آیا کشورها/دولت‌ها در حال جنگ هستند یا سرمایه‌داران؟

تمام تحلیل‌های سیاسی در خصوص وقایع اخیر جهان که از جنگ میان کشورها/ دولت‌ها نام می‌برند، به سردرگمی مردمان و تحریف تاریخ دامن می‌زنند.

‌اینها جنگ‌های مردم نیستند، مردم فقط قربانی هستند.

در خصوص غرب باید از “سرمایه‌داران” و “اهداف این گروه مردمان حاکم بر کشورها”، دولت‌ها، و تمامی ارگان‌‌های اداره کننده کشورها، نام برد.

در اینجا یعنی در مرحله ای که جنگ اکراین پیش آمده، به شکاف بزرگ میان سرمایه‌داران در غرب، به عنوان یک نکته بسیار مهم می‌رسیم که نشان می‌دهد در تحلیل ها از وقایع اخیر جهان صحبت از دولت‌ها (به معنی اقتدار و مستقل و مردمی بودن دولت‌ها) در غرب کاملا ناپخته و غلط است ‌پس باید و حتما باید از نقش سرمایه‌داران حاکم بر دولت‌ها و کشورها نام برد و دست آنها را رو کرد تا به‌عنوان جنایتکاران جنگی در زمان مناسب به دادگاه آورده به محاکمه کشیده بشوند و یا حداقل تاریخ نام آنها را به بدی ثبت بکند.

نکته: بعضی مشاوران و تحلیل‌گران وابسته به این سرمایه‌داران با کمک رسانه‌های بسیار قدرتمند عمدا مردمان، سیاسیون و تحلیل‌گران عادی را در چاه و گمراهی می‌اندازند. اگر در تحلیل‌ها از شکاف بزرگ‌ در میان سرمایه داران حاکم بر غرب آگاه نباشیم، ابدا قادر به درک وقایع جهان و آنچه باعث جنگ در اکراین شد، نخواهیم بود. اگر شکاف جدی در آمریکا را نبینیم و نتوانیم ارتباط آن با وقایع جهان را بفهمیم کاملا کج راه رفته‌ایم.

در اساس جنگ اکراین، جنگ میان این سرمایه ‌اران و شکاف میان آنهاست. این سرمایه‌داران بزرگ به جای اینکه یکدیگر را بکشند مردمان را فریب داده به جنگ یکدیگر می‌اندازند تا آنها یکدیگر را بکشند.

اما، در خصوص شرق، داستان متفاوت است.

بعضی مانند روسیه، مخلوطی از سرمایه‌‌داران و‌ دولت است؛ هرچند در این میان دیده می‌شود که قدرت دولت بیشتر است.

در خصوص چین قدرت بیشتر در دست دولت است زیرا سرمایه‌داران و شرکت‌ها بیشتر دولتی هستند.

نباید فراموش کرد که بسیاری از سرمایه داران غرب دارند به شرق روی می آورند و همین نکته جنگ میان سرمایه‌داران حاکم بر غرب را تشدید کرده است.

“اکراین قربانی جنگ قدرت میان سرمایه‌داران و غرب و شرق شد”.

داستان نفت چیست:

بنظر می‌رسد کشورهای نفت خیز منطقه خاورمیانه از گران شدن نفت خوشحال بوده و تمایلی به اضافه کردن تولید خود برای پایین آوردن قیمت نداشته باشند.

از طرف دیگر آنها می‌خواهند ضربه شستی هم‌‌ به آمریکا نشان بدهند. زیرا آمریکا با گرو گرفتن پول شیوخ در بانک‌هایش آنها را به مسخرگی و بندگی کشانده و حاضر نیست پول آنها را پس بدهد. در عوض با پول آنها در تمام دنیا سرمایه گذاری می کند و ثروت خود را بیشتر.

شیوخ منطقه از ضعیف شدن غرب در این ماجرا نفع می‌برند و همچنین انتقام سال‌ها تحقیر را می‌گیرند. سال‌ها پیش آنها می‌خواستند مقداری از پول خود را از آمریکا خارج و به صورت “یورو/اورو” در اروپا نگه‌دارند ولی به‌خاطر این خواسته مورد تنبیه آمریکا تا حد سرنگونی قرار گرفتند. حالا زمان خوبی برای انتقام است.

اکنون نیز در اخبار می‌گویند که عربستان می‌خواهد نفت را با پول رایج چین معاوضه بکند. امری که به تضعیف بیشتر نقش دلار در جهان کمک می‌کند. هم اکنون بیشتر جنگ‌ها بر سر همین موضوع یعنی تضعیف نقش دلار است.

ماجرای فروش زمین های کشاورزی اکراین:

رییس جمهوری یهودی صهیونیست اکراین می‌خواست تمام زمین‌های کشاورزی این کشور بسیار بزرگ را به بخش خصوص بفروشد. صحبت میان مردم اکراین این بود که چه کسی این‌همه پول دارد؟

پاسخ اینست:

قرار بود بانک‌های بین المللی صهیونیست‌ها،‌ از همین پول‌های شیوخ، به چند یهودی صهیونیست وام بدهند تا این زمین‌ها یا در اساس کل کشور را بخرند. که در واقع مال این بانک‌ها یا یهودیان صهیونیست مالتی میلیاردر مانند خاندان روچیلد می‌شد. آنها می‌خواستند و می‌خواهند مالک و حاکم تمام جهان بشوند.

بی جهت سرمایه داران بزرگ یهودی صهیونیست، او (لنسکی) را رییس جمهوری اکراین نکردند.

این روش را یهودیان صهیونیست پس از فروپاشی شوروی در تمام کشورهای تازه تاسیس، حتی در روسیه پیاده کردند و مالک آن کشورها شدند. یکی از درگیری‌های اصلی پوتین با یهودیان صهیونیست مبارزه با آنها و بازپس گرفتن ثروت‌های بعضی از آنها بود، از جمله آن شخصی که یکباره مالک صنایع نفت روسیه شده بود و داستانش در تمام جهان خبر اول رسانه‌ها بود. از آنجا اختلاف میان پوتین و یهودیان صهیونیست بالا گرفت.

توجه شود که ابراهیموویچ که میلیاردری بزرگ در روسیه شد و مالک باشگاه چلسی، او نیز از همین دسته مردم است که در زمان شوروی یک کارگر ساده با درآمد بسیار پایین بود. چنین افرادی اگر دستگاه چاپ پول هم می ‌داشتند نمی توانستند در این مدت کوتاه اینهمه پول بدست بیاورند. مخصوصا اینکه آنها در یک کشور کمونیستی زندگی می‌کردند که کسی تجربه شیوه‌های سرمایه داری را نداشت و بویژه آنانیکه شغل‌اشان در سطح این افراد بود ابدا شانسی برای میلیاردر شدن نداشتند مگر اینکه از عوامل سرمایه‌داران بزرگ بین‌المللی می‌بودند. در خصوص او و چگونگی ثروتمند شدنش سالها پیش نوشتم.

نکته:

سرمایه‌داران بزرگ یهودی صهیونیست، پول در اختیار امثال ابرهیمویچ، زاکربری، بیل گیت و… قرار دادند/می‌دهند و ظاهرا این افراد میلیاردر یا صاحب آن پول‌ها می‌شوند ولی در خفا یا در واقعیت این ثروت متعلق به آن خاندان‌های بزرگ است و اینها کارگزارانی بیش نیستند.

حافظه تاریخی در سیاست بسیار مهم است وگرنه فریب حرف های رسانه های وابسته و هدفمند را خواهیم خورد.قدرت در جهان در حال جابجایی است و‌هیچ گریزی از ان نیست.

مارس ۲۰۲۲

اسپند ۱۴۰۰

دلایل شکست ایران از اعراب با توجه به متون جدید!

آنچه تاکنون مبنای بررسی تاریخ ایران و قدرت گیری اسلام بود؛ کتب نوشته شده یکی دو قرن بعد از آن واقعه می باشد. اکنون تعدادی از کتبی که همان سال‌های قدرت‌گیری اعراب توسط ارامنه و یا مردمان منطقه به زبان سریانی نوشته شده بودند در حال ترجمه هستند. این کتب دریچه‌های جدیدی را باز می‌کنند. اول اینکه نشان می‌دهند آنچه در آن کتب پس از اسلام توسط ایرانیان و… نوشته شده چندان دور از واقعیت نیست و احتمالا یا نویسندگان به نوعی با این کتب آشنا بوده‌اند و یا داستان‌ها به طریقی به آنها رسیده که چندان از ماجرا دور نبوده‌اند.اما بعضی موارد در کتب نویسندگان یکی دو قرن بعد از اسلام، عمدا یا سهوا نیامده است. این نکته‌ای است که اینجا بدان پرداخته می‌شود.

