آیا دین جزئی از فرهنگ است و یا ضد فرهنگ و بازدارنده توسعه جوامع؟!

   سئوالی که همیشه مردمان را به خود مشغول کرده تعریف فرهنگ است.

نکته دیگر اینکه آیا دین را باید جزئی از فرهنگ قلمداد کرد یا چیز دیگری است.

این نکات مهم از زندگی بشر وظیفه‌ای برعهده فیلسوف می‌گذارد تا پاسخ آنها را بدهد.

تعریف فرهنگ:
فرهنگ مجموعه‌ای از باطن و ظاهر کردار، افکار، گفتار و آداب رسوم است که قوانین جوامع را نیز رقم می‌زند.

   قوانین جوامع می‌بایست در هم‌آهنگی با فرهنگ آن جوامع باشد وگرنه درست نیست. مشکل قانونگذاری جوامع چند فرهنگی در همین تنوع است زیرا به سختی می‌توان قوانینی یکپارچه برای کشورهایی گذاشت که در هرگوشه آن مجموعه‌ گسترده یا میلیونی از انسان‌ها زندگی می‌کنند که فرهنگ و دین آنها با سایرین متفاوت است. اتفاقا بیشترین مشکلات هم بواسطه دین ایجاد می‌شوند.

فرهنگ‌ها در جوامع همواره در حال تغییر هستند!

این تغییرات را مخصوصا همین چند نسل اخیر که هنوز در قید حیات هستند به وضوح دیده‌اند. بویژه همین چند دهه اخیر با آمدن کامپیوتر، اینترنت و راه یافتن تلفن موبایل در همه جهان حتی در دورافتاده‌ترین نقاط  تاثیر آنها در تغییر فرهنگ‌ها را بخوبی می‌توان دید.

هرگاه تغییرات فرهنگی در موردی از موارد به یک حد معین رسید نیاز به تغییر در قانون الزامی می‌شود. حتی همواره مواردی پیش می‌آید که باید قوانین جدیدی را گذاشت.

   ادیان مخصوصا آنها که الهی نامیده می‌شوند (و کسانی ادعای پیامبری در آن دین را کردند) قوانینی گذاشتند که به‌عنوان قوانین الهی قلمداد می‌شود. تغییر در این قوانین دوگانگی و شکاف عظیمی در واقعیات جوامع و قوانین‌اشان ایجاد کرده و می‌کند و سعی رهبران مذهبی بر‌آنست که آن قوانین را حفظ و اجرا بکنند.

   بعضی ادیان مدعی هستند که پیامبران و کتب آنها قوانینی دارند که از جانب خدائی نادیده و یا… آمده و این قوانین برای همه مردمان جهان و تمامی تاریخ از آن زمانی که بیان شد تا زمانیکه بشر روی زمین است باید اجرا بشود. این بزرگترین ضربه‌ای است که ادیان به مردمان می‌زند زیرا می‌خواهد همه چیز را در همان قرن‌های گذشته متوقف بکند.اما مذهبیون باید کمی عقل‌اشان را بکار بیندازند و فکر بکنند که اگر این امر واقعیت داشت و قوانینی الهی برای همه مردمان جهان و تا ابد آمده است پس چرا این‌همه ادیان مختلف هست؟ و اساسا چرا دین آنها به صدها فرقه تقسیم شده است که در مواردی زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند بطوریکه یکدیگر را به اتهام منحرف/کافر می‌کشند؟!

   مسلم است که قوانین ادیان حتی در همان زمانی هم که بیان شد حتی برای یک جامعه کوچک هم قابل قبول و اجرا نبود و در نتیجه هرکدام به چند صد فرقه تقسیم شدند که حتی اگر مریدان هر فرقه نیز با هم به بحث بنشینند هیچ دو نفری با هم به توافق نخواهند رسید.

   این قوانین غیر قابل تغییر که قابل پیاده شدن نبود به‌هر جامعه‌ای وارد شد تغییراتی در آن دادند تا بتوانند آنرا با آنجا تطبیق بدهند؛ سپس این تغییر یافته را تغییر ناپذیر نامیدند؛ و در یک آشفتگی قرار گرفتند.

   از چند قرن پیش مخصوصا یکی دو قرن اخیر بواسطه ایجاد راه‌ها، وسایل نقلیه سریع  واینترنت و… ارتباطات میان جهانیان بسیار کوتاه و سریع شده است. مردمان سراسر جهان با هم تماس‌های زیادی دارند و فرهنگ‌ها با هم تداخل پیدا کرده و از هم تاثیر گرفته‌اند تا جائیکه درسیاست‌گذاری کشورها نیز وارد شده‌اند.

