جنگ اکراین گرم یا سرد کدام مهمتر است!

   جنگ اکراین تعیین کننده قدرت در جهان است که از جمله نتایج اصلی آن کنار گذاشتن دلار می‌باشد. قذافی و… به‌مجرد اینکه از کنار گذاشتن دلار صحبت کردند آمریکا آنها را کشت ‌و کشورشان را بهم ریخت. زمانی ایران و عربستان قصد ایجاد بانک اسلامی را داشتند (ایجاد آن بانک یعنی انتقال آن پول‌ها از بانک‌های آمریکا به بانک اسلامی جدید) که آمریکا با توجه به در اختیار داشتن بیشتر از هزار میلیارد دلار پول‌های شیوخ در بانک‌هایش و با اتکا به قدرت نظامی‌اش که بی‌رقیب بود، میان این کشورها تفرقه زیادی انداخت و بعضی جناح‌های داخلی ایران نیز با سیاست‌های غلط (شاید هدفمند) روابط دو کشور همسایه را کاملا تیره کردند.

   شرایط امروز و فردا ایجاب می‌کند با همسایگان روابط خوب داشت زیرا در این عصر بیشتر جنگ‌ها و خرابی‌ها توسط همسایگان بر یکدیگر اعمال می‌شود و همکاری میان همسایگان دلیل رشد و توسعه کشورهاست.

   روسیه عاقبت مبارزه با دلار برای رهایی از سلطه (استعمار) آمریکا را می‌دانست و آمریکا نیز هدف روسیه (و همراه استراتژیک او یعنی چین) برای از میان برداشتن دلار را. پس شروع جنگ برای تعیین تکلیف قدرت، اجتناب ناپذیر بود، البته بدون اعلام هدف برای جهانیان که میدان جنگ گرم عاقبت قدرت اقتصادی را هم تعیین می‌کند.

   داستان روشن است، روسیه و چین نمی‌توانستند دلار را با توسل به اهرم‌های اقتصادی به سادگی از مدار خارج بکنند و اگر دست به چنین اقدامی می‌زدند با واکنش اقتصادی و نظامی آمریکا روبرو می‌شدند که چنین نیز شد و در نتیجه جنگ آغاز گردید، ولی آمریکا می‌خواست در این میان اروپا را قربانی بکند و اکراین تا کنون بزرگترین قربانی است تا آینده معلوم کند آیا قربانی‌های بیشتر و بزرگتری هم خواهند بود یا نه؟

   در نتیجه از مدت‌ها پیش از این جنگ، غرب با تمام توان به آماده کردن اکراین برای جنگ با روسیه پرداخت و بهمین دلیل زلنسکی را آوردند و در بعضی کشورها مانند سوید جنگ طلبانی مانند خانم ماگدانیلا آندرسون را به نخست وزیری رساندند.

   هم اکنون نیز این مبارزه به‌صورت کاملا جدی شروع شده است و پایان آن به‌صورت تسلط قدرت دلار با عقب نشینی روسیه و پذیرش دلار به عنوان ارز تعیین کننده یعنی قدرت کامل دلار و آمریکا بر جهان چیزی ساده بهنظر نمی‌رسد.

   بیم از آنست که روسیه عقب نشینی را نپذیرد (که این احتمال بسیار قوی است) و آمریکا هم بتواند درون خود را (که بهم ریخته است) متحد بکند و اروپا را هم به طور کامل زیر کلید بگیرد (که این یکی چشم انداز واقعی ندارد)، آنگاه کار به جنگی بزرگ و به احتمال قوی اتمی خواهد کشید.

   اما درست همین نقطه/مرحله است که همه را می‌ترساند، یعنی تمام طرف‌های درگیر را. زیرا میزان بمب‌های اتمی آمریکا و متحدان غربی‌اش با روسیه تقریبا یکی است و بزرگی روسیه به او امکان نزدیکی به تمام این کشورها و حمله اتمی به همه آنها را می‌دهد. اما حداقل آنست که زیربناهای صنعتی و استراتژیک یکدیگر مثلا تولید انرژی (برق و…) را منهدم بکنند که باعث توقف تمام زندگی خواهد شد.

پس راه حل چیست و عاقبت این درگیری قدرت به کجا می‌کشد؟

در حالیکه چشم اندازی برای صلح یا پیروزی یک طرف نیست؟

   شواهد نشان می‌دهند که این جنگ نیز مانند بسیاری جنگ‌های دیگر ادامه‌دار باشد و به جنگی فرسایشی میان آنها بینجامد.

    در جنگ‌های فرسایشی میان متحدان اختلافات زیادی روی می‌دهد که در نتیجه هرکدام از طرفین زودتر و بیشتر گرفتار اختلافات جدی، تفرقه و جدایی شد، شکست خواهد خورد.

   هم اکنون میان جناح‌های غربی شکاف‌های بزرگی هست ولی هنوز بیم از دست دادن‌ها و … آنها را بهم پیوند داده است. آلمان و فرانسه دو قدرت اروپایی موضعی سوای انگلیس دارند که خود را بیشتر به آمریکا نزدیک کرده است و به‌نظر می‌رسد قصد دارد حاکم بر آمریکا بشود و با داشتن استرالیا و کانادا امپراطوری خود را باز گرداند. ولی درون آنها نیز جناح‌های مختلفی هست که مانع از این خواسته می‌شوند.

   در جناح روسیه یا شرق، اتحاد آنها شکل دیگری دارد. چین خود را متحد استراتژیک روسیه می‌داند زیرا برای رهائی از استعمار و استثمار دلار و اینکه خود قدرت اول جهان بشود، دو راه دارد.

یکی، تقویت اقتصادی خود با ادامه گسترش فعالت‌هایش دربازارهای جهان.

دوم، تضعیف قدرت آمریکا و‌ غرب، که این امر با ادامه جنگ اکراین با سرعت بسیار بیشتری نسبت به قبل حاصل می‌شود.

   در این میان چین بدون اینکه نیازی به ورود مستقیم به جنگ گرم و حمایت از روسیه به این شکل داشته باشد، با حمایت اقتصادی، روسیه را از گزند مشکلات جنگ حفظ می‌کند. هرچه این جنگ طولانی‌تر بشود اقتصاد غرب بیشتر آسیب خواهد دید و قدرت اقتصادی چین سرعت بیشتری از حالت پیش از جنگ می‌گیرد.

   نقش اتحادیه شانگهای و مخصوصا ایران در این میان بسیار مهم می‌باشد. بویژه اینکه روسیه از سوریه خارج شده (احتمالا پایگاه‌هایی را حفظ کرده است) و اسرائیل با ایران به نوعی هم مرز شده و مشکلات زیادی برای اسرائیل (و در نتیجه غرب) ایجاد گردیده است.

   در این میان اینکه اسرائل بخواهد درون ایران را بهر شکلی بهم بریزد تا ایران را مشغول مشکلات داخلی کرده و در نتیجه از مشکلات خود از طرف ایران کم بکند، امری عادی در سیاست است.

نکته:

   در نوشته‌های پیشین به اختلافات گسترده میان یهودیان صهیونیست اشاراتی کردم و حتی همین دیروز نوشته‌ای در خصوص تضاد میان پیرمردان تیوریسین‌های بزرگ یهودی صهیونیست (جورج سوروس و کیسینجر) نوشتم. حال امروز اخبار مهم دیگری نیز منتشر شد:

   یوروشنکو رییس جمهوری اکراین پیش از زلنسکی از روش زلنسکی انتقاد کرده و بهمین دلیل به اتهام خیانت به کشور ممنوع‌الخروج شده است. نکته مهم اینجاست که خود او در سال ۲۰۱۴ با تبانی غرب رییس جمهوری طرفدار روسیه را سرنگون کرد. توجه شود که از همان زمان نیز کسینجر به غرب انتقاد کرد و خواستار آن شد تا با روسیه سازش بکنند وگرنه روسیه را دو دستی تقدیم چین خواهند کرد و این یعنی بهم ریختن قدرت در غرب و…

   این خبر نشان می‌دهد، علیرغم اینکه یوروشنکو ضد روسیه بود ولی مهره‌ای نبود که جنگ را بپذیرد و به نوعی می‌توان گفت در خط کسینجر بوده است. پس او را برکنار کردند و شخصی را آوردند که عملکرد او را می‌بینیم.

به بسیاری ازاین نکات پیشتر پرداخته‌ام و اخبار هر روز تحلیل‌ها و پیش بینی‌های من از جنگ و جهان را بیشتر ثابت می‌کند.

   خبر مهم دیگر امروز اینست که روسیه به سیستم استفاده از ارزهای دیجیتال سرعت بخشیده است و بزودی آنرا براه خواهند انداخت. چین نیز از در این راه پیشرفت‌های زیادی کرده است. همکاری این دو قدرت باضافه کشورهایی که زیر ضرب آمریکا و دلار فشارهای زیادی را تحمل می‌کنند و خواستار رهایی از آن هستند بزودی تغییرات زیادی را در جهان بوجود خواهند آورد.

۲۹ مای ۲۰۲۲

۸ خرداد ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

جنگ میان پیرمردان یهودی صهیونیست گویای چیست؟!

   جورج سوروس و کسینجر که هر دو نزدیک یک صد سال عمر دارند چه کسانی هستند و جنگ میان آنها نشانگر چیست؟

   هرچند سعی می‌شود ثروت جورج سوروس و کسینجر که فقط چند میلیارد دلار است را خیلی زیاد و تعیین کننده نشان بدهند اما این مبلغ در برابر ثروت چند خانواده بسیار ثروتمند یهودی صهیونیست که بیشتر از هزار میلیارد دلار است چیزی نیست. و در اساس این دو پیرمرد به عنوان روسای تیوریسین‌های مهم تیم یهودیان صهیونیست هستند و به نوعی در خدمت آن چند خاندان بزرگ.

   اکنون این دو مقابل هم قرار گرفته‌اند که به وضوح شکاف میان یهودیان ثروتمند صهیونیست را نشان می‌دهد یعنی نشان زوال و حتی پایان قدرت آنها. امری که از همین چند سال پیش به آن اشاره کردم و نقطه آغاز آن شکست آمریکا/غرب در سوریه توسط ایران و روسیه بود.

جورج سوروس:

   خواهان ادامه جنگ در اکراین و پایان دادن به روسیه و پوتین است، کینه‌ای که از شکست برنامه‌هایشان در سوریه دارد و هنوز دنبال روش‌های کهنه/قدیمی می‌باشد. و مسلما پس از تعیین تکلیف با روسیه جهان را بهم خواهند ریخت، از جمله تمام کشورهای منطقه را تجزیه خواهند کرد، قدرت چین را خواهند گرفت، کشورهای دیگر نقاط جهان در آفریقا، آمریکای جنوبی و… را دوباره به شکل دیگری در خواهند آورد.

کسینجر:

   این کار را شدنی نمی‌داند و خواستار دادن امتیازاتی به پوتین و روسیه و مصالحه است تا بتوانند به بقای خود و حاکمیت خود در جهان ادامه بدهند وگرنه نابود خواهند شد. کسینجر کمی واقعی تر فکر می‌کند. اما شدیداً مورد حمله جناح مقابل قرار گرفته که قدرت بیشتری دارند.

 درخواست پیوستن فنلاند و سوید به ناتو، افتادن در دام جناح جورج سوروس است.

   نکته جالب در سیاست‌های جورج سوروس که به انقلابات رنگی یا مخملی معروف می‌باشد، اینست که آنها در ابتدا با خواسته‌های ساده و عادی شروع و ظاهری صلح طلبانه دارند ولی به مرور چهره عوض کرده و بسیار خشن و بی رحم می‌شوند. مردمان کشورها تصور می‌کنند که این خودشان هستند که به میدان مبارزه آمده‌اند ولی ابدا نمی‌دانند که رهبری در دست کیست.

در این نوع انقلابات استفاده از لومپن‌ها به عنوان نیروی محرک اصلی، خشن و بیرحم امری نوشته شده در پرتکل‌های انقلابات مخملی است.

   در جریان انقلابات مخملی انتشار اعلامیه‌ها و …. مردم پسند بدون نام و امضا و مشخصات که در آنها عقل را از مردم گرفته و احساسات را تحریک می‌کنند اساس کار است.

   جورج سوروس در بسیاری کشورهای جهان، مخصوصا ضعیف، دخالت سیاسی مستقیم دارد. انقلابات مخملی کار اوست و باید دست او را در داخل ایران نیز شناخته و دید که کدام جناح حرف‌ها و یا سیاست او را پیگیری می‌کند. بعضی شعارها در ایران که آدرس اشتباه است، می‌تواند وابسته به تشکیلات جورج سوروس باشد.

   کسینجر شاید حتی در برابر ایران و سایر کشورها مانند ونزویلا، کره شمالی، نیکاراگویه و… نیز خواستار انعطاف باشد. و اشاره صریح دارد که فشار بر روسیه او را کاملا به دامان چین و  فشار بر چین او را تماما بدامان روسیه می‌اندازد. این حرف در گستره خود کشورهای نامبرده فوق را هم شامل می‌شود. اما این نکته را شاید فقط نخبگانی در این کشورها و از جمله ایران بدانند و مردمان عادی شاید بیشتر اسیر بازی‌های سیاسی/ برنامه‌های جورج سوروس می‌شوند بدون اینکه بدانند بازیچه دست چه کسانی شده‌اند.

   سیاسیون (البته تیوریسین‌های سیاسی که به سیاسیون خط می‌دهند) در این کشورها باید نمایندگان آشکار و پنهان این تیوریسین‌ها و برنامه‌ریزان سرمایه‌داران بزرگ جهان را بشناسند و به مردمان آگاهی بدهند تا بتوانند کشور خود را اداره بکنند.

نکته اینجاست که پیروان این دو پیرمرد در اساس از وابستگی و مستعمره شدن پیروی می‌کنند و راه کاملا غلطی می‌روند.

نتیجه:

   وقتی می‌بینیم تصمیم گیرندگان سیاست‌های کلان یهودیان صهیونیست این دو نفری هستند که نزدیک صد سال عمر دارند و چندین دهه است همچنان تصمیم گیرنده می‌باشند، پوسیدگی این جریان مشخص می‌شود. آنها نتوانستند و شواهد نشان می‌دهد نمی‌توانند، نیروی جوان را جایگزین بکنند. هرچند باید متوجه بود که نیروی جوان در سیاست حدود ۵۰ سال است و پختگی آن تا ۷۰ تا شاید ۸۰ سالگی می‌رسد و بالاتر پیر است.

مخصوصا در این عصر که سرعت تکنولوژی و پیشرفت‌های علمی آنقدر زیاد است که حتی جوانان به آن نمی‌رسند (مثلا کامپیوتر و انواع برنامه های آن و… که جوانان چند سال جوانتر برتر از پیشین ها هستند)، چگونه این پیرمردان می‌توانند خود را با تحولات تطبیق بدهند؟

پاسخ اینست:

   آنها نمی‌توانند، پس سعی می‌کنند جهان را با سیاست‌های خود تطبیق بدهند. دقیقا همین جا نقطه عطف و شکست آنهاست. بهمین دلیل من از چند سال پیش به سقوط غرب اشاره کردم و اکنون نیز پیروزی شرق (که جنبه نظامی آن روسیه و اقتصادی آن در دست چین است) را می‌بینیم، اتحاد دو نیروی جوان در مقابل استعمارگران پیر نتیجه خواهد داد.

   نتیجه جنگ اکراین تعیین کننده قدرت در جهان است و پیروزی با شرق جوان خواهد بود. پس این جنگ به زودی پایان نمی‌یابد.

توضیح:

   این مطلب در پیوست صحبت‌های جورج سوروس در نشست اقتصادی داووس سویس (حدود ۳۵ دقیقه به زبان انگلیسی) نوشته شده که ممکن است در بعضی جاها مثلا واتس اپ قابل انتقال همزمان نباشد، پس آنانی که علاقمند هستند می‌توانند آنرا در یوتیوب ببینند.

نظرات کسینجر نیز اخیرا بطور گسترده پخش شده است و من مقداری از آن را در فیس بوک آورده‌ام.

۲۸ مای ۲۰۲۲

هفتم خرداد ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

حسن بایگان

آیا جنگ اکراین زنگ خطر پایان اسرائل است؟ نقش صهیونیستها در جنگ اکراین! جایزه صلح نوبل را باید به خود کمیته نوبل داد!

   خرید زمین‌های اکراین و تبدیل آن به کشوری یهودی (همان بلایی که سر فلسطینیان آوردند) هدف صهیونیست‌ها بود!

جنگ اکراین جنگی تعیین کننده برای آینده قدرت در جهان است!

چه نیروی پشت عامل جنگ‌ها و کشتارهاست؟

   همه کسانی‌که کمی با سیاست آشنا هستند، می‌گویند جهان در دست‌های تعدادی سرمایه‌دار است؛ یا امپریالیست‌ها بر جهان حکومت می‌کنند.

اما این سرمایه‌داران بزرگ چه کسانی هستند و چکار می‌کنند؟

   اینها مردمانی ساکن همین کره زمین هستند، پس باید اسامی آنها مشخص بشود تا مردمان، حاکمان یا دشمنان خود را بشناسند! تنها با گفتن سرمایه‌داران بین‌المللی مشکل مردم با کسانیکه جهان را به شکلی غیر انسانی در آورده و اراده خود را تحمیل می‌کنند حل نمی‌شود. باید نام آنها را همه جا آورد تا مردم آنها را بشناسند. مثلا زمانی‌که صحبت از فلان جنگ (افغانستان، خاورمیانه … اکراین) می‌شود، آوردن نام آمریکا، روسیه یا هر کشوری… سرپوش گذاشتن بر روی نام کسانی است که مسبب اصلی جنگ‌ها برای ثروت بیشتر هستند وگرنه آمریکا، غرب، اسرائل، روسیه کیست وچیست؟!

   اینچنین نام بردن‌های کلی (آمریکا، اروپا، سرمایه‌داران) به ‌وضوح انداختن گناه جنایات برگردن مردم عادی است و مردمان کشورهای مختلف بدون اینکه خود بدانند دشمن یکدیگر می‌شوند و به جنگ و کشتار یکدیگر می‌روند. لیکن آن بانیان اصلی جنگ‌ها و فلاکت‌های مردم از هرگونه خطر و احتمال/امکان محاکمه در دادگاه‌های بین‌المللی آسوده خاطر می‌شوند.

   از طرفی اکنون دارند انگشت اتهام را بر روی یک شخص بنام “پوتین” می‌گذارند؛ بسیار خوب حالا که از او نام می‌برید اسامی سرمایه‌داران بزرگ حاکم بر غرب را نیز بیاورید همان کسانیکه عوامل اصلی جنگ‌ها در جهان و از جمله همین جنگ اکراین هستند و مهره‌هایی را به نام رییس جمهوری، نخست وزیر و… تعیین می‌کنند.

   دولت‌ها در غرب کارمندان بی اختیار سرمایه‌داران هستند؛ مخصوصا در کشورهایی مانند سوید.

اگر وزرا درسوید قدرت داشتند ابدا این چنین بی خطر در شهرها قدم نمی‌زدند.

کسانی‌که وزرا و دولتیان را می‌کشند مردمان عادی نیستند بلکه در میان خود قدرتمندان و حاکمان هستند.

پس اگر احساس بکنند وزیری می‌خواهد از زیر کلیدشان خارج بشود همانند نخست وزیر سوید “الف پالمه” (ریشه‌ای یهودی هم داشت) و یا وزیر خارجه سوید “آنا لیند” او را در شهر مقابل چشم همه می‌کشند تا درس عبرتی برای بقیه باشد و به این شکل به قولی همه را اخته می‌کنند و کردند.