در کتاب “شهادت نامه‌های سریانی مسیحیان ایران”، تعداد زیادی شهادت نامه است از کسانی که توسط ساسانیان دستگیر شده و تحت فشار قرار گرفتند تا از مسیحیت برگردند. ساسانیان که دین دیگری داشتند تنها راه نجات را بین تغییر دین و گرایش به دین خودشان و یا تنبیه شدید حتی انتخاب مرگ می‌گذاشتند، و اکثر آنها مرگ را قبول می‌کردند. در متون نوشته شده بعد از اسلام توسط ایرانیان، خسرو شاهنشاه ایران، منذر (مونذر) یکی از شاهان بزرگ عرب را می کشد که این باعث بزرگترین کینه آنها نسبت به ساسانیان می‌شود. در این کتب اخیر هر چند اشاره مستقیم به کشتن منذر نمی‌شود ولی او را مسیحی می‌نامند. ساسانیان معتقد بودند که مسیحی بودن، آنها را بطرف رومیان و حتی جاسوسی می‌برد. قابل توجه اینکه این مردمان ساکن عراق و سوریه کنونی، اکنون عرب نامیده می‌شوند، آنگاه که مسلمانان آمدند آنها‌ را مسلمان و یا عرب نمی‌نامیدند بلکه اسمع‌ییلی (به غلط اسماعیلی گفته می‌شوند) یا فرزندان اسمع‌ییل می‌نامیدند که نشانگر نزدیکی آنها با یهودیان و ریشه عربی آنهاست. این نکته نشانگر تفاوت میان ساکنین منطقه با اعراب/اسمع‌ییل‌یان علیرغم داشتن همبستگی ریشه‌ای با یکدیگرند.

آنچه من از مطالعه کتب اخیر نتیجه گرفته‌ام اینست:

کشتار مردمان منطقه تحت شاهنشاهی ساسانی که ریشه‌اشان با آریاییان یکی نبود و بهمین دلیل مسیحیت را که با ریشه نژادی و زبان و فرهنگ آنها نزدیک بود به عنوان دین پذیرفته بودند، باعث خشم، تنفر و دوری از شاهان ایران کرد. در نتیجه آنگاه که اعراب جنوبی قدرت گرفتند و به سرزمین‌های ساسانی حمله کردند اینها به اعراب/فرزندان اسمع‌ییل پیوستند. این مردمان که در خط مقدم جبهه ایران و روم بودند با این کار تمام خط دفاعی اول ایران را تسلیم کردند و از آن فراتر به فرمان آنها درآمدند. فروپاشی این خط اول جبهه که اتفاقا مقر شاهنشاهی هم بود (اگر مقر حکومتی صدها کیلومتر آنطرف‌تر درون ایران بود آنگاه داستان کاملا فرق می‌کرد) باعث فروپاشی ساسانیان و سطله اعراب گردید. از همین جا نیز می‌توان فهمید که چرا آنها به روم که مرکز مسیحیت بود توجه یا حملات جدی نکردند. شاید و به احتمال زیاد در موقع حمله و جنگ اسمع‌ییلیان و سایر مسیحیان با ساسانیان, در پشت پرده و یا حتی علنی، رومیان به آنها کمک می‌کردند.

نکته ای که درباره سقوط ساسانیان به واسطه پشت کردن مردمان مسیحی منطقه، به حکومت ایرانیان در اینجا نوشته‌ام, پیشتر در هیچ کتابی یا جایی ندیدم و این برداشت و تحلیل من از وقایع است، زیرا این نکات اخیرا در این دسته کتب قابل دیدن/خواندن هستند. در این کتب مسائل بسیار زیادی توجه را جلب می‌کنند مثلا فتنه‌انگیزی یهودیان برای کشتار مسیحیان، و در مقابل قاتل مسیح نامیدن یهودیان از جانب مسیحیان و…

بهرحال نکات جالب و جدید در این کتب آنقدر زیاد است که انسان را وادار می‌کند آنها را چندین بار بخواند.

نکته: این کتب سالها پیش (بعضی حدود ۱۰۰ سال پیش) توسط غربی ها ترجمه شده بودند، بدین جهت آنها تاریخ را بهتر از ما می‌دانستند.

وظیفه اصلی دولت ها گسترش علم است تا بتوان تاریخ و سایر علوم اجتماعی و فنی را یاد گرفت.

مارچ ۲۰۲۲ اسپند ۱۴۰۰اپسالا – سویدحسن بایگان

آیا برای دمکراسی باید جنگ جهانی براه انداخت و صدها میلیون انسان/بشر را کشته، آواره و فقیر کرد؟

– در جهان چه می‌گذرد؟

– نقش اکراین و جنگ در آنجا در تغییرات قدرت در جهان چیست؟

– آیا اروپا و آمریکا برای دمکراسی می جنگند؟

– دمکراسی چیست؟

– آیا سیستم‌های حکومتی در غرب دمکراسی‌اند؟

– آیا برای یک دستمال باید بازار را به آتش کشید؟

– آیا آنچه که اینها در غرب دمکراسی می‌نامند آنقدر ارزش دارد تا بخاطرش جنگ وسیع جهانی براه بیفتد و ده‌ها میلیون انسان کشته و بیشتر از آن آواره و فقیر بشوند؟

– آیا برای دمکراسی باید اینچنین جنگ کرد و هزاران میلیارد یورو به جهان خسارت زد؟ در حالیکه با این مبلغ می‌شود کشورهای فقیر را آباد و گرسنگان جهان را سیر نمود!

– آیا اینچنین جنگی با ادعای حقوق بشر همخوانی دارد؟

– چرا هیچ اقدام واقعی/جدی برای صلح و جلوگیری از جنگ صورت نگرفت؟

– ارسال “اسلحه و نیروهای نظامی” تحت عنوان ظاهر فریب “نیروهای مردمی” به اکراین راه‌های صلح را تنگ‌تر کرده و می‌کند و احتمال جنگ بزرگ جهانی را بیشتر.

– نقش اسرائیل در این ماجرا چیست؟ چرا سکوت معنی دار کرده است؟

– نقش ایران چگونه خواهد بود؟ آیا اگر به جبهه روسیه به پیوندد و از نظر نظامی به بهترین سلاح‌ها(مخصوصا اتمی) مجهز بشود وضعیت اسرائیل بخطر نمی‌افتد؟

– نقش کشورهای چین، ترکیه و… و سایر کشورهای جهان در این درگیری چیست؟

– چرا یک یهودی صهیونیست را رئیس جمهوری اکراین کردند؟ نقش/ماموریت او در این ماجرا و جنگ چیست؟

– روسیه به ایران احتیاج مبرم دارد زیرا مسیر غرب بر رویش بسته شده است، شمال آن قطب و یخ بندان است، شرق آن از دنیا بدور است و برای ارتباط با جنوب و جهان باید از ایران بگذرد. در اینجاست که ایران می‌تواند از روسیه چیزهائی بخواهد.

-‌ روسیه حتی برای تحریم گازی غرب به همکاری/حمایت ایران و قطر نیاز دارد.

بنظر می‌رسد بعد از اکراین، اروپا نیز قربانی شده است.

ورود به مطلب:

جنگ در اکراین با حمله گسترده روسیه به این کشور از ۲۴ فوریه  ۲۰۲۲ رسما آغاز گردید. اما این آتشی بود زیر خاکستر که پس از چند سال شعله کشید. غرب نیز از چند روز پیش از آن صریحا شروع جنگ را اعلام کرده بود. یعنی با ماجرا از سال‌ها پیش کاملا آشنا بود و می‌دانست با روشی که از هر دو طرف پیش گرفته شده این جنگ روزی آغاز خواهد شد و برای آن برنامه ریزی کرده بود!

بله غرب آماده بود و برنامه ریزی کرده بود پس به صراحت می توان گفت:

 “اکراین قربانی شد”.

استدلال روسیه برای حمله!

درگیری میان روسیه و اکراین در شرق این کشور از چند سال پیش در جریان بود.

روسیه از سال‌ها پیش نگرانی خود را از حضور ناتو در اکراین اعلام کرده بود.

از جنبه نظامی می‌توان این نگرانی را کاملا درک کرد زیرا حضور ناتو و در نتیجه بمب‌های اتمی و… در مرزهای روسیه بدان معنی است که با اولین شلیک پس از اندک مدتی شهرهای بزرگ و اماکن مهم نظامی و اقتصادی روسیه منهدم خواهند شد. این موضوع (نگرانی از امنیت مرزها) مورد جدیدی در تاریخ نبوده و نیست. آنگاه که شوروی موشک‌هائی را برای استقرار در کوبا فرستاد، امریکا تا پای جنگ اتمی پیش رفت و در نتیجه شوروی آنها را باز گرداند.

