با ریشه نژادپرستی باید مبارزه کرد!

به کتاب و نوشته‌های موهوم و جانب گرایانه عهد عتیق استناد می‌کنند و بسیاری قواعد نژادپرستی را برمبنای آن سازماندهی می‌کنند همانند اینکه خدا (مسخره آنکه در بخش تورات یا ۵ کتاب موسی هنوز آنها تک خدا نبودند و معلوم نیست کدام خدا) به آنها وعده سرزمینی از فلان نقطه تا فلان نقطه را داده و آنها قوم برتر در عالم هستند و…

و شرم نمی‌کنند.

تمام یهودیان و‌مسیحیانی که به این مزخرفات نژادپرستانه وجه مقدس می‌دهند و باز می‌خواهند یهودیان را معصوم و زیر ستم بنامند ضد بشر، ضد عقل، ضد حقوق انسانی و ضد توسعه انسانیت هستند و جهان را در جهل و فساد فرو برده و سعی در نگهداشتن آن در چنین مرحله ای دارند.

آنها با این شگرد زشت ضد انسانی به جای اینکه خود و کتاب اشان به محاکمه کشانده بشوند، دیگران را به محاکمه می‌کشند. اینها به جلو فرار می کنند.

تا زمانیکه یهودیان و مسیحیان صهیونیست از این کتاب و چنین عقایدی انتقاد نکنند و آنرا ضد انسانی ننامند حق ندارند تا برعلیه نژادپرستی و ضد یهود بودن مردمان حرفی بزنند و به قضاوت نسبت به دیگران بنشینند.

این دسته مردمان یا احمق به تمام معنی هستند و یا بزرگترین شارلاتانها و مردم فریبان روی کره زمین.

باید این گونه تفکرات را از میان برد و چنین کتبی را با نقد تمام عیار از حالت احمقانه تقدس خارج کرد.

۳۰ ژولای ۲۰۲۲

۹ خرداد ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

آیا باید از تجربه استفاده کرد و یا بارها آنرا تکرار کرد؟

آنانی که ماهیت‌ها را در ظواهری متفاوت تشخیص نمی‌دهند چه نامی دارند؟

   من تا به‌حال راجع به “عمليات فروغ جاویدان” مسعود رجوی در امرداد ۱۳۶۷ چیزی ننوشته‌ام اما:

   آیا واقعا مسعود رجوی فکر می‌کرد به همین سادگی فقط با یک لشگر، مستقیم از عراق به تهران می‌رسد و‌همه چیز را فتح می‌کند. یعنی:

به سادگی نیروهای نظامی تحت حاکمیت و نیروهای بسیجی و سپاهی بی حرکت می‌مانند و تسلیم می‌شوند؟!

به سادگی دولت را سرنگون می‌کند؟!

به سادگی رهبری مذهبی حاکم را برکنار و از آن بدتر دستگیر کرده و به زندان می‌اندازد؟!

به سادگی رادیو و تلویزیون تهران و‌ همه شهرها در سراسر کشور را می‌گیرد؟!

و همه مردم سراسر کشور به آسانی و بدون هیچ حرفی، اعتراضی، مقاومتی به رهبری او در یک لحظه رای مثبت می‌دهند؟!

و … ؟!

   آیا تمام آنهایی که دنبال او‌ راه افتادند به این سادگی فریب خوردند؟! یعنی همه به نوعی شستشوی مغزی شده بودند و به نوعی فناتیک و یا به اصطلاح حزب‌الهی شده بودند و ابدا به این نکات فکر نکردند و هنوز فکر نمی‌کنند؟

با کمی دقت به آن ماجرا همه چیز آن مشکوک به نظر می‌رسد!

   یا باید پذیرفت مسعود رجوی که سلطه سحرگونه بر اطرافیان و زیردستان داشت از عقل به طور کامل بی بهره بود و همانطور که اندکی را در اطراف خود برده‌وار، تسلیم، طلسم و سحر شده می‌دید تصور می‌کرد بقیه مردمان نیز چنین‌اند؟

و یا باید توطیه و دست صدام و قدرت‌های جهانی پشت پرده را دید که به نوعی مسعود رجوی را کاملا زیر کلید گرفته بودند و او به صورت مزدوری در آمده بود که هیچ راه و‌ چاره‌ای به غیر از اجرای فرمان بالا سری‌های خود را نداشت.

هرکسی با اندکی دانش نظامی می‌توانست و می‌تواند بفهمد که آن لشگرکشی راه به هیچ جایی به غیر کشتار تعدادی مردمان و آشفته شدن قسمتی از کشور نداشت و ابدا و ابدا هیچ شانس پیروزی نمی‌رفت.

   اما هنوز رهبری “سازمان مجاهدین رجوی” حاضر به انتقاد از خود و عذرخواهی از مردمان (چه نیروهای خودشان و چه مردم ایران) نشده‌اند.

البته شاهد هستیم بعضی از نیروهای مسعود رجوی در آن عملیات فروغ جاویدان (که حتی یک روز هم دوام نیاورد تا چه رسد جاویدان گردد), دارند از همان لشگرکشی و رفتارها انتقاد می‌کنند.

درسی که از این ماجرا می‌توان گرفت:

   هنوز چنین جریان‌هایی با اینچنین افکار و پیروانی اینچنین شستشوی مغزی شده در همه جای جهان وجود دارند؛ آنهاییکه متوجه یکی بودن ریشه‌های اینگونه جریانات نمی‌شوند و درس نمی‌گیرند و حتی باد در گلو می‌اندازند و به دیگران توهین می‌کنند و‌ وصله می‌چسبانند بیشترین ضربات را به کشورهای خود وارد می‌کنند.

علم یعنی فراگرفتن تجربه‌ها.

۲۷ ژولای ۲۰۲۲

۵ امرداد ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

نظرات منسجم و غیر منسجم.

بعضی معتقدند: همه چیز فقط سیاه و یا سپید است!

بعضی می‌گویند: دستی را که نمی توانی بشکنی، ببوس!

هر دو اینها از ریشه غلط است و ابدا نباید از چنین تفکراتی پیروی کرد.

۱- میان سپید تا سیاه هزاران رنگ دیگر است آنچنانکه اکنون در برنامه‌های کامپیوتری دیده می‌شود که میلیون‌ها رنگ وجود دارد.

۲- میان سیاست دست شکستن و بوسیدن نیز هزاران راه وجود دارد که عملا در جهان سیاست و در هر رابطه ای میان مردمان شاهد هستیم.

فلسفه من چگونه است!

از سال‌ها پیش که کم و بیش نظراتم را بیان می‌کردم هر شخصی بنا بر میزان دانش و تجربیات سیاسی، اجتماعی … خود بخشی از آن را به فلان نظر وابسته و یا مطابق می‌دانست.

در حالیکه هیچ کدام از سایر نظرات موجود در جهان از پیوستگی، منطق و دقت برخوردار نیستند و اگر چند نکته آنرا کنار هم قرار بدهیم و یا سئولاتی بکنیم تضاد گسترده میان آنها هویدا می‌شود. ولی نظرات من برخلاف همه از منطق و عقل و در نتیجه پیوستگی برخوردار است و قدر مسلم آنست که هرگوشه ای از آن نیز می‌تواند با بعضی دیگر نظرات در ظاهر یکی باشد اما در ادامه بحث و شکافتن آنها مشخص می‌گردد که آن پیوستگی و منطقی که در نظرات من هست در سایر نظرات نیست.

مثال:

ادیان بر این اساس گذاشته شده‌اند که همه مردم جهان باید یک نظر را برای طول تاریخ آینده بشر داشته باشند. این بزرگترین خطای عقلی است، در عمل هم دیده می‌شود که هر کدام از ادیان به تعداد بسیار زیادی فرق تقسیم شده‌اند ولی هرکدام نیز همان ادعا را دارند که نشان از بی عقلی کامل است زیرا آنچه جلوی چشم اشان هست را نمی‌بینند.