   ادیان برای بقای خود در مناطق مختلف اشکال مختلفی گرفتند تا جائیکه در بسیاری موارد اصول دین اولیه را زیر پا گذاشتند و درون خود با تضادی عمیق روبرو شدند.

این نکته در مورد ادیانی مانند اسلام (که تنها یک پیامبر دارد و دستوراتش در قرآن مشخص است) بهتر دیده می‌شود.

در خصوص یهودیت؛ کتاب آنها “عهد عتیق” مملو از دستورات ضد ونقیض است و ده‌ها بلکه صدها نبی و رسول وجود دارند که هرکدام چیزی متضاد با دیگری گفته‌اند.

در مسیحیت؛ دستورات از جانب افرادی که به مسیحیت گرویدند و تعدادی از آنها یهودی بودند آمده است. بهمین دلیل نمی‌توان گفت دستور اصلی دین یا دستور مستقیم عیسی مسیح چیست و کدام است. قوانین مندائی در این دین اساسی‌ترین قوانین است.

زرتشتی، بودائی، هندوئیسم و… نیز با همین نمونه مشکلات درگیر هستند.

موقعیت قوانین مذهبی در عصر حاضر

   اکنون با تغییرات وسیعی که در سطح جهان صورت گرفته است ادیان مزاحم و دست و پا گیر شده‌اند؛ بعضی کشورهای غربی سعی کردند تا حد بسیار زیادی از مواضع کتاب مقدس خود عقب نشینی بکنند. زیرا در غیر اینصورت ابدا شانسی برای بقا نداشتند و آن شکل از اجرای دین که یکی دو قرن پیش پیاده می‌شد ابدا قابل اجرا نبود. برای روشن شدند ماجرا باید به داستان آتش زدن بعضی مردمان به نام بی دین و ساحر توجه کرد که چون آن قوانین دیگر جائی در جامعه نداشت آنها را برداشتند. همین قوانین ساده‌تر دهه‌های اخیر نیز اکنون جائی در جوامع پیشرفته صنعتی غرب ندارند.

نکته: هرچند غرب مسیحی است ولی یهودیت را کاذبانه و برمبنای دروغی در انجیل (یهودی بودن عیسی مسیح) به‌نوعی تقدس تبدیل کرده‌اند و در نتیجه با مشکلات خاصی روبرو شده‌اند.

   از جانبی اگریهودیان بخواهند برمبنای قوانین و سنت عهد عتیق رفتار بکنند بواسطه احکام بسیار سختی که در آن هست (و البته سوای تناقض‌های بسیاری که در احکام هست) و در این دوران به آنهاغیر انسانی یا وحشیانه گفته می‌شود، ابدا قابل اجرا نیستند و شاید تنها تعداد بسیار اندکی یهودی باقی بمانند. پس یهودیت با تفاسیر مختلف از عهد عتیق و دستورات بعضی کهنه‌ها و رهبران مذهبی (در تلمود آمده است) به شعبات بسیار زیادی تقسیم شد.

  از طرفی کلیسیاهای مسیحی وارد بازار و تجارت و صنعت حتی صنایع نظامی شده‌اند در نتیجه همانند سرمایه‌داران عمل می‌کنند که البته یک یا چند نفر سرمایه دار خاص صاحب و مالک همه چیز نیست، بلکه صدها میلیارد دلار یا یورو سرمایه متعلق به کلیسیاهای مختلف تحت کنترل ریاست کلیسیاهاست.

      در این دوران قوانین مذهبی کاملا در مقابل فرهنگ جوامع قرار گرفته‌اند و باعث جلوگیری از توسعه کشورها و جوامع می‌شوند در نتیجه باعث می‌گردند تا قوانین به آسانی به‌روز نشوند.

   در جوامعی مثلا کشور عربستان، تغییرات با سختی و بسیار بسیار کند پیش می‌رود.

بدتر از همه جریاناتی است که توسط حکومت‌های فناتیک اسلامی ایجاد شده‌اند مانند طالبان، القاعده، بوکوحرام و… که می‌خواهند برخلاف تکامل و توسعه حرکت ‌کنند و  تلاش و جنگ می‌کنند تا فرهنگ و قوانین جوامع را به عقب ببرند.

   خمینی نیز در ابتدای انقلاب ایران همین افکار بسیار عقب افتاده را داشت مثلا حتی تا سالها مشکل آخوندها و مذهبیون در قدرت نشسته این بود که در هنگام ملاقات با غربی‌ها دست بدهند یا ندهند، زیرا آنها را نجس می‌دانستند که گوشت خوک می‌خورند و مشروب می‌نوشند و ممکن است سر میزخوراک آنها مشروب باشد و… سال‌ها طول کشید تا آنها متوجه بشوند که اگر می‌خواهند کشور را اداره بکنند باید در قوانین اسلامی تجدید نظر بکنند. بعضی از اینگونه مسائل (بیشتر در خصوص روابط خارجی) در کشورهای شیخ نشین منطقه حل شده ولی قوانین داخلی و آنچه بر مردم آن کشورها اعمال می‌شود بسیار عقب افتاده‌تر از آنست که در ذهن بگنجد.

