بیانیه ایران، پاکستان، چین و روسیه برای شروع مذاکرات بین الافغانی

کرونا و تغییرات در جهان
در این بحبوبه ویروس کرونا که تمام اخبار و برنامه‌های شبانه روزی رسانه‌های جهان پرداختن به این بیماری است، تحولات بزرگ و‌ریشه‌ای در جهان در حال شکل‌گیری می‌باشد.
برای من نیز همانند سایر مردمان عادی معلوم نیست که آیا این تحولات برنامه‌ریزی شده بوده و بهمین دلیل چیزی بنام ویروس کرونا را پرچم کرده‌اند و یا بی‌برنامه بوده و یکباره در این شرایط ویروس کرونا، جهانی جدید شکل می‌گیرد.
یکی از این نمونه تغییرات همین جلسه این چهار کشور (ایران- پاکستان- روسیه- چین) در کنار هم است. دو کشور ایران و پاکستان همسایه افغانستان هستند که تقریبا تما م جنگجویان و مردمانی که از سایر کشورها برای مداخله در این کشور وارد آن می‌شوند از مسیر این دو می‌آیند. همچنین سلاح‌ها یا از طریق آمریکا و پایگاهایش در این کشور مستقیما پخش می‌شود و یا از مسیر این دو کشور به افغانستان می‌رسد. پس با کنار آمدن ایران و پاکستان با روسیه ‌چین (دو قدرت نظامی و اقتصادی در سطح بالای جهان)، می‌توانند بر روند نظامی افغانستان و در اساس کل زندگی و آینده افغانستان تاثیر تعیین کننده بگذارند. این گروه و تصمیماتشان بسیار تاثیر گذارتر از آمریکا و متحدانش است. یعنی قدرت جدیدی در منطقه سربرآورده است که در سطح جهان تعیین کننده است و آمریکا را هم بکناری می‌زند.
پس از چند دهه جنگ در افغانستان به نظر می‌رسد اکنون با توافق این چهار کشور تغییرات اساسی در افغانستان بروز کند که اولین آنها تقسیم قدرت میان چند جناح در حاکمیت است. غنی، عبدالله عبدالله و دوستم هرکدام قسمتی از قدرت را گرفتند. توافق میان آنها به قدرت دولت مرکزی کمک میکند. در همین مدت کوتاه سروصدای طالبان بعنوان متحد آمریکا بلند شد که اینها دارند ما را از قدرت بیرون می‌اندازند و از آمریکا کمک خواست.
صلح در افغانستان میتواند به میزان زیادی به توسعه خود آن کشور و همسایگان مخصوصا ایران کمک بکند.
موردی دیگر حرکت آرام و محکم کشتی‌های نفتکش ایران آنهم با پرچم ایران بطرف ونزوئلا است. این کار عملا قدرت نظامی امریکا را به چالش کشیده است. امریکا مجبور است نشان بدهد که می‌تواند با توسل به قدرت نظامی این کشتی‌ها را در نزدیکی مرزهای خود متوقف بکند و اگر نتوانست آنگاه نشان داده که نمی‌تواند در هزاران کیلومتر آنطرفتر از مرزهایش چیزی برای اظهار قدرت ارائه بدهد.
اما ایران دست به ریسک بزرگی زده است که مسلما بدون پشتوانه نیست. اگر امریکا مزاحمتی برایش ایجاد نکند پس نشان داده که ایران قدرتی جهانی است و اتحادش با روسیه و چین جهان را دگرگون کرده است.
در کنار این اتحاد، اتحادی دیگر با ترکیه و روسیه در سوریه (همچنین عراق و حزب‌الله لبنان) توانسته آمریکا و سایر هم پیمانانش را در این منطقه عقب براند. 
مورد دیگر کوچک شدن اقتصاد امریکا و سایر کشورهای غربی است.
اختلاف میان جناح‌های درون قدرت آمریکا نیز از موارد بسیار مهم است.
یکی دیگر اختلاف میان آمریکا با متحدانش مخصوصا اروپا می‌باشد.
مورد دیگر علنی شدن اختلافاتی میان آمریکا و چین و برخورد‌ قدرتمند چین از موضع بالا با امریکا است.
اعلام چین مبنی بر معامله با پول خود و همچنین بی‌اهمیت بودن به تهدیدات آمریکا برای تحریم بعضی کشورها مانند ایران. 
ادامه فروش نفت از جانب ایران و معاملات بسیاری از کشورها بدون استفاده از دلار زمینه از بین رفتن قدرت دلار و در نتیجه از میان رفتن سوپر قدرت است.
و اما یکی از مهم‌ترین‌ها بروز اختلافات درونی میان سرمایه داران غرب یعنی فراماسیونرهای وابسته به شاهان و آنهاییکه وابسته به سرمایه داران صهیونیست هستند، می‌باشد.
شاید یکی از دلایل زیر ضرب گرفتن بیل گیت در بحران کرونا، زیر ضرب گرفتن غیر مستقیم سرمایه داران یهودی صهیونیست باشد زیرا بیل گیت از کارگزاران آنهاست پس با ضربه زدن به او زمینه را برای حمله به بزرگترها یا روسایش آماده می‌کنند.
چیزهای زیادی در این مدت تغییر کرده که لیست بسیار بلندی می‌شود ولی با همین اندک نیز می‌توان به تغییرات ریشه ای در جهان پی برد.
همچنین با پایان جنگ‌ها و پذیرش ایران بعنوان یک قدرت نظامی در جهان، آنگاه جنگ اقتصادی آمریکا بر علیه ایران نیز رنگ خواهد باخت و می‌توان انتظار داشت که در مدت کوتاهی ایران یکباره یک جهش بزرگ اقتصادی بکند.

نکته:

تیتر از من نیست بلکه از خبر درج شده در رسانه و عکس نیز مربوط به همان مطلب از همان رسانه بین المللی است. زیرا بعضی را نظر بر آنست که افغان نام قوم است و در نتیجه نمی‌توان به آن “ی” اضافه کرد همانند لر که اگر “ی” به آن اضافه شود می شود “لری” و این دیگر مشخصه مردم نیست بلکه زبان و فرهنگ است. پس باید افغانستان و افغانستانی گفت تا مشخصه مردم کشور باشد.

حسن بایگان
مای ۲۰۲۰

شاه، ریشه شاه و شاهنشاهی را برکند.

 

شاه، شاه و شاهنشاهی را برد

     تا پیش از سلسله پهلوی حکومت ایران شاهنشاهی بود. یعنی یک شاه از مجموعه شاهان بر بقیه حکمرانی می‌کرد و او را شاهنشاه یا شاه شاهان می‌نامیدند.

   هرکدام از شاهان وابستگی قومی قبیله‌ای گسترده‌ای داشتند و مردمان وابسته به آن قوم و قبیله سر به هزاران می‌زد.

      در ادوار مختلف تعداد شاهان زیر مجموعه شاهنشاهی متغیر بوده است ولی بهرحال، آنگاه که یک شاهنشاهی قوی حکمفرما می‌شد شاهنشاه از سایرین برمبنای آنچه آنها تولید می‌کردند مقداری می‌گرفت؛ یکی اسب می‌داد، یکی گندم، یکی اسلحه … و در زمان جنگ نیز آنها باید مقدار بیشتری می‌دادند و حتی سربازانی به کمک شاهنشاه می‌فرستادند.

   شاهنشاه برای کنترل آنها و اینکه آیا بمیزان لازم یا مقرر آن چیزها را می‌فرستند یا نه؛ و از جانب دیگر اینکه آنها به فکر شورش و استقلال و یا اینکه خود شاهنشاه بشوند نیفتند، افرادی از قوم و قبیله خود را به مناطق زیر فرمان می‌فرستاد. در نتیجه شاهنشاه می‌بایست باندازه کافی افراد کارآزموده (شاید چند صد نفر) می‌داشت تا به اطراف بفرستد.

آمدن رضا شاه بر اریکه شاهی ناقوس پایان شاهنشاهی بود

      از زمان روی کار آمدن رضا شاه که با کمک و شاید برنامه‌ریزی کامل غرب صورت گرفت سیستم کشور می‌بایست تغییر می‌کرد و به جای شاهنشاهی می‌بایست سیستم بوروکراسی اداری جای می‌گرفت.

