حکومت آمریکا چیست؟

من در نوشته های فلسفی ام به صراحت گفته ام که برخلاف ادیان هیچ تصمیمی برای هیچ کشور یا مردمی نمی گیرم، هرکدام خود باید تصمیم بگیرند چه می خواهند و برای آن تلاش بکنند.
 اما سیستم های سیاسی و همچنین ترم های سیاسی استقلال، آزادی، دمکراسی، آزادی بیان، حقوق بشر و… و همچنین بسیاری نکات اساسی/اصلی فلسفی و مسایل اجتماعی را بیان کرده ام. بر آن مبنا کشور آمریکا دیکتاتورترین و ظالم ترین ها نسبت به جهانیان و مخصوصا مردمان خود است.
آمریکا کشوری است که توسط یک گروه کوچک سرمایه دار بسیار بزرگ بین المللی، متشکل در تشکلات خاص، از جمله یهودی – صهیونیستی اداره می شود. سیستم آمریکا ورای سرمایه داری معمولی یا الیگارشی مالی, نظامی … است. آنها برای غارت جهان ابتدا مردم خود را زیر ضرب و اسارت/بردگی آشکار و پنهان گرفته اند.
 آمریکا بعنوان کشوری که بیشترین ثروت جهان را علنا غارت می کند چرا باید حدود ۴۰ میلیون نفر یا حدود ۲۸ در صد زیر خط فقر داشته باشد؟ در حالیکه کشورهای دیگر با درآمد کمتر، اینچنین نیستند یا حتی زیر خط فقر ندارند. این نوع حکومت (آمریکا) در مقایسه با آنهاییکه فقیرند و یا  دیکتاتور می خوانند بسیار بدتر است.
حاکمان ضد بشر  امریکا، این لشکر گرسنگان زیر خط فقر را برای فرستادن اشان به جبهه های جنگ و کشتار مردمان جهان و کشته شدن، می خواهند. زیرا برای انسانها ارزشی قایل نیستند و این نه تنها خصلت ثروتمندان است بلکه به بدترین کلام نژادپرستانه که در انجیل آمده و فقط یهودیان را انسان نامیده و بقیه را سگ کثیف، اتکا دارند.
حاکمیت و سیستم مذهبی حاکم بر آمریکا نه تنها بسیار بدتر از ایران، بلکه از کشورهای بسیار فقیر جهان و خشن تر از حاکمیت ایران، بسیار بدتر است.
نتیجه:
بازگشت به ابتدای مطلب؛ من تصمیمی برای آمریکا نگرفته و نمیگیرم، اگر مردمانش همین نوع بردگی کاملا آشکار را بخاطر لقمه ای نان می خواهند، خواست آنهاست و می توانند ادامه بدهند هرچند خواست نامعقول و نامحترمی است. اما باید بدانند که سایرین در یک مبارزه برای رهایی از قیود آمریکا، دارند کار را به جایی می رسانند که رفاه نسبی تعداد دیگری از آنها از بین خواهد رفت، زیرا دیگر اینهمه ثروت غارت شده به آنجا نخواهد آمد.
نکته:
شخصا با تعدادی آمریکایی در کشورهای مختلف برخورد داشته ام که از روش استعماری کشورشان گله مند و شرمنده بودند و آن کشور را ترک کردند.
 بواسطه سیستم امنیتی بسیار متمرکز, قوی و خشن در آمریکا (که شاید خشن ترین و بدترین ها در جهان  در کنار بعضی مانند اسراییل و… باشد) این مردمان راهی برای ایجاد تشکل آزاد و گسترده نداشته و در نتیجه ابدا هیچ شانسی برای حضور در تصمیم گیری های کشور ندارند.
انتخابات آمریکا سیرک/بازی مسخره ای بیش نیست.
حاکمیت الیگارشی یا سرمایه داری یعنی همین حاکمیت محور بودن و البته نوع سوپر نوین آن که حاکم بر امریکاست از همه سخت گیر تر، خشن تر، بی رحم تر، جنایتکارتر و… می باشد. مخصوصا که با مذهب کاملا عجین است.
در صدر حاکمیت آمریکا مذهبیون هستند یعنی حکومت کاملا مذهبی می باشد.
در حکومت مذهبی آمریکا با استناد به کتاب باصطلاح مقدس انجیل، فقط یهودیان انسان نامیده شده و بقیه سگ کثیف می‌باشند. این زشت ترین نوع نژادپرستی و  پایه اپارتاید است که در امریکا، غرب و کشورهای مسیحی اعمال می شود.
تصور غلط مردمان از مذهبی بودن تنها نوع عربستانی، ایرانی، طالبانی است در حالیکه اینچنین نیست، مذهب در میان همین مسلمانان نیز گونه گون است که باعث گردیده به بیشتر از ۱۲۰۰ فرقه تقسیم بشوند که بعضی حتی ازدواج با مادر، خواهر، عمه، خاله … و بسیاری کارهای دیگر را روا می دارند.
اما سگ نامیدن غیر یهودیان که بدنبال آن یک دنیا عملکرد دارد، امری ورای همه اینهاست. و در عمل رفتار غیر انسانی و غارت جهان که ریشه در افکار مذهبی آنها دارد به شکل پیچیده ای اعمال میشود که اینها را بصورت گسترده در مطالب دیگری بیان کرده ام.
اولین قدم برای اظهار مدافع حقوق بشر بودن:
محکوم کردن انجیل در سگ نامیدن انسانهاست.

فوریه ۲۰۲۲
حسن بایگان

چه تضمینی می‌تواند برجام را معتبر و اجرائی بکند!

از هم اکنون همه می دانند که درون آمریکا برای برجام اعتباری قابل نمی‌شوند و امکان اجرای آن نیست این را به صراحت خود آمریکاییان قدرتمند نیز می گویند. حتی قبول توافق بدین صورت می تواند برای ایران مشکلات بزرگترین بیافریند و مثلا حتی همین دولت کنونی با ورود به برجام از مکانیسم ماشه استفاده بکند و…
در نتیجه تنها یک تضمین برای اجرای برجام باقی میماند آنکه:
در توافق برجام میان ۴+۱ و آمریکا با تأیید سازمان ملل و سایر کشورها، بندی آورده بشود که اگر آمریکا زیر برجام زد مستحق تحریم از طرف همه کشورهای جهان است.
این نکته ای است درس آموز که می تواند سنتی بشود و در آینده نیز برای سایر توافقات مورد استفاده قرار بگیرد. مسلما نقض توافق از جانب ایران نیز می تواند همین مجازات را داشته باشد، هرچند تاکنون کم و بیش در مورد کشورهای ضعیف اجرایی شده است.
تاریخ آمریکا مملو از جنایات بزرگ ضدبشری، حیله ها (مثلا برای بین المللی کردن دلار), جنگ های بزرگ و طولانی، کشتار میلیون ها انسان، دروغ و… می باشد.
با چنین کشوری که بارها زیر قراردادهای رسمی خود زده ابدا و ابدا نمی توان به آسانی به توافق رسید که کاری/تفکری ساده لوحانه/کودکانه خواهد بود.

فوریه ۲۰۲۲
حسن بایگان

درون حاکمیت آمریکا چه می‌گذرد!