   همه سیاسیون سوید مخصوصا سوسیال دمکرات‌ها که وزیرشان کشته شده بود در گوش یکدیگر می‌گفتند: قتل “آنا لیند” کار اسراییل است. ولی چرا کسی به غیر از من جرات نکرد آن را علنی بگوید و بنویسید؟

   اگر  سوید کشوری مستقل، آزاد و دمکراتیک است و آزادی بیان وجود دارد، اینچنین نباید باشد و می‌بایست دولت و همه رسانه‌ها از قاتلین اصلی به عیان نام می‌بردند و آنها را به دادگاه می‌کشیدند؛ نه اینکه ترسان و لرزان تنها در گوش بعضی افرادی که می‌شناختند، بگویند.

   نخست وزیر و وزیر خارجه‌ کشور سوید را می‌کشند؛ دولت و سازمان‌های امنیتی و… همه قاتل یا دستور دهندگان را می‌شناسند ولی سکوت مرگبار حاکم است. این کاملا در تقابل با استقلال، آزادی، دمکراسی، آزادی بیان وحقوق بشر در هر کشوری است.

    مردمانی که کمترین آگاهی سیاسی را دارند، می‌دانند در میان سرمایه‌داران بین‌المللی، اتحادیه یهودیان صهیونیست از بقیه گروه‌ها قوی‌تر است که نه تنها با قدرت مالی و مالکیت بر بانک‌های بزرگ بین‌المللی حاکمیت خود را اعمال می‌کند؛ بلکه از زاویه دینی نیز با توجه به نکات تحقیرآمیز، غیر انسانی و عقب افتاده‌ای که در کتب مقدس عهد عتیق و مخصوصا عهد جدید (انجیل) آمده است، کنترلی مذهبی –  روانی بر مسیحیان دارند.

نتیجه:

   پس در این نوشتار و بقیه نوشتارهای من هرگاه صحبت از غرب می‌شود مقصود دولت‌های بی لیاقت دست نشانده نیست، بلکه مقصود همان سرمایه‌داران بزرگ بین‌المللی هستند که در صدر آنها چند خانواده بزرگ صهیونیست روچیلد، کاسل، والنبری … قرار دارند که جهان را بین خود تقسیم کرده‌اند و هرکدام در کشوری ساکن شده و حکومت می‌کنند. بقیه مردمان بردگان یا به نوشته “انجیل” سگان کثیفی به حساب می‌آیند که از ته مانده خوراک این یهودیان می‌خورند.

   ماجرای سگ نامیدن/بودن و خوردن ته مانده یهودیان را، بزرگان قوم دین مسیحی  دقیقا می‌دانند. از همه آگاه‌تر به این نکته کلیسیاهای صهیونیستی هستند که در راه اندازی آنها یهودیان و اکنون به طور مشخص اسرائل دست دارد.

بررسی نقش سرمایه‌داران بزرگ صهیونیست در وقایع اخیر جهان

برای بررسی وضعیت کنونی جهان کمی به عقب می‌رویم.

   داعش را غرب درست کرد و رهبری آن در دست خودشان بود آنها دو‌ هدف را دنبال می‌کردند:

۱- پس از سلطه داعش، کشورهای منطقه مخصوصا ایران را تجزیه بکنند. با تجزیه و کوچک و ضعیف کردن کشورهای منطقه، امنیت اسرائل کاملا تامین می‌شد.

۲- خط لوله نفت و مخصوصا گاز منطقه را از مسیر سوریه به غرب ببرند. پس آنچه اکنون نیاز غرب به گاز روسیه است از میان می‌رفت.

با اجرای این دو هدف یهودیان صهیونیست آقای بلامنازع جهان می‌شدند. زیرا  آنگاه شکستن روسیه و عقب گذاشتن اقتصاد چین نیز کاری مشکل نمی‌نمود.

   این پروژه با دخالت ایران شکست خورد. ایران توانست روسیه را نیز به حساسیت موضوع و عاقبتی که در انتظارش بود، یعنی خرد شدنش، آگاه بکند. پس روسیه وارد جنگ شد و همه چیز چرخید تا به امروز رسید.

بررسی جنبههای مختلف عاقبت جنگ اکراین

   اکنون نزدیک دو ماه است که جنگی بد در اکراین آغاز شده است که متاسفانه همین قدرت‌های حاکم برجهان روز به روز آن را پیچیده‌تر می‌کنند و نمی‌گذارند تا با مذاکرات و طروق انسانی و صلح‌آمیز حل بشود. چرایی آن و نقش این افراد را بزودی خواهیم دید.

   اما اگر بخواهیم وضعیت اکراین را با همین شکل و با توجه به آنچه قدرت‌های حاکم جنگ افروز می‌خواهند، بررسی کنیم، می‌توان دو حالت کلی برای جنگ در نظر گرفت؛ شکست و یا پیروزی روسیه؛ و یک حالت میانه که دست‌یابی به آن فعلا هیچ چشم اندازی ندارد.

۱- شکست روسیه

   چنانچه روسیه در این جنگ شکست بخورد به طور قطع این سرزمین بزرگ را تجزیه خواهند کرد.

پس از آن سراغ کشورهای منطقه خاورمیانه و ایران می‌آیند و آنها را هم تجزیه می‌کنند.

آنگاه قدرت چین نیز از میان می‌رود و … در نتیجه یهودیان صهیونیست به قدرت بلامنازع جهان تبدیل می‌شوند.

   پس روسیه برای اینکه شکست نخورد و تجزیه نشود، کاملا نیازمند ایران است و مجبور است ایران را بر اسرائل ترجیح بدهد و حتی سوریه را ترک بکند تا هم نیروهای خود را آزاد کرده به جبهه اروپا بیاورد و هم تهدیدی را مقابل اسرائل بگذارد.

   در چنین حالتی، اوضاع در خاورمیانه کاملا خواهد چرخید. آنگاه دیگر حملات اسرائل به سوریه بی جواب نخواهد ماند. مخصوصا ایران و سوریه سلاح‌های بهتری در اختیار فلسطینیان و حزب‌الله و سایر نیروهای منطقه قرار خواهند داد.

   سوریه نیز از طریق ایران به سلاح‌های دفاع هوایی و حملات موشکی مجهز خواهد شد و در مقام پاسخ مستقیم به حملات نظامی اسرائل برخواهد خواست و دیگر هواپیماهای اسرائل نمی‌توانند به راحتی بر فراز منطقه به پرواز درآیند.

   شیخ‌ نشین‌های منطقه نیز برای در امان ماندن از عواقب این جنگ و ضربه نخوردن از نیروهای نیابتی، مجبور به سکوت و حتی کناره‌گیری از اسرائل خواهند شد.

۲- اگر روسیه پیروز بشود

   نکته اول این است که به نظر نمی‌رسد روسیه بتواند همه اکراین را متصرف بشود بلکه بیشتر خواستار ناحیه شرق و جنوب کشور (حاشیه دریای سیاه) است.

   چنانچه روسیه پیروز بشود، به معنای آنست که بر غرب پیروز شده است. آنگاه وضعیت قدرت در جهان خواهد چرخید و به  کشورهای متحد شرقی منتقل خواهد شد.

   در این چرخش جای زیادی به سرمایه‌داران یهودی صهیونیست داده نخواهد شد، بلکه امکانات آنها را بسیار محدود خواهند کرد.

این چیزی است که غرب به سادگی نمی‌پذیرد و برای اجتناب از آن دست بهر کاری می‌زند. فدا کردن اکراین در همین راستا بود و ادامه جنگ در این کشور با مسلح کردن با بهترین سلاح‌ها و همچنین اعمال سخت‌ترین تحریم‌ها و اعمال دیگری که قابل پیش بینی نیست. و معلوم نیست که تن به یک جنگ اتمی هم ندهند زیرا آن ثروتمندان بسیار قدرتمند که در غرب دولت تعیین می‌کنند؛‌ در خانه‌های بسیار امن و بدور از هر خطری خواهند بود. تنها هدف آنها حفظ ثروت‌اشان از خطر است. جان انسان‌ها و زندگی سخت و … دیگران برایشان کمترین ارزشی ندارد. زیرا در کتب مقدس آنها چنین آمده است.

پس بی جهت نیست که من بیشترین و اصلی‌ترین نیرویم را صرف فلسفه و مبارزه با این افکار، ادیان و نوشته‌های غیر انسانی می‌کنم.

روسیه و تشکیل اسرائل بزرگ در اکراین

حیله قدیمی خرید زمین برای مالکیت بر کشور

   از چند سال پیش بعضی تیوریسین‌های یهودی صهیونیست با توجه به موقعیت منطقه و خطراتی که دایم موجودیت اسرائل را تهدید می‌کرد/می‌کند خواستار آن بودند تا در جای دیگری نیز پایگاه یا پناهگاهی بیابند و این نقطه مورد نظر اکراین بود. هدف آنها مناطق جنوبی اکراین یا سواحل دریای سیاه بود. بهمین دلیل آنها یکی از عوامل خود زلنسکی را به مقام ریاست جمهوری رساندند و این شخص فروش تمام زمین‌های کشاورزی اکراین را پیگیری می‌کرد. تنها کسانی هم که قدرت خرید این همه زمین را داشتند همین یهودیان صهیونیست بودند که با پول خود مردم که در بانک‌هایشان جمع کرده بودند اینکارها را می‌کردند. در نتیجه آنها به‌طور رسمی صاحب اکراین می‌شدند.

این همان نقشه‌ای بود که در فلسطین نیز اجرا کردند و حال مدعی هستند که شما ملت فلسطین خودتان زمین‌هایتان را فروختید.

چرا اکراین را به اتحادیه اروپا نپذیرفتند؟

   شاید یکی از دلایلی که اکراین را به اتحادیه اروپا نپذیرفتند همین نکته بود. زیرا در صورتیکه عضو اتحادیه اروپا می‌شد دیگر به آسانی نمی‌شد آنرا تجزیه کرد و قسمت مهم و استراتژیک آنرا به یهودیان صهیونیست به‌عنوان یک کشور مستقل داد. و یا از آن فراتر تمام اکراین را رسما کشوری یهودی بکنند. این داستان هنوز هم در جریان سبک و سنگین کردن است زیرا نمی‌دانند نتیجه جنگ چه خواهد شد.

    اتفاقا این قسمت جنوب اکراین (حاشیه دریای سیاه) از آن مناطقی بود که روسیه نیز به آن تمایل داشت و در نتیجه کار به آنجایی رسید که اکنون شاهد هستیم. این منطقه که مورد علاقه دو طرف بود آنها را به رودرویی کشانده است به‌طوریکه عقب نشینی برای هیچ کدام ساده و قابل پذیرش نیست. قطعا روسیه ازاین نقشه صهیونیست‌ها آگاه بود و در نتیجه به نوعی مجبور به مداخله، پیش از دیر شدن، شد.

اهمیت استراتژیک موقعیت جغرافیایی ایران برای روسیه

   علیرغم تمام گستردگی روسیه، اما این کشور اکنون از نظر ارتباطات جغرافیایی به نوعی در محاصره قرار گرفته است. با نگاهی به نقشه جغرافیای روسیه این نکته به‌وضوح دیده می‌شود.

   بهترین راه‌ روسیه برای ارتباط گسترده با جهان از طریق ایران است. نکته‌ای که برای تنفس روسیه در این شرایط از اهمیت تام برخوردار است.

   این از مهمترین نکاتی است که نیاز روسیه به ایران را نشان می‌دهد در حالی‌که اسرائل نه تنها چنین امتیازی برای روسیه ندارد بلکه خود این کشور و صاحبان آن یعنی سرمایه‌داران بزرگ یهودی، این مشکل و‌ جنگ را جلوی پای روسیه و جهان گذاشتند.

پس با توجه به اختلافاتی که میان روسیه و اسرائل بوجود آمده؛ و اینکه  روسیه نیز بخوبی می‌داند در پشت تحریم‌های غرب، یهودیان صهیونیست قرار دارند، برای نجات خود مجبور است به ایران امتیازاتی بدهد.

حتی هم اکنون بهترین، امن‌ترین (و شاید تنها) راه روسیه برای رسیدن به سوریه از طریق ایران است. راه ترکیه (تنگه داردانل) چندان قابل اعتماد و دایمی نخواهد بود.

نیاز به بانک مستقل برای استقلال

   از طرفی دیگر روسیه، ایران و چین و در مجموع جهان شرق و جهان خواستار رهایی از استعمار غرب، نیازمند آن خواهند بود که سیستم جدیدی در روابط بین‌المللی از جنبه‌های مختلف تجاری و مالی ایجاد بکنند که مهمترین قسمت آن ایجاد سیستم جدید بانکی است. اگر چنین نکنند در عمل پیروزی کامل نصیب آنها نخواهد شد و هر روز امکان آن می‌رود که از همین نقطه ضعف اساسی، تمام وابستگی‌ها و شرایط مستعمره شدن بر آنها اعمال بشود و همه آنچه را که برایش تلاش کرده‌اند، برباد برود.

   از جانبی اگر این کشورها بتوانند در هنگامی که جنگ گرم در اکراین در جریان است به یک سیستم مالی مستقل از دلار برسند، آنگاه به نوعی پایان جنگ و شکست غرب هم رقم می‌خورد.

سانسور در غرب

   غرب اکنون تحت سانسور جدی قرار دارد. تمام اخبار یک طرفه در جهت شستشوی مغزی مردم اعمال می‌شود و این انسان‌ها ابدا از واقعیت باخبر نیستند.

هر آنکس که میگوید در غرب آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و… هست، یا دروغگویی است که میخواهد مردم را فریب بدهد و یا فریب دسته اول را خورده است.

   پس از بررسی این نکات مشخص می‌گردد که داستان اکراین خیلی پیچیده‌تر و مهم‌تر از آنست که به سادگی حل بشود و آنچه هم اینجا آورده شد تنها قسمتی از مشکلات و پیچیدگی‌هاست.

   در نوشتههای پیشین در همان اوایل جنگ اکراین اشاره به پیچیدگی‌ها داشتم و اینکه جنگ و حل آن/صلح به آسانی و بدون مشخص شدن یک برنده و بازنده در سطح جهان و تقسیم قدرت، امکانش نزدیک به صفر است؛ و هر روز نیز سخت تر میشود.

۲۴ آپریل ۲۰۲۲

۴ اردیبهشت ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

پس نوشت:

   همانطور که دیده می‌شود این مطلب حدود ۱۰ روز پیش آماده نشر بود. اما به‌واسطه بعضی اخبار (در سوید اخبار کاملا سانسور شده است و انسان گمراه می‌شود) فکر کردم شاید اشتباهی در بعضی نظراتم هست، پس دست نگه‌داشتم. لیکن یک قسمت کوچک آن (در خصوص خرید زمین‌های اکراین توسط یهودیان و اسرائل دوم کردن این کشور) را در فیس بوک گذاشتم.

یهودی نامیدن هیتلر توسط “لاورف” وزیر خارجه روسیه

   دیروز (دوم ماه مای ۲۰۲۲) موضع‌گیری آقای لاواروف وزیر امور خارجه روسیه صحت نظرات یا پیش بینی‌های من را تایید کرد و باعث گردید تا این مطلب را منتشر بکنم. او در سخنانش گفت که ریشه هیتلر یهودی بوده.

   عکس‌العمل  وحشت زده، عجولانه و دست‌پاچه اسرائل کار را برایشان خرابتر کرد. آنها به صراحت گفتند که معنی این حرف آنست که خود یهودیان در کشتار یهودیان دست داشته‌اند. این تفسیر آنها را در مخمصه بدی انداخته است.

   اکنون فقط در صورتیکه  آقای “لاواروف” یا دولت روسیه رسما آن حرف را پس بگیرند، کشتار یهودیان به‌دست یهودیان نفی می‌شود، در غیر این‌صورت تایید کاملی از جانب روسیه بر کشتار یهودیان به‌دست یهودیان با تایید غیر مستقیم اسرائل خواهد بود. هرچند وزارات خارجه روسیه امروز در اعلامیه‌ای رسمی چیزی ورای آن نیز گفت.

   البته در خود عهد عتیق از جنگ‌های میان یهودیان و کشتار آنها توسط یکدیگر نام برده شده است که در نوشته‌هایم به آنها اشاره داشته‌ام.

   همچنین پیشتر نوشته بودم که در پشت جنگ‌های اول و دوم جهانی و انقلاب کمونیستی روسیه، یهودیان صهیونیست قرار داشتند تا:

۱- فراماسیونری حاکم برجهان را بشکنند و خود حاکم برجهان بشوند. در این راه روسیه تزاری را شکستند که اکنون کینه دیرینه سلطنت طلبان روس را دنبال خود دارد.

۲ – اسرائل را به‌عنوان یک کشور ایجاد بکنند.

   اتفاقا یکی از دلائل این جمع بندی یا نتیجه گیری من صحبت‌های رییس کتابخانه سلطنتی/شاه ایران بود که به‌عنوان مشاور نزدیک شاه نیز بود. ما سال‌ها با هم دوست بودیم و هفته‌ای چند روز و هربار برای چند ساعت ملاقات داشتیم. او از جمله می‌گفت:

   یهودیان اروپا حاضر به ترک اروپا نبودند و می‌گفتند ما در اینجا زندگی خوبی داریم؛ پس با کشتار و ایجاد وحشت در میان آنها، وادارشان کردند تا اروپا را ترک بکنند.

او همچنین می‌گفت:

   حادثه آتش سوزی در کشتی مهاجران یهودی اروپایی در بنادر فلسطین توسط “مناحیم بگین” صورت گرفت. زیرا آن زمان آنجا در کنترل انگلیسی‌ها بود و آنها اجازه ورود این تعداد یهودی با آن اهداف را نمی‌دادند. پس کشتی را آتش زدند و همه را کشتند و بعد گفتند آنها خودشان اینکار را کردند زیرا شما به آنها اجازه ورود به سرزمین مقدس را ندادید.

   در ویکی پدیا آمده، بعضی روشنفکران یهودی مانند هانا آرنت و آلبرت اینشتین در نامه‌ای به روزنامه نیویورک تایمز “مناحیم بگین” (یهودی مهاجر از طریق ایران و اصالتا لهستانی) را رهبری خوانده‌اند که: ” به شدت در سازماندهی، روش‌ها، فلسفه سیاسی و خواسته اجتماعی مشابه حزب‌های نازی و فاشیست است”.

در این نامه به  بعضی کشتارهایی (دیر یاسین کشتن ۲۴۰ انسان و …) که او انجام داده اشاره شده است.

   و بعد شاهد دادن جایزه صلح نوبل به این شخص بودیم. که خود گواه کافی بر سیاسی و مسخره بودن این جایزه است.

   همچنین در باره کاسل یکی از بزرگترین ثروتمندان یهودی صهیونیست در کتاب “ادوارد هفتم و دربار یهودی او” نوشته آنتونی آلفری (نویسنده انگلیسی) از همکاری بسیار نزدیک این شخص با نازی‌ها و تامین مهم‌ترین نیازهای لجستکی آنها مخصوصا آهن که معادن آنها در سوید زیاد بود، نامبرده شده است.

نفوذ سرمایه‌داران بر علم همه چیز را به فساد و تباهی کشیده است. شاید این جنگ تبلیغاتی باعث گردد تا بسیاری از دروغ‌ها و جنایات افشا بشوند.

آینده روابط روسیه با اسرائل چگونه خواهد بود!

پیش بینی آینده روشن میان اینها دور از انتظار است.