در نتیجه از جنبه نظامی اولین کشوری که روسیه می‌بایست به آن حمله پیش گیرانه بکند تا از خطر حمله نظامی و اتمی ناتو در امان باشد همین اکراین است.

پس اگر این نگرانی درست باشد از جنبه نظامی روسیه پس از یک دوره طولانی هشداردادن، یک حمله پیش گرانه انجام داده است تا مبادا آنجا به خطرناک‌ترین مرکز نظامی برعلیه کشورش تبدیل بشود.

در این خصوص گزارش‌های زیادی آمده است، حتی از درون حاکمیت آمریکا.

آیا روسیه حقیقت را می‌گوید:

“میان ما و آمریکا پیمانی بود مبنی بر اینکه کشورهای جدا شده از شوروی را آزاد بگذارند، ولی غرب زیر حرف خود زد و از آنها برعلیه ما یارگیری کرد”.

استدلال غرب چیست!

تا بحال استدلال دقیقی از جانب غرب ارائه نشده بلکه تاکید آنها بر “دمکراسی” است،‌ اینکه اکراین کشوری دمکراتیک (و بلوند اروپایی) است که روسیه چنین سیستمی را در کنار خود تحمل نمی‌کند

اکنون نیز که جنگ شروع شده با همین استدلال یا سخن (دفاع از دمکراسی در اکراین) همه افکار را در کنترل خود گرفته‌اند.

اما تا چه حد این سخن درست است باید نگاهی به  ترم دمکراسی انداخت.

نکته:

فراموش نشود که اکراینی‌ها و روس‌ها  پسرعمو/دختر عمو هستند و تاریخی مشترک دارند و تعداد بسیار زیادی از اینها در کشور آن دیگری زندگی می‌کنند. خروشف نیز اکراینی بود و بعضی از نویسندگان مشهور که به روسی معروفند اهل اکراین هستند. پایتخت روسیه نیز در اکراین بود.

و البته روس‌ها نیز همانند پسر و دختر عموهای اکراینی‌اشان بیشتر بلوند و مسیحی/بی دین هستند.

دمکراسی چیست؟

پیشتر در چند نوشته به بررسی این دسته مسائل/ترم‌های سیاسی پرداخته ام پس چنانچه کسانی آنها را با دقت خوانده باشند حتی پیش ازمطالعه این نوشته می‌توانند به تمام نکات پی ببرند ولیکن اکنون در اینجا دوباره نگاهی مختصر به آنها انداخته می‌شود.

مطلبی دارم که در سایتم هست و در کتابی به نام ” فلسفه واقعی، فلاسفه کاذب – چرا افلاطون دمکراسی را بدترین سیستم نامید” منتشر کرده‌ام. در آنجا به افلاطون مراجعه نموده‌ام، شخصی که برای اولین بار سیستم‌های سیاسی را به شکلی منظم کرد و توضیحاتی داد و در نهایت هم نتیجه گرفت که در بین همه آنها سیستم سلطنتی ایران برترین است و دمکراسی بدترین.

البته دمکراسی تنها می‌توانست در جوامع کوچکی که همه مردمان یکدیگر را بطور کامل می‌شناختند اجرا بشود و نه در سرزمین‌های گسترده با جمعیتی زیاد که از همدیگر شناختی ندارند. پس این چنین سیستمی در کشورهای کنونی جهان ابدا امکان وجود ندارد زیرا مردمان به کسانی رای می‌دهند که ابدا آنها را ندیده‌اند و هیچ دانش مستقیم از خانواده، صداقت و … و در مجموع خصوصیات اخلاقی و انسانی آنها ندارند.

سیستم سلطنتی آن زمان نیز به شکلی بود که اکنون امکان آن نیست.

بر مبنای سیستم بندی افلاطون اکنون تقریبا تمام کشورهای جهان الیگارشی هستند که در ادبیات سیاسی کنونی به آن سرمایه داری می‌گویند که البته تفاوت‌هائی با الیگارشی آن دوران دارند.

از طرفی در عصر حاضر برمبنای قانون اساسی بعضی کشورها، سلطنتی هستند که این قدرت یا حاکمیت سلطنت در شرایط خاص (مثلا جنگ) خودش را نشان می‌دهد ولی در شرایط عادی قدرت در دست سرمایه‌داران است. اتفاقا یکی از درگیری‌های درونی بعضی از این دسته کشورها (مثلا سوئد)خواسته سرمایه‌داران  بزرگ بین‌المللی برای حاکمیت کامل برکشور است که در نتیجه باید شاه را از سلطنت خلع بکنند. به این نکته بسیار مهم  در مقاله‌ای پرداخته‌ام.

برای روشن شدن دمکراسی در غرب به یک مثال خوب، کشور سوئد،  پرداخته می‌شود.

این کشور از آن جهت انتخاب شده که به نوعی مظهر دمکراسی، آزادی و حقوق بشر در جهان شناخته می‌شود.

بر مبنای قانون اساسی، سوئد کشوری سلطنتی است. اما اکنون یک سرمایه دار بسیار بزرگ به نام والنبری یک سوم در آمد ناخالص ملی سوئد را می‌برد و ۴۰ در صد کسانی که استخدام صنایع هستند برای او کار می‌کنند. این یعنی او در واقع مالک سوئد است. این خانواده یهودی همراه یکی دو خانواده دیگریهودی که متحد یکدیگر هستند، در مجموع شاید بیشتر از نیمی از درآمد ناخالص ملی را می‌برند و بیشتر از نیم مستخدمین کشور برای آنها کار می‌کنند.

بقیه ثروت سوئد نیز در دست کلیسیا و چند سرمایه دار دیگر است. اندکی نیز متعلق به دولت/مردم است. همین جا به سادگی می‌توان دید که دولت در خدمت کیست. ظاهرا مردم هر ۴ سال یک بار با رای دادن به احزاب، دولت و مجلس را تعیین می‌کنند، ولی همین دولت سوسیال دمکرات درون خود جناحی دارد که وابسته به کلیسیا است و آنها دولت را تشکیل می‌دهند.

از طرفی هرگاه جناح سرمایه‌داری بزرگ، نیاز به تغییری اساسی دیده، به سادگی انتخابات را برده و آن تغییراتی را که می‌خواهد انجام داده و دوباره به استراحت پرداخته و زحمت اداره کشور که با پول مالیات خود مردم است به گردن آن دیگری انداخته است.

در نتیجه در این کشور، مردم عملا هیچ نقشی در حاکمیت ندارند و کشور به نوعی مستعمره است.

در هیچ مستعمره‌ای دمکراسی، آزادی و حقوق بشر وجود ندارد.

نکته: این افراد در یک اتحاد با یکدیگر در غرب، کنترل بانک‌ها، صنایع، تجارت و… و در نتیجه حاکمیت بر غرب را در اختیار داشته آنها را مستعمره کرده‌اند؛ بهمین خاطراین مردمان کشورهائی را که نمی‌خواهند زیر بند این استعمار/استثمار با عناوین کاذب دمکراسی و… بروند، به جدال و جنگ و کشتار می‌کشند.

این دسته یهودیان صهیونیست بسیار ثروتمند اگر بخواهند سوئد را در کمتر از یک روز به خاک سیاه می‌نشانند. آنها به همین سادگی می‌‌توانند ژاپن، کره جنوبی و … را در کمترین زمان، آنچنان بزمین بزنند که نتوانند سربلند بکنند.

اتفاقا جنگی که اکنون درگیر است برای همین قدرت و حاکمیت بر جهان است.

زیرا در میان غربی‌ها بعضی مانند فراماسیونری و شاهان، سربلند کرده و قسمتی از قدرت را می‌خواهند. چین/شرق نیز در مقابل اینها ایستاده است و البته جناح‌هائی از سرمایه‌داران بزرگ غرب حتی یهودی به چین پناه برده‌اند.

اختلافات درونی غرب و همچنین اختلافات درونی یهودیان صهیونیست بسیار ثروتمند که آنها را حداقل به دو دسته بزرگ تقسیم کرده به نابودی این قدرت (حاکمیت یهودیان صهیونیست) و بالا رفتن قدرت شرق کمک می‌کند. چنانکه می‌بینیم تحریم‌های کنونی غرب بعضی یهودیان (روسیه) را نیز زیر ضرب گرفته است.

در این میان کتاب من که نشان داده “عیسی مسیح یهودی نبود”، باعث چرخش عقیده تعداد زیادی از مسیحیان صهیونیست شده و آنها را در برابر یهودیان قرار داده و شکاف در غرب را تشدید کرده است.

