پرده از چهره دروغین دمکراسی غرب برمی‌افتد!

پرده ها به کنار می‌روند! صدای پای فاشیسم و دیکتاتوری در غرب به گوش می‌رسد!

یادمان بیاید زمانیکه امریکا می خواست به عراق و افغانستان حمله بکند جورج بوش پسر التیماتوم داده گفت: ما در حال جنگ هستیم هیچ کسی نباید حرفی بزند! پایه های این حرکت در غرب درحال اجرا است و همه چیز آن عیان است! گسترش مسایل سیاسی به ورزش و فرهنگ و… نشان از فاشیسم و دیکتاتوری کامل است! شروع برنامه های تعلیمات نظامی و چگونگی استفاده از ساختمان ها و اماکن مخصوص زمان جنگ در رادیوهای سوید و بسیاری نکات دیگر.

ابدا صحبت از صلح و حرکت و‌ تلاش برای صلح از رسانه های سوید این مظهر دروغین آزادی و صلح طلبی شنیده نمی شود.

مثال درست می گوید انسان‌ها (دولت‌ها، سازمان‌ها، فلسفه ‌ها، افکار، ادیان) را باید در شرایط سخت محک‌زد و اکنون می‌بینیم که به جای تلاش برای صلح اسلحه می‌فرستند و به جنگ دامن می‌زنند و…

سوای تمام انتقاداتی که بر جمهوری اسلامی وارد است اما آنها در زمان جنگ مستقیم با عراق و با وجودیکه عده ای (مجاهدین رجوی و…) با صدام همکاری کردند اینچنین نبود که غرب است.

بزودی شاهد فشار و خفقان (فاشیسم و‌دیکتاتوری علنی) در غرب خواهیم بود زیرا زمینه های آن را ایجاد کرده اند.

ترس از بیان هرحرف و اعتراضی در غرب همه را دربر خواهد گرفت.

از هم اکنون هشدارها و تهدیدها نسبت بمن شروع شده است.

۲ مارس ۲۰۲۲

نکاتی چند در خصوص جنگ اکراین

این نکات در زمان‌های مختلف نوشته و در فیس بوک گذاشتم.

– برای انسان کامل شدن باید در مقابل دیوها ایستاد و طردشان کرد حتی اگر آنها پدر، مادر، فرزند … نزدیک ترین اقوام ما باشند.

– من دوستان روس و اکراینی زیادی دارم همه خوب هستند. چند سال پیش نیز سفری یک‌ماهه به اکراین رفتم مردمانی بسیار نجیب و مهربان بودند.مردمان عادی بازیچه دست و قربانی قدرتمندان و جهانخواران میشوند در حالیکه همیشه راههایی صلح آمیز برای حل مسایل هست.

– اگر غرب بطرف جنگ با روسیه پیش برود و روسیه از جانب بعضی کشورها از جمله ایران حمایت بشود، آنگاه روسیه مجبور است ایران را به پیشرفته ترین سلاح های تهاجمی و دفاعی و… و حتی تا بمب اتمی تجهیز کند. در اینصورت وضعیت اسراییل با ایرانی با چنین سلاح ها چه خواهد شد و…جریانات پیچیده تر از آنست که به سادگی بتوان حرفی از آن زد. مگر اینکه همان تحلیل آخر من یعنی حرکت برای تغییر در جهان را پذیرفت که چنین تغییری با ساز و دهل نخواهد بود بلکه با کارهایی سخت همراه است.

– ریشه مشکلات جهان چیست! کمونیسم (همانند رهبر فکری اش یهودیت)، و همچنین ادیان, از مریدان کسانی ساختند که دیگران را کشتند و میکشند و حتی درون خود یکدیگر را می کشند تا ثابت کنند آنها بهتر آن فکر یا مذهب را فهمیده اند و دیگران غلط می اندیشند.این مشکل اساسی جهان است که حتی باعث جنگ ها می شود، همه این افکار/فلسفه های بد و ضد بشری مخصوصا ادیان باید از زندگی بشر بیرون رانده بشوند. طرفداران فلسفه من باید به صلح و محبت فکر کنند و برای اثبات اینکه این تفکر را بهتر فهمیده اند بیشتر بطرف صلح، محبت و احترام به یکدیگر بروند. این انسانیت و بشر دوستی است و آن ضد بشری.

– فیفا بواسطه جنگ در اکراین تصمیمی سیاسی گرفته است. پس ایران نیزحق دارد بواسطه مسایل سیاسی مبارزه با اسراییلیان را رد کند و…ورزش را سیاسی نکنید. این عمل فیفا اجازه می‌دهد تا دیگران فیفا را بواسطه تصمیمات سیاسی (آنهم در بعضی موارد خاص و انتخابی) تحریم کنند.

– حدود یکساعت است به خانه ام در سوید بازگشته ام. از همان ابتدا رادیو را روشن کردم. رادیو اپسالا – سوید مدام از جنگ اکراین صحبت میکند. چرا؟چرا سوید اینقدر حساسیت بخرج میدهد انگار خودش در حال جنگ است؟بنظر می‌رسد سوید از سیاست بی طرفی پای بیرون گذاشته است. آیا این برای سوید و آینده آن خوب است و میتواند رفاه پیشین را نگهدارد و یا سوید رو به افول میرود و دوران طلایی آن به پایان رسیده است؟

– ورزش و امور فرهنگی را با سیاست مخلوط نکنید، آنچنانکه اکنون کشورهای غربی میکنند.وظیفه دیگر دولت ها است تا قدم های جدی برعلیه این اقدامات بردارند و فدراسیون های مربوطه را محکوم کرده، تهدید به اقدامات سخت تا حد تحریم مسابقات بکنند.