      از طرفی رضا شاه نیز با یک خانواده کوچک انگشت شمار آن نیرو و توان را نداشت که بهرگوشه کشور افرادی را برای کنترل شاهان که اکنون بیشتر خان نامیده می‌شدند بفرستد. او حتی زمانیکه در کاخ‌اش مورد تهدید قرار گرفت هیچ کسی را برای محافظت نداشت و خودش مجبور شد پشت مسلسل بنشیند تا از خودش و خانواده‌اش که زن و کودکانش بودند در کاخ دفاع بکند.

   رضا شاه نتوانست موقعیت ایجاد شده توسط غرب را درک بکند و باورش شده بود که شاه کشوری مستقل است و بهمین دلیل زیر بار غرب نمی‌رفت در نتیجه به سادگی او را برکنار و پسرش را آوردند.    این یکی نیز نمی‌توانست ناتوانی خود و از طرفی دیگر اوضاع جهان و تغییراتی که در ایران در جریان داشت را بفهمد و درحالیکه وزارتخانه‌ها و ادرات مختلف در حال تشکیل بودند و خود او با آنچه انقلاب سپید و اصلاحات ارضی نامید و قدرت شاهان/خانان (که همان فئودالهای بسیار بزرگ بودند) را از انها گرفت، با اینحال خود را شاهنشاه یا شاه‌شاهان نامید در حالیکه دیگر هیچ شاهی/خانی در کشور باقی نمانده بود. در آن زمان مردم (طرفداران شاه یا سازمانهای زیر نظر شاه که البته وابسته و زیر نظر غرب بودند) ‌در خیابانها شعار می‌دادند: “آن دوره خان خانی تمام شد”. یعنی دیگر شاهان کشور از میان رفتند. اما خود شاه و مشاوران اطرافش نمی‌توانستند معنی دقیق این نکته را بفهمند.

      شانسی که رضا شاه و محمد رضا شاه و یا در اساس ایران آورد این بود که با آنهمه ضعف، ایران توسط غرب تجزیه نشد بلکه حتی شاهان را از بین بردند، اما چرا؟

   کشورهای غربی بواسطه ترس از بلوک شرق و مخصوصا شوروی که در تمام مرزهای شمالی ایران جای داشت نه تنها محمد رضا شاه را برنداشتند و ایران را تجزیه نکردند بلکه نیروهای نظامی ایران را با بهترین سلاح‌ها مجهز کردند، زیرا ایران در خط اول جبهه جنگ با شوروی بود.

      غرب از این ترس داشت که مبادا بعضی از شاهان/خانان با شوروی کنار بیایند و قسمتی از ایران به نفع شوروی تجزیه بشود کمااینکه نمونه آن در آذربایگان و… دیده شد. پس شاهان/خانان را ازمیان بردند زیرا کنترل یک نفر/یک شاه آسان بود.

      اما شاه نتوانسته بود این مسائل را بفهمد و باورش شده بود قدرتمند است. درحالیکه نزدیکترین‌هایش و حتی درمیان ژنرالها و بازرسان ویژه شاهنشاهی که مستقیم و بی‌واسطه به خود او خبر می‌دادند و می‌بایست کاملا وفادار به شخص شاه باشند چنین نبود و مخالفان او بودند.

شاه دچار خود بزرگ‌بینی بیش از حد و کاملا غیر واقعی و توهم شده بود.

      تا اینکه شوروی توانست توسط آن دسته افسران افغانستانی که به آن کشور برای تحصیل رفته بودند در افغانستان کودتای نظامی کرده و قدرت را بدست بگیرد. اینجا بود که زنگ خطر برای غرب به صدا درآمد و بیم آن داشتند که در مرحله بعدی شوروی بر ایران غلبه بکند آنگاه دیگر تمامی توازن قدرت در جهان به نفع شوروی تغییر می‌کرد.

      دستیابی شوروی به آبهای گرم خلیج پارس از مسیر ایران و امکان کمونیستی شدن عراق توسط حزب بعث و… نکاتی بود که غرب را به این فکر انداخت که دیگر دوران (تاریخ مصرف) شاه تمام شده است و او توان آن را ندارد که جلوی شوروی بایستد. در نتیجه اسلام‌گرائی را در منطقه همراه جنگهای طولانی براه انداختند. از آن جمله در ایران آن به اصطلاح انقلاب ۱۳۵۷ را براه انداختند و خمینی بر صدر آن نشست. در اینجا و مرحله آخر بود که محمد رضا شاه فهمید که هیچ قدرتی نداشته و با بی سیاستی/بی کفایتی هیچ کسی را بعنوان حامی برای خود باقی نگذاشته بود.

      درون کشور هیچ و ابدا هیچ نیروئی از شاه این دیکتاتور خود بزرگ بین حمایت نمی‌کرد و همه منتظر موقعیتی برای ضربه زدن به او بودند. در این شرایط غرب نیز که تنها حامی او بود پشت او را خالی کرد و خواستار سرنگونی او بود تا نیروئی را بر سرکار بیاورد تا بوسیله آن تکلیف شوروی کمونیستی را روشن کند. بی جهت نبود که خمینی گفت: “پایان حکومت کمونیستی فرا رسیده است”. او علم غیب نداشت و آنقدر هم از سیاست جهان مطلع نبود، ولی بیاد داشت در توافقاتی که با غرب کرده بود یکی از نکات آن بود که حکومت کمونیستی شوروی باید از میان برود. 

      البته خمینی هم به صراحت گفت که “خدعه کردم” و در ظاهر رهبری غرب را پذیرفت اما زمانیکه حس کرد باندازه کافی قدرت گرفته با دستور اشغال سفارت آمریکا، در واقع از آن زمان انقلاب شد.

   هرچند در فکر عقب افتاده مذهبی خمینی، یک حکومت اسلامی بود ولی این حرکت بعدها به سمت مبارزه استقلال طلبانه تغییر کرد که هنوز نیز شکل کامل و معقول بخود نگرفته و ته ماده افکار عقب افتاده اسلام گرائی با این تفکر استقلال طلبانه – آزادیخواهانه و مدرن مشکل اساسی دارد.

       اگر شاه به تحولات ریشه‌ای کشور آگاهی داشت و می‌فهمید که ایران از سیستم شاهنشاهی عبور کرده و با گسترش بوروکراسی  می‌بایست بصورت یک جمهوری (مشروطه یا …) اداره بشود و قدرت را با سرمایه ‌داران و بوروکراتها تقسیم می‌کرد و برچسب دمکراسی بر ایران می‌خورد، مسیر کشور کاملا شکل دیگری بخود می‌گرفت و در تمام تحولات بعدی نیز می‌توانست بعنوان شاه ( ونه شاهنشاه) و با قانون اساسی‌ی تائید کننده حکومت سلطنتی (مانند انگلیس، سوئد و…) باقی بماند.

   چنانچه شاه این نکته را فهمیده بود حتی آن شرایطی هم که برای افغانستان پیش آمد خطری برای او نبود و او همچنان شاه می‌ماند و حل مشکل افغانستان یعنی مشکل میان شوروی و غرب به گردن دولت ایران می‌افتاد و نیازی به برکناری او که همه چیز را دردست داشت (در حالیکه بداند عملا پشتش خالی است)، نبود.

پس نوشت:

   این تحلیل را از چندین سال پیش در چند مورد به اشکال مختلف در فیس بوک نوشتم ولی اکنون در این صورت در سایتم منتشر می‌کنم.

اپسالا – سوئد

آذر ۱۳۹۸  دسامبر ۲۰۱۹

م. حسن بایگان

آیا میان ایران و آمریکا جنگی در خلیچ پارس صورت می‌گیرد؟

آیا میان ایران و آمریکا جنگی در خلیچ پارس صورت می‌گیرد؟

آمریکا توان جنگ با ایران را ندارد!

   چهارشنبه ۱۵ آپریل ۲۰۲۰برابر با ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ تعدادی از قایق‌های تند روی سپاه پاسداران در اطراف ناو جنگی آمریکا در خلیج پارس مانور داده و بسیار نزدیک شدند.

   یک هفته بعد ۲۲ آپریل ۲۰۲۰ سپاه پاسداران برای اولین بار در تاریخ ایران یک ماهواره نظامی به فضا فرستاد.

   همانروز و پس از اعلام موفقیت آمیز بودن ارسال ساتلیت ایران، آقای دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا دستور شلیک به قایق‌های ایرانی را صادر کرد.

   در این شرایط که جهان بواسطه بحران کرونا در قرنطینه به سر می‌برد و خسارات مالی فراوانی بر همه وارد شده و تمام اخبار جهان به این بیماری و سقوط بازارها و قیمت نفت مشغول است این موضوع می‌تواند جای کرونا را در اخبار بگیرد مخصوصا اگر ماجرا کمی داغ تر بشود.