اما نظرات من بر پایه گوناگونی استوار می‌باشد و اینکه مردمان مناطق مختلف قوانین و … را بر مبنای فرهنگ و واقعیات جامعه خود بگذارند و این قوانین نیز هر زمان در حال تغییر است و باید مطابق آن شرایط تغییر بکند. در همین مرحله هم هست که به رنگ‌های بسیار زیاد و رفتار بسیار متفاوت میان دست شکستن و دست بوسی می‌رسیم و باید از رنگ و رفتار مناسب بهره گرفت.

گوناگونی و تغییر، مبنا و اساس فلسفه من است.

18 ژولای 2022

27 تیر 1401

اپسالا – سوید

جایگاه قدرت در جهان تغییر کرده است!

   چند روز پیش ۱۶ ژولای ۲۰۲۲ آقای تونی بلر نخست وزیر سابق انگلیس و یکی از برنامه‌ریزان غرب و از بزرگترین جنایتکاران جهان، در یک سخنرانی به وضوح به ضعف و در اساس پایان قدرت غرب، صراحتا اعتراف کرد.

   صحبت‌های این شخص که استاد دیپلماسی و پیچاندن کلمات است آنقدر صریح بود که هیچ جای انکار باقی نمی‌گذارد.

اما چند نکته در حرف‌هایش بسیار مهم بود.

اولین و مهمترین نکته و دلیل اصلی سقوط غرب این بود:

ما استراتژی نداریم.

این حرف را چند بار تکرار کرد. نکته جالب این است که اتفاقا خود ایشان باید استراتژی ارائه بدهند.

   حرکت بدون استراتژی، یعنی حرکت بدون هدف و بدون برنامه، یعنی رفتار به اصطلاح گاو گیج که در نهایت به هلاک خواهد افتاد.

اما:

   من از چندین سال پیش کاملا صریح این نکته (غرب استراتژی و عقل سیاسی ندارد) را گفتم و بارها در نوشته‌هایم آمده و هم اکنون در سایتم هست. هرچند بسیاری از سیاسیون نتوانستند ریشه آن صحبت‌ها را متوجه بشوند.

   یکی از مهمترین دلایلی که برای اثبات آن آوردم برخورد آمریکا و غرب با ایران بعد از وقایع ۲۲ بهمن یا به اصطلاح انقلاب (ولی در حقیقت شبه کودتا با برنامه‌ریزی و حمایت کامل غرب) بود.

   پس از برکنار کردن حکومت شاه و شاهنشاهی در ایران، خمینی زیر توافقات با غرب زد. اما آنها که از یک استراتژی و سیاستی عاقلانه برخوردار نبودند فقط از سیاست زور استفاده کردند؛ به خیال اینکه حکومت خمینی و پس از او خامنه‌ای یا تندروان مسلمان شیعه را سرکوب می‌کنند.

   آنها از سیاست رومی‌ها پیروی می‌کردند/می‌کنند؛ یعنی هرصدای اعتراضی را با شمشیر قطع کردن.

اگر برخلاف آن عمل می‌کردند و در برابر خمینی انعطاف نشان می‌دادند اکنون صاحب بانک‌ها، صنایع، تجارت و … همه چیز ایران بودند.

نتیجه آن بی‌سیاستی و نداشتن عقل و استراتژی، کار را به جایی رسانده که تونی بلر صراحتا گفت:

چین همه چیز را قبضه کرده است و با همکاری روسیه و ایران بر جهان تسلط خواهند یافت.”

   تونی بلر همچنین از سیاست غلط در قبال خاورمیانه که مهمترین نقطه جهان برای آنهاست (به واسطه انرژی و پول‌های زیاد شیوخ در بانک‌های غرب) به از دست رفتن این منطقه اعتراف کرد.

تونی بلر به شکاف میان اروپا و آمریکا نیز اشاره داشت.

او همچنین گفت:

اروپا دنباله‌رو (به واقع مستعمره) آمریکا است.”

ولی در انتخاب میان ادامه این روش و یا قطع آن، عاجز بود.

در نهایت تونی بلر می‌گوید:

اگر بخود نجنبیم کار تمام است.

   ولی خود آقای بلر هیچ استراتژی و برنامه‌ای برای ارائه نداشت هرچند سعی می‌کرد ظاهرا نشان بدهد که راهی دارد ارائه می‌دهد ولی همه چیز گویای دست خالی او بود.

چرا غرب علیرغم نداشتن استراتژی توانست تا این زمان دوام بیاورد؟

   از چندین سال پیش نوشتم که غرب هیچ برنامه‌ای ندارد ولی اینکه می‌تواند به کارهایش سروسامان بدهد به دلیل داشتن قدرت مالی و نظامی بسیار قوی است که توسط آنها سایرین را سرکوب می‌کند و از جانبی سایرین نیز قدرتی برای مقابله ندارند.

نکته:

   قدرت علمی – تکنیکی غرب را نباید فراموش کرد که خود در سایه پول فراوان بدست آمد و از طریق آن نیز بر ثروت و قدرت آنها افزوده شد.

همچنین به بررسی این نکته نیز پرداخته بودم که:

   کشورهایی نظیر ایران برای قوی شدن از میان دو آلترناتیو اقتصادی (مالی، تجاری، صنعتی و …) و یا نظامی کدام را می‌توانند پیش ببرند؟

سختی کار آنجا بود و هست که کشورهای غیر اروپایی و یا غیر مسیحی و غیر طرفدار یهودیان صهیونیست، اجازه ثروتمند شدن و از نظر نظامی قوی شدن را ندارند.

پس ایران اگر می‌خواست از نظر اقتصادی (بانکی، صنعتی، تجاری …) ثروتمند یا قوی بشود به آسانی می‌توانستند هرگاه لازم ببینند او را با سر بزمین بزنند. کمااینکه حتی ژاپن و کره جنوبی را هم به آسانی و در کمترین زمان می‌توانند به زمین بکوبند.

نکته:

   کره جنوبی را برای همین مسائل سیاسی به مسیحیت سوق دادند و تایوان را نیز. و دلیل فشار زیاد فرهنگی غرب بر ایران نیز همین نکات است.

   اما شانس پیشرفت نظامی برای ایران بیشتر بود و در این مسیر افتاد.

نکته:

   پایه فکری – فلسفی من بر علم و گسترش آن بوده و هست. ایران نیز با گسترش دانشگاه‌ها- علم (به احتمال قوی با پیروی از فلسفه – دیدگاه من) توانست به قدرت نظامی دست بیابد.

   موضوع مهم اینجاست که ایران نه تنها در منطقه‌ای استراتژیک قرار دارد بلکه خود نیز بسیار استراتژیک است؛ بهمین دلیل هرچند مثلا کره شمالی به بمب اتمی هم دست یافته، ولی در معادلات جهانی ابدا هم پای ایران نیست.

مبارزات ضد استعماری!

   داستان مبارزات ضد استعماری جدید نیست. تا مدتی پیش مستعمرات مستقیما و با حضور سربازان حفظ می‌شد ولی بعد تلفیقی از حضور نظامی و قدرت مالی بوجود آمد، مخصوصا از زمانی که آمریکا سلطه دلار را بر جهان تثبیت کرد. اما در استعمار کشورهای اروپایی (آلمان و…) و امثال ژاپن و کره شمالی نیروی نظامی‌ی مشخص به عنوان نیروی استعمارگر- سلطه‌گر وجود ندارد.

   از طرفی درگیری ایران با آمریکا و یا غرب جدید نبود/نیست؛ بلکه در وجود یا حافظه یا خواسته این مردمان، مبارزه با استعمار، کاپیتولاسیون و… از دهه‌ها پیش وجود داشت. پس هرچند آمریکا، اسلام‌گرایی را با هدف جلوگیری از نفوذ شوروی (که از افغانستان شروع شده بود) و تا حد سرنگونی شوروی می‌خواست؛ اما تصور نمی‌کرد که درون این مردمان و بسیاری از رهبران مخالف شاه، روحیه استقلال طلبی و آزادی‌خواهی و مخالفت با حضور و دخالت آنها تا این حد در کشور وجود داشته باشد.