– اخیرا مطالب زیادی از مشکلات جدی درون حاکمیت آمریکا که حتی امکان جنگ  بزرگ داخلی دیگری و تجزیه آن کشور را میدهند، در امریکا، اروپا و سایر کشورها از غرب تا شرق جهان منتشر می شود. – سالهاست از ورشکستگی آمریکا نوشته ام. این ورشکستگی شکاف بزرگی در میان آنها انداخته است. – آمریکا از درون پوسیده و نمی‌تواند خود را با تغییرات همه جانبه جهان هم آهنگ بکند. – در کنار آن از چندی پیش از سربرآوردن دوباره فراماسونری اروپا در مقابل صهیونیسم در جهان نوشتم که از جمله خروج انگلیس از اروپای مشترک و پیوستن به آمریکا بود. در این ماجرا برخلاف تصور عام که انگلیس زیر کلید آمریکا رفته اعتقاد من چنین بود و هست که انگلیس مترصد بیرون کردن یهودیان صهیونیست حاکم بر آمریکاست و می خواهد خود حاکم بر آمریکا و از این طریق جهان بشود. اینحاست که بعضی تا پای تجزیه آمریکا پیش میروند. – پیشتر  و در حدود یک قرن پیش فراماسونری بر همه جهان غالب شده بود و اکنون میخواهد با کنار زدن صهیونیستها به قدرت دوباره و سلطه بر جهان برسد. اما با قدرت گرفتن چین و در کنار آن روسیه، کره، ونزویلا و… و ایران، که هر کدام به نوعی ادعاهایی دارند و نمیخواهند همانند گذشته زیر سلطه استعماری باشند، داستان برای فراماسونری به آن شکل سابق نخواهد بود. از طرفی سلطنت در بعضی کشورهای اروپایی از بین رفته که در نتیجه پایگاه فراماسونری را تضعیف کرده است.  – اما یهودیان صهیونیست ثروتمند که بی وطن هستند و البته میخواهند اینچنین باشند (و اسراییل تنها پایگاه نگهداری اسناد جنایات و توطیه های آنهاست)، دوباره در کشورهای جهان پخش خواهند شد و بدین جهت است که از هم اکنون روی به چین آورده اند زیرا آنها همواره  بطرف جناح قدرتمند رفته اند و زیر پای رفیق کنونی را خالی کرده اند. – اهمیت بررسی موقعیت این دسته آنجاست که اینها یک جریان سیاسی (صهیونیسم) را تشکیل داده اند و هم اکنون هنوز قدرت غالب برجهان هستند که با ضعیف شدن آمریکا باید کشور قدرتمند دیگری را بیابند. نکته: یهودیان صهیونیست علیرغم اینکه قدرت اصلی را در دست دارند اما جرات ابراز آنرا ندارند زیرا… پیشتر در این خصوص توضیحات کافی را نوشته ام. – اما میان یهودیان صهیونیست نیز شکاف افتاده است که در نتیجه قدرت آنها را تضعیف کرده است. بطور مشخص آنها در خود آمریکا به حداقل دو دسته شده اند که در دو حزب متشکل قدرتمند حاکم بر امریکا گرد آمده اند. – پیشتر نوشته بودم که جهان صحنه شطرنجی است که در آن بازیگران زیادی هستند و هر حرکت ممکن است حتی به ضرر یک دوست تمام بشود و… و اینجا بوضوح آن نکته دیده می شود.   – کتاب من “عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند”، شکاف اساسی و اصلی را در میان مسیحیان با یهودیان و حتی میان خود یهودیان انداخته است. – آن دسته از مردمان جهان که شستشوی مغزی شدند و یا بخاطر پول به دین یهود گرویدند و زمانی مهره اصلی پیروزی های اسراییل در مسایل داخلی و جنگ با کشورهای همسایه شدند، اکنون به مشکل اصلی داخلی اسراییل/یهودیت تبدیل شده اند و کم کم دارند به مسایل و تفاوت های اساسی و اصلی میان خود و یهودیان اصیل و… پی می برند و از درون اسراییل و یهودیت را با شکاف تا حد از میان بردن اسراییل پیش میبرند. در آینده همین افراد که در سازمان های مختلف و از جمله امنیتی کار می کنند، می توانند بیشترین ناامنی را در این کشور ایجاد بکنند. – پیشتر  آمریکا با راه اندازی جنگ در سایر کشورها و  سیاست دشمن تراشی، باعث میگردید تا افکار مردم کشور مشغول آن مشکلات باشد. اما اکنون چند سالی است آن سیاست، اقتصاد آمریکا را داغان کرده و وضعیت جهان نیز تغییر یافته است و بازگشت دوباره آمریکا به آن سیاست جنگی چندان ساده بنظر نمی رسد، هرچند بزرگ کردن خطرات بعضی مانند ایران، کره شمالی، ونزویلا، روسیه، چین و… را روزانه در گوش مردم می کوبد. جهان در حال دگرگونی گسترده است، هرکشوری آنرا درست فهمید و درست عمل کرد جایگاه بهتری خواهد یافت.   بهمن ۱۴۰۰ – ژانویه ۲۰۲۲ حسن بایگان

شعار نه شرقی و نه غربی!

شعار – نه شرقی و نه غربی – زمانی داده شد، که شرق به معنی شوروی کمونیستی وجود داشت که اساسا غرب، رژیم اسلامی ایران را بر سرکار آورد تا با دامن زدن به اسلامگرایی در منطقه به توسعه کمونیست حمله کرده و حتی در راه نابودی آن قدم بردارد. خطر یا داستان با کودتای کمونیستی در افغانستان شروع شد و این دلیل اصلی ترس غرب از کمونیستی شدن ایران و منطقه بود. در نتیجه با آوردن خمینی و اسلامگرایی باعث سقوط شاه (بی قدرت و بدون هیچ پشتوانه داخلی و خارجی) شدند، وگرنه انقلابی مردمی یا برنامه ریزی شده از جانب هیچ تشکل مستقل ایرانی نبود.
اما اکنون دیگر شوروی کمونیستی وجود ندارد و آنچه بلوک شرق خوانده می شد به چندین کشور مستقل تبدیل شده که یکی از آنها روسیه ای می باشد که دیگر رنگی از کمونیست بودن ندارد.
آنچه امروز شرق خوانده می شود مجموعه ای از چین، روسیه و چند کشور دیگر است که تعدادی از آنها در اتحادیه شانگهای جمع شده اند.

اما آنچه از مفهوم شعار نه شرقی و نه غربی برداشت می شد استقلال ایران بود.

وضعیت کنونی جهان:

۱- شرق:
اکنون شرق سابق دیگر وجود ندارد و شرق کنونی مجموعه ای از چندین کشور است که نگاه استعمارگرانه ندارند بلکه دیدگاهی تجاری دارند که در صدر آنها چین است که روابط تجاری اش با تمام جهان برقرار است.
شرق کنونی مجموعه ای از کشورها با ادیان مختلف است که در نتیجه مذهب/دین در روابط میان آنها جایی نمی تواند داشته باشد. در حالیکه در غرب اتحاد میان انها برپایه مذهب (مسیحیت و تسلط یهودیت صهیونیست بر مسیحیت) می باشد و غیر خودی را ابدا راه نمی دهند.
در تشکلات اصلی حاکمیت در غرب مانند صهیونیستی، فراماسیونری، بیلدر بری و… جایگاهی برای غیر مسیحیان وجود ندارد. و در میان مسیحیان نیز مسیحیان صهیونیست دست برتر را دارند.

۲- غرب:
این بلوک پس از سرنگونی بلوک شرق سابق باقی ماند با این تفاوت که ابتدا تیوری – برخورد تمدن ها – از جانب چند تن تیوریسین یهودی-صهیونیست آمریکا مطرح شد که برمبنای آن آمریکا (بخوان یهودیان صهیونیست آمریکا) به قدرت بلامنازع استعماری و برده کننده تمام جهان تبدیل می‌شد. براساس آن تیوری جنگ هایی باید صورت می گرفت تا داستان به نتیجه برسد. ولیکن در عمل مخصوصا با مقاومت ایران در منطقه، تمام آن برنامه ها برباد رفت. امریکا از جنبه نظامی در جهان شکست خورد و عقب نشینی کرد و دست به استفاده مستقیم از سلاح اقتصادی (با روی کار آوردن ترامپ) زد. در عمل این سیاست نیز شکست خورده و حتی اروپا را در مقابل آمریکا قرار داده است.
آمریکا اکنون ورشکسته است که چون هنوز جایگزین کاملی برای آن نیست ورشکستگی آن اعلام نمی‌شود.
مخصوصا چین که دارد جای آمریکا را می گیرد نمی‌خواهد با اعلام ورشکستگی آمریکا چند هزار میلیارد دلار طلب اش برباد برود، زیرا در اینصورت خودش نیز در تله گیر خواهد کرد.
پس این پروسه به آرامی و با قدم های محکم در حال طی شدن است.
چنانچه ایران یا هر کشور دیگری این نکته را درست درک کرده و قدم های دقیق بردارد در آینده این جابجایی قدرت مقام خوبی خواهد داشت.
اکنون چند سالی است که بسیاری از سرمایه داران غرب و مخصوصا یهودیان، سرمایه های خود را به چین برده اند و این خود بدان معنا نیز هست که چین قدرتمند خواهد شد و سقوط نخواهد کرد بلکه آینده آمریکا چندان روشن نیست.

ژانویه ۲۰۲۲ دی ماه ۱۴۰۰
حسن بایگان

عملیاتی شدن معاهده راهبردی و جامع ۲۵ ساله با چین گامی مثبت است!