وضعیت شیوخ:

بسیاری کشورها همانند شیخ نشین‌های حاشیه خلیج پارس که ثروت زیاد آنها در گرو بانک‌های این سرمایه‌داران هستند مترصد آن باید باشند که در این جنگ جابجائی قدرت در جهان بتوانند پول‌های خود را با کمک شرق نجات بدهند.

غرب از ایران و این دسته کشورها چه می‌خواهد؟

آنچه این دسته مردمان حاکم برغرب از ایران، کره‌شمالی، ونزوئلا، اکراین و… می‌خواهند دمکراسی، حقوق بشرو آزادی نیست، بلکه حاکمیت بر این کشورها است که دقیقا در برابر این ترم‌ها قرار می‌گیرد. آنها می‌خواهند کنترل بانک‌ها، صنایع، تجارت و در نتیجه همه چیز باضافه حاکمیت این کشورها را در دست داشته باشند. این نکته را ممکن است بعضی مردمان عادی متوجه نشوند و فریب رسانه‌های غربی متعلق به همین دسته افراد را بخورند ولی جناحی از آخوندها و ملی‌گرایان و در راس همه خامنه‌ای و جناح او کاملا متوجه هستند و نمی‌خواهند خودشان را همراه با اسلام شیعه به بندگی استعمارگران یهودی صهیونیست بیندازند.

حاکمیت ایران در این بازی‌های بزرگ کنونی (تغییرات در جهان) شرکت دارد؛ در حالیکه بسیاری از کشورها ابدا از آن اطلاعی ندارند و در بازی شرکت داده نشده‌اند، بلکه به بازی گرفته شده‌اند.

داستان ایران و بقیه کشورهائی که زیر بار غرب نمی‌روند همین شناخت از شیوه استعمارگران است. برای اینها یک جنگ آزادی‌بخش/ضد استعماری در جریان است.

جهان در حال تغییر است

اکنون چند سالی است که جهان در حال تغییر یا جابجائی قدرت است و بهمین دلیل آبستن درگیری‌هایی بود. جنگ اکراین نیز جزئی از آن است و شاید تعیین کننده حاکم/حاکمان جدید بر جهان بشود.

نشانه‌های نظامی تغییر قدرت و ضعیف شدن غرب اکنون دیده می‌شود. در نتیجه غرب به فشارهای اقتصادی روی آورده است که بطور محتمل آخرین مرحله این جابجائی قدرت است.

نقش بانک‌ها اساسی‌ترین است ولی از هم اکنون روسیه دارد به سیستم بانکی چین می‌پیوندد که در حدود ۱۸۰ کشور جهان رایج است. این عمل می‌تواند زنگ پایان قدرت بانک‌های آمریکا و سلطه آمریکا برجهان باشد.

فشارهای استعمارگرانه آمریکا، هشداری برای همه کشورهاست تا خود را از زیر یوغ بانک‌های آن کشور نجات بدهند.

دلار باید ازپول/سیستم غالب مبادلات ارزی جهان برداشته شده و یک تصمیم جهانی برای جایگزینی مناسب گرفته بشود.

بعضی نظرات بر آنستکه آمریکا سعی دارد در این جنگ گرم در اکراین، نه تنها اکراین بلکه اروپا نیز را درگیر کرده و در یک جنگ فرسایشی، اقتصاد اروپا و روسیه نابود بشود تا خود بتواند به سلطه اش ادامه بدهد.

اما نکته‌ای که در این معادله دقیقا بررسی نشده نقش چین است. چین اصل داستان در این جنگ قدرت است. چین هم اکنون به صورت یک تاجر بزرگ آن بالا نشسته و  فعلا خود را بصورت کاملا مستقیم درگیر این منازعه نمی‌کند. ولی با پیش رفتن جنگ که پای اقتصاد آمریکا را نیز بطور مستقیم به میان کشیده، همه آنها تضعیف خواهند شد و قدرت چین بیشتر می‌شود. زیرا:

با بالا رفتن قیمت نفت و گاز و در نتیجه بالا رفتن قیمت تمام محصولات خوراکی و… اقتصاد همه آنها درگیر مشکلات اساسی می‌گردد.

یک طرف اصلی قدرت در جهان یهودیان صهیونیست هستند که هنوز بیشترین کنترل بر جهان را توسط بانک‌هایشان اعمال می‌کنند. اما این نیز در حال جا به جائی است. در اینجاست که پای شیخ نشین‌های ثروتمند حاشیه خلیج پارس به میان می‌آید. آنها که رویهم شاید چند هزار میلیارد دلار نقد در بانک‌های متعلق به یهودیان در آمریکا دارند و بواسطه این گرو بودن پول‌هایشان به نوعی برده و بنده آنها در آمده‌اند، در همین اوخر در یک اشتباه محاسباتی (در بدترین شرایط ممکن) اقدام به همکاری با اسرائیل کرده‌اند. اکنون شاید متوجه شده باشند که قدرت در حال چرخش است و باید موضع خود را مشخص بکنند و بهترین راه برای آنها پیوستن به شرق است. شاید بهمین دلیل است که آنها به انواع مختلف با ایران و روسیه و … نزدیکی‌هائی برقرار می‌کنند.

چین بواسطه اینکه چندهزار میلیارد دلار از آمریکا طلب دارد خواستار فروپاشی فوری آمریکا نیست تا بتواند پولهایش را باز پس بگیرد. اگر چنین نبود اکنون چند سالی بود که آمریکای ورشکسته دیگر هیچ توان و جایگاهی نداشت.

آمریکا بزرگترین کشور مقروض جهان است. آمریکا با مقروض کردن خود به تمام کشورهای جهان،آنها را اسیر کرده است و آنها نمی‌خواهنداین کشور به فوریت فرو بپاشد زیرا پولهایشان برباد می‌رود.

اما کشورهائی مانند ایران، روسیه و… که پولی  یا طلبی از آمریکا ندارند و یا مبلغ چندان زیاد نیست، با او درگیر می‌شوند.

از طرفی اکنون در این شرایط روسیه کاملا به ایران نیازمند است. درست همانند زمان جنگ جهانی که ایران پل میان آنها بود،اکنون ایران پل روسیه به جهان است.

از جانبی غرب نیز برای بستن این پل بر روی روسیه (مسیر روسیه از طریق ایران به  جنوب و جهان)، به ایران نیاز دارد.

پس در این شرایط اگر ایران هشیارانه عمل بکند می‌تواند بهترین استفاده را ببرد.

سایر این دسته کشورها نیز که در این بازی بطور جدی هستند اگر به این نقش خود اگاه باشند می‌توانند در این تغییرات اساسی جهان سهمی مناسب ببرند؟!

در هنگام جنگ جهانی، ایران اعلام بی طرفی کرد و در نتیجه بواسطه نداشتن متحد یا پشتوانه، اشغال شد. بسیاری از صاحب نظران این را اشتباه بزرگ ایران می‌دانند که نه تنها باعث گردید اشغال و منابع و مواد خوراکی اش برده شود و قحطی یا کمبود مواد خوراکی کشور را فرا بگیرد، بلکه پس از جنگ نیز او را به بازی نگرفته مورد حمایت جدی قرار ندادند و همانند بقیه رشد نکرد. حال همان داستان در حال وقوع است. اگر ایران یک جهت را بگیرد شاید بهترین کار باشد.

کنترل جهان توسط بانك‌ها و رها شدن از آن جنگ اصلی جهان است.

پیوستن به اتحاد با شرق، ورود به سیستم بانکی جهانی که چین برقرار ساخته راه نجات ایران از استعمار غرب/آمریکا است. این راه را باید سایر کشورها مخصوصا شیوخ نیز بروند تا بتوانند پول‌های بلوکه شده‌اشان را از زیر کلید آمریکا آزاد بکنند.

سرمایه‌داران غرب با داشتن پول‌های کشورهای دیگر در بانک‌هایشان، به خودشان وام‌های ده‌ها میلیارد دلاری داده و در کشورهای دیگر سرمایه گذاری می‌کنند و بدینطریق جهان را زیر کلید گرفته‌اند. جنگ با سلطه بانک‌ها، جنگ اصلی در جهان است.

یک طرف شرق است که در حال پیشروی و متحد شدن با کشورهای جهان می‌باشد.

یک طرف دیگر غرب در حال ورشکستگی است که بازیکنان آن دارند یکدیگر را قربانی می‌کنند.

قطر دو سه سال پیش فهمید که باید متحدین خود را عوض بکند و در یک اتحاد گازی با ایران و روسیه هم اکنون نبض انرژی جهان را در اختیار گرفته‌اند و می‌داند که بهمین دلیل غرب جرات فشار بر او را ندارد.

اما در مقابل سایر شیوخ حاشیه خلیج پارس در بدترین موقع با اسرائیل و غرب متحد شدند. آنها اکنون دارند با این موضوع تغییر در جهان آشنا می‌شوند و به آهستگی در مسیر همکاری با شرق می‌آیند.