این عدم آگاهی همراه با روحیه استعمارگرانه‌ای که در حد نگاه/رفتار برده‌داری به سایرین بود؛ و در کنار آن نداشتن استراتژی (برنامه، دانش و عقل سیاسی) کار را به آنجا کشید که مجبور به رودر رویی با ایران شد. در ابتدا صدام را تحریک کرد و…

   توجه شود که تا حدود یک – دو قرن پیش در آمریکا به شکل کاملا علنی برده‌داری بود و حتی پس از جنگ داخلی و به ظاهر بر داشتن برده‌داری، هنوز گروه‌های نژاد‌پرست و آن نگاه برده‌داری در آنجا هست …

   غرب در سال‌ها و ماه‌های اخیر همان رفتار رومیان را با روسیه هم کرد. امری که باعث شد آقای کسینجر از سیاسیون با سابقه آمریکا (که اتفاقا به دلیل یهودی – صهیونیست بودن طرفدار جدی اسرائل است) صدایش بلند شود و گفت:

شما دارید روسیه را به دامن چین هل می‌دهید.

   و چنین نیز شد و هنوز هم عقل این متکبران سرجایش نیامده است. هرچند دیگر کار از کار گذشته است و مخصوصا همین دیروز با امضا توافق نامه‌های قوی اقتصادی چند ده میلیارد دلاری روسیه و ایران برای استخراج نفت، گاز و .. و ترانزیت کالا، کار دیگر کارستان شده است.

   توافقنامه با چین، ورود ایران به اتحادیه شانگهای، اورو آسیا و احتمالا بریکس و… و بزودی ورود بسیاری کشورهای دیگر مانند ونزویلا، کره شمالی، نیکاراگویه، هند، پاکستان و… این جبهه شرقی را آنقدر قوی می‌کند که بنا بر اظهارات صریح تونی بلر کار غرب تمام خواهد شد.

   از چند سال پیش نوشتم که جهان در حال تغییر است و مخصوصا در دوران کرونا همواره اشاره داشتم:

“آش شور است اما نه به آن شوری”.

کرونا هست ولی همانند سایر ویروس‌هاست. ولیکن در پشت پرده مسائل یا تغییراتی در سطح جهان در حال انجام است که باید روی آن سرپوش گذاشته می‌شد.

پس از اولین صداهای پایان کرونا، شاهد ظهور این تغییرات به صورت علنی بودیم/هستیم؛ مخصوصا با حمله روسیه به اکراین و تحریم‌های روسیه توسط غرب؛ و شکست این تحریم‌ها و فشار آن بر خود این کشورها؛ تغییر در روابط جهان؛ جایگزینی معاملات و تجارت کشورها با ارزهای خود و نه با دلار و…

و اکنون نیز آقای تونی بلر از بزرگترین تیوریسین‌های غرب و در کنار او بسیاری دیگر همانند کسینجر اعتراف به شکست غرب کرده‌اند.

   کشورهای غربی مذهبی هستند و فقط با هم مذهبان همکاری و روابط نزدیک برقرار می‌کنند همچنین دیدگاه مذهبی آنها همراه با نژادپرستی می‌باشد. پس داشتن روابط سالم، مساوی و انسانی سایرین با آنها امکان ندارد.

   کشورهای شرقی غیر مذهبی‌اند و پایه روابط‌‌‌اشان برآن نیست، بلکه بر تجارت است. پس می‌توانند با هرکشوری بدون نگاه مذهبی و نژادپرستانه رابطه داشته باشند.

اما:

در تجارت باید هشیاری تجاری داشت.

همچنین

در سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن؛

در عین حال همه دوست هستند و همه دشمن.

۲۰ ژولای ۲۰۲۲

۲۹ تیر ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

بازی‌های سیاسی و شور حسینی؟

چند روز پیش شور حسینی جمعی از ایرانیان را فرا گرفت. دستگاه‌های تبلیغاتی غرب سروصدای زیادی براه انداختند و … و بعضی باور کردند که دارد در ایران اتفاقاتی می‌افتد و بزودی رضا پهلوی به ایران می‌آید و شاه می‌شود و بعضی سازمان‌های سیاسی دیگر نیز خود را آماده می‌کردند که آنها باید جای حکومت کنونی را بگیرند و… و هنوز هیچ نشده، میان آنها داشت دعوای قدرت و جانشینی در می‌گرفت.

اما:

   مثل روز روشن بود که آن سر و صداها را غرب در آستانه جلسات برجام و بعضی مسائل دیگر، برای امتیازگیری از رژیم براه انداخته بود، وگرنه داستان سرنگونی رژیم و آمدن امثال رضا پهلوی فقط بازی سیاسی و سوء‌استفاده غرب از این افراد می‌باشد و کار به این آسانی‌ها نیست. و اکنون دیده می‌شود که هیچ صدائی از آنها بر‌نمی‌آید.

   رژیم ایران علیرغم تمام اختلافات داخلی هنوز آنچنان از انسجام و گستردگی (حضور در همه جای کشور و تعداد نیرو) برخوردار است که هیچ اپوزیسیونی ابدا در آن حد نیست.

   رژیم حتی قادر به رویارویی با غرب و توطئه‌های کشورهای قدرتمند جهان است و در بعضی کشورها نفوذ دارد. هیچکدام از آنهاییکه خود را اپوزیسیون می‌دانند آنقدر توان ندارند که بتوانند رژیم را سرنگون بکنند و کمترین توان رویاروئی با استعمارگران و استثمارگران را هم ندارند.

   بیاییم فرض محال (فرض کاملا محال) را در نظر بگیریم که اپوزیسیون با کمک قدرت‌های خارجی و معجزه و کمک اجنه و… بدون هیچ خون و خونریزی و جنگ داخلی حاکم بشود، یعنی رژیم بگوید بفرمایید ما می‌رویم کنار و حکومت را دو دستی با کمال میل به شما می‌دهیم.

   حال چنانچه این نکته را کنار بگذاریم که به کدام اپوزیسیون می‌دهد و کدام یک جایگزین خواهد شد و چه درگیری‌هایی (حتی نظامی) میان آنها بوجود خواهد آمد و همچنین آشفتگی بی حد و جنگ داخلی در کشور (که اینهم جزو برنامه های کشورهای خارجی مداخله‌گر هست)، و اینکه باز هم یک عده با جیب خالی می‌آیند و می‌خواهند جیب خود را پر بکنند و روز از نو و دزدی از نو و…

و اگر همه اینها را هم نادیده بگیریم اما:

   در این بحران‌ها (که صد در صد خواست غرب و جزو برنامه‌هایش است) توقعات و برنامه‌های دولت‌های استعماری غرب شروع به خودنمایی می‌کند و برای اینکه از شر کشوری بزرگ با موقعیتی استراتژیک راحت بشوند ایران را تجزیه خواهند کرد.

   در این میان نه تنها غرب بلکه بسیاری کشورهای منطقه نیز دست بکار می‌شوند تا هرکدام قسمتی را ببرند کمترین آن امارات است و جزایری در خلیج پارس را می‌گیرد.

   این اساس تمام تلاش‌های غرب برای به اصطلاح کمک به دمکراسی، آزادی و… در ایران است. تمام این شعارهای دروغین برای فریب مردمانی ساده لوح است و در پشت آن خواسته‌های مادی این کشورها قرار دارد.

   عدم دانش تاریخی – سیاسی باعث می‌گردد که بعضی مردم متوجه آنچه در دهانشان گذاشته می‌شود، نباشند.

   پس از برکناری سلسله قاجار قرار بود ایران جمهوری بشود اما چون کشور ظرفیت اینچنینی نداشت و زمینه‌های مادی و تاریخی آن نبود مجبور می‌شوند دوباره به حکومت سلطنتی برگردند و رضا خان میرپنج را شاه می‌کنند.

   اما رضا شاه چون هیچ زمینه قبلی و شرایط شاه بودن‌ (پشتوانه قومی قبیله‌ای/نیروی انسانی و مخصوصا مالی) را نداشت؛ یعنی هیچ چیزی به ارث نبرده بود و صفر مطلق بود بزرگترین شاه غارتگرتاریخ ایران می‌شود.