فوریه و مارس ۲۰۲۲

ریشه جنگ اوکراین‎‎!

ریشه جنگ اکراین کجاست!
آیا اکراین قربانی جنگ قدرت در جهان شده است؟
آیا جنگ در اکراین، جنگ بزرگ جهانی را در پی دارد؟
آیا این جنگ شروع، پایان قدرت غرب و تغییراتی در جهان است؟
آیا این جنگ برنامه ریزی شده است؟
آیا این فقط جنگی توسعه طلبانه از جانب روسیه و یا فقط شخص پوتین است؟
آیا این جنگی برای جلوگیری از توسعه ناتو و برای روسیه دفاعی است؟
چرا روسیه توانسته اینچنین آسان تا پایتخت اکراین بیاید، آیا قدرت بینهایت ارتش روسیه است و یا ضعف ارتش اکراین؟ یا عدم حمایت جناح گسترده ای از مردم از دولت اکراین؟
آیا اساسا امکان پیروزی نظامی برای روسیه وجود دارد؟
چهار روز پیش نیروهای نظامی روسیه رسما جنگ را اغاز کردند. غرب در مقابل شروع به آرایش نظامی کرده و به سرعت تحریم های اقتصادی را اعمال کرد.
ماجرا چیست؟
نقش انتخاب یک هنرپیشه کمدی با اصالت یهودی که هیچ تجربه سیاسی نداشت در شرایطی که آنها در شرق کشور با روسیه درگیری نظامی داشتند به چه معنی بود, آیا مضحکه کردن اکراین و مردم آن بود و یا قسمتی از نقشه ای که اکنون پیاده شد؟ و یا حماقتی محض بود؟
چرا غرب از چندی پیش اعلام می کرد که حمله به اکراین می تواند به جنگ جهانی سوم منجر گردد که حتی از بمب اتمی و… استفاده بشود؟ و اگر چنین بشود آیا متحدان و از جمله ایران به سلاح اتمی مجهز خواهند شد؟
نکته یا سوال اصلی اینجاست که آیا اکراین اینقدر برای جهان/غرب مهم است که حمله به آن باعث جنگ جهانی سوم بشود که با توجه به گستره سلاح های جنگی نسبت به جنگ های پیشین می تواند چندین برابر مخرب تر باشد؟
و یا اینکه اکراین بهانه است و مسایل دیگری پشت پرده می باشد که برای پیشبرد مخفیانه آن اینچنین عمل می کنند؟
نکته:
من این مطلب را پیشتر نوشتم ولی بدلایل کارهای شخصی موفق به تکمیل و ارایه آن نشدم و از طرفی می خواستم تا کمی بیشتر مسایل روشن بشود. اما از طرفی نظر کلی خود در خصوص مخالفت با جنگ و اینکه اینگونه مسایل در جهان، جنگ قدرت میان ثروتمندان و قدرتمندان است که مردمان عادی زیر چرخ های آن له می شوند را نوشتم. در عین حال می بایست این تحلیل در شکافتن مسایل ارایه می شد. در آن و این تحلیل از هیچ کدام از طرفین دفاع نمی شود و اکراین را قربانی این منازعات می داند. اما نقش رییس جمهوری و دولت اکراین در این میان چگونه بود و هست. آیا آنها نمی‌دانستند که چه کار میکنند و در گیر چه چیزی شده اند و یا خود جزیی از نقشه اند؟!