سفر آقای رئیسی به روسیه دقیقا در رابطه با شروع جنگ در اکراین و روابط آینده با روسیه و شرق بود. بهمین دلیل گزارشی از آن بیرون نیامد ولی ساده اندیشان سیاسی فکر می‌کردند که در این سفر آقای رئیسی و ایران بازیچه قرار گرفته اند. این گونه ساده‌نگری در سیاست به خود آن سازمان سیاسی/کشور ضربه می‌زند.

چنانچه سه کشور روسیه،ایران، قطر (البته در کنار آنها ونزوئلا و… نیز وجود دارند) در یک هم‌آهنگی/همکاری، نفت و گاز را بر غرب ببندند، آنگاه این سلاح از هر سلاح دیگری کارآتر خواهد بود و بر سلاح‌های گرم غلبه خواهد کرد.

یادمان بیاید که بعضی نظرات بر این بود که جنگ سوریه (و ایجاد داعش توسط غرب) برای سلطه بر آن منطقه برای کشیدن خط لوله گاز از قطر از مسیر سوریه بود که آن نقشه با مقاومت ایران و سپس آگاه شدن روسیه و همکاری با ایران، به شکست غرب انجامید.

همکاری سایر متحدین و کشورهائی که از استعمار غرب خسته شده‌اند به پایان صلح آمیز جنگ/جنگ‌ها کمک خواهد کرد. و به احتمال قوی این جنگ در همان ابتدا تحریم انرژی به پایان می‌رسد و ازطرفی تقسیم/جابجائی قدرت در جهان نیز به نتیجه خواهد رسید.

مارس ۲۰۲۲

اسفند ۱۴۰۰

سوئد بیدار شو! سوئدی‌ها بیدار شوید! کجا رفت صلح طلبی سوئد؟

سوئد بیدار شو!

سوئدی ها بیدار شوید!

کجا رفت صلح طلبی سوئد؟

فوریه ۱۹۸۹ به سوئد آمدم. چندی بعد بلوک شرق فرو ریخت و در رومانی رییس جمهوری آقای چاوشسکو و همسرش را بطرز مشکوکی بظاهر اعدام ولی در اصل کشتند. شوق و ذوق سراپای دولت، احزاب و رسانه های سوید را گرفت و… من از این همه نادانی و جوگیر شدن کشوری که ادعای دمکراسی، حقوق بشر و مخصوصا مخالفت با حکم اعدام را داشت، کاملا متعجب و شوکه شده بودم. بهر حال تصمیم گرفتم با روزنامه شهرمان (آن موقع در شهر – اوره برو – بودم) بنام “نرکیس الهاندا ” که در حدود ۱۰۰ هزار نسخه منتشر می شد صحبت کنم. به انگلیسی به خبرنگار گفتم: شما مخالف اعدام هستید پس نباید از کشتن هیچ شخصی خوشحال بشوید حتی اگر او را دیکتاتور بدانید و البته این شخص رییس جمهوری بوده اگر خیانتی کرده می بایست به دادگاه می آوردند و خیانت هایش را مشخص می کردند تا تجربه ای برای آینده باشد. این نوع کشتن کاملا مشکوک است. از طرفی چرا زنش را همراه او‌ کشتند و… خبرنگار با هیجان گفت: بیا دفتر روزنامه با تو مصاحبه بکنیم‌. اینکار صورت گرفت (عکس من و مطلب را ضمیمه می کنم و در سایتم هم هست). پس از چاپ آن مقاله یکباره تمام رسانه های سوید بیدار شدند و نظرات آنها کاملا عوض شد. پس از آن نیز مقالاتی برای روزنامه ها می نوشتم که حتی از من می خواستند فقط برای آنها بنویسم و مبلغی هم بگیرم که با گرفتن پول و اینکه فقط برای یک نشریه باشد موافقت نکردم، مطالبی از من چاپ می شد و…

اما حالا داستان چیست و اشتباه بزرگ و خطرناک سوئد کدام است؟

همه می دانند حتی در یک دعوای کوچک اگر شخصی به یکی از طرفین دعوا یک اسلحه هرچقدر کوچک مثلا یک چاقو و یا حتی یک چماق یا یک تکه چوب یا حتی سنگ و … بدهد، یعنی جانب حمایت از او را گرفته است، و آن طرف دیگر دعوا حق را بخودش می دهد (و حتی طبق قوانین پذیرفته شده نوشته و یا نانوشته حق دارد) که او را دشمن خود دانسته به این شخص سوم ضربه ای بزند که حتی ممکن است باعث مرگ او بشود. حال چگونه است که سوید جهت گیری کرده و در جریان جنگ روسیه و اوکراین به یکی اسلحه می‌دهد و این کار را هم علنی و حتی با تصویب در مجلس انجام می دهد. در حالیکه تا همین چندی پیش سیاست کشور آن بود که به کشورهای در حال جنگ اسلحه ندهند. زیرا این کار دقیقا تحریک به کشتن/قتل است. امری که از حکم اعدام نیز فراتر است، کشتار جمعی است نه اعدام یک نفر.

آیا دولت سوید مجوز این کار را از مردم دارد؟

بنظر می‌رسد چنین نیست، زیرا در تمام این سال ها که مردم در انتخابات شرکت می کردند در ضمیرشان مخالفت با جنگ بوده و انتخاب دولتی که نباید وارد جنگ بشود.حکومت سوید چیست؟!

از طرف دیگر، حکومت سوید سلطنتی است و تا آنجا که من می‌دانم در شرایط جنگی مسیولیت اصلی با شاه است تا جاییکه او فرمانده کل قوا است و حتی او دولت است و نه احزاب و… حال اینکه در چنین شرایطی شاه تا چه حد اختیارات دارد؟ قاطعانه می گویم شاید هیچ کدام از نمایندگان مجلس و دولت ندانند. در این ۳۳ زندگی در سوید با بسیاری از نمایندگان مجلس و حتی وزرا و بسیاری سیاسیون از احزاب مختلف چپ و راست دوستی و رابطه داشته ام و هیچگاه ندیدم کسی از آنها معنی درست/دقیق حکومت سلطنتی را بداند (به نوشته من در همین خصوص اختیارات شاه در سیستم سلطنتی سوید که در سایتم هست مراجعه کنید). این شرم آور است که مجلس چیزی را تصویب کرده که هم از اختیاراتش خارج است و هم آینده آنرا نمی‌داند.

هشدار جنگی روسیه به سوید!

همین یکی دو روز پیش دو هواپیمای روسی به محدوده سوید وارد شدند. فرماندهان نظامی سوید حرف هایی برای فریب مردم زدند ولی واقعیت این است که این هشداری جدی از جانب روسیه به کشوری است که با او وارد جنگ شده است. بله، سوید با ارسال علنی اسلحه به اکراین به روسیه اعلام جنگ داده است و روسیه می تواند برای انتقام ضربه ای بزند. اما ضربه چه خواهد بود و سوید تا چه حد توان ضربه را دارد و چه آشفتگی ی در سوید ایجاد خواهد شد و تا چه حد نظم کشور بهم خواهد ریخت امریست غیر قابل پیش بینی، ولی حتما و بدون هیچ شکی نظم داخلی بهم خواهد ریخت.

نقش انستیتوی صلح سوید!

چرا سوید که دارای انستیتوی صلحی است که در جهان شهره می باشد نه پیش از حمله روسیه و نه پس از آن به بررسی مشکل میان روسیه و اوکراین نپرداخت و هیچ سعی جدی و واقعی برای حل این مشکل نکرد.سعی جدی و واقعی برای صلح آن بوده و هست تا به ریشه اختلافات سوای اینکه جانب هیچ طرفی را بگیرد می پرداخت/ بپردازد. مسلما در این ماجرا فقط پای روسیه و اوکراین در میان نبوده و نیست بلکه یک طرف اصلی مشکل آمریکا است و دیگری ناتو.چرا نقش ناتو و اینکه ورود سوید به ناتو چه مسایل، مزایا و مشکلاتی ایجاد می کند از مردم پنهان می شود؟.مردم سوید حق دارند بدانند ورود کشورشان به یک معاهده بزرگ نظامی چه عواقبی (خوب یا بد) دارد. سویدی ها باید در این خصوص مشارکت/مداخله کرده و حق رای داشته باشند. و بدون آن شرکت در جنگ، جهت گیری و مشارکت در یک پیمان نظامی این چنینی، آنهم در هنگامه این چنین جنگی کاملا غیر قانونی و‌ ضد حقوق شهروندی مردمان است.ورود به چنین بلوکی (ناتو) که هم اکنون یکی از دلایل جنگ در اکراین (و در اساس با ناتو) است, امری بسیار جدی/حیاتی برای کشور است و از حوزه اختیارات دولت خارج می باشد.حزب چپ سوید از چند سال پیش اعتراض خود را به پیوستن به ناتو اعلام می کرد و بهمین دلیل و بعضی نکات دیگر حزب سوسیال دموکرات او را از مشارکت در تشکیل دولت کنار گذاشت و…

قطعنامه:

من حسن بایگان، بعنوان یک انسان، یک بشر دوست، یک شهروند عادی سوید و یک فیلسوف صاحب مکتب، از دولت سوید می خواهم از مداخله نظامی در این جنگ کناره گرفته و تمام نیروی خود را برای یافتن راه حلی صلح آمیز بکار ببندد.مردم نیز حق دارند در برابر سیاست جنگ طلبانه و ضد بشری دولت دست به اعتراض بزنند.