عملیاتی شدن معاهده راهبردی و جامع ۲۵ ساله با چین مثبت است، امری که امروز رسما انجام گرفت.
کشورهای غربی که از سابقه چند قرن بیماری روانی مستعمره کردن سایرین لذت می برند و در این سالها به خون ریزی، جنگ، کودتا، غارت و… عادت کرده اند یک بیماری دیگر نیز دارند و آن مذهبی بودن است. غرب مسیحی- صهیونیست سایرین را با دیدی نژادپرستانه/تحقیر آمیز میبیند. آنجا که در اناجیل متی و مرقس، یهودیان از زبان مسیح اورده اند که او فقط برای یهودیان آمده و بقیه سگ (کثیف) هستند که باید ته مانده یهودیان را بخورند گرفتار عقده و بیماری نژادپرستی شده اند. حاکمیت غرب رابطه مساوی بین کشورها، ملل و انسانها را قبول ندارد، در نتیجه امید به رابطه سالم انسانی با این غرب، ساده انگاری و در اساس بی دانشی/بی عقلی/بی سیاستی است.
در برابر تفکر و روش این بیماران، باید الترناتیوهای دیگری را جست. رابطه با کشورهای بیرون از سلطه سرمایه داری مذهبی غرب، اندیشه ای درست است.
حاکمیت آمریکا در دست مردم نیست بلکه در اختیار تعداد بسیار اندکی سرمایه داران بزرگ بین المللی می باشد. امریکا در این چند ساله اخیر حتی به سایر کشورهای غربی نیز اعمال فشار کرده است، ولی مردم این کشورها نیز اختیاری بر حاکمیت مسیحی- صهیونیستی کشورهای خود ندارند و مجبور شده اند حقارت بردگی نوین – پنهان و فشارها را تحمل بکنند.
اما:
جهان در حال تغییر است. قدرت در جهان در حال چرخش است. اتحاد میان چین، روسیه و ایران که هر سه مورد تحریم های آمریکا هستند با همکاری و پشتیبانی تعدادی از کشورهای جهان، در حال شکست دادن غرب است، امری که غرب بر آن آگاه می باشد و بارها بیم خود از این اتحاد را اعلام کرده است. اما این تغییر نمی‌تواند با سرعتی کنترل نشده انجام بگیرد زیرا نه تنها آشفتگی ی که در جهان ایجاد میشود را نمیتوان به سادگی مهار کرد بلکه کشورهای جهان که حدود ۳۰ هزار میلیارد دلار از آمریکا طلب دارند دستشان از آن کوتاه میشود و این به نفع آمریکاست.
اتحاد میان ملل ضعیفی که در مقابل سلطه استعماری غیر انسانی کشورهای مذهبی غرب ایستاده اند میتواند آنها را قدرتمند بکند.
نکته: در سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن و در عین حال همه دوست هستند و همه دشمن.
پس نباید همه تخم مرغ ها را در یک سبد گذاشت و از طرفی نباید تمام پل ها را خراب کرد.

۲۴ دی ۱۴۰۰ – ۱۴ ژانویه ۲۰۲۲
حسن بایگان

آینده اقتصاد ایران

مذاکرات برجام در جریان است و همه جهان آینده اقتصاد ایران را در گرو آن میدانند. اما آینده این داستان چگونه خواهد بود؟
بنظر می‌رسد آینده اقتصادی ایران بزودی در مسیر بهبود بیفتد. به چه دلیل؟

در مسایل و مشکلات پیش آمده چند جریان دست اندرکار هستند.
رسیدن به یک توافق کامل در برجام کاری ساده نیست و با توجه به بد عهدی ها و شگردهای مستعمراتی غرب که برای ایران, چین و روسیه روشن است، کاری ساده نیست.
– یک طرف ایران است و در جهت مخالف با او اتحاد نه چندان کامل/متشکل آمریکا و اروپا قرار دارد. این اتحاد تا چند سال پیش با پیروی بی چون و چرای اروپا از آمریکا کامل بود ولی چند سالی است که اختلافاتی اساسی میان آنها افتاده که پیشتر آن را نوشته ام و برای کوتاهی کلام بدان پرداخته نمی شود.
– چین و روسیه که از تحریم های آمریکا رنج می برند و خواستار آن هستند که خود قدرتی برتر در جهان باشند و از زیر یوغ سیستم مالی که آمریکا اجرا کرده و جهان را به استعمار کشانده بیرون بیایند به کمک ایران احتیاج دارند. پس آنها از ایران بطور مشروط حمایت می کنند و در یک جبهه قرار گرفته اند.
– ایران نباید بگذارد تحریم ها به سازمان ملل بکشد و باید در مسیری برود که تحریم های آمریکا را با همکاری و اتحاد با چین و روسیه و تعدادی کشورهای دیگر جهان (که بعضی از آنها مانند کره شمالی، ونزویلا، سوریه … زیر فشار مستقیم آمریکا هستند) تا حد زیادی خنثی کرده و با کمک دشمنان آمریکا (حتی جناح هایی در اروپا) ضربه جدی به قدرت سلطه گری/استعمارگری آمریکا بزند.
– اکنون ایران در این مذاکرات بواسطه بد عهدی آمریکا جای برتر را دارد. ولی باید بداند که چگونه از این شرایط استفاده ببرد و همه چیز را برعکس نکند.

اما تاثیر وضعیت درونی ایران بر این ماجرا چگونه است:
پس از چند دهه اکنون دولت، مجلس و قوه قضائیه ایران یک دست هستند و همانند سابق در کارهای یکدیگر مداخله منفی و کارشکنی نکرده و در نتیجه موقعیت کشور را در مسایل جهانی و داخلی تضعیف نمی‌کنند این نکته ای بسیار مثبت و دلیل قدرت برای هر رژیمی است.
این اتحاد به آنها امکان داده تا در این شرایط حساس مذاکرات برجامی، معاهده ۲۵ ساله با چین را عملیاتی بکنند که در نتیجه آن ضربه بزرگی بر تحریم های یکجانبه آمریکا خواهد بود. همچنین اگر معاهده ۲۰ ساله با روسیه را هم بطور جدی پیگیری بکنند آنگاه رابطه جدی اقتصادی، صنعتی، نظامی، مالی … با این دو قدرت بزرگ میتواند تحول بزرگی در ایران و حتی روابط جهان ایجاد بکند.
– ورود به اتحادیه شانگهای و اوراسیا نیز امکان دیگری برای شکست تحریم های یک جانبه امریکا و موقعیت بهتر اقتصادی خواهد بود. این اتحادیه که بر خلاف اتحاد میان غربی ها غیر مذهبی است میتواند آنها را به قدرت برتر جهان تبدیل بکند.
نکته مهم اینجاست که اینها باید بانک خود را ایجاد کرده و سیستم ارتباطی اینترنتی فراتر از آنچه آمریکا براه انداخته را ایجاد بکنند.
– ایران هم اکنون در یک مبارزه آزادی بخش و ضد استعماری- استثماری با غرب است (همین نکته دلیل اصلی فشار غرب بر ایران است) که میتواند تحول بزرگی در روابط میان کشورها در جهان برای آزادی از یوغ بندگی سرمایه داری غرب ایجاد بکند. غربی که گرفتار بیماری خودبرتر بینی و نوعی نژادپرستی مخفی/علنی است. این بیماری به نوعی فرهنگ در میان حاکمان غرب درآمده، بطوری که حتی مردمان خود را نیز به بردگی کشیده اند، اما بصورتی که مردمانشان قادر به دیدن بندهای بندگی نیستند.
‌- از جانبی درون خود مسیحیان و از طرفی میان مسیحیان با یهودیان نیز اختلافات در حال گسترش است. بطوریکه بسیاری از سرمایه داران غرب بطرف سرمایه گذاری در چین رفته اند.
آن رابطه ای که ترامپ (اونجلیست) با جناحی از یهودیان و اسراییل داشت و کارهایی که میکرد با آنچه بایدن (کاتولیک) میکند متفاوت است. زیرا نگاه کلیسای کاتولیک و اونجلیست به یهودیت و یهودیان و صهیونیست متفاوت است.
– شکاف میان صهیونیست های حاکم برجهان و فراماسیونرها که قدرتشان توسط یهودیان گرفته شد شکل گرفته و در حال گسترش است. فراماسیونرها می خواهند حاکمان دوباره جهان بشوند. جناح روحانی/رفسنجانی در این دسته قرار می‌گرفت و بهمین دلیل نگاهشان بطرف غرب بود.
ولی جناح خامنه ای میداند که با غرب مذهبی (مسیحی-صهیونیستی) نمی‌تواند یک رابطه برابر داشته باشد کمااینکه ترکیه بظاهر اروپایی را هم بواسطه مسلمان بودن نپذیرفتند، پس اگر بخواهد بطرف غرب برود باید زیر سلطه آنها باشد و همه چیز و مخصوصا فرهنگ آنها را پیاده بکند و در نهایت نیز دین کشور دستخوش تغییرات خواهد شد و…
از طرفی جناح هایی درون حاکمیت بیشتر به استقلال ایران می نگرند و مستعمره (نوین) شدن را بر نمی تابند.
نکته: کتاب من (عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند) شکاف عظیمی میان مسیحیان با یهودیان ایجاد کرده است. گسترش فهم این واقعیت در میان مسیحیان که بواسطه اینکه فکر می‌کردند عیسی یهودی بود و انها باید سگ یهودیان باشند و در نتیجه به مسیحی- صهیونیست تبدیل شدند، باعث تغییر در تمام افکار آنها شده و نتیجه آن بزودی تمام جهان مسیحیت را دربر خواهد گرفت که در نتیجه تمام رابطه اقتصادی میان آنها با یهودیان و‌ سلطه یهودیان بر مسیحیان را پایان خواهد داد و در نتیجه جهان دیگرگونه خواهد شد. بی دلیل نیست که از هم اکنون یهودیان برای فرار از یک فاجعه در غرب سرمایه هایشان را به چین لامذهب/بی دین میبرند تا از گزند مسیحیان در آینده در امان بمانند.
نهایت اینکه:
مجموعه مسایل داخلی ایران، متحدان ایران، شکاف درونی غرب که از طرفی به پوسیدگی و نوعی بن بست رسیده و… نشان از آن دارد که بزودی مسیر اقتصاد جهان تغییر خواهد کرد و شرایط بهتری برای ایران پدید خواهد آمد.