   قاعدتا رهبران کشورها وقتی تصمیماتی بویژه اینچنین حساس اتخاذ می‌کنند مسائل و مشکلاتی را که ممکن است پیش بیاید در نظر می‌گیرند.

پس باید بعضی مهم‌ترین مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید را دید.

   الف – پس از دستور ترامپ مبنی بر شلیک به قایق‌های ایرانی، سپاه پاسداران از ادامه این کار اجتناب کرده دیگر به ناوهای آمریکائی نزدیک نمی‌شوند.

این کار سرشکستگی و پذیرش شکست نظامی قبل از شروع برای ایران است یعنی تنها با یک تهدید عقب نشست.

   دیگر اینکه نشان می‌دهد کارهای ایران از روی حساب و کتاب و آینده نگری نیست. مگر اینکه تصور شود که ایران فقط برای آزمایش آمریکا چنین کاری را کرده است. اما اگر چنین هم باشد اکنون در تله پاسخگوئی است. پس یا باید به پذیرد که عقب نشینی بکند و یا:

   ب – ایران به دستور ترامپ بهائی نمی‌دهد و این کار را تکرار می‌کند و ایران متقابلا آمریکا را تهدید می‌کند.

   اگر ایران چنین تصمیمی بگیرد و اجرا بکند مسلما این نیروهای کوچک و آسیب پذیر خود را بدون پشتوانه به قتلگاه نخواهد فرستاد تا هدف قرار بگیرند و به سادگی کشته بشوند. بلکه نیروی‌های مخصوص موشکی را هم  برای هدف قرار دادن ناوها آماده می‌کند.

   قاعده کار نیز چنین است که ایران اعلام می‌کند که اگر ناوهای آمریکائی (ایران آنها را تروریست نامیده است) به نیروهای ایرانی شلیک بکند آنگاه با عکس العمل نیروهای پشتیبانی روبرو خواهد شد.

حاصل این جریان حتی در حد جنگ لفظی چه خواهد بود!

  اگر چنین بشود یعنی جنگ در خلیج پارس که نتیجه آن کم شدن صادرات نفت و بالا رفتن قیمت نفت و نظامی شدن منطقه یعنی فروش اسلحه خواهد بود.

    در آمریکا سعی می‌شود نوعی به اصطلاح اختلاف یا جناح بندی را نشان بدهند و می‌گویند دو جناح  بازها و کبوترها که یکی نفتی – نظامی است وجود دارند.

   اگر این داستان واقعی باشد پس با شکست نظامی آمریکا در سوریه و عقب نشینی یا پایان طرحی که باید به اسم داعش رقم می‌خورد، در آمریکا آقای ترامپ را به ریاست جمهوری رساندند و اولین اقدام او متوقف کردن بعضی جنگ‌ها و هزینه‌های جنگی بود. هرچند پس از آن مقدار زیادی سلاح با طرح ایران هراسی به شیخ نشین‌های منطقه فروخته شد.

اکنون و این روزها نیز وضعیت نفت به جائی رسید که قیمت آن بسیار پائین آمده و حتی در آمریکا به زیر صفر رسیده است.

نتیجه اینکه این جناح کاملا متضرر شده است.

در همین جا یک سئوال مطرح می‌شود:

آیا ایران قصد دارد این جناح را کمک بکند؟

از این کار چه چیزی بدست می‌اورد؟

   از طرفی پس از حدود یک قرن که یهودیان صهیونیست قدرت مطلق جهان هستند و فراماسیونرها (در اصل شاهان اروپا) را در اوایل قرن بیستم از قدرت انداختند، اکنون دوباره و پس از شکست آمریکا در سوریه، فراماسیونرها سربرآورده‌اند و می‌خواهند جایگاه سابق خود را بدست آورند.

   در چنین وضعیتی که اختلاف میان فراماسیونرها و صهیونیست‌ها در پشت پرده دارد بالا می‌گیرد نقش ایران در این میان چگونه است؟

   جناح‌هائی در ایران با نام اصلاح طلب چندین سال است که رابطه‌اشان را با فراماسیونری برقرار کرده‌اند و اکنون به کمک آنها آمده‌اند و بر همین روال فراماسون‌ها نیز در پشت پرده از ایران حمایت می‌کنند. این روند اکنون بسیار کند و سخت است ولی بزودی موقعیت عوض خواهد شد و این روند شتاب بسیار زیادی خواهد گرفت. در آن زمانیکه جابجائی قدرت میان صهیونیستها و فراماسیونرها (شاهان اروپا) صورت بگیرد اقتصاد ایران نیز به سرعت رشد خواهد کرد.

   امکان کنار آمدن و مصالحه ایران با صهیونیستها شاید از صفر بالاتر نباشد و البته خود صهیونیستها نیز در پائین نگهداشتن امکان مصالحه نقش زیادی بازی کردند.

توجه شود که در کشور آفریقای جنوبی تضاد میان فراماسیونری و صهیونیسم کاملا علنی است.

نقش کتاب من در این میان کاملا تعیین کننده است!

   در انجیل یا عهد جدید تلاش شده عیسی مسیح را یهودی نشان بدهد. این تلاش مخصوصا پس از اینکه یهودیان قدرت مالی قوی‌ی شدند با تکثیر میلیاردی عهد جدید همراه با عهد قدیم و تبلیغات مخفیانه ولی عمیق کار به جائی رسید که بسیاری مسیحی صهیونیست شدند تا حدی که خود  را نوکر و بنده یهودیان معرفی می‌کنند. نمونه بسیار عیان آن در همین زمان آقای ترامپ رئیس جمهوری آمریکا و رقیب انتخاباتی او هیلاری کلینتون و شاید تمامی روسای جمهوری و نخست وزیران و وزیران در اروپا و آمریکا باشد حتی شاهان اروپا و بسیاری کلیساهای آنها نیز اکثرا چنین هستند. این بندگی بدون قید و شرط شرایطی برای یهودیان صهیونیست ایجاد کرد که بسادگی بر تمام سیاست، اقتصاد و… غرب غالب شدند.

   حال پس از حدود دو هزار سال من در کتاب “عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند، آنها مندائی بودند” این تصور غلط را باطل کردم. با پذیرش مستنداتی که در این کتاب مطرح کرده‌ام دیگر یهودیان صهیونیست ابدا نمی‌توانند موقعیت خود را حفظ بکنند. با این تغییر تمام وضعیت قدرت در جهان بهم خواهد خورد. هرچند هم اکنون در صدر قدرت جهان کتاب من را خوانده‌ و پذیرفته‌اند و تغییرات در حال شکل گرفتن است ولی بدلیل اینکه یهودیان صهیونیست تمام نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته‌اند این تغییر زمان می‌برد.

   در این میان آنانیکه با خواندن کتاب من به فریبی که خوردند و در نتیجه آن قدرت زیادی را به صهیونیستها دادند پی بردند، دنبال دستیابی به موقعیتی دیگر و برتر هستند آنها از ایران و موقعیت آن استفاده می‌کنند تا به حریف فریبکار ضربه بزنند.

آیا ایران در جهان تنهاست و منزوی شده است؟

   آمریکا و اسرائیل با تبلیغات بسیار گسترده سعی زیادی کرده و می‌کنند تا ایران را منزوی و تنها نشان بدهند. اما واقعیت ابدا چنین نیست. اگر ایران تنها و منزوی بود هم اکنون همانند ونزوئلا به فقر گسترده افتاده بود ولی می‌بینیم که چنین نیست و با وجود تمام فشارهائی که آمریکا وارد می‌کند اما باز ایران ثروتش از بسیاری کشورهای جهان بیشتر است و وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، آزادی‌ها، نظامی و…و حتی دزدی‌های حکومتی‌ها، ایران در قعر جدول جهانی نیست بلکه در میانه آن قرار دارد. برای درک این نکته باید چشم‌ها را بررسانه‌ها (مخصوصا غربی و دشمنان علنی ایران) بست و خود وارد میدان شد؛ یکی از آنها رفتن به کشورهای مختلف جهان و دیدن وضعیت اقتصادی و زندگی مردم و…از نزدیک و بدون واسطه است.