   همین جا باید این درس را گرفت که با شرایط کنونی جهان و ایران، امکان اداره کشور توسط مردمان با جیب خالی نیست و هنوز کسانیکه پولدارتر هستند قدرت حاکم (مخصوصا در غرب) هستند.

   پس برکناری رژیم کنونی و آمدن مردمانی بی پول، دور باطل است و دوباره این دسته افراد با جیب خالی، باید دست به غارت بزنند تا جیب‌هایشان پر بشود.

   موضوع دوم برکناری حکومت شاه/سلطنتی و آمدن جمهوری اسلامی بود، هرچند از ابتدا موضوع حکومت ولی‌فقیه مطرح شده بود ولی بهرحال واقعیت جامعه نیز نشان داد که در چنین جوامعی هنوز یک فرد باید تصمیم گیرنده باشد. البته در حکومت‌های غربی نیز در نهایت نخست وزیر یا رییس جمهوری تصمیم می‌گیرد (مخصوصا در آمریکا). ولی سیستم آنها کاملا متفاوت است زیرا تصمیمات در پشت صحنه توسط سرمایه‌داران بزرگ گرفته می‌شود و رییس جمهوری یا نخست وزیر نماینده آنهاست. اما در کشورهایی مانند ایران تصمیم گیرنده پشت پرده وجود ندارد بلکه همه علنی هستند و…

این مباحث را پیشتر مفصل نوشته‌ام.

چرا رژیم ایران در مرحله بحران و سرنگونی نیست!

   رژیم ایران تازه دارد درکی از بازی‌های سیاسی ‌روابط بین‌المللی و… می‌یابد و وارد آنها می‌شود و بهمین دلیل در حال تقویت شدن است.

   رژیم ایران تا این اواخر درگیر بحران داخلی بود زیرا جناح غرب‌گرا دولت را در اختیار داشت و جناح دیگر با او مخالف بود و در نتیجه هرکدام یک طرف طناب را می‌کشیدند. حال جناح مخالف غرب در دولت، مجلس و قوه قضائیه قدرت را دارد و در حال حرکت به سوی توافقات هرچه بیشتر با شرق است. این موضوع برای غرب و طرفدارانش در ایران خوش‌آیند نیست در نتیجه آنها همه باهم از تمام ظرفیت‌های تبلیغاتی خود استفاده می‌کنند؛ در حالیکه پیش رفتی جدی در برنامه‌های آنها دیده نمی‌شود.

   رویاروئی شرق با غرب نیز موضوع روز است؛ امری که همه دست اندرکاران سیاست و حتی مردمان عادی به آن آگاه هستند.

   رژیم حاکم بر ایران هرچه بیشتر روابط خود را با شرق توسعه بدهد بر قدرتش افزوده خواهد شد.

   بی جهت نیست که در میان ده‌ها کشور در جهان بریکس (اتحاد برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی)، ایران را در سطح رئیس جمهوری به جلسه سالیانه خود دعوت کرده و پیوستن ایران به این اتحادیه مورد بررسی است. اتحادیه‌ای که از زاویه اقتصادی خود را در برابر غرب قرارداده است و صراحتا ادعای مقابله با آن را دارد.

پیام:

   آنانیکه از فلسفه من پیروی می‌کنند باید از جوگیر/احساساتی شدن و از دست دادن کنترل وعقل، دوری کرده و خود را بازیچه دست هیچ قدرت داخلی و خارجی قرار ندهند.

   ابتدا باید سیستم فکری/تیوری سیاسی منسجم، مناسب با فرهنگ و خصوصیات هر کشور را در آن کشور ایجاد کرد.

   هیچ دو کشوری کاملا بهم شبیه نیستند، نه تنها درون آنها با سایرین متفاوت است بلکه روابط خارجی آنها نیز دیگرگونه می‌باشد.

   نتیجه آنکه با توجه به تفاوت‌های اساسی میان کشورها نباید دنبال کپی‌برداری بود بلکه می‌توان از دست‌آوردهای جهانی استفاده کرد و برنامه‌های مناسب خود را ریخت.

۲  ژولای  ۲۰۲۲

۱۱  تیر  ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

تغییری به ظاهر ساده اما ریشه‌ای در سیاست اروپا و جهان!

   دیروز در مرکز شهر گروهی از کردهای سوریه میزی گذاشته بودند با آنها صحبت کردم و اینکه پس از درخواست ترکیه برای تحویل سیاسیون کرد ساکن سوید چه می‌شود و… شخص مسئول گفت: پدر من نفر اول در لیست بود ولی او مرده و در قبرستان همین شهر دفن است.

   آنها همکاری نظامی با دولت سوریه را در مقابل ترکیه آغاز کرده‌اند. البته اشاره داشت که آنها هیچگاه مستقیما با دولت سوریه مخالفت و جنگ نداشته‌اند و…

   اما این نکات و اینکه رابطه آنها تا چه حد بوده را کنار گذاشته به نکته‌ای می‌پردازم که فکر نمی‌کنم تا به‌حال هیچ کسی و هیچ ارگانی به آن کمترین اشاره‌ای داشته باشد اما من چندین بار از سال‌ها پیش نوشتم:

“اپسالا شاید مرکز تصمیم‌گیری‌های بزرگ سیاسی در اروپا باشد.”

حالا دلیل آن و چرخش در آن را بیان می‌کنم.

   سوید تاکنون خود را وارد هیچ اتحادیه علنی نظامی و در نتیجه صراحتا امنیتی نکرده بود و ادعای بی‌طرفی داشت. هرچند در پشت پرده روابط امنیتی و ارسال گزارشات صورت می‌گرفت.

   به‌واسطه اینکه سوید در جهان خود را به‌عنوان کشوری بی‌طرف و حافظ همه گروه‌های سیاسی نشان داده بود بیشتر سازمان‌های سیاسی جهان که تحت پیگرد دولت‌های خود و احتمالا دیگر کشورها بودند به سوید می‌آمدند و در این میان رهبران آنها دانسته و بیشتر نادانسته به اپسالا می‌آمدند/آورده می‌شدند، تا همه آنها را در یک نقطه جمع کرده که هم کنترل آنها ساده‌تر باشد و هم آنانی که باید با داشتن مجموعه‌ای از اطلاعات به تحلیل وقایع جهان و یا مناطقی از جهان بپردازند به سادگی جمع شده و جلسات خود را برگزار کنند و بتوانند سریعا نتیجه‌گیری و برنامه‌ریزی کرده و آن سازمان یا سازمان‌های مشخص را سازماندهی و یا حتی سازمان/تشکل/حزب … جدید و افرادی جدید را بسازند یا سرکار بیاورند.

نکته:

   اما داستان من متفاوت بود. علیرغم اینکه ورودم به سوید خاص بود و افراد خاص و حتی از بزرگترین خبرنگاران را با من در ارتباط قرار دادند اما من را برای اپسالا نمی‌خواستند و تلاش زیادی کردند تا به این شهر نیایم و سختی‌ها کشیدم. لیکن آن‌موقع از ماجراهای پشت پرده مطلع نبودم.

   مدت کوتاهی پس از ورودم به سوید و بودن در کمپ مخصوص پناهندگان سازمان ملل (البته آپارتمان‌هایی کامل و با همه تجهیزات بود)؛ من را به شهر “اوره برو” فرستادند. یکی از مسئولان در پاسخ من که نمی‌خواستم آنجا بروم بلکه استکهلم؛ با عصبانیت گفت: من پناهندگانی دارم که دو سال است اینجایند و هنوز هیچ جائی برایشان مشخص نشده است. من نمی‌دانم چه کسانی (در اداره مهاجرت، مقامات بالا) پشت پرونده تو بودند که در عرض حدود یک ماه تو را به شهر بزرگ و خوبی می‌فرستند، اگر نروی تو را به شمال سوید می‌فرستم.

حال پس از سه دهه دلائل آن داستان را متوجه می‌شوم.

