنی در هرجامعه ای باید با شرایط و فرهنگ آن جوامع همخوانی داشته باشد. بدینمعنی که قوانین را باید بر اساس  شرایط وفرهنگ آن جامعه ریخت و همزمان با تغییرات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… در جامعه قوانین را نیز عوض کرد.  

با درک دقیق این مطلب به شعارهای مزورانه ای که کشورهای قدرتمند و در این عصر خصوصا آمریکا سر میدهد و تحت همین شعارها ظاهرا  میخواهد دمکراسی را به سایر کشورها ارمغان بدهد پی میبریم. زیرا حتی اگردر اینجا استثنا ( فقط برای طرح استدلال بعدی) بپذیریم که آنچه که در آمریکا میگذرد درست است و دمکراسی است و یا به اصطلاحی دیگر بهترین سیستم برای آن کشور میباشد؛ لیکن این نکته ابدا توجیهی برای صحیح بودن این سیستم در سایر کشورها نیست زیرا همان سان که گفته شد هر کشوری برای خود شرایط و فرهنگی دارد که با سایر کشورها حتی کشوری همسایه متفاوت است بنابراین ارائه اش  و یا فشار بر کشوری دیگر برای پذیرش فرهنگ آن کشور را باید دیکتاتوری ( گفتیم که فعلا در این مبحث اصطلاح دمکراسی را موقتا برای فهم آنانی که جهان را تنها با این ترم ها رقم میزنند، میپذیریم پس  بهمین دلیل دیکتاتوری راهم موقتا میپذیریم) بمعنی واقعی نامید.

فهم دقیق این مقولات ما را بدرک بسیاری از مقولات دیگر کمک میکند  و برعکس ندانستن اینها یعنی بیرون بودن از حیطه دانش سیاسی و جامعه شناسی؛  در این صورت سکوت عاقلانه تر و انسانی تر است.

                                               اردیبهشت 1386   مای 2007 

                                                                       حسن بایگان- اپسالا- سوئد

hassan@baygan.net

سالشماری تاریخ انسان بر مبنای عهد عتیق

سالشماری تاریخ انسان بر مبنای عهد عتیق

1- آدم- شیث  130 سال          تمام مدت عمر آدم 930 سال    مدت عمر بعد از شیث  800 سال      

                                        فرزندان- 1-هابیل ( بدست قابیل کشته میشود)2- قابیل ( قائن)3- شیث

2- شیث- انوش 105 سال       تمام مدت عمر شیث 912 سال

3- انوش- فینان 90 سال        تمام مدت عمر انوش 905 سال

4- فینان- مَهلَل ئیل 70 سال    تمام مدت عمر فینان 815 سال

5- مَهلَل ئیل- بارد 65 سال     تمام مدت عمر مَهلَل ئیل 895 سال

6- بارد- خَنوخ  162 سال      تمام مدت عمر بارد 962 سال

7- خَنوخ- متوشالح 65 سال    تمام مدت عمر خَنوخ 365 سال

8- متوشالح- لَمَک 187 سال   تمام مدت عمر متوشالح 969 سال

9- لَمَک- نوح 182 سال        تمام مدت عمر لَمَک 777 سال

از خلقت آدم تا تولد نوح تنها 1056 سال است.

10- سام، حام و یافث در 500 سالگی نوح متولد میشوند. تمام مدت عمر نوح 950 سال.                                                       نوح 350 سال بعد ازطوفان زندگی میکند( باب9 ، آیه 28)      

11- سام- ارفکشاد 100 سال     2 سال بعد طوفان از طوفان متولد میشود. ( باب 11 آیه 10 )

                                          سام بعد از ارفکشاد 500 سال بزیست.