   حتی آمریکا که بیشترین ثروت مردم جهان را غارت می‌کند و ثروتش به تنهائی درصد بسیار بالائی از ثروت جهان را تشکیل می‌دهد حدود ۲۵ درصد مردمانش زیر خط فقر هستند و وضعیت سانسور و دیکتاتوری در آن بسیار بالاست ولی به دلایل آشکار سروصدای آن بیرون نمی‌آید.

در اصل حکومت آمریکا دمکراسی نیست بلکه الیگارشی متمایل به دیکتاتوری است

   بهر حال بعضی کشورهای قدرتمند جهان مانند چین به دلیلی و روسیه به دلیل دیگری و هند از زاویه‌ای دیگر نمی‌خواهند کمر ایران بشکند. بعضی کشورهای ضعیف نیز چنین چیزی را نمی‌خواهند که تعداد آنها نیز زیاد است. فراماسیونری نیز در این معادله نقش بزرگی دارد.

امکان تجزیه ایران با ارسال ساتلیت نزدیک به صفر شده است!

   کشوری که به سطح فرستادن ماهواره نظامی رسید یعنی تا حد زیادی ارتش و سازمانهای اطلاعاتی خود را از زیر کلید قدرتهای بین المللی (صهیونیستها) که صاحبان ساتلیت‌ها هستند خارج کرده و به مرحله خطرناکی برای اینها رسیده است.

   کشورهای با سلاح‌های استراتژیک مانند پاکستان و ایران را به جنگ داخلی و تجزیه نمی‌کشانند زیرا معلوم نیست که در این میان یکباره نیروئی جهت انتقام‌کشی ضربه‌ای اساسی و بسیار جدی به غرب وارد کند.

اگر ایران اتمی بشود دیگر ابدا و ابدا امکان تجزیه‌اش نخواهد بود.

هیچ کشوری تمایلی نخواهد داشت که در یک کشور اتمی مثل ایران جنگ داخلی بشود. زیرا آنگاه امکان اینکه بمبی بر جائی مثلا اسرائیل انداخته شده و فاجعه جهانی ایجاد بشود هست.

بررسی موقعیت و توان جنگی آمریکا و ایران

   چند سال پیش آنگاه که آمریکا با تمام قوا و آمادگی کامل جنگی در تمام اطراف ایران بود و ایران راتهدید کرد در یک مقاله با بررسی موقعیت و توان نظامی آمریکا نشان دادم که آمریکا چنین توانی را ندارد. برای اینکار کافی بود نگاهی به حمله آمریکا به عراق در زمان صدام حسین انداخته می‌شد. هم اکنون نیز این کار را با مقایسه امروز ایران که بسیار قوی‌تر از آن زمان و آمریکا که ضعیف‌تر از آن زمان است، انجام می‌دهیم.

   – آمریکا برای حمله به عراق در زمان صدام حسین ابتدا از او خواست تا موشک‌های تا حداکثر برد یک صد کیلومتر را تخریب کند که صدام برای جلوگیری از جنگ اشتباه کرد و آنها را نابود نمود.

   اما ایران امروز موشک‌های با برد بیشتر از دوهزار کیلومتر دارد و حتی موشک‌های ضد کشتی که تا حدود هفت صد کیلومتر برد دارند و در نتیجه تمام کشتی‌های آمریکا در خلیج پارس و بیرون آن تا چنین مسافتی را مورد هدف قرار می‌دهند در نتیجه آمریکا برای حمله به ایران یا حتی جنگ محدود با ایران باید کشتی‌هایش را از تیررس خارج بکند و سربازانش را هم از پایگاهایشان که در تیررس موشک‌های ایران هستند خارج کند.

مسلم است که اگر جنگی میان ایران وآمریکا صورت بگیرد شیخ نشین‌های ضعیف حاشیه خلیج پارس ابدا جرات درگیری نخواهند داشت. هرچند اخیرا صدها میلیارد دلار هزینه خرید سلاح‌هائی کردند که ظاهرا بسیار پیشرفته است.

   – همچنین آمریکا یک روز پیش از حمله به عراق تمام سیستم مخابراتی عراق را که از مسیرساتلیت‌های غرب (آمریکائی)‌ بود قطع کرد. یعنی دیگر ارتباط صدام حسین با نیروهایش برقرار نبود و تمام سازماندهی جنگی او فلج شده بود.

   اما آمریکا یا ترامپ رئیس جمهوری این کشور درست زمانی ایران را تهدید به جنگ می‌کند که ایران چند ساعتی بود ساتلیت نظامی خود را در مدار قرار داده بود یعنی از زیر کلید آمریکا خارج شده بود و چشم و گوش خود را دارد. و نه تنها آمریکا را از کنترل تماس‌ها و…ایران برکنار می‌کند بلکه حتی نیروهای آمریکائی و… را هم شناسائی می‌کند.

   آمریکا در زمان صدام با وجودیکه نیروهای زیادی را در منطقه داشت با اینحال ماه‌ها زمان لازم داشت تا تدارکات کافی برای جنگی آنچنان کوچک (در برابر جنگ با ایران) را آماده بکند.

یکی دیگر از فاکتورهای مهم نیز جمعیت و گسترش کشور است. عراق وسعتی کمتر از ایران و جمعیتی خیلی کمتر داشت.  پس نیروهای انسانی که آمریکا باید وارد جنگ با ایران بکند باید چندین برابر آن جنگ باشد.

مگر اینکه آمریکا بخواهد از سلاح‌هائی مثلا بمب اتمی برعلیه ایران استفاده بکند.

   نکته اینجاست که آمریکا چندین هزار کیلومتر از این منطقه دور است ولی ایران در خانه خودش است و تمام توان رزمی‌اش آماده و در کنارش می‌باشد. یعنی سیستم ایران دفاعی در خانه خود است و سیستم آمریکا تهاجمی در خانه دیگران.

راه رشد نظامی یا اقتصادی است؟

   پیشتر اشاراتی داشتم که برای مستقل ماندن و رشد کردن باید اقتصاد قوی و ارتش قوی داشت و  دست‌یابی هرکدام از اینها بسیار سخت است. آمریکا اجازه داشتن اقتصاد و ارتش قوی را نمی‌دهد.

اما اکنون آمریکا فشار حداکثری اقتصادی را بر ایران وارد کرده است و ایران چیزی بیشتری ندارد که از دست بدهد. در نتیجه ترسی از نیرو گذاشتن برای دستیابی به سلاح‌های پیشرفته روز ندارد.

در اساس اکنون آمریکا، ایران را در موقعیتی قرار داده که مجبور است تمام نیرویش را برای دستیابی به برترین سلاح‌ها بکار ببرد. و مسلما آنگاه که از این مرحله گذر کرد و ثابت نمود که آنچنان قدرت نظامی‌ی است که آمریکا و هیچ کشور دیگر جرات حمله و یا زور گوئی به او را ندارند، آنگاه مسیر رشد اقتصادی را نیز بناچار بر روی او باز می‌کنند.

نقش بیماری “ویروس کرونا” در این میان چیست؟

   متاسفانه سیاسون و رسانه‌ها آنچنان دروغگوهستند که تمام اعتماد میان آنها و مردمان از بین رفته است. بهمین دلیل معلوم نیست بیماری‌ی که بنام “ویروس کورونا ۱۹” معروف شده است تا چه حد واقعا خطرناک است که اینچنین اقتصاد جهان را بخاطر آن به تعطیلی کشانده‌اند.

   زمانیکه این بیماری از چین شروع و به ایران رسید رسانه‌ها سروصدای بسیار کردند و…در همان زمان آقای ترامپ رئیس جمهوری آمریکا آنرا به مسخره گرفت. اما پس از چندی بیماری به کشور خودش رسید و بیشترین تعداد بیمار و کشته را در جهان بخودش اختصاص داد که هنوز هم ادامه دارد. سپس ایشان به جای نقد خود، نوک حملات را بطرف چین گرفت.

   بهرحال اینکه بیماری “ویروس کرونا” را وسیله‌ای برای تعطیلی اقتصاد جهان کردند نوعی شک بزرگ ایجاد می‌کند. آیا واقعا اگر جلوی آن گرفته نمی‌شد میزان مرگ از آنفولانزا بیشتر می‌شد؟ زیرا اکنون این تعداد بیمار و کشته از آنفولانزا و حتی سرطان بسیار کمتر است. چرا با چنین انرژی‌ی راهی برای درمان سرطان پیدا نمی‌کنند؟

   آیا این به اصطلاح بیماری بیشتر از آنکه بیماری‌ی کشنده باشد بازیچه‌ای سیاسی است تا وضعیت اقتصادی جهان را چنین بکنند که کردند.