بازگشت به یک نظریه!
حدود یکسال پیش مقاله ای از یکی از تیوریسین ها/مشاوران برجسته یکی از موسسات بزرگ تاثیر گذار/تصمیم گیرنده سیاسی (صهیونیستی) در سطح جهان منتشر شد. او با وجودی که موقعیت اش ایجاب می‌کرد تا وضعیت جهان را بداند و در پیشبرد برنامه های قدرتمندان نقش داشته باشد، اما نوشته بود- مسایلی در جهان می گذرد که شاید فقط چند تن انگشت شمار در جهان بدانند که واقعیت چیست و ماجرا به کجا خواهد انجامید- من همان‌موقع تحلیلی نوشتم و ارایه کردم. حال بنظر می‌رسد ماجرای اکراین دنباله همان داستان است.
اگر چند نکته را در ماجرای اخیر مرور کنیم به پیچیدگی آن و شاید هم به نتیجه ای برسیم.
۱- ترامپ رییس جمهوری پیشین آمریکا که خود ماجراهای زیادی را آفرید از پوتین در این ماجرا تعریف و تمجید کرد آنهم نه به گونه ای که فقط بخواهد بی لیاقتی رقیبش آقای بایدن رییس جمهوری کنونی آمریکا را نشان بدهد بلکه زبدگی و درایت سیاسی پوتین را تمجید و حرکتش را درست دانست.
۲- آیا می توان تصور کرد که روسیه بدون محاسبه فشارهای اقتصادی آمریکا، اقدام کرده است؟
همین دیروز مطلبی منتشر شد و نشان می داد که پوتین هیچگاه تصمیم فردی نمی گیرد و اینچنین تصمیماتی را یک گروه ۳۰ نفره می‌گیرند و سپس گروهی ۵ نفره تصمیم نهایی یا تصمیم به اجرا را می گیرند. پس این گروه می بایست به عکس العمل غرب آگاه می بود و برای مقابله با آن توان خود را هم می دید.
۳- حال در شرایط کنونی بدترین سناریویی را که میتوان پیش بینی کرد آنست که: روسیه کمی تامل می کند تا به اهداف کامل نظامی خود در اکراین نایل آید. سپس اگر تحریم های سخت غرب برداشته نشد آنگاه آنرا بعنوان اعلام جنگ تلقی کرده و به غرب اعلام جنگ بکند. در اینصورت آیا غرب حاضر به جنگ هست و یا اینکه مجبور است تحریم ها را بردارد؟
اگر جنگ شد که فاجعه ای جهانی رخ خواهد داد که شاید بازگشت به آنچه بود به آسانی ممکن نباشد.
اگر غرب برای اجتناب از جنگ تحریم ها را برداشت، آیا این به معنای جابجایی کامل قدرت در جهان نیست؟
آیا همزمان روسیه خواستار تغییر نظم/بی نظمی کنونی که توسط بانک های بین المللی (مخصوصا با صاحبان یهودی صهیونیست) اعمال می شود، نخواهد شد؟ و اگر چنین شد آیا این همان نقشه پنهانی نیست که آن نویسنده مطرح کرد؟
۴- حال باید دید در این جنگ کدام نیروها ممکن است حامی نظامی روسیه باشند. بدون اینکه در اینجا مجال بررسی وسیع تک تک کشورها باشد اما می توان از چین و ایران بعنوان متحد استراتژیک روسیه نام برد. این سه کشور از سالها پیش توسط غرب متحدین استراتژیک و مخصوصا برعلیه غرب نام برده می‌شدند. در کنار آنها شاید تعداد دیگری هم بیایند مانند کره شمالی، ونزویلا، نیکاراگوئه… حتی نیروهای حامی ایران در منطقه.
روسیه سپید در این ماجرا از ابتدا همراه نیروهای نظامی روسیه بود.
بعضی کشورها ابدا در بازی پشت پرده نیستند مثلا ترکیه، عربستان، امارات، بحرین و… این نکته را در وضعیت دوگانه آنها با غرب و روسیه می توان دید.
نکته و پیچیدگی کار آنجاست که روسیه و چین با اسراییل کنار آمده اند و اکنون آمریکا و اروپا، اسراییل را خط قرمز خود می دانند. اما شاید نکته مخفی که آن نویسنده نوشت آن باشد که اسراییل در حال تغییر موضع است و زیر پای آمریکا را خالی کرده، همانطور که مدتی است مقداری از سرمایه هایش را به چین برده، و بیشترین سرمایه گذاری اش را هم به آنجا ببرد.
سکوت اسراییل که همواره در تمام مسایل سینه خود را جلو میدهد معنی دار است!

از طرفی چین نیز خواستار بازگشت تایوان به کشورش است. در این خصوص تایوانی ها خود را چینی میدانند اما از جمله مشکلات ایجاد شده مسیحی کردن این مردمان توسط غرب است، با این روش قدیمی میان مردمان تفرقه انداخته می شود. اما از آنجاییکه چین کشوری مذهبی نیست با این نکته هیچ مشکلی ندارد بلکه مشکل از جانب تایوانی هاست که مسیحی شده اند. این مشکل را غرب با مسیحی کردن کره جنوبی نیز میان مردمان کره ایجاد کرده است.

من از چند سال پیش بارها نوشتم که جهان در حال یک دگرگونی اساسی در قدرت است. و حال نیز بنظر می‌رسد که این نیز جزو همان برنامه باشد و روسیه بدون حساب و کتاب دست به اینکار نزده است.
داستان واقعی پشت پرده مخفی است و شناخت آن برای هرکسی حتی در سطح بعضی روسای دولت های غرب امکان ندارد و به نوعی آنها بازیچه قرار گرفته اند. زیرا این دولت ها کارگزاران حاکمان بر کشورهای غربی هستند. ولی همانطور که پیشتر نوشتم بنظر می‌رسد ایران در این بازی شرکت مستقیم داشته و داستان را می داند.
نتیجه:
الف- به نظر نمی رسد که این جنگ تصمیم شخصی (پوتین) باشد.
سالها پیش نظریه ای را مارکس مطرح کرد و در آن تصمیم گیری در شرق (ایران) را شخصی و توسط شاهان نامید. بی اساس بودن آن روشن تر از خورشید بود زیرا در آن زمان شاهان وابسته به قوم و قبیله بودند و هر تصمیمی باید با تأیید رهبران قبیله و ریش سفیدان صورت می‌گرفت. تنها زمان رضا شاه و مخصوصا پسرش تصمیمات شخصی بود زیرا آنها برخلاف تمامی شاهان ایران از هیچ پشتوانه قومی قبیله ای برخوردار نبودند.
تصمیم حمله به اکراین (که سالها درگیری میان آنها در منطقه شرق اکراین وجود داشت) ابدا فردی نبوده و برمبنای محاسباتی در رابطه با مسایل جهانی صورت گرفته است.
ب- حمله به اکراین در رابطه با تغییراتی بزرگ در جهان است که در همین ابتدا شکست یا ضعف نظامی ناتو در برابر نیروی دیگر مشخص شد و قدر قدرتی آمریکا که بواسطه نیروی نظامی بر دیگران تحمیل میکرد به پایان رسید.
ج- اختلافات درونی غرب در وقوع این جنگ دست داشته است.