12- ارفکشاد- شالح 35 سال     ارفکشاد بعد از تولد شالح 403 سال بزیست. (باب 11 آیه12-13)

13- شالح- عابر 30 سال         شالح بعد از تولد عابر 403 سال بزیست. (باب 11 آیه 14-15)

14- عابر- فالج 34 سال          عابر بعد از تولد فالج 430 سال بزیست. ( باب 11 آیه 16-17)

15- فالج- رَعُو 30 سال          فالح بعد از تولد رعو 209 سال بزیست. ( باب 11 آیه 18-19)

16- رَعُو- سَرُوج 32 سال      رعو بعد از تولد سروج 207 سال بزیست. ( باب 11 آیه 20-21)

17- سروج- ناحور 30 سال    سروج بعد از تولد ناحور 200 سال بزیست. ( باب 11 آیه 22-23)

18- ناحور- تارَح 29 سال     ناحور بعد از تولد  تارح 190 سال بزیست. ( باب 11 آیه 24-25)

19- تارح – ابراهیم، ناحُور، هاران 70 سالگی   مدت عمر تارح 205 سال ( باب 11 آیه 26- 32)

با این حساب از سام ( پسر نوح) تا ابراهیم تنها 390 سال است.

باب 12 داستان ابراهیم است که به مصر میرود و سارا که همسرش بود را به فرعون مصر بعنوان خواهرش معرفی میکند.

این داستان نشان میدهد که از زمان پیدایش آدم تا این مرحله که فراعنه در مصر بودند تنها 390 سال باضافه 500 سال ( زمانیکه نوح صاحب فرزندان و از جمله سام میشود) باضافه 1056  از آدم تا نوح که مجموعاً 1946 سال میشود.

در باب های  13 و  14  از تعداد زیادتری اقوام و یا سرزمین هائی نام میبرد که تاریخ آنها از چند هزار سال بیشتر نیست مانند:

بعضی سرزمین ها: سدوم، عموره،اردن،کنعان، بحرالملح، عشتروت قرنین، هام، قریتین.

بعضی ملوک و سرزمین هایشان:  امرافل ملک شنعار؛ اَریوک ملک الاسار؛ کَدُرملک ایلام؛

بعضی سرزمین های دیگری که ملوک اشان را نیز نامبرده است: ادمه؛ صبوئیم؛ بالع؛ 

بعضی مردم و سرزمین هایشان را هم نامبرده: رفائیان، زوزیان، ایمیان،

در این باب ها که از مصریان، عیلامیان و حتیان و امثالهمی نام میبرد که تاریخ آنها مشخص است و مربوط به کمتر 3000 سال پیش از میلاد است اگر حداکثر زمان و حتی 5000 سال پیش از میلاد رادر نظر بگیریم با احتساب1946 سال و 2009 سال بعد از میلاد رویهم میشود 8955 سال.

یعنی بر مبنای عهد عتیق از زمانیکه خدای آنها اولین انسان ( آدم را آفرید و او در روی زمین بچه دار شد) تا امروز تنها 8955 سال گذشته است. بنظر نمیرسد کسی که کمترین سواد دبستانی را هم داشته باشد بپذیرد که تمام تاریخ انسان همین مدت زمان است.

هرچند ممکن است بعضی بخواهند استدلالات خاصی ارائه بدهند که سالها را بسیار طولانی تر بکند اما این تعابیر و تفصیلات ابداً واقعی نیست و فانتزی های این افراد است که میخواهند نوشته های عهد عتیق را بنوعی توجیه کنند.

                                                            اسفند 1377    فوریه 2009

                                                                        اپسالا- سوئد        حسن بایگان

hassan@baygan.net

اشاره:

امروز که این راکنترل می‌کردم دیدم که نوشته دستکاری شده و به شکل زیر در آمده . مسلما هک شده بود. اینکه چه کسی یا کشوری آن را انجام داده نمی‌دانم.

۱۵ مارس ۲۰۲۴

۲۵ فروردین ۱۴۰۲

م. حسن بایگان

2- شیث- انوش 105 سال       تمام مدت عمر شیث 912 سال

3- انوش- فینان 90 سال        تمام مدت عمر انوش 905 سال

4- فینان- مَهلَل ئیل 70 سال    تمام مدت عمر فینان 815 سال

5- مَهلَل ئیل- بارد 65 سال     تمام مدت عمر مَهلَل ئیل 895 سال

6- بارد- خَنوخ  162 سال      تمام مدت عمر بارد 962 سال

7- خَنوخ- متوشالح 65 سال    تمام مدت عمر خَنوخ 365 سال

8- متوشالح- لَمَک 187 سال   تمام مدت عمر متوشالح 969 سال

9- لَمَک- نوح 182 سال        تمام مدت عمر لَمَک 777 سال

از خلقت آدم تا تولد نوح تنها 1056 سال است.