   آیا این در همان رابطه جنگ مخفی میان صهیونیست‌ها و فراماسیونرها و سایر نیروهای جهان است که در آن ایران نقش مهمی بازی می‌کند؟

نتیجه

   امکان درگیر میان ایران و آمریکا در حد کوچک وجود دارد تا به این ترتیب وضعیت از بحران “ویروس کرونا” خارج و تحولات در جهت تغییرات درون آمریکا نیز صورت بگیرد. همچنین قیمت نفت بالا برود.

   لیکن امکان جنگ بزرگ میان ایران و آمریکا نیست. زیرا آقای ترامپ رئیس جمهوری آمریکا مرد جنگ نیست ولی خود را در تله انداخته است و دستور حمله را صادر کرده است و اگر درگیری صورت بگیرد او برنامه‌ای برای جنگ از پیش نداشته است. همچنین تمام آنچه را که جناحی که او را برای آن مورد بر سرکار آورده برباد داده است و دیگر کنترلی بر اوضاع داخلی آمریکا هم نخواهد داشت.

   آمریکا ابدا توان نظامی و مخصوصا اقتصادی یک جنگ طولانی آنهم با کشوری مثل ایران را ندارد.

   ایران نیز با چنین وضعیت اقتصادی، توان جنگ طولانی را ندارد. اما در یک جنگ/درگیری کوتاه مدت برد با ایران خواهد بود.

۲۲ آپریل ۲۰۲۰

اپسالا – سوئد

م. حسن بایگان

hassan@baygan.org

www.baygan.org

www.baygan.org/old

www.baygan.org/en

گزارشی تحلیلی از وقایع آبان ۱۳۹۸ ایران

گزارشی تحلیلی از وقایع آبان ۱۳۹۸ ایران

دوستان به من شوخی و جدی می‌گویند: حسن تو هرکجا می‌روی وقایع عجیبی روی می‌دهد. مثلا در آفریقای جنوبی بودم که ماجرای رئیس جمهوری آن کشور به استیضاح و انفصال او کشید و شیری انسانی را خورد. همین تابستان در اوکراین داستان افتضاح دونالد ترامپ با آن کشور پیش آمد و… و دو سال پیش نیز درست در ابتدای شروع تظاهرات در مشهد به آنجا رسیدم و اینبار نیز در ایران و…

۱۵ آبان برابر با ۶ نوامبر ۲۰۱۹ بعد از یک هفته توقف در استانبول که آنجا نیز اتفاقاتی افتاد به تهران وارد شدم. هنوز چندی نگذشته بود که تلویزیون ایران قسمتهائی از سخنرانی آقای حسن روحانی رئیس جمهوری ایران را در چند مورد نشان داد. آنجا آقای روحانی شروع به افشاگری کرد و تعدادی از فسادها و… را با ذکر ارقام دقیق مقدار دلاری کاملا مشخص نمود. برای آنهائیکه این خلافکاریها را انجام داده بودند ارقام کاملا روشن می‌کرد که مقصود آنها هستند و برای کسانی هم که درکی از سیاست و یا اندکی دانش داشتند این ارقام یعنی آدرس دقیق.

در  سخنرانی که در مسجدی در یزد صورت گرفت عده‌ای علیه آقای روحانی شعار دادند ولی تعداد آنها در آنجا اندک بود. روز بعد نیز آقای روحانی همین آمار و ارقام را در تلویزیون ایران تکرار کرد.

داستان این آمارها و اعتراضات آقای رئیس جمهوری چه بود!

پس از فشارهای آمریکا بر ایران و بهم ریختن وضع اقتصادی در کشور، دادگاههائی شروع به دستگیری و محاکمه افرادی به اتهام اختلال در نظم اقتصادی کردند. اما این دسته افراد وابسته به جناح روحانی، احمدی‌نژاد و… بودند و هیچکدام در جناح خامنه‌ای قرار نداشتند. آنها حتی برادر آقای حسن روحانی رئیس جمهوری ایران را هم به اتهام اختلاس و….دستگیر و محاکمه کردند. در اینجا بود که در نهایت آقای حسن روحانی که مترصد موقعیت بود بالاخره عکس‌العمل نشان داد (سخنرانی در مسجد در یزد و فردایش در تلویزیون) و  با ارائه آمار دقیق مبلغ بعضی پولهای گم شده، اختلاس‌ها، دزدی‌ها، رانت‌ها و… سعی در فشار بر دادگاه‌ها یا جناح دیگر داشت تا برادرش و سایر هم جناحانش را رها کنند. زیرا اینکه دادگاه‌ها و یا جناح خامنه‌ای دست به محاکمه همه خلافکاران اقتصادی بزند امری است که غیر ممکن بنظر می‌رسد. خلاصه اینکه دستگیر شدگان از جناح رئیس جمهوری بودند و در مقابل، او نیز با ذکر ارقام دقیق دلاری، اختلاس‌های جناح خامنه‌ای را برملا می‌کرد و اگر اندکی می‌گذشت و موقعیت جناح آقای حسن روحانی تقویت می‌شد آنگاه او به عیان نام آن افراد و ارگانها را هم بزبان می‌آورد و کار سخت می‌شد؛ در نتیجه می‌بایست او را ساکت می‌کردند.

روزی که بنزین گران شد

روز قبل از روزی که قرار بود بنزین گران بشود سوار یک مسافرکش شدم. راننده به صراحت گفت که قرار است امشب بنزین گران بشود و… و عده‌ای از هم اکنون رفته‌اند تا باک ماشین‌اشان را پر کنند و…

همان شب منزل دوستی مهمان بودم که تعدادی از فعالین کاملا شناخته شده مدنی/حقوق بشری آنجا بودند کمی صحبت داشتیم اتفاقا در آنجا جوانی بود پرشور و بنابر مقتضای سنش فکر می‌کرد همه چیز را می‌داند او می‌گفت: برای خامنه‌ای آسان نیست تا روحانی را کنار بزند. دیگری که سن و سالی از او گذشته بود و تجربیاتی داشت می‌گفت: همه قدرت در اختیار خامنه‌ای است و او می‌تواند به سادگی روحانی (و البته جناح روحانی) را خاموش بکند. بهرحال صحبت بر سر درگیری میان این دو جناح بود.

در آخر من گفتم: اگر کسی پیرو نظریات و فلسفه من است نباید در هیچ حرکت اعتراضی شرکت بکند زیرا بازیچه دستهای پشت پرده می‌شود و… گفتند چه باید کرد؟ گفتم باید با روشهای آرام و قوی  و با روشنگری و کار ترویجی، ترویج فلسفه ای درست که فلسفه من است عمل/حرکت کرد.

تا افکار عقب مانده مذهبی اینچنین در جهان ریشه دار است و قدرت (نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان) در دست مذهبیون می‌باشد، بدترین نوع مشکلات و فجایع ضد انسانی وجود خواهند داشت.

ریشه همه خرابی‌ها، فسادها، جنگها و… در افکارفاسد و عقب مانده است.

نیمه شب آنجا را ترک کردم. در مسافرکش (اسنپ متعلق به سپاه با حدود ۱۵۰ هزار ماشین ثبت شده در خدمت تنها در تهران) شاهد صف طویل مردم در پمپ بنزین‌ها بودم و ماشین‌های گشت مخصوص ضد اغتشاش در حرکت بودند.

روزی که بنزین به قیمت ۳هزار تومان رسید تظاهرات‌هائی در بعضی نقاط روی داد آنهم تنها مناطق خاصی پائین شهرها که بیشتر طرفداران خامنه‌ای هستند و در مناطق مرفه نشین که رای آنها آقای حسن روحانی را به ریاست جمهوری رساند اتفاقی نیفتاد.

این اعتراضات دعوائی درون حکومتی بود!

   هیچ حرکت، تظاهرات، انقلاب و…، خودجوش (اصطلاحا مردمی) وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت.

تمام تظاهرات‌ها و انقلابات در تمام دنیا توسط قدرتمندان و ثروتمندان ِ کشورها و یا بین المللی و با برنامه صورت گرفته و می‌گیرد.

   هرچند بعضی تظاهراتها یا اعتراضات کوچک در بعضی کشورها توسط احزاب و یا سازمانهائی رسمی صورت می‌گیرد ولی اینها از طرف قدرتمندان پذیرفته شده و در برنامه اداره کشور توسط آنها گنجانده و قبول شده است تا ظاهر و نام آزادی و دمکراسی به کشور بدهند.