سوم مارس ۲۰۲۲

م. حسن بایگان

پرده از چهره دروغین دمکراسی غرب برمی‌افتد!

پرده ها به کنار می‌روند! صدای پای فاشیسم و دیکتاتوری در غرب به گوش می‌رسد!

یادمان بیاید زمانیکه امریکا می خواست به عراق و افغانستان حمله بکند جورج بوش پسر التیماتوم داده گفت: ما در حال جنگ هستیم هیچ کسی نباید حرفی بزند! پایه های این حرکت در غرب درحال اجرا است و همه چیز آن عیان است! گسترش مسایل سیاسی به ورزش و فرهنگ و… نشان از فاشیسم و دیکتاتوری کامل است! شروع برنامه های تعلیمات نظامی و چگونگی استفاده از ساختمان ها و اماکن مخصوص زمان جنگ در رادیوهای سوید و بسیاری نکات دیگر.

ابدا صحبت از صلح و حرکت و‌ تلاش برای صلح از رسانه های سوید این مظهر دروغین آزادی و صلح طلبی شنیده نمی شود.

مثال درست می گوید انسان‌ها (دولت‌ها، سازمان‌ها، فلسفه ‌ها، افکار، ادیان) را باید در شرایط سخت محک‌زد و اکنون می‌بینیم که به جای تلاش برای صلح اسلحه می‌فرستند و به جنگ دامن می‌زنند و…

سوای تمام انتقاداتی که بر جمهوری اسلامی وارد است اما آنها در زمان جنگ مستقیم با عراق و با وجودیکه عده ای (مجاهدین رجوی و…) با صدام همکاری کردند اینچنین نبود که غرب است.

بزودی شاهد فشار و خفقان (فاشیسم و‌دیکتاتوری علنی) در غرب خواهیم بود زیرا زمینه های آن را ایجاد کرده اند.

ترس از بیان هرحرف و اعتراضی در غرب همه را دربر خواهد گرفت.

از هم اکنون هشدارها و تهدیدها نسبت بمن شروع شده است.

۲ مارس ۲۰۲۲

نکاتی چند در خصوص جنگ اکراین

این نکات در زمان‌های مختلف نوشته و در فیس بوک گذاشتم.

– برای انسان کامل شدن باید در مقابل دیوها ایستاد و طردشان کرد حتی اگر آنها پدر، مادر، فرزند … نزدیک ترین اقوام ما باشند.

– من دوستان روس و اکراینی زیادی دارم همه خوب هستند. چند سال پیش نیز سفری یک‌ماهه به اکراین رفتم مردمانی بسیار نجیب و مهربان بودند.مردمان عادی بازیچه دست و قربانی قدرتمندان و جهانخواران میشوند در حالیکه همیشه راههایی صلح آمیز برای حل مسایل هست.

– اگر غرب بطرف جنگ با روسیه پیش برود و روسیه از جانب بعضی کشورها از جمله ایران حمایت بشود، آنگاه روسیه مجبور است ایران را به پیشرفته ترین سلاح های تهاجمی و دفاعی و… و حتی تا بمب اتمی تجهیز کند. در اینصورت وضعیت اسراییل با ایرانی با چنین سلاح ها چه خواهد شد و…جریانات پیچیده تر از آنست که به سادگی بتوان حرفی از آن زد. مگر اینکه همان تحلیل آخر من یعنی حرکت برای تغییر در جهان را پذیرفت که چنین تغییری با ساز و دهل نخواهد بود بلکه با کارهایی سخت همراه است.

– ریشه مشکلات جهان چیست! کمونیسم (همانند رهبر فکری اش یهودیت)، و همچنین ادیان, از مریدان کسانی ساختند که دیگران را کشتند و میکشند و حتی درون خود یکدیگر را می کشند تا ثابت کنند آنها بهتر آن فکر یا مذهب را فهمیده اند و دیگران غلط می اندیشند.این مشکل اساسی جهان است که حتی باعث جنگ ها می شود، همه این افکار/فلسفه های بد و ضد بشری مخصوصا ادیان باید از زندگی بشر بیرون رانده بشوند. طرفداران فلسفه من باید به صلح و محبت فکر کنند و برای اثبات اینکه این تفکر را بهتر فهمیده اند بیشتر بطرف صلح، محبت و احترام به یکدیگر بروند. این انسانیت و بشر دوستی است و آن ضد بشری.

– فیفا بواسطه جنگ در اکراین تصمیمی سیاسی گرفته است. پس ایران نیزحق دارد بواسطه مسایل سیاسی مبارزه با اسراییلیان را رد کند و…ورزش را سیاسی نکنید. این عمل فیفا اجازه می‌دهد تا دیگران فیفا را بواسطه تصمیمات سیاسی (آنهم در بعضی موارد خاص و انتخابی) تحریم کنند.

– حدود یکساعت است به خانه ام در سوید بازگشته ام. از همان ابتدا رادیو را روشن کردم. رادیو اپسالا – سوید مدام از جنگ اکراین صحبت میکند. چرا؟چرا سوید اینقدر حساسیت بخرج میدهد انگار خودش در حال جنگ است؟بنظر می‌رسد سوید از سیاست بی طرفی پای بیرون گذاشته است. آیا این برای سوید و آینده آن خوب است و میتواند رفاه پیشین را نگهدارد و یا سوید رو به افول میرود و دوران طلایی آن به پایان رسیده است؟

– ورزش و امور فرهنگی را با سیاست مخلوط نکنید، آنچنانکه اکنون کشورهای غربی میکنند.وظیفه دیگر دولت ها است تا قدم های جدی برعلیه این اقدامات بردارند و فدراسیون های مربوطه را محکوم کرده، تهدید به اقدامات سخت تا حد تحریم مسابقات بکنند.

فوریه و مارس ۲۰۲۲

ریشه جنگ اوکراین‎‎!

ریشه جنگ اکراین کجاست!
آیا اکراین قربانی جنگ قدرت در جهان شده است؟
آیا جنگ در اکراین، جنگ بزرگ جهانی را در پی دارد؟
آیا این جنگ شروع، پایان قدرت غرب و تغییراتی در جهان است؟
آیا این جنگ برنامه ریزی شده است؟
آیا این فقط جنگی توسعه طلبانه از جانب روسیه و یا فقط شخص پوتین است؟
آیا این جنگی برای جلوگیری از توسعه ناتو و برای روسیه دفاعی است؟
چرا روسیه توانسته اینچنین آسان تا پایتخت اکراین بیاید، آیا قدرت بینهایت ارتش روسیه است و یا ضعف ارتش اکراین؟ یا عدم حمایت جناح گسترده ای از مردم از دولت اکراین؟
آیا اساسا امکان پیروزی نظامی برای روسیه وجود دارد؟
چهار روز پیش نیروهای نظامی روسیه رسما جنگ را اغاز کردند. غرب در مقابل شروع به آرایش نظامی کرده و به سرعت تحریم های اقتصادی را اعمال کرد.
ماجرا چیست؟
نقش انتخاب یک هنرپیشه کمدی با اصالت یهودی که هیچ تجربه سیاسی نداشت در شرایطی که آنها در شرق کشور با روسیه درگیری نظامی داشتند به چه معنی بود, آیا مضحکه کردن اکراین و مردم آن بود و یا قسمتی از نقشه ای که اکنون پیاده شد؟ و یا حماقتی محض بود؟
چرا غرب از چندی پیش اعلام می کرد که حمله به اکراین می تواند به جنگ جهانی سوم منجر گردد که حتی از بمب اتمی و… استفاده بشود؟ و اگر چنین بشود آیا متحدان و از جمله ایران به سلاح اتمی مجهز خواهند شد؟
نکته یا سوال اصلی اینجاست که آیا اکراین اینقدر برای جهان/غرب مهم است که حمله به آن باعث جنگ جهانی سوم بشود که با توجه به گستره سلاح های جنگی نسبت به جنگ های پیشین می تواند چندین برابر مخرب تر باشد؟
و یا اینکه اکراین بهانه است و مسایل دیگری پشت پرده می باشد که برای پیشبرد مخفیانه آن اینچنین عمل می کنند؟
نکته:
من این مطلب را پیشتر نوشتم ولی بدلایل کارهای شخصی موفق به تکمیل و ارایه آن نشدم و از طرفی می خواستم تا کمی بیشتر مسایل روشن بشود. اما از طرفی نظر کلی خود در خصوص مخالفت با جنگ و اینکه اینگونه مسایل در جهان، جنگ قدرت میان ثروتمندان و قدرتمندان است که مردمان عادی زیر چرخ های آن له می شوند را نوشتم. در عین حال می بایست این تحلیل در شکافتن مسایل ارایه می شد. در آن و این تحلیل از هیچ کدام از طرفین دفاع نمی شود و اکراین را قربانی این منازعات می داند. اما نقش رییس جمهوری و دولت اکراین در این میان چگونه بود و هست. آیا آنها نمی‌دانستند که چه کار میکنند و در گیر چه چیزی شده اند و یا خود جزیی از نقشه اند؟!