اما:

   اکنون با پیوستن سوید به ناتو و درخواست ترکیه برای تحویل شهروندانی که آنها را تروریست و مخالف ترکیه می‌نامد وضعیت تغییر خواهد کرد. حال سوید دیگر حتی در ظاهر هم کشور امنی برای این سازمان‌ها نیست زیرا سوید می‌بایست در همکاری با ناتو، رسما اطلاعات امنیتی را در اختیار ناتو قرار بدهد و این حتی بدان معنا است که سوید قانونا کاملا حق دارد که خود (و سایر کشورهای عضو ناتو نیز) تمام حرکات افراد سیاسی را زیر نظر بگیرند.

   شاید تا به‌حال بعضی سیاسیون غیر سویدی متوجه نبودند که در کشورهای غربی کاملا زیر نظر پلیس امنیتی هستند. اینکار برای غرب بسیار ساده است زیرا برای کنترل سیاسیون هرکشوری از مردمان همان کشورها استفاده می‌کنند.

   آنانی که رژیم ایران را تمسخر می‌کنند که غرب در سیستم امنیتی آنها نفوذ کرده باید بدانند که این نفوذ در سازمان‌های مختلف سیاسی تمام جهان، در کشورهای غربی کاملا گسترده است حتی بسیاری از این سازمان‌ها ساخته دست خود کشورهای غربی‌اند و همچنین بعضی از آنهائی که در حال از میان رفتن هستند را به اشکال مختلف سرپا نگه می‌دارند تا زمانی از آنها استفاده بشود حتی/مخصوصا امثال داعش و…

   خرید افراد هیچ کار سخت و گران قیمتی نیست و گاه حتی یک ریال هم برایشان هزینه ندارد؛ کافی است کسانی را که آرزوی اقامت دارند به سادگی زیر کلید بگیرند؛ و یا حتی سیاسیون قدیمی و صادق را هم با در تله‌های مختلف (مالی و یا اخلاقی با گرفتن بعضی فیلم‌ها، پرداخت‌ها و…) انداختن، وادار به همکاری بکنند که البته این افراد به علت اینکه هیچ راهی ندارند تا آخر عمر مجبور به همکاری هستند. اینها از بیچاره‌ترین مردمان هستند.

اکنون چه تغییری صورت میگیرد!

   حال با تغییر سیاست سوید، سازمان‌های سیاسی مخالف حکومت‌ها نیز باید راه دیگری بیابند.

– یا به طور علنی و آشکارا و آگاهانه در خدمت غرب باشند.

– یا باید روش خود را در مبارزات داخل کشورشان عوض بکنند.

– و یا به کشورهایی دیگر بروند و یا رهبری را به کشورهای دیگر ببرند.

اینجاست که تغییری اساسی ایجاد خواهد شد.

و در این میان اپسالا که به دلیل آنچه گفته شد مرکزی خاص در سیاست غرب بود (مثلا در زمان حمله آمریکا به افغانستان خبری پخش شد که سیا برای بررسی و… این جنگ مرکزی در اپسالا تشکیل داده است) اکنون دیگر نمی‌تواند به آنچه بوده ادامه بدهد.

این نکته را بزودی سازمان‌هایی که عقل/دانش سیاسی دارند، خواهند فهمید.

ترکیه و درخواست یک مرده را چگونه باید تعبیر کرد:

۱- اولین و ساده‌ترین تعبیر آنست که سازمان امنیت ترکیه بسیار ضعیف است و نیروئی در شهر اپسالا و فراتر از آن ندارد تا متوجه بشود که فلان شخص فوت کرده و او را در لیست مرده‌ها بگذارد.

قاعدتا سازمان‌های امنیتی باید پیگیر این دسته افراد سیاسی باشند. همچنین زمانیکه چنین فردی می‌میرد خبرش در رسانه‌ها و حتی حداقل در نشریات داخلی آنها و یا … منتشر می‌شود. پس اگر سازمان امنیت ترکیه تا این حد ضعیف است که از خبر مرگ یکی از رهبران اپوزیسیون مطلع نشده و در کنار آن سازمان‌های امنیتی دیگر و اعضا ناتو او را در جریان نگذاشه‌اند، با یک نیروی بسیار ضعیف روبرو هستیم که به‌قول معروف حتی نمی‌تواند دماغ خود را پاک بکند.

۲- احتمال فریب: اینکه ترکیه عمدا و برای فریب اسم این شخص را گذاشته است تا به نوعی خود را خارج از محدوده عملیات جاسوسی امنیتی در سوئد نشان بدهد و حتی به این سازمان‌ها علامت/سیگنال اشتباه بدهد تا آنها دنبال عوامل جاسوسی ترکیه نباشند.

نکته:

   در همین شهر اپسالا حتی نیروهای “گرگ‌های خاکستری” نیز وجود دارند.

همچنین چند سال پیش در بحران جنگ سوریه، کشور ترکیه یک مرد کرد سوریه‌ای (معلم زبان عربی) را از همین شهر اپسالا به‌عنوان رهبر یک گروه سیاسی- نظامی به سوریه برد و…

پس بدست آوردن چنین اخباری برای ترکیه می‌توانست از آسان هم آسان‌تر باشد.

پیام

   پیروان فلسفی من می‌دانند که در تفکرات من خشونت، انقلاب و آدم کشی برای دستیابی به قدرت وجود ندارد. پس نیازی به وطن فروشی و خود فروشی نیست.

   نخست باید نیرو را برای تعیین تیوری‌هایی جهت اداره کشور و مسائل اجتماعی و روابط بین‌‌المللی متمرکز و آنها را ارائه داد و اکثریتی از مردمان را به درک و قبول آنها متقاعد کرد. این کار ابتدا توسط نیروهایی با دانش برتر در این علوم صورت می‌گیرد.

۱۰  ژولای ۲۰۲۲

۱۹ تیر ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

ضرورت پیمان نظامی میان روسیه و ایران!


درحالیکه جنگ اکراین هیچ خطری برای سوید و فنلاند نداشت اما آنها به بهانه
دروغین ترس از احتمال حمله روسیه، به ناتو‌ پیوستند.
پیشتر پیمان ورشو آلترناتیو مقابل ناتو بود، حال آن پیمان از میان رفته و بسیاری
کشورهای عضو پیمان ورشو به ناتو پیوسته‌اند.
اکنون جا دارد در مقابل ناتو (این خطر بزرگ برای صلح و امنیت در جهان)، جبهه‌ای
مشترک ایجاد شود. این جبهه برای شروع می‌تواند میان ایران و روسیه تشکیل شود
زیرا احتمال اینکه ناتو بهر شکلی بهانه‌ای بتراشد (پیدا کردن بهانه از آسان‌ترین
کارهاست مخصوصا با بودن اسرائیل و …) و به ایران حمله بکند، هست.
مخصوصا اگر کار روسیه با ناتو در اکراین گره بخورد؛ آنگاه برای ناتو بهترین
آلترناتیو آنست که حمله ای به ایران بکند و ایران را از میان بردارد آنگاه ضربه زدن به
روسیه بدون جنگ نیز آسان خواهد بود؛ زیرا هم اکنون یکی از بزرگترین شاه‌رگ‌های
حیاتی اقتصاد روسیه عبور از ایران است.
پس مخصوصا در این مرحله که روسیه نیازمند حداقل حمایت ایران هست (که حتما
او را تقویت می‌کند)، ایران باید با روسیه وارد یک اتحاد نظامی بشود و به این ترتیب
خود را در مقابل حمله ناتو و دشمنان بیمه بکند. با چنین پیمانی ایران مطمین خواهد بود
که حتی در صورت لزوم سلاح هسته‌ای و ضد ماهواره و … و هر سلاح بسیار پیشرفته
در بالاترین سطح جهانی در اختیارش قرار خواهد گرفت.
در آینده این اتحاد می‌تواند با پیوستن کشورهای دیگر مانند چین، کره شمالی،
ونزویلا، نیکاراگویه، هند، پاکستان، تاجیکستان و… تقویت بشود.
حتی در همین ابتدا روسیه سپید نیز آمادگی آنرا دارد تا با روسیه و ایران پیمان نظامی
ببندند. سوریه نیز هرچند درگیری‌های داخلی خاصی دارد ولی او نیز می‌تواند همراه
آنها در همان اولین قدم باشد.
این اتحاد دست غرب در دخالت درون کشورها و احتمال کودتا و ایجاد جنگ داخلی
را ازمیان برده، و از طرفی مخالفین/اپوزیسیون دولت‌هایشان را به طرف حرکات
معقول و غیر خشونت آمیز و رفرمیستی می‌کشاند.
یک اتحاد نظامی اینچنینی همه کشورهای جهان (حتی آنها که در هیچ اتحاد نظامی
نیستند) را در برابر دخالت‌های مستعمراتی/استثماری غرب بیمه می‌کند و بهترین
آلترناتیو برای صلح و امنیت در جهان است. همچنین به نوعی ضربه به تحریم‌های اقتصادی
غرب نیز خواهد بود.
در حالیکه غرب دارد نیروهای نظامی خود را (ناتو) گسترش می‌دهد وجود این خلا
یا شکاف در میان شرق احمقانه است و باید پر بشود.
نکته: چنین پیمانی موضع ایران در مذاکرات برجام را تقویت خواهد کرد.