تغییراتی که در جهان صورت خواهد گرفت: پایان قدرت نظامی آمریکا و ناتو، همچنین پایان سلطه دلار و بانکهای آمریکا و در نتیجه پایان قدرت غرب و سربلند کردن شرق است.

۲۷ فوریه ۲۰۲۱
۸ اسفند ۱۴۰۰
م. حسن بایگان

آزادی اینترنت در جهان! آزادی در جهان!

حدود ۲۲ سال پیش در کمون اپسالا کار میکردم. موقع چای بحثی صورت گرفت و همه سویدی های حاضر صدام حسین را به تمسخر گرفتند و دیکتاتور نامیدند. آنچه این بحث را پیش آورد خبری بود مبنی بر اینکه صدام حسین اجازه ورود تنها یک نوع از فاکس را داده است زیرا فقط آنرا میتواند کنترل بکند. من گفتم این درست اما دلیل آزاد بودن انواع مختلف در غرب آنست که غرب میتواند تمام فاکس ها را کنترل بکند و اضافه کردم همین حالا تمام ای میل ها، تماس ها و… و در مجموع اینترنت و تلفن و… در غرب تحت کنترل است. برخورد تمسخر آمیز آنها نسبت بمن کاملا علنی بود و می‌گفتند در غرب آزادی است و… البته چون من در دفتر فنی کار میکردم و همکاران اداری و تحصیل کرده بودند نوع برخوردشان ظاهراً مودبانه بود.

از اتفاقات نیک روزگار همان هفته نشریه انجمن مهندسین سوید (من عضو انجمن بوده و هستم) به منزل آمد. آنجا گزارشی از کنترل همه آنچه من گفته بودم در مراکزی خاص آمده بود. مراکزی که فقط ساختمان های بزرگ و مملو از دستگاهها و کامپیوترها و بدون حضور فیزیکی بود. در همان مقاله اعتراض بخشی از مردمان مطرح می‌شد که چرا باید همه اروپا توسط آمریکا (و البته اسراییل که این یکی خط قرمز غرب است و نباید کمترین اعتراضی به آن بشود و حتی نامش آورده شود) کنترل بشود و ما اروپاییان نتوانیم کاری بکنیم. در آنجا آمده بود که یکی از این مراکز در سوید است، یکی در انگلیس و… و عکسی هم که از مسافت دور گرفته شده بود زیرا منطقه کاملا محافظت شده بود. این دستگاهها تمام کارهای جاسوسی از سیاسی تا اقتصادی و… را انجام میدادند و در اختیار سازمانها/افراد خاص می‌گذاشتند.

به چند سال پیش از آن برمی‌گردم. زمانیکه تازه اینترنت میخواست فراگیر بشود و سیاسیون ذوق زده شده بودند که با این وسیله می‌توانند افشاگری بکنند. اما بزودی بر همه معلوم شد: آنکه این را در اختیار عموم گذاشته پیش از آن وسیله کنترل مردمان، جاسوسی، استفاده بسیار بهینه برای شستشوی مغزی و… را گذاشته بود. همچنین آنقدر قدرت عملیاتی آنها زیاد بود که صدای دیگران شنیده نمی‌شود مگر اینکه خود آنها بخواهند از صدایی سواستفاده بکنند.

هیچ چیزی برای صاحبان سرورهای اصلی  و … مخفی نیست. علیرغم تمام تظاهر به امن بودن اطلاعات و حتی نمایشاتی مانند آنکه اطلاعات فلان شرکت در اختیار دولت آمریکا هم قرار نمی‌گرفت، اما اینچنین نیست وگرنه از همان ابتدا مجوز داده نمیشد و البته مجوز به خودی ها داده شده و میشود.

پس نوشت ۱:
تمام آنچه برای کنترل مردم است به شکل بسیار پیشرفته و ناملموس و بسیار  گسترده تر از شرق در غرب مخصوصا در سوید و امثالهم اجرا می‌شود. در کشوری مانند سوید امکان ندارد حتی یک نفر شبی را در جایی به سر ببرد که پلیس امنیتی نداند. انجا همانند ایران نیست که بتوان بدون اطلاع سازمانهای امنیتی از جایی اتاقی گرفت. دیگر اینکه حتی مسیر رفت و آمد افراد و حتی نوع خوراک و… همه چیز مردم از طریق همین کنترل اینترنتی در اختیار پلیس هست.

در سوید کسی را زندانی نمی‌کنند تا مارک زندانی سیاسی بخورد و دولت بی آبرو شده و هزینه زندان را هم بپردازد و از طرفی آن شخص مشهور بشود بلکه معروف است که با پنبه سر میبرند و آنچنان زندگی را مخفیانه بر او جهنم میکنند که بیمار روانی شده و شاید هم دست به خودکشی بزند.