بازگشت به یک نظریه!
حدود یکسال پیش مقاله ای از یکی از تیوریسین ها/مشاوران برجسته یکی از موسسات بزرگ تاثیر گذار/تصمیم گیرنده سیاسی (صهیونیستی) در سطح جهان منتشر شد. او با وجودی که موقعیت اش ایجاب می‌کرد تا وضعیت جهان را بداند و در پیشبرد برنامه های قدرتمندان نقش داشته باشد، اما نوشته بود- مسایلی در جهان می گذرد که شاید فقط چند تن انگشت شمار در جهان بدانند که واقعیت چیست و ماجرا به کجا خواهد انجامید- من همان‌موقع تحلیلی نوشتم و ارایه کردم. حال بنظر می‌رسد ماجرای اکراین دنباله همان داستان است.
اگر چند نکته را در ماجرای اخیر مرور کنیم به پیچیدگی آن و شاید هم به نتیجه ای برسیم.
۱- ترامپ رییس جمهوری پیشین آمریکا که خود ماجراهای زیادی را آفرید از پوتین در این ماجرا تعریف و تمجید کرد آنهم نه به گونه ای که فقط بخواهد بی لیاقتی رقیبش آقای بایدن رییس جمهوری کنونی آمریکا را نشان بدهد بلکه زبدگی و درایت سیاسی پوتین را تمجید و حرکتش را درست دانست.
۲- آیا می توان تصور کرد که روسیه بدون محاسبه فشارهای اقتصادی آمریکا، اقدام کرده است؟
همین دیروز مطلبی منتشر شد و نشان می داد که پوتین هیچگاه تصمیم فردی نمی گیرد و اینچنین تصمیماتی را یک گروه ۳۰ نفره می‌گیرند و سپس گروهی ۵ نفره تصمیم نهایی یا تصمیم به اجرا را می گیرند. پس این گروه می بایست به عکس العمل غرب آگاه می بود و برای مقابله با آن توان خود را هم می دید.
۳- حال در شرایط کنونی بدترین سناریویی را که میتوان پیش بینی کرد آنست که: روسیه کمی تامل می کند تا به اهداف کامل نظامی خود در اکراین نایل آید. سپس اگر تحریم های سخت غرب برداشته نشد آنگاه آنرا بعنوان اعلام جنگ تلقی کرده و به غرب اعلام جنگ بکند. در اینصورت آیا غرب حاضر به جنگ هست و یا اینکه مجبور است تحریم ها را بردارد؟
اگر جنگ شد که فاجعه ای جهانی رخ خواهد داد که شاید بازگشت به آنچه بود به آسانی ممکن نباشد.
اگر غرب برای اجتناب از جنگ تحریم ها را برداشت، آیا این به معنای جابجایی کامل قدرت در جهان نیست؟
آیا همزمان روسیه خواستار تغییر نظم/بی نظمی کنونی که توسط بانک های بین المللی (مخصوصا با صاحبان یهودی صهیونیست) اعمال می شود، نخواهد شد؟ و اگر چنین شد آیا این همان نقشه پنهانی نیست که آن نویسنده مطرح کرد؟
۴- حال باید دید در این جنگ کدام نیروها ممکن است حامی نظامی روسیه باشند. بدون اینکه در اینجا مجال بررسی وسیع تک تک کشورها باشد اما می توان از چین و ایران بعنوان متحد استراتژیک روسیه نام برد. این سه کشور از سالها پیش توسط غرب متحدین استراتژیک و مخصوصا برعلیه غرب نام برده می‌شدند. در کنار آنها شاید تعداد دیگری هم بیایند مانند کره شمالی، ونزویلا، نیکاراگوئه… حتی نیروهای حامی ایران در منطقه.
روسیه سپید در این ماجرا از ابتدا همراه نیروهای نظامی روسیه بود.
بعضی کشورها ابدا در بازی پشت پرده نیستند مثلا ترکیه، عربستان، امارات، بحرین و… این نکته را در وضعیت دوگانه آنها با غرب و روسیه می توان دید.
نکته و پیچیدگی کار آنجاست که روسیه و چین با اسراییل کنار آمده اند و اکنون آمریکا و اروپا، اسراییل را خط قرمز خود می دانند. اما شاید نکته مخفی که آن نویسنده نوشت آن باشد که اسراییل در حال تغییر موضع است و زیر پای آمریکا را خالی کرده، همانطور که مدتی است مقداری از سرمایه هایش را به چین برده، و بیشترین سرمایه گذاری اش را هم به آنجا ببرد.
سکوت اسراییل که همواره در تمام مسایل سینه خود را جلو میدهد معنی دار است!

از طرفی چین نیز خواستار بازگشت تایوان به کشورش است. در این خصوص تایوانی ها خود را چینی میدانند اما از جمله مشکلات ایجاد شده مسیحی کردن این مردمان توسط غرب است، با این روش قدیمی میان مردمان تفرقه انداخته می شود. اما از آنجاییکه چین کشوری مذهبی نیست با این نکته هیچ مشکلی ندارد بلکه مشکل از جانب تایوانی هاست که مسیحی شده اند. این مشکل را غرب با مسیحی کردن کره جنوبی نیز میان مردمان کره ایجاد کرده است.

من از چند سال پیش بارها نوشتم که جهان در حال یک دگرگونی اساسی در قدرت است. و حال نیز بنظر می‌رسد که این نیز جزو همان برنامه باشد و روسیه بدون حساب و کتاب دست به اینکار نزده است.
داستان واقعی پشت پرده مخفی است و شناخت آن برای هرکسی حتی در سطح بعضی روسای دولت های غرب امکان ندارد و به نوعی آنها بازیچه قرار گرفته اند. زیرا این دولت ها کارگزاران حاکمان بر کشورهای غربی هستند. ولی همانطور که پیشتر نوشتم بنظر می‌رسد ایران در این بازی شرکت مستقیم داشته و داستان را می داند.
نتیجه:
الف- به نظر نمی رسد که این جنگ تصمیم شخصی (پوتین) باشد.
سالها پیش نظریه ای را مارکس مطرح کرد و در آن تصمیم گیری در شرق (ایران) را شخصی و توسط شاهان نامید. بی اساس بودن آن روشن تر از خورشید بود زیرا در آن زمان شاهان وابسته به قوم و قبیله بودند و هر تصمیمی باید با تأیید رهبران قبیله و ریش سفیدان صورت می‌گرفت. تنها زمان رضا شاه و مخصوصا پسرش تصمیمات شخصی بود زیرا آنها برخلاف تمامی شاهان ایران از هیچ پشتوانه قومی قبیله ای برخوردار نبودند.
تصمیم حمله به اکراین (که سالها درگیری میان آنها در منطقه شرق اکراین وجود داشت) ابدا فردی نبوده و برمبنای محاسباتی در رابطه با مسایل جهانی صورت گرفته است.
ب- حمله به اکراین در رابطه با تغییراتی بزرگ در جهان است که در همین ابتدا شکست یا ضعف نظامی ناتو در برابر نیروی دیگر مشخص شد و قدر قدرتی آمریکا که بواسطه نیروی نظامی بر دیگران تحمیل میکرد به پایان رسید.
ج- اختلافات درونی غرب در وقوع این جنگ دست داشته است.

تغییراتی که در جهان صورت خواهد گرفت: پایان قدرت نظامی آمریکا و ناتو، همچنین پایان سلطه دلار و بانکهای آمریکا و در نتیجه پایان قدرت غرب و سربلند کردن شرق است.