۱ ژولای ۲۰۲۲

۱۰ تیر ۱۴۰۱
اپسالا – سوید

نقد خدا

اعتقاد به خدا و پیامبر بودن

آنانیکه به خدا مخصوصا از نوع ادیان سامی/عربی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) اعتقاد دارند:

۱- به دینی اعتقاد دارند، در نتیجه پیرو پیامبر یا پیامبران آن دین و رهبران مذهبی و کتاب اصلی و اولیه آن هستند و سپس به فرقه‌ای از فرق آن اعتقاد داشته پیرو دستورات دینی، اجتماعی و سیاسی آنها می‌شوند.

۲- به هیچ دین و پیامبر و کتابی اعتقاد ندارند و آنها را رد می‌کنند و می‌گویند فقط خدا را قبول دارند. در نتیجه باید خودشان پیامبر باشند و دستورات دینی، سیاسی و اجتماعی برای خود و احتمالا سایرین بدهند.

نکته:

   تمام آنانیکه خود را پیامبر نامیدند که اوامر خدا را می‌گویند و یا اجرا می‌کنند نیز زیر سئوال هستند و کتاب‌اشان نیز به‌همچنین. در پی آنان نیز کسانی آمدند که چون صحبت‌های اینها را با فرهنگ و شرایط و منافع خود هم آهنگ ندیدند تغییراتی مناسب حال خود ایجاد کردند. کار به جایی رسیده که اختلافات میان فرق مختلف ادیان، گاه از زمین تا آسمان است.

۲۲ ژوین ۲۰۲۲

۱ تیر ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

آیا خدا خسته شده یا میشود؟

خدا شروع کرد به ساختن جهان/عالم!

پیش از آن چه می‌کرد؟

خودش کجا بود؟

چرا زودتر عقلش نرسید که عالم را بسازد؟

   اما عقلش در ساختن عالم ناقص بود و دید کارش درست نیست. فردایش به تکمیل آن پرداخت. باز هم عقلش/برنامه اش/ کارش ناقص بود و‌ روز بعد … تا شش روز که دید همه چیز کامل است.

خسته شده بود نیاز به استراحت ‌داشت، روز هفتم استراحت کرد!

برای استراحت کجا رفت؟

نوع استراحت او چگونه بود؟

آیا مثل انسان‌ها دراز می‌کشید؟

یا روی صندلی می‌نشست؟

یا شاید یک دوش آب گرم/سرد گرفت و یک نوشابه خورد؟

اگر در جایی استراحت کرد، پس جایی بوده سوای وجود خدا و این ثنویت است!

آیا استراحت فیزیکی کرد یا استراحت مغزی؟

یا…

و فرشتگان مقرب که چشم خدا را دور دیدند شروع کردند به شیطنت!

راستی اگر بدون حضور خدا این فرشتگان قادر به اداره جهان بودند پس دیگر چه نیازی به خدا بود؟

تازه این فرشتگان باید به خدا کمک هم می‌کردند؟

عجب! پس خدا به تنهائی قادر به اداره عالم نبود و نیاز به کمک داشت/دارد!!!

بیچاره زن و بچه هم نداشت که در کنار آنها آرام بگیرد!

چه کسی جهان/عالم را در موقع استراحت کردن خدا، اداره می کرد؟

پس از آن ۷ روز چکار کرد؟

آیا هنوز دارد بدون توقف کار/ استراحت می کند؟

اگر شروع بکار کرده، کارش چیست؟

کار در صورتی است که نیاز باشد؟

این نیاز یا کمبود ناشی از چیست؟

نیاز یا کمبود یعنی ضعف و عدم تکامل؟

و…

آیا واقعا پس از ۶ روز همه چیز جهان کامل بود و هیچ نقصی از آن موقع در عالم نبوده و نیست؟

پس چرا در این عالم بسیار گسترده، اینهمه پیامبر و حتی پسرش را فقط برای اصلاح اندکی مردمان کره زمین فرستاد؟ در حالیکه هنوز پس از ده‌ها قرن مردمان بسیاری در کره زمین نام فرستاده‌های ویژه/پیامبران/رسولان/ملائکه و… را نمی‌دانند و حتی نام خدا را نشنیده‌اند؟

   اینهمه برای مردمان زمین و اصلاح آنها نیرو گذاشت، یعنی کارش ناقص بوده؛ حالا تصور کنید در تمام عالم چقدر نقایص وجود دارد که عقل خدا برای تکمیل آنها کافی/کامل نیست!

پس باید برای اصلاح اینهمه نقائص در عالم  شبانه روز بدون هیچ وقفه‌ای کار بکند.

پس از پایان این زندگی کوتاه ابنا بشر نیز باید مراقب بهشت و جهنم و… باشد.

و…

این خدای بیچاره چقدر کار دارد و باید تا بینهایت کار بکند.

اساسا چه چیزی/اجباری او را وادار می‌كند، کار بکند؟

او که همه کاره است و هیچ کسی بالای او نیست تا محاکمه‌اش بکند. همه چیز را رها کند و برود استراحت بکند. ما هم نیازی به خلقت و کارهای او نداشتیم/ نداریم.

   وقتی او ما را ایجاد نکند (حتی تولد ما در این زمان نیز در اختیار اوست وگرنه چیزی به این مهمی از قدرت او بیرون است) ما نیز از وجود خود بی اطلاع هستیم یعنی وجود نداریم که به چیزی فکر کنیم یا نیاز به کار و زحمت و… و پرستش او باشیم؛ و دنبال افرادی (ربی، کشیش، آخوند) بگردیم/برویم که حرف‌ها و دستورات او  را می فهمند و از طرف او به ما می‌گویند چه بپوشیم، چه بخوریم و… چگونه بشاشیم و برینیم.

و بابت این حرف‌های خدا که باید مجانی بما برسد به این افراد پول بدهیم.

   این همه سئوال مطرح شد، تازه اندکی از سئوالات در برابر صحبت‌های بچه‌گانه خدا پرستان است.

   تا زمانی که مردمانی ساده‌لوح در تمامی جهان این داستان‌های کودکانه و بسیار ابتدائی مناطق عرب نشین خاورمیانه را باور می‌کنند دکان ربی‌ها، کشیش‌ها و آخوندها می‌چرخد و نان آنها در روغن است و یک عده سرمایه‌دار بزرگ نیز از برکت این مردم فریبی‌ها به حاکمیت خود ادامه می‌دهند و به حماقت این مردمان می‌خندند.

اعتراف به نادانی عقل است.

تلاش برای اثبات چیزی که نمیدانیم بی عقلی است.

فلسفه من را بخوانید تا بدانید جهان/عالم چیست و چه باید کرد.

۲۷ ژوئن ۲۰۲۲

۶ تیر ۱۴۰۱

اپسالا –  سوید

آیا هر نظری محترم است؟

پاسخ صریح و قاطع اینست: خیر.

   طوطی وار نگوییم هر نظری محترم است و این را به‌عنوان  طرفدار آزادی بیان، دمکرات یا … بودن خود بنامیم.