پس نوشت ۲-
در غرب تمام تلفن ها و…کنترل می‌شوند و از همین طریق حتی درون خانه و رختخواب مردمان کنترل و حتی فیلم برداری میشود. حتی کاغذی که بر روی ان مینویسیم کدگذاری شده است و بسیاری چیزها و مسایل دیگر آنچنان امنیتی و کنترل شده است که در ذهن نمی گنجد، بعضی را پیشتر نوشته ام در سایتم و در کتابهایم هست و بسیاری را هم نمیدانم. اما همه چیز غرب برایم زیر سوال و شک است.

فوریه ۲۰۲۲
اسفند ۱۴۰۰
حسن بایگان

دانش سیاسی و قضاوت سیاسی!

الف:
اساس دانش سیاسی عموم مردم جهان بر چیست؟
– آیا بر دانش آکادمیک است؟
– آیا پیگیر مسایل بین المللی هستند تا بدانند تاثیر فلان حرکت یا … در فلان نقطه جهان بر کشور آنها چیست؟
– آیا پیگیر مطالعه تحلیل های تیوریسین ها و تحلیل گران بین المللی هستند؟
– آیا پیگیر وضعیت قدرت در جهان هستند تا بدانند قدرتمندان و تصمیم گیرندگان اصلی/واقعی که روسای دولت ها را برای خدمت به منافع اشان تعیین می کنند در جهان و در هر کشور و مخصوصا کشورهای قدرتمند جهان کیستند؟
– و …
ب:
توجه مردم جهان و از جمله ایران به موارد زیر چگونه است؟
۱- رسانه های غربی (آمریکا، اروپا، اسراییل …) و حامیان غرب (عربستان، امارات …).
۲- رسانه های کشور خود/ایران و حامیانش؟
۳- رسانه های شرق (چین، روسیه و…) و طرفدارانشان؟
۴- آیا کشور/کشورهایی آزاد با رسانه های مستقل, آزاد و بیطرف وجود دارند؟ اگر هست، آیا مردم آنها را می شناسند و به آنها مراجعه می کنند.
– عموم مردم تا چه حد همه ۴ گروه رسانه ها را پیگیری می کنند؟
– مردم کدام یک را بیشتر و کدام را کمتر مورد توجه قرار میدهند؟
– اگر کسانی فقط به یکی از آنها توجه و طرف مقابل را تحریم کرده و از صحبت های آنها اطلاعی ندارند (که به قول معروف تنها به قاضی رفتن است) تا چه حد قضاوت اشان درست است؟
آیا آنانی که نگاه همه جانبه ندارند بازیچه دست قدرتمندان کشورها قرار نمی گیرند؟

حسن بایگان

میان شرق و غرب، کدام را باید انتخاب کرد و چرا؟

از سالیان پیش بارها اشاره داشتم که ایران بالانس قدرت در جهان است. بطرف غرب یا شرق هرکدام برود بدنبال خود چند کشور را هم می آورد و کفه قدرت آن را سنگین تر میکند.

شرق جوان لامذهب، با رهبری چین و روسیه، درحال گسترش می‌باشد.

دنیای غرب، پیر استعمارگر مذهبی، با مشکلات درونی نیز دست بگریبان است.

غرب اما با تمام مشکلات خواستار آنست که تمام تجارت، صنعت، بانک، ارتش و… همه چیز کشورها (از جمله ایران) در دست آنها باشد. آنها حتی میخواهند فرهنگ مردم و دین اشان را هم در اختیار بگیرند نمونه ها بسیار است مثلا آنها با مسیحی کردن کره جنوبی وحدت میان کره شمالی و جنوبی را به حد بن بست کشانده اند. در تاریخ ایران نیز با مسیحی شدن ارمنستان (از زمان قدرت گیری ساسانیان) دروازه اتحاد/یکی شدن میان آنجا و ایران بسته شد.

اما شرق مذهبی نیست و در تفکر یا ایدیولوژی آنها استعمار زشت و ضد بشری نوع غرب وجود ندارد. ایران و سایر کشورها مانند افغانستان و… در پروسه همکاری های گسترده با این اتحاد می‌توانند مطمین باشند که با کمی هشیاری در یک سطح مساوی با آنها باشند و به توسعه ای مستقل در کنار یکدیگر برسند.