م. حسن بایگان
دی ۱۴۰۰ ژانویه

پیروزی آسان طالبان یا اتحادیه شانگهای! نقش ایران، چین، روسیه و پاکستان! نقش قطر و منابع گاز آن کشور در این ماجرا!

۱۵ ماه پیش (۲۰ مای ۲۰۲۰) مطلبی نوشتم که در سایتم تحت عنوان “بیانیه ایران، پاکستان، چین و روسیه برای شروع مذاکرات بین الافغانی” هست.

   در آنجا با اشاره به اتحاد میان ایران، چین، روسیه و پاکستان به این نتیجه رسیدم که این کشورها بزودی تحولات عظیمی را در افغانستان و منطقه رقم خواهند زد.

   امروز نتیجه آن مذاکرات/همکاری‌ها را در افغانستان می‌بینیم و در آینده در کشورهای غربی ایران شاهد خواهیم بود.

   اما آنچه در آن روزها گیج کننده  بود رابطه هنوز پیوسته طالبان با آمریکا و عربستان بود که باعث شد تا همین روزهای اخیر که طالبان به سرعت پیش می‌رفت، همه گیج باشند. زیرا هرچند اخیرا طالبان موضع ضد آمریکائی برای خروج از افغانستان را گرفته بود ولی هیچ موضع‌گیری تند و کاملا رزمی ضد آمریکائی و ضد عربستانی نگرفت که اکنون می‌توان گفت دلیلش همین سردرگم کردن، بوده است.

   بهمین دلیل زمانیکه حرکت طالبان در یکی دو هفته اخیر آغاز شد تمام افغانستانی‌ها از گروه‌های مختلف در هرکجا نوک حمله را متوجه پاکستان و در نتیجه عربستان می‌کردند. این نشر گسترده دیدی غلط، باعث گردید که سایرین (از جمله خود من) که انتظار داشتند افغانستانی‌ها با مسائل/مشکلات و دسته‌بندی‌های سیاسی کشورشان و همچنین موضع کشورهای دیگر در قبال کشورشان آشنا باشند، دیگران راهمراه خود در چاه نادانی از وقایع و در نتیجه دور افتاده از واقعیت، بیفکنند.

   یکشنبه و زمانیکه طالبان پشت دروازه‌های شهر کابل بود یکباره با کنار هم گذاشتن پازل‌ها متوجه داستان شدم. سیر وقایع آنچنان سریع بود که واقعا نمی‌شد زودتر به این نتیجه رسید ولی اگر کمی زودتر به نوشته‌ها و تحلیل‌های پیشین خودم از جمله همین مقاله مراجعه می‌کردم شاید کمی زودتر این کار انجام می‌گرفت. هرچند آن پس زمینه‌ها باعث رسیدن به این تحلیل‌ها گردید.

نقش قطر و گاز این کشور در وقایع منطقه و افغانستان

داستان افغانستان را باید از یک جای دیگری هم دید.

   مشکل عربستان با قطر به درگیری حتی نظامی نیز رسیده بود. با وجود حضور نیروهای آمریکائی در قطر اما این کشور مطمئن نبود که آمریکا به او کمک کند و یا حتی در توقف جنگ قدمی بردارد، بلکه متوجه شده بود که برعکس امکان دارد آمریکا از عربستان حمایت بکند وعربستان، قطر را اشغال بکند و در نتیجه منابع گاز قطر که بزرگترین منبع انرژی جهان است از دست این کشور که در این رابطه با روسیه (و ایران) به یک همکاری رسیده بودند خارج بشود و در اختیار آمریکا/اسرائیل قرار بگیرد.

   پس قطر که در مشکل با عربستان از آمریکا و حمایت او قطع امید کرده بود بیشتر خود را وابسته به ایران و روسیه می‌دید. در نتیجه وارد یک بازی بزرگ شد “قطع دست آمریکا و همکاری با شرق” که مجبور بود آن را تا حد بینهایت مخفی نگهدارد.

   ایران در رابطه با مشکل قطر و حمایت از این کشور و همچنین تقابل با تسلط عربستان بر قطر و منطقه، آماده هرگونه درگیری نظامی شده بود، البته جناح خامنه‌ای و سپاه وگرنه جناح روحانی گرایشی غربی داشت و در نتیجه حتی می‌بایست بسیاری از این برنامه‌ها از روحانی و دولتش مخفی می‌ماند. یک مثال مشخص که علنی شده، عدم اطلاع ظریف وزیر خارجه از حضور بشار اسد در ایران بود.

   ایران در این رابطه برای نشان دادن جدیت خود و عقب راندن آمریکا و عربستان دست به اقداماتی زد که بعضی از آنها به نام “حوثی‌ها” گذاشته شد ولی برای همه روشن بود که ایران در پشت آنها است. اما

   بعضی عملیات پیچیده می‌توانست با همکاری قدرت‌های نظامی – علمی چین و روسیه باشد. آنها وارد این بازی شده و آماده بودند تا در صورت لزوم سلاح‌های استراتژیک مورد نیاز یک جنگ جدی پیشرفته با آمریکا و اسرائیل را بدون سروصدا و مخفیانه در اختیار ایران قرار بدهند و همه‌اش نیز بنام اختراعات ایران رقم بخورد.

داستان دلائل جنگ سوریه از جمله نظراتی در باره عبور خط لوله گاز را بیاد آرید.

قطر به جای عربستان حامی طالبان شد

   طالبان با گرایشان اسلامی، نیازهای مالی و لجستیکی داشت و آنها را عربستان تامین می‌کرد. در یک چرخش سیاسی مهم این حمایت از عربستان به عهده قطر افتاد اما همان مسیر پاکستان و در مواردی هم ایران را طی می‌کرد. این چرخش ابدا اعلام نشد زیرا پیشتر نیز هیچگاه رسما اعلام نشده بود که طالبان سلاح و پول از عربستان می‌گیرد که در نتیجه تائید آمریکا و دستور و تصمیمات عملیات نظامی را از اسرائیل می‌گرفت. پس اینبار نیز اعلام نشد که حامی مالی عوض شده و اکنون قطر حامی مالی طالبان است و در پشت آن به جای آمریکا و اسرائیل کیست.

   در این میان طالبان نیز تغییراتی کرد و بیشتر سیاسی شد و در ارتباط با این کشورها متوجه شد که چگونه به نیروی خشن و آدمکش/تروریست در دست آمریکا و اسرائیل تبدیل شده بودند و اگر می‌خواهد حمایت این گروه را داشته باشد باید از روش‌های آنها پیروی بکند که از جمله عدم خشونت، سربریدن، شلاق زدن، تهدید کردن، فشار بیش از حد احمقانه بر زنان، نویسندگان، موسیقی‌نوازان و… خواهد بود. همچنین باید دولتی با همکاری سایرین از جمله معتمدان ایران (در صدر عبدالله عبدالله) و سایرین تشکیل بدهد. در اساس اکنون این طالبان نیست که همه قدرت را در دست دارد وبرنامه ریزی می‌كند بلکه یک مجموعه‌ای از کشورهایند. طالبان می‌داند که اگر با این گروه کنار نیاید ابدا نمی‌توانست اینچنین راحت وارد ارگ بشود و نمی‌تواند به زندگی‌اش ادامه بدهد.

   این طالبان دیگر طالبان آمریکائی/اسرائیلی/عربستانی نیست بلکه طالبانی ایرانی/چینی/روسی/پاکستانی/ قطری… و اتحادیه شانگهائی است که باید بزودی به این اتحادیه بپیوندد.

   در تحلیل یکشنبه ۱۶ آگست و صحبت‌هائی که ضبط تصویری کرده در یوتیوب گذاشتم اشاره کردم:

   کشورهای اتحادیه شانگهای ( قرار حتمی شده تا ایران نیز به آن به پیوندند) در میان‌اشان یک مهره آمریکائی قرار دارد/داشته و آن  افغانستان است/بود. پس آنها خواستار تغییراتی در افغانستان و در منطقه بودند.

– برداشتن افغانستان بعنوان عامل آمریکا/اسرائیل از میان کشورهای اتحادیه امنیتی شانگهای.

– قطع امید عربستان، آمریکا و اسرائیل از دست اندازی بر منابع گازی قطر.

   اکنون پس از ورود پیروزمندانه طالبان به کابل و کاخ ریاست جمهوری، بصورت کاملا واضح دیده می‌شود تنها سفارتخانه‌های ایران، روسیه، چین و پاکستان کاملا فعال هستند و قول همکاری داده‌اند.