یکی از دلائل عقب ماندگی کشورهای اسلامی همین افکار بسیارعقب مانده دینی است.

   کشورهای مسلمان آسیای شرقی  یا آفریقای سیاه با توجه به فرهنگ گذشته‌اشان و همچنین وجود اقوام مختلفی که به ادیان و افکار دیگری معتقد هستند، اسلام ساده‌تر و روان‌تری دارند.

   در کشورهای غربی پس از اینکه کلیسیاها از سلاطین شکست خوردند و مجبور شدند قدرت یا حاکمیت را به شاهان بسپارند؛ برای اینکه از قوانین دست و پا گیر دینی راحت بشوند خود را سکولار خواندند یعنی دین در سیاست دخالت ندارد تا بتوانند راحت‌تر قوانین را تغییر بدهند و همین به آنها اجازه نفس کشیدن داد. اما از طرفی خود کلیسیاها با این ترفند وارد بازار شدند و اکنون هرکدام یک سرمایه‌دار بزرگ به حساب می‌آیند و بهمین دلیل با نام‌های دیگری در سیاست کشورها دخالت کاملا مستقیم دارند.

   اینکه تصور بشود کلیسیاها مخصوصا در غرب با سیاست کاری ندارند یک تفکر کودکانه و ناشی از بی دانشی سیاسی است.

   در خصوص یهودیت و اسلام دخالت دین در سیاست کاملا واضح است که به صراحت در رفتار رسولان و پیامبران آنها و در کتب‌اشان نیز آمده است.

   شاید تا چند دهه پیش می‌شد گفت دین جزیی از فرهنگ است که هویت هم می‌دهد ولی اکنون جهان بوضوح شکل دیگری گرفته است و به سرعت در حال تغییر می‌باشد به عنوان مثال همین کشورهای مذهبی مانند شیخ نشین‌ها، ایران، افغانستان، پاکستان … دارند متوجه می‌شوند که آن افکار بسیار عقب مانده است و بندی برپای توسعه کشور است. هرچند همین کشورها در درگیری‌هایی که با هم دارند از دین کاملا سود برده؛ با دامن زدن به احساسات مذهبی یک عده ساده لوح آنها را سپر بلا کرده جلوی گلوله می‌فرستند. این بحث را در جاهای دیگری بیان کرده‌ام و در آینده نیز بدان پرداخته خواهد شد.

دین دکان است!

   تا زمانیکه رهبران مذهبی اسلامی به روش نان در آوردن از این دکان همانند کلیسیاهای غرب نرسند، خودشان و کشورهایشان در عقب ماندگی می‌مانند.

   در میان مسلمانان شاید “اسمع ئلیان” (به غلط مشهور اسماعیلیان و یا … نامیده می‌شوند) به مرحله‌ای همانند کلیسیاهای مسیحی سرمایه دار رسیده باشند.

   ادیان با ورود به فرهنگ سعی در کنترل آن و فرهنگ سازی/تغییر فرهنگ جوامع مناسب با منافع عده‌ای خاص بنام آخوند، کشیش، ربی/کهنه و… می‌کنند. همین ضربه سنگین به بشریت را شبه ادیان مانند مارکسیم و عده‌ای که در غرب بنام فیلسوف نامیده می‌شوند، وارد می‌کنند.

   اکنون در این عصر یا دوران، افکار و قوانین مذهبی سدی در برابر تغییرات واقعی فرهنگی هستند و در حالیکه خود را در فرهنگ جای داده‌اند اما عملا به ضد فرهنگ تبدیل شده‌اند و در نتیجه سدی در راه تغییر قوانین و پیشرفت‌های کشورهای خود و جامعه بشری هستند.

نکته:

طنز داستان اینجاست که اگر هم اکنون عیسی مسیح و یا مهدی موعود ظهور بکنند همین طرفداران سینه‌چاک‌اشان او را پیش از سایر مردمان خواهند کشت زیرا دکان آنها با چنین تصاویر و تعابیری که از چنین افرادی ارائه می‌دهند ابدا همخوانی ندارد!

فلسفه من برترین است زیرا دستوراتی ساکن و ثابت برای همه مردمان جهان و همه اعصار نیست بلکه سازگارترین‌ قوانینی که با فرهنگ مردمان منطقه و آن دوران مطابقت داشته باشد را تایید می‌کند.

اردیبهشت ۱۴۰۰   آپریل ۲۰۲۱  

 م. حسن بایگان 

USAIran