فوریه ۲۰۲۲ بهمن ۱۴۰۰
حسن بایگان 

حکومت آمریکا چیست؟

من در نوشته های فلسفی ام به صراحت گفته ام که برخلاف ادیان هیچ تصمیمی برای هیچ کشور یا مردمی نمی گیرم، هرکدام خود باید تصمیم بگیرند چه می خواهند و برای آن تلاش بکنند.
 اما سیستم های سیاسی و همچنین ترم های سیاسی استقلال، آزادی، دمکراسی، آزادی بیان، حقوق بشر و… و همچنین بسیاری نکات اساسی/اصلی فلسفی و مسایل اجتماعی را بیان کرده ام. بر آن مبنا کشور آمریکا دیکتاتورترین و ظالم ترین ها نسبت به جهانیان و مخصوصا مردمان خود است.
آمریکا کشوری است که توسط یک گروه کوچک سرمایه دار بسیار بزرگ بین المللی، متشکل در تشکلات خاص، از جمله یهودی – صهیونیستی اداره می شود. سیستم آمریکا ورای سرمایه داری معمولی یا الیگارشی مالی, نظامی … است. آنها برای غارت جهان ابتدا مردم خود را زیر ضرب و اسارت/بردگی آشکار و پنهان گرفته اند.
 آمریکا بعنوان کشوری که بیشترین ثروت جهان را علنا غارت می کند چرا باید حدود ۴۰ میلیون نفر یا حدود ۲۸ در صد زیر خط فقر داشته باشد؟ در حالیکه کشورهای دیگر با درآمد کمتر، اینچنین نیستند یا حتی زیر خط فقر ندارند. این نوع حکومت (آمریکا) در مقایسه با آنهاییکه فقیرند و یا  دیکتاتور می خوانند بسیار بدتر است.
حاکمان ضد بشر  امریکا، این لشکر گرسنگان زیر خط فقر را برای فرستادن اشان به جبهه های جنگ و کشتار مردمان جهان و کشته شدن، می خواهند. زیرا برای انسانها ارزشی قایل نیستند و این نه تنها خصلت ثروتمندان است بلکه به بدترین کلام نژادپرستانه که در انجیل آمده و فقط یهودیان را انسان نامیده و بقیه را سگ کثیف، اتکا دارند.
حاکمیت و سیستم مذهبی حاکم بر آمریکا نه تنها بسیار بدتر از ایران، بلکه از کشورهای بسیار فقیر جهان و خشن تر از حاکمیت ایران، بسیار بدتر است.
نتیجه:
بازگشت به ابتدای مطلب؛ من تصمیمی برای آمریکا نگرفته و نمیگیرم، اگر مردمانش همین نوع بردگی کاملا آشکار را بخاطر لقمه ای نان می خواهند، خواست آنهاست و می توانند ادامه بدهند هرچند خواست نامعقول و نامحترمی است. اما باید بدانند که سایرین در یک مبارزه برای رهایی از قیود آمریکا، دارند کار را به جایی می رسانند که رفاه نسبی تعداد دیگری از آنها از بین خواهد رفت، زیرا دیگر اینهمه ثروت غارت شده به آنجا نخواهد آمد.
نکته:
شخصا با تعدادی آمریکایی در کشورهای مختلف برخورد داشته ام که از روش استعماری کشورشان گله مند و شرمنده بودند و آن کشور را ترک کردند.
 بواسطه سیستم امنیتی بسیار متمرکز, قوی و خشن در آمریکا (که شاید خشن ترین و بدترین ها در جهان  در کنار بعضی مانند اسراییل و… باشد) این مردمان راهی برای ایجاد تشکل آزاد و گسترده نداشته و در نتیجه ابدا هیچ شانسی برای حضور در تصمیم گیری های کشور ندارند.
انتخابات آمریکا سیرک/بازی مسخره ای بیش نیست.
حاکمیت الیگارشی یا سرمایه داری یعنی همین حاکمیت محور بودن و البته نوع سوپر نوین آن که حاکم بر امریکاست از همه سخت گیر تر، خشن تر، بی رحم تر، جنایتکارتر و… می باشد. مخصوصا که با مذهب کاملا عجین است.
در صدر حاکمیت آمریکا مذهبیون هستند یعنی حکومت کاملا مذهبی می باشد.
در حکومت مذهبی آمریکا با استناد به کتاب باصطلاح مقدس انجیل، فقط یهودیان انسان نامیده شده و بقیه سگ کثیف می‌باشند. این زشت ترین نوع نژادپرستی و  پایه اپارتاید است که در امریکا، غرب و کشورهای مسیحی اعمال می شود.
تصور غلط مردمان از مذهبی بودن تنها نوع عربستانی، ایرانی، طالبانی است در حالیکه اینچنین نیست، مذهب در میان همین مسلمانان نیز گونه گون است که باعث گردیده به بیشتر از ۱۲۰۰ فرقه تقسیم بشوند که بعضی حتی ازدواج با مادر، خواهر، عمه، خاله … و بسیاری کارهای دیگر را روا می دارند.
اما سگ نامیدن غیر یهودیان که بدنبال آن یک دنیا عملکرد دارد، امری ورای همه اینهاست. و در عمل رفتار غیر انسانی و غارت جهان که ریشه در افکار مذهبی آنها دارد به شکل پیچیده ای اعمال میشود که اینها را بصورت گسترده در مطالب دیگری بیان کرده ام.
اولین قدم برای اظهار مدافع حقوق بشر بودن:
محکوم کردن انجیل در سگ نامیدن انسانهاست.

فوریه ۲۰۲۲
حسن بایگان

چه تضمینی می‌تواند برجام را معتبر و اجرائی بکند!