چرا طالبان ابتدا هرات را گرفت

   در ابتدای حرکت اخیر طالبان، هرات را که هم مرز با ایران و ساکنین آن بیشتر شیعه و بسیاری هزاره بودند را گرفت. منطقه‌ای که بقول معروف حیاط خلوت ایران به حساب می‌آمد و همه فکر می‌کردند بزودی با همسایه شدن طالبان با ایران، جنگی میان آنها  صورت خواهد گرفت، اما در واقع داستان کاملا برعکس بود/هست.

   چنانچه طالبان حرکتش را از وسط کشور شروع می‌کرد امکان فرار مردم بطرف ایران و آشوب در افغانستان و ایران زیاد بود و در نتیجه فشارهای زیادی از داخل بر دولت ایران آورده می‌شد که باید با طالبان وارد مبارزه بشود و… غوغائی می‌شد.

   اما آنگاه که طالبان در همآهنگی با ایران هرات را گرفت از یک طرف امید آنانیکه فکر می‌کردند می‌توانند به ایران فرار بکنند ناامید شد و از طرفی ایران سایرینی را که درون افغانستان بودند به آرامش و تسلیم دعوت می‌کرد.

   ایران  بر مردمان هرات و مدیریت آن نفوذ داشت و بهمین دلیل آنجا بدون هیچ مشکلی به تسخیر طالبان در آمد. در واقع باید گفت در میان آنها یک معامله همکاری آینده صورت گرفت، و نه اینکه طالبان بعنوان پیروز اجازه داشته باشد برای آنجا تعیین تکلیف بکند و هرچه بخواهد بکند و به مدیریت یا رهبری کامل سیاسی یا حاکمیت آنجا تبدیل بشود.

   پیام ایران برای بقیه نیروها و طرفدارانش در سایر نقاط افغانستان نیز روشن بود همکاری و عدم مقاومت و جنگ.

این به نوعی همانند پیروزی ها یا ورود بدون جنگ داعش در شهرهای عراق بود.

طالبان پیروز یا حاکم نشد، بلکه اتحادیه شانگهای پیروز شد!

آینده منطقه

   این قدم اول و در شرق ایران بود؛ بزودی دولت از پیش تعیین شده توسط این چهار کشور (ایران، چین، روسیه و پاکستان) باضافه قطر در افغانستان حاکم خواهد شد.

   پس از آن نوبت به غرب ایران یعنی عراق، سوریه و لبنان خواهد رسید.

   در همین میان داستان روابط  ونزوئلا، کوبا، نیکاراگوئه، کره شمالی و چندین کشور دیگر با غرب و شرق روشن خواهد شد.

   تاثیر این وقایع و تغییرات در جهان، بر قدرت و حتی موجودیت اسرائیل غیر قابل انکار است.

   هم اکنون اختلافات درون کشورهای غربی و میان آنها واسرائیل در خصوص قدرت‌یابی طالبان و تغییرات در افغانستان بروز کرده است.

   اینها از تغییرات اساسی بودند که در جهان باید صورت می‌گرفت و با بزرگ کردن داستان “کرونا” تمام اخبار را زیر سایه برده و خفه کردند. چین و ایران آنرا بزرگ کردند و ترامپ سعی کرد آنرا خفه بکند.

   نکته دیگر وضعیت سلطه دلار و حاکمیت سوپر قدرت آمریکا بر جهان است که آن نیز بزودی و در همین روابط روشن خواهد شد.

   سال‌ها پیش نوشتم، همانگونه که کشور کوچک مقدونی توانست شاهنشاهی بزرگ ایران را سرنگون بکند اکنون نیز ایران به ظاهر ضعیف می‌تواند و دارد سوپر قدرت جهان را از آنجائی که نشسته کنار می‌زند.

بزودی قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد.

۱۸ آگست ۲۰۲۱      ۲۶ امرداد  ۱۴۰۰

اپسالا – سوئد 

سریال گاندو نشانگر فسادی اساسی در حاکمیت و کنترل کشور است!


   اخیرا پس از این‌همه مدت که راجع به سریال گاندو صحبت می‌شود مسائلی پیش آمد که بالاخره از دیروز تاکنون ۴ قسمت از  سریال گاندو ۲ را دیدم.

سوای ضعف‌های تکنیکی و… در اینجا تنها به یک نکته اساسی می‌پردازم.

   این سریال تلاش دارد تا قدرت سازمان‌های امنیتی ایران را نشان بدهد. اما در همین قسمت‌های اولیه ضعف‌هایی اساسی در کشور و سازمان‌های امنیتی دیده می‌شود که در مقایسه با کنترل در غرب بسیار کودکانه و خنده آور بنظر می‌رسد.

   در این سریال شخصی که اساسا متولد ابوظبی است و مدرک قابل توجیهی بر ایرانی بودن او‌ نیست به سادگی خانه‌ای اجاره کرده و تمام وسایل ممکن جاسوسی را به آنجا منتقل می‌کند. دوربین‌های کنترل در حیاط خانه می‌گذارد و‌حتی می‌تواند در اتاق مخصوص ارسال پیام‌هایش بمب گذاری کرده و از آنجا تونلی به بیرون برای فرار بکند و…

   در همسایگی او ‌نیز جاسوس دیگری برای‌ کنترل او‌ زندگی می‌کند. حال این که او‌ از پیش آنجا بوده و یا او نیز همین داستان اینچنینی را دارد هنوز برایم مشخص نشده و شاید در سراسر فیلم نیز مشخص نشود. کمااینکه در فیلم از پیگیری مسیر خروج تونل خبری نیست.

   در کشورهای غرب همه چیز تحت کنترل است، مخصوصا در سوئد همه چیز تحت نظر است و بقول معروف نمی‌شود حتی یک شب جایی خوابید که پلیس نداند/نتواند آنرا پیدا بکند.

   اگر همین اکنون شما نام یک شخص را که شهروند سوئد است در اینترنت بنویسید (مثلا نام من محمد حسن بایگان Mohammad Hassan Baygan ) آنگاه محل سکونت من با عکس ساختمان و نام کلیه همسایگان ساکن در آن ساختمان و حتی تعداد افرادی که آنجا هستند (فرزندان یا سایر افراد ساکن) و کار آنها و درآمد ماهیانه، کرایه خانه، اتومبیل، مالک خانه، اینکه خانه اجاره‌ای است و یا غیر  و… و شماره تلفن می‌آید.

در سوئد یک نوع بسیار شدیدتر کنترل نیز وجود دارد.

   تقریبا هیچ جایی پول نقد قبول نمی‌کنند. پس برای خرید مواد خوراکی یا پرداخت پول رستوران و… باید از کارت بانکی استفاده کرد. در نتیجه تمام مسیر  روزانه شخص مشخص است. حتی بقول معروف دولت و سازمان‌های امنیتی می‌دانند مردم چه خوراکی می‌خورند و به چه چیزهایی علاقمند هستند، چه بیماری‌هائی دارند، چه عاداتی دارند؛ به چه سایت‌های سر می‌زنند و برای کدام هزینه می‌کنند و… یعنی از سیر تا پیاز و آب خوردن و … همه چیز شهروندان (البته سوای چند تن مولتی میلیارد صاحبان بانک‌ها و فروشگاه‌ها و … و شرکت‌های خصوصی امنیتی یعنی صاحبان/مالکان/اربابان کشور) را به آسانی زیر نظر دارند و کسی نمی‌تواند از زیر ذره بین آنها فرار بکند.

   چند سال پیش شخصی که در اینگونه روابط بود گفت: اگر کسی مثلا از سوئد به آلمان بلیط هواپیما را با پول نقد بخرد از همان لحظه ورود، او را تحت نظر می‌گیرند که چه‌کاره است،‌ چرا به این کشور آمده و … و چرا بلیط را با پول نقد خریده است. مخصوصا دنبال آن هستند که پولش از کجاست، آیا پولشوئی است؟

کنترل در غرب و مخصوصا در سوئد در حد غیر قابل تصور است.

   حال کسانی در این کشور/کشورها این چیزها را از اینچنین زاویه‌ای نمی‌بینند/نمی‌توانند ببینند و حتی وقتی توضیح داده می‌شود که اینچنین است؛ یکباره از آنطرف می‌افتند و شاکی می‌شوند که اینها خوب است و … و استدلالاتی در حد کودکانه/احمقانه می‌آورند.

   البته که این کنترل‌ها از زاویه‌ای خوب است اما از زاویه‌ای دیگر برده کردن تمام و کمال مردمان است تا هرگاه بخواهند با قطع کارت بانکی شخص، او را به فلاکت یا فلج کامل بیفکنند تا در آنصورت هرآنچه از او‌بخواهند را همانند یک برده بلا‌اراده و برای آب و نان (کمترین چیزهای اولیه زندگی) روزانه‌اش انجام بدهد و حتی دست بهر جنایتی و قتل مستقیم انسان‌های دیگر بزند.

   اما از طرف دیگر در ایران سیستم استفاده از کارت ملی و کنترل از این طریق را عامدانه بکار نمی‌گیرند زیرا توسط آن می‌توان دزدی‌ها و‌ فسادهای بزرگ را به سادگی پیدا کرد و ‌‌چون فاسدان و‌ دزدان اصلی در حاکمیت نشسته‌اند پس از این امکان کنترل فساد و دزدی در کشور جلوگیری می‌کنند.