   با مسائلی که پیش آمده و اینکه روسیه دست یهودیان صهیونیست در داستان اکراین برعلیه خود را به وضوح می‌بیند. همچنین با توجه به آنچه در این نوشته آورده شد که منافع آنها به شکل بسیار سختی با هم برخورد کرده است؛ نشانه‌ای از آینده روشن در روابط خوب میان آنها دیده نمی‌شود. هرچند هردو می‌دانند که ضربه‌های سختی در این جدال خواهند خورد ولی کار آنچنان گره خورده است که باز کردنش آسان نیست.

   سوای جنگ گرم و تحریم‌های سنگین برعلیه روسیه، دستور بلوکه کردن چند صد میلیارد دلار پول روسیه و دادن آن به اکراین چیز ساده‌ای نیست و روسیه می‌داند که این پول‌ها در بانک‌های یهودیان صهیونیست (صاحبان اسرائل) است.

   بطور قطع زمانیکه روسیه حسابش را با اکراین کمی روشن‌تر کرد، آنگاه برای گرفتن پول‌هایش گزینه نظامی را روبروی آمریکا و همین بانکداران یهودی خواهد گذاشت.

خارج شدن نیروهای روسیه از سوریه

   بهرحال روسیه کم کم دارد در شرایط سختی قرار می‌گیرد که مجبور به تهدید اسرائل شده؛ یعنی موقعیت دادن به ایران را مقابل اسرائل گذاشته است.

   نتیجه سخت‌تر کردن شرایط برای روسیه آن خواهد بود که نیروهایش را از سوریه خارج و به اکراین بیاورد. با این عمل دست ایران در برابر اسرائل بسیار باز می‌شود.

   از همه مهتر دست اسرائل و غرب بسته می شود. زیرا یک جبهه جنگ گرم در آن منطقه باز خواهد شد. در چنین شرایطی ایران از شرکت مستقیم در جنگ اجتناب می‌کند. اما  خود نیروهای منطقه و آنهم بیشتر به‌صورت چریکی یا نامنظم زندگی را بر اسرائل سخت و تیره و حتی سیاه خواهند کرد و داستان برای غرب بسیار پیچیده‌تر خواهد شد.

   این مورد حتی می‌تواند به نابودی اسرائل منجر شود زیرا اولا سوریه، حزب‌الله، حماس، ‌حشد شعبی و… و حتی حوثی‌ها نه تنها با استفاده از سلاح‌های پیشرفته ضد هوایی مانع مداخله اسرائل در کشورهایشان می‌شوند بلکه جنگ را به داخل اسرائل خواهند کشاند که در نتیجه باعث فرار بسیاری از تازه یهودی (دینی) شده‌ها می‌شود.

   در چنین شرایطی کشورهای منطقه که (به‌طور کاملا ناشیانه و در بدترین موقع یا شرایط برای اسرائل) با اسرائل روابط برقرار کرده‌اند نیز مجبور به تجدید نظر در روابط خود خواهند شد. زیرا دیگر ابدا توان درگیری را ندارند. کمااینکه همین حالا نیز نشانه‌های آغاز رابطه آنها با سوریه دیده می‌شود.

حمله اتمی اسرائل به ایران

   توجه شود که اگر نیروهای غربی بخواهند وارد منطقه بشوند که تهدید نظامی جدی برای ایران باشند و کار به جنگ کلاسیک آنها با ایران بکشد و مخصوصا تهدید اتمی اسرائل پیش بیاید، آنگاه ایران شرط دریافت سلاح‌های اتمی و … را مقابل روسیه خواهد گذاشت که احتمالا در مذاکرات‌های پیشین راجع به آنها صحبت کرده‌اند. روسیه نیز می‌داند در چنان شرایطی شکست ایران (حتی مصالحه ایران با غرب و رها کردن روسیه)، شکست او نیز خواهد بود.

البته ایران نیز می‌داند که مصالحه با غرب واقعی و دایمی نخواهد بود و به‌مجرد اینکه  غرب تکلیفش را با روسیه روشن کرد، سراغ ایران خواهند آمد.

من در یکی از نوشته‌های قبلی اشاره داشتم که احتمال دادن سلاح‌های اتمی به ایران از جانب بعضی کشورها هست.

وضعیت سایر کشورهای مخالف غرب

کشورهای موافق غرب اکنون کاملا متحد شده‌اند هرچند بزوی  باید شاهد شکاف در میان‌ آنها بود. اما مخالفان غرب هنوز متحد نشده‌اند و به‌صورت متشکل و یکپارچه حرکت نمی‌کنند. کره شمالی، ونزویلا، نیکاراگویه … و مخصوصا کشورهای عضو اتحادیه شانگهای هنوز وارد کار نشده‌اند. چنانچه آنها بتوانند متحدانه عمل بکنند نتیجه کار به سرعت مشخص می‌شود. آنها می‌توانند کار را ابتدا با ایجاد بانک و مبادلات ارزی و تجاری و صنعتی شروع بکنند.

وضعیت شرق ایران:

   غرب سعی کرد با برداشتن عمران خان از ریاست جمهوری پاکستان و ایجاد جنگ میان پاکستان، افغانستان و ایران یک جبهه جدید برای تضعیف این کشورها و در نتیجه تقویت اسرائل ایجاد بکند؛ ولی با هشیاری ایران این توطئه شکست خورد.

   مسلما نوشته‌های آگاهی دهنده من در این ماجراها تاثیر زیادی داشته است. زیرا به غیر از ایرانیان محققان و تیوریسین‌های بسیاری کشورهای دیگر نیز آنها را می‌خوانند.

خطر نابودی اسرائل جدی است!

   با توجه به آنچه که فقط اندکی از آن در اینجا آورده شد، دیده می‌شود که جنگ اکراین بیشتر از همه اسرائل و موجودیت‌اش را به چالش کشیده است.

  حال اگر اسرائل بخواهد، روسیه در سوریه بماند تا خطر نابودی‌اش توسط ایران و نیروهای منطقه از میان برود؛ باید برغرب فشار بیاورد تا از مواضع خود کاملا عقب نشینی بکنند، یعنی تحریم‌ها را بردارند و شکست خود را بپذیرند. در این‌صورت خود اسرائل نیز پذیرفته است که آنچه  “لاواروف” در باره هیتلر گفت و آنچه خود به شکلی بسیار غیر سیاسی یا احمقانه گفت (یهودی بودن هیتلر یعنی کشتن یهودیان به دست یهودیان) را پذیرفته است.

ضمنا باید از ایجاد اسرائل دوم در اکریان چشم پوشی بکند.

   باید توجه کرد که این خطر جدی برای موجودیت اسرائل، به‌واسطه طرح‌های خود یهودیان صهیونیست ایجاد شد.

دو دستگی و اختلاف نظر در حد تضاد آشکار و بسیار بزرگ‌ (در حد آشتی ناپذیر) در میان یهودیان به شکست آنها بیشتر از هر نیروی خارجی کمک می‌كند. مخصوصا هرچه جنگ در اکراین بیشتر ادامه پیدا بکند شکاف میان آنها و در نتیجه درون اتحاد غرب بیشتر خواهد شد.

   در اینجا نیز با توجه به آنچه در ابتدای مطلب آمد، باید اسامی افراد حقیقی پشت پرده مانند خاندان روچیلد و امثالهم را نام برد و نه نام چیزهای غیر مشخص مانند آمریکا، اسرائل و… این وظیفه  روسیه، ایران، چین، هند، ونزوی، کره شمالی … است.

   این ثروتمندان بین‌المللی که برای منافع بیشتر، جهان را به آتش کشیدند و می‌کشند باید محاکمه بشوند و ثروت آنها برای جبران خسارات مالی وارده بر مردم مصادره بشود.

غرب در تنگنا قرار گرفته و بعضی از آنها سعی می‌کنند پای چین را هم به ماجرا بکشاند. اما در این مورد میان‌شان شکاف است و نمی‌توانند به اجماع برسند.

کاری که ایران کرد!

   ایران در وضعیت سخت محاصره اقتصادی و زیر حملات نظامی اسرائل در سوریه (که روسیه مخالف پاسخ‌گویی ایران می‌شد)؛ همچنین اعمال تروریستی اسرائل در ایران، کار عملی زیادی نمی‌توانست بکند. در نتیجه صبر، دفاع آگاهانه و هشیارانه، فرار از جنگ و درگیری مستقیم و درگیری‌های منطقه‌ای که غرب پشت آن بود/هست را پیشه کرد. ولی مترصد موقعیت و گسترش اختلافات درونی غرب بوده و هست.

هنوز هم برای صبر جا هست، ولی شاید زمان خیلی تنگ شده باشد. شرایطی است که به هشیاری سیاسی بسیار زیادی نیاز دارد.

   اسلامیون حاکم بر ایران به دلایل مشخص نمی‌خواهند/ نمی‌توانند با اسرائل کنار بیایند.

 از چند سال پیش نوشتم:

   ایران می‌تواند جهان را تغییر بدهد؛ همانطور که کشور کوچک مقدونیه شاهنشاهی بزرگ ایران را سرنگون کرد، اکنون نیز قدرت کوچکی در جهان بنام ایران، می‌تواند با بازی درست در بازی‌های سیاسی جهان، آن داستان را تکرار بکند.

    حال با توجه به مجموعه آنچه پیشتر نوشتم (در خصوص تغییر قدرت در جهان) که تماما درستی خود را ثابت کردند،‌ می‌توان آینده دیگری را برای جهان دید.

چرا غرب تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند؟
   اینکه غرب با تمام قوا تحریم‌هایی را بر روسیه اعمال می‌کند که به نوعی خراب کردن تمام پل‌های پشت سر است جای سوال دارد. همیشه سعی می‌شود تا راهی برای صلح و بازگشت به شرایط آرام/ قبلی باقی گذاشت، مگر اینکه هدف درگیری بی بازگشت باشد.

عاقبت این روشی که غرب پیش گرفته، بسیار خطرناک است و همانطور که نوشتم ممکن است به رو در رویی اتمی بکشد که ایران نیز ممکن است مجبور بشود در این جنگ وارد شده و او نیز دارای بمب اتمی بشود و…

   چنین جنگی برنده‌ای نخواهد داشت، حتی همان سرمایه‌دارن بزرگ که این جنگ ها را براه انداخته‌اند و خود در خانه‌های امن مانده اند، بازنده خواهند بود.

جایزه صلح نوبل امسال باید به کمیته صلح نوبل داده شود!

   اکنون همه مردم شاهد هستند که تمام شعارهای به اصطلاح انسان‌دوستانه و صلح طلبانه غرب دروغی بیش نبود. شاهد هستیم که همین سوید که مظهر صلح طلبی است و همراه نروژ جایزه صلح نوبل را می‌دهند نه تنها صحبتی از صلح نمی‌کنند بلکه دایم بر طبل جنگ می‌کوبند و در حالیکه احتمال جنگ بزرگ جهانی و استفاده از بمب اتمی می‌رود  می‌خواهند به پیمان نظامی ناتو به پیوندند. یعنی چنانچه جنگ فراگیر شد آنها نیز در آن شرکت کنند و سهمی در کشتار مردم کشورهای طرف جنگ با ناتو و همچنین در کشته دادن مردمان کشور خودشان،‌ داشته باشند.

   البته در این میان امثال والنبری و سایر سرمایه‌داران بزرگ که حامیان اصلی جنگ‌ها هستند و جایزه نوبل نیز زیر کلید آنهاست، در خانه‌های مقاوم در برابر بمب اتمی، به عیش و نوش و خندیدن بر حماقت مردمانی که احمقانه دنبال منافع آنها، خود را به کشتن می‌دهند، مشغول خواهند بود.

   تصمیم گیرندگان جایزه صلح نوبل، هیچ اقدام واقعی برای صلح از خود نشان ندادند بلکه برعکس. مسلما این افراد در سازمان‌های وابسته به سرمایه‌داران بزرگ در جهت منافع آنها در حال برنامه‌ریزی هستند. جایزه آنها نیز لایق خودشان است.

۳ مای ۲۰۲۲

۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

نگاهی فلسفی به دادگاه و قضاوت

   برمبنای آخرین خبر از دادگاه حمید نوری، دادستان سوید تقاضای زندانی طولانی مدت (ابد) برای او به اتهام یا جرم شرکت در قتل عام زندانیان سیاسی کرده است.

   چقدر خوب می‌شود که در صورت اثبات انجام این جنایت از جانب حمید نوری، این حکم اجرا بشود و البته بسیار بهتر و عالی‌تر می‌شود که برمبنای انسان‌دوستی و حقوق بشر، کشورهای خارج از حیطه غرب نیز امثال چنین افرادی را که در سراسر جهان صدها هزار نفر را به قتل رساندند و مخصوصا عاملان و‌ دستور دهندگان (مقصران اصلی) اعم از روسای جمهوری (امثال جورج بوش و…) یا نخست وزیران کشورها (امثال تونی بلر و..) و همچنین روسای آنها (روچیلدها و…) که عاملان اصلی هستند را در صورت سفر به کشورهایشان دستگیر و محاکمه بکنند. این می‌تواند آغازی خوب برای اصلاح جهان از جنایتکاران بین‌المللی باشد.

   اگر چنین بشود سوید تخم خوبی کاشته است. البته و صد البته این مسیولیت خود سوید است که به‌عنوان پایه‌گذار و تخم‌گذار در ادامه و شروع (در واقع شروع واقعی از این مرحله خواهد بود) به سراغ دیگران برود و مثلا پرونده جنایتکاران کاملا مشخص (افرادی که نام بعضی آنها آورده شد) را به جریان بیندازد. زیرا بعضی از آنها در اروپا هستند و شامل قوانین جزایی اروپا می‌شوند. وگرنه مارک گروکشی سیاسی و انتخابی بودن این پرونده قویتر خواهد بود، هرچند جنایت و کشتار زندانیان توسط این شخص واقعی باشد. یعنی اینکه هدف سوید انسانیت نیست بلکه شروع کاری برای مبادله زندانی و… و در نتیجه سواستفاده از ماجرای کشتار زندانیان و به بازی گرفتن مردمان از جمله آن ایرانیانی که برای محاکمه این شخص نیرو گذاشتند. این چنین بازی دادن‌های سیاسی یعنی مردمان را فریب دادن و یا اینکه مردمان را بی عقل و بدون دانش سیاسی به حساب آوردن‌‌ یعنی بدترین و ضد انسانی‌ترین قضاوت (و نوعی نژادپرستی) که باید خود این دادگاه را بابت چنین تفکر و رفتاری به دادگاه کشید.

سال ها پیش نوشتم:

   در هر انقلابی خشونت و جنایت براه می‌افتد. پس از انقلاب ایران؛ هم رژیم و هم اپوزیسیون هردو اشتباهات و جنایاتی کردند، حال یا باید همه محاکمه بشوند و یا همه همدیگر را ببخشند.

خود من در موقعیت‌های مختلف (از جمله نظامی) بودم. افتخارم این است که اولا با تمام ناآگاهی در همان اوایل انقلاب، اما می‌دانستم که نباید کشتار کرد و جلوی چند جنگ را گرفتم و در خارج نیز در مواردی جلوی خشونت و حتی جلوی جنگ داخلی را با انتشارات مقالات توضیحی گرفتم. هرچند اشتباهاتی هم داشتم اما چقدر خوشحالم که دستم به خون کسی آغشته نیست و از طرفی چون جلوی خون‌ریزی را هم گرفتم و اکنون نیز در چنین راهی قدم می‌زنم وجدانم کاملا آسوده است.

   اما مردمان هر کشوری باید یاد بگیرند که مسایل‌اشان را خودشان حل بکنند. در سوید از نظر فرهنگی انتقاد از کشور در مقابل دیگران جایز نیست.

   کشورهای غربی آنقدر جنایت کرده‌اند که آب دریاها نیز برای پاک‌کردن دست‌هایشان کافی نیست، و شور بختی آنجاست که اینها هم اکنون نیز حاضر به پایان دادن به جنایات‌شان در جهان‌ نیستند. نمونه آن قربانی کردن اکراین برای اسراییل و جنگ اخیر است. جنگی که در پشت آن ایجاد اسراییلی دیگر بود. نکته‌ای که پیشتر اشاره کردم و‌ هر‌آنچه گفتم هر روز بیشتر آشکار می‌شود مخصوصا تقابل روسیه با اسراییل که همین امروز کاملا آشکار شد.

   پناه بردن به رییس مافیا برای مبارزه با مافیای کوچک، نادانی فرد را نشان می‌دهد زیرا نمی‌داند که در اصل دارد منافع مافیای بزرگ را تامین می‌کند و این مافیای بزرگ نه از روی انسانیت بلکه برای اینکه رقیب را بیرون کرده و این مراجعه کننده را بنده و برده و عامل خود بکند وارد کار می‌شود.

   در خصوص سوید داستان مبادله آن شخص ایرانی-سویدی گرفتار در ایران است و مبادله و نه انسانیت. سوید کاملا در چنگ صهیونیستها است.

دوم مای ۲۰۲۲

دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

عاقبت رهبران فراری به غرب

   هر نیروی مخالفی که در کشور خود دارای هر مقامی حتی بالاترین (شاه، رییس جمهوری، نخست وزیر، مقامات امنیتی و…) بوده و به دلایلی (سیاسی) به غرب آمده با هر مقدار ثروت که حداکثر به چند میلیارد دلار برسد که هیچ به حساب نمی‌آید و تازه آنهم در بانک‌های حاکمان بر غرب و‌ در اختیار آنهاست، به هیچ چیزی گرفته نمی‌شود. مگر اینکه نوکری حاکمان غرب را بپذیرد و قبول کند بازیچه دست آنهاست، آنگاه حداقل ممکن است ثروتش را حفظ بکند. ولی اگر کسی در موضع مخالف غرب بماند با انواع فشارهای آشکار و بیشتر پنهان روبرو می‌شود و بسته به نوع عملکردش باید تا پای دیوانه شدن و یا مرگ حساب بکند.

   غرب در دست چند سرمایه‌دار بزرگ است که در ابتدا برای حفظ ثروت و قدرت، همین مردمان غرب را اسیر و برده و آدمکش کرده‌اند، پس رحمی به دیگران ندارد. و انسانیت و بشردوستی در برنامه حاکمان غرب ابدا جایی ندارد.

نکته:

   در این عصر، در هرکجای جهان در مقابل قدرت و ثروت بایستید نابودتان می‌کنند، غرب ثروتمندتر و قدرتمندتر است پس امکاناتش برای نابود کردن مخالفین بسیار فراتر از آنست که در ذهن مردمان سایر کشورها بگنجد.

اضافه:

   در خصوص بالاترین مقامات یک کشور که به غرب فرار می‌کنند اینچنین است که آنها توسط نیروی دیگری برکنار شده‌اند و در نتیجه مجبور به فرار. با کمی دقت می‌بینند که نیروی جدیدی که برکشور حاکم شده توسط همین غربی‌ها سرکار آمده است و حالا خودشان به غرب آمده‌اند تا شاید غرب آنها را دوباره جایگزین بکند. این حقارت آشکار و آگاهانه است.

   استثنا طالبان است که توسط روسیه، چین، ایران، پاکستان و قطر سرکار آمد و… و اکنون غرب در تلاش است تا منطقه را دوباره به آتش بکشد. این استثنا نشانه تضعیف قدرت در غرب است و اینکه قدرت در جهان در حال تغییر است. جنگ اکراین نیز در همین راستا است.