از هم اکنون همه می دانند که درون آمریکا برای برجام اعتباری قابل نمی‌شوند و امکان اجرای آن نیست این را به صراحت خود آمریکاییان قدرتمند نیز می گویند. حتی قبول توافق بدین صورت می تواند برای ایران مشکلات بزرگترین بیافریند و مثلا حتی همین دولت کنونی با ورود به برجام از مکانیسم ماشه استفاده بکند و…
در نتیجه تنها یک تضمین برای اجرای برجام باقی میماند آنکه:
در توافق برجام میان ۴+۱ و آمریکا با تأیید سازمان ملل و سایر کشورها، بندی آورده بشود که اگر آمریکا زیر برجام زد مستحق تحریم از طرف همه کشورهای جهان است.
این نکته ای است درس آموز که می تواند سنتی بشود و در آینده نیز برای سایر توافقات مورد استفاده قرار بگیرد. مسلما نقض توافق از جانب ایران نیز می تواند همین مجازات را داشته باشد، هرچند تاکنون کم و بیش در مورد کشورهای ضعیف اجرایی شده است.
تاریخ آمریکا مملو از جنایات بزرگ ضدبشری، حیله ها (مثلا برای بین المللی کردن دلار), جنگ های بزرگ و طولانی، کشتار میلیون ها انسان، دروغ و… می باشد.
با چنین کشوری که بارها زیر قراردادهای رسمی خود زده ابدا و ابدا نمی توان به آسانی به توافق رسید که کاری/تفکری ساده لوحانه/کودکانه خواهد بود.

فوریه ۲۰۲۲
حسن بایگان

درون حاکمیت آمریکا چه می‌گذرد!

– اخیرا مطالب زیادی از مشکلات جدی درون حاکمیت آمریکا که حتی امکان جنگ  بزرگ داخلی دیگری و تجزیه آن کشور را میدهند، در امریکا، اروپا و سایر کشورها از غرب تا شرق جهان منتشر می شود. – سالهاست از ورشکستگی آمریکا نوشته ام. این ورشکستگی شکاف بزرگی در میان آنها انداخته است. – آمریکا از درون پوسیده و نمی‌تواند خود را با تغییرات همه جانبه جهان هم آهنگ بکند. – در کنار آن از چندی پیش از سربرآوردن دوباره فراماسونری اروپا در مقابل صهیونیسم در جهان نوشتم که از جمله خروج انگلیس از اروپای مشترک و پیوستن به آمریکا بود. در این ماجرا برخلاف تصور عام که انگلیس زیر کلید آمریکا رفته اعتقاد من چنین بود و هست که انگلیس مترصد بیرون کردن یهودیان صهیونیست حاکم بر آمریکاست و می خواهد خود حاکم بر آمریکا و از این طریق جهان بشود. اینحاست که بعضی تا پای تجزیه آمریکا پیش میروند. – پیشتر  و در حدود یک قرن پیش فراماسونری بر همه جهان غالب شده بود و اکنون میخواهد با کنار زدن صهیونیستها به قدرت دوباره و سلطه بر جهان برسد. اما با قدرت گرفتن چین و در کنار آن روسیه، کره، ونزویلا و… و ایران، که هر کدام به نوعی ادعاهایی دارند و نمیخواهند همانند گذشته زیر سلطه استعماری باشند، داستان برای فراماسونری به آن شکل سابق نخواهد بود. از طرفی سلطنت در بعضی کشورهای اروپایی از بین رفته که در نتیجه پایگاه فراماسونری را تضعیف کرده است.  – اما یهودیان صهیونیست ثروتمند که بی وطن هستند و البته میخواهند اینچنین باشند (و اسراییل تنها پایگاه نگهداری اسناد جنایات و توطیه های آنهاست)، دوباره در کشورهای جهان پخش خواهند شد و بدین جهت است که از هم اکنون روی به چین آورده اند زیرا آنها همواره  بطرف جناح قدرتمند رفته اند و زیر پای رفیق کنونی را خالی کرده اند. – اهمیت بررسی موقعیت این دسته آنجاست که اینها یک جریان سیاسی (صهیونیسم) را تشکیل داده اند و هم اکنون هنوز قدرت غالب برجهان هستند که با ضعیف شدن آمریکا باید کشور قدرتمند دیگری را بیابند. نکته: یهودیان صهیونیست علیرغم اینکه قدرت اصلی را در دست دارند اما جرات ابراز آنرا ندارند زیرا… پیشتر در این خصوص توضیحات کافی را نوشته ام. – اما میان یهودیان صهیونیست نیز شکاف افتاده است که در نتیجه قدرت آنها را تضعیف کرده است. بطور مشخص آنها در خود آمریکا به حداقل دو دسته شده اند که در دو حزب متشکل قدرتمند حاکم بر امریکا گرد آمده اند. – پیشتر نوشته بودم که جهان صحنه شطرنجی است که در آن بازیگران زیادی هستند و هر حرکت ممکن است حتی به ضرر یک دوست تمام بشود و… و اینجا بوضوح آن نکته دیده می شود.   – کتاب من “عیسی مسیح و مادرش یهودی نبودند، بلکه آنها مندایی بودند”، شکاف اساسی و اصلی را در میان مسیحیان با یهودیان و حتی میان خود یهودیان انداخته است. – آن دسته از مردمان جهان که شستشوی مغزی شدند و یا بخاطر پول به دین یهود گرویدند و زمانی مهره اصلی پیروزی های اسراییل در مسایل داخلی و جنگ با کشورهای همسایه شدند، اکنون به مشکل اصلی داخلی اسراییل/یهودیت تبدیل شده اند و کم کم دارند به مسایل و تفاوت های اساسی و اصلی میان خود و یهودیان اصیل و… پی می برند و از درون اسراییل و یهودیت را با شکاف تا حد از میان بردن اسراییل پیش میبرند. در آینده همین افراد که در سازمان های مختلف و از جمله امنیتی کار می کنند، می توانند بیشترین ناامنی را در این کشور ایجاد بکنند. – پیشتر  آمریکا با راه اندازی جنگ در سایر کشورها و  سیاست دشمن تراشی، باعث میگردید تا افکار مردم کشور مشغول آن مشکلات باشد. اما اکنون چند سالی است آن سیاست، اقتصاد آمریکا را داغان کرده و وضعیت جهان نیز تغییر یافته است و بازگشت دوباره آمریکا به آن سیاست جنگی چندان ساده بنظر نمی رسد، هرچند بزرگ کردن خطرات بعضی مانند ایران، کره شمالی، ونزویلا، روسیه، چین و… را روزانه در گوش مردم می کوبد. جهان در حال دگرگونی گسترده است، هرکشوری آنرا درست فهمید و درست عمل کرد جایگاه بهتری خواهد یافت.   بهمن ۱۴۰۰ – ژانویه ۲۰۲۲ حسن بایگان