در انقلاب روسیه ( لنین)، انقلاب کوبا (کاسترو)، انقلاب چین (مائو) و… انقلاب مشروطه ایران، جریان مصدق و باصطلاح انقلاب ۱۳۵۷ ایران (خمینی)، همه این افراد و گروه‌اشان (گروه رهبری)؛ درون حاکمیت یا وابسته به قدرتهای جهانی بودند و از آن طریق حمایت شدند، بقیه داستان مردم فریبی بوده و هست تا یک عده ناآگاه را بدنبال خود بکشند، از آنها سوء استفاده و حتی گوشت دم توپ بکنند. هم اکنون نیز اینچنین است و هیچ حرکت اساسی‌ی بدون پشتوانه‌ای از قدرتهای جهانی یا درون کشورها انجام نمی‌شود؛ این نکته همه جای جهان را شامل می‌شود حتی درغرب بظاهر دمکراسی که البته در باطن ابدا چنین نیست.

در ماجرای اخیر ایران پس از اعتراضات آقای رئیس جمهوری، جناح دیگر، برنامه‌اش را برای حمله و تخریب و در نتیجه متوقف کردن او اجرا کرد و گرانی بنزین از طرف دولت اعلام شد. بی دلیل نبود که همان روز حداقل سه آیت الله معروف از جناح خامنه‌ای (آیت الله جنتی و…) گران شدن بنزین را محکوم و گناه آن را مستقیم و غیر مستقیم به گردن دولت و شخص ریاست جمهوری انداختند.

درگیری‌هائی خیابانی میان طرفداران دو جناح خامنه‌ای و روحانی روی داد که به خشونت کشید. اما در این میان عده‌ای مردم معترض به گرانی، بعضی ساده لوحان، عده‌ای فرصت طلب برای غارت و عده‌ای اندک که فریب رسانه‌های غربی یا اپوزیسیون خارج را خوردند وارد شدند. این دسته افراد که در جناح خاصی در درون حاکمیت قرار نداشتند یا همان موقع آسیب دیدند و یا به مرور دستگیر شده و می‌شوند و باید مجازاتهای سختی را متحمل شوند.

پس از یکی دو روز با توجه به موضع‌گیری آن آیت الله های طرفدار خامنه‌ای و همچنین بعضی نمایندگان مجلس و…، جناح روحانی با خامنه‌ای به توافقاتی در پشت پرده رسیدند. در اینجا بود که خامنه‌ای بعنوان مصلح وارد شد و همه را تائید کرد و غائله خوابید و تمام شد که البته حتما یکی از توافقات آن بود که در دستگیری و محاکمه اخلالگران اقتصادی تیغ از گردن جناح روحانی و سایرآنانیکه در جناح خامنه‌ای نیستند برداشته بشود یا کم شود، کمااینکه فعلا سروصدای بگیر و ببندها خوابیده و از طرفی نرخ ارز شروع به بالا رفتن کرد تا هزینه‌های دولت تامین بشود.

   اما اینکه رسانه‌های بین المللی خارج ایران و رسانه‌های وابسته به اپوزیسیون خارج رژیم در خارج کشور بدون داشتن درکی دقیق از اختلافات درونی رژیم و دسته بندی های میان آنها (و در نتیجه دلیل درگیری‌های چند ساله اخیر) هنوز درگیری‌های خیابانی را خودجوش/مردمی و پایان نیافته اعلام می‌کنند و تحلیل‌های نادرست و مطابق میل خود و نه واقعیات ارائه می‌دهند، مشکل خودشان است. آن مردمانی هم که چشم به اینها دوخته‌اند غافل اند از اینکه خود رژیم (مجموعه حاکمیت) ابدا نمی‌خواست و نمی‌خواهد مشخص شود که مشکل داخلی اش تا باین حد حاد است.

اینگونه رسانه‌ها با این اعمال و تحلیل‌ها آب به آسیاب رژیم مخصوصا جناح خامنه‌ای می‌ریزند.

نقش سپاه پاسدارن در اقتصاد کشور

   اکنون سپاه پاسداران به بزرگترین موسسه تجاری کشور ایران تبدیل شده است در کنار آن شاید رتبه دوم به آستان قدس رضوی برسد. این دو در مجموع آنقدر بزرگ هستند که شکستن اشان یعنی فروریزی کامل اقتصاد کشور.

در اساس اینها آنقدر بزرگ شده اند که فروریزی اشان امکان ندارد؛ اینها بزرگترین سرمایه‌داران  در حد مالکان کشور هستند.

از طرفی این سرمایه‌های بزرگ متعلق به فرد نیست بلکه متعلق به تشکیلات است که فعلا در صدر آنها فردی بعنوان ولی فقیه نشسته است. و بهمین دلیل شکل عادی (تشکلات اقتصادی متعلق به افراد) را ندارد. لیکن اگر در آینده حداقل قسمت متعلق به سپاه فرو بپاشد افرادی دهان باز کرده و آن را خواهند خورد. اما آنچه متعلق به آستان قدس رضوی است به این آسانی‌ها فرو نمی‌پاشد.

این نکته‌ای است که آمریکا نیز آنرا (کمابیش و نه کامل و دقیق) فهمیده و بهمین دلیل می‌گوید مایل به تغییر رژیم نیست بلکه تغییر روش ایران یعنی شناسائی اسرائیل و بردگی آمریکا و اسرائیل را می‌خواهد. زیرا می‌داند که این تشکلات آنقدر قوی و  قدرتمند هستند که هیچ چیزی نمی‌تواند آنها را برکند.

تنها چند وزارتخانه که مهمترین آنها نفت است در اختیار دولت می‌باشد که آنهم در شرایط کنونی تحریم نفت، چندان توانمند نیست. درآمدهای دولت بسیار محدود و مثلا از راه مالیات است و اکثر وزارتخانه‌ها و موسسات دولتی هزینه بر هستند.

آما، آیا دو نهاد سپاه و آستان قدس رضوی به دولت مالیات می‌پردازند؟ و اگر چنین بکنند آیا به نوعی زیر کلید دولت رفتن است؟

ارتش که بسیار هزینه بر است و هیچ درآمدی ندارد و می‌بایست زیر نظر دولت باشد از توان و قدرت سپاه برخوردار نمی‌باشد. سایر ارگانها نیز چنین‌اند.

حال اگر قدرت بلامنازع رهبری بر تمام ارگانها دولت را هم به آن اضافه کنیم، آنگاه دیده می‌شود که دولت در برابر رهبری چندان توانی ندارد.

رسانه‌ها نیز تقریبا همه در اختیار رهبری قرار دارند و دولت نفوذ و قدرت چندانی بر آنها ندارد.

اتفاقا مشکل نیز همین جاست و نیروهای خارج از رهبری  که قدرت رهبری را تا این حد قبول ندارند (به دلائل اقتصادی، مذهبی و یا…) با آن مشکل دارند. در نتیجه در چند سال اخیر تضاد میان آنها به شکل تظاهرات خصمانه و حتی گرم بروز کرده است.

آقازاده‌ها بعنوان نوسرمایه‌داران نیز سهمی از قدرت می‌خواهند.

رهبری شیعه در ایران و جهان

   یکی دیگر از مسائل یا تضادهای داخلی، رهبری شیعه در ایران و جهان است.

موضوع رهبری شیعیان در ایران با سیاست و اقتصاد تداخل جدی، کامل و حتی رسمی پیدا کرده است و در نتیجه تقریبا هیچ رهبر و یا رهبری مذهبی که بطور جدی رقیب آقای خامنه‌ای باشد وجود ندارد. ولی در سطح وسیع‌تر و مخصوصا در عراق شاهد این شکاف هستیم. اکنون که شیعه ۱۲ امامی قدرت زیادی گرفته و حتی بر سایر فرق شیعه نفوذ یافته است موضوع در دست داشتن این رهبری که بدنبال آن پولهای زیاد (سهم امام و…) و قدرت می‌آورد برای بعضی رهبران مذهبی (آخوندها) اهمیت زیادی یافته است که به وضوح درگیری میان آنها را در عراق شاهد هستیم. آنها حتی بر این ادعا هستند که علی امام اول شیعیان که همه شیعیان علی پیرو او هستندعرب بود و حسین نیز عرب بود و در عراق مدفون است پس آنها (اعراب) برتر از بقیه و از جمله ایرانیانند و  باید رهبری شیعیان جهان را بدست بگیرند. آنها می‌خواهند مرکز شیعه را از قم  دوباره به کربلا برگردانند و در نتیجه خود رهبر شیعیان علی در جهان بشوند.