توضیح:

   در هنگامه کشتار زندانیان سیاسی در ایران، احساس خطر کرده از ایران فرار کردم. اما شاید هنوز یک سال از سکونتم در سوید نگذشته بود که به این نکات پی‌بردم حتی در یک مورد که پیش آمد در نامه‌ای به مسیولین سوید نوشتم: شما با دروغ‌هایتان ما را فریب دادید و… اینجا آن نیست که تبلیغ می‌کنید و ما را وادار کردید تا به شیوه‌های مبارزاتی غلط و مخصوصا خشن و جنگ‌طلبانه که خودتان می‌خواستید رو بیاوریم.

   بی دلیل نبود و نیست که طی ۳۳ سال زندگی در سوید ابدا در هیچ رای‌گیری شرکت نکردم. زیرا همه آنها کاذب هستند و نمی‌خواستم و نمی‌خواهم دلقک یک سیرک باشم.

توصیه:

    حاصل تجربه حداقل ۵۰ سال زندگی سیاسی و حتی نظامی و… و اکنون فلسفی من به مردمان جهان آنست که فریب قدرت‌های بزرگ و حاکمان جهان را نخورند.

   برای خواسته‌های اجتماعی و سیاسی نیاز به فلسفه‌ای (فکر پایه‌ای و اساسی) است و تشکیلاتی واقعی در جهت منافع عموم. من این فلسفه را ارایه داده‌ام و در نوشته‌هایم که در سایتم و کتاب‌هایم نشر شده، قابل خواندن است.

   بدون داشتن فلسفهای درست، حرکات کور بوده و مسلما غلط و قابل اداره از جانب قدرتمندان و ثروتمندان است.

یکم مای ۲۰۲۲

اردیبهشت ۱۴۰۱

حقارت چیست؟

آیا کسانیکه حقیر بودنشان‌ را نمی‌بینند خوشبخت‌اند؟

آیا کسانیکه نگاه‌های حقیرانه به خود را نمی‌بینند و یا نمی‌فهمند خوشبخت‌اند؟

آیا این نوع خوشبختی با حماقت رابطه دارد؟

   وقتی انسان می‌بیند در کشوری (سوید) و منطقه‌ای (غرب) زندگی می‌کند که بر مبنای کتابی که مقدس می‌نامند (انجیل) و قسمتی که نوشته یهودیان است،‌ فقط یهودیان انسان هستند و بقیه از جمله خود او سگ کثیف نامیده می‌شوند که باید ته مانده خوراک یهودیان را بخورند و در عمل نیز همه مردم، دولت، کلیسیا، شاه، ارتش، پلیس و.. همه نوکران یهودیان (صهیونیست) به حساب می‌آیند احساس بسیار بدی به او دست می‌دهد.

بدتر اینکه مردمان این سگ کثیف نامیده شدن را نمی‌بینند، و بدتر از آن کسانیکه دیده‌اند و می‌دانند و آنرا پدیرفته‌اند و باعث آن می‌گردند که مردمان سگ کثیف بودن را در عمل بپذیرند، این نکته بیشتر انسان را نگران انسانیت می‌کند.

انسانی که برای خودش شخصیت و احترام قائل است از زندگی در چنین جوامعی ابدا احساس خوش‌آیندی ندارد.

در این میان آنهاییکه خود را دانشمند و بدتر از همه فیلسوف می‌نامند و باعث شستشوی مغزی همه مردم می‌شوند از مردمان عادی بسیار حقیرترند. شرم بر این مردمان باد که ضد عقل، فلسفه و انسانیت حرکت می‌کنند. از آنها بدتر یا احمق کسانی هستند که در دانشگاه‌های سایر کشورها (مخصوصا اسلامی) نشسته‌اند و کتب این شارلاتان‌ها را به عنوان افکار برجسته و ارزشمند فلسفی در کله دانشگاهیان می‌کنند و بدینترتیب زمینه دروس علوم انسانی و در نتیجه قوانین کشورهایشان را می‌سازند.

اینهمه کور چشمی و ادعای فهم و کمالات کردن؟؟؟؟

اینهمه پذیرش حقارت از جانب بعضی به اصطلاح عالم، دانشمند، رهبر روحانی، انسان دوست و فیلسوف؟؟؟

پذیرش حقارت آگاهانه پست‌ترین‌هاست!!!

برای انسانی که ادعای علوم بسیار پیشرفته را دارد ولی هنوز در فهم کمترین نکات بسیار عقب مانده است، شرم‌آور است؟؟؟

اینها شرم بشری است!!!

   دیروز دوستی یونانی که تحصیلات بسیار بالایی دارد من را دید و علاقمندی به صحبت نشان داد و از انجیل دفاع کرد و از دوستانش که پرفسورهایی در دانشگاه‌های مختلف جهان بودند سند می‌آورد و.. و در نهایت گفت اگر جهان بر مبنای انجیل حرکت کند به انسانیت و…می‌رسد.

گفتم‌: ابدا چنین نیست و آن دو آیه انجیل در کتب متی و مرقس را یادآور شدم. آن آیات را کاملا می‌شناخت و می‌دانست درست می‌گویم. پس از یکی دو دقیقه از همه چیز خالی شد. احساس سرگشتگی را در او دیدم. با حالتی پژمرده از اینکه اینهمه سال کور بوده و این جمله بسیار زشت و ضد انسانی را بی اهمیت گرفته بود، گفت: حالش خوب نیست و باید برود.

   وقتی انسان می‌بیند که سیاست کشورهای غربی برپایه سگی کثیف بودن، سگ‌ یهودیان بودن و خوردن ته مانده خوراک آنها نهاده شده است از همه چیز اینجا حالش بهم می‌خورد. زیرا می فهمد که هیچ چیز اینجا که برپایه چنین تفکری بنا نهاده شده است انسانی نیست، بلکه پرده‌ای بر روی واقعیات کشیده شده است. و در پشت آن دارند به انسان‌ها به چشم سگی کثیف و بی ارزش نگاه می‌کنند.

تمام تلاش‌های من و تمام زندگی‌ام صرف آگاهی دادن و نشان دادن انسانیت و حقوق برابر انسانی است.

من شکایت رسمی خودم را به پلیس سوید داده ام و خواستار برداشتن این آیات‌شرم‌آور و ضد انسانی از انجیل و معذرت خواهی رهبران کلیسیا از همه انسان‌ها شده‌ام.

۲۶ آپریل ۲۰۲۲

۶ اردیبهشت ۱۴۰۱

فیلسوف دارای مکتب مستقل

حسن بایگان

تفاوت میان یهودی با یهودی و با اسرائلی

   یکی از نکاتی که باعث سردرگمی تقریبا همه مردمان حتی خود یهودیان شده همان یهودی و یهودی است.

   بگذارید در همین ابتدا با یک مثال شروع کنم زیرا حساسیت موضوع بهتر روشن می‌شود.

   چند سال پیش به تانزانیا رفته بودم. در همان روزهای اول، یک شب از مسیر خلوت مسکونی به‌طرف محل اقامتم می‌رفتم  که دیدم یک وانت بار تقریبا نو ایستاده، مملو از خربزه است و چند نفر هم برای خرید آنجا هستند. من هم هوس کردم یکی بخرم نوبت که به من رسید فروشنده که مردی میان سال چشم آبی با یک شلوار جین نو، لباسی تمیز، شیک و تیپ کاملا اروپایی بود چیزی به من گفت. متوجه نشدم به انگلیسی پرسیدم چه گفتی؟ یکه خورد و گفت: من فکر کردم یهودی هستی عبری حرف زدم. پرسیدم: مگر شما عبری بلد هستی؟ گفت بله یهودی هستم. گفتم مقصودت از یهودی چیست؟ گیج شده بود. کمی توضیح داده گفتم: شما با چشمان آبی و تیپ بلوند اروپایی نمی‌توانی یهودی نژادی باشی باید یهودی دینی باشی. بیشتر گیج شد. گفتم یهودی نژادی یا اصیل عرب است و… بعد از دو سه دقیقه صحبت گفت‌: کاملا گیج شده‌ام نمی‌دانم کی هستم و چه بگویم. من نیز بیشتر از آن ادامه ندادم در حالیکه می‌دیدم تمام سقف آسمان روی سرش خراب شده است و تازه پس از سالها متوجه نکته‌ای شده که ابدا به آن فکر نکرده بود.

   این داستان خیلی عادی است و می‌توان صدها هزار یهودی اینچنینی را در هرکجا دید.

البته این نمونه را در سوید و بسیاری مکان‌ها دیده‌ام ولی این یکی برایم خیلی جالب بود مخصوصا که تیپ آن شخص در آن کشور  فقیر به خربزه فروش نمی‌خورد! او حداقل می‌توانست یکی دو نفر را با پولی بسیار کم به کمک بگیرد که حتی  خطرات کار برای خارجی‌ها با آن تیپ و در آن موقع شب را نیز کم می‌کرد.

کسی چه می‌داند شاید زیر خربزه ها چیز دیگری بود و هدف نیز چیز دیگری غیر از خربزه فروشی!

بدترین نوع شستشوی مغزی

   بدترین نوع شستشوی مغزی را ادیان (همه ادیان بدون هیچ استثنایی) انجام می‌دهند، ولیکن در میان یهودیان پیچیده‌گی‌های خاصی دارد و رهبران مذهبی- سیاسی از این سردرگمی سوءاستفاده‌های زیادی می‌کنند. حداقل آنست که وقتی شخصی را به دین یهودی در می‌آورند آن شخص نمی‌داند که فقط  از نظر دینی یهودی شده است و میان پذیرش دین و نژاد یا قومیت تفاوت است و به قول آگاهان یهودی، ریشه یا اصل او به ابراهیم نخواهد رسید.

یهودی دینی و یهودی نژادی

   راجع به این موضوع پیشتر مفصل نوشته‌ام اما، احتمال اینکه افراد زیادی آنها را نخوانده باشند هست و چون در اینجا می ‌خواهم به تفاوت با اسرائلی و بعضی نکات دیگر بپردازم در نتیجه اشاره به اینها لازم می‌باشد.

یهودی نژادی

   بر مبنای عهد عتیق (تنها منبعی که در خصوص تاریخ یهودیان هست)، پس از بازگشت از مصر به رهبری موسی، آنها هنوز یهودی نامیده نمی‌شدند. آنها پس از قتل عام مردمان ۵ شهر که بدترین کشتار تمامی تاریخ بشر در همه نقاط جهان است، ساکن آنجا می‌شوند. بنابر نوشته عهد عتیق، آنها ابتدا از شهر اریحا شروع می‌کنند و به غیر از یک فاحشه که به آنها در جاسوسی کمک کرده بود همه مردمان و حتی حیوانات را می‌کشند. در عهد عتیق آمده آن چهار شهر دیگر را نیز بهمین ترتیب کشتار کردند. و بدین‌ترتیب ساکن آنجا شدند که اکنون ادعای مالکیت‌اش را دارند. (عهد عتیق، صحیفه یوشع).


   آیا با چنین کشتار و شیوه تسخیر یک سرزمین، می‌توان پس از چند هزار سال ادعای مالکیت داشت؟

اگر پاسخ آری است! پس بسیاری دیگر هم می‌توانند ادعاهایی بر مبنای هزاران سال پیش را مطرح و عمل بکنند.

   سپس بدون اینکه در عهد عتیق توضیح کافی وجود داشته باشد نوشته شده که ۱۰ سبط از ۱۲ سبط سکونت گزیده در آنجا از بین می‌روند. از آن پس آنها نام یکی از ۲ سبط باقی مانده (یهودا) یعنی یهود را می‌گیرند.

   یهودی نژادی، عرب است. عرب نیز به معنی  بادیه نشین یا بدوی می‌باشد. بهمین دلیل است که محدوده‌ تعیین شده برای آنها در عهد عتیق، میان آب‌های جاری ( رودخانه‌ها) و دریا است.

   از زمانیکه از رودخانه‌ای عبور می‌کنند یعنی سنت را می‌شکنند، عبری یعنی عبور کرده (زبان یهودیان از زبان‌های عربی است) خوانده می‌شوند. البته این عبور آسان نیست زیرا پس از آن یعقوب مورد حمله خدا (بعضی می‌گویند فرشته خدا) واقع می‌شود که چرا سنت شکنی کرده است و… داستانش در عهد عتیق هست. پس از آن به مصر می‌روند و در بازگشت آن جنایات فجیع را بر سر ساکن سرزمین فلسطین که یونانی، کنعانی و… بودند، می‌آورند.

   فاجعه بار و شرم آور اینکه هنوز این جنایات مقدس نامیده می‌شوند. آنها را در کتابی جمع آوری کرده و مقدس می‌نامند (جنایات مقدس) و سرمشق اعمال این مردمان شده است؛ پس می‌توان رفتار این مردمان با چنین راهنمای مقدسی را حدس زد.

متاسفانه تعداد داستان‌های جنایات بس وحشتناک در این کتاب بسیار زیاد است.

سیستم فکری بهترین‌ها و بدترین‌ها هستند.

   ریشه یهودیان نژادی با اعراب و مخصوصا محمد پیامبر مسلمانان یکی است و بهمین دلیل داستان‌های عهد عتیق و افسانه‌های آن که مربوط به کل منطقه و از جمله اعراب است، توانست گسترش بیابد مخصوصا که این داستان‌ها از زبان محمد در قرآن آمده است.

یهودی دینی

   پس از آزادی آنها از دست مردمان “باب ئل” (باب ئل یعنی دروازه خدا، همین نام ئل یا خدا را یهودیان از آنها گرفتند و اسرائل، میکائل و… را ساختند و می‌شود فهمید که کلمه اسرائل نیز ریشه در این قومیت ندارد. ضمنا همین ئل به ال و الله تبدیل شد) توسط کوروش هخامنشی، بعضی از آنها به سرزمین فلسطین بازگشتند (توجه شود که در خود عهد عتیق نیز نام آن سرزمین فلسطین آمده است) ولی تعدادی از آنها همانجا در باب ئل و مناطق ایرانی نشین ماندند. بسیاری از آنها در مردمان محلی مخلوط شدند و گذشته قومی را رها کردند. بسیاری مردمان محلی (حتی در حوزه پادشاهی ایران) نیز دین آنها(یهودیت) را پذیرفتند در حالیکه از نظر ملیتی یا کشوری وابسته به کشوری دیگر بودند.

نکته: در آن زمان کشوری مخصوص یهودیان وجود نداشت.

   به‌عنوان مثال مردمانی از سراسر جهان تا اندونزی، مالزی، کشورهای آفریقایی … را در نظر بگیریم که به دین اسلام گرویدند،‌ اما وابستگی قومی یا کشوری دیگری به غیر از عرب و عربستان داشتند و دارند.

   در خصوص سایرین مانند مسیحیان، بودائیان، هندوان و… نیز داستان بهمین شکل است. مردمانی وابسته به یک کشور یا قوم یا… ولی دارای دینی که ممکن است از هرجای جهان و از هر ملتی یا قومی سربرآورده باشد.

اسرائلی

   چند دهه پیش سرمایه‌داران بزرگ یهودی صهیونیست برای انجام بعضی کارهای خاص و پنهان کردن آنها از دیگران، با اشغال سرزمینی که تا آن زمان در همه جای جهان فلسطین نامیده می‌شد و هنوز هم جا دارد که آن را فلسطین نامید، کشوری جدید به نام اسرائل را ایجاد کردند.

   در فلسطین تعدادی یهودیان نژادی وجود داشتند اما بسیار اندک بودند. سرمایه داران بزرگ صهیونیست ساکن در غرب با کشتن یهودیان اروپا (این کار را با نام هیتلر انجام دادند) وادارشان کردند تا به فلسطین بروند زیرا آنها حاضر به ترک اروپا نبودند. با این ترفند جنایتکارانه جمعیت یهودیان را بالا بردند. البته در میان همین یهودیان اروپایی نیز بیشترین آنها یهودیان غیر نژادی بودند.

   اما باز هم جمعیت آنها نسبت به فلسطینیان کم بود پس تعداد بسیار زیادی از مردمان مختلف را به دین یهود دعوت کردند و با وعده‌های مختلف و فریب آنها را از لحاظ دینی یهودی کردند و به اسرائل فرستادند.

صهیونیسم و صهیونیست

صهیونیسم جریان سیاسی خاصی از یهودیت است.

صهیونیست مردمان معتقد به آن تفکر (صهیونیسم) هستند.

    همانند مسلمانان که بیشتر از هزار فرقه شده‌اند، یهودیان و مسیحیان نیز به فرق زیادی تقسیم شده‌اند. خوشبختانه مسلمانان از حدود هزار سال پیش کتبی در خصوص این جدائی‌ها و دلایلش نوشته‌اند که البته دلیل رشد عقل و فلسفه نیز شد. در دهه ‌های اخیر نیز جمع‌بندی فرق مختلف اسلامی با توضیحات عقاید آنها در دائره‌المعارف‌هایی منتشر شده‌ است. ولی در خصوص یهودیان و مسیحیان هرچه تلاش کردم چنین کتبی را بیابم موفق نشدم. حتی از کتابخانه‌ها سراغ گرفتم که قاعدتا می‌بایست آن‌را در هر کجا باشد بیابند ولی نبود تا بیابند.  سراغ کتابفروشی اختصاصی انگلیسی زبان رفتم آنها نیز چیزی نیافتند در حالیکه با همه جهان ارتباط دارند. چرا چنین است خود سئوال بزرگی می‌باشد که البته نباید آن‌را با دید مثبت دید بلکه کاملا برعکس یک مخفی کاری آگاهانه است یعنی ترس از افشا ضعف‌ها، ترس از آگاه شدن مردمان از واقعیت‌ها و… پس می‌خواهند مردمان را در نادانی نگهدارند؛ در حالی‌که بیشترین تحقیقات در خصوص مسلمانان را همین مسیحیان و یهودیان انجام داده‌اند تا بدین‌ترتیب به‌راحتی میان این مردمان تفرقه و جنگ بیندازند.

   اما مسلمانان به‌واسطه غرور احمقانه برتری دانستن دین‌شان از عقل و مطالعه و تحقیق در مورد سایرین بدور افتادند، پس هیچ‌ کاری در میان مسیحیان و یهودیان نتوانستند بکنند.

   به جرات می‌گویم؛ اولین کسی که به مطالعه و تحقیقات جدی و آکادمیک در خصوص ادیان غیر از اسلام نیز پرداخت و بسیاری مسائلی را مطرح کرد که دیگران را هشیار نمود و مخصوصا رژیم اسلامی ایران را وادار به تحقیق کرد، من بودم با نوشته‌هایم. بی‌دلیل نیست که یهودیان حکم قتل من را صادر کردند و توطئه‌های زیادی برای ضربه زدن به‌من چیدند که در بعضی موفق هم شدند.

   بهرصورت هر یهودی را نباید صهیونیست دانست بلکه بعضی کاملا مخالف صهیونیسم  هستند.

   اما اینکه ترس از فشارهایی که به‌واسطه یهودی بودن بر آنها آمده، ممکن است بسیاری را به این نتیجه رسانده باشد که باید کشوری داشته باشند، شاید آنچنان واقعی نباشد. زیرا:

اول اینکه بسیاری از داستان‌های جنایت در حق یهودیان واقعی نیست.

   دیگر اینکه بسیاری جنایات اخیر مخصوصا در جریان جنگ‌های جهانی قرن گذشته توسط خود یهودیان صهیونیست یعنی سرمایه‌داران بزرگ، بناحق بر این بیچارگان اعمال شد تا آنها را مجبور به مهاجرت به سرزمین اشغالی بکنند.