شعار نه شرقی و نه غربی!

شعار – نه شرقی و نه غربی – زمانی داده شد، که شرق به معنی شوروی کمونیستی وجود داشت که اساسا غرب، رژیم اسلامی ایران را بر سرکار آورد تا با دامن زدن به اسلامگرایی در منطقه به توسعه کمونیست حمله کرده و حتی در راه نابودی آن قدم بردارد. خطر یا داستان با کودتای کمونیستی در افغانستان شروع شد و این دلیل اصلی ترس غرب از کمونیستی شدن ایران و منطقه بود. در نتیجه با آوردن خمینی و اسلامگرایی باعث سقوط شاه (بی قدرت و بدون هیچ پشتوانه داخلی و خارجی) شدند، وگرنه انقلابی مردمی یا برنامه ریزی شده از جانب هیچ تشکل مستقل ایرانی نبود.
اما اکنون دیگر شوروی کمونیستی وجود ندارد و آنچه بلوک شرق خوانده می شد به چندین کشور مستقل تبدیل شده که یکی از آنها روسیه ای می باشد که دیگر رنگی از کمونیست بودن ندارد.
آنچه امروز شرق خوانده می شود مجموعه ای از چین، روسیه و چند کشور دیگر است که تعدادی از آنها در اتحادیه شانگهای جمع شده اند.

اما آنچه از مفهوم شعار نه شرقی و نه غربی برداشت می شد استقلال ایران بود.

وضعیت کنونی جهان:

۱- شرق:
اکنون شرق سابق دیگر وجود ندارد و شرق کنونی مجموعه ای از چندین کشور است که نگاه استعمارگرانه ندارند بلکه دیدگاهی تجاری دارند که در صدر آنها چین است که روابط تجاری اش با تمام جهان برقرار است.
شرق کنونی مجموعه ای از کشورها با ادیان مختلف است که در نتیجه مذهب/دین در روابط میان آنها جایی نمی تواند داشته باشد. در حالیکه در غرب اتحاد میان انها برپایه مذهب (مسیحیت و تسلط یهودیت صهیونیست بر مسیحیت) می باشد و غیر خودی را ابدا راه نمی دهند.
در تشکلات اصلی حاکمیت در غرب مانند صهیونیستی، فراماسیونری، بیلدر بری و… جایگاهی برای غیر مسیحیان وجود ندارد. و در میان مسیحیان نیز مسیحیان صهیونیست دست برتر را دارند.

۲- غرب:
این بلوک پس از سرنگونی بلوک شرق سابق باقی ماند با این تفاوت که ابتدا تیوری – برخورد تمدن ها – از جانب چند تن تیوریسین یهودی-صهیونیست آمریکا مطرح شد که برمبنای آن آمریکا (بخوان یهودیان صهیونیست آمریکا) به قدرت بلامنازع استعماری و برده کننده تمام جهان تبدیل می‌شد. براساس آن تیوری جنگ هایی باید صورت می گرفت تا داستان به نتیجه برسد. ولیکن در عمل مخصوصا با مقاومت ایران در منطقه، تمام آن برنامه ها برباد رفت. امریکا از جنبه نظامی در جهان شکست خورد و عقب نشینی کرد و دست به استفاده مستقیم از سلاح اقتصادی (با روی کار آوردن ترامپ) زد. در عمل این سیاست نیز شکست خورده و حتی اروپا را در مقابل آمریکا قرار داده است.
آمریکا اکنون ورشکسته است که چون هنوز جایگزین کاملی برای آن نیست ورشکستگی آن اعلام نمی‌شود.
مخصوصا چین که دارد جای آمریکا را می گیرد نمی‌خواهد با اعلام ورشکستگی آمریکا چند هزار میلیارد دلار طلب اش برباد برود، زیرا در اینصورت خودش نیز در تله گیر خواهد کرد.
پس این پروسه به آرامی و با قدم های محکم در حال طی شدن است.
چنانچه ایران یا هر کشور دیگری این نکته را درست درک کرده و قدم های دقیق بردارد در آینده این جابجایی قدرت مقام خوبی خواهد داشت.
اکنون چند سالی است که بسیاری از سرمایه داران غرب و مخصوصا یهودیان، سرمایه های خود را به چین برده اند و این خود بدان معنا نیز هست که چین قدرتمند خواهد شد و سقوط نخواهد کرد بلکه آینده آمریکا چندان روشن نیست.

ژانویه ۲۰۲۲ دی ماه ۱۴۰۰
حسن بایگان

USAIran