   بسیاری نظرات حتی در کتب به اصطلاح مقدس آمده است که ابدا هیچ احترامی برای انسان و انسانیت قائل نیستند در نتیجه آن حرف‌ها و نظرات قابل احترام نیستند.

۱۹ ژوین ۲۰۲۲

۲۹ خرداد ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

خدا دیکتاتور و ظالم است

خدا ظالم ترین ها، دیکتاتورترین ها و بدترین هاست، زیرا:

رقیب و مثل و مانند ندارد و هرکاری بخواهد می‌کند. میلیون ها انسان را می کشد، صدها میلیون را آواره، بیمار، فقیر و… می کند و اگر هم انتقادی بشود هم در این دنیا نمایندگانش منتقد را جزا می دهند و می کشند و هم او را به جهنم می برد و هر بلایی بخواهد بخاطر کمترین مخالفت در چند سال زندگی در این دنیا، تا میلیاردها سال بر سر او می آورد.

با این تفاسیر:

آیا خدا احمق است و یا مردمی که به او اعتقاد دارند و‌ پیروی اش می‌کنند؟

28 ژوین 2022

7 تیر 1401

اپسالا – سوید

نگاهی مختصر به وضعیت امروز اروپا!

   امروز رادیو سوید بارها به موضوع بالا رفتن قیمت برق پرداخت و متخصص این قسمت بدون هیچ شبهه‌ای آنرا به کم کردن ارسال گاز روسیه به اروپا دانست و اضافه کرد هرچند سوید به این گاز نیاز جدی ندارد و … اما چون در اروپای مشترک است اینچنین مشکلات به همه منتقل می‌شود و اضافه کرد موضوع فقط گرانی برق نیست بلکه یک مجموعه وسیع را شامل می‌گردد.

   در ابتدای حمله روسیه به اکراین یک تیوری مطرح می‌شد: “آمریکا دارد روسیه را در تله اکراین می‌اندازد”. گویندگان این نظریه هرچند قسمتی از آن را درست می‌گفتند اما آنها اعتماد/اعتقاد زیاد یا بیش از حد به قدرت آمریکا و دانش نظریه‌پردازان آن کشور داشتند. امری که اکنون نادرستی خود را نشان داده است. ولیکن آن قسمت تیوری درست از آب درآمد که در باره در تله افتادن اروپا بود.

   سالها پیش با بررسی بعضی مسایل از جمله رفتار تند و ارباب مآبانه آمریکا با ایران بی‌سیاستی این مردمان را نشان دادم. زیرا آمریکا با این سیاست و رفتار کاملا غلط، ایران را هر روز از خود بیشتر راند (کاری که با روسیه کرد و کسینجر هم آنرا مورد نقد قرار داد ولی نظرات او پیش نرفت) اما اگر آمریکا با انعطاف برخورد می‌کرد اکنون صاحب و مالک صنایع، تجارت، بانک‌ها و همه چیز ایران و در واقع حاکم بر ایران بود و ایران را به‌عنوان یک مستعمره می‌توانست داشته باشد و بدین ترتیب از نفوذ و قدرت روسیه و چین نیز جلوگیری می‌شد. نتیجه آن بی سیاستی یا بی دانشی سیاسی را اکنون به وضوح می‌بینیم که ضعف آمریکا و قرار گرفتن در سراشیبی سقوط و بالا رفتن قدرت اتحاد روسیه، ایران و چین است که در پشت سر تعداد زیادی کشورها را نیز دارند.

   هرچند غرب سعی دارد با تبلیغات گسترده از کمترین مسایل درون این کشورها غول بسازد، اما درون خود آنها مخصوصا آمریکا بدتر است و با داشتن بیشترین ثروت دنیا حدود ۳۰ میلیون شهروندانش زیر خط فقر قرار دارند و ناامنی، قتل و دزدی روزانه خیابانی و… بیداد می‌کند.

   فقر اینچینی در آمریکا درمقایسه اقتصادی با سایر کشورها یعنی اوج دزدی و جنایت یک حکومت در حق شهروندانش.

   از طرفی وضعیت سخت‌گیری‌های امنیتی در غرب بسیار بیشتر از همه جای دنیاست ولی با روش‌های بسیار پیشرفته و غیر قابل دیدن صورت می‌گیرد.

  در آمریکا هیچ موقعیتی برای حضور واقعی در قدرت- حاکمیت- دولت، برای اپوزیسیونی واقعی خارج از حیطه سرمایه‌داران بزرگ نگذاشته‌اند؛ پس از دردسرهای سیاسی کشورهای دارای اپوزیسیون فعال خارج از حاکمیت بدور می‌باشد.

   در آمریکا کمترین حرکت یا عملکرد سیاسی خارج از دو حزب حاکم دیده نمی‌شود این نکته نشانگر سرکوب و دیکتاتوری تمام عیار است. در نتیجه ادعای دمکراسی، انسانیت، حقوق بشر و… همه اینها از نگاه فلسفی- منطقی- سیاسی- انسانی کاملا مردود هستند.

اهمیت وضعیت لجستیک مردم در زمان جنگ!

   در همان ابتدای جنگ اکراین اشاره کردم که در جنگ‌ها سوای نیروی نظامی و لجستیک نظامی و شاید مهمتر از آن، لجستیک یا تامین مهمترین چیزها برای زندگی مردمان عادی باشد؛ اینها در دو چیز مهم خود را نشان می‌دهند:

۱- خوراک مردم:

   – در این مورد روسیه به‌عنوان بزرگترین تامین کننده گندم و مواد خوراکی اساسی، مشکلی نخواهد داشت.

   – اروپا باید کمبود مواد اساسی خوراک خود را تامین بکند. البته پول دارد؛ ولی به قیمت بالا رفتن قیمت‌ها و تورم و مشکلات اقتصادی کارها پیش می‌روند؛ مشکلی که اکنون شاهد آن هستیم.

   – آمریکا علیرغم گستردگی و داشتن امکانات خوب کشاورزی اما خود را آماده تامین این مواد برای اروپا نکرده بود و شاید هم نمی‌توانست و نتواند از عهده چنین امر مهمی برآید.

   – بیشترین آسیب را کشورهای فقیر مخصوصا آنها که کشاورزی خوبی ندارند خواهند خورد.

۲- انرژی:

   روسیه نفت و گاز دارد و از این بابت با مشکل روبرو نیست. اما اروپا وابسته است. اگر روسیه گاز خود را بطور کامل قطع بکند، آنگاه آن کشورهای اروپایی که شهروندانش برای پخت خوراک از گاز لوله کشی استفاده می‌کنند با مشکل بسیار بسیار بزرگی روبرو می‌شوند. همچنین بسیاری کارخانه‌ها که برای تولیدات خود به گاز نیاز دارند از کار خواهند افتاد.

   آمریکا در این خصوص می‌تواند خود را تامین بکند و مقداری هم به اروپا کمک بکند اما اصل مشکل پابرجا خواهد بود.

  در نتیجه، نبود لجستیک عام، باعث شکست پشت صحنه نبرد خواهد شد و در عمل تمام وضعیت زندگی عادی مردم و اقتصاد صنعتی و تجاری اروپا با بحران بسیار جدی روبرو خواهد گردید. شکست در این جبهه، شکست جبهه نظامی و اقتصادی و … را در پی خواهد داشت.

   بازگشت به موضوع سوید، کشوری که رفاه آن در جهان زبانزد است. گرانی در این کشور به شکلی در‌آمده که تعدادی مردمان به زیر خط فقر رسیده‌اند، ولی دولت و تمام احزاب، روی آن سرپوش می‌گذارند. مثلا بازنشستگان بسیار زیادی هستند که روی خط فقر بودند (تازه واردان و آنانیکه کار ندارند نیز وضعیت‌اشان همان روی خط فقر است)؛ اکنون چندین ماه است که دولت سعی دارد مبلغی را به دریافتی آنها اضافه بکند که احزاب مخالف کمتر از نیمی از آنرا پذیرفته‌اند، در طی این مدت که آنها در حال چانه زنی هستند بالا رفتن قیمت‌ها به حدی رسیده که حتی با آن پیشنهاد اولیه دولت هم این دسته مردمان به موقعیت اقتصادی چند ماه پیش نمی‌رسند، پس در عمل تعداد زیادی زیر خط فقر رفته‌اند و روزانه به آنها اضافه می‌شود.