۲۷ فوریه ۲۰۲۱
۸ اسفند ۱۴۰۰
م. حسن بایگان

آزادی اینترنت در جهان! آزادی در جهان!

حدود ۲۲ سال پیش در کمون اپسالا کار میکردم. موقع چای بحثی صورت گرفت و همه سویدی های حاضر صدام حسین را به تمسخر گرفتند و دیکتاتور نامیدند. آنچه این بحث را پیش آورد خبری بود مبنی بر اینکه صدام حسین اجازه ورود تنها یک نوع از فاکس را داده است زیرا فقط آنرا میتواند کنترل بکند. من گفتم این درست اما دلیل آزاد بودن انواع مختلف در غرب آنست که غرب میتواند تمام فاکس ها را کنترل بکند و اضافه کردم همین حالا تمام ای میل ها، تماس ها و… و در مجموع اینترنت و تلفن و… در غرب تحت کنترل است. برخورد تمسخر آمیز آنها نسبت بمن کاملا علنی بود و می‌گفتند در غرب آزادی است و… البته چون من در دفتر فنی کار میکردم و همکاران اداری و تحصیل کرده بودند نوع برخوردشان ظاهراً مودبانه بود.

از اتفاقات نیک روزگار همان هفته نشریه انجمن مهندسین سوید (من عضو انجمن بوده و هستم) به منزل آمد. آنجا گزارشی از کنترل همه آنچه من گفته بودم در مراکزی خاص آمده بود. مراکزی که فقط ساختمان های بزرگ و مملو از دستگاهها و کامپیوترها و بدون حضور فیزیکی بود. در همان مقاله اعتراض بخشی از مردمان مطرح می‌شد که چرا باید همه اروپا توسط آمریکا (و البته اسراییل که این یکی خط قرمز غرب است و نباید کمترین اعتراضی به آن بشود و حتی نامش آورده شود) کنترل بشود و ما اروپاییان نتوانیم کاری بکنیم. در آنجا آمده بود که یکی از این مراکز در سوید است، یکی در انگلیس و… و عکسی هم که از مسافت دور گرفته شده بود زیرا منطقه کاملا محافظت شده بود. این دستگاهها تمام کارهای جاسوسی از سیاسی تا اقتصادی و… را انجام میدادند و در اختیار سازمانها/افراد خاص می‌گذاشتند.

به چند سال پیش از آن برمی‌گردم. زمانیکه تازه اینترنت میخواست فراگیر بشود و سیاسیون ذوق زده شده بودند که با این وسیله می‌توانند افشاگری بکنند. اما بزودی بر همه معلوم شد: آنکه این را در اختیار عموم گذاشته پیش از آن وسیله کنترل مردمان، جاسوسی، استفاده بسیار بهینه برای شستشوی مغزی و… را گذاشته بود. همچنین آنقدر قدرت عملیاتی آنها زیاد بود که صدای دیگران شنیده نمی‌شود مگر اینکه خود آنها بخواهند از صدایی سواستفاده بکنند.

هیچ چیزی برای صاحبان سرورهای اصلی  و … مخفی نیست. علیرغم تمام تظاهر به امن بودن اطلاعات و حتی نمایشاتی مانند آنکه اطلاعات فلان شرکت در اختیار دولت آمریکا هم قرار نمی‌گرفت، اما اینچنین نیست وگرنه از همان ابتدا مجوز داده نمیشد و البته مجوز به خودی ها داده شده و میشود.

پس نوشت ۱:
تمام آنچه برای کنترل مردم است به شکل بسیار پیشرفته و ناملموس و بسیار  گسترده تر از شرق در غرب مخصوصا در سوید و امثالهم اجرا می‌شود. در کشوری مانند سوید امکان ندارد حتی یک نفر شبی را در جایی به سر ببرد که پلیس امنیتی نداند. انجا همانند ایران نیست که بتوان بدون اطلاع سازمانهای امنیتی از جایی اتاقی گرفت. دیگر اینکه حتی مسیر رفت و آمد افراد و حتی نوع خوراک و… همه چیز مردم از طریق همین کنترل اینترنتی در اختیار پلیس هست.

در سوید کسی را زندانی نمی‌کنند تا مارک زندانی سیاسی بخورد و دولت بی آبرو شده و هزینه زندان را هم بپردازد و از طرفی آن شخص مشهور بشود بلکه معروف است که با پنبه سر میبرند و آنچنان زندگی را مخفیانه بر او جهنم میکنند که بیمار روانی شده و شاید هم دست به خودکشی بزند.

پس نوشت ۲-
در غرب تمام تلفن ها و…کنترل می‌شوند و از همین طریق حتی درون خانه و رختخواب مردمان کنترل و حتی فیلم برداری میشود. حتی کاغذی که بر روی ان مینویسیم کدگذاری شده است و بسیاری چیزها و مسایل دیگر آنچنان امنیتی و کنترل شده است که در ذهن نمی گنجد، بعضی را پیشتر نوشته ام در سایتم و در کتابهایم هست و بسیاری را هم نمیدانم. اما همه چیز غرب برایم زیر سوال و شک است.

فوریه ۲۰۲۲
اسفند ۱۴۰۰
حسن بایگان

دانش سیاسی و قضاوت سیاسی!

الف:
اساس دانش سیاسی عموم مردم جهان بر چیست؟
– آیا بر دانش آکادمیک است؟
– آیا پیگیر مسایل بین المللی هستند تا بدانند تاثیر فلان حرکت یا … در فلان نقطه جهان بر کشور آنها چیست؟
– آیا پیگیر مطالعه تحلیل های تیوریسین ها و تحلیل گران بین المللی هستند؟
– آیا پیگیر وضعیت قدرت در جهان هستند تا بدانند قدرتمندان و تصمیم گیرندگان اصلی/واقعی که روسای دولت ها را برای خدمت به منافع اشان تعیین می کنند در جهان و در هر کشور و مخصوصا کشورهای قدرتمند جهان کیستند؟
– و …
ب:
توجه مردم جهان و از جمله ایران به موارد زیر چگونه است؟
۱- رسانه های غربی (آمریکا، اروپا، اسراییل …) و حامیان غرب (عربستان، امارات …).
۲- رسانه های کشور خود/ایران و حامیانش؟
۳- رسانه های شرق (چین، روسیه و…) و طرفدارانشان؟
۴- آیا کشور/کشورهایی آزاد با رسانه های مستقل, آزاد و بیطرف وجود دارند؟ اگر هست، آیا مردم آنها را می شناسند و به آنها مراجعه می کنند.
– عموم مردم تا چه حد همه ۴ گروه رسانه ها را پیگیری می کنند؟
– مردم کدام یک را بیشتر و کدام را کمتر مورد توجه قرار میدهند؟
– اگر کسانی فقط به یکی از آنها توجه و طرف مقابل را تحریم کرده و از صحبت های آنها اطلاعی ندارند (که به قول معروف تنها به قاضی رفتن است) تا چه حد قضاوت اشان درست است؟
آیا آنانی که نگاه همه جانبه ندارند بازیچه دست قدرتمندان کشورها قرار نمی گیرند؟

حسن بایگان

میان شرق و غرب، کدام را باید انتخاب کرد و چرا؟

از سالیان پیش بارها اشاره داشتم که ایران بالانس قدرت در جهان است. بطرف غرب یا شرق هرکدام برود بدنبال خود چند کشور را هم می آورد و کفه قدرت آن را سنگین تر میکند.

شرق جوان لامذهب، با رهبری چین و روسیه، درحال گسترش می‌باشد.

دنیای غرب، پیر استعمارگر مذهبی، با مشکلات درونی نیز دست بگریبان است.

غرب اما با تمام مشکلات خواستار آنست که تمام تجارت، صنعت، بانک، ارتش و… همه چیز کشورها (از جمله ایران) در دست آنها باشد. آنها حتی میخواهند فرهنگ مردم و دین اشان را هم در اختیار بگیرند نمونه ها بسیار است مثلا آنها با مسیحی کردن کره جنوبی وحدت میان کره شمالی و جنوبی را به حد بن بست کشانده اند. در تاریخ ایران نیز با مسیحی شدن ارمنستان (از زمان قدرت گیری ساسانیان) دروازه اتحاد/یکی شدن میان آنجا و ایران بسته شد.

اما شرق مذهبی نیست و در تفکر یا ایدیولوژی آنها استعمار زشت و ضد بشری نوع غرب وجود ندارد. ایران و سایر کشورها مانند افغانستان و… در پروسه همکاری های گسترده با این اتحاد می‌توانند مطمین باشند که با کمی هشیاری در یک سطح مساوی با آنها باشند و به توسعه ای مستقل در کنار یکدیگر برسند.

فوریه ۲۰۲۲ بهمن ۱۴۰۰
حسن بایگان 

USAIran