   از همه مهم‌تر، پول‌هائی است که به ملا‌ها داده می‌شوند و در صورت کنترل، زیر کلید دولت درمی‌آیند. ملا‌ها می خواهند از این موقعیت عدم کنترل و بی حساب و کتابی، تمام سواستفاده‌های ممکن را ببرند. دکانی بدون حساب و کتاب برای خود باز کرده‌اند و از بودجه عمومی کشور نیز به آنها پرداخت می‌شود.

   تا این مسائل حل نشوند، مشکل فساد و دزدی‌ها که از صدر حکومت به پائین رسوخ می‌کند حل نخواهد شد.

یکی دیگر از دلائل عدم خواست کنترل‌ها اینستکه دزدان بزرگ و فاسدان بزرگ، پول‌های دزدی را به سادگی به خارج منتقل کرده‌ و در بانک‌های آنجا گذاشته یا سرمایه‌گذاری کرده‌اند. و البته بهمین دلیل نیز زیر کلید آن کشورها هستند و در نتیجه مجبورند تن به خواسته‌های آنها داده، کشور را به فنا بدهند.

بقول معروف: بدبختی کشور یکی دوتا نیست.

   من سال ها پیش نوشتم که در ایران یک لشکر نیروی مخالف دولت می‌تواند به یک شهر وارد شده و‌ در موقع لزوم وارد عمل (حتی فیزیکی) بشود، ولی در غرب اینچنین نیست.

   زمانیکه به این تفاوت اساسی در کنترل کشور نگاه بکنیم آنگاه به ضعف اساسی در سازمان‌های امنیتی کشور پی خواهیم برد ‌‌و می‌بینیم که غرب به چنین سیستم عقب افتاده‌ای به چه چشمی نگاه می‌کند و‌ چگونه به آسانی می‌تواند دست به کارهائی بزند ‌و چه ساده می‌تواند درون حاکمیت ایران (و امثالهم) عوامل مختلف و از جمله جاسوس و‌ خبر چین (به تعداد بسیار بسیار زیاد) داشته باشد.

   در غرب حتی اگر چند صد دلار انگشت شمار وارد حساب کسی بشود فورا مورد سوال قرار می‌گیرد. البته لازم نیست سازمان امنیت اینکار را بکند و دولت مهر جاسوسی و… بخورد، بلکه خود بانک مستقیما با آن فرد تماس می‌گیرد و اگر پاسخ قانع کنند نباشد، تهدید به بستن حساب شخص می‌کند. اینکار مخصوصا در سوئد یعنی بدبختی به تمام معنا و زندگی در این چنین شرایطی ابدا امکان ندارد.

نکته:

   اخیرا در سوئد جنبشی بر علیه بسته شدن امکان پرداخت با پول نقد براه افتاده که چند ده هزار نفر (من هم) در آن شرکت دارند ولی بنظر می‌رسد دست این افراد حتی میلیون نفر هم که باشند از هرکاری کوتاه است. زیرا سرمایه‌داران حاکم بر کشور که صاحبان بانک‌ها و فروشگاه‌های بزرگ ‌زنجیره‌ای هستند حاضر به عقب نشینی نیستند. داستان احزاب سیاسی سوئد و ضعف‌های آنها و‌ وابستگی‌اشان به این ثروتمندان نیز جای خود را دارد.

   در ایران دزدی‌هایی کلان، خلافکاری‌ها، رشوه و انواع فساد می‌تواند با پول نقد/سکه طلا صورت بگیرد که در سوئد/غرب کاربرد ندارد زیرا حتی بیرون آوردن پول نقد از حساب بانکی نیز بسیار محدود و میزان اندکی است.

   حال با این پیش زمینه، هرکسی می‌تواند کمی هم با خود به تفکر بنشیند و جامعه و‌ کنترل فساد و… را بررسی کرده و ببیند خودش تا چه حد در این فساد فرو‌ رفته؟ آیا خواهان کنترل هست؟ و یا همین جامعه آشفته را می‌خواهد؟ و نتیجه آن را نیز پیش بینی بکند.

   کنترل‌های نامبرده ‌و هدف نهفته در پشت آن، نه در حد افراطی سوئد و نه عدم کنترل در حد ایران، هیچکدام معقول و در جهت منافع مردم و انسانیت نیست.

۱۷ آگوست ۲۰۲۱        ۸ امرداد ۱۴۰۰

اپسالا – سوئد

حمله به کشتی‌ها و بهم ریختن تجارت آزاد امر اشتباهی است

    ماجراهای دزدان دریایی یا دزدی‌های دریایی قرون گذشته توسط دولت‌های غربی هدایت می‌شد. کاپیتان‌های کشتی‌ها و افراد نزدیک به آنها، افسران نیروهای نظامی دولت‌ها بودند و سلاح‌ها و تجهیزات را از دولت‌هایشان دریافت می‌کردند تا به تجارت کشور/کشورهای رقیب آسیب برسانند.

   پس تجربه غرب در چنین اموری بسیار زیاد است و سابقه‌ای چند قرنی دارد.

اکنون چند سوال:

– آیا کسی نام،‌ مشخصات، عکس و… دو‌ نفر (انگلیسی و رمانیائی) که می‌گویند در حمله چند روز اخیر به کشتی تجاری در دریای عمان کشته شده‌اند را در جایی دیده است؟

– آیا آنکه چنین عملی را انجام داده آن را اعلام و اثباتی برایش آورده است؟

– آیا حمله کننده دلیلی قانع کنند برای اینکار آورده است؟

– آیا عکس و فیلم مستند پس از این حمله انتشار یافته است؟

– آیا شرکت‌های بیمه کشتیرانی در این امر وارد شده‌اند؟

– چرا ایران مضطربانه و پیش از هرگونه تفکری فورا آن را به نیروهایی در سوریه نسبت داده که تا دریای عمان فاصله طولانی از مسیر خشکی (وعبور از چند کشور) و از مسیر دریائی راهی بسیار طولانی دارند. در چنین موقعیتی آنها می‌بایست سلاح/سلاح‌های بکار برده را در محل دریافت کرده‌‌ باشند و…؟

– چرا نوع سلاح بکار رفته را دقیقا و با صراحت اعلام نکردند بلکه با اما و اگر. قطعات آن سلاح‌های شلیک شده می بایست درون کشتی باشد و خیلی چیزها توسط آنها روشن می‌شود؟

– چرا انگلیس فورا مسئله را به شورای امنیت کشید؟ در حالیکه در بی بی سی که رسانه‌ای متعلق به دولت‌اش در همین خبر می‌نویسد، دولت انگلیس هیچ دلیل قانع کننده‌ای ارائه نداده است.

– چگونه می‌شود بدون داشتن مدرک کافی موضوعی را به شورای امنیت کشید؟ کدام دروغ می‌گویند؟ اگر انگلیس بدون مدرک کار را به شورای امنیت کشیده پس می‌بایست او را همانجا سخت مورد مواخذه قرار داد!

– اگر ایران چنین کرده یکبار برای همیشه باید وضعیت اینچنین حملات که توسط ایران، اسرائیل و… صورت گرفته روشن بشود.

– آیا با توجه به سابقه این کشورها (اسرائیل، انگلیس و آمریکا)، ممکن است خودشان  دست به اقدامی توطئه آمیز زده باشند؟

و بسیاری سوالات دیگر.

   کشتن مردمان عادی که برای تامین زندگی تن به سفرهای سخت و طولانی مدت می‌دهند جنایت بزرگی است.

   اینکه اسرائیل بارها به کشتی‌های ایرانی حمله کرده و ایران نیز متقابلا عکس‌العمل نشان داده (البته نه در آن حد و تعداد) و همچنین غرب در همین سال‌ها نیز دزدی دریایی کرده، امری روشن است.

   همین چندی پیش دزدی‌های دریایی کشتی‌های بزرگ اقیانوس‌پیما را به سومالی‌ها نسبت دادند. کسانی که لباس به تن و‌کفش به پا نداشته با قایق‌های کوچک و سلاح‌هایی ابتدایی و بدون هیچ دانشی از علوم کشتی و کشتی‌رانی و… بودند. مردمانی که جایی و راهی برای مخفی کردن و یا استفاده از آن کشتی‌های بزرگ را نداشتند و مثال معروف “اول چاه را بکن بعد منار را بدزد” در مورد این اعمال و چنین مردمانی صدق می‌کند. هرکسی کمی فکر بکند (و شستشوی مغزی نشده باشد) به شک می‌افتد که بدون حمایت قدرت‌های بزرگ مخصوصا آنها که ناوهای جنگی‌اشان در همه جای جهان حضور دارد، چنین دزدی‌هائی امکان ندارد. آنانیکه ادعا می‌کنند نیروهای نظامی آموزش دیده‌اشان (که هرکدام یک رامبو است) و می‌توانند در کمترین زمان وارد عمل بشوند، چگونه نمی‌توانستند جلوی این عملیات ساده را بگیرند و… پس می‌بایست خود آنها در این دسیسه نقش داشته باشند.

