آمریکا کشوری که همیشه سعی میکند سایرین را بزیر سئوال ببرد و البته خود نیز بزیر سئوالات دیگران است به دلیل اینکه قدرت اول اقتصادی- نظامی جهان بود حرفهایش در صدر توجهات قرار میگرفت. این کشور اخیراً دارای رئیس جمهوری نیمه سیاه شده که در همه جا آنرا بعنوان افتخاری برای خود ارائه میدهد بطوریکه ضعفی که تا بحال بوده و چنین اتفاق یا انتخابی تا همین چند سال پیش ابداً قابل تصور نبود از گردونه بررسی و تحلیل خارج شده است. در اینجا نگاهی بسیار مختصر به این نکته انداخته میشود تا بتوان تا حدودی بعضی وقایع و دلایل را دید و به تبع آن بسیاری دیگر از مسائل را نیز باز یافت.
تا همین انتخابات قبلی آمریکا، رئیس جمهوری از میان سفید پوستان آنهم با ریشه اروپائی و غالباً انگلو ساکسون برگزیده میشد. از جانبی نکته مهم دیگری را که باید در کنار این نکته و شاید انتخاب این یکی در نظر گرفت اینستکه در آمریکا بدلیل داشتن بعضی سلاح های استراتژیک و بعضی مسائل دیگر بعنوان بزرگترین قدرت اقتصادی – نظامی؛ صاحبان اصلی قدرت که بصورت سازمانهائی کاملاً متشکل در پشت پرده میباشند، کسانی را در مقام ریاست جمهوری مینشاندند که از کودکی آنها را تربیت کرده و از میزان قابل توجهی ثروت برخوردار باشند. اما در اینمورد آقای باراک اوباما ظاهراً دونکته یکی نژاد و دیگری ثروت حداقل چند صد میلیونی صدق نمیکند. پس باید از این دو منظر به قضیه دقت کرد.
آمریکا کشوری است که تا همین اواخر نژاد پرستی و فشار بر روی سیاهان کاملاً علنی بود. هنوز سالهای زیادی از آنزمان نمیگذرد که برندگان سیاه پوست آمریکائی در المپیک ها از گرفتن مدال بعنوان اعتراض به نژادپرستی خودداری میکردند، نسل شاهد این ماجرا هنوز در سنین نه چندان بالا زنده هستند و همانها هنوز نیروهای مبارز و برابری طلب پلنگان سیاه را کاملاً بخاطر دارند.
تمامی مدارک و شواهد بروشنی نشان از یک سیستم حکومتی غیر منصفانه و غیر برابر در این کشور دارد که ابداً حقوق بشر و انسانی در آن رعایت نمیشود امریکه واقعاً برای بشر قرن 20 و 21 مایه شرمساری است. اما سردمداران آمریکا در کمال بیشرمی همه چیز را نادیده گرفته و برای دیگران معلم اخلاق و انسانیت شده و میشوند.
دوستی میگفت من میان فاحشه و فرهنگ فاحشگی یک تفاوت اساسی میبینم:
اینکه؛ بسیاری از فواحش در زندگی روزانه میتوانند انسانهائی بسیار بزرگوار واز خود گذشته ای در رابطه با همه مردم باشند؛ حتی اساس فاحشگی بسیاری از آنها همین حس و کمک به خانواده است.
اما آنچه بنام فرهنگ فاحشگی نامیده میشود رفتاری است بسیار پررو و بی مهابا که از هیچ چیز شرم ندارد. فرهنگ فاحشگی حتی میتواند از زن یا مردی دارای همسر و فرزند سربزند، این فرهنگ زن و مرد نمیشناسد و حتی میتواند یک سازمان یا دولت را شامل شود. اگر قرار باشد مثال دقیقی برای فرهنگ فاحشگی آورده شود دقیقاً همین رفتار دولت آمریکا و اسرائیل بهترین هاست.
اینکه چه شد که اینبار یک سیاه پوست به ریاست جمهوری رسید از جنبه ظاهر قضیه و باطن آن نشان از تغییرات است.
در ابتدا باید متوجه بود که در این کشور رئیس جمهوری پیشبرنده خواست مردم نیست بلکه نماینده قدرتهای بزرگ پشت پرده است. پس از این زاویه رنگ و جنسیت ( زن یا مرد بودن) تفاوتی نمیکند بلکه در هر حال باید آنچه که مشاوران و برنامه ریزانِ میخواهند انجام بدهد.
اما ازجنبه ظاهر میتواند مردم را دچار هیجان کند و آنانیکه قضاوتشان برمبنای همین ظواهر است در مسیر فکری دیگری قرار بگیرند. اما یک حسن دیگر این نوع انتخاب و مخصوصاً کسی که به یک قسمت مسلمان بودن او اشاره میشود آنستکه راه برای کسانی با ریشه ها و دین های دیگری که از مدتها پیش قصد رسیدن به مقام تصمیم گیرنده اصلی را داشتند باز شده است. بنظر میرسد در این میان کار برای یهودیان صهیونیست بسیار ساده میشود. آنها از قرن ها پیش در اروپا در مقامات بالا و تصمیم گیرنده جای داشتند وبهمین دلیل با آرامش خیال بیشتری در کارهای دولت دست میبردند اما در آمریکا چنین نبود حتی شاید دوره قبل انتخابات ریاست جمهوری پیشینه یهودی رقیب بوش باعث شکست اوشد اما بعد از ” اوباما” با ریشه های گوناگونی که دارد راه برای آنها کاملاً هموار شده و در آینده باید شاهد رئیس جمهوری یهودی صهیونیست بود و در آنصورت دیگر آنها نیازی ندارند تا رئیس جهموری را برای ادای سوگند به خواسته هایشان به مجالس خود بکشند بلکه راه میان بری پیدا شده است و بر همین اساس باید مترصد کارها و حتی جنگهای بزرگتر آنها و درحد جنگهای اول و دوم جهانی بود.
پس باید این انتخاب را از زاویه ای زمینه ساز فکری انتخابات آینده دید.
اما اینکه اینبار رئیس جمهوری از خانواده ای با حداقل ثروت چند صدمیلیونی نیست نیز دارای معنی است و از این زاویه نیز نشانگر تحولاتی است. هر چند میتوان پذیرفت که اینکار ممکن است استثنائی و برای یکبار باشد اما ظاهراً باید به تغییرات ریشه دارتری در سیستم حکومتی آمریکا اتکا داشته باشد، یکی از این تغییرات که البته منفی است ریشه در ضعیف شدن آمریکا دارد.
اما باید ریشه هائی را که باعث میگردند تا فاکتورهای جدیدی پیش بیایند که معادلات انتخاب فرد برای ریاست جمهوری در میان قدرتهای پشت پرده را بهم بزنند، یافت. هر چند میتوان به بعضی از آنها اشاره کرد اما اولاً این کار زمان زیادی برده و نوشته را طولانی میکند، دیگر اینکه پاسخ دقیق و کامل بدین سئوال آنهم در حال حاضر از این نویسنده برنمیآید و باید منتظر بود زیرا تمامی تلاش گردانندگان بر آن بوده که افکار آمریکائیان و سایر دول و ملل از این نوع تفکر یا نگاه به انتخابات منحرف شود در نتیجه هیچ نکته روشن کننده ای از جانب آنها بیرون نیامده است.
بنابراین یک کار جمعی و ارائه نظرات مختلف میتواند این نکته را روشن بکند.
21 ژانویه 2009 2 بهمن 1387
حسن بایگان – سوئد
hassan@baygan.net