جناحی از آخوندها هم بظاهر یا باطن مخالف دخالت مستقیم (و البته نه غیر مستقیم و اثر گذار) آخوندها در سیاست هستند. این نیز بهانه‌ای دیگر برای اختلاف میان آنها و ادعای رهبری دینی شیعیان علی کردن است.

نتیجه:

   تمام دعواهای میان آخوندها و درون حاکمیت برای پول و قدرت است و نه رفاه و آسایش مردم. اما در این دعواها مردم عادی و ناآگاه و یا نادان را به خیابانها می‌کشند و می‌کشند.

مردم یعنی چه؟

مردم کیستند؟

نقش مردم چیست؟

   هر شخص یا گروهی بنابر سلیقه یا منافع خود می‌گوید: “مردم” با ماست یا مردم … در حالیکه همزمان گروه‌های  دیگری که مخالف او هستند نیز می‌گویند یا ادعا می کنند که “مردم” با آنهاست. پس این مردم کیستند و در کدام یک از این گروههای مختلف و مدعی جای می‌گیرند؟!

   هیچگاه گروهی از  مردمان بدون سازماندهی و خود انگیخته در هیچ کجای دنیا حرکت نکرده و نمی‌کنند. هر حرکتی هرچقدر کوچک حتی رفتن از یک طرف خیابان به آن طرف نیازمند سازماندهی و مدیریت یا رهبری است. پس هرچه حرکت بزرگتر باشد رهبری قوی‌تر و بزرگتری را لازم دارد. در نتیجه آنچه که اینبار در آبان ماه ۱۳۹۸ در شهرهائی خاص و انتخاب شده در ایران رخ داد با سازماندهی از درون حاکمان بود.

   اکثریت مردم ایران در مجموع  مخالف مجموعه حاکمیت هستند اما دقیق نمی‌دانند در کشور و درون حاکمیت چه می‌گذرد، زیرا نه تنها رسانه‌های وسیع دولتی در اختیار کامل رهبری است و خبرهای یکطرفه می‌دهد، بلکه نیرو‌های مختلف درون رژیم/حاکمیت نیز واقعیات اختلافات/تضادها را نمی‌گویند؛ فقط گاه گاهی برای هم خط و نشان می‌کشند.

جالب آنکه در تمام موسسات دولتی همه حتی در سطح مدیریت، ساز مخالفت با حکومت (جناح خامنه‌ای) را می‌زنند، اما همه آنها همزمان از روحانی یعنی دولت هم ناامید هستند. و از طرفی هیچ رهبری یا آلترناتیو واقعی جانشین رژیم کنونی نیز وجود ندارد که جایگاهی در میان عامه مردم داشته باشد.

   همچنین نباید فراموش کرد که مردم بسیار نگران جنگ داخلی و به افتضاح کشیده شدن اوضاع هستند. در نتیجه هرگاه موضوع کمی به آن طرف (جنگ داخلی) کشیده بشود همه موضعگیری می‌کنند. یعنی اعتراضات توسط عموم مردم تحریم می‌شود. این نکته مثبت است.

   هرگاه نیز آمریکا و مخصوصا اسرائیل در شرایط بحران ایران نظر مداخله جویانه می‌دهند فورا ترس از دخالت آنها و جنگ داخلی همراه با نفرت اکثریت مردم ایران از این کشورها و دخالتهای آنها باعث سکون و سکوت می‌شود بهمین دلیل بود که در درگیرهای اخیر آمریکا و اسرائیل زیاد صحبت نکردند. کلیت مردم ایران با مبحث استعمار و استثمار تا حدی آشنا هستند و آنرا نمی‌پذیرند.

هرچند ممکن است همه مردم با شیوه‌های نوین استعمار و استثمار و روش‌های بانکها و موسسات سرمایه داری بین‌المللی آشنا نباشند؛ ولی حداقل روشنفکران جامعه و موسسات تحقیقاتی با آن آشنا هستند و با آنها موضعگیری دارند.

   بعضی از اپوزیسیون خارج از رژیم نیز با این مسائل آشنا هستند و در نتیجه بدنبال آشوب و روشهائی که دست‌های پنهان همین نیروهای استعمارگر پشت آن هست نمی‌روند.

اپوزیسیون خارج از رژیم

   به جرات می‌توان گفت اپوزیسیون جدی، قدرتمند و مطرح، خارج از رژیم مخصوصا در خارج از کشور وجود ندارد؛ آنچه هست نیروهای کوچکی هستند که نه برنامه‌ای دارند نه توانی و نه هیچ چیز ارزشمندی. آنها حتی هیچ شناخت درست و دقیقی از شرایط جهان و ایران و آنچه خود می‌خواهند، ندارند. بعضی صحبت از سرنگونی می‌کنند در حالیکه نمی‌دانند سرنگونی چیست و چگونه باید سرنگون کرد و با چه نیروئی؛ و اگر چنین بشود چه می‌خواهند برای کشور بیاورند و… ضعف و زبونی و نادانی آنها آنقدر زیاد است که ابدا نیازی به بحث ندارد. علیرغم شعارهایشان اگر همین امروز به آنها بگویند شما حاکم بر کشور چه می‌خواهید بکنید؟ ابدا چیزی ندارند. و اتفاقا بخاطر همین نداشتن برنامه است که انگشت روی چیزهای کم ارزش می‌گذارند و از مباحث اساسی مانند وضعیت قدرت در جهان، اداره اقتصاد کشور (بصورت مستقل و نه برده شدن زیر دست قدرتهای بین المللی)، ارائه برنامه‌ای اجتماعی برای کشوری با گستردگی مردمی و تفاوتهای فرهنگی و… هیچ چیزی ندارند که بگویند و از این مباحث می‌گریزند، و قدر مسلم اینکه بعضی نیز عقل اشان ابدا به این مسائل نمی‌رسد. آنها از بحث‌های اساسی و دقیق اجتماعی گریزان هستند زیرا هیچ دانش، علم و اطلاعی در این خصوص ندارند، مضافا اینکه ریشه فکری آنها مذهبی است؛ سوای آن دسته ملی- مذهبی‌ها آنها نیز که خود را سکولار و یا حتی ضد مذهب (کمونیستها) می‌دانند نادانسته در قید و بندهای تربیت ریشه‌دار تفکرات و فرهنگ مذهبی مانده‌اند. مخصوصا کمونیستها درگیر تفکرات غلط کمونیستی با تلفیقی از ریشه فکری اسلامی هستند که حتی خودشان نیز از آن آگاه نیستند.

  اتفاقا همین نکات است که از طرفی نقطه قدرت حاکمیت کنونی می‌شود و کلیت مردم نیز از ترس آمدن بدتر بعد از بد، به این سازمانها اعتنائی ندارند.

شعار مرگ بر دیکتاتور

   آنانیکه در تظاهرات‌ها شعار مرگ بر دیکتاتور(یعنی خامنه‌ای) سر می‌دهند مردم عادی نیستند بلکه از جناح‌های درون رژیم هستند که می‌خواهند سهم بیشتری داشته باشند. اگر مردم عادی در شرایط عادی چنین شعاری را بدهند براحتی و در اولین یا کمترین حرکت دستگیر و تکلیف اشان روشن می‌شود.

آیا ماجرا و ماجراها به پایان رسید؟!

   داستان تظاهرات آبان ماه ۱۳۹۸ در ایران تنها پس از دو روز با توافقات درونی پایان یافت. اما اختلافات اساسی میان آنها هنوز هست و ادامه دارد تا اینکه دوباره کی و در چه موقعیتی بروز بکند.

نهایت:

سیر وقایع نشان داد که هم جناح خامنه‌ای بسیار قدرتمند است و حرف اول را می‌زند و هم اینکه جناح‌های دیگر مانند احمدی‌نژاد (که او نیز جمکران را در مقابل … برای ایجاد قبله‌ای خاص برای طرفداران خودشان ایجاد کردند و فکر ایجاد و توسعه جمکران از آنجا ریشه گرفته است) و مخصوصا جناح روحانی، آنچنان ضعیف نیستند که بشود خیلی ساده آنها را کنار زد. بویژه در این زمان -وضعیت تحت فشار حداکثری از طرف آمریکا- آنها را مجبور به مصالحه و تحمل یکدگیر می‌کند و خامنه‌ای مجبور است سایرین را هم راضی بکند.