   سوم اینکه خود یهودیان نیز در طول تاریخ جنایات بزرگی انجام دادند و فقط این نبوده که در حق آنها جنایت شده و اینها مردمانی بسیار آرام، صلح طلب و … بوده‌اند. اتفاقا اگر بپذیریم که سیستم فکری که توسط کتب مخصوصا کتبی که مقدس نامیده می‌شوند، راهنمای هر شخص یا گروهی از مردمان می‌شوند، باید بدانیم بدترین کتاب که درس‌های جنایات ضد بشری را می‌دهد “عهد عتیق‌” است، تا حدی که من پیشتر خطاب به سازمان ملل نوشتم این کتاب مملو از دستورات جنایی و جاسوسی و… باید ممنوع بشود و فقط در اختیار محققین باشد. اینکه عهد عتیق چنین کتابی است را اکثریت مسیحیان قبول دارند.

نکته:

هم اکنون ثروتمندترین سرمایه داران یهودی (صهیونیستی) اصالتا یهودی نیستند و همین افراد حتی بر یهودیان نژادی ظلم می‌کنند.

مشکلاتی که یهودی شدگان غیر نژادی برای اسرائل ایجاد کرده و خواهند کرد!

   سوای اختلافات میان فرق مختلف یهود که از صدها قرن پیش بوده، یهودی شدگان دینی  دهه‌های اخیر که از کشورهای مختلف، نژادها یا ملیت‌های متفاوت و با ادیان یا عقایدی به غیر از یهودیت بوده‌اند و اکنون آنها را در کشوری بنام اسرائل جمع کرده‌اند به دلائل زیاد روزی به روی این دین و دولت و کشور اسرائل پنجه خواهند کشید و آنرا کاملا نفی و شاید متلاشی بکنند.

   بسیاری مردمان در همه نقاط جهان و از همه ادیان به دین مردمانی که در میان آنها متولد و پرورش یافته‌اند پشت می‌کنند؛ اینان دین رسمی یا فراگیر کشور خود را نفی می‌کنند اما نمی‌توانند شهروندی و تاریخ خود را نفی بکنند.

   لیکن زمانی که یک یهودی شده اروپایی، آسیایی، آفریقایی، آمریکایی از این دین بر‌می‌گردد دیگر دلیلی  جدی یا واقعی برای  ادامه شهروندی اسرائل ندارد زیرا ریشه‌اش چیز دیگری است. مگر اینکه مسائل مادی دست و پایش را کاملا بسته و یا جنایاتی مرتکب شده باشد که هیچگاه نتواند دستش را بشوید و آنها تا مغز استخوان او فرورفته‌اند  و او یک جنایتکار غیرقابل بازگشت شده باشد.

۱۸ آپریل ۲۰۲۲

۲۹ فروردین ۱۴۰۱

اپسالا – سوید       

آیا در غرب دین از دولت جداست؟ آیا در غرب دین از حکومت جداست؟ سکولاریسم در غرب چیست؟

آیا غرب سکولار (جدائی دین از دولت و حاکمیت) است؟

پاسخ صریح، قاطع و بدون هیچ تردیدی منفی است!

   غرب در فریب، کر و کور کردن یا شستشوی مغزی آنچنان موفق بوده که حتی آنانیکه ادعای دانش وسیع سیاسی دارند و عمری را در این راه گذاشته‌اند، فریب داده‌ است.

در غرب دین کاملا حاکم است و دولت‌ها، مجالس و… را هم تعیین می‌کند.

نمونه واضح رئیس جمهوری پیشین آمریکا آقای ترامپ بود که انجیل در دست جلوی درب کلیسیا آنرا تکان داد و با تاکید گفت دنباله رو آنست. ترامپ به کلیسیای اونجلیست وابسته است که بیشترین دعاهای آنها برای یهودیان، صهیونیسم و اسرائل است. تمامی دیگر روسای جمهوری آمریکا، دولت‌هایشان، مجالس و… کاملا مذهبی بودند و هستند.

   حاکمان آمریکا که دولت تعیین می‌کنند ولی خود را پشت پرده مخفی کرده اند یهودیان صهیونیست هستند که در کنار خود مسیحیان صهیونیست را دارند.

   در اروپا نیز اوضاع بر همین ترتیب است. نمونه مشخصی که همه برای سکولاریسم یا جدائی دین از سیاست می‌آورند کشور سوید می‌باشد.

   در سوئد دو جناح در حاکمیت است. یکی یهودیان صهیونیست به رهبری خانواده والنبری می‌باشد که رویهم نصف و شاید بیشتر، از درآمد ناخالص ملی را در دست دارند. دیگری کلیسیای سوید است که صاحب صدها میلیارد دلار سرمایه است. کلیسیای سوید  سرمایه دار بسیار بزرگی است و بهمین دلیل در قدرت و تصمیمات سیاسی، اقتصادی و نظامی دخالت مستقیم دارد. مشاوران نخست وزیر، وزرا و… که در دولت نشسته‌اند و تصمیمات اصلی را به آنها دیکته می‌کنند اکثرا کشیش‌های وابسته به کلیسیا هستند؛ مشاوران غیر کشیش‌ نیز وابسته به کلیسیای سوید می‌باشند.

   والنبری، رهبری مستقیم احزاب دست راستی را دارد و کلیسیای سوید حاکم بر حزب سوسیال دمکرات و جناج چپ است. در نتیجه هرکدام دولت را در اختیار داشته باشند فرقی ندارد و در پشت دولت مذهب قرار دارد یعنی دولتی مذهبی. اما اگر در ظاهر مذهب در سیاست و دولت دخالت ندارد این از آن دروغ‌ها وشگردهای جادوگران یا شعبده‌بازان است که توانسته‌اند خیلی خوب همه را کور بکنند یا فریب یا شستشوی مغزی بدهند.

   انسان می‌تواند زاده کشوری باشد و تمام عمر آنجا زندگی بکند و به خیال خودش با سیاست هم آشنا و… اما با واقعیت پشت پرده کاملا بیگانه و نا آشنا باشد.

فریب دادن مردمان از آن سیاست‌های خیلی زیرکانه سیاسی است.

در غرب حاکمیت دینی؛ دولت دینی و همه چیز را تعیین می‌کند و آنگاه می‌شود حاکمیت!

۱۸ آپریل ۲۰۲۲       

۲۹ فروردین ۱۴۰۱

اپسالا – سوید             

آیا ورزش از سیاست جداست؟ سوید امروز رسما ورزش را با سیاست پیوند زد!

   سالهاست غرب فریاد جدایی ورزش، هنر، فرهنگ و… حتی دین از سیاست می‌زند. اما آیا راست می‌گویند؟

اینکه ایران را در ورزش برای مبارزه نکردن با اسرایل تحریم و تحت فشار گذاشتند با این استدلال که ورزش از سیاست جداست تا چه حد درست است؟!

یک سخن معقول می‌گوید:

انسان‌ها را در شرایط سخت می‌توان شناخت.

   تا زمانی‌ که شخصی یا کشوری در شرایط دیگران قرار نگرفته شعارهای آزادی، بشر دوستی، حقوق بشر، دمکراسی و… می‌دهد، اما باید دید اگر در شرایط آنها قرار داشته باشد با این ترم‌های سیاسی، چگونه برخورد می‌کند.

   حال در اروپا با توجه به جنگ روسیه با اکراین، شرایط محک زدن آنها کاملا نمایان شده است و آنچه همه جهان شاهد هستند تحریم‌های ورزشی و فرهنگی غرب برعلیه روسیه است. آنها نیز بدون هیچ شرمی و طلبکارانه  اینکارها را می‌کنند.

اما شاید جالب‌ترین‌ها امروز ۳۱ مارس، ۱۱  فروردین در سوید، چشم و چراغ آزادی و دمکراسی و … و جدایی دین از دولت (این یکی -‌سکولاریزم- را از سالها پیش نوشتم و نشان داده‌ام که چگونه مذهبیون بر سوید سلطه دارند یعنی دین کاملا در سیاست دخالت دارد و در حاکمیت است. در سایتم هست) رخ داد.

   رسانه‌های سوید امروز اعلام کردند (من بیشتر رادیو سراسری را گوش می‌دهم) برترین چهره/قهرمان تیم ملی بسکتبال سوید، تنها کسی که توانست در سوپر لیگ حرفه‌ای آمریکا وارد شود و افتخار سوید است, بود؛ یعنی نابود شد، یعنی از تیم ملی کنار گذاشته شد، و دیگر افتخار و قهرمان و… هیچ نیست، چرا؟

   زیرا این شخص قرارداد بازی در یک تیم روسیه را امضا کرده بود. سوید از او خواست به دلیل جنگ اکراین از تیم روسیه جدا بشود. او جواب منفی داده و گفت به قراردادش پای بند است.

این نمونه کاملا مشخص دخالت دادن سیاست در ورزش است.

   نکته جالب آنست که رسانه‌ها تمام آن القاب را ذکر کردند شاید مقصودشان آن بود که به مردمان بفهمانند این قهرمان ملی را به سادگی خرد کردیم، شما حساب دستتان باشد.

   پس به آنچه در غرب (بلا استثنا تمام کشورهای غرب) از انسانیت، بشردوستی، حقوق بشر، آزادی بیان و… می‌گویند باید کاملا شک کرد.

نکته:

اگر اشاره من به این دسته کشورهاست به این دلیل مشخص است که اینهایند که این ادعاها را دارند و بقیه را دیکتاتور، ضد بشر و… می‌نامند و باید پاسخگو باشند.

   حال با توجه به تحریم‌های ورزشی، هنری صورت گرفته برعلیه روسیه، غرب دیگر نمی‌تواند به ایران یا هرکشور دیگری که به دلایل سیاسی، دیگری را تحریم می‌کند خرده بگیرد.

   اسرایل با ایران یک جنگ عیان دارد و دشمن هم هستند. اسرایل دخالت‌های نظامی، جاسوسی، اقتصادی، ترور و… در ایران کرده و می‌کند و علنا در همه رسانه‌ها از حمله گسترده نظامی به ایران و بسیاری فشارهای دیگر می‌گوید. پس این نیز جنگی است همانند هر جنگ دیگری با شکلی متفاوت که البته خیلی طولانی شده و جنبه گرم‌تر آن در سوریه است.

   در نتیجه با توجه به رفتاری که غرب در شرایط کنونی نشان داده و سیاست را رسما با ورزش و هنر و فعالیت‌های فرهنگی مخلوط کرده است، ایران نیز در عدم اجرای مسابقه ورزشی با اسرایل کاملا برحق بود و هست.

مقایسه، فشار در زمان جنگ!

   برای من مثل روز روشن است که اگر اوضاع در غرب کمی سخت‌تر بشود تمام صداها را در سوید خفه خواهند کرد.

   هشت سال جنگ ایران با عراق به‌عنوان سومین جنگ بزرگ قرن به حساب آمد زیرا دو‌ ارتش نسبتا بزرگ با چند صد تانک و هواپیما و بیشترین سلاح‌ها و نفرات رو در رو قرار گرفتند. اما آن شرایطی که برای مردم ایران بود با آنچه که در غرب و مخصوصا سوید بر سر مردم خواهند آورد ابدا و ابدا قابل مقایسه نخواهد بود.

 تیغ سانسور از هم اکنون کاملا برگردن مردم سوید هست.

   نشریات اینترنتی روسیه حتی آنها که به‌زبان‌های غیر روسی مثلا پارسی هستند در سوید قطع شده است و ابدا قابل دسترسی نیستند و به احتمال قوی آنهایی‌که سعی دارند به نوعی راهی به آنها پیدا بکنند در لیست سیاه سازمان امنیت قرار می‌گیرند.

خفه کردن مردم در سوید!

   تصور نشود خفه کردن مردم در سوید و اجبار کردن آنها به تسلیم تا حد رفتن به جنگ و کشتن هرکسی درهر نقطه‌ای از جهان مشکل است. اتفاقا این کار در سوید از همه جای دنیا آسان‌تر می‌باشد، چگونه:

   در سوید تقریبا هیچ کسی پول نقد در جیب ندارد و در اکثر مغازه‌ها و شاید همه ادارات، همه چیز با کارت است و اختیار آن نیز در دست بانک‌هاست. صاحبان بانک‌ها هم چند سرمایه‌دار بزرگ هستند؛ مخصوصا خانواده یهودی صهیونیست والنبری که دنبال خرید همه زمین‌های کشور اکراین به قیمت نزدیک به صفر بود، یعنی صاحب اکراین می‌شد، این حراج گذاری کشور از برنامه‌های زلنسکی رییس جمهوری تحمیلی همین دسته مردم، در جهت تامین منافع و تحکیم قدرت آنها در جهان بود.

   هم اکنون در سوید حتی برای ورود به سایت های دولتی و انجام کارهای دولتی، عمومی‌ترین راه که شاید همه مردم انجام می دهند، از طریق -‌‌شناسایی یا امضا الکترونیکی توسط بانک‌‌ها- صورت می‌گیرد. یعنی آنها باید شخص را تایید بکنند. پس بستن کارت بانکی  یعنی عدم امکان زندگی.

چرا دولت خودش امضا الکترونیکی ارائه نداد و نمی‌دهد؟

   این سئوال مهمی است که نشان از سلطه بلامنازع سرمایه‌داران خاص بر تمام امورات دارد و دولت زیر کلید آنهاست. همین نکته  نشان از آزاد بودن  یا نبودن، مستعمره بودن یا نبودن یک کشور دارد

   این مهمترین امر در زندگی مردمان، باید در اختیار دولت باشد. زمانیکه چنین نیست، بدان معنی است که سرمایه‌دارانی که بر دولت سلطه دارند می‌خواهند کلید رمز (اختیار زندگی مردم، اختیار ورود مردم به …) کاملا در اختیار خودشان باشد تا چنانچه زمانی  موقعیتی پیش آمد که احتمال و یا امکان آن باشد که دولت بخواهد از زیر کلید‌ آنها خارج بشود به آسانی همه چیز را از هم بپاشند! آنها می‌توانند تمام شیرازه کشور را در کسری از زمان بهم بریزند بطوریکه هیچ چیزی و کاری امکان پذیر نباشد. این اسارت تمام و کمال است.

   سوید به‌صورت آزمایشگاهی برای برنامه‌های خاص آینده سرمایه‌داران بزرگ بین‌المللی درآمده است. آنچه در فیلم‌ها از کاشتن چیپس در بدن و… دیده می‌شود پیش زمینه‌هایش در سوید انجام گرفته و در همین کشور شروع خواهد شد.

آمادگی جنگی و تنبیهات:

   از چند هفته پیش رسانه‌های سوید مردم را برای جنگ آماده می‌کردند. از جمله از جریمه‌های زندانی بسیار طولانی مدت ده‌ها ساله در صورت عدم رفتن به خدمت سربازی در زمان جنگ می‌گفتند.

در سوید امکان کار آزاد وجود ندارد!

   در مقایسه با ایران که اگر دولت کسی را ممنوع الاستخدام کرد او هزاران راه برای تامین هزینه زندگی دارد و می‌تواند مانند میلیون‌ها نفر دیگر، دست به انواع شغل‌های آزاد بزند، در سوید ابدا این خبرها نبود و البته همانطور که گفته شد در شرایط کنونی ابدا امکان ندارد. زیرا اگر بانک، کارت را بست هیچ راهی برای ادامه زندگی نیست. حتی نمی‌توان خوراک خود را تهیه کرد. بیمارستان، دارو، کرایه وسیله نقلیه و… و همه چیز دست و پای او را می‌بندند.

   در واقع اکنون در سوید مردمان به صورت بدترین بردگان موجود در جهان در آمده‌اند. اما به‌واسطه ثروت کشور، چشم‌ها کور شده است. کافی است کمی وضعیت سخت بشود آنگاه شاید مردم اسیر، برده و بدبخت بودن خود را ببینند.

   در ایران به کسی که موقعیت خود ومشکلات جامعه را نمی‌بیند و درک نمی‌کند می‌گویند – خوش به حالش- یعنی عقلی ندارد که مشکلات و فلاکت را ببیند و خوش می‌گذراند به روایتی الکی خوش است. چنین شخصی به هیچ چیز یا نکته انسانی اهمیتی نمی‌دهد به غیر از زندگی موقت خود. این افراد بسیار خطرناک هستند زیرا برای منافع اندک خود حاضرند حتی آگاهانه دیگران را زیر بگیرند و زندگی مردمان را برباد بدهند. در سوید نیز همین جمله -‌خوش به‌حالش، الکی خوش- را به بسیاری باید گفت.

هراس واقعی!

   من پس از سال‌ها دیدن بسیاری چیزها، خطرها، تنگناهای اقتصادی و… برای اولین بار در زندگی‌ام چند روز پیش واقعا نگران شدم. با صحبت‌هایی که از رسانه‌های سوید (رادیو سراسری) می‌شنیدم/می‌شنوم زمانی را تصور می‌کردم/می‌کنم که سوید وارد جنگ مستقیم و یا دست داشتن از راه دور شده و همه جا را خفقان فرا گرفته و جرات گفتن حتی یک کلمه یا نوشتن یک خط هم در فیس بوک یا سایت یا … در هیچ جایی و بهیج وسیله‌ای نخواهد بود. آنچنان وضعیتی از سختی معاش و کنترل ایجاد خواهند کرد که خود مردم سانسورچی و عامل فشار بر یکدیگر بشوند. آنچه از آینده در صورت جنگ می‌دیدم و می‌بینم سخت‌ترین فشارهای ممکن در جهان است که در هیچ جای دیگری اینچنین نخواهد بود.

نکته:

   سالهاست در سوید کسی را به‌‌خاطر مخالفت‌های سیاسی (جدی یا واقعی و نه از نوع بازاری یعنی از طریق حزب‌های معمولی یا رسانه‌های زرد متعلق به سرمایه‌داران که برای تظاهر به آزادی است و…) زندانی نمی‌کنند. زیرا هم خرج دارد و هم اینکه مارک زندانی سیاسی بر آن مردمان می‌خورد و در دنیا نیز سوید به عنوان دارنده زندانی سیاسی شناخته می‌شود. پس می‌بینم این روش هزینه‌های گوناگون مالی و سیاسی دارد.

پس چه میکنند؟

   حقوق شهروندی او را در اشکال مختلف قطع می‌کنند. مثلا خود من ممنوع الاستخدام بودم ولی سال‌ها نمی‌دانستم تا روزی یک دوست سویدی که دکترا در این روابط داشت به‌من گفت: با توجه به آنکه قبل از آمدن به سوید بودی، و اکنون این چهره از سوید را به همه نشان می‌دهی به تو کار نمی‌دهند. و من سال‌ها با کمترین پول به سختی زندگی‌ام را گذراندم.

   آنها حتی وارد زندگی خصوصی افراد می‌شوند و آنرا متلاشی می‌کنند و انواع شگردهای تخصصی نادیدنی را بکار می‌بندند.

   معمولا مردم عادی دوام نمی‌آورند یا تسلیم می‌شوند و یا بیمار روانی که در نتیجه با مراجعه به دکتر و شروع استفاده از دارو (مثلا ضد افسردگی) قدم در راه مرگ می‌گذارند.

درگیر شدن با قدرت!

   در هرجای جهان، تا زمانیکه با قدرت در نیفتاده‌اید و آگاهانه یا ناآگاهانه تسلیم آنها هستید با شما کاری ندارند. اما اگر شجاعت داشتید چشم باز کنید و ببینید و حرف بزنید آنگاه عکس‌العمل قدرتمندان و حاکمان را خواهید دید. حال با این سخن، میزان شجاعت خود را محک بزنید.