   با ادامه جنگ و تحریم‌های یک خریدار/فروشنده بزرگ (روسیه)، در اصل غرب خود را تحریم کرده است.

این عمل باعث گردیده تا روزانه نرخ سوخت/انرژی و مواد خوراکی بالا برود.

   مشکلات/بحران اقتصادی غرب شروع شده و دارد سرعت می‌گیرد و اگر آنها به این سیاست خود ادامه بدهند بزودی رکود بزرگ و در حد ورشکستگی اقتصادی آنها را فرا خواهد گرفت. در حالیکه شرق جوان متشکل از روسیه، چین، ایران، هند، و… کشورهای اتحادیه شانگهای با جمعیتی در حدود نیمی از مردم جهان و داشتن روابط اقتصادی با یکدیگر رشد خواهند کرد. اما بزرگترین مشکل آنها ایجاد بانک و ارز مشترک فراگیر/بین‌المللی برای مبادلات اقتصادی است.

نکته:

تجربه ارز مشترک (سفا) در غرب آفریقا میان چند کشور (گینه و…) هست و ایجاد آن کاری شدنی می‌باشد اما آنچه که این گروه شرقی می خواهد بسیار گسترده تر و در سطح جهان تا حد جایگزینی دلار یعنی جابجائی قدرت در جهان است.

   ایجاد راهی برای فرار از سلطه استعماری/استثماری دلار مهمترین کارهاست و تمام موقعیت قدرت در جهان را تغییر خواهد داد. این کاریست که باید با همکاری تعدادی از کشورها صورت بگیرد.

   در مقابل غرب نیز آرام ننشسته و دائم در حال برنامه‌ریزی است. مردمان بعضی از کشورهای شرق با داستان دخالت‌های غرب در کشورهای جهان آشنا هستند و فریب سیاست بازی‌ها و مداخلات مستقیم و غیر مستقیم غرب را نمی‌خورند ولی در بعضی کشورها مانند ایران آنها نفوذ دارند و بعضی کارها/مداخلات انجام می‌دهند، و هنوز مردمانی آگاهانه یا ناآگاهانه با این وضعیت یا انتخاب سیاست‌های مستقل و تعیین کننده در جهان برخورد واقعی/درست/معقول یا ملی گرایانه نمی‌کنند.

۲۰ ژوین ۲۰۲۲

۳۰ خرداد ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

انقلاب و رفرم

   بدون دانش سیاسی، دانش شناختِ قدرت در جهان‌ و در کشور و‌ روابط بین‌الملل، بدون دانش شناخت ترم‌های سیاسی و… و بدون داشتن نیروی علمی کافی که با این نکات آشنا باشند و رهبری سیاسی را اگاه بکنند و‌ همچنین بدون داشتن نیروی کافی انسانی و متشکل، تغییر در حاکمیت‌ها کاری ممکن نیست، مگر اینکه دست به‌دامن قدرت‌های جهانی/خارجی شد، و آنها نیز فقط و فقط برای منافع خود/استعمار وارد عمل می‌شوند.

از طرف دیگر موقعیت حاکمیت از جنبه توان داخلی و نیز رابطه‌اش با سایر کشورها یعنی دوستان و دشمنانش، نکته مهم و تعیین کننده می‌باشد. دوستان قوی که او را در برابر دشمنان حمایت بکنند بسیار مهم‌اند.

   تاریخ نشان داده که کشورها یا حاکمیت‌های قدرتمند برای منافع خود سایر کشورها را بهم ریخته‌اند و‌ از کشته شدن انسان‌ها به هر میزان و فقر و فلاکت آنها ابدا هیچ عذاب وجدانی را حس نمی‌کنند.

من با انقلاب مخالف هستم!

   انقلاب ترمی جدید در دنیای جدید صنعتی است که در این “عصر یا دوران” (دوره‌ای مشخص از تاریخ) ممکن نیست. آنچه صورت گرفته (مثلا در ایران بعد از قاجار و همان روی کار آمدن رضا شاه و بهمن ۱۳۵۷ و بر همین روال در سایر کشورها) با مداخلات کشورهای قدرتمند بوده که نام آنها انقلاب نیست. در آینده نیز ابدا به نظر نمی‌رسد انقلابی به معنی واقعی یعنی اینکه مردمان کشوری مستقلا بخواهند، بتوانند انجام بدهند. پس این حرکات وضعیت آن کشورها را بهتر نمی‌کند بلکه حتی برعکس می‌باشد.

   در واقع اکنون حتی در کشورهای صنعتی غرب که می‌توانست انقلابات سیاسی صورت بگیرد نیز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد، آنچه که پیش بینی/خواب و خیالات مارکس بود.

   در واقع مقصود از انقلاب تغییرات در کشورهای صنعتی توسط تشکلات صنفی/طبقاتی برعلیه یکدیگر است. وگرنه در طول تاریخ، فتوحات بزرگ در سطح جهان یا در سطح یک کشور را انقلاب نگفته و نمی‌گفتند.

   پیشتر درباره انقلاب و رفرم مفصل نوشته‌ام و‌ در سایتم و کتاب‌هایم هست. انقلابات تنها پس از انقلاب صنعتی در اروپا شروع شدند، ‌آنهم در کشورهای صنعتی و نه همانند ایران. زیرا مثلا در ایران تا پیش از رضا شاه که حکومت‌ها در دست شاهنشاهان واقعی بود (حکومت پهلوی شاهنشاهی واقعی نبود)، ایران کشوری صنعتی با شهرهای بزرگ نبود. در اینگونه جوامع سنتی غیر صنعتی، انقلابی صورت نمی‌گیرد، بلکه قدرت در میان قبایل/شاهان جابجا می‌شود. با نگاه به این نکته و وضعیت خانوادگی رضا شاه، آشفتگی وضعیتی که به‌صورت غیر طبیعی، توسط قدرت‌های خارجی ایجاد شد، بیشتر معلوم می‌ گردد.

   ایران در ۱۳۵۷ در بهترین حالت به‌عنوان کشوری در حال توسعه و نه صنعتی، قلمداد می‌شد و آنچه صورت گرفت انقلاب با تفاسیر غربی شناخته نمی شود و…

در این باره نوشتن مطلبی جامع را شروع کرده‌ام، امیدوارم فرصت به پایان رساندن آنرا داشته باشم.

توضیح:

   آنچه در بهمن ۱۳۵۷ صورت گرفت هرچند دفتر چندهزار ساله شاهنشاهی را در ایران بست (ناقوس آن با روی کار آمدن رضا شاه زده شد) اما چون برنامه غرب بود انقلاب نبود. اینکه رژیم حاکم و سایر اپوزیسیون این نکته ساده را نمی‌دانند (ضعف و نادانی سیاسی است که بدان اشاره شد) و یا پنهان کردن واقعیت که این یعنی خیانت به مردم و تاریخ. زیرا مردم را در گمراهی واقعیات آن وقایع نگهداشتن، باعث آن می‌گردد تا اکنون اخبار، افکار و شعارهای اشتباهی که همان کشورهای خارجی در دهان‌اشان می‌گذارند را باور بکنند. در این رابطه به نوشته من در بررسی سخنان بی پایه برتولت برشت نگاه کنید.

نتیجه:

   با توجه به مجموعه مسایل؛ بازگشت شاهنشاهی (آنهم نوع غیر واقعی پهلوی) به ایران امکان ندارد. این نکته را غرب و اسرایل به‌طور کامل/دقیق می‌دانند وگرنه نادان هستند. ولی علم کردن بازگشت سلطنت (که خود آنها سرنگونش کردند) نیز برگی/مهره ای است در بازی/جدل‌های سیاسی.

۳ ژون ۲۰۲۲

۱۳ خرداد ۱۴۰۱

حسن بایگان
 

USAIran