10- سام، حام و یافث در 500 سالگی نوح متولد میشوند. تمام مدت عمر نوح 950 سال.                                                       نوح 350 سال بعد ازطوفان زندگی میکند( باب9 ، آیه 28)      

11- سام- ارفکشاد 100 سال     2 سال بعد طوفان از طوفان متولد میشود. ( باب 11 آیه 10 )

                                          سام بعد از ارفکشاد 500 سال بزیست.

12- ارفکشاد- شالح 35 سال     ارفکشاد بعد از تولد شالح 403 سال بزیست. (باب 11 آیه12-13)

13- شالح- عابر 30 سال         شالح بعد از تولد عابر 403 سال بزیست. (باب 11 آیه 14-15)

14- عابر- فالج 34 سال          عابر بعد از تولد فالج 430 سال بزیست. ( باب 11 آیه 16-17)

15- فالج- رَعُو 30 سال          فالح بعد از تولد رعو 209 سال بزیست. ( باب 11 آیه 18-19)

16- رَعُو- سَرُوج 32 سال      رعو بعد از تولد سروج 207 سال بزیست. ( باب 11 آیه 20-21)

17- سروج- ناحور 30 سال    سروج بعد از تولد ناحور 200 سال بزیست. ( باب 11 آیه 22-23)

18- ناحور- تارَح 29 سال     ناحور بعد از تولد  تارح 190 سال بزیست. ( باب 11 آیه 24-25)

19- تارح – ابراهیم، ناحُور، هاران 70 سالگی   مدت عمر تارح 205 سال ( باب 11 آیه 26- 32)

با این حساب از سام ( پسر نوح) تا ابراهیم تنها 390 سال است.

باب 12 داستان ابراهیم است که به مصر میرود و سارا که همسرش بود را به فرعون مصر بعنوان خواهرش معرفی میکند.

این داستان نشان میدهد که از زمان پیدایش آدم تا این مرحله که فراعنه در مصر بودند تنها 390 سال باضافه 500 سال ( زمانیکه نوح صاحب فرزندان و از جمله سام میشود) باضافه 1056  از آدم تا نوح که مجموعاً 1946 سال میشود.

در باب های  13 و  14  از تعداد زیادتری اقوام و یا سرزمین هائی نام میبرد که تاریخ آنها از چند هزار سال بیشتر نیست مانند:

بعضی سرزمین ها: سدوم، عموره،اردن،کنعان، بحرالملح، عشتروت قرنین، هام، قریتین.

بعضی ملوک و سرزمین هایشان:  امرافل ملک شنعار؛ اَریوک ملک الاسار؛ کَدُرملک ایلام؛

بعضی سرزمین های دیگری که ملوک اشان را نیز نامبرده است: ادمه؛ صبوئیم؛ بالع؛ 

بعضی مردم و سرزمین هایشان را هم نامبرده: رفائیان، زوزیان، ایمیان،

در این باب ها که از مصریان، عیلامیان و حتیان و امثالهمی نام میبرد که تاریخ آنها مشخص است و مربوط به کمتر 3000 سال پیش از میلاد است اگر حداکثر زمان و حتی 5000 سال پیش از میلاد رادر نظر بگیریم با احتساب1946 سال و 2009 سال بعد از میلاد رویهم میشود 8955 سال.

یعنی بر مبنای عهد عتیق از زمانیکه خدای آنها اولین انسان ( آدم را آفرید و او در روی زمین بچه دار شد) تا امروز تنها 8955 سال گذشته است. بنظر نمیرسد کسی که کمترین سواد دبستانی را هم داشته باشد بپذیرد که تمام تاریخ انسان همین مدت زمان است.

هرچند ممکن است بعضی بخواهند استدلالات خاصی ارائه بدهند که سالها را بسیار طولانی تر بکند اما این تعابیر و تفصیلات ابداً واقعی نیست و فانتزی های این افراد است که میخواهند نوشته های عهد عتیق را بنوعی توجیه کنند.

                                                            اسفند 1377    فوریه 2009

                                                                        اپسالا- سوئد        حسن بایگان

 

 

USAIran