مثالی از میزان آزادی و درک آن:

چند سال پیش خانمی نویسنده که در برابر رژیم ایران خیلی شجاعت بخرج می‌داد و در نهایت به آمریکا آمد و همچنان به آن شجاعت‌اش ادامه می‌دهد در صفحه فیس بوک‌اش نوشت:

“جرات نمی‌کند برعلیه آمریکا چیزی بنویسد زیرا بیم آن دارد که تحت فشار قرار بگیرد”.

   احسنت به این شجاعت و اقرار به ضعف. تا همین حد از فهم و شجاعت بیان آن هم خوب است ولی کافی نیست. بلکه باید بداند که او نشان داده که تنها می‌توانسته در برابر یک قدرت کوچک زبان درازی بکند آنهم درجایی که می‌دانسته بهرحال امکان ادامه زندگی و داشتن خانه و خوراک برایش هست؛ ولی جرات حرف زدن به یک قدرت قلدر زورگوی قوی را ندارد، یعنی قدرتی که می‌تواند کمترین امکانات را هم از او بگیرد. یدون هیچ شکی این نتیجه  و استنباط از حرف خود ایشان است.

   تصور کنیم شخصی از دست یک دزد خیابانی به دامن شخصی پناه ببرد که آن دزد پول‌هایش را آخر شب به او می‌دهد، و این شخص هرچه می‌خواهد از آن دزد کوچک در خانه دزد بزرگ بدگویی می‌کند و در مقابل از این یکی یا پدرخوانده تعریف می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا آن دزد کوچک را نابود کند.

حال فکر می‌کنید آن رییس دزدان به آن کسی که به خانه‌اش آمده و چنین چیزهایی می‌گوید و اینچنین عمل می‌کند، به چه چشمی نگاه می‌کند؟ و عاقبت از او چه می‌سازد؟

   این مثال در روابط سیاسی و اقتصادی ایران و آمریکا نمی‌گنجد بلکه داستان به شکل دیگری است.

   حاکمیت ایران در مقابل حاکمیت آمریکا ایستاده است. حال اگر حاکمیت ایران را ظالم بنامیم، اما حاکمیت آمریکا ظالم بزرگ بین‌المللی است که می‌خواهد با از بین بردن این یکی خودش حاکم ایران بشود و ظلم بزرگ یا غارت بزرگ یعنی استعمار و استثمار خارجی را اعمال بکند و هرگاه  هم لازم دید به سادگی کشور را به تجزیه بکشاند.

   پس وقتی از این یکی فرار کرده به دامن ظالم بزرگ و جنایتکار بین‌المللی رفته و  التماس می‌شود تا این یکی را بردارد؛ یا چیزی از سیاست نمی‌دانیم و یا می‌دانیم ولی برای منافع خود وطن فروشی می‌کنیم. و کاملا معلوم است آن ظالم بزرگ به این دسته مردمان به چه چشمی نگاه می‌کند! و از این مردمان چه می‌سازد!

مسائل درون خانه را باید درون خانه حل کرد.

همیشه راه حل مخصوصا صلح‌آمیز هست.

۳۱ مارس ۲۰۲۲

۱۱ فروردین ۱۴۰۱

اپسالا – سوید

قدرت و حاکمیت در جهان چه مسیری را طی کرد! اکنون به کجا می‌رود!

در چند هزار سال پیش به دلایل مشخص از جمله تعداد کم جمعیت جهان و پراکندگی آنها، مردمان باهم درگیری‌های زیادی نداشتند و تغییرات در جهان بسیار کند پیش می‌رفت. سپس در مرحله‌ای تغییرات تند شد. اما در چند قرن اخیر تحولات سرعت بالائی گرفته و در دهه‌های اخیر سرعت تغییرات همه حتی حاکمان و قدرتمندان جهان و بزرگترین برنامه‌ریزان را که بیشترین اطلاعات ممکن را دارند در بن بست و گیجی قرار می‌دهد. تئوری‌هائی مانند “جنگ تمدن‌ها” و “گلوبالیسم” و… که توسط تئوریسین‌های بزرگ سرمایه‌داران بین‌المللی ارائه شد خیلی زود شکست خود را پذیرفت و در کنار آن سردرگمی در میان این دسته مردمان (به اصطلاح!) بزرگترین متفکران و تئوریسین‌ها کاملا هویدا گشته است.

   در چند سال اخیر مطالبی نوشته‌ام که در کلیت به‌دور از واقعیت نبودند و شواهد آن را اکنون می‌بینیم. در این نوشتار جمع بندی از همان‌ها ارائه می‌شود و بر اساس آن به آنچه پیش خواهد آمد پرداخته می‌شود. با مراجعه به سایتم می‌توانید در خصوص نکات مختلف بیشتر بخوانید.

بخش اول

 از قرن گذشته تا زمان آغاز جنگ اکراین

قدرت‌گیری و سلطه یهودیان صهیونیست بر جهان!

   در ابتدای قرن بیستم یهودیان صهیونیست که به‌واسطه ثروت (و در اساس اتحاد در تشکلات مخفی) به نقطه خیلی بالائی رسیده بودند برای غلبه کامل بر غرب و سلطه بر جهان اقداماتی کردند. این مردمان که وطن نداشتند و نمی‌خواستند و نمی‌خواهند مانند همه دیگر مردمان، وطنی داشته باشند (زیرا شاید مهمترین دلیل‌اشان حل شدن در میان آن جوامع و از دست دادن قدرت باشد)، نیاز به محلی امن برای مسائلی خصوصی داشتند تا چنانچه وضعیت چرخید بتوانند بسیاری چیزها را حفظ و یا به راحتی نابود بکنند، پس:

برای رسیدن به قدرت و داشتن محل امن:

۱- جنگ اول و در ادامه دوم جهانی را براه انداختند تا به‌نفع خود تغییراتی در قدرت در جهان ایجاد بکنند.

۲-  کمونیسم را ساختند و با کمک عوامل یهودی خود، لنین و دارو دسته اش “حزب کمونیست شوروی” را ایجاد و همراه با چند صدهزار نیروی یهودی،  روسیه تزاری را از زیر اتحادیه فراماسیونری که آن زمان قدرت غالب بر جهان بود، خارج کردند تا خود جای آنهارا بگیرند. آنها موفق شدند چند کشور دیگر اروپائی (فراماسونری) را هم از این اتحادیه خارج کنند و در نتیجه حاکمیت و قدرت در جهان از دست فراماسونری خارج و به آنها منتقل شد.

   اما چرا حالا که آنها شاه جهان شده بودند آن را اعلام نکردند؟

زیرا:

“آن شاهی که جرات ندارد اعلام شاهی بکند، شاه دزدان است و نه شاهی واقعی”.

۳- اسرائل را برای حفظ اسناد و کارهای مخفی/جاسوسی/طرح‌های ترور و جنایات و… و محلی برای برنامه‌ریز‌ی‌ها و… که کاملا مستقل از سایر کشورها باشد، ایجاد کردند.

   نفوذ در ساختار مذهبی سکتاریستی اسرائل برای سایرین تقریبا غیر ممکن بود و هست. اما نفوذ درکشورهای غربی برای یهودیان صهیونیست ابدا مشکل نیست. آنها دولت‌ها را در این کشورها تعیین می‌کنند و روسا و فرماندهان عالی رتبه نظامی و امنیتی کشورها نیزاز جانب آنها تعیین می‌شوند.

   اینها توانسته‌اند درون فراماسیونری نفوذ بکنند ولی فرماسیونری نمی‌تواند درون این کشور و تشکلات سکتاریستی نفوذ بکند

قدرت‌گیری استالین چه تاثیری داشت!

   اهداف صهیونیست‌ها از ایجاد بلوک شرق با مرگ لنین و قدرت‌یابی استالین بهم ریخت. کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به غیر از استالین و چند نفر انگشت شمار، همه یهودی و به احتمال زیاد عوامل صهیونیست‌ها بودند. حتی زن‌های این چند نفر (استالین و…) نیز یهودی بودند و آنها در خانه با هم به زبان ییدش (زبان مخصوص یهودیان شرق اروپا) صحبت می‌کردند.

به دلیل چرخش استالین، آنها حتی دخترش را به دشمن او تبدیل کردند.

   خارج شدن کنترل شوروی/روسیه از دست سرمایه‌داران بزرگ یهودی صهیونیست کار را به جنگ سرد کشاند.

کودتای کمونیستی در افغانستان آغاز یک تغییر بزرگ در جهان!

   شوروی در مقطعی به این نتیجه رسیده بود که کشورشان از مرحله کمونیستی گذشته است و در این عصر (کمونیستی) باید سایر کشورها را هم کمونیستی بکند. این نتیجه‌گیری در بالاترین سطح تصمیم‌گیری حزب کمونیست شوروی به تصویب رسید و سند آن منتشر شد.

   در نتیجه ابتدا از افغانستان شروع کردند و با کودتای نظامی آنجا را به کنترل خود در آوردند.

   این زنگ خطر بزرگی برای غرب بود. زیرا در غرب ایران، حکومت بعثی عراق متمایل به شوروی بود و اگر آنها موفق می‌شدند ایران را هم به تصرف خود درآورند آنگاه شکست دادن این دشمن قوی (شوروی کمونیستی) خیلی سخت و شاید غیر ممکن می‌شد، و  منطقه استراتژیک نفت‌خیز خاورمیانه از کنترل آنها بیرون و در دست شوروی می‌افتد. حتی امکان داشت آنها اسرائل را هم از دست بدهند. زیرا در آن موقع روسیه مستقیم و غیر مستقیم از فلسطینیان حمایت سیاسی، مالی، نظامی (ارسال سلاح توسط سوریه، لیبی و عراق.. و همچنین آموزش‌های نظامی) می‌کرد.

   در این مرحله غرب، برای پیشبرد اهداف‌اش اسلام‌گرائی را دامن زد و مخصوصا در ایران شاه را که ابدا توان هیچ کاری را نداشت به آسانی برکنار و حکومتی اسلامی به رهبری آیت الله خمینی آوردند تا شوروی را به چالش بکشند. و چنین نیز شد و شوروی متلاشی گردید.

آمدن خمینی سرآغاز تحولی دیگر در جهان!

   اما کوتاه زمانی پس از وقایع بهمن ۵۷، خمینی چهره دیگری بروز داد و کاملا عیان گفت که خدعه کرده و آمریکا/غرب را فریب داده؛ و با تسخیر سفارت آمریکا تمام برنامه‌های غرب را بر هم زد.

   تا همین مرحله دیده می‌شود که چگونه تغییرات بزرگی در سیاست و قدرت در جهان رخ داد. هرچند برای چند دهه (پس از کنار زدن فراماسونری)، قدرت در دست صهیونیست‌ها ماند که هنوز هم ادامه دارد و بیشتر جنگ‌های کنونی و مخصوصا این جنگ اخیر در اکراین نیز بر سر این داستان است که به زودی به آن خواهیم رسید.

   در مقابل سرکشی خمینی، غرب اشتباه بزرگی کرد و به عوض انعطاف نشان دادن خشم و خشونت به‌خرج داد. ابتدا ایران را تحریم کرد، سپس جنگ نیابتی توسط عراق بر علیه ایران براه انداخت. این بزرگترین اشتباه سیاسی یهودیان صهیونیست بود که باعث گردید ایران هرچه بیشتر از غرب دور بشود.

اماایران به کجا می‌توانست تکیه بکند؟

هیچ کجا!

زیرا آلترناتیو قدرتمند دیگری در جهان نبود!

   البته غرب و یهودیان صهیونیست از مخالفت شیعیان جنوب لبنان با اسرائل و رابطه خمینی با اینها اطلاع داشتند، لیکن با این وجود باز هم روی عقب نشینی خمینی زیر فشار حساب می‌کردند. مخصوصا بر این باور بودند که نیروهای دیگری که اطراف خمینی هستند از افراط‌گرائی و مخالفت او با آمریکا و اسرائل جلوگیری می‌کنند و حتی بیشترین تصور آنها این بود که این افراد حکومت را بدست می‌گیرند و خمینی در سیاست دخالت نخواهد کرد. اما چنین نشد و خمینی مخالفت با موجودیت کشور اسرائل را علنا مطرح و همه را از انحراف از این خط برحذر کرد. خمینی آمریکا را شیطان بزرگ نامید.

   نفوذ خمینی و هزاران آخوند و… در اطراف او، تمام برنامه‌های سیاسی یهودیان صیهونیست حاکم و مالک آمریکا را بر باد داد. پس آنها عنان عقل و صبر را از دست دادند و به خشونت روی آودند. همین امر تحولی دیگر در جهان ایجاد کرد.

   اما در حالیکه غرب بیشترین نیرویش درگیر ایران بود، چین که چند ده سال زیر فشار تحریم‌های آمریکا بود، فرصت یافت تا سربر‌آورد.

بهمن ۱۳۵۷ انقلاب نشد بلکه شبه کودتائی به رهبری غرب بر علیه بلوک شرق بود.

انقلاب ایران از زمان اشغال سفارت آمریکا شروع شد که شروعی بر تحولی بزرگ در جهان بود.

آنچه در منطقه گذشت!

   از مرحله‌ای که ایران در برابر آمریکا موضع‌گیری کرد تمام نیروی آمریکا صرف این قسمت شد. مهم‌ترین موضوع برای آمریکا این بود که ایران با موجودیت اسرائل مخالف بود و از آنجائیکه آمریکا بطور کامل زیر سلطه/حاکمیت یهودیان صهیونیست بود موضوع برای حاکمان آمریکا بسیار جدی و یا حیاتی بود.

پس از طرف آمریکا و متحدانش تلاش‌های زیادی برای سقوط  حاکمیت ایران و حتی تجزیه کشور صورت گرفت.

۱- تحریم اقتصادی ایران که هر لحظه آنرا شدیدتر کردند.

۲- تحریک عراق به حمله نظامی به ایران که هشت سال طول کشید و خسارات جانی و مالی زیادی همراه داشت. این تلاش به شکست انجامید. قاعدتا ایران باید آمریکا را به دادگاه‌های جهانی کشانده و ادعای خسارت بکند.

۳- ساختن اپوزیسیون‌های غیر واقعی و تلاش برای ایجاد جنگ‌های داخلی و… مخصوصا در جهت تجزیه  کشور که موفق نشدند.

۴- جنگ‌های تبلیغاتی که البته از این طریق موفقیت‌هایی کسب کرد.

۵- درگیر کردن ایران با نیروهای مسلمان ساخته دست آمریکا مانند القاعده و آنهائی که در افغانستان ایجاد کرده بودند. این تلاش نیز با سیاست‌های ایران به شکست انجامید و حتی برعلیه خود آنها برگشت.

۶- ایجاد داعش برای سقوط سوریه و عراق و در نهایت ایران و تجزیه این کشورها.

ورود روسیه و شکست داعش نقطه عطفی در سیاست‌های جهان شد!

   داعش را با چند هدف درست کردند:

۱- سلطه بر عراق و سوریه، تا از مسیر این دو کشور خط لوله نفت و مخصوصا گاز را به اروپا برسانند.

۲- پس از پیروزی داعش/غرب/یهودیان صهیونیست بر عراق و سوریه، هدف بعدی ایران و تجزیه کردنش بود. در این نکته ابدا جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست.

۳- با رسیدن به این دو هدف، سلطه کامل یهودیان صهیونیست بر جهان تضمین می‌شد. زیرا همانطور که اکنون در این شرایط جنگ روسیه و اکراین مشخص شده است موضوع انرژی از تعیین کننده‌ترین‌هاست و اگر این برگ برنده اکنون در دست روسیه نبود کارش بسیار سخت می‌شد و یا کاملا به بن بست و شکست می‌کشید.

از این گذشته اگر ایران از دست می‌رفت روسیه نیز مهره‌ای جدی به حساب نمی‌آمد.

   اینجاست که نقش رهبری ایران برای متقاعد کردن روسیه به حساسیت موضوع اهمیت جهانی پیدا می‌کند. آنها توانستند روسیه را آگاه سازند که چه آینده‌ای در انتظارشان خواهد بود اگر ایران در جنگ با داعش در سوریه و عراق شکست بخورد.

در نتیجه ایران  توانست روسیه را وارد بازی مهم تغییرات جدید در جهان بکند.

    شکست نظامی آمریکا و متحدانش در سوریه شکاف میان آنها را بطور جدی دامن زد و به مرحله تعیین کننده‌ای رساند.

    در واقع جنگ بزرگ میان روسیه (نماینده شرق) و غرب، می‌توانست آن موقع صورت بگیرد. اما غرب توان آن کار را نداشت و همچنین دلیلی برای قانع کردن مردمان. اگر غرب آن زمان با روسیه درگیر می‌شد بطور مستقیم می‌بایست با ایران و سوریه بجنگد و در کنار آن با نیروهای نیابتی ایران مانند حزب‌الله و… در این ماجرا ترکیه نه تنها همراهی نمی‌کرد بلکه ممکن بود موضع‌گیری هم بکند. بی دلیل نبود که غرب کودتایی برعلیه اردوغان ترتیب داد که بر طبق شواهد ایران او را نجات داد. در آن مقطع آمریکا در افغانستان نیز درگیر بود. حتی در مقطعی من نوشتم که اکنون ایران و بعضی دیگر می‌توانند همزمان با آمریکا درگیر بشوند، زیرا نیروهای نظامی آمریکا در نقاط وسیعی از جهان درگیر هستند و آمریکا توان درگیری در چند نقطه جدید در جهان را ندارد.

   ایران بالانس قدرت در جهان بود و هست.  زیرا هنوز ماجرای تعیین حاکمیت و قدرت در جهان به نتیجه نهایی نرسیده است!

شکاف میان یهودیان صهیونیست!

   آنچه در این میان عیان می‌گردد این است که روسیه  مخصوصا زمان پوتین، نقش جدی به یهودیان صهیونیست طرفدار آمریکا نداد وگرنه مشکلی میان روسیه و غرب/آمریکا بوجود نمی‌آمد. یعنی روسیه نیز همانند غرب مستعمره و نوکر یهودیان صهیونیست می‌شد.

اما روحیه ناسیونالیستی روس‌ها بیدار شده بود.

   اگر روسیه در اختیار یهودیان صهیونیست قرار می‌گرفت؛ چین نیز به تنهائی هیچ کاری نمی‌توانست بکند و همه جهان در اختیار جناحی از یهودیان صهیونیست قرار می‌گرفت. ایران نیز کارش به آخر می‌رسید و تجزیه حتمی بود.

   اتحاد روسیه و چین که خود را در اتحادیه شانگهای بیشتر نشان داد بر همین مبنای روحیه ناسیونالیستی و نگاه به واقعیت مستعمره بودن غرب، و برای رهائی از احتمال مستعمره شدن، صورت گرفت.

   در اینجا یک نکته دیگر نیز مشخص می‌گردد و آن شکاف میان یهودیان صهیونست است که نمونه بارز آن را در شکاف جدی میان دو حزب حاکم بر آمریکا می‌بینیم که هرکدام  از جناح‌ها در یک حزب و بطور جدی در مقابل آن دیگری قرار گرفته‌اند.

چرا این شکاف ایجاد شد؟

مسائل پشت پرده چیست؟

   تنها گوشه‌ای از این شکاف عظیم را می‌توان با دقت بسیار زیاد و به سختی در آنچه در رسانه‌ها می‌آید، دید. دراین نوشته ریشه و جزئیات اختلافات بررسی نمی‌شود بلکه فقط وجود اختلافات بیان می‌شوند. امری که یهودیان صهیونیست نیروی زیادی برای مخفی کردن آن گذاشته‌اند.