آنکه برای دزدی می‌آید به فکر امنیت، سلامت و اموال خانه و خانه نشینان نیست مخصوصا اگر کاملا بیگانه باشد.

فلسفه من راه آزادی فکر و بشریت است.

اپسالا – سوئد

۱۷۲۶ آذر ۱۳۹۸   ۱۷ دسامبر  ۲۰۱۹

م. حسن بایگان :

شناخت پول و قدرت در جهان

شناخت پول و قدرت در جهان
آن دسته مردمانی که با ارقام بزرگ ثروت در جهان آشنا نیستند فکر می‌کنند داشتن چند میلیون یا میلیارد دلاری که بعضی افراد دارند مبلغ بسیار بسیار زیادی است که البته تعداد آنها در ایران شاید انگشت شمار باشد و حتی شاید در ایران ابدا شخصی که به تنهائی یک میلیارد دلار داشته باشد وجود نداشته باشد.


شناخت ثروت و درآمد سرمایه‌داران غربی مهم است. زیرا این سرمایه به آنها قدرت می‌دهد تا برجهان حکومت بکنند.
سرمایه داران بزرگ مسلط بر جهان، یهودیان صهیونیست هستند که در تمام دنیا تقسیم شده‌اند. آنها در همکاری با هم در تجارت، صنایع، بانک‌ها، رسانه ها و…در قالب کارتل‌ها، تراستها و…رقبا را خفه کرده قدرت سیاسی در اکثر کشورها (مخصوصا تمام کشورهای غربی) را بدست گرفته سلطنت خود بر جهان را اعمال می‌کنند و اگر کشوری در جهان تسلیم آنها نشود با انواع تحریم‌ها و برچسب‌ها مانند دیکتاتور و… و حتی کودتا و سرنگونی روبرو می‌شود.
اسرائیل نیز مرکز مخفی و پشتوانه جمع آوری مدارک و اسناد جاسوسی و تمام اطلاعات لازم و مخفی برای سلطنت‌اشان بر جهان است.
پس شعار نابودی اسرائیل یعنی شعار نابودی مرکز حکومت مخفی سرمایه‌داران بین المللی یهودی صهیونیست. 
چنین شعاری پیامدها و مجازاتهای سخت علنی و مخفی برای رژیم‌ها یا حتی افرادی دارد که چنین می‌گویند. اینجا مسئله دیگر از شکل مذهبی خارج شده و جنبه حکومتی دارد. اگر رهبران یهودی صهیونیست به جای فلطسین نقطه دیگری را در جهان برای پایگاه حکومت مخفی انتخاب می‌کردند موضوع از همه لحاظ شکل دیگری به خود می‌گرفت که بزرگترین مشکل برای آنها جمع آوری نیرو بود زیرا استدلال کنونی آنها جمع آوری یهودیان در سرزمین تاریخی است. در حالیکه حتی همین حالا اکثریتی از مهاجران به اسراییل یهودی نژادی نیستند بلکه در میان آنها مردمانی هستند که برای اندکی پول تغییر دین یا عقیده (حتی ممکن است ظاهری) داده، یهودیت را بعنوان دین پذیرفته‌اند و به این کشور جدید التاسیس آمده‌اند و از امکاناتی مانند خانه و … بهره میبرند.
اما خود این چند خانواده یهودی صهیونیست که ثروتمندترین مردمان جهان اند و امثال بیل کیت و زاکربری کارمندان و دست نشاندگان آنها هستند؛ نام اشان در میان ثروتمندترین های جهان اعلام نمی‌شود و چهره‌اشان هم در سیاست دیده نمی‌شود تا بتوان بر آنها برچسب زد بلکه کارمندان خود را بعنوان رئیس جمهوری، نخست وزیر، وزرا، اعضا مجالس و…و روسای سازمانهای امنیتی، جاسوسی و…بر سرکار می‌گذراند. اینها تمام رسانه‌ها را در اختیار دارند و البته شرکتهای محافظین شخصی را هم، در اینصورت به سادگی تمام اطلاعات افراد در اختیار آنهاست و چنانچه قصد نابودی مخالفی را داشته باشند برایشان کاری بسیار ساده است. حتی در مواردی نیازی به نابودی فیزیکی نیست بلکه با نابودی شخصیتی و افشاء کردن چند ضعف ساده او را بی‌ابرو کرده و با کمک رسانه‌ها نابود می‌کنند.
هیچ نیرو و قدرتی هم در کشورها برای کنترل آنها نیست زیرا روسای پلیس‌های مخفی، امنیتی و…همه با تائید آنها تعیین می‌شوند و کارمندان آنها هستند.
در نتیجه کنترل همه چیز در پشت پرده در اختیار تشکلات این دسته مردمان است.
بعنوان مثال چنانچه نام خانواده والنبری را در گوگل سرچ کنید چیزهایی خواهید یافت مثلا ۱/۳ درآمد ناخالص ملی سوید که سر به صدها میلیارد دلار (سالیانه) می‌زند متعلق به این خانواده است. ۳۰۰ شرکت بزرگ و ۴۰۰۰ شرکت کوچک در سوید متعلق به آنهاست.
بزبان ساده تمام سوید متعلق به آنهاست پس صحبت از آزادی،‌‌ مکراسی و…مسخره است. و مردم بردگانی بیش نیستند که فعلا بواسطه ثروت موجود و آرامش/خفقان مخفی، دیدن آن بردگی برایشان ممکن نیست. هرچند بعضی هم ترجیح می‌دهند کور و کر بمانند و بهمان یک لقمه نانی که بعنوان برده (و البته از نظر یهودیان “سگ” زیرا یهودیان -مخصوصا صهیونیست- غیریهودیان را سگ و نجس می‌دانند آنچنانکه با نوشتن بعضی مطالب عهد جدید -انجیل- و از زبان عیسی مسیح بیان کرده‌اند) به آنها داده می‌شود قناعت می‌کنند.
در لیست شرکت‌های متعلق به والنبری در سوید می بینیم که از جمله شرکت مولنیکه نیز متعلق به آنهاست؛ شرکتی که در دنیا تنها فقط اوست که بانداژهای زخم‌های پروانه‌ای را تولید می‌کند و حاضر نیست به بیماران ایران بدهد.
انگاه خواهید فهمید که همه اینها در غرب دست در دست هم دارند و تحریم ها را با هم و همه جانبه اعمال می‌کنند. زیرا بانک‌های بین المللی هم متعلق به آنهاست.


حال کدام نیرو است که می‌تواند در ایران حکومت بکند و زیر یوغ اینها نرود؟

کدام نیرو است که می‌تواند تضمین بدهد که اگر به جای رژیم فعلی بر سر کار آمد پس از چندی ایران را به چند کشور تفسیم نکنند؟


کدام نیرو است که تضمین بدهد سرمایه‌داران ملی بتوانند وجود داشته باشند و پس از چندی به سرمایه‌داران وابسته و نوکر تبدیل نشوند و آرزوی خود برای حکومت مستقل را برآورده بکنند؟


قدرت این سرمایه‌داران بزرگ بین المللی بسیار فراتر از آنست که تصور بشود.
اما:

تنها چیزی که می‌تواند این قدرت را از میان ببرد و همچنین نظم جدیدی بر مبنای عقل و انسانیت برقرار سازد کتاب من “عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند بلکه آنها مندائی بودند” می‌باشد.

زیرا انگاه که چند میلیارد مسیحی متوجه بشوند به اشتباه فکر می‌کردند که مادر عیسی (البته پدرش خدا بود و بنظر نمیرسد خدا یهودی باشد) یهودی بوده ‌و به این دلیل با حمایت از یهودیان صهیونیست آنها را به این قدرت و مقام رساندند و انگاه این حمایت را بردارند دیگر یهودیان صهیونیست ثروتمند حاکم برجهان حمایتی ندارند و سقوط آنها بسیار سریع خواهد بود.

از طرفی دیگر در این کتاب با ارایه فلسفه خودم که کاملا منطقی، معقول و انسانی است، سیستم جایگزین مناسبی نیز برای جهان ارائه داده‌ام.


کلیه ادیان و همچنین تفکرات عقب افتاده و یا تفکرات ساختگی توسط قدرتهای بزرگ حاکم برجهان که بنام افکار بزرگ فلسفی و… در جهان معرفی می‌شوند، همه برخلاف واقع و ضد انسانیت و برای غارت مردمان جهان هستند. همه آنها را باید کنار نهاد.


حسن بایگان
۲۴ اپریل ۲۰۲۰

USAIran