   آنهائیکه با پول می‌توانند همه را حتی درون سازمان‌های امنیتی بسته مذهبی مانند ایران بخرند و یا توسط ساتلیت همه چیز را از ابتدا تا انتها کنترل بکنند و…. چگونه نمی‌توانستند رد این افراد را در دریا (توجه شود دریا با مناطق کوهستانی بسیار متفاوت است) بگیرند؟! پس یا در باره توانائی خود دروغ می‌گویند و غلو می‌کنند و یا خود در این کشتی ربائی‌ها و حملات به کشتی‌ها همانند بسیاری جنایات ضد بشری دیگری که انجام داده‌اند دست مستقیم داشته و دارند.

   همانطور که اشاره شد این دسته عملیات در جهان را می‌توان با آن داستان دزدی‌های دریایی سال‌های گذشته مقایسه کرد. در حالیکه متاسفانه هنوز اکثریت مردم جهان تحت تاثیر تبلیغات رسانه‌های جهت‌دار/هدفمند، واقعیت این داستان‌ها را نمی‌دانند.

روش‌های قرون وسطائی رژیم اسلامی ایران

   اینکه جمهوری اسلامی ایران هنوز تا مرحله عقل و رفتار سیاسی فاصله زیادی دارد امری روشن است. هنوز افراد و تشکلات زیادی در حاکمیت هستند که به جای بکار بردن عقل و دیدن جهان و قدرت نظامی و اقتصادی کشورهای قدرتمند، شعار‌های توخالی و بی‌عقلانه و کشور برباد ده سر می‌دهند.

   بعضی فکر می‌کنند که خیلی قدرتمند شده‌اند و می‌توانند از نظر نظامی جواب آمریکا و کلیت غرب و ناتو را در هرکجای دنیا بدهند. “زهی نادانی کشور بر باد ده”.

   آنها هنوز یاد نگرفته‌اند که بسیاری از کارها را باید از طریق مجامع بین‌المللی پیگیری کرد.

   شیعیان بسیاری از دستورات دینی خود را که حتی در رساله‌های یک عده نادان به نام آیت‌الله و… از قرن‌ها پیش آمده است از یهودیان (و کتاب تلمود) گرفته‌اند. آنها خیلی چیزها را ازیهودیان گرفتند اما در این عصر نمی‌خواهند از آنها و سیاست‌هائی که در جهان بکار می‌بندند یاد گرفته و استفاده بکنند.

   بهتر است رژیم شیعه حاکم که بسیاری دستورات دینی خود را از یهودیان گرفته، تعدادی از یهودیان ایران را (با تقویت حس وطن پرستی و احترام کافی همانند هر شهروندی در هرکشوری) به کمک فراخوانند.

نکته:

تداخل نام یهودی به‌عنوان دین و یهودی به‌عنوان نژاد باعث سردرگمی حتی یهودیان گردیده است.

   یهودیان ایران شاید از اصیل‌ترین ایرانیان باشند که از گذشته‌های دور یهودیت را به‌عنوان دین پذیرفتند همانند ایرانیانی که اسلام را پذیرفتند.

یهودیان اصیل عرب هستند ولی یهودیان ایران خود را عرب نمی‌دانند.

   بهائیان ایران نیز یکی از اصیل‌ترین و وفادارترین ایرانیان هستند که با توجه به خصومت شیعیان با آنها مورد ستم قرار می‌گیرند و بناچار به جانب حامی (که در اینجا غرب است) می‌روند؛ درحالیکه آنها می‌توانند بزرگترین خدمات را به کشور خود بکنند.

   زرتشتیان که تعدادی از آنها هم اکنون در هندوستان قدرت مالی و در نتیجه نفوذ سیاسی زیادی دارند هنوز دلبستگی/وابستگی ملی به ایران را حفظ کرده‌اند ولی آنها نیز مورد بی مهری قرار گرفته‌اند.

     سیستم مذهبی شیعه ۱۲ امامی حاکم بر ایران ضربات زیادی بر مردم و همبستگی ملی وارد کرده است.

ملیت و دین دو چیز متفاوت هستند

   رژیم اسلامی شیعه حاکم بر ایران (و همچنین بعضی کشورهای مذهبی دیگر مانند تعدادی از کشورهای اسلامی و اسرائیل) مردمان را برمبنای دین آنها به درجه یک، دو یا حتی سه تقسیم کرده حتی در بعضی کشورها آنها را خارج از ملیت شناخته و از کشور اخراج یا مجبور به فرار می‌کنند.

   من مخالف تمام ادیان هستم اما، مبارزه سرکوبگرانه با عقاید را کاملا رد می‌کنم.

نکته‌ای قابل توجه:

   کشورهای غربی مردمانی را از سراسر جهان پذیرفته و از میان آنها سخن‌چین، جاسوس و… گرفته/ساخته و مخصوصا اپوزیسیون، نیروهای تروریستی و… می‌سازند.

   این یکی از اساسی‌ترین دلایل پذیرش مخالفین رژیم‌ها و بعضی مردمان خاص و حتی مردمان عادی است. مردمانی که می‌توانند از آنها برای دخالت در امور کشورشان سوء‌استفاده بکنند. البته این داستان نیز سابقه چندین قرن و چند هزار ساله دارد.

پس سوای جنبه‌های انسانی، مسائل دیگری نیز هست.

   اگر بخواهیم از جنبه انسانی به مسائل نگاه بکنیم آنگاه شاید تمام رفتار غرب زیر سوال برود.

پایان سخن:

   کشورهای جهان یکبار هم که شده حال که طرح شکایت و محکوم کردن ایران به شورای امنیت سازمان ملل داده شده است؛ تصمیمی جدی برعلیه این دسته حملات به کشتی ها و سایر حملات و فراتر از همه حملات تروریستی اقتصادی که بویژه توسط آمریکا صورت می‌گیرد، بگیرند. سازمان ملل باید وارد عمل شده و یک تصمیم گیری تاریخ ساز اتخاذ بکند.

   آمریکا جهانیان را در خصوص مبادله دلار با طلا فریب داد سپس زیر امضا و تعهد خود زد. این را در فرهنگ روزانه شارلاتانی، فریب و دزدی می‌نامد و اگر کسی چنین بکند به دادگاه کشیده خواهد شد. مخصوصا اینکه تعهدی رسمی و در حضور تمام کشورها و مردمان جهان باشد. آمریکا اکنون در پی آن فریب‌کاری یا حقه بازی علنی و تثبیت شدن دلار به‌عنوان ارز جهانی، از آن به‌عنوان سلاحی اقتصادی، تروریسم اقتصادی برعلیه جهانیان براه انداخته و بواسطه آن باعث فقر و مرگ مردم نیز می‌شود.

از آن فراتر با چاپ کاغذ و اعلام آن به عنوان پول بهادار اما بی پشتوانه، جهان را بیشتر و بیشتر در ورطه فلاکت اقتصادی کشانده است. در این جنایت همچنین باید دست‌های افراد پشت پرده نیز افشا شده و پول‌هائی را که با این شارلاتان بازی بدست آورده‌اند از آنها گرفت و به صاحبان آنها باز گرداند.

   باید بتوان کشورهای جهان را بهم نزدیک کرد و روابطی انسانی میان مردمان جهان برقرار نمود. اینکار را باید با تقویت واقعی سازمان‌های بین‌المللی انجام داد.

   ما انسان‌های ساکن بر روی کره زمین که تنها یک جزء بسیار بسیار کوچک از عالم هستیم باید با استفاده از عقل خود انسانیت را تقویت کنیم و بطرف زندگی صلح آمیز همراه به کمک به یکدیگر برویم.

اپسالا – سوئد

چهارشنبه ۱۳ امرداد ۱۴۰۰    چهارم آگوست ۲۰۲۱ �  

چه نیروهایی پشت اعتراضات اخیر بودند.

در اینکه کشور ایران دچار فساد حکومتی و انواع بحران‌ها که یکی هم بحران آب است می‌باشد، هیچ شکی نیست اما:

هیچگاه هیچ تظاهرات خود انگیخته‌ای در هیچ کجای جهان وجود ندارد. اگر حتی صد نفر هم جمع بشوند و حرکت بکنند کسی همراه آنها نمی‌رود و آنها باید در خیابان بعدی متفرق بشوند و البته پلیس و‌ پلیس امنیتی و…همه آنها را شناسایی کرده و به‌موقع تکلیف خود را با آنها روشن می‌کند. سال‌هاست که داستان راه انداختن تظاهرات و بعد ادعای مردمی یا خودانگیخته بودن آن و… رواج دارد و‌ تمام سیاسیون با تجربه آنرا می‌دانند و به‌خوبی می‌شناسند. کسانیکه این نکته را نمی‌دانند آنانی هستند که فریب دسته اول یا بانیان تظاهرات‌ها را می‌خورند. بهمین دلیل استکه وقتی تظاهرات یا حرکتی شروع می‌شود سازمان‌های سیاسی به‌دنبال شروع کننده هستند تا بدانند باید دنبال آن بروند یا حتی مقابل آن بایستند. اما یک موقع هم هست که سازمان‌های سیاسی به این نکته ارجحیت نمی‌دهند و آن زمانی است که می‌خواهند آب بهر نحوی است گل آلود بشود. آن سازمان سیاسی که این نکات را در لحظات خاص نمی‌بیند یا نمی‌داند و یا در نظر نمی‌گیرد سازمان سیاسی نیست یک محفل کودکانه است که بازیچه دست قرار می‌گیرد. حال اگر کسی تصور بکند این روش فقط در ایران یا کشورهای (به‌اصطلاح غرب) دیکتاتوری صورت می‌گیرد، ابدا هیچ دانشی از سیاست و جهان ندارد. این روش از غرب به سایر کشورها رسید.