   شکست برنامه یهودیان صهیونیست در سوریه، شکاف میان آنها را بسیار بیشتر کرد  تا حدی که در آمریکا رو‌در‌روی یکدیگر اسلحه گرفتند.

در این جنگ اکراین نیز شکاف میان آنها بیشتر و مشخص‌تر شده و نیرویشان را بسیار تضعیف کرده است؛ بطوریکه نمی‌توانند به یک تصمیم جمعی متحد/کامل برسند بلکه برعکس شده است. اگر این نکته را در کنار سربرآوردن فراماسونری بگذاریم، داستان اتحاد در میان غربی‌ها خیلی پیچیده‌تر، سخت‌تر و دست نیافتنی‌تر می‌شود.

داستان ویروس کرونا و جنگ پنهان شرق و غرب

   درگیری میان شرق و غرب پنهان و آشکار در جریان بود و هر روز جدی تر می‌شد و به مرحله‌ بسیار حساس رسید. در این مقطع بود که داستان بیماری کرونا مطرح شد. این ویروس/بیماری مانند هر آنفلونزای دیگری بود؛ اما آنرا بسیار بسیار بزرگ و جهانی کردند تا سایر مسائل حساس و تعیین کننده جهان مخفی بماند.

   هرچند ترامپ حرف‌های بی ربط و احمقانه زیادی می‌زد ولی ابتدا در خصوص بیماری کرونا حرف‌هایش بر جدی یا بسیار خطرناک نبودن این بیماری و اینکه همانند هر آنفلونزای دیگری می‌باشد درست بود. ولی بعد ترامپ/جناح‌اش نیز متوجه شدند که باید بعضی مسائل مخفی بماند و کرونا وسیله اینکار است.

   مسائل پشت پرده حل نشد و جهان آبستن وقایعی بسیارجدی و تعیین کننده بود که باید پس از کرونا روی می‌داد و به‌مجرد اینکه زنگ پایان کرونا زده شد، فورا با جنگ در اکراین خود را نشان داد.

چین، روسیه، پاکستان و ایران، طالبان را به حکومت افغانستان رساندند!

بیشتر از یک سال قبل از اینکه طالبان حکومت افغانستان را بدست بگیرد این موضوع را نوشتم. در واقع اتحادیه شانگهای با پیوستن ایران از نظر جغرافیائی حلقه‌ای را تشکیل داد که در میان آن افغانستان به صورت مزاحمی وابسته به آمریکا قرار داشت. پس اینها طالبان را آوردند و کمی بعد نیز آمریکا مجبور شد افغانستان را کاملا ترک بکند.

این شکست آمریکا در برابر طالبان نبود بلکه در برابر اتحادیه شانکهای و بلکه در برابر اتحاد چین، روسیه و ایران بود.

شکست اول نظامی آمریکا و همپیمانانش در سوریه میان آنها تفرقه بزرگی انداخت و این دومین شکست، ضعف کامل نظامی آمریکا را نشان داد.

بخش دوم

 تغییرات در حال انجام و آینده قدرت در جهان!

نظر تئوریسین‌های آمریکائی مخالف جنگ اکراین!

   پیشتر از شکاف میان یهودیان صهیونیست صحبت شد.

این شکاف از مدتها پیش پیدا شده بود. مثلا در خصوص همین جنگ اکراین؛ از سال ۲۰۱۴ هنری کسینجر از تیوریسین‌های یهودی صهیونیست بسیار تاثیر گذار و مهم در سیاست‌های آمریکا، هشدار می‌داد که نباید اکراین را در ناتو پذیرفت و احتمال چنین جنگی را می‌داد که ارزش پذیرش اکراین را نداشت. اما در عمل سیاست آمریکا به طرف دیگری رفت تا جائی که روسیه را مجبور به حمله نظامی بر علیه ناتو کرد.

   حمله به اکراین حمله به ناتو است که مخصوصا طی سال‌های اخیرکاملا اکراین را از جنبه نظامی تقویت کرده و آمادگی نظامی برای جنگ با روسیه را ایجاد نموده بود. بویژه اینکه چند سالی بود در شرق اکراین نیروهای آنها و روسیه در حال جنگ بودند.

هم اکنون نیز بعضی از تیوریسین‌های مهم آمریکا با این سیاست آمریکا (مجبور کردن روسیه به حمله به اکریان) مخالف هستند و همان صحبت‌های کسینجر را می‌گویند.

طرف‌های درگیر در جنگ اکراین

شرق

روسیه: در نقش نیروی نظامی وارد عمل شده است.

   روسیه برای اینکه تکلیف همه را روشن کرده باشد دستور آماده باش اولیه اتمی را داده است. این نکته به وضوح برای غرب روشن کرد که عاقبت دخالت نظامی مستقیم چه خواهد بود.

چین: نقش تاجر را بخوبی ایفا می‌کند.

   آمریکا بر این تصور بود که در جنگ اکراین، اروپا و روسیه با هم درگیر شده و تضعیف می‌شوند و او با کناره گیری از جنگ، قدرت بلامنازع می گردد. اما غافل از اینکه چین نیز همین نقش را از جانب متحدانش به‌عهده گرفته است. چین حتی این نقش را بسیار بهتر و بطور کامل اجرا می‌کند و خود را کاملا بدور از وقایع نظامی نگهداشته است. در حالیکه آمریکا وارد میدان نبرد شده و هرچه سعی دارد خود را خارج بکند نمی‌تواند.

ایران:  پل پیروزی است.

   زیرا روسیه از طریق ایران به کشورهای جنوبی جهان وصل می‌شود. برای اینکار چین به راه ابریشم سرعت خواهد داد.

همچنین ایران کشوری است که می‌تواند مستقیما با غرب وارد جنگ بشود. روسیه پیشتر نیز سلاح‌های بسیار پیشرفته استراتژیک به ایران داده  بود و در این مورد خاص بیشتر هم خواهد داد.

    ایران همچنین در جریان ایجاد بحران انرژی برای غرب، تمام همکاری‌ها را با روسیه خواهد کرد؛ و انتقام تمام صدماتی را که غرب طی سال‌های زیاد بر ایران وارد کرده خواهد گرفت.

ایران برگ برنده روسیه و چین است.

غرب

   بطور عمده آمریکا و اروپا است. اما به شکاف ایجاد شده میان آنها باید توجه داشت.

ژاپن و کره حمایت‌هائی می‌کنند.

کشورهای شیخ نشین بازی دوگانه‌ای را شروع کرده‌اند و مترصد آن هستند تا آینده کفه قدرت به کدام طرف می‌رود. ولی بیشتر بر این باورند که دوران حاکمیت غرب به سر آمده است و با شرق بیشتر همراهی می‌کنند.

اسرائل و نقش صهیونیست‌ها

   اسرائل در یک سردرگمی سخت گیر کرده است و در هر دو حالت پیروزی روسیه و یا غرب، ضربه خواهد خورد.

   اسرائل از درون متلاشی شده و نه تنها به دو دسته بزرگ بلکه چند دستگی گرفتار آمده است.

اسرائل در جنگ اکراین حتی نتوانست نقش میانجی را بازی بکند. هرچند که رییس جمهوری اکراین یهودی صهیونیست و عامل آنها بود ولی نمی‌داند چه تصمیمی باید بگیرد. فعلا مهر سکوت بر لب زده تا کارش بدتر نشود.

   اسرائل نمی‌داند باید طرف کدام یک را بگیرد. درحالیکه بعضی سرمایه‌داران آنها به‌طرف چین رفته‌اند و بعضی با آمریکا مانده‌اند و در آمریکا و حتی اروپا نیز چند دسته شده‌اند.

در حالیکه یهودیان صهیونیست حداقل به دو دسته تقسیم شده‌اند، تصمیم گیری برای دولت اسرائل غیرممکن است.

شکاف درون اسرائل از چند سال پیش با عدم توافق در ایجاد دولتی یک دست و قدرتمند خود را نشان داده بود.

اسرائل در اصل یک کشور نیست بلکه  پایگاهی برای سرمایه داران بزرگ صهیونیست است؛ درجریانات اخیر هم‌آنچه درباره اسرائل گفته شد، انعکاس اختلافات میان اینهاست.

فراماسیونری

   فراماسیونری که تا اوایل قرن بیستم قدرت حاکم برجهان بود با تسلط یهودیان صهیونیست قدرت را واگذار کرد. حالا دوباره قصد سربلند کردن دارد.

   رهبری فراماسیونری در کشورهای اروپایی با خاندان‌های شاهی بود که صهیونیست‌ها با انقلاب کمونیستی تعدادی از آنها را از میان برداشتند و فراماسیونری را تا حد نابودی رساندند. آنها حکومت‌های سلطنتی‌ی را هم که باقی مانده بودند با طرفندهای زیادی تا مرحله برکناری کامل یعنی خلع از سلطنت رساندند.

   اما حالا فراماسیونرها می‌خواهند جایگاه خود را در کشورهایشان  و در جهان بازپس بگیرند.

سایر کشورهای جهان

   بسیاری کشورها نقش خاصی ندارند یعنی نه توانی دارند و نه موقعیتی استراتژیک و تاثیر گذار در این ماجرا و نه حتی شاید دانش درک موقعیت حساس جهانی را داشته باشند.

بعضی کشورها مانند ونزویلا که دارای منابع نفتی زیاد و در منطقه‌ای نزدیک آمریکاست، طرفداری از شرق را گرفته است که تعیین کننده می‌باشد.

امثال نیکاراگویه، کره شمالی و سوریه نیز طرف شرق را گرفته‌اند.

بهرحال حتی آنهاییکه موضع‌گیری نکرده‌اند، شاید موضع داشته‌ باشند ولی زمان ابراز آن را مناسب نمی‌بینند.

کتاب من

   کتاب تحقیقی من به نام:

 “عیسی مسیح و مادرش مریم یهودی نبودند، بلکه آنها مندائی بودند”.

پس از حدود ۲۰۰۰ سال نشان داد آنچه در انجیل آمده تا عیسی را یهودی نشان بدهد دروغی است که یهودیان نوشته‌اند.

یهودی دانستن عیسی مسیح، باعث گردیده تا بسیاری مسیحیان، صهیونیست بشوند.

   این کتاب در شکاف میان مسیحیان و مخصوصا مسیحیان صهیونیست با یهودیان تعیین کننده است. این کتاب اکنون در بسیاری مراجع علمی و مذهبی مورد مطالعه قرار گرفته  است و به تغییرات در جهان بیشترین کمک را می‌کند.

نکته:

   در این شطرنج پیچیده هرحرکتی می‌تواند بسیاری مسائل ایجاد بکند. مثلا اگر روسیه مجبور به دادن سلاح اتمی به ایران باشد؛ ایران می‌تواند ازآن برای تهدید اسرائل استفاده بکند پس ممکن است روسیه آنها را با همکاری کارشناسان خود در ایران مستقر بکند.

اما همین نکته نیز درس‌های زیاد نظامی به ایران خواهد داد.

جنگ ستارگان و سرنگون کردن ساتلیت‌ها نیز در میان است.

   به نظر می‌رسد در این جنگ قدرت در جهان، شرق بر غرب پیروز خواهد شد و ایران نیز که در جمع شرق است جایگاه خوبی در جهان پیدا خواهد کرد ولی اسرائل زیر سئوال خواهد رفت. روسیه در برابر انتخاب میان ایران و اسرائل مجبور به پذیرش ایران خواهد شد.

   آمریکا پس از شکست در برنامه‌اش در سوریه که توسط ایران و روسیه صورت گرفت و سپس شکست در افغانستان، متوجه شد که دیگر توان نظامی در جهان و ترساندن کشورها را ندارد. این را ترامپ گفت و خواستار کمک اقتصادی سایر اعضا ناتو شد.         مخصوصا رو‌در‌روئی با روسیه که قدرت اتمی بزرگی است و او در همکاری کامل با ایران قرار گرفته، زنگ پایان قدرت نظامی آمریکا بود. در نتیجه‌آمریکا شروع به اعمال قدرت اقتصادی کرد. و اتفاقا شکست فاجعه بار این نیز رقم خورده است.

آیا جهان توان تحمل جنگی بزرگ را دارد؟

   جهان و مخصوصا کشورهای بسیار پیشرفته بسیار آسیب پذیر شده‌ند. بطوریکه حتی امکان تحمل یک روز جنگ بزرگ را ندارند.

    سوای بحران‌ها و کمبودهایی که از همین جنگ اکراین دیده می‌شود؛ کشورهای جهان وابسته به چیزهائی هستند که با قطع یکی از آنها زندگی قطع می‌شود.

    جنگ ۴۰ ساله اخیر در افغانستان با تمام سختی ها برای آن مردمان قابل تحمل بود و توانستند آن را ۴۰ سال ادامه داده و در این جنگ فرسایشی قدرت آمریکا را برباد بدهند. آن عکس معروف نیروی طالبان سوار بر دوچرخه که فقط یک آفتابه داشت، نشان می‌داد که آنها به چیز پیچیده/گران/ خاص برای ادامه زندگی و جنگ نیاز ندارند.

   سربازان آمریکائی باید یک کوله پشتی سنگین را حمل می‌کردند و هر سرباز چندین ده هزار دلار هزینه ماهیانه داشت.

   در غرب همه چیز وابسته به بسیاری چیزهای حساس است. بزرگترین مشکل امروز کشورهای پیشرفته وابستگی آنها به برق است. اگر برق از قطع بشود، پمپ‌های آب نیز کار نمی‌کنند، اجاق برقی و حتی گازی کار نمی‌کنند، تمام سیستم کنترل ادارات و بانک‌ها و… از کار می‌افتد، تمام مواد خوراکی در خانه‌ها و فروشگاه‌ها بر اثر گرما فاسد می‌شوند و… و حتی درب خانه‌ها باز نمی‌شوند تا مردم وارد و خارج بشوند و در خانه‌ها نیز از سرما یخ می‌زنند.

با ازکار افتادن کامپیوترها هیچ چیزی (خرید، کارهای اداری و…) انجام نخواهد شد.

این جنگ می‌تواند ساتلیت‌ها را نیز مورد حمله نظامی قرار بدهد. این یعنی از کار افتادن و کور شدن بسیاری چیزها.

برای تولید برق و بسیاری تولیدات صنعتی انرژی اصلی نفت و گاز است.

   جهان قابلیت تحمل جنگی بزرگ را ندارد و اگر چنین بشود، تنها کشورهای بسیار فقیر  و مردمانی که در مناطقی دور افتاده زندگی ابتدائی دارند، جان بدر می‌برند. و بیشترین آسیب را کشورهای اروپایی خواهند خورد.

   بنابراین به صلاح غرب و جهان است که در مقابل روسیه عقب نشینی بکنند زیرا به نظر می‌رسد روسیه در شرایطی قرار گرفته که عقب نخواهد نشست. این کاری است که هرچه زودتر صورت بگیرد بهتر است وگرنه روزانه پیچیده‌تر می‌شود.

جنگ اکراین چاهی بود که غرب برای جهان کند. آنها باید به نظرات امثال کسینجر توجه می‌کردند و می‌دیدند که تحرکات نظامی‌اشان در اکراین برای روسیه قابل تحمل نیست. اینگونه تحرکات را هیج کشوری تحمل نمی‌کند. این قانون نظامی از هزاران سال پیش پابرجاست.

آیا روسیه تمام اکراین را تصرف خواهد کرد؟

   به‌نظر نمی‌رسد روسیه تصمیم به تصرف کامل اکراین را داشته باشد زیرا از جنبه نظامی معقول نیست.

   روسیه که از سال‌ها پیش با اکراین درگیر شده بود و می‌دانست که ناتو سلاح‌های زیادی را به اکراین داده و درکنار آن آموزش‌های نظامی؛ آماده است تا روسیه را داخل اکراین در تله انداخته ارتش آن را کاملا نابود کند.

   در نتیجه روسیه با سرعت حاشیه سه طرف (شمال، مشرق، جنوب) اکراین را گرفت و قسمت غربی متصل به اروپا را رها کرد. بدین دلیل بود که در ظاهر حرکت نظامی روسیه کند شد. در قسمت جنوبی به‌واسطه اینکه شهر ماریوپل در ساحل دریا قرار دارد کار کمی پیچیده شد.

   با این تاکتیک و استقراراینچنینی ارتش  در مناطق مرزی با روسیه، نیروهای چریکی غرب نمی‌توانند به این ارتش کلاسیک کاملا مجهز ضربه‌ای بزنند. روسیه در همین مناطق باقی خواهد ماند تا به نتیجه مطلوب برسد. ادامه کار ممکن است بیشتر به جنگ اقتصادی بکشد. در این وضعیت است که تحریم‌های روسیه همراه حمایت ایران و بعضی دیگر کشورها و مخصوصا محروم شدن غرب از مواد کشاورزی اکراین برای غرب سنگین‌تر تمام خواهد شد. و در نتیجه چین نیز پیشتر خواهد رفت.

   ورود به کشورها با ارتش، کاری بود که آمریکا طی چند دهه در کشورهای مختلف انجام داد و کاملا هم شکست خورد. این تجربه شکست خورده را روسیه انجام نخواهد داد اگر اینکار را بکند گور خود را کنده است. مگر اینکه یک سری پیش شرط‌های نظامی و… را انجام بدهد.

درخواست روسیه برای دریافت پول نفت و گاز به روبل موازنه را بهم زده است!

   اینکه روسیه خواسته تا پول نفت و گاز را به روبل بدهند از زوایای مختلف تاثیر گذار است.

اول؛ روبل تقویت می‌شود.

دوم؛ دلار به‌عنوان ارز غالب برجهان، نقش می‌بازد.

سوم؛ این روحیه و درس را به سایرین نیز می‌دهد تا معاملات خود را با ارزهای خود انجام دهند و مسلما در آینده ارز دیگری یا روش دیگری را جایگزین خواهند کرد.

   به‌نظر نمی‌رسد حتی اگر همین امروز جنگ خاتمه بیابد روسیه از درخواست خود برای دریافت ارزی به غیر از دلار کوتاه بیاید. اگر چنین بشود فاتحه دلار خوانده شده است.

اگر اروپا پرداخت با روبل یا ارزی غیر از دلار را قبول نکند و با قطع فروش گاز روسیه روبرو بشود آنگاه با بحران جدی انرژی روبرو خواهد شد که یا باید تجدید نظر بکند و یا جنگ گسترده را بخواهد.

اگر روسیه عقب نشینی بکند پس اولین قدم برای پذیرش شکست را برداشته است.

   به‌نظر می‌رسد بعضی کشورها و یا نیروهای سیاسی در اروپا از اینکه معاملات‌اشان با یورو باشد بسیار خوشنود خواهندشد زیرا از اسارت آمریکا برای معامله آزاد با جهان رها می‌شوند. در اینصورت فشار آمریکا بر آنها برای مثلا معامله با ایران و سایر کشورهائی که آمریکا تحریم کرده است برداشته خواهد شد و همه نفس راحتی خواهند کشید.

دست امریکا توسط  دلار بر گلوی کشورهای جهان فشار می‌آورد.

جهان با رهائی از اسارت دلار قادر به تنفس راحت خواهد بود.

راه بی بازگشت!

   هرچند هنوز یک ماه بیشتر از شروع جنگ در اکراین نگذشته است اما ظاهرا قدم در راه بی بازگشت گذاشته شده است.

    بسیاری پل‌های پشت سر را خراب کرده‌اند. پس برای صلح پل‌های زیادی باید ترمیم یا دوباره ساخته بشوند. امری که خیلی سخت بنظر می‌رسد.

   اینکه تصور شود مصالحه به‌صورت برد-برد صورت خواهد گرفت به‌نظر امکان پذیر نمی‌رسد بلکه بهر حال یکی از طرفین باید شکست را کم یا بیش بپذیرد. هرچقدر جنگ طولانی‌تر بشود این موازنه بیشتر بهم خواهد خورد.

   با توجه به مداخله نظامی و اقتصادی آمریکا و اروپا (ژاپن و کره) هر توافقی که میان اکران و روسیه بسته بشود، می‌بایست تمام این نکات را شامل بشود و تکلیف دخالت‌های نظامی و اقتصادی این کشورها نیز مشخص گردد. این امری بسیار پیچیده است.

آینده قدرت در جهان در گرو نتیجه جنگ اکراین است!

صلحی که به برد-برد نزدیک باشد!

   این صلح به صورتی خواهد بود که حداقل شکست آمریکا پذیرفته بشود که یکی از آنها همان کنار گذاشتن معاملات اروپا با روسیه با ارز دیگری به غیر از دلار باشد. در این صلح کشورهای اروپایی و خود آمریکا باید بپذیرند که آمریکا دیگر قدرت تعیین کننده در جهان نیست و اروپا آماده است آمریکا را از سروری کنار بگذارد.

   اگر اروپا معاملات خود با روسیه را با ارز دیگری به غیر از دلار انجام بدهد؛ درقدم بعدی چین نیز چنین درخواستی را خواهد کرد.

آنگاه جهان دیگرگونه خواهد شد.

اگر روسیه پیروز بشود!

   اگر روسیه پیروز بشود آنگاه آمریکا و تمام متحدانش (ناتو و…) شکست نظامی و اقتصادی خورده‌اند زیرا این دو فاکتور بهم گره زده شده‌اند. در این صورت ناتو و غرب دیگر قدرت پیشین و تعیین کننده برای جهان را نخواهند داشت.

   چین بازار تجارت جهان/قدرت مالی/ بانک‌های بین المللی یهودیان صهیونیست را در دست خواهد گرفت. حتی می‌تواند تا حد زیادی به یوان نقشی مانند دلار بدهد.

البته به‌نظر نمی‌رسد پس از دلار هیچ ارزی بتواند به تنهائی تعیین کننده در جهان باشد.

ارز جهانی نیز کاملا از دلار فاصله خواهد گرفت و چیز دیگری جانشین آن خواهد شد.

   از آنجائیکه قدرت در چین در دست تعداد اندکی سرمایه‌دار نیست بلکه دولت بر همه چیز نظارت دارد، در نتیجه این شیوه زشت استعماری که اکنون توسط سرمایه‌داران غرب بر جهان اعمال می‌شود، وجود نخواهد داشت.

اگر غرب پیروز بشود!

   اگر روسیه شکست بخورد آنگاه چین نیز شکست خواهد خورد و ایران نیز، و امکان تجزیه ایران نزدیک به صد در صد است؛ و غرب کماکان قدرت برتر جهان خواهد ماند.    اما آنچه در میان آنها می‌گذرد به کجا خواهد رسید و چگونه می‌توانند اختلافات درونی خود را حل بکنند؟

   این سوال بزرگی است که از همین حالا شکاف میان آنها نشان از عدم هم‌آهنگی و نرسیدن  به یک توافق جامع  را دارد، امری که برای پیروزی از نکات لازم و ضروری می‌باشد.

شانس پیروزی کدام بیشتر است!

   تمام شواهد نشان می‌دهد که روسیه در این جنگ نظامی شکست نخواهد خورد.

شکست یا پیروزی برای روسیه حیاتی است.

   از آنجائیکه درون حاکمیت روسیه برخلاف غرب یک دست است، احتمال سستی در تصمیم‌گیری و ضربه از درون نزدیک به صفر می‌باشد. این نکته از الزامات پیروزی  است.

   زمانیکه شکست چهره می‌نماید شکاف میان نیروها بیشتر نمود پیدا می‌کند تا جاییکه ممکن است به جدایی و حتی رو‌در‌رویی متحدان بکشد.

   اکنون غرب تقریبا تمام کارت‌های خود در تحریم روسیه را رو کرده است اما فشار خاصی بر روسیه دیده نمی‌شود بلکه شاید در آینده چهره خود را نشان بدهند هرچند همه می‌دانند که با شروع جنگ مشکلات و از جمله مالی ایجاد خواهد شد  و روسیه از پیش مقدار زیادی طلا خریداری کرده است.

   اگر روسیه برای اینکه شکست نخورد، اقدام به قطع کامل نفت و گاز بکند از همان یکی دو روز اول زندگی مردم و اقتصاد اروپا فروخواهد پاشید. ایران و قطر نیز با او در این راه همراه خواهند بود. آنگاه بحران انرژی  و گرانی بی حد همه چیز، به آسانی غرب را به زانو در خواهد آورد.

نکته:

   جالب توجه این که در چنین شرایطی آمریکا نرخ دلار را بالا برده است.

این کار به نفع کی و به ضررکدام است؟

   مسلما بالا رفتن دلار باعث باز هم  بالا رفتن  بیشتر قیمت مواد شده است که البته در آینده خود را بهتر نشان خواهد داد.

   اگر نفت صادراتی مثلا از ۱۰۰ دلار به ۱۲۰ دلار رسیده، باید بالا رفتن قیمت دلار را هم به آن اضافه کرد در نتیجه قیمت‌ آن برای خریداران بسیار بیشتر می‌شود. در نتیجه  قیمت صادرات سایر اقلام نیز بالا می‌رود واین یک سردرگمی اقتصادی در جهان ایجاد می‌کند. در نتیجه باید دید کدام یک بیشترین ضرر را می‌کنند و کدام بیشترین سود را  می‌برند.

   بالا رفتن قیمت دلار، صادرات آمریکا را با مشکل روبرو می‌کند.

مسلما اروپا از گران شدن دلار بیشتر از آمریکا متضرر می‌شود.

    شاید یکی از خواسته‌های آمریکا همین فروپاشی اقتصاد اروپا باشد. و شاید بهمین دلیل، از هم اکنون شکاف میان اروپا و آمریکا کاملا هویدا گردیده است.

   روسیه مواد خوراکی و انرژی را دارد. دو فاکتور اصلی برای مقاومت و ادامه حیات. آمریکا نیز از جنبه خوراک و انرژی موقعیت مناسبی دارد؛ اما برای اروپا اینچنین نیست.

   این جنگ برای روسیه بسیار حساس است و چنانچه در این جنگ بازنده بشود آنگاه به مستعمره علنی تبدیل خواهد شد. و پس از آن ایران را بدون هیچ شک و تردیدی تجزیه خواهند کرد و چین نیز به نوعی بدون قدرت خواهد ماند و تکلیف ونزویلا و… نیز بهمین ترتیب خواهد بود.

نگاهی مختصر به بعضی نکات نظامی!

   گفته شد که روسیه تنها مناطق خاصی را متصرف شده و شاید مقدار بسیار اندکی دیگر را متصرف بشود و آنگاه پایگاه‌های نظامی خود را در مقابل ناتو مستقر می‌کند. ناتو یا باید وارد یک جنگ جدی و تمام عیار بشود و یا در پی حملات ایذایی باشد.

   حملات ایذایی چریکی و یا کوچک به یک ارتش کلاسیک، مخصوصا پیشرفته مانند ارتش روسیه، هیچ آسیب جدی نزده باعث شکست آن نمی‌شود.

   اگر ناتو بخواهد ارتش اکراین را سازماندهی و تجهیز دوباره  و آماده جنگ بکند، روسیه با ادامه حملات هوایی و موشکی تمام زیر ساخت‌های آنها را نابود خواهد کرد.

   چنانچه ناتو بخواهد وارد عمل شده و دست به یک جنگ بزرگ بزند آنگاه سوای خطر تلفات بسیار سنگین در غرب، یک ضربه بسیار اساسی دیگر خواهد خورد و آن از جانب متحد روسیه یعنی ایران خواهد بود.

ایران مهره‌ای تعیین کننده در جنگ اکراین!

   ایران می‌تواند به آسانی کشورهای نفت خیز منطقه را از صدور نفت و گاز به غرب و حتی ژاپن و کره جنوبی باز دارد. اگر آنها به‌طریق مسالمت‌آمیز اینکار را نکنند آنگاه آنها قادر نخواهند بود حتی چند روز در برابر ایران مقاومت بکنند زیرا ضربات بسیار سختی بر تاسیسات نفتی  و سایر مراکز و تاسیسات مهم و حیاتی آنها وارد خواهد آمد.

   نقش حوثی‌ها در این میان بسیار مهم است زیرا آنها از جهت دیگر جغرافیایی به مراکز نفتی و حیاتی عربستان ضربه خواهند زد و شاید تنگه باب‌المندب نیز بسته بشود. حملات اخیر حوثی‌ها به مراکز نفتی عربستان در همین رابطه می‌گنجد.

    بی دلیل نیست که از هم اکنون شیوخ موضع بی‌طرف گرفته‌اند و از آن فراتر حتی به درخواست رئیس جمهوری آمریکا برای تماس تلفنی جواب ندادند و آمریکا را تحقیر کردند. خبر این کار شیوخ در تمام رسانه‌های جهان بارها و بارها گفته شد. در حالیکه در شرایط دیگری که تاکنون بوده آنها با التماس خواهان تماس رئیس جمهوری آمریکا می‌شدند.

   شیعیان عربستان؛ حتی احتمال حرکت‌هایی از طرف شیعیان عربستان که زیر ستم وهابی‌ها زندگی بسیار فقیرانه‌ای دارند، بسیار زیاد است. ایران در آنجا مردمانی را دارد. همان‌هایی که عربستان تعدادی از آنها را اعدام کرد.

   شیخ نشین‌ها در بحرین نیز ایرانی‌الاصل‌های بسیار زیادی هستند و بیشتر مردمان نیز شیعه می‌باشند. شلوغی و جنگ در جهان، بحرین را هم بی نصیب نخواهد گذاشت.

   امارات و کویت نیز با بحران‌ها و درگیری‌های داخلی روبرو شده اقتصاد‌ آنها خواهد ایستاد.

اگر این شیخ نشین‌های کوچک بخواهند وارد جنک با ایران بشوند به سختی آسب خواهند دید مگر اینکه بخواهندازاسرایل و آمریکا کمک بگیرند.

سوریه، عراق، حزب‌الله، حماس، فلسطینیان؛‌ از طرف دیگر در صورت یک جنگ تمام عیار سلاح‌های بسیار خوب و پیشرفته‌ای به حزب‌الله و سوریه نیز خواهد رسید. در این مرحله است که آنها با اسرائل درگیر و به سادگی حریف این کشور خواهند شد. حزب‌الله و حماس می‌توانند با دریافت سلاح‌های خوب حتی اسرائل را در مدیترانه مورد آزار و حملات موشکی قرار بدهند. نیروهای طرفدار ایران در عراق نیز وارد عمل خواهند شد.

پس دیده می‌شود که ورود ایران به جنگ، کل منطقه را به آشوب می‌کشاند و آنگاه هیج نفت و گازی به غرب نخواهد رسید. زیرا هدف اصلی در این جنگ همان قطع ارسال انرژی خواهد بود.

   ایران در چنین وضعیتی صلاح نمی‌بیند که حتی با داشتن بمب اتمی به اسرائل حمله بکند زیرا در آنجا میلیون‌ها فلسطینی نیز زندگی می‌کنند که همانند یهودیان آسیب خواهند دید.

ایران زمانی از بمب اتمی استفاده خواهد کرد که ابتدا اسرائل حمله بکند.

   پس بهترین آلترناتو برای ایران مجهز کردن حزب‌الله و سوریه و حوثی‌ها، حشد شعبی، حماس و… به سلاح‌های بسیار پیشرفته است.

   نباید نادیده گرفت که در چنان وضعیتی، روسیه نمی‌تواند برای ایران تعیین تکلیف بکند زیرا نیازمند است تا توسط ایران جریان نفت و گاز را بر غرب ببندد تا غرب به آسانی تسلیم بشود. همچنین فشار بر کشورهای نفت خیز و صاحب گاز نیز توسط ایران امکان پذیر است و نه روسیه.

در صورت وقوع جنگ بزرگ موجودیت اسرائل کاملا برباد خواهد رفت.

   حملات حزب‌الله، حماس، سوریه، غزه و فلسطینیان داخل اسرائل در وحله اول باعث فرار کسانی می‌شود که به طمع داشتن خانه و امکانات تغییر دین دادند و دین یهودی را پذیرفته و به آنجا آمدند. پس از آن سایرین را تا آخر به مهاجرت می‌کشاند که شاید فقط یهودیانی که صدها سال پیش آنجا بوده‌اند باقی بمانند.

اینجاست که به نقطه‌ای می‌رسیم که باید گفت:

   شاید کسینجر که از خبیث‌ترین مردمان زمانه است و به شدت یهودی صهیونیست بود و هست، به دلیل دیدن همین مرحله، از چندین سال پیش با مداخله ناتو در امور اکراین مخالفت می‌کرد و نه از سر انسانیت یعنی چیزی که در وجودش، وجود نداشت و ندارد.

چرا می گویند آمریکا، اروپا و در آنطرف پوتین، خامنه‌ای؟

   اینجا به یک نکته بسیار مهم سیاسی می‌رسیم که دقت در آن می‌تواند بسیاری مسائل و طرفندهای سیاسی را روشن بکند.

در یک طرف نام کشورها آورده می‌شود و در طرف دیگر نام افراد، چرا؟

   غرب زیر سلطه تمام و کمال عده‌ای سرمایه‌دار بسیار بزرگ است که خود را در چند سازمان متشکل کرده‌اند. برای این سرمایه‌داران بسیار احمقانه است که اختیار مال خود را رها کنند و در دولت بنشینند بلکه کارمندان خود را به‌عنوان رئیس جمهوری، نخست وزیر، وزیر، فرماندهان ارتش و سازمان‌های امنیتی و… برصندلی می‌نشانند. مردم در این کشورها بازی خورده و با رای دادن تصور می‌کنند دولت و مجلس را انتخاب کرده‌اند در حالیکه در صدرکشور و تصمیم گیرنده اصلی کسان دیگری هستند.

   این دسته کشورها که زیر سلطه سرمایه داران بزرگ بین‌المللی به‌صورت مستعمره درآمده‌اند، با طرفندهای انتخاباتی و کنار ماندن تصمیم گیرندگان اصلی/حاکمان واقعی، از ظاهر سیاست، تصویر دیگری از خود و جامعه نشان می‌دهند و آنرا دمکراسی می‌نامند  که نامی/ترمی، کاملا ناشایست و غلط می‌باشد.

    در کنار آن کشورهائی که در آن کسانیکه تصمیم گیرنده هستند جلوی صحنه و در دولت و تمام ارگان‌ها هستند را آن دسته دیگر دیکتاتوری می‌نامند. در حالیکه از جنبه ترم‌های سیاسی این یکی به دمکراسی نزدیک‌تر است زیرا مردم حداقل کسانی را که تصمیم گیرنده واقعی هستند جلوی چشم می‌بینند ولی در غرب افراد پشت پرده (سرمایه‌داران بین‌المللی) و نا آشنا برای مردمان تصمیم گیرنده هستند.

سئوال:

   در جهان چند نفر هستند که بتوانند ادعا بکنند اسامی اعضاء فراماسیونری و یا سازمان‌های صهیونیست‌ها و یا سایر سازمان‌های مخفی سرمایه‌داران که برای کشورهایشان و جهان تصمیم می‌گیرند را در اروپا و آمریکا می‌دانند؟

   یک پاسخ روشن است اینکه مسلما مردمان عادی و حتی در سطح بزرگترین خبرنگاران و محققین در این خصوص، کسی نیست که اطلاعاتی دقیق و یا کامل داشته باشد؛ زیرا اینها کاملا سری می‌باشند و دخالت در این امور مجازات‌های بسیار سنگینی دارد.

   در این نوشتار هرچند در مواردی بناچار نام آمریکا و اروپا آمد ولی بطور واضح از دو گروه اصلی تصمیم گیرنده پشت پرده نام برده شد.

اعتماد به دروغگو در سیاست یعنی بی سیاستی یا حماقت محض!

   کشورهای کوچک مانند ایران، عربستان، امارات، قطر، ونزویلا و… نباید فریب حیله چند هزار سال قدیمی را بخورند و به درخواست بعضی همکاری‌ها و یا اتحاد با غرب، پاسخ مثبت بدهند. زیرا این کشورها (سرمایه‌داران حاکم بر این کشورها) آنگاه که تکلیف قدرت نظامی با روسیه را روشن کردند به سراغ اشان می‌آیند، مستعمره‌اشان کرده و هربلائی مخصوصا تجزیه ایران، عربستان، سوریه، عراق و حتی امارات را بر آنها تحمیل می‌کنند. همه اینها را در حد کشورهای بسیار کوچک و بسیار ضعیف تجزیه می‌کنند؛ آنهم به‌صورتی که تا قرن‌ها هرکدام از این کشورهای کوچک در پی مطالبه قسمتی از خاک دیگری به این بهانه که متعلق به آنهاست باشد، به جنگ با هم برخیزند و جنگی فرسایشی برای سال‌های زیاد میان آنها براه بیفتد.

   اکنون فرصتی پیش آمده تا کشورهای همسایه بر هم تکیه بکنند و دست دوستی بهم بدهند. این کشورها باید همدیگر را تحمل بکنند زیرا همسایگانی هستند که مجبورند همانجا باقی بمانند و برای تمام عمر و قرن‌ها در کنار هم باشند.

   اگر پایان جنگ به نفع روسیه باشد در همراهی با اتحادیه شرق، محتملا کشورهایی مانند کره، ونزوئلا، نیکاراگویه و… نیز به آنها خواهند پیوست. اگر شیخ نشین‌ها نیز با آنها همراه بشوند، آنگاه با در دست داشتن بیشترین منابع انرژی که تمام غرب محتاج آنست و بیشترین سرزمین‌های کشاورزی، جمعیت، صنایع و… قدرت بلامنازع جهان خواهند بود. قدرتی که حاکمیت آن در دست چند خانواده خاص یهودی صهیونیست و یا شاهان فراماسیونر غرب نیست، بلکه در دست یک جمع بزرگی از کشورهاست که هیچ کدام نمی‌تواند بر دیگری سلطه آنچنانی داشته باشد. پس زمان تصمیم‌گیری جدی برای انتخاب دوستان با نگاهی به آینده می‌باشد.

   غرب مذهبی است و به غیر مسیحیان و یهودیان هیچ کشوری را نمی‌پذیرد. این نگرش نژاد پرستانه، شکاف عمیقی در جهان ایجاد کرده است و تا چنین هستند و در قدرت، امکان زندگی مسالمت‌آمیز، انسانی و آزاد در جهان نخواهد بود.

 در مقابل شرق مجموعه‌ای از همه ادیان و بی خدایان است.

   شاید اکنون مشخص شده باشد که چرا پوتین اجازه داد رئیس جمهوری ایران در کاخ کرملین نماز بخواند و همچنین چه توافقات مهمی میان آنها انجام گرفت که از جمله پشتیبانی از روسیه در حمله به اکراین بود. توافقاتی کاملا مخفی که هیچ کشوری آنها را بهیچ وجه اعلام نمی‌کند

پایان کلام:

“در سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن”

“در عین حال همه دوست هستند و همه دشمن”

هشتم فروردین ۱۴۰۱

بیست و هشتم  مارس ۲۰۲۲  

USAIran