اکنون می‌رسیم به وقایع هفته اخیر و داستان کمبود آب یا خشکسالی در خوزستان و پس از آرام شدن آن، تظاهرات در تهران و شعار مرگ بر دیکتاتور. دقیقا همین جاست که روشن می‌شود دو/چند گروه درون حاکمیت در مقابل هم تظاهرات کردند. مرگ بر دیکتاتور مشخصا مقصود خامنه‌ای است. تظاهرات مردمی با چنین شعاری ممکن نیست! بلکه جناحی در حاکمیت نیروهای خود را (که مسلما افراد آن برای جناح طرفدار خامنه‌ای مشخص است) به میدان آورد و البته بعضی مردمان عادی نیز که از پشت پرده با خبر نیستند چه در این تظاهرات و چه در تظاهرات ضد خشکسالی شرکت کرده و می‌کنند. مسلما این مردمان عادی جهت تفریح به چنین تظاهراتی نمی‌روند بلکه آنها مطالباتی دارند و خود را با این تظاهرات هم جهت می‌بینند.

در خصوص تظاهرات اخیر:

هفته پیش در خصوص خشکسالی و تظاهرات صورت گرفته، مختصری نوشتم که می‌توانید برای تکمیل این نوشته آنرا بخوانید. اما نهایت اینکه ماجرا در ابهام ماند که چگونه است که آب پشت سدها بود اما هورها و رودها خشک شدند و بسیاری مشکلاتی که آن روزها ایجاد شد.‌ به‌نظر می‌رسد دست‌هایی در کار بود تا این شرایط را سخت‌تر بکند و مشکلاتی پیچیده ایجاد بشود. آنچه در همان فیلم‌های کوتاه ارسالی دیده می‌شد نظم/سازماندهی پنهان (حکومتی) در تظاهرات بود که از جمله نباید هیچ خشونتی صورت می‌گرفت. وگرنه در یک چنین تظاهرات گسترده‌ای اگر اینچنین نبود و مخصوصا چنانچه دست بعضی سازمان‌های اپوزیسیون (بویژه آنها که شعار سرنگونی سر می‌دهند) در کار بود و یا بعضی کشورهائی که می‌خواهند ایران را شلوغ کرده به جنگ داخلی و تجزیه بکشانند، و اندکی نیرو داشتند آن را به خشونت می‌کشیدند. اما دیده شد که چنین نبود.

شیوخ عرب خوزستان که اکنون با سایر ایرانیان پیوندهای خونی نیز پیدا کرده‌اند از وفادارترین ایرانیان هستند و اگر غیر از این بود که دست نیروهای حکومتی در کار بود، با توجه به اینکه هنوز در میان مردمان خود نفوذ دارند و از طرفی بسیاری از آنها اسلحه گرم مخصوصا جنگی در اختیار دارند این حرکت گسترده می‌توانست چندین صدنفر کشته و آشوبی بزرگ را به‌همراه داشته باشد ولی به‌نظر می‌رسد این شیوخ از پیش در جریان بودند و با سازماندهندگان همراه بودند.

تظاهرات آب در آخر دوران ریاست جمهوری روحانی و جناح‌‌اش، با هدف ضربه زدن به آنان بود.

در مقابل روحانی نیز در تهران تظاهراتی برعلیه خامنه‌ای براه انداخت اما معلوم شد که نیرویش برای اینکار کافی نیست. سال ۱۹۹۸ درگیری میان این دو جناح به کشتار کشید که با هم کنار آمدند. ولی اینبار به‌نظر می‌رسد توان روحانی بسیار تحلیل رفته است. ۸ سال حکومت اش، مردم و حامیانش را نا امید کرد. به‌نظر می‌رسد مردم امیدشان بیشتر به این است که اتحاد میان سه قوه و همراهی با خامنه‌ای شاید بتواند وضعیت کشور را عوض کند. شاید این عقیده در میان اکثریت مردمان قوت گرفته باشد که آمریکا بهرحال با ایران کنار نخواهد آمد زیرا ایران با اسرائیل مشکل دارد و از طرفی کشورهای غربی (به‌صورت آشکار و پنهان) مسیحی – صهیونیست‌ و حامی اسرائیل هستند. از جانب دیگر این امید که شاید در همکاری‌های نزدیک با چین،‌ روسیه، اتحادیه شانگهای، اورآسیا و اینگونه موارد از زیر تیغ سیستم استعمارگرانه غرب رها بشوند.

به‌نظر می‌رسد کشورهائی مانند ایران نه تنها بواسطه تفاوت تاریخ‌اشان با غرب بلکه به‌علت سلطه سیستم استعماری غرب (مالی، نظامی، تجاری و…)‌ راهی جز یک حکومت قدرتمند ندارند.

طنز قضیه آنجا استکه “شعار طرفداری از رضا شاه سر می‌دهند” که دقیقا به معنی درخواست یک دیکتاتور است. آنهم دیکتاتوری که هیچ سواد سیاسی و تئوری و یا حتی نیروئی (انسانی) نداشت و آنچه زمان او صورت می‌گرفت بیشتر طرح‌های غرب و بعضی از جانب ایرانیان بود.

همچنین خواست آمدن پسر شاه نیز همین معنی را می‌دهند یعنی آوردن یک نفر بر قدرت. اگر چنین است هم اکنون یک نفر در قدرت است که قدرت هم دارد و در عین حال نیروی زیادی نیز حامی او هستند و در کنار آن نیز دولت نیز از قدرتی بسیار فراتر از زمان شاه برخوردار است به‌طوریکه دولت می‌تواند تظاهرات مرگ بر دیکتاتور براه بیندازد؛ امری که در زمان شاه ابدا امکان نداشت و حتی چنین چیزی در مخیله کسی نمی‌گنجید آنچنانکه هنوز هم کسی به این نکته توجهی نداشته است. دولت و مجلس در زمان شاه ابدا معنی/قدرت/استقلال نداشت همه چیز زیر سلطه شاه بود.

از طرفی آنچه در همسایگی ایران دیده می‌شود وضعیت جنگی تمام عیار است که به‌طور طبیعی هرکشوری را وادار می‌کند که حکومت نظامی اعلام بکند. هیچ دولت عاقلی آنگاه که در همسایگی‌اش جنگ است بی خیال نمی‌نشیند بلکه نیروهای نظامی‌اش را در حال آماده باش نگه می‌دارد که البته برایش هزینه دارد. حتی ممکن است ناخواسته وارد جنگ بشود.

حال با شکست آمریکا و خروجش از منطقه، شرایط به شکل کاملا دیگری در خواهد آمد. از جمله بیم رژیم حاکم برایران از دخالت آمریکا در حمایت نظامی از دشمنانش کاهش خواهد یافت و به نوعی امکان سرنگونی‌اش و جنگ داخلی که می‌بایست حمایت نظامی سایر کشورها را داشته باشد تا حد قابل توجهی کاهش می‌یابد.

تظاهرات دو روز پیش تهران در پاسخ/مقابله با برگزارکنندگان تظاهرات خوزستان، شاید آخرین زور آزمائی روحانی برای برخورد با خامنه‌ای و حامیانش بود و شاید برایش مشخص شد که در این راه نتوانسته است حمایت بعضی دیگر جناح‌‌های مخالف خامنه‌ای و یا حتی ضد خامنه‌ای را جلب بکند و در نتیجه مجبور به توقف قدرت‌نمائی شد. زیرا معلوم گردید که قدرت او به پایان رسیده و در واقع پس از ۸ سال ریاست جمهوری که انتقادات بسیار تند مخالفین را در پی داشت بطوریکه توانستند مردم را نیز برعلیه او بسیج بکنند، کار این جناح به بن بست رسید.

مخصوصا تظاهرات ضد خشکسالی که درواقع ضد روحانی و جناح‌اش بود کار را به آخر رساند.

مقابله اخیر دو جناح در ایران و شکست جناح ضد خامنه‌ای، تکلیف سایر کشورها در ارتباط با ایران را نیز روشن کرد.

۶ مرداد ۱۴۰۰ و ۲۸ ژولای ۲۰۲۱

USAIran